* اطاعت جامع و صادقانه از رهبری، راز موفقیت و ماندگاری شهید سلیمانی و شهید رئیسی.[00:09]
* تبیین جایگاه ولایت، و نقد نگاههای دوگانه به مفاهیمی چون آزادی بیان، امام زمان و ایمان به خدا![06:50]
* جداییانگاری میان "حکم خداوند" و "حکم پیامبر صلیاللهعلیهوآله " بهعنوان یکی از شاخصههای نفاق، از دیدگاه علامه طباطبایی.[15:00]
* هشدار قرآن در مورد رجوع به طاغوت و افتادن در دایرهی نفاق، با استناد به آیات سوره نساء و محمد.[23:20]
* پیوند متقابل میان حکومتهای منطقهای و قدرتهای غربی، مصداق دلدادگی و گرایش به طاغوت![27:20]
* ضرورت تمسک به رهبری، نه از باب اُلفت و قداست، بلکه از باب وجوب اطاعت.[29:30]
* هشدار! خطر جایگزینی قومی دیگر، در صورت انحراف و برگشت از مسیر حق.[39:00]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
«سَناتیوکُم فی بَعضِ الأمَر»، اینها میگویند در بعضی چیزها اطاعت میکنیم. این داستان اطاعت است. اگر اطاعت نکنند، چه میشود؟ «لَا تُبْطِلُوا أَعمَالَکُمْ»، اعمالتان نابود میشود. یعنی هر چه تا اینجا هزینه کردی، خون دادی، فرزند دادی، مال دادی، همه بر باد رفت و چیزی دستت را نگرفت. مثل انقلاب مصر که مگر زحمت نکشیدند، خون ندادند، شکنجه نشدند، زندان نرفتند؟ «تَبْطُلُوا أَعمَالَکُمْ»، همهاش پرید. قدم به قدم باید با خدا و رسول بیایی.
به نظر میرسد، به نظر بنده اینطور است، راز موفقیت شهید سلیمانی و شهید رئیسی، به طور خاص و دقیق، اگر بخواهیم در یک کلمه خلاصه کنیم که چه چیزی این دو را متمایز کرد و به کارشان برکت داد و نقطه موفقیتشان بود، اطاعتشان بود؛ اطاعت از رهبری. اطاعت صادقانه، جامع و جانانه. آنجاهایی هم که به ذهنشان نمیآمد که این مطلب اینطور باشد، اعتماد میکردند و دل میدادند. شهید سلیمانی فرمود: «در قضیه سوریه آقا فرمودند بروید حکومت بشار را حفظ کنید. بعضی از فرماندههای ما تردید داشتند.» شهید سلیمانی تعبیرش به کار برده بود، ضدانقلاب دست گرفت و گفت: «بریم حکومت دیکتاتور را نگه داریم؟!» بعد، بعدها فهمیدند که بله، آن شخصش (یعنی بشار اسد) حالا تقاضا کرده. ما دیکتاتوری او را که نمیخواهیم حفظ بکنیم. برای حفظ دیکتاتوری او نمیمیریم. ما میخواهیم زمینههای حکومت یک دیکتاتورتر از بشار اسد را (که مردم بگویند "این سگش به آنها شرف داشت") جلویش را بگیریم؛ عبارتی باشد از جولانی تازه. جولانی اول، همین الان آمریکاییها دارند برای براندازی جولانی برنامهریزی میکنند. دیروز خبرش در آمد. بماند با زن چادری و نقابزن و اینها. ملت از آن قبلیه که زنش لخت بود، فرار کردند. بعد حالا این یکی با پوشیه و فلان و اینها، به این تن بدهند؟ اینها (یعنی دشمنان) برای سوریه تمامیت ارضی قائل نیستند. حکومت صد تا دهات و صد تا عشیره را مدیریت کنند. مدل کاری که عبیدالله در کوفه کرد. هر جا کاری داشتیم، رئیس عشیره را جمع میکنیم، یک پولی بهش میدهیم، یک تهدیدی میکنیم، خودش عشیره خودش را جمع و جور میکند. حکومت مرکزی ندارد. این حرفها چیست؟ حالا خواهید دید. اینها چیزهاییست که حالا خواهید دید. الان چندم است؟ امروز ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲. ۱۴۰۴، غیبگویی نیست. اینها بر اساس شناخت دوست و دشمن و سنت خدا و اینهاست. شناخت خدا و شیطان و طرح اینها و مجموعه اینهاست.
