* تبیین تفاوت میان «هزینهکرد در راه خدا» و «هزینهکرد برای طاغوت»؛ با تکیه بر آیات قرآن.[00:08]
* زخمهای مجاهدان راه خدا، همراه با پاداش و پشتیبانی از جانب خدا، زخمهای پیروان طاغوت اما، بیپشتوانه و تحقیرآمیز[06:58]
* امامت کیست؟ در لحظه مرگ، نه ادعا و نه القاب، بلکه امامی که انتخاب کرده ای کارساز است.[13:20]
* سبک زندگی، انتخابهای رفتاری و گرایش به جبهه طاغوت یا الله، ملاک تشخیص ایمان و کفر است از نگاه قرآن[20:53]
* هزینه دادن، چالش اصلی بزنگاه انتخاب میان کفر و ایمان![32:00]
* شهادت واقعی، نه فقط جان دادن، بلکه دل کندن از آبرو، مقام، نام و نفس در راه خداست.[40:23]
* گرچه اطاعت از پیامبر هزینه دارد، اما بیاطاعتی بهایش سنگینتر است؛ سقوط به سرنوشت ابوجهل و ابولهب![42:43]
* مغفرت، یعنی بخشش در آخرت و ماندگاری و اعتبار در دنیا، که تنها نصیب بندگان مخلص خداست.[47:15]
* روز عرفه، ظرف عظیم مغفرت الهی، و امام حسین علیهالسلام، کانالی که این رحمت و مغفرت از او جاریست.[53:18]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
مبطلات، میکنم به اینکه هزینه کنی برای شیطان و طاغوت. اینجا یکم انرژی میذاشتی، هم کار خودت راه میافتاد، هم کار پیغمبر. نمیذاری؟ اونور باید دو برابر انرژی بذاری برای طاغوت. جالب نیست؟ یک وقتی حضرت آقا فرمودند چالش هزینه داره. میگن آقا! چالش با دشمن هزینه داره، سازش هم هزینه داره. هزینههای سازش که از چالش بیشتره!
یمن چقدر داره هزینه میکنه برای دعوای با آمریکا! قطر برای نوکری شصت برابر هزینه میکنه. یمن هر یک قرونی که هزینه میکنه، صد برابرش آقا میشه، صد برابر آمریکا ضعیف میشه. قطر هر شصت قرونی که هزینه میکنه، شصت برابر نوکر میشه، خفیف میشه، خار میشه، زور میشنوه، تحقیرش میکنم. یک شصتم آن، نمیگویم یک دوم، یک شصتم این را با یمنیها خرج کرده بود، الان آقا بود. الان چی؟ دو تا از این شرکتهای آمریکایی و فرانسوی و اینها پاشون رو از قطر بذارن بیرون، آدمخوارها میان میخورند قطر رو. متر و بالا و پایین، همهاش جزیرهٔ آدمخوارها میافته. اصلاً قطر گاز زیر پاش رو نمیتونه دربیاره بفروشه. همون آمریکاییها براش کشیدند. چی داره بدبخت؟ هیچ! یک قرون اگر هزینه کرده بود در راه خدا، یک ذره اگر زحمت در راه خدا، هزینه در راه خدا را تحمل کرده بود، صد برابر آقا. چون خدا باهاشونه: «والله معکم». چون این راه خدا صاحب داره، ناظر داره، حامی داره. چی میگن امروزیها؟ این تیمهای فوتبال چیچی دارند؟ اسپانسر داره. راه خدا اسپانسر داره. یک اسپانسری داره که همه رو گردن میگیره. جانم به این حرف، چقدر این حرف رو دوست دارم. راه خدا یک اسپانسری داره که همه رو گردن میگیره. راه شیطان اسپانسری داره که بیصاحابِ هیچکیه. آخرشم میگه از همتون حالم بهم میخوره. خیلی تفاوت بین این دو تا اسپانسر که یکی میبره بدبختت میکنه، بعد روی بدبختی تو قهقهه میزنه کیف میکنه. میخوای اعتراض کنی، مثل آهو تو گل میمونی. انگشت اشاره رو به خودت میگه: «این کارها رو نکن.» «وَ لا تَلُومُونی وَ لُومُوا اَنْفُسَکُمْ». منو ملامت نکن، خودت رو ملامت کن.
خیلی جالبهها! این سورهٔ حشر که آیتش رو گذاشتند آیهٔ ۱۶ سورهٔ ۸، کمثل الشیطان، داستان منافقین و مشرکین که اینها به حساب اونها میان تو میدون، اونها پشت اینها رو خالی میکنن، هزینه نمیدن برای اینها. شیطان این قضیه است که اونها پشت این رو خالی کردن، شبیه قضیهٔ شیطانه که پشت همه رو خالی میکنه. این مسئلهٔ شیطان مال اینه. جالبه که «اذ قال للانسان اکفر»، شیرت میکنه میگه برو تو کافر شو. بردار روسریتو، بچرخون. «زندگی، آزادی». «آزادی یواشکی»، «چهارشنبههای سفید»، من پشتتم، برو. دوربین تو، سلاح توست. فیلم بگیر، بفرست برای خودم، پخش میکنم. بعد که اون روزی میشه که باید هزینهها حساب کتاب بشه، این هزینه هیچی رو گردن نمیگیره. بلکه افتادی تو اون آیه. میگه: خدا بهت وعدهٔ حق داد، محل نذاشتی. من وعده میدادم، میزدم زیرش، باز دنبال من میاومدی. خاک تو سرت کنن! سورهٔ ابراهیم: «والله وعدکم بعد الحق». خدا وعدهٔ حق میداد، محل نمیزدی، محل نمیذاشتی. میدیدی عمل میکنه به وعدههاش. «و قال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فخلفتم». خیلی درد دارهها! اینکه به عشق یکی، به پشتوانهٔ یکی بیای تو یک میدونی، بعد گردنت نگیره و دو تا هم تو سرت بزنه، تحقیرت کنه. خیلی درد داره.
زندگیِ دنیایی تا حالا امتحان کردید؟ لمس کردید یا نه؟ وایست، جور میکنم. پنج تومن میذاری، پنجاه تومن برمیداری. پولت رو هم میخوره. چهار تا فحش هم میده. «غلط کردی اومدی، طمع کردی، فلانفلانشده! حالیت نمیشد؟» که برای عاشق چشم و ابروت بودن آدم حاضر صد میلیون دیگه بده. فقط این تحقیر این فلانفلانشده رو نشنوه، تو سرش نزنه. اونجا یقهٔ شیطان رو گرفته که فلانفلانشده، تو گفتی پاشو بیا. تو گفتی، تو منو شیر کردی. «به تو غلط کردی شیر شدی! من خودم از خدا میترسم. انّی اخافُ اللهَ ربَّ العالمین.» اونم داره سوسه میاد که مثلاً (ببخشید!) نظر خدا رو چون اونم ته فیلمهای عالم، اون ابلیس کثافت، اون فیلمها رو در اعتقاد داره. میگه: نه، من از خدا میترسم. کو این تسبیح من؟ باز خدایا، میدونی که من با توام. اینها زر مفت میزنند. «رب العالمین» خودش هم حرف مفت داره میزنه. کجای خوف از خدا داره؟ ولی چون حساب کتاب خبر داره، داره اینجور وانمود میکنه که من با اینها نیستما، معصوم. میترسم. نه، جهنم میترسم. منم امید دارم برم بهشت.
