*به تعبیر علامه طباطبایی، دفاع از دین نهتنها یک وظیفه دینی بلکه یک "حق فطری" و عامل بقاء مساجد و کلیساهاست.
* به استناد آیات، صرف توان و سرمایه برای دفاع از دین، باعث نصرت الهی و عامل بقای جامعه و تضمین عاقبت خواهد بود.
*نگاهی به زندگی مردانی که «نصرت دین» را بر «حفظ نام» ترجیح دادند.
*معامله پرسود با خدا! دفاع از دین خدا با تحمل تهمت و طعنه، در قبال دریافت پاداش و نصرت الهی.
*پاسخ محکم به شعار «جنگ را تمام کنید» از زبان عقل، غیرت و آیات قرآن.
*افتخار دفاع از دین، اعطای مدال شرافت است از سوی خدا و تنها راه حفظ عزت در برابر استعمار.
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
به این نکته رسیدیم در جلد ۲ المیزان، صفحه ۶۶، میفرماید: «ثُمَّ یَذْكُرُ أَنَّ الدِّفَاعَ عَنْ هَذَا الْحَقِّ الْفِطرِيِّ الْمَشْرُوعِ حَقٌّ آخَرُ فِطْرِيٌّ.» دین شد کارش دفاع از حقوق مشروع فطری ما. حالا خود دفاع از دین که از حقوق مشروع ما و حقوق فطری ما دفاع میکرد، خود این دفاع از دین میشود یک امر فطری دیگر که دیشب آخر جلسه به آن رسیدیم و اشاره کردیم. آیه را علامه اینجا اشاره میفرمایند: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ.»
اگر این نباشد که خدا بعضیها را بهواسطه بعضیهای دیگر دفع میکند، اگر اینطور نباشد این محل عبادتها و صومعهها و این کنیسهها و کلیساها و مسجدها و نمازها و اینها همه منهدم میشود؛ آن صومعهها و مسجدهایی که در آن اسم خدا زیاد برده میشود، اینها همه از بین میرود. آن چیزی که مسجد را نگه داشته، آنی که صومعه را نگه داشته، کلیسا را نگه داشته، کنیسه را نگه داشته، اصلاً حرفی از خدا و پیغمبر و کتاب آسمانی و اینجور مسائل بهجا گذاشته، بماند، آن چه بوده؟ جهاد بوده. آن چه بوده؟ این بوده که خدا بهواسطه بعضیها، بعضیهای دیگر را کنار زده، دفع کرده، شر آنها را برگردانده.
اخیراً یک جلسهای بود در شهر بهار. آنجا نکاتی عرض کردیم، همین آیه بحثمان بود، کمی به آن پرداختیم، مثالهای آنجا عرض شد. اگر داعش پیشروی میکرد، نه مسجد میماند نه کلیسا میماند، هیچچی از هیچ دینی نمیماند. این مجاهدین، این مدافعان حرم، اینها باعث شدند که از مسیحیت هم چیزی بماند. دیدید با مسیحیها چهکار میکردند؟ البته با یهودیها خیلی بد نبودند. با صهیونیستها که خیلی هم خوب بودند، مجروحهای جنگیشان را میآوردند جولان. تازه نتانیاهو میرفت عیادت مجموعههای جنگی داعش. دیگر به هر حال دیوانهخانه است دیگر، رسماً دیوانهخانه است؛ ولی خب، در و تخته با همدیگر جورند، الحمدلله. همیشه آنها اگر مسلط میشدند، از هیچ دینی چیزی بهجا نمیماند و هیچ زمین مقدسی و هیچ محل عبادتی بهجا نمیماند. صهیونیستها هم اگر میماندند، بهخاطر اینکه دین نبودند؛ یعنی صهیونیسم دین بهحساب نمیآید و زمینی که مرتبط با صهیونیست باشد، مقدس نیست از حیث ارتباطش با صهیونیست، پیش تقدسی.