اعتماد کردن اینهایی که دلخوش کردهاند. الان دیدید خیابانهای سوریه جشن گرفتند. آمریکا تحریم ما را برداشت. ترامپ آمده گفته که من جولانی را برداشت و برد. آنجا گفت من تحریمهای شما را برداشتم. ملتشان در خیابان بوق میزنند، میرقصند، خوشحالند. آمریکا دلسوز ماست. آمریکا خیر ما را میخواهد. رفتند ریختند پشت سفارت ایران. حمله کردند به سفارت. ایران را بیرون کردی! در بغداد هم این قضیه داشت رخ میداد. یکهو خدا لطف کرد، حالا به یک تعبیری "چِک زد" یا هر چیز دیگری، وسط بغداد. عراق میخواهد «بره بره». ایران برود بیرون، بغداد آزاد بشود. شهید سلیمانی و شهید ابومهدی شهید شدند. این فعلاً خواب ظرفیتش هست آنجا. متاسفانه، این عدم بینش و عدم فهم گاهی آدم را نگران میکند. این فتنهها آنقدر میشود که آخر همه بفهمید باید از این نقطه اطاعت کنید. این داستان این است، تا نفهمید. آقا، چاره شما همان چیزی است که مهدی ترابی روی پیراهنش نوشته بود. چقدر فحش خورد، بدبخت! «راه نجات این کشور، اطاعت از رهبری». گل زد، بنده خدا نشان داد. از هشتاد جا پارهاش کردند. همهاش همین است. رهبری هم نه، یعنی این شخص، این فرد. رهبری یعنی این سیستم، این نگاه، این مکتب. این از خودش حرفی ندارد، اصلاً. اگر از خودش حرف داشته باشد، ساقط میشود. بر اساس این بینه و این حجت دارد رفتار میکند. گاهی علیه خودش است. بابا، ما در مملکتی هستیم که هزینههای حرفهای رهبری بیشتر از همه دامن خود رهبری را میگیرد. هیچ وقت در سیستم دیکتاتوری (دوست دارم صد جلسه دیکتاتوری صحبت کنم، بحثش هم دارم، اما وقتش نشده) دیکتاتور کیست؟ کتابش را هم دارم، آماده کردهام. صد تا شاخص دارد دیکتاتوری. یکیش این است: هزینههای دستور و فرمانش مال مردم است. ذرهای هم به خودش نمیگیرد. اینجا، در سیستم ولایت؛ ولایت انبیا و ائمه و فقیه و اینها، همه هزینههای امر او دامن خودش را میگیرد. اولین قربانی حفظ وحدت جامعه، خودش است. اولین قربانی تقیه، خودش است. همه اینهایی که میگوید، اولین کسی که بهش فشار میآید، خودش است. اولین کسی که فدا میشود، خودش است. اینها شاخصش است. راهش فقط این است: «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ». اگر این نباشد، میشود: «تَبْطُلُوا أَعمَالَکُمْ». اعمال فردیتان، همان ایمان شخصیتان. برای اینکه او هم تابع این بود: «من از شما اطاعت میخواستم». خدای قرآن، خدایی بود که دستور میداد. این نقطه، نقطه ایمان است. معلوم است، آقا، حوصلهها که سر نرفته؟
خدای قرآن، خدایی بود که دستور میداد. خدا را میخواهیم برای اینکه دستور بدهد. عبودیت او یعنی اطاعت او. یک بحثی دارد علامه. این را فصل دوم یا سوم از «حیات جاویدان» بود که مقداری بهش پرداختیم، در یک جلسهای که هیچ آمادگی این حرفها را هم نداشتیم و جلسه اول و آخری بود که رفتیم (تجربیات ماست که هر جایی قبول نکنیم، هر جایی نرویم) عرض کنم که در یک جلسه خیلی شلوغ پلوغ و پر سر و صدا، بدون تمرکز. روزه هم میخواندند، گریه هم نمیکردند و اینها. یک جایی بود، شب اولش هم بود. با ماشین یکی از دوستان رفتیم، ماکسیما بود. شب آخر یکی آمد گفت که: «حاج آقا، راضی باش. من شب اول که آمدیم، یکی از رفقا بیرون بود، در را بر روی فرعونیه با ماکسیما. یکی هم برایش در را باز میکند، بیرون وایستاده بود.» این بود. در آن جلسات با این ویژگیها که عرض کردم، این بحث را مطرح کردیم. این بخش را حیف کردیم در واقع. از «حیات جاویدان». بحث آنجا این بود که اساساً تعریف قرآن از خدا، اونی نیستش که تو بگی من میگم هست. اونیه که به تو دستور میده و اونیه که تو به پشتوانه او احساس عزت میکنی؛ «لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزاً». این آیه را علامه آنجا میفرماید: «خدا اونیه که تو عزت خودت را در گرو ارتباط با او میبینی و خدا همونیه که ازش حرف گوش میده.» اینها خیلی مهم است. این نه در کتابهای دینی ماست، نه در سخنرانیهای ماست، نه در منبرهای ماست، نه در کتابهای معارفیمونه. خداپرستی این است. خدا اصلاً نه خداپرستی، خدا، کلاً ایمان، خدا، دین این است. از اینجا شروع میشود. «ذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ» به بیان سوره مبارکه بینه. اینجا میفرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ؟» مگر ما با هم قرار نداشتیم شیطان را نپرستید؟ پرستش، همان حرف گوش دادن است. مجموعه آیات را علامه کنار هم میچیند، کنار هم میآورد، میگوید: «همونی که اطاعتش میکنی، همونو داری میپرستی.» نمیشود بگی آقا: «من اینجا حرف آمریکاییها را گوش دادم، به هر حال دستور دادند، به هر حال شرایط اینطور بود، علمی بود، فلان بود، ولی ما مسلمانیم، ما آقا امام زمان را قبول داریم.» اصلاً امام زمان یعنی چی؟ اینجا بود چند شب پیش عرض کردم دیگر، قضیه اینکه میخواهیم کاخ سفید را حسینیه کنیم. مناظرههای انتخاباتی مسخره میکردند. بعد میگویند ما منتظر امام زمانیم. سلام فرمانده هم میخوانیم، جمکران هم میرویم شب نیمه شعبان. اصلاً امام زمان اونیه که میآید که همه دنیا را «لِیُظهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ». که یکیش هم و آن کاخ سفید را باید یک کاریش کرد. حالا اختلاف نظر بین بزرگان: طویلهاش کنیم؟ حسینیه کنیم؟ حسینیه بهترین کاری است که میشود برای کاخ سفید کرد. مسخره میکنی؟ خب این اسمش ایمان نیست. این اعتقاد به امام زمان نیست. این تمسخر امام زمان است. ولی کی این حرفها را قبول میکند؟ سیاسی جناحی و اینطور است. نه، آره خب، آنجوری حساب کنی که خیلی «یُؤْمِنُونَ بِاللهِ». آنجوری که حساب کنی که خب خیلیها خدا را قبول دارند. میگوید تو بد حساب کردی که خیلیها خدا را قبول دارند. گردن همه را بزنیم. ما «مستضعف» قبول داریم، هنوز حرف بهش نرسیده، «تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» نشده. «فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ» باید بشود. حتی ممکن است وسط جنگ باشد. یکی از آیات فوقالعاده است که آیتالله جوادی هم با وجد این آیه را تفسیر میکردند. میفرماید وقتی که در سوره مبارکه توبه، آیه ۶، «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ» مال جنگهاست. مشرکین دارند با مؤمنین میجنگند. یکی از مشرکین برمیدارد صدا میزند آقا: «به من مهلت بده. من میخواهم ببینم.» «فَأَجِرْهُ» بهش پناه بدهید. «حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ»، بیاید حرف خدا را بشنود. «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ». نه اینکه نگهاش دارید، بگویید خب حالا اعتقاد میآوری یا نه؟ محسن، جنگ تو را گرفتیم. میگوید نه، یک فرصت بدهید. که در بعضی آیات دارد تا چهار ماه. تا چهار ماه فرصت تحلیل کند، بررسی کند. این چهار ماهی که میخواهی فرصت بدهی، باید چکارش کنی؟ حالا آقا، ببریم حبسش کنیم؟ ببریم حوزه علمیه قم، یک حجره در فیضیه بهش بدهیم؟ طلبهها باهاش کار کنند؟ میگوید کجا سوارش کردی آوردی؟ «حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ» همان جا که سوارش کردی پیادهاش میکند. آقا، آنجا جنگ بود. بعد میگویند شما آزادی! بالاتر از این مگر میشود آزادی بیان فرض کرد؟ آزادی بیان اگر منظورت این است که هر بیانی را رنگ و لعاب حق و حقیقت را ازش بگیریم. همه بشوند یکسان. دیگر حق و باطل معنا نداشته باشد. به هر کی هر چی خواست بگوید. این عین کفر است. ولی اگر معنایش این است که ما حقی داریم، باطلی داریم، ولی فرآیند طرح حرف حق یک فرآیند عاقلانه و آگاهانه و همراه با رأفت و رحمت است. با جبر و اکراه و زور و شمشیر و اینها نیست. بله این آزادی بیان است. این است. تبیین بشود دیگر. تبیین تک تک اینها باید تبیین بشود. بعد ما میخواهیم آن آزادی بیان که او میگوید را بیاییم با همان تعریف، اینجا هی اثبات کنیم که ما این آزادی بیان را داریم. هی فرصت بدهیم، هی شر و ور بگوید که اثبات کنیم که ما آزادی بیان داریم. هی حق و باطل را نابود کند. بعد میگوید آقا فیلتر؟! اصلاً فیلترینگ به آزادی بیان ... خود خدا و پیغمبر و امیرالمؤمنین و نهجالبلاغه اینها همه موافق من این آزادی بیان (آزادی بیان اینستاگرامی و یوتیوبی) اینها اسمش آزادی بیان نیست، این نابودی بیان است. کِفرم در آمده است. مشخص است یا نه؟ بیشتر از این باید زحمت بکشم؟
اطاعت این میشود جایگاهش. اگر نبود، ببین این سوره هی میگوید آقا: «أَحَبَّ اَعمالهُم»، اعمالتان نابود میشود. یا گم میشود یا باطل میشود. از اول سوره که شروع کرده، آیه ۱: «أَزَلَ أَعمالَهُم». آیه ۴: «فَلَن یُذلَّ اَعمالَهُم». آیه ۸: «أَزَلَ أَعمالَهُم». آیه ۹: «فَأَحْبَطَ أَعمالَهُم». چند تا بگویم دیگر؟ آیه ۲۸: «فَأَحْبَطَ أَعمالَهُم». آیه ۳۲: «سَیُحْبِطُ أَعمالَهُم». آیه ۳۳: «لَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ». فقط فرمودید؟ همش حرف از این است: کارتان نابود میشود، خنثی میشود، از بین میرود، بیاثر میشود. محورش این است: باید حرف گوش بدهی. حرف همین آقا. همینی که بهش قرآن نازل شده. همینی که پیغمبرش کردم. همینی که از سر هوا حرف نمیزند: «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ». گوشت باید به دهان این باشد. مطلق تسلیم محض، بیقید و شرط، بیبر و برگرد.