اسپانسر سبیلالله خداست. خدایی که میگه تو این سبیل خدا هر زخمی برداری، مخمصه توش قرار بگیری. «و لا یطئون موطئا». هر قدمی برداری، حواسم هست. مینویسم به عنوان عمل صالح، مینویسم اجر مضاعف میدم. یکی از آیات بسیار زیبای قرآن. خیلی این آیه، شاید نوجوان بودم اولین باری که این آیه رو دیدم. نمیدونم تا چه مدتی این آیه مستم کرده بود. خیلی از اون آیههای بگیرِ قرآن. میفرماید که: «إن یمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُه». آوردن آیهٔ ۱۴۰ آل عمران. «أیمسسکم قرهن».
جان، یک لحظه تصور کن، خدا خودش داره به شما اینجور میگه: تو میدون رفتی، زخم برداشتی. برای خدا یک کاری برداشتی. فقط از میدون جهاد نظامی نیست دیگه. جهاد فرزندآوری، زخم برداشتی. اصلاً زخم میکنه. زخم شدی در این جهات. جهاد مالی. هی گفتن تولید، تولید. ما که چند بار کشته شدیم توی این جهاد مالی. رفتیم سمت تولید و اینها. یک پانصد تومن یک جا، مجموعهای. هرجا میرفتی جنس میخریدی، دو برابر میشد. بعد همین که درست میکردی، اجرت کارگر هم دو برابر میشد. جنسها رو هم ازت نمیخریدن. جهاد اقتصادی، جهاد تولید، حمایت از تولید و کار ایرانی، زخمها داره. جهاد نظامیاش هم که مشخصه. میری قطع نخاع میشی، چشمت درمیاد، دستت آسیب میبینه. حالا این زخمها رو دیدی تو جنگها، تو جهاد برای خدا، تو راه خدا. حالا این جمله رو از خدا بشنو: «إن یمْسَسْكُمْ قَرْحٌ». زخم برداشتی؟ اگر تو زخم برداشتی، «فَقَد مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ». دشمناتم که روبروی تو بودن، اونها هم زخم برداشتن. این هم اسرائیلی. بیبابا شدند، بیمادر شدند، بیبچه شدند. دستشون قطع شد، پاشون قطع شد، فلج شدند. این همه ضربهٔ اقتصادی به اسرائیل وارد شد. گردشگریاش فلج شد. پرواز کنسل شد. توریستهاش رفتند. این همه زخم هم به اون وارد شد. زخم برداشتی، دشمنت هم زخم خورده. ولی حالا این آیه، نه اون یکی آیه: «و ترجون من الله ما لا یرجون». زندگی همینه. میچرخه. هر دورهای با یکی تو این آیه هست که آیهٔ ۱۴۰ آل عمران. اون آیهٔ «ترجون من الله ما لا یرجون» بیارند آیتش رو. «ولا تهنوا فی ابتغاء القوم. إن تکونوا تالمون فإنهم یالمون کما تالمون». ۱۰۴ نساء. همین. پس آیات جلوتر همینجاست. «ان تکون تالمون». اگر خستهای، اگر درد داری، «فانهم یالمون کما تالمون». اینها هم خسته هستند. اینها هم داغونند. اینها پنجرهاند. اینها له له. فکر نکن فقط تو لهی. این هم شب تا صبح خواب نداره. اینها همش تو پناهگاه. چی؟ به خودشون میترسند. مثل آهو به خودشون میترسند. درد داری، اونم درد داره. خستهای، اونم خسته است. درگیری داشتی، بیخوابی داشتی، اینم داره. ولی «و ترجون من الله ما لا یرجون». تو یک خدا داری که بهش امید داری. او این رو نداره. «ترجون من الله ما لا یرجون». امید داری به الله. اون چیکار کنه که کسی رو نداره. تو آیهٔ این سوره فرمود: کافرین مولا ندارند. آیهٔ: «أذلک بان الله مولی الذین آمنوا و ان الکافرین لا مولی لهم».
مؤمنین مولا دارند، صاحب دارند، دلسوز دارند، اسپانسر دارند. اسپانسر همهکاره دارند. زیر و زبر و آمار داره، حواسش هست، دل میسوزونه. «رحیم بالمؤمنین». رئوف، رحیم. هم در مورد خدا داره، هم در مورد پیغمبر. یک پیغمبر دارید. تو بیخوابی کشیدی، اونم شب تا صبح برای تو بیخوابی کشید. تو درد کشیدی، اونم شب تا صبح برای تو درد کشید. اون جملهٔ امیرالمؤمنین فرمود: «مرضنا لمرضه». با بیماری بیمار میشیم، با درد اینها هم درد میکشیم.
خیلی تفاوت. اسپانسرت یک کسی باشه که وقت نیاز پشت تو رو خالی کنه، تو سرت هم بزنه. یک وقت هم اسپانسرت یک کسیه که وقتی برمیگردی بهش میگی من به خاطر تو زخم برداشتم، اونم میگه منم حواسم به همهٔ زخمهای تو بود. امروز پشتوانه داری. امروز حامی داری. شفاعت. ولی شرطش اینه که در عمل باید تفاوت داشته باشه. نمیشه که زیر و زبرت مثل بقیه. فقط ادعا. کارت ما رو برداشتی، رفتی. هزینه میکنیم. هرچی میخوای میخریم. هیچ فرقی با بقیه نداری. فقط یک اسمیه، لقلقهٔ زبونت.
