* مروری بر سوره محمد و سوره نساء، با محوریت بررسی آثار اطاعت و کراهت از خدا، پیامبر و اولیالامر [01:10]
* سکولاریسم مدرن، معادل "کراهت نسبت به آنچه خدا نازل کرده"، و مصداق کفر مدرن است.[07:48]
* نقد دینِ حداقلی، عرفیشده و عامهپسند ، و دفاع از موحدانهترین نگاه قرآنی به خداوند و رسولش. [14:57]
* نسبت عبد با رب در قرآن؛ مؤمن، نهتنها به وجود خدا، بلکه به ربوبیت او در همه ابعاد زندگی تن میدهد. [21:30]
* خداباوری واقعی، نه صرفاً پذیرش خلاقیت خدا، بلکه پذیرش ربوبیت و فرمانبری از اوست.[24:30]
*روایت نفاق، ارتدادِ پنهان و تراژدی وفاداری به قرآن در میدان سیاست! [28:24]
* ائتلاف جریان نفاق داخلی با دشمنان خارجی، و سانسور صدای نیروهای انقلابی با حمایت رسانهای از گروههای خاص![38:30]
*مقایسه تطبیقی میان انقلاب مصر و انقلاب اسلامی، و تبیین نقش ولیفقیه در تبدیل شعارهای مردمی به ساختارهای قانونی و اجرایی.[45:47]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی محمد و آله الطیبین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
به مناسبت مباحث مرتبط با سوره مبارکه محمد (صلیالله علیه و سلم)، آیاتی از سوره مبارکه نساء را میخواندیم که مرتبط با این فضاست و برای فهم این سوره به ما کمک میکند. آیات ۵۹ به بعد: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم».
عرض شد یکی از آن مفاهیم بنیادین که هم مرحوم علامه در سوره فرمودند یکی از آن اصول ششگانه است. در مباحث مرتبط با جهاد، هم در این سوره مبارکه که محضرش هستیم به بحث اطاعت اشاره شده و هم در سوره مبارکه نساء به بحث اطاعت اشاره شده است. این نشان میدهد که قضیه اطاعت از پیغمبر یکی از آن شاخصهایی است که (اطاعت از خدا و پیغمبر و ولیامر) هم در جامعه وحدت ایجاد میکند و هم در جامعه اختلاف؛ یعنی همه وحدت و اختلاف پیرامون این دو تاست.
اگر همه حرف گوش بدهند، اتحاد ایجاد میشود و پیروزی حاصل میگردد. و چون عدهای گوش نمیدهند، به خاطر نفسانیت و تعلقاتشان اینجا اختلافات پیدا میشود. عدهای هستند میخواهند از منافع و مواهب کنار پیغمبر بودن، خودشان را به پیغمبر چسباندن و رزومۀ همراهی با پیغمبر داشتن و صحابه پیغمبر بودن، نیفتند. در عین حال، بنا به اطاعت هم ندارند. اینها میشوند منافقین و بیماردلان.
در این سوره مبارکه که محضرش هستیم، در سوره مبارکه محمد (صلیالله علیه و آله و سلم) در آیه ۲۶ (حالا جدا از اینکه در آیه ۲۱ طاعت و قول معروف، آنجا بحث اطاعت از خدا و پیغمبر مطرح شده بود و بحث ولایت هم در آیات دیگرش به آن اشاره شده بود) یکی آیه ۳۳: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و لا تبطلوا اعمالکم».
از خدا و پیغمبر اطاعت کنید. اعمالتان را باطل نکنید. و یکی هم آیه ۲۶: «ذلک بانهم قالوا...». اینهایی که مرتد شدند بعد از اینکه پیغمبر هدایت را برای اینها تبیین کرد – یعنی حق برایشان معلوم شد – ولی به پشت برگشتند. همان «ادبار» که دیشب بود یا پریشب بود به آن اشارهای شد. «وجوه و ادبار» که از پیش و پشت، اینها را ملائکه ضربه میزنند بهشان. به خاطر وضعیتی که دارند، اینها پشت کردند به هدایت، پشت کردند به پیغمبر، پشت کردند. اینم تصویر شیطان بود، املای شیطان بود. شیطان اینها را گولشان زد و راه بهشان نشان داد و سراب را به اینها به چشم راه برایشان نشان داد و فکر کردند که به جایی میرسند. «اولى لهم و املی لهم».
بعد میفرماید که این داستان ارتداد چی بود که اینها به پشت برگشتند؟ عقبگرد کردند و شیطان تصویرشان کرد و املا کرد. «ذلک بانهم قالوا للذین کرهوا ما نزل الله». خیلی آیه عجیبی است! خیلی جای تحلیل و بررسی دارد. هزاران تحلیل سیاسی و خبر و اینها آدم میخواند، اما یک بار قرآن را با این همه اعماق و این همه زوایا و این همه لطافت و ظرافت مرور نمیکنیم. در حالی که اینها از هزار ساعت تحلیل سیاسی و کنگره، واقعاً به ما فهم و بصیرت بیشتر میدهد.
خیلی آیه جالبی است. میفرماید که یک تعدادی بودند: «کرهوا ما نزل الله». اینها نسبت به چیزی که خدا نازل میکرد بدشان میآمد، که قبلاً تا حدی به اینها پرداختیم. خوششان نمیآید. آنچه خدا به نحو تشریع نازل میکرد و هم آنچه خدا به نحو تکوین نازل میکرد. مثلاً اگر موقعیتی را، منصبی را، منصب نبوت را، مثلاً امامت را خدا به کسی میداد، اینها خوششان نمیآمد. هم اگر دستوری، حکمی، امر و نهیای میآمد، خوششان نمیآمد که مثلاً این کار را بکنیم یا آن کار را بکنیم. این میشود «کرهوا ما نزل الله» که آیات قبلتر هم به این اشارهای شد. در آیه ۹، آیه ۸ و ۹: «والذین کفروا فتعسا لهم و اضل اعمالهم». آنهایی که کافرند نابود بشوند، کارهایشان هم گم بشود. چرا هم نابود بشوند هم کارهایشان گم بشود؟ «ذلک بانهم کرهوا ما انزل الله». علتش این است که نسبت به آن چیزی که خدا نازل میکند اینها کراهت دارند.