حالا غرضم این است که خود این دفاع را خدای متعال اینجا از آن «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ» تعبیر به «دفع الله» میکند. خدا دفع میکند. به خودش نسبت داده این دفاع را و میگوید: «اینی که من اینها را با آنها دفع میکنم، با مدافعان حرم داعشیها را دفع میکنم، شر آنها را پس میزنم، اگر این نباشد، اگر این جهاد نباشد، اگر این مبارزه نباشد، این مقاومت نباشد، رشادت نباشد، چه پیش میآید؟» نه مسجدی میماند نه نمازی میماند، هیچچی. بعد میفرماید: «وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ.» خدا کمک میکند همه آنهایی را که او را کمک میکنند. یعنی این دفع الهی که خدا دارد انجام میدهد، خیلی لطیف است، کأنّه اینطور میخواهد بگوید: «من میخواهم شر اینها را دفع کنم. دنبال مدافع میگردم، دنبال کمک میگردم. اگر تو هم آمدی اینجا شر اینها را دفع کردی، تو هم میشوی کمککار من، ناصر من میشوی، به من نصرت رساندی.» در این سورهای هم که در محضرش هستیم، سوره مبارکه محمد صلیالله علیه و آله و سلم، فرمود: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْكُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ.» اگر شما به خدا نصرت رساندید، خدا هم به شما نصرت میرساند. یک جاهایی دین خدا نیاز به مدافع دارد، نیاز دارد که شر از سر دین خدا برگردد. آنجا اگر تو هزینه کردی، تو خرج کردی، تو مایه گذاشتی برای اینکه از دین خدا دفاع کنی، یک جاهایی هم شخص شما نیاز به حمایت داری، نیاز به کمک داری. دیگر خیلی هم دین خدا و اینها نیست، شخص شماست، آبروی توست، مال توست، زندگی توست، همسر توست، فرزند توست، استعداد و توان توست. موانع و مشکلاتی است که بهصورت طبیعی و جبری و قهری و اینها تو زندگی پیش میآید، بلکه همه را دربرگرفته. یک مشکل اقتصادی است، همه را گرفته، رکود، تعطیلی بازار؛ این مخزن ۱۰ روز هرجا میروی خرید کنی، همه مینالند، همه گرفتارند.
تو اگر نصرت دین خدا کردی، آنقدر که توان داشتی، مایه داشتی، انرژی داشتی، آبرو داشتی، پول داشتی، علم داشتی، هرچه، هرچیزی که توان تو سهم توست، آن را بهجای اینکه خرج خودت کنی، خرج دفاع از دین خدا کردی، آوردی تو این آوردگاه، آوردگاه «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ.» تو با این فن بیانت میتوانستی دورهها بگذاری، پول در بیاوری؛ دورههای فن بیان و صحبتهای انگیزشی و فلان و این حرفها. پول هم در میآورند. الان تو این فضای مجازی و اینها میلیاردی با بلاگری و با کوفت و با زهر مار با این قیافه و با این صدا و با این ارتباطات تو، تو با این سرزبان تو خیلی میتوانستی کاسب باشی، الان تا ماهی نمیدانم ۱۰ میلیارد، ۲۰ میلیارد. اینها دارند، این تازه اینها رقمی نیست. ماهی ۱۰ میلیارد، ۲۰ میلیارد خیلی بیشتر از اینها بلاگرهای اینستا و اینها دارند در میآورند. شرکتهای بزرگ را دارند میچرخانند با کلی عوامل و خود همانها حقوقهای سنگین باز میگیرند. تو میتوانستی این را خرج این کنی. گذاشتی این را آوردی تو این آوردگاهی که باهاش یک مهاجمی که دارد به دین خدا آسیب میزند را دفع کنی. این فن بیان، این سرزبانت، این قیافهات، این صدایت، این چه میدانم اطلاعاتت، این هرچه، این را اینجا خرجش کردی. آورده مالی که معمولاً ندارد، آورده فحش هم که معمولاً خیلی دارد اینجور وقتها، اینجور جاها. جای دیگر یک جوری آهسته بروی آهسته بیایی، محترم و متشخص باشی و همیشه وسط لحاف بخوابی که به هیچ طرفی هیچ آسیبی وارد نشود، همه طرفها هم تو را از خودشان بدانند؛ ولی خب، آنجا تو مراقبت میکردی از اینکه شخصیتت لطمهدار نشود، اسمت آسیب نبیند. تو مدافع اسم خودت بودی، تو مدافع شخصیت خودت بودی، تو مدافع برند، برندینگ خودت بودی.
یکی از خوانندههای معروف که از دنیا رفت، میگفتش که: «کسی که میآید با من» - حالا اسمش را نمیآورد، خیلی معروف، همه میشناسند- «گفت کسی میآید تو گروه نوازندگی من باید بداند دارد با فلانی کار میکند، برند او را نباید خراب کند.» دنبال این حفظ برندینگ است، از برندینگ خودش دفاع میکند. همه ما صبح تا شب در حال یا از اسممان یا از خانه مان یا از ادارهمان از شغلمان یا منفعت شخصیمان از سکه و طلا و دلارمان، از ماشینمان مدافعیم. صبح تا شب همه ما مدافعیم. آنی که مدافع خودش است، یک وقتی دفاعی که از خودش میکند ممکن است منتج به نتیجه باشد، یک وقتی هم ممکن است نباشد. خیلی کسی تضمین نکرده که این حفظ شود. ولی اگر همین انرژی و توان و سرمایه را آورد، بهجای اینکه از خودش، منفعت خودش، اسم خودش، از آن امور نفسانی خودش، آن چیزهایی که خودش را مک کیف میکند، سرحال میآورد، کیف میکند با بودنش، با داشتنش، بهجای اینکه خرج آنها کند، آورد خرج دین خدا کرد. آورد برای اینکه آگاهیها را بالا ببرد، ایمانها را تقویت کند، دلها را قرص کند، خانوادهها را منسجم کند، محبت را تو دلها بکارد، دشمن را معرفی کن، دوست را معرفی کن؛ میشود نصرت دین خدا. آمد مردم را با وظایفشان آشنا کند، مردم را با خدا آشنا کند، با هستی آشنا کند.