امام باقر علیه السلام یک روایتی داره. گفتن که یکی از صوفیا، ظاهراً شیطان رو دیده بود در مکاشفه. گفته بود که تو دلت به چی خوشه؟ این همه گناه میکنی. گفته بود: من یک پنج تا اسم بلدم. در قیامت خدا رو به این پنج قسم میدم، نجات پیدا میکنه. به امام باقر گفتن: آقا، این واقعیت داره؟ شیطان این پنج تا اسم رو بلده و قسم میده و نجات پیدا میکنه؟ مضمون روایت اینه. حضرت فرمودند که: آره، این پنج تا اسم رو بلده. اگه در قیامت بتونه این (یکی از پاسخهاست. مرتبط با سوالی که شما پرسیدین. پس محبت اهل بیت چی میشه؟ اینور گفتن: آقا، نماز نخونه شفاعت نداره، اونور هم گفتن: یک قطره اشک بریزه شفاعت داره) یکی از پاسخش اینه. حضرت فرمودند که: اگه بتونه قسم بده، خدا نجاتش میده. ولی مسئله اینه که در سکرات موت یک طوری میشه اوضاعش که همهٔ این پنج تا اسم رو فراموش میکنه. خیلی مهمه. تو بعضی روایات داره که امام حقیقیاش براش جلوه میکنه موقع جون دادن. امام حقیقی همونیه که همهٔ زندگیش چشمش به این بوده. اینها گفتن فحش بده، ما فحش دادیم. اینها گفتن هشتگ بزن، ما هشتگ زدیم. اینها گفتن بیا تو خیابون، اونها گفتن برو، ما رفتیم. امامت اونه دیگه. علی کریمی امامت، مسیح علینژاد. بعد اون بدبخت علی کریمی خود شب اول قبر ازش سوال کنم «من ربک؟». مگه تیم ملی و تیم ملی، چهار تا جمله میگه سر و ته نداره؟ و تو باز امامت اونه. خودش داره شعر و ور میگه. تو دنیا که بود نمیتونست حرف بزنه. اونجا که دیگه ملائکه میخواد حرف بزنه به چه شعر و وری میافته؟! بعد باز تو چقدر بدبختی که اون میخواد به تو تلقین کنه «من ربک» رو. اونجا امامتش این مدلی نیستش که (پسرم) اول دبیرستان گفتن امام کیه؟ من اونجا زدم امام علی. تو امتحان، نمرهش هم گفتم: نه، معاویه. بعد معاویه چی؟ نه آقا! تشیع تو تبعیت، تو این ملکه، این سنخیت. این خلق، این خو. هر وقت ادعای تشیع اهل بیت شنیدن، برگشتن گفتن: «شما چی به تشیع؟ این حرفها چیه؟ گندهتر از دهنت.» امیرالمؤمنین فرمود: شیعهٔ حسن و حسین (علیهما السلام). بودن حسن و حسین بودن. اونجا فرمود: «شیعهٔ حسن و حسین بودن؟» تو چیات به شیعهگری میخوره؟
شیعهٔ چیچیه؟ تهش بتونه زور بزنی ادعا کنی، بگو من محبام. یک علقه ای دارم بههرحال. شیعه، اشیا، شیوع فکر کی رو شیوع دادیم تو زندگیمون؟ ما رفتار و خلقیات کی رو تو زندگیمون شیوع دادیم؟ ما منطق اقتصادی کی رو شیوع دادیم؟ ما سبک زندگی کی رو ترویج کردیم؟ رئال به ترامپ هم فحش بده. «مرگ به آمریکا» هم بگو. وقتی بازار معاملهات اصلاً کتابهای ترامپ جز کتابهای پرفروشه تو ایران! حالا دنیا که هیچی، تو ایران. «رازهای موفقیت دشمنت را فلان کن». ۱۰، ۱۵ تا کتاب داره. همین الان هم بزنی تو این فروشگاههای مجازی، هنوز هم پرفروش. کتابش هم گرون هم هست. بنده یک بار سال ۹۷ گشتم دیدم، دوباره اخیراً هنوز هم کتابهاش هست. هنوز هم پرفروشه.
شما این آدم رو نماد موفقیت میدونی؟ یک کلیپی دیدم تازگی اومده بود. تو خیابون، پسر جوون، یک ماشین لوکس لاکچری. ماشینم چی بود؟ طرف رو نگه داشت، میکروفون میگیره: «آقا، سلام. میشه یک سوال ازتون بکنم؟» پسر، مرد جوونیه پشت فرمونش. میگه: «بفرما.» «راز موفقیت تو زندگی چی بوده؟» میگه: «موفقیت؟ موفقیت برای چی؟» «میگه همین که همچین ماشینی داری دیگه!» میگه که: «من موفقیتپز نیست، سبک زندگیمه، دارم زندگی میکنم.» گفت: «نه دیگه، بههرحال این موفقیته دیگه. شما همین زندگی که داری، حسرت خیلیهاست.» توی پیج بعد، یکی دیگه بود این رو منتشر کرده بود که: آدمایی که موفقیت دارند، خودشون از این موفقیت احساس موفقیت نمیکنند. زندگیشون اینه. گفتم اصلاً شاخص موفقیتش، شاخص زندگی مطلوبش، استانداردش اینه. خب، این آدم قرار باشه بین موسی و قارون انتخاب بکنه، کی رو انتخاب میکنه؟ کدومش حاوی استانداردهای مطلوب زندگی اینه؟ کدوم فکر؟ کدوم منطق؟ کدوم گفتمان رو شیوع میده؟ این شیعه همونه. حالا رو انگشترش هم شصت تا علی و حسین و فاطمه و سردر خونش هم اسم چهارده معصوم رو با طلا زده. نمیخوام اون رو تحقیر کنما. مشخصه دیگه. شما الحمدالله همه اهل فهمی. اون سر جای خودش، خوب، قشنگ، عالی. اون علامت محبت. حضرت فرمود: همین که اسم بچههاتون همونم خوبه. ولی شیعه بودن به اون شیوع، شیوع چه فکری؟ شیوع چه گفتمانی؟ شیوع چه منطقی؟ به چه فکری؟ به چه فرهنگی داری ضریب میدی؟ چه خوبیهایی رو داری تو عالم منتشر میکنی به عنوان خوبی؟ چه بدیهایی رو به عنوان بدی داری تو عالم منتشر میکنی؟
توی زیارت جامعه چی میگیم؟ «مبطل لما ابطلتم، محقق لما حققتم». چقدر زیباست! چقدر دقیقه! من اومدم اونی رو که تو حق میدونی، بکنم حق. من اومدم اونی که تو باطل میدونی، بکنم باطل. این میشه شیعه. نه اینکه آخرش تو موقعیتی که قرار گرفتم، تو ارتباطم با بچهام، تو ارتباطم با همسرم، سر کارم، تو مدل کسب و کارم، اونی رو که ترامپ میگه حقه، دارم پیاده میکنم. ولی شبش هم میرم مراسم هی امام حسین، حاج حسین فلان میخونه. خیلی حال میده، خیلی سبکهای قشنگ امسال هم میخونه. کربلا، چی؟ دنیا به ما کربلا بدهکاره! نمیخوام نه مداح رو تحقیر کنم. حرفم چیز دیگریست. «محقق لما حققتم، مبطل لما ابطلتم» در زیارت جامعه، اونها خیلی خوب، قشنگ سر جاش. ولی من با رفتارم دارم شیوع میدم منطق معاویه و ابوسفیان رو. این میشه کفر عملی.