پس این ویژگی کیست؟ ویژگی کفار است. خوششان نمیآید. خدا را در زندگی کارهای نمیدانند و خوششان هم نمیآید خدا بخواهد اینقدر میدانداری کند. خلقت را کردی، برو کنار دیگر! اگر تازه به عنوان خالق هم قبولت داشته باشد، دیگر حالا گفتیم هستی دیگر. دیگر چه خبر است؟ دیگر این کار را بکن، آن کار را بکن! بس است دیگر! ما عقل داریم، تشخیص داریم، خودمان میفهمیم. خودمان خوشمان میآید، جمع میشویم با همدیگر جمعبندی میکنیم، نظر میدهیم. آن آیه که خطاب به حضرت شعیب میگفتند در سوره هود آیه ۸۷: «ان نفعل فی اموالنا ما نشاء». به تو چه که دخالت میکنی؟ تو مالی که مال ماست، «اموالنا ما نشاء»، آن جوری که تو مال خودمان دوست داریم تصرف میکنیم. به تو چه که هی امر و نهی برای ما درمیآوری؟ این معامله باطل است، آن درست است. این میشود همان لب سکولاریسم. «کرهوا ما انزل الله» معادل امروزیاش میشود سکولارها. خیلی شستهورفته و خلاصه، کفار ویژگیشان این بود که سکولار بودند؛ یعنی دامن دین را از فضای جامعه جمع میکردند، از این ساحت جمع میکردند.
بله، یک مسئله شخصی و درونی است دین. شما به عنوان یک تجربه عرفانی و شخصی و اینها میتوانی خودت آنقدر که خودت میفهمی، اولاً درست است. هر جوری هم حال میکنی، خوب است. حق هم نداری نه به کسی معرفی کنی، حتی معرفی کنی، چه برسد به اینکه بخواهی به کسی دیکته کنی، زور کنی که: اینی که من فهمیدم و خوشم آمده را تو هم باید این طور رفتار کنی و قبول کنی و بعد من بازخواست میکنم بر اساس اینکه تو پوششت را با این تطبیق ندهی، روابطت را با این تطبیق ندهی، عقدت را این مدلی باید جاری کنی، طلاقت را این مدلی باید جاری کنی، زن میخواهد خارج از کشور برود باید نمیدانم اجازه بگیرد از شوهرش و هزار و یک قضیه. حق نمیدانم حضانت و حق طلاق و هزار مسئله را قرار است تو تعیین تکلیف بکنی به اسم دین. همه را میبری برای خودت. هرچی هم که باور کردی برای خودت. آن هم در حوزه مسائل شخصی و فردی و درونی. تا آنجایش که به کسی اصابت نمیکند، به کسی ربط ندارد و به تو هم ربط ندارد که بقیه چی فکر میکنند، چی میخواهند، چطور زندگی میکنند، به چی اعتقاد دارند. و خندهدار این است که این را میگذارد مبنا بعد میگوید: ببین خدا هم گفته «لا اکراه فی الدین». احمق، فکر میکند کدام سکولار؟
بحثهایی داریم مفصل، خصوصاً در تقریباً ۵۰ سال اخیر خیلی گرم شده این بحثها که جای بحث مفصلی هم دارد: دین حداکثری، دین حداقلی. که باید جای خودش به آن پرداخته بشود. البته جاهایی به نظرم میآید در موردش بحث کردیم، ولی فعلاً بحثمان این نیست. خلاصهاش این میشود که شما، این مسائل به خودت ربط دارد. در حوزه جامعه باید ببینی که مردم چی میخواهند و چی میگویند و به چی اعتقاد دارند و روبروی مردم حق نداری وایسی. بالاخر ثمرش این است. آخرش فتوای سکولاریسمش این است. ممکن است نهجالبلاغه هم بخواند ولی آخر فتواش این میشود؛ از نهجالبلاغه این در میآید که روبروی مردم نباید ایستاد. از نهجالبلاغه هم اثبات میکند برایت که عامه، عمود دینند. بالاخره ما در زمانه قاطی شدن ماستها و قیمهها هستیم دیگر. زمانه پیچیده و عجیبغریبی است. زمانه ازش فتنه میبارد. فتنه هم همین مخلوط شدن حق و باطل است دیگر. و هی سختتر شدن و هی رنگ و لعاب حق پیدا کردن امور باطل.
میدان سکولاریسم میدانی است که مسائل اجتماعی، بایدونباید از دست خدا خارج است. این «کرهوا ما انزل الله» دقیقاً همین است؛ یعنی دست و پای خدا را جمع میکند از اینکه بخواهد خدا بگوید این ور برو، آن ور برو، این کار را بکن، آن کار را بکن. عبودیت، تعبد، اینها مسائل شخصیات. تو برای خودت یک خدایی داری. حالا اعتقاد داری، آن یک چیز دیگر قبول دارد، تو الله قبول داری، آن یهوه قبول دارد، آن نمیدانم ماشین عرض کنم و همین طور منجیشان و همین طور هی میبافند دیگر. هرکی برای خودش یکی گوساله قبول دارد. بعد هم احترام بگذارید به عقاید همه. عقیدهها محترم است. ببین چقدر قراش میشود اوضاع. هرکی برای خودش یک خدایی میسازد و بعد یک باوری و یک اعتقادی و یک عبودیتی و بقیه هم به آن احترام بگذارند. در صحنه بیرونی و کارکرد اجتماعی هم حق نفوذ و حرف و اینها ندارد. درست شد؟
این را قرآن تعبیر میکند به «کرهوا ما نزل الله». این خود کفر است. اصلاً کفر هم همین است. ممکن است قیافههایش عوض بشود، اسمهایش عوض بشود، فرمهایش عوض بشود، ولی همش همین است. داستان کفر این است که خدا را میگذارد کنار. و «من الناس من یعبد الله علی حرف». «حرف» یعنی کنار. به حرف میپرستند؟ نه، «حرف» یعنی کنار. «متحرفاً لقتال»، «متحرفاً لقتال» یعنی برود یک کناری در جنگ. خود «حرف» هم که میگویند حرف، به خاطر این است که میدان جمله، تو دست اسم و فعل، حرف یا کنار است. درست شد؟ حرف، کنار.