آن انرژی و توان را اینجا گذاشت. دید اینها دارد آسیب میبیند، «من به درک، این آسیب نبیند.» بازار خدا از رونق نیفتد، مسجد خلوت نشود، هیئت محل لولیدن افراد شبهناک و شبههدار و شبههافکن نشود. و همینطور جاهای مختلف جامعه آسیب نبیند. اعتقادات آسیب نبیند، فرهنگ آسیب نبیند، حتی اقتصاد مردم آسیب نبیند. آورد خرج اینها کرد. آنی که خرج اینها کند، خدا وعده داده: «این را من نصرت خودم میدانم.» دو جا را تضمین کرده، یکی اینجا در سوره مبارکه بقره، البته این آیه به نظرم باید در سوره آره، این آیه در سوره مبارکه حج: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ». بله آیه ۴۰ سوره حج. یکی دیگر هم دارد آیه ۲۵۱ بقره است. آن آیه ۴۰ حج: «وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ.» سهتا تأکید دارد، لام دارد، نون تأکید ثقیله هم دارد که خودش دوتا محسوب میشود. قطعاً، حتماً، بیبرو و برگرد خدا نصرت میرساند به آن کسی که به خدا نصرت میرساند. در این سوره مبارکه هم، سوره قتال، فرمود: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْكُمْ.» شما خدا را کمک کنید، خدا به شما کمک میکند.
دیگر درگیرودار این نباش که اعتبارم چه میشود، خانهام چه میشود، زندگیام چه میشود، بچهام را که مدرسه... مزایای عجیبی هم دارد. آن داستان وضع حمل همسر مرحوم شهید برونسی را خیلی سال پیش گفته بودم. الان خیلی سال است که نقل نکردم، اگر دوستان خواستند دیگر حالا خودشان مراجعه بکنند. اجمالاً فقط شهید برونسی، همسرش داشت فرزند بهدنیا میآورد. ایشان میرود دنبال زائو و تُورا که دارد میرود، بهش خبر میدهند فلان جا، فلان کار انقلاب به شما نیاز دارد. کار را ول میکند، پا میشود میرود به آن کار انقلاب میرسد. خب تو این وضعیت کی همچین کاری؟ اینها خیلی ایمان میخواهد، خیلی دل قرص، خیلی، خیلی عشق میخواهد. بعدها خانم ایشان از ایشان تشکر کرد. حالا ایشان فکر میکرد یکم نگران بود که الان بروم خانه، بعد یک مدتی با من چه برخوردی؟ مفصلتر است که یک عکسی است. خانم آقای برونسی تعریف میکرد، میگفتش که: «دیدم این رزمندهها یک عکسی از آقای برونسی برای من آوردند که دور آتش نشستند، دستش را اینجوری کرده دارد حرف میزند.» پرسیدم که: «این قضیه این چیست؟ اینجا این عبدالحسین چه داشت میگفت؟» «داستان وضع حمل شما را تعریف میکرد!» میگفت حاجیخانم عصبانی شد، گفت: «اینم دیگه چیزی است که این شوهر ما رفته برای مردهای غریبه تعریف کرده! این چه بوده؟» گفت که: «حاجیخانم خبر نداشت.» آن آقا که تعریف میکند، باخبر میشود که آن میگوید که: «آره، داشت میگفتش که من رفتم و زائو را نیاوردم و اینها.» بعدها خانم از من تشکر کردند. من هم بهرو نیاوردم. حالا داستان چه بوده که میآیند در میزنند و به همسر ایشان میگویند که: «مرغ عبدالحسین فرستاده. شما وضع حمل داشتی؟» درسته؟ میگوید بله. میآیند و وضع حمل میکند. پول هم نمیگیرد. با چه توانمندی و مهارتی و اینها. بعدها همسر ایشان تشکر کرده بوده. نگو که اصلاً آدمی درکار نبود، زائویی نبوده اصلاً، به کسی نسپرده هیچ. اینها مصادیق «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْكُمْ» است.