امشب در مورد کفر عملی صحبت کردیم. ایمان و کفری که در قرآن با هم دعوا دارند، ایمان و کفری نیست که تو پست. اونها هیچ وقت با هم دعواشون نمیشه. ایمان و کفری که قراره بیاد کف جامعه به عرصه تحقق برسه. آیهٔ حج رو خوندیم: «من کفر فان الله غنی عن العالمین». اونی که نمیاد حج کافر نیست. کفر عملی الی ماشاالله. و در آیات قرآن، کافر که داریم منظور کافری است که در مرحلهٔ عمل کافره. در عملش چیزی بروز نداره به عنوان باور و تصدیق. این تقابله. حالا تو این سوره خودشو نشون میده که یک نکتهای هم که عرض کردیم: سبیل مؤمن در سبیل الله، کافر در سبیل طاغوته. مؤمن در ولایت الله، کافر در ولایت طاغوت. که البته قرآن گاهی میفرماید: ولایت، ولی نداره. صاحب نداره. حالا آیات قرآن رو ببینید. هر جا که این دعوائه، اینه.
بد کافرها رو یک انگ دیگه هم بهشون میچسبونه که اون انگ هم واقعیت داره. میگه اینها کافرند و راه خدا رو بند آوردند. یعنی چی؟ یعنی وقتی که قرار بود در مرحلهٔ عملش یک منطقی و یک رفتاری رو شیوع بده، رفتار طاغوتی رو شیوع داد که شیوع رفتار طاغوتی انسداد میاره، بنبست میاره برای شیوع رفتار الهی. خیلی نکتهٔ مهمه، خیلی کاربردیه. خدا کنه خود منم بفهمم.
تو مرحلهٔ رفتارش (امام رضا علیه السلام) تو روایت داره: «اونی که آقا لباسش مدل لباس دشمنان منه، خوراکش مدل خوراک دشمنان منه». و همینطور مدل حرف زدن، ادبیاتش. چقدر حساسیت نشون میدن نسبت به اینکه آقا مثلاً عربی ترویج پیدا نکنه. مثلاً کلمات عربی، شعار عربی، شعر عربی. در مورد عربی اون وقتی که سعودی باشم حساسیتی نداره. وقتی که قطری باشم و اماراتی باشم حساسیتی نداره. نسبت به انگلیسیش هم به هر انگلیسی واکنش مثبت نداره. همین «free palestine» انگلیسیزبان. این غربیها از این چیزها بینشون مد شده. خیلی جالبه. یعنی داستان همیشه، داستان حق و باطله. کشش همیشه به دوست و دشمن، به الله و طاغوت. خیلی مهمهها! به قرآن به این کششه ببینید آقا. قرآن گاهی از این تعبیر به کفر میکنه. وقتی که بین الله و طاغوت میکشه سمت طاغوت، این رو ازش تعبیر به کفر به الله میکنه. یک جا دیگه تعبیر به ایمان به طاغوت میکنه: «یومنون بالجبت و الطاغوت». بعد میفرماید: «قد امروا». من دستور داده بودم کافر باشن به طاغوت. این کفر به طاغوت کجا خودشو نشون میده؟ «یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت». تو دعواها دوست داره اون نظر بده، اون قضاوت کنه، اون حرف آخر رو بزنه. ریش و قیچی دست اون. اون حالیش میشه. بعد دلیل هم میگه. میگه اینها «هؤلاء اهدی سبیلا». خیلی این آقا! این کلمات، دونه به دونهاش دیوونه میکنه آدم رو. ترکیبش با همدیگه اصلاً بیمارستان درمیاره. اینها اعجاز قرآن. چه جور میشه یک کتابی ۱۴ قرن پیش یک حرفهایی بزنه که از هر طرف تو هر دورهای آدمها اومدن رفتن. عصر اتم شد، عصر موشک شد، عصر قلقل میرزا بود، هرچی بود، این آدمها عوض نشدن. این خلق و خو عوض نشد. این ملکه، این گرایش، این توهم، همش همین بود. کی میتونه اینجوری حرف بزنه که هرچی این پوستهٔ تاریخ و پوستهٔ زندگی بالا پایین میشه، هستهٔ آدمیزاد همین و همین خواهد بود. به همه هم میخوره. سیاهش، سفیدش، پولدارش، فقیرش. همه همینند. «المتر» همین ادامه آیات خودمون. آیهٔ ۵۱. بعدی، اگه اشتباه نکنم. «الم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب یومنون بالجبت و الطاغوت». دیدی اینایی که یک نصیبی از کتاب داشتن ایمان به جبت و طاغوت دارند. «و یقولون للذین کفروا هؤلاء اهدی من الذین آمنوا سبیلا». چرا اینطور غش میکنه سمت طاغوت؟ طاغوت چه جاذبهای برای این داره که این باور به طاغوت داره؟ باور به جبت و طاغوت داره. خود کلمهٔ جبت داستان داره که الان فعلاً بهش نمیپردازیم. فعلاً همون طاغوتش پدرمون رو درآورد. ایمان به جبت و طاغوت دارند و میگن این کافرها «اهدی سبیلا» هستند نسبت به مؤمنین. رای اینها بهتره. این درسته. باریکلا! این خوبه. چون بین مؤمنین و کافرها، راه کافرها رو بهتر میدونه. میره میپرسه: چیکار کردین که اینطور شدیم؟ چه منطقی؟ چه فکری پشتش بود؟ چه جهانبینی بود؟ چه تعریفی از زندگی و هستی و آدم بود؟ اون خوبه، اون ثمر داره. این رو قرآن اسمشو میذاره ایمان به جبت و طاغوت و کفر به الله.
اصلاً ایمان و کفر اینه. حالا باز هنوز احمقایی هستند که فکر میکنن سعودی مسلمونه. پرچمش نوشته «لا اله الا الله». البته ما از سعودی جزیه نمیگیریم. احکام، دست خیس بهشون بزنیم، نمیشوریم. انقدرش رو دارند. آره ولی این اون ایمان و اسلامی که این قضایا از توش درمیاد و بهشت و جهنم و ولایت و خدا با اینهاست و خدا با اونها نیست و اینها نیستش که. بابا! اینها شوخیه. رو پرچمش بزن «لا اله الا الله»، دیگه خدا دیگه اسپانسر اینها شد. نه بابا! این حرفها. خود اونایی هم که «خدا» میگن، میرن جلو، انقدر بالا پایینشون میکنه، کفر اونها هم درمیاد. همونها هم خدا! وایسا بابا! همون. الان تازه اومدی. اینقدرها اومدن گندهتر از تو. اولش از همین حرفها میزدند بعدش.