یک جمله از علامه برایتان بخوانم، چون حیفم میآید. چون نسبتهایی را به بعضی افراد دادیم، حیف است که نگویم. نظر علامه طباطبایی به این بوده که (عبارت را ببینید، اگر پیدایش کنم در «المیزان» جلد ۴) آره بله، الحمدلله پیدایش کردم. خود علامه هم دوست دارد که من این را بخوانم. خودش همراهی کرد. شما اگر فیشهای من را نگاه کنید، قطعاً به این پی میبرید که پیدا کردن این جمله بین این صدها جملهای که بین هزاران جملهای که هایلایت شده، پیدا کردنش واقعاً غیرممکن بود. ولی پیدایش کردم. قطعاً علامه راضی به این است که بگویم: «اِنَّ الفَرقَ بَینَ اللهِ و رسولِهِ بِتَسلیمِ حُکمِ اللهِ وَ تَوَقُّفِ فِی حُکمِ الرّسولِ نِفَاقٌ.» البته هر کسی میگوید که ما یک حرف خدا داریم، یک حرف پیغمبر داریم. حرف خدا را قبول میکنیم، در مورد حرف پیغمبر میشود انتقاد کرد، سوال کرد. این قطعاً منافق است. نفاق است. البته فیلم آقای روحانی کنارش؟ آره بنده خدا. یکی از مسئولینی که زمان آقای روحانی مسئولیتی داشت، زمان آقای رئیسی هم مسئولیتی داشت. شهری داشتیم میرفتیم در جاده. یک جا وایستادیم نماز بخوانیم. نمیگویم کجا؛ چون هر کدامش را توضیح بدهم، لو میرود کیست و کجا. نماز بخوانیم و ما رفتیم جلو، بعد دیدیم چند نفر پشتمان وایستادهاند. دیدیم که یکیش همین آقا است با محافظانش. آمده بود. بعد نماز تمام شد، بین دو نماز «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ» خواند و تعقیبات خواند و اینها. بعد نماز بهش گفتم که: «شما مثلاً فلان کس! آقای روحانی بهت نمیخورد این کارها؛ متواضع و مؤمن و تعقیبات نماز و محافظها هم نشستهاند و اینها.» بعد گفت: «آقای روحانی بنده خدا آدم مؤمن.» آخه چه حرفی است؟ آقای روحانی آدم مؤمن! دوربین مخفی دیگر؟ باید قرآنمان را عوض کنیم؟ یعنی شرایط اینطوری است که سریع کلاسی، یک دوستی از دوستان معلممان گفت: «آقا من با این دانشآموزان... ولی از تو سر یکی از کلاسها یک چیزی شنیدم که روی من را وا کرد.» با دانشآموزان گفتم: «چی بود کوثر؟» یکی از کلاسها. اتفاقاً آن بنده خدا را هم این بچه که سر کلاس این را گفت، کربلا دیدمش. بهش گفتم: «حلال کن سر این قضیه.» بعد چند وقت دیدم اشکال کرد. بعد بهش گفتم که: «آقا اینطور نیست.» گفت: «قرآن است.» گفتم: «آقای آیه قرآن نیست.» «حاج آقا!» گفتم: «آقا نداریم.» گفت: «داریم.» گفتم: «نداریم.» گفت: «میآورم برایتان.» گفتم: «آقا نداری.» تو قرآن هی گیر داد هست. گفتم: «آقا عمو ببین یا قرآنت را عوض کن یا...» دانشآموز «قرآنت را عوض کن» مؤمنت. الان کی تفسیر کرده که از توش این در میآید؟ این یکی از شاخصهای نفاق است. جلد ۴، صفحه ۴۰۳، آخر ۴۰۳ «المیزان». دوباره میخوانم چون خیلی قشنگ است. تشکر ویژه از علامه طباطبایی داریم که: «اِنَّ الفَرقَ بَینَ اللهِ و رسولِهِ» اینکه خدا را جدا کنی از پیغمبر، بگی ما حرف خدا را که قبول داریم. «پیغمبر هم یک آدم مثل ماست، پیغمبر هم میشود بهش انتقاد کرد.» من یادم نمیآید، آن ایام صدای حاضر دیدم. شما یادتان است؟ یک کمکی یک چیزهایی به «تَسلیمِ حُکمِ اللهِ وَ تَوَقُّفِ فِی حُکمِ الرّسولِ نِفَاقٌ». البته. یعنی یقیناً. اینی که بگی یک حکم خدا داریم، یک حکم پیغمبر داریم. حکم خدا را که قبول میکنیم، در حکم پیغمبر میشود توقف کرد. جلوتر، بالاتر هم علامه میگوید یا بالاترش یا پایینتر میگوید: «منافقین برگشتن میگفتن که این را خودت گفتی یا خدا گفته؟» اگر خدا گفته که هیچی. اگر خودت گفتی، میشود روش بحث کرد. میگوید اینجوری میگویند منافقین. باز یک تشکر ویژهتر.
جلوتر از زمانه خودش را میدیده بزرگوار. اتفاقات، کرامات ایشان بوده. آقای حشمتپور میگفتش که من از مشهد آمدم قم. پدر ایشان با علامه دوست بودند، رفت و آمد خانوادگی داشتند. بعد میگفتش که من اصلاً خودم که آمدم، نرفتم پیش علامه. خودم رفتم درس آقای حسنزاده و آقای جوادی. پدرم به علامه گفته بود: «دیده بودیم پسر ما محمدحسین آمده قم. قبولش میکنی به عنوان شاگرد؟» «جوادی همینجوری گفت.» میدانست که من پیش این دو تا دارم میروم. میخواست تایید کند. منحصر به فرد. نیاز به این کرامات هم ندارد. یک چیزهایی دارد. بله. یک بحثی دارد خواجه نصیر، میگوید معجزه دو جور است. این از آن بحثهای کلیدی است. خیلی زیباست. این را یادگاری داشته باشید امشب. رفقای تهران پا شدند. راههای دور آمدهاند. راههای دور و نزدیک. تسلی خاطر آن مرحوم به و بازماندگان داغدارش با خودتان. خواجه نصیر میگوید ما دو جور معجزه داریم: معجزه قولی و فعلی. میگوید عوام دنبال معجزه فعلیاند، خواص دنبال معجزه قولیاند. عوام نگاه میکنند ببینند از تو کوه شتر در بیاورد و عصا بیندازد، اژدها بشود. به اینها میگویند معجزه. خواص به اینها نمیگویند معجزه. نگاه طرف چی میگوید؟ چقدر از حقایق عالم فهمیده؟ معجزه قولی. علامه طباطبایی اینی که گفت، یعنی میدانست. بابا، علامه طباطبایی این را میدانست. این مهم است. خوشگله، خراب نشود. بعد این حرف را میزند. کرامت اینها. از کجا میدانستی منافقین این شکلیاند؟ اینطور کار میکنند؟ الان اینجوریاند، پس فردا آنطورند، پس آن فردا چطور میشود؟ اول اینجوری میگویند، بعد آنجوری میگویند. اولین کار را میکنند که بعدش آن کار را بکنند. این را دیگر کسی کار ندارد، بلکه روز اول بهش میگویند دلواپس، افراطی، منگول. از اینها بهش میبندند. اثبات میشود. معجزه باید فعلی باشد برای عوام. برای خواص، معجزه قولی. این از آن معجزات قولی است. از خودش نیست، از قرآن است. حالا قرآن که ویژگیاش این است که هم معجزه قولی است، هم فعلی. هر دوتایش یکجا جمع است. تا ابد همه منافقین را تحلیل کرده، آنالیز کرده. خیلی جالب استها. خیلی اینها کمک میکند. گفته اینها این شکلیاند، چون باید یک چیزی باشد که بتواند تحریفش کند. منافق این است که مانور میدهد، لایی میکشد.