«و من الناس من یعبد الله علی حرف». بعضی از مردم که بلکه باید بگوییم اکثر مردم، خدا را بر حرف میپرستند؛ یعنی خدا دیگر کنار است. اگر قبولش داشته باشم، تازه یک کنار گذاشتن. یک وقتهایی نیاز میشود بهش، یک جاهایی برای کارایی. آن هم بیشتر در همان رابطه قلبی است که من مضطر میشوم، بچهام این طور شده، زنم آن طور شده، زندانی دارم میشوم، به ناحق میخواهند اعدامم کنند و اینها. به آن خدای رو میآورم، وگرنه اینکه بخواهم ازش دستور و تکلیف و امر و نهی و اطاعت و اینها، نه! من اصلاً رابطهام با این خدا یعنی اصلاً این طور باورش نکردهام و تصویرسازی ازش نکردهام به عنوان شخصی که بخواهم ازش اطاعت کنم. در حالی که خدای قرآن دقیقاً از اینجا داستانش شروع میشود و دقیقاً کارش این است. پیغمبر قرآن «الا لیطاع باذنه». اصلاً پیغمبر فرستادن برای اطاعت. معجزه و اینها هم فرع است. پیغمبر گوگولی، نازنین، خوشگل، تو دل برو. اینها خوش اخلاق: «انک لعلی خلق عظیم»، «اتم مکارم الاخلاق». پیغمبر آمده مکارم اخلاق را تمام کند. یعنی چی؟ یعنی همین که ما میفهمیم و هی به همدیگر میگوییم تو زندگی مردم سرک نکش، فضولی نکن. پیغمبر آمده مکارم اخلاق، آمده یک چیزهایی را مفروض میگیرند، مسلم میگیرند، میبافند، علیالله میکنند، آن را بدیهی و مسلم و پیشفرض میکنند. بعد هم دیگر هم خدا باید کارش این است که این را تأیید کند و ادامه بدهد. هم پیغمبر. اگر نکردند، نه خدا نه پیغمبر.
خدا و پیغمبر هم میآیند همینهایی که مردم گفتند و مردم فهمیدند و مردم خواستند را تأیید کنند، تصدیق کنند، ترویج کنند. این را باز از آن تعبیر میکنند به عرفی شدن دین. امشب یک چند تا بحث کلامی جدید کردیم: دین حداکثری و دین حداقلی، سکولاریسم و عرفی شدن دین. اینها بحثهایی است که در کلام جدید جزء مباحث بسیار جدی است. دیگر حاج آقا دکترای کلام دارند، ایشان و برنامهها توضیح بدهند این بحثها را. از اینجا خدمت شما باشیم.
بله، خیلی بحثهای مهمی است. هم در حوزه جایش خیلی خالی است، هم در فضای گفتمان عمومی این حرفها با ادبیات روز و سادهشده و اینها، همان است که ذهن مردم را پر کرده. ما هم در و دیوار هنوز در حد ۱۴۰۰ سال پیش داریم مطالبمان را با همان ادبیات تولید میکنیم. و اعجاز خدا و پیغمبر هم این است که این دین مانده با همه اینها. میگفت که: در اعجاز این اسلام همین قدر که همه جمع شدند (حالا آن همش یک قیدی داشت که نمیگویم همه چه کسانی) گفت: همه فلانیها جمع شدند در نطفه خفهاش کنند ولی این اسلام ماند. مانده. همه جمع شدند نابودش کنند. خلاصه اینها بحثهای کلیدی است.
اصل داستان این است. با آن پیغمبر خوشگل گوگولی که حالا احیاناً معجزه هم نشان میدهد و یک قدرت ملکوتی. همین که پیغمبر هالیوود است دیگر. پیغمبرهای هالیوود مگر چیزی غیر از این است؟ خوشگلند، نازند، با هوای مردم راه میآیند. یک وقتهایی خودشان در خلوت آن کار دیگر را هم میکنند. فیلم حضرت نوح یادتان است دیگر؟ میرفت پشتمشتها فشار بهش میآمد یک پیک میزد برمیگشت. حضرت موسی و حضرت سلیمان و اینها دستی بر آتش داشتند، معاذلله. از همین جنس مردم بودند و اینها قدرتهایی داشتند. قدرتهای ماورایی پیغمبران قدرتهای ماورایی داشتند. پیغمبران خیلی خوبند از جهت اینکه قدرتهای ماورایی دارند و با قدرتهای ماورایی میتوانی از یک طرق خیلی راحتتری زندگیات را آباد کنی. خب این شد دین اسرائیلی. چه فرقی کرد؟ و چند تا از ما اسلاممان، پیغمبرمان این طور نیست؟ ما امام رضا را برای همین میخواهیم. امام رضا گرهگشای بنبستهاست. آن وقتی که نه دکتر میتواند نه رمال میتواند، پیش رمال هم رفتیم، پیش چه کسی هم رفتیم. اولی که آمده بودیم قم اینجا، یادم نمیرود این صحنه را. سوار تاکسی بودم میخواستم حرم، فکر میکنم، پیاده بشوم. یک طلبه هندی سوار تاکسی شده بود. راننده گفت: از کجا آمدی؟ گفت: از هند. بعد این گفت: آنجا از این مرتاضهای هندی کسی میشناسی مریض خوب کند؟ گُفت مریض داریم، میخواهیم بیاوریم آنجا. از بغل پیش مرتاض هند. مرتاضش هم میرود. بعد به نتیجه میرسد، میگوید: فکر کنم حضرت معصومه ولی بتواند یک کاری بکند. مرتاض نتوانستند. امام رضا تو این صوتها بود قدیم دم حرم پخش میکرد. کرامات. یک نوار ۶۰ دقیقه بود. دو تا نیم ساعت. بعد همش از همینها بود که: بردنش آلمان خوب نشد و... گفت: ما یک دکتری هم داریم بهش میگویند امام رضا. ما بچه بودیم حرم میرفتیم از این فلکه آب و اینها. همش تو گوشمان بود، این صوتها را موتورها میگذاشتند قدیماً. بله، نوارها پرفروش بود آن زمان که اینستاگرام و اینها نبود. که پکیج. به هر حال ذات بشر همیشه به شرور علاقه داشته و همیشه بودهاند افرادی که پکیجفروش بودند. با حداقل امکانات، با امکانات کمی که داشتند. خب این میشود امام رضای ما؛ یعنی ما امام رضا را برای اطاعت نمیخواهیم. ما امام رضا را برای اطاعت میخواهیم؛ ما دستور بدهیم اطاعت کند چون قدرت دارد. اگر من قدرت نمیخواستم که به او بگویم خودم انجام میدادم ولی چون نمیتوانم به او میگویم. و جالب این است که هر بار هم گفتم انجام داده. خیلی امام رضا خوبی است. خدا نگهدار.