تو همه دغدغه و همت و حرص و جوشت را بگذار برای آن کاری که از خدا روی زمین مانده. تو مدافع آن باش. خدا هم همه- حالا این تعبیر، تعبیر درستی نیست، ولی تعبیر قشنگی است- خدای هم همه همت و دغدغه حرص و جوشش را میگذارد برای کارهایی که از تو روی زمین مانده. تا سه سال پیش تو این مملکت ورزشکارهای خودمان پرچم جمهوری اسلامی را جرئت نمیکردند دست بگیرند. ورزشکارهای خودمان تو جام جهانی، تو المپیک، سرود جمهوری اسلامی را جرئت نمیکردند بخوانند. با رئیسجمهور خودمان جرئت نکردند فوتبالیستها همهشان بیایند دیدار داشته باشند، بس که اینها را فحشباران رئیسجمهور قانونی مملکت کردند. سه سال گذشته. پرچم شما تو خیابانهای واشنگتن کف دست مردم، سرود ملی تبدیل شده به سرود جهانی. اسم رهبرت شده نماد ایستادگی و آزادگی برای همه آدمهای آزاده کل دنیا. میتوانست ایشان همه انرژی و همتش را بگذارد آن روزها خودش را اثبات کند. نکرد. اینجور میشود. اول است که این هنوز از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد. هنوز تازه اول داستان است. حضرت امام رضوانالله علیه همینطور، رزمندگان ما همینطور، حاج قاسم رضوانالله علیه همینطور، سید حسن نصرالله همینطور.
سید حسن نصرالله با آن اعتبار، با آن حجم از شیفتگان، آدمهایی که میمردند برایش. میمرد به معنای دقیق کلمه برایش میمردند. اگر یکم میافتاد به عیاشی، یکم میافتاد به منفعت شخصی خودش، یک سفری برود، یک حال و هوایی عوض کند، یکم بگردد، فرش قرمز هم همه به زیر پایش پر میکردند. همین مقتدر پا شد رفت بن سلمان چه پذیرایی ازش کرد. مقتدا صدر کجا. یکم دوزش را میآورد پایین، راه میداد به این گاوهای شیرده، خیلی اوضاعش فرق میکرد از این زیرزمین به آن زیرزمین. وقتی به شهادت رسید، دختر ایشان گفته بود که: «خوشحالم چون بعد ۳۰ سال اولین شب است که میدانم کجایی سید حسن نصرالله.» وقتی دفنش کرده بودند، «بعد ۳۰ سال اولین شب است که میدانم کجایی، خیالم راحت است لااقل میدانم امشب کجایی. ۳۰ سال است خبر ندارم الان بابا امشب کجاست.» ۳۰ سال اینجور زندگی کرده. اسمش هم قشنگ است، سید حسن نصرالله. اسامی از آسمان نازل میشود واقعاً. کأنّه مصداق کاملش اینهاست. سید حسنم سیده هم حسنه هم نصرالله. خودش نصرالله بودنش نصرت خداست. آنقدر این نصرت خدا با وجود او عجین شده و او منطبق شده. وقتی تو نصرت کردی، خدا تو را نصرت میکند. این نصرت معنای خوردن و ماندن و عیاشی و اینها نیست. اینکه نصرت تو نیست که. این نصرت گاو و گوسفند، این الاغ باربر توست که این جسم است. این الاغ باربر توست. خدا خودت را نصرت میکند نه الاغ باربرت را. تحویل خاک دهی بعضیها این را نصرت میدانند. نه، نصرت، نصرت خودت است.