در مورد خدا میشود لایی کشید، چون دسترسی به خدا کجا بود؟ در مورد پیغمبر نمیشود. خب با پیغمبر چکار کنیم؟ تفکیک میکنیم. پیغمبر یک وحی دارد، یک بعدش هم بعد خودش است. شخصیتش است، آدم است دیگر. به هر حال پیغمبر. معلوم نیست که اینجا آن وحی بوده یا تحلیل نظر شخصی خودش را گفته. با رهبری چکار خواهند کرد اینها؟ بیا با امام و رهبری. این از این. بعد این آیات. آقا، این بحث آخرمان را جمعبندی کنیم. این آیات سوره مبارکه نسا محوریتش بر بحث اطاعت است و از اینجا محوریت و رد تنازع است. یک کمی، چند دقیقه این را دل بدهید. ان شاء الله بحث را به جایی برسانیم. شبها خدا توفیق بدهد، از شنبه ان شاء الله ادامه بدهیم. وقتی ملاک شد خدا و پیغمبر و ولی امر، شما در هر دعوا و هر اختلاف و هر ابهامی باید به او برگردید. این میشود حاکی از ولایت. در سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و آل محمد آیه یازدهم فرمود: «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ». همه این دعواها. این که میگویم مؤمنان این طور، کافران... به خاطر این است که مؤمنان ولی دارند که الله است. کافران ولی ندارند دیگر. آخر به چی برمیگردند؟ به هواها و نظرات شخصی و اکثریت. اکثریت کیست؟ هواها چیست؟ او. خودشان اصلاً دقیقاً کیست؟ در دشواری به من نشان بده. یعنی دقیقاً کی کجا میگوید درست است؟ یک فرد و یک اصلاً واقعیت ندارد، یک موجود حقیقی صاحب رأی و صاحب سلامت، صاحب صلاحیت نیست. پس میشود هیچی. «لَا مَوْلَى لَهُمْ»، مولا ندارند. یکجاهای دیگر تعبیر میکند به طاغوت. که اینجا بحث طاغوت هم از آیات بعد جدی میشود. طاغوت. طاغوت یعنی همانهایی که طغیان کردهاند. هر کی که روی کار است، هر کی پول دستش است، امکانات دستش است، بمب اتم دارد، سازمانهای بینالمللی در چنگشان است، بانکها دستشان است، تحریم میکند، تحریم برمیدارد. آقا و مولا و کدخدایمان، آفرین، لازم باشد میبوسیم حیات او بهش بند است. شوخی نیست. میکشد میخندد. آقا، ببین یکم دلش نرم شد، چقدر طلا آمد پایین. یکم دلش سخت بشود، چقدر طلا میرود بالا. همه زندگی ما به او بند است. اگر راضی بشود، شما میتوانی دنیا و آخرتت را آباد کنی. ناراضی بشود از شما، نمیتوانی. زندگی آب خوردنمان هم باید او راضی بشود که حل بشود. دیدی راضی نبود، آب نداشتیم. دیدی نفت نمیتوانستی بفروشی. ولی این حرفها سیاسی است و «وفاقمان» را به هم میزند. ما هم خوابزده شدیم. نه، اینها معجزات قولی پیغمبر و قرآن تا ابد گفته. آقا اینها همیناند تا ابد. نه تا ابد این مدلاند. اینها میخواهند «تَهاكُمَ بِالطَّاغُوتِ» کنند. اینها حیاتشان را در چنگ طاغوت میبینند. در اختلافات و ابهامها هم آخر خلاصهاش این است: اینها در چنگ هژمونی طاغوتاند. هژمونی اصطلاح علوم سیاسی است. اصطلاح قشنگ. طاغوت سوار اینهاست، اینها هم سواری میدهند. اینها به سواری او راضیاند. قدرت، امکانات. نباید عصبانیش کرد. نباید صدایش را در آورد، چون مطابقت با هواها هم دارد. در اختلافات و دعواها «تَهاكُمَ بِالطَّاغُوتِ» میکند. خیلی جالب استها. خیلی اینها بحثهای دقیقی است. خیلی به درد میخورد. خیلی لازم است. از کودکی آموزش داد. در دانشگاههایمان هم خبری از این حرفها نیست. خیلی اینها بحثهای کلیدی و مبنایی است. طاغوت کیست؟ چیست؟ ما اصلاً با آمریکا و انگلیس و اسرائیل دعوا نداریم که... بعد باز بین خود آمریکا و اسرائیل تفکیک میکنند. بعد میگویند بریم آمریکا را بزنیم. اسرائیل ناراحت دارد میشود. یکی دیگر هم بزنیم آمریکا خوب بشویم، رفیق بشویم. اسرائیل. یکی اسرائیل را زدیم. اسرائیلیها ناراحت میشوند. دعوا انداختیم؟ از حجم حماقت اینها!