اینکه این با آن خدای یهودیها و با پیغمبر یهودیها و اینها چه فرقی کرد؟ اینکه نشد که پیغمبر برای اطاعت یعنی او دستور بدهد. خدا برای اطاعت است. او دستور بدهد نه اینکه ما بهش دستور بدهیم. از باب اینکه قدرت دارد، میتواند. به اسم این هم گذاشتیم توحید. من خدا را قبول دارم. یعنی چی قبول داریم؟ یعنی قبول دارم اگر بهش دستور بدهم اطاعت میکند. دیدی من موحدم؟ پدر جد کفار است. تو فرهنگ قرآن خدا میگوید: بله، من قبول دارم خدایی که قرآن میگوید. و میگوید: اینها قبول ندارند و کافرند. همین است. «کرهوا ما انزل الله». چیزی بفرستد، راضیای؟ خوشت میآید؟ تصدیق میکنی؟ قبول داری؟ تن میدهی؟ گوش میدهی؟ پس تو خدا را قبول داری. «قبول داری» تازه اول داستان است. تازه مسلمانی. مسلم یعنی تسلیم. تازه مسلمی. «لما یدخل ایمان فی قلوبکم». کارها را بکنید تا جلوتر ایمان تازه وارد قلبتان بشود. تازه مسلمان شدی. در برابر کافر که قبول کردی، گوش بدهی. قبول کردی. خب عالی است.
قضایایی که من تقدیراتی که میکنم اگر خوشت نمیآید: «فلیلتمس الها غیره». برو یک خدا برای خودت پیدا کن. اینهایی که میگویم: خوشت نمیآید برو خدا پیدا کن برای خودت. من اینم. تازه وقتی قبول کردی، خوشت آمد. ما اینها را به عنوان آخرین درجه عرفان. «هرچی میزننمون صدامون در نمیآید ها. خیلی من اصلاً حاج آقا، خیلی الحمدالله ایمان من در اوج.» این تازه اول داستان است پدر آمرزیده. قبولش کردی به عنوان خدا؛ یعنی سر جایش نشاندیش به عنوان رب. چون داستان و دعوا سر «رب» است. جلوتر هم خیلی لطیف است این قسم که در همین سوره جلوتر باهاش کار داریم. از آن آیات بسیار فوقالعاده قرآن. آیه ۶۵: «فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فی ما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما». به رب تو قسم! اینها تا وقتی که در دعواها به تو رو بیاورند، تو قضاوت کنی و در اثر آن قضاوت ذرهای حرج، گرفتگی، آزردگی در دلشان نیاید، تا وقتی این حال را نداشته باشند هنوز اصلاً ایمان نیاوردهاند. به رب تو قسم! خدا قسم به این ستون میگوید، به خودم قسم. خیلی قسم رفت بالا، بالا پایین نمیرود. «قسما». همه در یک حد است. قسم بالا پایین نمیشود. اینها استدلال. چند بار این را عرض کردیم. در این قسمها استدلال نهفته است. به ربوبیت، رب تو قسم. رب تو چقدر لطیف است. به ربوبیتی که تو بهش تن دادی، به ربوبیتی که تو میفهمی، قسم. تا وقتی اینها با توام این طور نباشند، به تو همین طور تن ندهند، به تو همینطور تسلیم نباشند، مؤمن نشدهاند. چون همه بحث سر ربوبیت است. خود خدا میفرماید: خالقیت را که کفار هم در مورد من قبول دارند. «من خلق السماوات و الارض لیقولون الله». حالا تو بعد ۶۰ سال زحمت دادی ما را در حد خالقیت قبول کردی. برو عمو بابا. تازه من را قبول خالق. یعنی الان ما با این غربیها و اینها داستانمان این است که مثلاً اینها قبول کنند خدا خالق است. الان به این چالش رسیدیم دیگر. کی بود آن بنده خدا معلول کرم دو سه سال پیش؟ استیون هاوکینگز. بله، آن دیگر کتابش هم دارم اینجا دیگر. مزخرفاتی که بزرگوار میبافت و اینها. بله، و کفریاتی که بلغور میکرد و اینها. و اینها شد مبنای فیزیک و نجوم و چرندیات بعدی که حالا باید شما چقدر زحمت بکشی اینها را برسانی به آن حدی که اعراب جاهلیت بودند که در حد خالقیت خدا را قبول میکردند. این تمدن از اعراب جاهلیت پستتر است به هزار و یک نشانه. بعد اینها آن را مسخره بعد در مملکت ما غربیها را میزنند در سرمان، به عربها میگویند سوسمارخور. قطعاً آن عرب سوسمارخور شرف دارد به این غربیها و به این دانشگاهشان و به سر تا پایشان. از هر طرف میروی میبینی سگ آنها شرف دارد. اعراب جاهلیت کجا؟ اعراب جاهلیت لواط را جرم میدانستند، اصلاً اجازه نمیدادند کسی لواط بکند، میکشتنش. بروید بخوانید. یک بار دیگر نکاتی عرض کردم در مورد محاسن اعراب جاهلیت در قیاس با جاهلیت مدرن. چون آیه قرآن میفرماید: «جاهلیت الاولی». در مورد امام زمان میفرماید: «جاهلیت بعدی». جاهلیت بعدی حضرت ظهور میکند. یک جاهلیت اولی داریم، یک جاهلیت اخری داریم. امام زمان در جاهلیت اخری ظهور میکند. جاهلیت اخری، فرمود به مراتب بدتر است. و بدترینش هم به این است که ادعای علم و فهم دارد. حتی ادعای فهم قرآن دارد. امام باقر که بعد از امام قبول نمیکند حرفی که حضرت در مقام تفسیر قرآن میخواهد بگوید. ما خودمان قرآن حالیمان میشود. ادعای فهم همه چی دارد، حتی قرآن. از هیچی هم سر در نمیآورد. به مراتب از اعراب جاهلیت اولی بدتر است. یکیاش هم همین است. آنها لااقل خدا را در حد خالق قبول داشتند. اینها خالق هم قبول ندارند. باید خودمان را بکشیم تازه برسانیمشان به خالق.