تو این بیانیه صدمین سالگرد تأسیس حوزه که همین جوریاش غریب بود، دیگر با این وقایع که دیگر شدیدتر هم غریب شد، کلاً دیگر به حاشیه رفت. حضرت آقا میفرمودند که بعد نماز عشایتان قضیه فیضیه. جمع محدودی و معدودی دور حضرت امام رضوان الله علیه بودند. امام با دست اشاره کرد. آن شبی که طلبهها را از بالا پشتبام پرت کرده بودند وسط حیاط، کشته بودند تو فیضیه. با چه وضعی قلع و قمع کرده بودند. پدر طلبهها را درآورده بودند. بعد نماز عشا امام با دست اشاره کرد، فرمود: «اینها میروند، شماها میمانید.» خیلی خندهدار بود آن موقع آن شب تو آن وضعیت. این حرفها باورتان بشود این راست است. همه اینها میروند شماها میمانید که تو این اوضاع بیدودهای تو سرمان سازمان ملل با آنها، شورای حکام با آنها، چه چه است هر سازمان و هر ارگان و هر مجموعهای دست میگذاری اینور آنور عالم. چین و پاکستان و روسیه هم که میآیند نگرانند که تنگه بسته نشود، آنها از نان خوردن نیفتند. تک و تنها روی کل این کره خاکی همین شماهای سرجمع ۸۰ میلیون تان هم با همدیگر از تو چقدر حالا دربیاید؟ خدا میتواند همین ۸ میلیارد آدم را روی کره زمین شاید خوب بهصورتتان بچکاندتان. ۸ میلیون ترتمیز از تو شماها دربیاید. ۸ میلیون به ۸ میلیارد. ولی خدا کمک میکند. با یک کسانی کمک میرساند که تو خواب شبتان. یک جاهایی کمک میرساند که به خواب شبتان نمیبینید. اصلاً قشنگ آنهایی که تو قاعدهات تو حسابت است و میگویی خب پس طبیعتاً این میآید وسط، دقیقاً همون سر وقتش پشت تو را خالی میکند که خاطرت جمع بشود به اینها دل نبند. آنی که اصلاً تو حساب و کتابت نبود، آن روشی، آن مدلی، آن ساختاری که اصلاً فکر نمیکردی اینجوری بشود. کی فکر میکرد آقا ما تلآویو تبدیل به غزه بشود، این شکلی یک طوفان الاقصی راه بیفتد. بدون هماهنگی با ما، بدون هماهنگی با حزبالله بریزند پدر اینها را در بیاورند. یکی دو روزم همه کیف و حال و اینها. دو سال پدر آنها را در بیاورند. همه دیگر کنده از غزه و دیگر آنجا آواره شده و ویرانه شده و همه چی تمام شده و سلاح به غلاف برده و اینها. خود احمقش یک بار اسماعیل هنیه را زده، دیده خیلی خبری نشده و آنچنان آنجور نشد و اینها. کارهای دیگر هم کرده و خرابکاریها و تأسیسات و ترور و مجموعه این کارها. دیده خیلی چیز است. گفته بگذار یک ضرب دیگر کارشان را تمام کنیم. آمده زده. یکهو دید آقا ورق برگشت. اینها اینها کی بودند؟ تا حالا پس آنهایی که وسایل را میزدیم کی بودند؟ ورق برمیگردد.
حالا احمق دلش خوش است به اینکه آمریکا آمده وسط این بازی. حماقت شدیدتر از آن حماقت اولشان. فرمانداری، جا زدن. پای آمریکا را باز کردم. دانه به دانه آنهایی که تا به حال خرابکاری میکردند، نمیتوانستیم خفت شان کنیم، مشتی بزنیم روی حساب و کتاب بزنیم، روی قاعده بین المللی بزنیم، سرمان را بالا بگیریم، بگوییم ما زدیم. حالا خود احمقها آمدند یک جوری زدند که گردن بگیرند. این احمقها تا قبل هم یک جوری میزدند که نه خودشان گردن میگرفتند نه این مزدورهای داخلیشان گردن میگرفتند. ما یک چالش سنگینی با این موضوع داخلیشان داشتیم. همین که الان جنگ نیست و ما درست کردیم بالا بگیرند، خوردند، افتاده. چند تا روزنامه از نان خوردن افتاده این چند وقت. چقدر سیاسیون ما البته فعلاً، حالا بعداً دارند خودشان را ترمیم میکنند دوباره با قدرت برگردند به میدان نفاق. اینها همش مصداق نصرت است. آنی که آن حمله شب عید غدیر یا یک روز مانده به عید غدیری که اسرائیل کرد، این مصداق نصرت خدا به ما بود. خودش مصداق نصرت بود. خود این لطف خدا بود. تو لانههایشان کشید بیرون، با پای خودشان برداشتشان آورد جلوی زیر آفتاب. با دست خودشان «يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ.» با دست خودشان خودشان را آواره کردند، بدبخت کردند، بهخاک سیاه نشاندند.