خدا رحمت کنه مرحوم شیخ عبدالنبی تهرانی، پدر حاج آقا مجتبی تهرانی. قبر ایشون معمولاً (نمیشناسی؟) قبر غریبی داره. تو این دالون ورودی قبر مرحوم قاضی، یک دری دلت میخواد وارد بشم سمت قبرهای قاضی. بغلش یک سنگ کوچیکه که روش نوشته مزار شیخ عبدالنبی تهرانی. ایشون پدر حاجآقا مجتبی و حاجآقا مرتضی تهرانی بودن. از علمای بزرگ بودن. شاگرد مرحوم ملکی بوده به طور مستقیم به نظرم. چون نقل میکرد، میفرمودند که آدم اهل معنا و بزرگی بود. فرموده بود که ما اوایل جوون که بودیم، تو دعاهامون و تو ادعاهامون و اینها از لقاءالله پایین نمیاومدیم. ما بستیم مرد، لقاءالله. الان با ۸۰-۹۰ سال سن، میخوام از دنیا برم. آرزوم فقط اینه که مسلمون بمیرم. ما که از لقاءالله کوتاه نمیام. الان که گذشته، آخرای سنمونه، عمرمون. یعنی میشه من مسلمون بمیرم؟ نمیخواد بگه همتت رو بیار پایینا. میخواد بگه خیلی از اون اولها از این حرفها زدند. جلوتر که اومدن نه. خیلی اینها گندهگوییه. خیلی گنده است برای دهن ما. دو لقمه چرب رو نمیتونم ازش بگذرم. همین روزهٔ واجبش جونم به لبم میرسه. همین دو کلمهای که با این آدم حرومه گفتنش، صد دلار میکشم، صد بار از دستم درمیره. ۷۰۰ بار عهد میبندم دیگه دروغ نگم، غیبت نکنم. ۶۵۰ تاش رو نگاه میکنم، دوباره غیبت شد. بعد از لقاءالله کوتاه نمیام. خیلی بابا! اینها رو بهش میگه ایمان و کفر. ما ایمان و کفرمون یک جوریه که عرق هم میخوریم، شب تا صبح با شیطونیم، صبح هم دوباره الحمدالله ایمانم ولی دست نخورده.
خدا را شکر اعتقادات هنوز بین مردم کشته بود شهردار تهران. بعد پا شده بود صاف سوار ماشین شد، اومده بود زیارت حضرت معصومه. دوباره برگشته بود، رفته بود. بعد که وقتی برگشته بود دستگیرش کردن. منتظرش بودن که دستگیرش کنن. خودش رفت دیگه تو فضای مجازی دیگه همه اعلام کردن. اینها لو رفته. خودش رفت معرفی کرد. بعد این فیلمش که در اومده بود، اومده بود زیارت حضرت معصومه، مسخرهاش کردن، سوژه کردن. گفتن که الحمدالله اعتقادات، زنش رو کشته ولی بالاخره اعتقاداتش سر جاشه. مقید. بعد از کشتن زن، زیارت بیبی باشه. البته تشکر. حالش بد بوده. میدونی؟ فقط آدم آدم میکشه. حالش رمز حرم، یکم آروم بشه. خدا ما را در امان بدارد.
اینها رو میگیم و میخندیم و اینها اطلاعات و فتنهها معلوم نیست. چیها تو وجود ما پنهانه که گاهی خودمون هم خبر نداریم. یهو میزنه بیرون، خودمون هم باورمون نمیشه که اینها رو من ذخیره کرده بودم. خیلی ترسناکه. اونجا معلوم میشه که «کان من الکافرین». ابلیس چی میگه بود؟ «کان من الکافرین». «سجد» «من الکافرین» نمیگه. سجده نکرد، کافر شد. مگه سجده نکرد، کافر بود. یعنی این ۶۰۰۰ سال رو نماز طولانی، سجدهٔ طولانیها، کافر بود. کافر بود. کفر و ایمان اینجاها میزنه بیرون. کسی پا رو دومت نذاشته، کاری به کارت نداره. هی سجده میکنه. تو مسجدا دیدی همه مشغول طاعت. نماز مستحبی، نافله. یکی بیاد یکم روی دماغ اینها بشه، ننه و بابا و بالا و پایین همشون میره جلو چشش. معلوم میشه. روایتی هم داریم. حالا نمیخونم در مورد خانمها و اینها. بعضی روایات هست که یهو یک جاهایی توی قضایایی، «مؤمنات» بل چیچی، «کافرات» ان بل چی. چون حاشیه داره واردش نمیشم. حالا بحث زنا نیست. خودمونم همینیم. حالا اونها بندگان خدا یک جاهایی نشون میده نمیتونن. بیشتر از این نمیکشن. موهام یک جاهای دیگه نشون میده که بیشتر از این نمیکشیم. هرکی طمعش یک جایی گل میکنه دیگه. هرکی به یک چیزی علقه داره. دقیقاً خدا داستان ایمان و کفر ما رو تو همون نقطه بسته. همونجا تعریف کرده. اونجا کفِرت درمیاد. گذاشتم برات برای همونجا. ببینم اونجا چیکار میکنی. اونجایی که کفرت در میاد، اون وقتیه که باید جون بدی. اون وقتی که باید پول بدی. اون وقتی که باید آبرو بدی. منم از اونجا تازه دکمهٔ ایمان رو واست فعال میکنم. تازه اونجا فعال میشه. هنوز هنوز آبروت کجا بود که بخوای بدی؟ حالا حالا بهت آبرو میدم. یک ۵۰-۶۰ تایی باید جمع کنی. یک جایی میرسه باید خرج کنی.
خیلی جالبهها! اونجا آدم کافر میشه. «آبروم رو که از سر راه نیاوردم». مرحوم شهید صدوقی، اینجا بلوار به نام ایشونه. اون شخصیت معتبر محترم. یهو سر قضیهٔ بنیصدر تو کشور، رئیس جمهور رای بالا. بنیصدر صددرصد آدم مشکل داره. کسی که بهش میگفتند خمینی یزد. همه اذعان به این داشتند که مردم یزد رو یک نفر آورده تو میدون، اونم آقای صدوقی. اون جرأت، اون دل و جرأت، اون جسارت، اون شجاعت، اون شخصیت فوقالعاده نمازهای شلوغ، نماز جمعههای شلوغ. یهو تو قضیهٔ بنیصدر، میگفت اطرافیان (کتاب خاطراتشونه) دو تا صف هم دیگه تو نماز جماعت پشت حاج آقا جمع نمیشه. دو تا صف هم دیگه پر نمیشه. مسجد کیپ تا کیپ بود، به خیابون میرسید. دیدیم دو تا صف هم پر نمیشه. همه ولش کردن. «صدوقی هم اینجوری در اومد.» نمیدونم چرا. «رئیس جمهور قانونی به حکم امام، ایشون هم ضد امامی، ایشون هم برای مردم مخالف، اینم امل در اومد.» رد زد. قضایای بنیصدر و بهشتی و فرار بنیصدر و اینها، دوباره پشتشون شلوغ شد. که بعدش هم ما هم تو همون سال ۶۰ ایشون به شهادت (با کیپ جمعیت) به شهادت رسید وسط جمعیت. اینها داستانهای ماست.