قرآن میگوید: من چالشم اصلاً این نیست که من میگویم خدا را قبول کن. خدا باوری، خداپرستی، اینها. این نیست که بگوید خدا هست. رب کی را میدانی؟ حرف از کی گوش میدهی؟ دستور از کی میگیری؟ یونیسف و یونسکو گفتند. اینها علمی. دیدید یادتان است دیگر؟ من سیر نمیشوم هر چی از آقای روحانی میگویم. برای اینکه جنایات این آدم کرده تموم نمیشود. تموم شد؟ ولش کنی؟ کجا تموم شد؟ مگر تموم میشود؟ این آدم یک کاری کرد؛ یعنی من قشنگ یاد خلیفه دوم میافتم وقتی این آدم را میبینم؛ یعنی احساس میکنم این ترشحات از شخصیت او در این جلوه کرد. برداشت سند آورده اینجا، بعد بهش میگوید: آقا این چیست آوردی؟ مگر نه علمی است؟ دانشمندان دنیا نشستهاند تصویب کردهاند. مذهب. هر چی کوتاه بیایم از این سند ۲۰۳۰ کوتاه نمیآیم. مسلمان مؤمن، غیبت نکن، پشت مؤمن حرف نزن. خاک بر سر تو کنم! به آن ایمانی که تو فهمیدی.
آیهاش را ببینید. در وصف منافقین، آیه بیست و ششم میگوید که اینها که مرتد شدند چرا؟ من میگویم مرتد شدند برای اینکه به آنهایی که نسبت دقت کنیم، حواست جمع. خیلی مهم است این تکه. یک تعدادی بودند «کرهوا ما نزل الله». اینها کفار بودند. خوششان نمیآمد نسبت به آنی که خدا گفته. اینها خودشان طرح داشتند، ایده داشتند، دستور داشتند، قانون داشتند. بر اساس فهمشان، هواهایشان، هواهای جمعیشان میبافتند، مینوشتند، قانون مینوشتند، سند مینوشتند، سند بینالمللی مینوشتند. آنها شدند «ما نزل الله». یک تعدادی هم از شما هستند. میروند به آنها میگویند: «سنطیعکم فی بعض الامر». نه در همهچیز. در بعضی چیزها حرفتان را گوش میدهیم. فرمود: این منافق است که به آن کافری که سکولار دستور خدا را گذاشته کنار، میگوید: من خودم ایده دارم، من خودم دستور دارم، من خودم قانون دارم. این به آن میگوید: در بعضی چیزها حرفتان را. در بعضی چیزها. اینقدرش را گفته، منافق. ما که الان به اینقدرش به عنوان مؤمن رأی میدهیم. یک کاری با ما کرده که الان وضعیتی که امروز داریم که خیلی چیزها را نمیشود با صراحت و با فریاد داد زد، به خاطر اینکه مردم حتی مؤمن را با آقای روحانی مقایسه میکنند. به هرکی در قبال آقای روحانی نماز شبخوان، عارف، ولیالله محسوب میشود. کاری آن آدم کرد. از تهور، از بیادبی، از بیحیایی، از بیعقلی، از بیتدبیری! که مسئول سوپرمارکت محله امام، رئیس جمهور بشود. در برابر او مدیر محسوب میشود، مؤمن محسوب میشود، انقلابی محسوب میشود، طرفدار ولی فقیه محسوب میشود. ولو برنامه نداشته باشد، طرح نداشته باشد، سر در نیاورد، آمار نفهمد، از روی متن نتواند بخواند. آن یک کاری کرده که همه در برابر او اهل فضیلتند. حالا حالاها تموم نمیشود کاری که او کرده و خسارتی که ایجاد کرد.
نحوۀ دروغ. فرمود: آقای رئیسی اقتصاد از نزدیک صفر را گرفت رشد ۵ درصدی آورد. حالا گیر دیگر. مطلب. مملکتی که در معرض نابودی بود اقتصادش و فرهنگ سیاستش و امنیتش، تکانی داد مملکت را. «فی بعض الامر». در بعضی چیزها ما از شما. اینها را فرمود مرتدند. اینها را فرمود: «الشیطان سول لهم». و اینی که میگویم مزدور شیطان، اینهایند. که میگویند بعضی چیزها را گوش میدهیم، بعضی نه. اینکه هرچی آن ور دیکته کنم، بد برداری بیاوری، مخفیانه دور بزنی سیستم را، اجرا کنی، پیاده کنی، لو برود. بعد بگوییم: از هرچی بگذرم از این نمیگذرم. این اسمش چیست؟ بعد رهبری میفرماید: سند ۲۰۳۰ میخواست سرباز در آمریکا و انگلیس تربیت کند. نه اینکه یک گوشه یک جاهایی سربازی کنی، بیایی آرام مویرگی سیستم را دست بگیری، سیستم را تحویل بدهی، سرباز تربیت کنند. اینها سیاسی است، جناحی است. به درک سیاسی و جناحی. من سیاسیام. من من میروم جهنم. من با اینکه از این قرآن میفهمم میروم جهنم. بهشت شما را نمیخواهم! باشد برای خودتان. شاید ما حرف شنیدیم در این سالها. الحمدالله خدا را شکر. مخصوصاً ۹۶. اینجا ما استاد داشتیم ۲۰ سال درس خارج داده بود. در سر طلبهها میزد سال ۹۶ که: جو ندهید. داستان انتخابات حق و باطل نکنید. اینها همه کاندیداهای نظام. کجا ببرم؟ چه فرقی بین رئیسی و روحانی نیست؟ نمیفهمید؟ آن روز نفهمیدید؟ بعضی هنوز نفهمیدند حق و باطل اسمش چیست. ایمان و نفاق اگر حق و باطل نیست اسمش چیست؟ چون اسمش انتخابات است دیگر. حق نداریم تحلیلهایی که قرآن کدهایی که برای شناخت منافقین داده را تطبیق بدهیم؟ بررسی کنیم؟ پس قرآن برای چی نازل شده؟ خاصیت این آیات چیست؟ چون شما خوشتان میآید؟ چون شما رفیق هستید؟ چون با هم رفت و آمد دارید؟ چون بودجه مؤسسات را میدهید؟ عالم درباری اسمش چیست؟ «فمثله کمثل الکلب» چیست؟ «ان تحمل علیه یلهث» چیست؟ دم تکان دادن برای منافع. آن هم بلدی یک جا منفعتت را گیر خودش کند. که. ولی خب این حرفها فقط هزینه دارد. میدانید که. این حرفها فقط هزینه دارد و فقط اما حرف میشنوی. «لتسمعون کثیرا» از چه آدمهای موجهی، چه آدمهای خوبی. امام فرمود: خانه دلی که پدر و بابا امپریالیسم به جانش افتادند. کل دستگاه رسانه غرب بالا و پایینش را درآوردند. فرمود: نه، من از اینها خوردم. آدم خوشحال میشود، چراغ راه. آدم دلش گرم میشود: دارم درست میروم. هر وقت فحش میدهد. این را من چیکار کنم؟ استاد درس خارج خوان حوزه وقتی بهت پیام میدهد. درس را تموم میکنی، وا میکنی میبینی پیامی که فلان استاد درجه یک بهت داده، زیر و زبر نظام را دارد میزند. زیر و زبر رهبری را دارد میزند. ابتدائیات مسائل سیاسی را نمیتواند تحلیل بکند. ولی وقتهای دیگر خیلی به آدم فشار میآید از بعضی از این قضایا.