ژاپنیها میتوانند برق تولید کنند. یک ذره، دو ذره تمام نمیشود. ما با آمریکا و اسرائیل و انگلیس اینها دعوا نداریم. ما با طاغوت دعوا داریم. طاغوت حتی میتواند عمامه سرش باشد. طاغوت میتواند روضهخوان باشد. مولفههای طاغوت را باید شناخت. علت چرک بودن و کثیف بودن طاغوت را باید فهمید. اینها که ما پول میدهیم، ما هیئت میگیریم. خب دیگر مشکلتان چیست؟ ببین مسجد ما را هم به اعتبار، به رسمیت شناختن، ببین قانون قطر و احترام گذاشتن. دیگر در استادیومها عرق نمیخورند. همین کار را میکند برای اینکه همین توهم را در تو زنده نگه دارد که اینها مسلمانند. اینها حکومت اسلامی. مخیلت نیاید اینها از اسلام دورند. اینها خود اسلامند. حفظ این حکومتها الان، اوجب واجبات است. برای اینکه حفظ منافع آمریکا در حفظ حکومت اینهاست. نباشیم، شما را خوردند. اینها ده روز نباشند، آمریکا خورده شده است. یعنی اینجا دیگر نگفت آمریکا را عربستان نگه داشته. ده روز این نفت عربستان و این پول قطر و اینها به آمریکا نرسد، آمریکا چه وضعی پیدا میکند؟ خاورمیانه را ندوشند، اوضاع آنها چطور است؟ جفتش با هم است. اینها جفتشان حیاتشان به هم بند است. ان شاء الله با هم هم نابود میشوند، با هم میمیرند. نکتهاش همین است. این میشود گرایش به طاغوت. این میشود ولایت. پس خدا اونیه که حرفش را گوش میدهی و لذت تو در گرو اطاعت او میبینی. مولایم همونیه که تو هر اختلاف و ابهامی به او برمیگردی. فصلالخطاب قرار میدهی. مرجع رفع ابهام میدانی. حرف او ملاک است. حتی اگر خلاف نظر و خواسته و منافع شخصی من باشد. که اگر این نباشد، اصلاً مؤمن نیست. نمیفرماید به مراتب عالی ایمان نمیرسند، مگر اینکه اینطور میگوید. اصلاً ایمان ندارد اونی که این شکلی نیست.
به تو مراجعه میکند، تو هم حکم میدهی. نمیزنی زیرش، میزنی زیرش. تو جامعه تحقیر میکنی. میگوید مگر منقله که بزنی، آتش بزنی، پتویش را زیرش برگردانی؟ بگی آقای روحانی مومن؟ بنده خدا مؤمن بود؟ قرآن بخوان، بابا جان. یکم دست از سر این منطقه کجا بود! مؤمن کیست؟ رسماً میآید رهبری را تحقیر میکند، تخریب میکند، موضع او را منهدم میکند، گوشه رینگ میاندازد، متهم میکند. در قضیه بنزین چکار کرد؟ در قضیه برجام گفتند تصمیم نظام است، رهبری خودش گفته. همه چی با رهبری هماهنگ شده بود. چه داستانهایی درست کردند در این چند سال. الان هم که بله، وفاق به هم نخورد. یکجور بگوییم وفاق به هم نخورد. اونی که اینجوری اصلاً ایمان ندارد آقا. چطور تو به این میگویی مؤمن؟ اونی که این مرجع حل اختلاف را قبول ندارد. اصلاً قرآن چی میگوید؟ نمیگوید میرود تخریبش میکند. میگوید تو دلش هر جا «مَما قَضَیت». اگر یکم دلگیر شد ایمان ندارد. دلگیر شد، فتنه راه انداخت، دعوا راه انداخت، رهبری را متهم کرد، نابود کرد. آن هیچی. اصلاً با آن کاری نداریم ما. اونی که دلگیر شد، به رب تو قسم، ایمان ندارد. ربوبیت را باید قبول کرده باشد تا بهش بگوییم مؤمن. نه اینکه خالق را قبول دارد، قرآن را قبول دارد، نهجالبلاغه کلماتش را بخواند. ربوبیت کی را قبول دارد؟ امر کی را آمده اجرا کند؟ البته این مراتب دارد. صفر و یکی نیستا. این را هم حواسمان باید خیلی باشد که حالا تا یکی یک چیزی گفت: «آقا این کافر است؟» و نه، نگاه داعشی. تا آنجا که میتوانیم کسی که اشتباهی، انحرافی چیزی هم دارد، او را برگردانیم. این را هم که یکجور لگد بزنیم: «تو دیگر باید بروی جهنم!» جلو ملا نباشد. یکم بو بهشت میدهی؟ نه برو! اینها هم هستا. حواسمان باید باشد که الحمدلله لطف خدا بود. قرص دوباره باز قاطی کردی. ساعتش را جابجا کردی. امر خدا، دستور خدا، جایگاه رهبری.