هفتاد سال بهت دادم. اونجا خرچش کنی. تو که میدونی حق چیه! روایت هم داره: وقتی عالم دید بدعت رو و سکوت کرد، من بهش لجام میزنم، میندازمش جهنم. پوزبند سگ میزنم. پوزبند میزنند که گاز نگیره. دهنی که وا نشده برای خدا، پوزبندیه که گاز میگیره. دهن رو دادم حرف بزنی. تو که میفهمی. آقا! فحش میدن. آقا! وجوهات نمیدن. آقا! آنفالو میکنه. «بذار اون رو بگم. فعلاً الان میدونی من از این جهت میتونم استفاده کنم. با مردم جهاد تبیین کنم. بذار یکم دایرهٔ مخاطبین خودم رو توسعه بدم. بعد میام آرام آرام با کار فرهنگی.» شیطانی مخفی شده با همین عناوین خوشگل و جذاب دلربایی که اول از همه کلاه سر خود آدم. اسمش هم گذاشته نمیدونم جذب حداکثری و نمیدونم وفاق چیچی و ال فلان و اینها. همه عناوین درستیه. سر جای خودش هم درسته. «کلمهٔ حق یراد به الباطل». اون انگیزه، اون که پشتشه، اون نفسه، اون شیطانه، اون هواه وگرنه اگر به این شر و ور گفتنها و استدلال آوردنها باشه، ابلیس (ببخشید!) وایسا روبروی خدا، ۱۰، ۱۵ جلد استدلال آورد. نه آخه! میدونی من که میگم نه، به خاطر این مسئله است که اینطور چیزی مد نظرمه. برو گم شو بابا! «فَخَرَجَ مِنْهَا». خفه شو بابا! قشنگ کلمات خدا تو قرآن به ابلیس ایناست. «کان من الکافرین». یعنی این همه نماز و برو بیا و بالا و پایین و اینها، همه اینها کفر بود و اینها هم بود. آره! کسی هنوز انگولک نکرده بود. این حضرت حق من رو به تعارض نرسونده بود. تو تعارض معلوم میشه. بین خدا و پولم؟ اون آیه که فرمود: «اگر خانوادهات احبه برای شما از خدا و رسول و جهاد». کلمهٔ جهاد میاره. کلمهٔ بحث هم تو سورهٔ نسا، هم در این سورهٔ مبارکه، بحث جهاد. بابات رو بیشتر دوست داری؟ «آباؤُکُم اَبناؤُکُم عَشیرَتُکُم». همسرت، بچهات، خانوادهات، خونت، شغلت رو از خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا بیشتر دوست داری؟ دارم برات. خدا فاسقین رو هم هدایت نمیکند. انداخت دایرهٔ فاسق. بچهات رو بیشتر دوست داری یا جهاد رو؟ آیهٔ ۲۴ سورهٔ توبه است. کاسبیات رو بیشتر دوست داری یا جهاد رو؟
جهادم با همهٔ توسعه و جهاد فی سبیله در راه او که در برابر راه طاغوت. همونطور که طاغوت راه تو رو میبنده، راه خودش رو وا میکنه، راه تو رو میبنده. تو هم باید راه خودت رو وا کنی، راه او رو ببندی. یعنی راه خدا رو وا کن. جهادش هم به همینه. تا اصطکاک نداشته باشه، جهاد نمیشه. یک چیزهایی میگی به هیچ جا نمیخوره. یک کارهایی داری میکنی با هیچ جا تعارض نداره. باید دقیقاً اونجایی که اون داره میبنده، معبر رو وا کنی. دقیقاً اونجایی که او داره وا میکنه رو باید ببندی تا بشه جهاد شیرفلکهٔ بیحیایی و بیعفتی و اینها رو وا کرده. عوضش میرم در مورد حسن خلق صحبت میکنم. چیزی نمیمونه. اون شیرفلکهای که از کثافت عنوان کرده، چیزی از حسن خلق نمیذارد. اصلاً چیزی از دین نمیمونه. و «علی الاسلام و سلام». از «بولیت برا» مثل یزید با اسلام «بای بای» کن. امام حسین فرمود: این شیرفلکهای که این وا کرده، چیزی نگه نمیداره برات. عوضش میرم اونجا از جهاد فرار میکنه، وارد تعارض نمیشه. چون تو تعارض انتخاب، گزینش، پا گذاشتن، کندن. کندن همش هم تو همون کندن اونه. اونجا معلوم میشه از چی میکنه؟ برای کی میکنه؟ چی رو ول میکنه؟ آبروی من به درک! چه اهمیتی؟ من از این مسئله کوتاه میآم. اینها تجربهٔ مرگه ها. دیگه تجربهٔ نزدیک به مرگ هم نیست. اینها تجربهٔ خود مرگه. اینها اون واقعیته که توش حیاته. «قتل فی سبیل الله» اینه. علامه تو بعضی از آثار عرفانیش هم همینو معرکه. کشته میشه که احیا. اون مرحلهٔ اولش. به اینها میگن زنده کشتهٔ راه خدا. اونی که نفس رو کشته، این رو میگن شهید. این به حیات رسیده. شهید شدن. «فلانی هزار بار شهید شد». بنده خدا آقای قاضی، اگر فلان شهید فقط تن داده در راه خدا. آقای قاضی یک چیزهایی در راه خدا بخشیده و گذشته که اصلاً به مخیلهٔ ماها نمیاد. اصلاً نمیدونیم همچین چیزهایی هست تو وجود آدم که میشه ازش بگذره. اون رو میگن حیات شهید. اون رو میگن کشتهٔ راه عشق. «مقتول فی سبیل الله». خیلی اینها نکتهٔ مهمیه ها! یعنی گاهی به این مسائل توجه نمیشه. این مرگه تو همین، همینجاست. از آبرو گذشت، از اسم گذشت. گاهی به همینه که آقا من از همین این تریبونه میگذره. از همین امام جماعتی میگذره. میدونم این جوونه، سرحاله، شادابه، بهتر کار میکنه. ما در اختیار تو. اصلاً من پاس میدم. نه! پدرت رو درمیارم فلان فلان. حالا من خاطرهها دارم میخوام برای شما بگم. غذای مفصل و جالب خلاصه بله تمومش کنم. خیلی طولانی شد.