خدا رحمت کند شهید رئیسی را. واقعاً آدم در این گرفتاریها یکم احوالات ایشان را فکر میکند و یاد احوالات یکم آرام میشود. یعنی خدا یکی سر راه ما گذاشت. شکم چشم ما بود دیگر. این چیزهایی که سر این مرد بزرگ آوردند دیده بودیم دیگر، که نکردند باهاش. چه حرفایی، چه تهمتهایی. از چه جاهای معتبر محترمی، چه عناوینی، چه نسبتهایی. این آدم صبور بود. رحمت خدا. ولی مرد بزرگ میفرماید که اینها مرتدند. کسانی که «ارتدوا علی ادبارهم». بعد از اینکه هدایت برایشان تبیین شده است. بهش میگویند: آقا دین چی گفته؟ میگوید: دین چیست؟ این سند بینالمللی فلان مرکز رسمی، این را دانشمندان دنیا برداشتند نوشتند. واکسن میخواهی؟ اینها چی میگویند؟ آموزش و پرورش اینها چی میگویند؟ دست و بالمان هم بسته میشود از این حرف بزنیم که بیاییم جلوتر بگوییم: آقا اونی که برمیگردد میگوید: ما میگذاریم زمین. آن هم یک نهاد بینالمللی بیاید امنیت ما را اداره کند. نمیبینید آخه چه خبر است؟ کی به کی است؟ نمیفهمید؟ واقعاً نفهمیدید هنوز؟ نهادهای بینالمللی با کیند؟ نفهمیدید؟ بینالمللی خودشون قاتلند. واقعاً نمیفهمی گردنبندش را درمیآورید. «سنطیعکم فی بعض الامر». ولی خب وفاق به هم میخورد و سکوت کنیم دیگر. فعلاً دور دور وفاق با گیوتین، وفاق. فعلاً سر بریدن تا آرام آرام که همه اینها که سر بریده شدند یک روزی معلوم بشود و دیگر کسی نیست که حرف بزند. آن روز.
از دیشب که رهبری فقط یک کلمه گفتند که نمیدانم این مذاکرات به کجا میرسد، ۵۰۰ تومان رفت روی طلا. هر گرم طلا. دیدی خامنهای چطور طلا را گران کرد با حرفهایش؟ کابینه هم که خامنهای چیده. پزشکیان هم که آدم خامنهای است. مجلس و دولت و قوه قضاییه همه مطیعش هستند. یک مشت سگ انقلابی نفهم هم داریم که میخواهند فضا را به هم بریزند. قشنگ همه جا قلع و قمع. یک عده مشغول کارند. آن منافقین و مرتد و بیماردلها و قشنگ دارند جامعه را با این شرطی کردن نسبت به مذاکرات و این اتهام نسبت به رهبری و ول کردن سیستم تو مدیریت و اینها میبرند. برود. یک تکان بخورد آمریکا یک قهر کوچک بکند. برود دلار روز ۱۲۰ تومن، طلا روز ۹ میلیون. متهم ردیف اول هم کیست؟ به حزباللهیها توضیح بدهی. امروز از آنها حرف بشنوی، فردا هم از اینها حرف بشنوی. اینها درد است دیگر. اینها داغهای زمانه ماست. اینها تراژدیهای حزباللهی بودن. به قول شهید آوینی، اینها غربت است دیگر. تو «والله الغربا» از همه طرف باید بخوری. پیش همه متهمیم، پیش همه مطرودیم، پیش همه مغفوریم. این است داستان ما.