یکی از مطالبات رهبری از رهبری در آن سخنرانی که اولین سخنرانی برای دولت پارسال بود، چند تا چیز فرمود. قبل انتخابات فرمودند: «کسانی را از همین الان عهد ببندند این کاندیداها، کسانی را انتخاب بکنند که از بن دندان معتقد باشند به نظام.» به هر کی که آمریکا را منجی میداند و فلان و اینها. عهد ببندند که این را به کار نگیرند. بماند که آیا واقعاً عمل شد یا نشد. یکی دیگر از جملات ایشان این بود. حالا اگر آقای رئیسی بود که ما اینها را تا حالا صد هزار بار کرده بودیم تو حلق آقای رئیسی. خیلی خوب عمل، مردم رای دادند. معلوم است، الحمدلله. رهبری فرمودند که (حالا باید دقیقش را نگاه کنم مثلاً) فرمودند که: «این دولت سعی کند مثلاً صد تا (حالا اینجور، باید خودتان دقیقش را بیاورید) مثلاً صد تا نیروی جوان حزباللهی را در عرصه مدیریت وارد کند. با ما، نیروی جدید.» آقای رئیسی از این کارها کرد. نیروهای جدیدی را عرضه کرد به روند مدیریتی کشور. شما مثلاً صد تا را اضافه. آقا، الان مطالبه از این دولت. دولتی که با شعار رهبری و «جانم فدای رهبر» و «من ذوب در رهبریام» و این حرف آمده سر کار. یا واقعاً قبول دارید که اینها شعر بوده که خب هیچی، ما دیگر حرفی نمیماند. یا نه، صادق فلانی. حرف را درست گفته. خیلی خوب است. خب، مطالبه میخواهد دیگر. خب چرا باز یکی میخواهد مطالبه کند، تو دهنش چیست؟ داستان دوربین مخفی چیزی است؟ به ما بگویید. برنامه نمیخواهد. رهبری هست. برنامه هفتم رهبری فرموده. سیاستهای رهبری باید اجرا بشود. از اول تا آخر انتخابات هم ایشان گفت رهبری، رهبری. خیلی رهبری به شخص خود ایشان، به دولت ایشان گفت صد تا مثلاً نیروی جوان حزباللهی به بدنه دولت تزریق بشود به عنوان مدیر جدید. خب کو؟ هر کی که پابند پامبند ایران خورده بود با این سوابق عجیب غریب. از داداش جهانگیری و چه میدانم بابک زنجانی، اینها آمدند دست گرفتند داستان را که رئیس جمهور آخر هفتهها فوتبال میرود. خیلی سادهزیست، مردمی است. نمیشود که آخه. اینها که ملت عقل دارند، شعور دارند. بابا، آنقدر هم دیگر ما را خر فرض نکنید. دیگر قائل باشید. جریان اصلاحطلب هم اصلاً قبول ندارم این حرفها را. من جناحی نیستم. اینها تهمت است، اینها دروغ است، اینها فلان. یا نه، واقعاً آمدی اینجا تبعیت، تابعیت این حرفها. بعد یک سال. اصلاً کسی حرفش را هم نمیزند. چون اصلاً کسی توقع اجرایش را ندارد. اصلاً خندهدار است این توقع اجرایی این را داشته.
اسم این را چی باید بگذاریم؟ جایگاه رهبری جایگاه اطاعت است. ما ولایت فقیه که نمیخواهیم که آقا خیلی خوشگل است، ناز، نورانی، چقدر من دوستش دارم، دستش را هم میبوسم. آقا، اگر اینقدر نورانی و خوشگلم نبود، باید اطاعت میکردی. آن مهم است. download رهبری شهادت امام جواد علیهالسلام هم هست. امام قبلی خیلی خوشگل بود، سن و سال، سفید بود. اینها شبیه همینها بود که عکسهایش را من دیده بودم از امام در بازارهای نجف. اینها میکشند در مغازهها. سلام امام، هاله نور، یک قلمبه قداس، شخصیت محبوب، این کاریزما. این آدم را به هر حال خیلی دیگر آدم باید احمق باشد، این را دوست نداشته باشد دیگر. هر کس هر جای دنیا دو زار با این آدم آشنا بشود، عاشقش میشود. آدمی که ادبیات کل دنیا را خورده. آدمی که در فلسفه غرب و شرق و اسلام و مسیحیت و یهود و همه اینها رفته تا ته. در هر با هر گروهی که صحبت میکند، ته حرف آنها را میزند. شاعر خردهبین خبره، سی سال کار کرده. پیش شعر به وزنش اشکال میکند، به کلمهاش اشکال میکند. خوشش نیاید. مگر بحثمان سر خوش آمدن از رهبری است؟ بحث اطاعت است. دستور صریح، فرمان واضح داده. بعد گزارش بدهی؟ باید فرهنگسازی کنی برای اجرای دستور او. نه اینکه دستور به ما! احمقهایی داریم که در این فضای مجازی، در ایتا و اینها رسالتشان (حالا من احتمال جدی میدهم که نه، جاهایی دارند پول میگیرند) به عنوان انقلابیگری، حزباللهیگری، آخوند بازی، بلاگری، اینها کارشان این است: سفید کردن این جریان را به اسم وفاق و دعوا نکنیم و همه با هم خوب باشیم و اینها. این نقاط وحشتزایی که آدم را دچار دلهره میکند، اینها را برای ما ماستمالی میکنند. خود این جریانی هم که انگار دولت را دست گرفته، آن هم کارش این است که نقاط وحشتزا آمریکا را ماستمالی بکند. نمیشود. جریان کفر و نفاق و بيماردلان. جریان ارتداد. اگر اینجور باشد، این جامعه از مسیری که رفته برمیگردد. اعمالش نابود میشود. هر چه شهید... این همه پودر شد در هوا. این همه خون دلخوری. این همه زحمت کشیدیم. آیا آخرین سوره را ببینیم؟ فرمود: «وَإِنْ تَتَوَلَّوْا» (اگر از این مسیری که آمدیم برگردیم) «يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ» یک گروه جای شما میآورند. «ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ» یک جوری باشند که مثل شماها... دست و بال من بسته. به رفقای طلبههای پاکستانی گفتم که این چند سالی که ما با طلبهها درس و اینها داریم، من طلبه پاکستانی خیلی درسخوان و بااستعداد یافتم. میگفتم که (حالا به شوخی جدی، هر چه تذکر، تلنگر، هر چه گفتم). نجف یک زمانی منطقه، منطقه عربنشین بود، ولی حوزهاش دست ایرانیها بود. مراجع تقلیدش فارس بودند. درس خارج همه به فارسی بود. گفتم میترسم از آن روزی که در قم درس خارجهای رده اول را پاکستانیها بگویند. بعدی ندارد ها. یعنی این نیست که فکر کنیم نه آقا، این تا ابد از اول اینجوری بوده، تا آخرش هم. نه، عوض میشود. ممکن است عوض بشود. حوزه قمتان میافتد دست خارجیها. خارجیها. بعد شما مرجع تقلید باید ببینی از این کشورهای اطراف و ازبکستان و پاکستان و تا آفریقا و اینها. یکی از این مراجع را انتخاب کنی. همانطور که در نجف یکی از مراجع ایرانی را انتخاب میکردند، شما باید یکی از مراجع خارجی را انتخاب کنی و خدا اصلاً برمیدارد این را میدهد به یک جای دیگری.