«ان الذین کفروا». حالا ببینید این دو سه تا آیه رو سریع بخونم. «ان الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله و رسول». اونایی که کفر دارند در مرحلهٔ عمل کافر، بیاعتناست. بعدش راه خدا رو هم میبنده. بعدش با خدا، با پیغمبر هم سر و شاخه صفر وایستاده که اینایی که پیغمبر میگه و میخواد نشه. «من بعد ما تبین لهم الهدی». میدونه هدایت براش معلوم شد. هیچ غلطی نمیتونم بکنم. امروز کلیپی از این مسیح علینژاد میدیدم. میگفت من ۱۰ سال پیش شروع کردم این نهضت سرلخت شدن و اینها. خیلی تحقیر شدم، خیلی اذیت شدم، خیلی فحش خوردم. خواهرم اومد علیه من مصاحبه کرد. برادرم دستگیر شد. خانوادهام رو از دست دادم. افبیآی از من محافظت کرد وگرنه میخواستن من رو ترور کنن، بکشن، اعدام کنن. ولی الان بعد ۱۰ سال نگاه خیابانهای تهران پر از سرلخته. همه سرلختند. دیگه چیزی به اسم حجاب تو ایران وجود نداره. آرومم وقتی اینها رو نگاه میکنم. «ما پیروز شدیم. ما پرندهای بدم.» چون فیلمی بود که چیزی (تصویری) عکساش رو فقط منتشر میکرد از این افرادی که واسش فرستاده. اینجای آیات آدم رو آروم میکنه. نگی باختیم و خوردیم و تموم شد. بعضی وقتا بعضی رفقا از این پیامها برام میفرستن. از این پیامهایی که: «در آقا! تموم شد. جمهوری اسلامی وا داد. بدبخت شدیم. کارمون تمومه فلان.» «لا شیء». هیچ غلطی نمیتونی به هیچ ضرری به هیچ جا وارد نمیشه. اگه میشه روبروی خدا وایساد. یک کرونا دیگه میندازه همه رو جمع میکنه. حداقلشه دیگه. چادری میکنه. هزینهاش میره بالا. بله، بدبختیش میره بالا. خب آدمیزاد احمقه دیگه. چیکارش کنم؟ میشد خوب و خوش و خرم و در رفاه و آسایش باشه. آدم هم باشه. نکرده. من که دستم خالی نیست. که پر کرونا و مرونا و کک و مک و من. خدا اراده میکنم یک کارهایی با اینها میکنم. سال (ببخشید!) بذار به هم نتونن نگاه بکنن. تو فکر من بسته شده. اینها مثلاً همجنسبازی میکنن. «اعمالهم». به خدا که ضرر نمیرسونن. خودشون هم آورده و اندوختهای ندارد. تو کیسه اینها نمیمونه. کیسههاش هم سوراخه. بعد ۲۰ سال هم که نگاه میکنه میگه خب که چی؟ الان چی شد؟ اون با این چیزها مخدرشه خودشو آروم میکنه که بعد ۱۰ سال این همه هزینه کردیم، این همه زحمت. ببین چیکار شد. خب بعد ۱۰ سال دیگه نگاه میکنیم چی شد. اینقدر گندهتر از توها اومدن. کارهای گندهگنده کردن تو تاریخ با ذرهبین باید بگردی. بازم نمیتونی پیداش کنی. این کی بود؟ کجا بود؟ چیکار کرد؟ کارهای گندهگندهاش. پیغمبر از دست اینها فرار کرد، رفت تو غار. بعد از تو غار زد رفت یک شهر دیگه. خسته کوفته، پابرهنه، زخم. خونی، کوشاند اونها؟ اباجهل کیه؟ ابا لهب کیه؟ اباجهل و ابا لهب مگه تریلی میتونست اسم اینها رو بکشه؟ ابا لهب. گندهتر از اینها اومدن رفتن. الان کو عالم رو یک نگاه بکن. ابا لهبش رو به من نشون بده. اصلا دشواری به من نشون بده. بعد میفرماید که به شماها هم بگما: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و لا تبطلوا اعمالکم». تو هم اطاعت خدا و پیغمبر کن. وگرنه تو هم بگم میکشی. «تبطلوا اعمالکم». تو هم رو هوایی. خیالات برات نداره که پس تو اونها رفتن، ما میمونیم. نه! اونها رفتن، تو هم میری. اگه میخوای بمونی باید حرف گوش بدی. باید اینجا وایسی. برای حرف گوش دادن هزینه بدی. «بلی انفسکم». پای پیغمبر موندنی که به قیمت اینه که روبروی بابا و خانوم و داداش و خانواده و پول و اینهات وایستید.
بعد میفرماید این آیهٔ آخر. آیهٔ آخر امشب: «ان الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله ثم ماتوا و هم کفار فلن یغفر الله لهم». حالا این خودش یک چیز عجیب ایست. این آیه. میفرماید اینایی که کافر شدن، راه خدا رو با کفر مردن. خدا اینها رو نمیبخشه. «فلن یغفر الله لهم». خب این ممکنه سوال کنی که اصلا برای چی خدا داره این رو میگه که خدا اینها رو نمیبخشه؟ خب مثلاً الان کافره، میترسه میگه اوه اوه! من ترسیدم. همش فکر میکردم خدا من رو میبخشه. الان دیگه استرس افتاد تو وجود. این یک بخشیش، همون کفر عملیه. حواست باشه که اگه با کفر عملی بری اونور، گیر میافتی. این یکیشه. یکی دیگش هم اینه که اون مغفرت تو عالم ابدیت این کاربرد داره. هم از اون عالم ابدیتش میریزه به عالم دنیاش. یعنی اینجا هم یک اسم خوبی پیدا میکنه. یک آبرویی پیدا میکنه. یک اثری پیدا میکنه. اثر مغفرتها. چون مغفرت رو نداره، اونور که هیچی. به باد فنا. اینور هم اینور هم چون مغفرت نیست، گردن نمیگیره. الان شما مثلاً روح الله زم. چند ساله؟ من با خودم میگفتم آقای جنتی سال دیگه میشه ۱۰۰ سالشون. خبر داریم که از وقتی من یادم میاد از اوایل دههٔ ۸۰ این جوک تو خانوادهها بود که جنتی خیلی جذابه. یعنی خدا رسماً گرفته رو اینها. با آقای جنتی. یعنی اصلاً هی صبح به صبح جنتی روز جدیدی رو در عالم خلقت شروع میکنه. خدا این روح الله زم. این امیرالمؤمنین. اون درآورد دیگه روح الله زم. درست کردن امیرالمؤمنین رو چقدر هتاکیها، تهمتها، توهینها، عناوین عجیب غریب. آقای جنتی توهمش همین بود که اینها که میمیرند و میرن و اینها من میام و بعد انقلاب و بعد صدا و سیمای (دههٔ) ۵۰، ۹۹. الان ۵ ساله روح الله زم که نمیدونم دیگه حالا مور و مار و ملخ و اینها که هیچی. اونورش هم که بدبخت، حساب کتاب و تهمتها و اینها. این ۴۰ ساله. پنج ساله رفته. آقای جنتی هر روز صبح به صبح محل کارش هنوز داره میره. آقای رئیسی. جنتی هنوز هست! همه میگن: بعد رهبریشون میمونه، رهبر میشه. هنوز شورای نگهبان، خبرگان. جنتی. آقای رئیسی رفت. عجیبهها!