«والله یعلم اصرارهم». خدا از آن سر اینها خبر دارد. میداند چه خبر است. تعلقات و کششها و جانبداریهای اینها را سر در میآورد. میفهمد. اینها سمت کی غش میکنند؟ به کی علاقه دارند؟ حافظ منافع کیستند؟ هر وقت آمریکا و اسرائیل و اینها به خطر میافتند، کیها میآیند نجات میدهند؟ فضا را عوض میکند، جو را عوض میکنند. یک دستور کار جدید میآورند. یک موج رسانهای ایجاد میکنند. امروز میخواندم دولت شهید رئیسی، خدا رحمت کند شهید امیرعبداللهیان، با آمریکا به یک توافق خوبی رسیده بودند که خیلی از مسائل را میتوانست کنترل بکند. فتنه مهسا راه افتاد. سال ۸۸ یکی از بچههای امنیتی به بنده گزارش داد. سال ۹۰ به نظرم یا ۸۹ بود یا ۹۰ بود. در منزل ما گزارش داد. نمیتوانم با جزئیات بیشتر بگویم که آن بنده خدا لو نرود. گفت: سال ۸۸ هیئت بلندپایهای آمده بودند با یک، برای یک سرمایهگذاری بسیار کلان. حالا چه کشوری بودند، کجا آمده بودند، چه قضیهای بود، چقدر میخواستند سرمایهگذاری کنند، برای چه کاری؟ بماند. بچههای جنبش سبز اینها با آن سمپادهایی که به اینها خط میدادند، خطای امنیتی و اطلاعاتی و اینها. آمدند در خیابانی که آن هیئت دیپلماتیک میخواست رد بشود. به اینها حمله کردند. رفتند، فرار کردند. جالب نیست برای شما؟ بعد به این آقا میگویند: این سران فتنه است. میگوید: تو بهش میگویی فتنه! اعتراض کنم. پشت سر مؤمن حرف نزن: «لیرقا بالمؤمن فی لقاء ربه محقا». آدم دوست دارد فقط مرگش را از خدا بخواهد. یکیشان را که آزاد کردیم، آن یکی هم داریم کارهایشان را. سران فتنه. آن هم تا آزاد کنند لگد به پروندهاش را شروع. همین قضیه معلمها که استخدام، گزینش و اینها هیچ صدایی در نیامده. تک و توکی. اینقدر این بندگان خدا در غربت صداشان در آمد که خودشان به خودشان شک کردند که نکند ما اشتباه میکنیم. کل سیستم موافق این داستان معلمهایی که رد شده بودند زمان آقای رئیسی دوباره برگردند. صدای رهبری دوباره در آمد. داستانی که آن موقع بود را نگذاریم. همان کار خوب بود. اینها فقط هزینهها را افزایش میدهد؛ یعنی رهبری را مجبور میکند برای هی مسائل کوچکتر بیاید جلو. خرج بشود. فایدهای هم ندارد. مسلم است برای اینکه تو بزرگتر از اینها حرفش فایده ندارد و به جایی نمیرسد. و حرفهای هم شدهاند این طیف مقابل. بلدند یک کار میکند تو بزرگترها شما دیگر جرأت نکنی صدایت در بیاید چه برسد کوچکترهایش که صدای تو هم به جایی نمیرسد. این میشود که میزند میرود جلو. نتیجهاش هم میشود: «یصدون عن سبیل الله». انسداد ایجاد میکند در چیزهایی که تا قبل از این در جامعه به عنوان یک امر عادی و درست تلقی میشد و همه قبولش داشتند. امروز دیگر همان هم جرأت نمیباید ازش حرفی بزن. آرام آرام این شکلی میشود. نه تنها نمیتوانی ارتقا بدهی فرهنگ را، چهار تا چیزی که جامعه فاصله دارد سوق بدهی به سمت اینکه آنها جاری بشود، چهار تا چیزی هم که جامعه تا به حال قبول داشت این هم دیگر جرأت نمیکنی ازش حرفی بزنی. آقا زبان شاه حرم امام رضا میرفتند چادر سرشان میکردند. همین الانش زن ترامپ در مسجد قطر میخواهد برود چادر سرش میکند. ولی اینجا یک جوری میشود شما دم حرم امام رضا نمیتوانید به طرف بگویی: چادرت را بیار بالا. این جوری میشود. این مکانیزم «یسدون عن سبیل الله» یک جریانی این فرآیند را عهدهدار است. به اسم جریان کفر. اینکه نمیتواند مستقیم بیاید در جامعه دست و پای خدا را قطع بکند، قیچی کند، بریزد دور. هرچی خدا گفته برود حاشیه. این یک عامل دارد، یک مجری دارد. آن کیست؟ جریان نفاق. جریان نفاق هم پنهانی درونی، ارتباط دارد با جریان کفر سنتی: «سنطیعکم فی بعض الامر».
علامه ذیل این آیه بحثهایی دارد. خیلی دقیق است. منافعی دارند در گرو یا آبرویی از اینها در خطر است. آنها یک آتویی از اینها دارند که میتوانند لو بدهند یا یک منافع مشترکی دارند. قضیه جنگ بدر که ظاهراً عباس عموی پیغمبر، کاروان کفار قریش شریک اقتصادی بود. همین. تو جنگ همراهی پیغمبر نکرد. اقتصاد شمال وقتی گره زد. میگفتند: همه ما اقتصادمان، زندگیمان بسته به آمریکاست. بابا! همه ما داریم با دلار زندگی میکنیم. سرمایهمان دلار است. آمریکا بزنیم بلد است چیکار بکند؟ خودش نمیتواند مستقیم این کار را بکند. منافقین را میفرستد، بیماردلان را میفرستد. خود اینها هم پیوند خوردند، جوش خوردند. پیوندهای اقتصادی دارند، پیوندهای تبلیغاتی خانوادگی دارند. بچهاش دست آنهاست. حاتم بن ابی بلطعه در سوره مبارکه ممتحنه. فک و فامیلش دوتابعیتی. خودش مدینه مینشیند. خانوادهاش مکه. جنگ بشود آنها نابود میشوند. زیر فشار دوتابعیتی را برداشت. بعد چهار روز بعد میآید میگوید: پیامهای خارجیمان را ایشان مینویسد برای بقیه. خوشحالیم که برداشت دیگر دوتابعیتی را برداشت. آن هم که رفت قطب شمال، جنوب، شمال بود. برش داشت. فرداش آمد گفت: ما در حق این مرد خیانت کردیم. مسلمانی نبود. این کاری که یک تعلقاتی است. این باعث میشود یک جاهایی یک گرههایی اینها به آنها بستند. اقتصادی یا امنیتی یا از من سوتی دارد، آتو دارد. این چیزی که میخواستند اعدام کنند حسنی مبارک. خدا عذابش را بیشتر کند. اول این طیف اخوان آمد در مصر پیروز شد. بله، آن خودش یک داستانی است. یعنی به نظرم یکی از چیزهایی که باید در کتابهای درسی خوانده بشود، روی آن کار بشود، همین قضیه انقلاب مصر است که انقلاب ایران در دو سال میتوانست نابود بشود. انقلاب مصر حکایت میکند که یک انقلاب چه شکلی مصادره میشود. اینجا نقش امام و حضرت آقا فهمیده میشود که آن شعار ۵۰ ساله داغ است هنوز، حرف اول است. خیلی اینها حرف است. اصلاً کار رهبر همین است. رهبر که سیم بکشد و اینترنت ارزان کند. چه ربطی به رهبر؟ باید آن شعاری که اول مردم دادند، پایش خون ریختند تا آخر نگه دارد. این شعار تبدیل کند به دستور و بخشنامه و سند بالادستی و ابلاغ کند. بقیه نهادها وظیفه دارند هرکدام آن قانونش را بگذارد، این نظارت کند، آن اجرا کند. تمام. اینجا اجرا نشد، آنجا قانون بد گذاشته. دقیقاً.