مصداق نصرت، دغدغه و همتت باشد توی دفاع از دین. مدافع دین باشی. یک کتاب اینجا دم دست گذاشته بودم، الان نیاوردم. یک کتاب خوبی دارد مرحوم آیتالله مصباح با عنوان «جانها فدای دین.» کتاب قشنگ، کتاب باریکی هم هست، خلاصه هم هست. مطالب خوبی دارد. بهنظرم ۵ جلسه سخنرانی ایشان است. شرح یک روایتی است که پیغمبر به امیرالمؤمنین فرمودند که یکیاش هم این است که از دینت محافظت کن. هرچه هست در همین دفاع از دین است. خرج خودت و فکر خودت و اسم خودت و آبروی خودت و اعتبار خودت، اینها را بگذار کنار. غصه و درد و نالهات از آسیب دیدن دین خدا باشد، از آسیب دیدن متدینین به دین خدا باشد. البته این سخت است. با آن حال و هوا و روحیه فردگرایی و منفعتطلبی و منفعتپرستی قالب ماها جور درنمیآید. موجود ما الان از جنگش هم دنبال این هستیم که چهکار کنیم که بار خودمان را ببندیم. تو جنگ دنبال احتکار و دنبال- بعضی رسانهها تو جنگش هم دنبال فالوور جمع کردن است. به جنگ هم به این چشم نگاه میکنی که آخ جون الان با این سوژه من کلی میروم بالا. دغدغه اینکه الان جامعه چه نیاز دارد، چه خوراکی، چه حرفی؟ بعضی حرفها هم فدایی میخواهد. یعنی من ذبح میشوم، میروم جلو، هجمه بهم میشود، آسیبش را میبینم؛ ولی یک وقتهایی لازم است. من میشوم بده. من میشوم پلیس بد. یک پلیس خوبی با اسم اعتدال و میانهروی میآید. یکم میکشد پایین، ولی تو جامعه تثبیت میشود. یک چارچوب فدایی این شکلی هم همیشه میخواهد. ما بگوییم آقا بمب اتم بزن تو سر اسرائیل. بگویند نه، فقط تنگه هرمز. تنگه هرمز به گشاده هرمز هم نمیرسد، چه برسد به تنگه هرمز. درست شد؟ یعنی باید یکی آن ته تهش را صفر وایسد. یک چهار نفر فدا بشوند. «س» انقلابی، چه میدانم، تندرو و این حرفهای بهار «س» انقلابی و اینها اشتباهاتی دارند، اشکال ندارد؛ ولی در جهان ببوگلابیها من ترجیح میدهم با «س» انقلابیها باشم تا ببوگلابیها.
همین داستان مذاکرات را چقدر تو سرمان کوبیدند که این «س» انقلابیها اینطور آنطور، اینطور میگویند هیچی نمیشود. آقا رهبر دارد. مملکت همه چی درست پیش میرود. آقا اصل قضیه فریب بود. یعنی هفته به هفته میآمد با شما مذاکره میکرد. هفته به هفته. مدت مدیدیه دارد طراحی میکند. میگوید این عملیات امروز برای فردا بوده. سه چهار ماه طراحی کردند. خب مگر یک عده نگفتند آقا اینها عملیات فریب است؟ حالا یکم دوزش را بردند بالا، یک جاهاییاش را افراط کردند، اشتباه کردند، بعضیها را بهناحق متهم کردند، آنجااش اشتباه بود؛ ولی اصل حرف که درست بود. یک جاهایی هم جایش است که آدم متهم به «س» انقلابی بشود، یک حرفی را بزند. چهار تا آدم در مقام نقد اینها میآیند به چهار تا چیز اینها اشکال میکنند؛ ولی ۸ تا چیز دیگر اینها را تثبیت میکند. یک وقتهایی اینجور باید فدایی شد. حالا البته تا جایی که میشود کسی نه افراط بکند نه اتهام الکی بزند. مشق بکنیم نیازی نیستش که حتماً دریوری بگوییم که حالا هزینه هم داشته باشد؛ ولی حالا چهار تا چیز خوب هم از کنارش دربیاید. معمولاً اتفاقاً آن چهار تا چیز خوب هم کسی که چهار جا حرفش چهار تا اشکال و ایراد دارد، آن چهار تا بخش حرف خوبش هم تحت الشعاع قرار میگیرد. ولی به هر حال یک وقتهایی به این شکل لازم است. یعنی حالا نگوییم هم لازم است، حالا نمیدانم چه تعبیری بکنم؛ چون وقتی ما در مورد یک چیزی گفتیم، خلاصه یک عده گزگز کردند که آقا اینها چیست میگویی؟ گفتیم بابا این حالا اگر امروز بود بهش میگفتیم «س» انقلابی برگشت به امام مجتبی گفت: «یا مُضِلُّ الْمُؤْمِنِین.» تعبیر تندتر داریم. با امام معصوم اینجوری صحبت بکند. حضرت بهش فرمودند: «اگر من تو این لشکر یک چند تا دانه مثل تو داشتم تن به این صلح نمیدادم.» همان موقعی که به امام مجتبی این تعبیر را گفت. حضرت بهش اینطور فرمود. ما بودیم «س» انقلابی فلان فلان شده. همین شماها با تندرویاتون پدر همه را درآوردید. آره، تند دارد میرود. قبول. مضل المؤمنینش هم انحراف است، افراط است. بگذار این فحش انحراف و افراط را بخورد. چهار نفر هم بیایند ژست میانهروی بگیرند، اصل حرف را بگویند. ولی همه آن ژست میانهروی را میگیرند. اتفاقاً اینها میشوند تندرو. بعد یک عده باز میانهرویتر میشوند. آن وسطا میگویند اصلاً جنگ چیست؟ جنگ برای چی؟ وقتی صلح هست. به ناموس آدم تجاوز کردند، آخرش میآییم روی همدیگر را میبوسیم و سری بعد خواستی بیایی زنگ بزن، این هم کارتم، شمارهام. خودم برایت اینجا را آماده میکنم هر وقت خواستی بیایی. آنقدر دچار دیاثت هستم، کلامش دیگر عبور کردهام ازش به تعبیر آیتالله جوادی. ریاست سیاسی به مراتب هم بدتر است.