در دانشگاههای شما ببینید چه حرفها و شعارهایی مطرح است. در دانشگاه آمریکا و اروپا ببینید پَتوی فلسطینی در ایران در دانشگاه را بیاری چکار میکند؟ در بلژیک تو دانشگاه بری چکار میکند؟ یکهو دیدی کلاً ورق برگشت. خدا به اینکه تو ایرانی هستی، این همه شهید دادی، هشت سال دفاع، به اینها کار ندارد. بعد آخرش بیای بنیاسرائیل خیلی زحمتها کشیده بودند. یک جا کم آوردند، برگشتند. ارتداد این است: برمیگردی، تمام میشود. اعمالت نابود میشود، باطل میشود و گمراه میشود. به چشم و ابرو و رنگ و اینها، زبان و اینها کار داشتم که اینها فارسی حرف میزنند. من خیلی دوستشان دارم. آنها غذاهایشان هم تند است. فلفلهای خودمان را از پاکستان بیاوریم. جوک معروف که شیطان زرد روی دوش طرف گفت: «حاجی، این سری بسم الله را تو اول غذا بگو. من دیگر طاقت ندارم شریکت بشوم. خیلی تند است. من دیگر...» نمیتواند. غذاهایشان خیلی تند است. غذاهای ایرانی همش زعفران دارد. من عاشق ایرانیها. من به دل کار دارم. تسلیم حرج «مَمّا قَضَیْتَ» نباشد. «یُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» باشد. اینها حرف پیغمبر را که میشنوند روی هوا میزنند. حالا اینها درددلها دارد دیگر. وقتمان گذشت. من حرفهایی که اینها به بنده میگویند که یک وقتهایی کامل من را به هم میریزد، میخواهم به شما بگویم: «آقا، من با چه عشقی مثلاً نسبت به رهبری و نظام و ایرانیها آمدیم اینجا و چیاها از شماها دیدیم که رویمان نمیشود برویم تو کشور خودمان تعریف کنیم، تو فضای رسانه و اینها.» آره، بعضی از این خاطرات که میگویند من فقط به خودم میپیچم. یعنی بعضی از چیزهایی که در ایران برایشان رقم خورده و چیزهایی که دیدند و شنیدند و اینها. آنجا اسم رهبری میآید، ملت ما غلط میزنند در ابراز ارادت به رهبری. فکر میکنم دیگر شماها چطورید و در حوزه و طلبهها و گاهی یک گاهی این است: استبدال رخ میدهد. ارتداد اگر رخ داد، استبدال رخ میدهد. برگشت، یکی دیگر هم که آنها محکمند، جدین، سفتن، قرصن، دل دادهاند، باورشان شده، تسلیماند. تو هم تا وقتی این مدلی هستی، دوستت دارم، حامیات هستم، پشتت هستم. هر وقت برگشتی، اوضاع عوض میشود. هر وقت اینطور نبودی، راه میروم، تا میکنم. ملاک همش هم شد اطاعت و تسلیم در هر امری. آخر حرف آخر را او میزند. خدا و پیغمبر و ولی امر که حالا به یک معنا ولی امر و تا ولی فقیه توانستیم در نظر بگیریم.
یک تحلیل سیاسی نسبت به این ایام خودمان داشتیم که بعدش ان شاء الله فحشهایی که میآید را برای همهتان کارت به کارت خواهم کرد که قدر این نعمت را، این رهبر عظیمالشأن، این رئیس جمهور عزیز را از دست دادیم. الان فیلمهایش را نگاه میکنی، میبینی. اینها جلو چشم بودند. چرا آن موقعها ما هیچ واکنش حسی نداشتیم؟ الان که نگاه میکنیم خیلی... بله. این فیلم نماز خواندن آقای رئیسی در کرملین که چقدر مسخرهاش کردند. دیروز بود، امروز نگاه میکردم، گفتم واقعاً این آدم چقدر عجیب بود. سر اذان میرسد تو جلسه پوتین. بهش میگوید من وقت نمازم است. آقا، نماز اول وقت. حالا این همه پوتین است، بابا. این خودش همه را سر کار میگذارد. نیم ساعت وقت میگیرد، میآید. بعد فیلمش را گرفتند که سوره حمد را با «انا انزلنا» دارد میخواند. پوتین منتظرت است. برجستگیها را دیدند و کتمان کردند و گاهی عکسش را گفتند. دلم برای رئیسی سوخت. جلو چشممان بود. ما هم بیتقصیر نیستیم. ماها هم از این شیاطین متأثر میشویم. ما هم باورمان میشود. ما هم تأثیر میگیریم از این موجی که این شیاطین میاندازند. خب، این نعمت گرفته شد. این «عذابُ أَدْنَىٰ» بود. قرآن میفرماید: من گاهی «عذابُ أَدْنَىٰ» را بهتان میدهم که حالیتان بشود، به «عذاب اکبر» نرسید. قیمت بزرگتر ازتان گرفته نشود. ان شاء الله خدا سایه این رهبر عزیز حکیم، این مرد منحصر به فرد تاریخی را بر سر ما ان شاء الله مستدام بدارد و پرچم این حاکمیت را ان شاء الله با دست مبارک او به دست مبارک حضرت بقیةالله الاعظم برساند و ما را هم در آن روز شاهد این اتفاق قرار بدهد. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...