بعد شما نگاه کنید یک آقایی (ایت الله صانعی) که خیلی سنش هم از آقای جنتی کمتر بود. گفته بود اون روزی که جنتی بمیره، من شیرینی پخش میکنم. ایشون هم چهار پنج ساله رفت. بعد ایشون مرجع تقلید بیبیسی بود رسماً! یعنی تیتر اون بالا همیشه براشون جا داشت. بیبیسی همیشه: «قدم شما رو چشم ما. شما حرف بزن، بالا بزنیم.» نسل جدید بگو صانعی. مثلاً دههٔ ۸۰ فتواهای عجیب غریبش رو فتنهگرها به پشت فتواهای بابا! چه کارها که نکردن. همینها که اجیر اینان، عاشق این. اصلاً همین رو میشناسندش. تو بگو روح الله زم. نسل زد. بگو روح الله زم آمد نیوز. چند سال گذشته از آمد نیوز؟ ۵، ۶ ساله. با این اصل تکنولوژی و هوش مصنوعی و رسانه و اطلاعات و آمد نیوز چیه؟ روح الله زم کیه؟ زنده است؟ مرده؟ از کجا دفنه؟ همینجاش. اون وقتی که زندهست، مرده است. اما وقتی که هست، هیچه. نیست. همون موقع تموم. گمنامه گمنام. اصلاً خبری ازش. به درد کی میخوره؟ برعکس شما آقای رئیسی رو من شاید خودم خداوکیلی اونقدری که امسال برای رئیسی گریه کردم بیشتر از پارسالی بود که موقع تشییع و تدفین ایشون. یعنی سال به سال تازه آدم این آدم هی یک ورق خدا از این تاریخ و از این گرد و خاکی که روی ذهن نشسته، میده کنار. میگه: من یک بنده داشتم اینجوری بود. دیدی این رو؟ «اذکر فی الکتاب ابراهیم». این رو دیده بودی؟ دیدی این کیه؟ دیدی چیکار کرد؟ سال دیگه میخوام بهتون بگم تازه. چهار پنج سال دیگه میخوام یک چیزهای جدید از آقای رئیسی بهتون بگم. تازه هفت هشت ده سال دیگه میفهمی فلان کاری که کرده بود چی شد. الان هنوز از امام خمینی دارند کتاب چاپ میکنن. تازه از جوونیهای امام خمینی. تازه الان کتاب داره چاپ میشه. جوونی امام خمینی. پردههایی رو بعد ۷۰ سال. چند ساله جوون امام خمینی؟ ۱۰۰ سال از جوونی امام گذشته. تازه پردههای جوونی امام داره میره کنار. از شیخ عبدالکریم حائری بعد ۱۰۰ سال که از ۱۰۰ سال از رحلتش گذشته، تازه یک پردههای از شخصیت عاشق عبدالکریم رفته کنار. حالا بذار بره جلو. اینها مغفرته. مغفرت اینه. حالا بحث مفصلی. اونی که مورد مغفرت قرار میگیره اینه. اینی که اسپانسرش خداست، چی داره؟ اونی که اسپانسرش طاغوت، چی داره؟ انشاءالله که هزینههایی باشیم که اسپانسر مون خداست و خدا از پشت مادر بیاد مخرج. در این شبهایی که شبهای اعجازانگیز مرحوم آیت الله پهلوانی نظرشون به این بود که دههٔ اول ذیالحجه از ماه رمضان هم بالاتر. وضعیت مغفرتی که نازل میشه خصوصاً روز عرفه که امام سجاد فرمودند من گمان این دارم که جنینی که در رحم مادرش هست، در مورد مغفرت قرار بگیرد. گناهکاری که توبه میکنه که هیچی. اصلاً زبون نداره. اصلاً به دنیا نیومده. اصلاً گناه نکرده. اصلاً گناه چی هست؟ به اون هم مغفرت دادن. روز عرفه. «فلن یغفر الله لهم». نمیدونی مغفرت چیه که میفرماید تو غصه نخور. اون از راه من زد بیرون. عوضش به تویی که تو این مسیری من مغفرت میدم. «و يكفر عنهم سيئاتهم». نمیدونیم چیه. خیلی دست کم گرفتیم. عالمیه. همه این کائنات و کهکشانها در اثر خورده مغفرت خدا، رابطهشون با ما، ذهنیتشون نسبت به ما عوض میشه. علقهشون نسبت به ما عوض میشه. اینم خودش یک بحث دیگه. وقت چون گذشته. مغفرت چه اثری داره تو ارتباط ما با هستی و رابطه اینها با ما؟ همهٔ ذرات عالم بر مدار حب و بغض دارند میچرخند. وقتی کسی در مدار بندگی خدا بود، محبوبیت فی ارضک و سمائک. تو زمین و آسمان محبوب میشه. یک دونه مغفرت که میاد، تا قبلش همه دارند پس میزنن، طردش میکنن. همهٔ هستی با هم علیه اینه. بدشون میاد از بودنش، از تنفسش، از حرف زدنش، از از همه چیزش. تا یک نم مغفرت، یک نمه مغفرت به این میخوره، همهٔ کائنات واکنششون نسبت به این عوض میشه. آخرتش، دنیاش، نسلش، ذریهاش، پولش، ماشینش، لباسش، انگشترش. همهٔ اینها محبوب میشه. خیلی عجیبهها! اونها رو میگه تو غصه نخور. من مغفرت به اون نمیدم. اون خودش نمیفهمه من بهش چی ندادم. اثر محروم بودن از مغفرت.
انشاءالله که خدای متعال در این دههٔ اول ذیالحجه ما رو مستغرق در مغفرت بکنه. از ذکر استغفار هم انشاءالله غافل نشیم و خصوصاً اوج این مغفرت در روز عرفه برای ما حاصل بشه که روز عرفه هم اوج مغفرت برای کیاست؟ آقا! اول به زوار امام حسین میده، بعد به حاجیها در عرفات. اونها رو دعوت کرده، صدا کرده. بعد تهدید کرده. پول داشته باشی، نیای، میزنمت. «من کفر فان الله غنی». کافری. پا شده مهمانها رو برده ویآیپی. میگه وایسا! اول یک سیآیپی داریم. کربلاییها رو باید بهشون نظر کنم. بعد به ویآیپی میرسیم. سیآیپی اونجاست. چون هرچی مغفرت و رحمت بود، اون عبد صالح، اون رحمت الله واسه برد. از اونجا میریزه. همهٔ رحمت خدا رو شکار کرد. هرچی هم بخواد هر جای عالم رحمت برسه از کانال او رد بشه. از کانال او که رد میشه، اول به زوارش میرسه، بعد به بقیه. انشاءالله که زیارت عرفه هم نصیب ما بشه برای امام حسین علیه السلام و شب عید قربان و سفر حاجیان، انشاءالله بیخطر باشیم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
در حال بارگذاری نظرات...