حالا امسال دوباره ۱۴ خرداد ببینید همان حرفهایی که امام ۴۲ گفته. از ۴۲ تا ۱۴۰۴ حرفها یکی است. این هیچ جای این اتفاق نمیافتد. ۶۲ سال یک نهضت حرفش یکی باشد. این خیلی اتفاق بزرگی است. شما مصر را نگاه کنید. وقتی رهبر نیست، وقتی اطاعت نیست: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم». حالا اولیالامر بحثش مفصل است. از حرف علامه یک جورهایی ولایت فقیه هم فهمیده میشود. ولی خیلی علامه در آن فضا وارد. بیشتر هم روی عصمت است. ولی امام مانور میدهد. بحث ولیامر بحث مفصلی است. جدا باید به آن پرداخته بشود. ولی فرمانده نظامی و اینها هم بدی ندارد که ذیل اولیالامر تفسیر بشود؛ یعنی اونی که از جانب امام و ولی امر معصوم امضا شده، تأیید شده. چه نایب عام چه نایب خاص. اینها را میشود به عنوان ولیامر در طول ولی معنا کرد. خب آنجا که ولیامر ندارد، اطاعت ندارد. ببین چی میشود. اخوان، جریانی که انقلاب کرده. حالا شما جولانی را اینجا ببینید. آنجا اخوان المسلمین انتخابات برگزار کردند. گزینه اول اخوان را آمریکاییها مدیریت میکنند، رد صلاحیت میکنند. گزینه دومی که با آمریکاییها متمایل است را میچپانند. رأی میآید به زور با تقلب سنگین مویرگی. رأی میآید با اینکه فاصله زیادی داشته. حسنی مبارکی که میخواسته مردم را بکشد خودش میگیرد. من میبرم تو نهاد قضایی خودم درستش میکنم. اول یک مدت حبس، بعد یک اعدام کشکی. آن ور انقلاب اینها پیروز میشود. یک کودتا راه میاندازد. همان که عنصر خودشان بوده. این محمد مرسی آدم آنها بود دیگر. اولین کاری که کرد سفیر برای اسرائیل فرستاد از مصر و آمد با حاکم عربستان بیعت کرد. همین را تاب نیاوردند. اردوغان هم بهش گفت که: قانون مملکتت را لائیک بنویس. قانون لائیک؛ یعنی قانون اخوان المسلمین رأی آورده. آن هم اخوانی است. اردوغان هم اخوانی است. به هم میگوید قانون لائیک بنویس. اینها همه را داشت. کودتا کردند. این از سیسی کیست که امنیتی بود. این را کردند الان چند ساله؟ ۱۰ ساله؟ ۱۲ ساله؟ چند ساله رئیس جمهور است؟ بعد آنجا حسنی مبارک رفت. اول اعدام. بعد مدت اعدامش چیز شد. بعد آزادش کردند. محمد مرسی زندانی شد. حکم اعدام. در قفسش کردند. آخر هم در همان قفس سکته کرد از دنیا رفت. انقلاب این شکلی مصادره میشود.
«الشیطان سول لهم و املا لهم». یک حکومت اسلامی، یک انقلاب اسلامی، یک جریان اسلامی همه برمیگردند از آن حرفهایی که زدند اگر اطاعت از خدا و پیغمبر نشود و یک عده میشکنند این اطاعت را. مخفیانه میروند میگویند: اینها منافقینند. اینها مرتدند. آنهایی که مخفیانه میگویند. آنهایی که آگاهانه و آزادانه و آشکارا میگویند و آنها را نمیدانم قرآن ازش چه تعبیری گفته بشود. آنی که مخفیانه «یعلم و اصرارهم» رفته تو پستو گفته: ما بعضی از اوامر شما را در جامعه سعی میکنیم اجرایی کنیم. اینها مرتدند. «الشیطان سول لهم و املا لهم». اینها منافقاند. و اینها همانهایند که موقع مرگ ملائکه هم از جلو اینها را میزنند هم از پشت. (به اصطلاح مفسری که شب قبلش اشاره کرده بودم) که: «اتبعوا ما اسخط الله و کرهوا رضوانه». خدا خشم خدا را داشت از رضوان خدا. رضایت خدا کراهت داشتند. کار ندارد خدا و قرآن و فقه و دین و مراجع اینها چی میگویند. مستند بالادستی داریم. آمریکاییها میگویند. انگلیسیها نوشتند. مرکز نهاد بینالمللی گفته. مسئله علمی است. بچهها تحقیر میکردند. طرف برگشته بود گفته بود: ما فقط آبگوشت بزباش و قورمه سبزی را میتوانیم خودمان بسازیم. همین امسال چهار روز پیش برایش سالگرد چهارمش را گرفتند. مراسم. شخصیتهای نظام شرکت کردند. «اذ توفتهم الملائکه یضربون وجوههم و ادبارهم». هنوز محترمند اینها. هنوز با تلخی حرف زدن من که حالا این آیات را تطبیق کردم که هیچی، با تلخی هم نمیشود. اینها شخصیتهای نظاماند. اینها شیطان هم البته اینجا در پستوی ذهن من هم همراه اینهاست دیگر. برای اینها تصویرسازی میکند. اینها را مثبت. آن ور را منفی سیاه نشان میدهد. «سنطیعکم فی بعض الامر». اینها میگویند در بعضی چیزها اطاعت میکنیم. این داستان اطاعت است. اگر اطاعت نکنند چی میشود؟ «لا تبطلوا اعمالکم». اعمال اعمالتان نابود میشود؛ یعنی هرچی تا اینجا هزینه کردی، خون دادی، بچه دادی، مال دادی، همه پرید. هیچی دستت را نگرفت.
در حال بارگذاری نظرات...