یک وقت کسی ناموسش را در اختیار بقیه قرار میدهد و با کُشتن، یک وقت که کسی ناموس مسلمین را در اختیار بقیه قرار میدهد، از همه سنگینتر است این بیغیرتی. تا این بیوجود خورده فلان استاد بیغیرت و دچار دیاثت دانشگاه شریف که اصلاً شغلش زرچی بودن بود. توییت کرده به جنگ خاتمه دهید. دسترسیشان به توییتر اصلاً چه شکلی است الان؟ وسط این داستان که اینترنت نداریم، فیلترشکن کار نمیکند، توییت میزند! اصلاً خودش یک سؤال جدی است. الان به او بگویی باید به آمریکا بگویی، باید به اسرائیل بگویی. به آنی که دارد از خودش دفاع میکند، میگویی جنگ را خاتمه دهید؟ مگر من شروع کردم که من خاتمه دهم؟ مگر من تجاوز کردم به کسی و چیزی که دست بردارم؟ برو به آنی که تجاوز کرده بگو. بعد من وایسادم که بیشتر از این بهم تجاوز نشود. تازه دفاع میکنم، باز دارد بهم تجاوز میکند. دفاع نکنم چه میشود؟ اینجور سفت دارم میزنم و آنجور هم سفت دارم میخورم. اگر نزنم چه جور میخورم؟ اینها مصداق بیناموسی است. البته از کسی که تو زن، زندگی، آزادی بوده، اتیکت من بیناموسم خیلی توقعی نمیرود که الان هم تو این اوضاع و بلبشو با ناموس آنجا یک جور بیناموس بوده، امروز هم یک جور دیگر بیناموس است.
دفاع از دین، دفاع از دین، مجموعه اینهاست. دفاع از حرمت مسلمان، دفاع از مال مسلمان، دفاع از امنیت مسلمان، دفاع از کاشانه مسلمان، دفاع از حقوق عمومی مسلمان، دفاع از حریم هوایی کشور اسلامی، دفاع از مرز کشور اسلامی. یک عجیب و غریبی داریم فقط در مورد دفاع از مرز. گاهی مدافعان مرز از بنیامیه بودند. امام سجاد در خلوت در سجاده ناله میزد، گریه میکرد، دعا میکرد برای این مرزدارانی که خودشان سربازان بنیامیه بودند. بعد شما از این تیف شیعه انگلیسی بیشرف یک کلمه در نقد به اسرائیل و آمریکا و اینها نمیبینیم. تازه اگر بتوانند باز یک لگد به جمهوری اسلامی میزنند. جالب نیست برایتان؟ پیچ یک ذره انگار نه انگار، «لَا خَبَرَ أُنْزِلَ وَلَا وَحْيَ.» یعنی بعدها شما کتابهای اینها را بعد ۵۰ سال که میخوانی، از این دورهها که عبور میکنی، از رسانههایشان، کتابهایشان، فیلمهایشان، سخنرانیهایشان، اصلاً از تو اینها نمیشود فهمید که سال ۱۴۰۴ یک دعوایی هم بین ایران و آمریکا و اسرائیل و بوده. اصلاً در تاریخ همان کاری که دشمنان ما به کربلا میکنند که شما سال ۶۱ رد میشوی، میبینی اصلاً هیچجایش این تاریخ سال ۶۱ اسمی از کربلا نبود، به زبانشان هم یک کلمه نیامد. اینها هم همین. این همه حرف از مقدسات و امام حسین و روضه و حرم و کربلا و این حرفها هست، دفاع از مسلمان. گاهی به حرم هم تعرض میکند. بابا به شاهچراغ تعرض کرد طرف. یک کلمه همان حاضر نبودند بگویند این چه شاعری است؟ این دقیقاً دفاع از چیست؟ دفاع از کیست؟ یک بار اینها تو میدان آمدند جدی، آن هم حمله به سفارت جمهوری اسلامی در لندن بوده. ارتش راه انداختند، رفتند سفارت را کشیدند پایین. آنجا خوب حاضر میشوند اینها. «شیعیان ملکه» شاخ و دم که ندارد که زیر بیرق ملکه سینه زند. نه تو دفاع از حرم شما اینها را دیدهای. همین امروز هم همین الانش هم بالا و پایین عراق و ایران و لبنان و همه را دارند ترور میکنند. یک دانه از اینها تیر از بغل گوشش که چه عرض کنم، از ۱۰۰ کیلومتری خانهشان هم رد نمیشود. جالب نیست؟ خیلی جالب استها. اینها را آقا الان باید بگوییم ثبت بشود در تاریخ. آیندگان بدانند. میآیند ۴۰ سال دیگر ۵۰ سال دیگر بچههایمان، نوههایمان بشنوند. اینها تا آن روز رسوا شده باشند. آبرو نمانده باشد برایشان دوباره. خودشان ترمیم نکنند برای نسل بعدی به اسم امام حسین و پیادهروی و کربلا و موکب و چه غذاهایی میدادند. موکبهایشان تو راه کربلا به عشق زوار ابیعبدالله. زوار ابیعبدالله نیستند این ملت. امام حسین نیست. یک کلمه حاضر نیستی محکوم کنی. یک کلمه صدایت در نمیآید. خطری هم برای تو ندارد. بیخ گوش پادشاه بریتانیا تبلیغ شیعه میکنیم. مگس روی سرتان رد نمیشود. آن چه شیعهای است که برای هیچ کس خطر ندارد؟ پول بهش میدهند برای حضرت زهرا فیلم میسازد. پول بهش میدهند در رد عایشه کتاب مینویسد. بودجه دارد. لندنی، که خدا تومان زمین متری خدا تومان است، مؤسسه دارند، حسینیه دارند، رسانه دارند، تریبون دارند، دم و دستگاه دارند، ارتش دارند، نیروی نظامی دارند. آنجا سان میبینند. تربیت میکنند. یک تُف هم سمت اسرائیل نمیاندازندها. سمت اسرائیل، سمت کعبه، سمت قبله کراهت دارد انداختن. اینها سمت اسرائیل تف نمیاندازند. نه با اسرائیل دست بهیقه نمیشوند؛ ولی تا دلت بخواهد به جان سنی جماعت، علیه همین ملت غزه و فلسطین. بروید ببینید چهها که نگفتند، چهها دروغهایی که نبافتند. اینها گفتند که ما خون ایرانیها را استفاده نمیکنیم. اینها خون شیعه است. شر و ورایی که آدم از کجایشان در میآوردند این حرفها. اینها چیزهایی است که در این روزگار ما به عالیترین حد از وضوح رسیده. این خیلی چیز مهمی است. خیلی چیز جالبی است. حق و باطل دارد خیلی شفاف میشود. خیلی یک طوری کردی هیچ کس نمیتواند لایی بکشد. لایی نمانده که بخواهی لایی بکشی. روز به روز هی دارد این لایی که قبلاً لایی میکشیدند، اتوبان شد و یک چیز گل و گشادی. اینور اتوبان، یکی آنور اتوبان. وسط میخواهد. جا نمانده برای آن وسطیها. یک روزی مبهم بود، معلوم نبود. یک دو تا هم آنور میکشید، یک دو تا اینور میزد. بالاخره بهخاطر امام حسینش که نمیتوانی بهش چیزی بگویی. این هم گریهکن امام حسین است. این هم موکب دارد. این هم زائر کربلاست. میرفتیم کربلا موکبها داشتند، جلسات داشتند. غلغله بود تو حرم، غلغله بود از این شیعیان انگلیسی که خیلی هم تعبیر قشنگی است و واقعاً بهشان مینشیند. یک عده هم گفتند آقا به اینها چیزی نگویید. اینها هرچه هست ظاهر امام حسینند. زائر امام حسین. زائر کدام امام حسین است؟ امام حسینی که مدافع دین بود. امام حسین واقعی. تازه امام حسینی که مدافع منفعت خودش باشد واقعیت ندارد، چه برسد به امام حسین مدافع اسرائیل باشد. آن که خود یزید است. چه جور میشود آدم زائر امام حسین باشد ولی خود خود یزید باشد؟ دارد هی همهچی شفاف میشود. برای خود مردم عراق هم دارد شفاف میشودها. یک زمانی بنرها و دم و دستگاه این تو مسیر تو کربلا و شبکههایشان، شبکههای عربیزبانشان روز به روز این هم دارد از ریخت و قیافه این جماعت، دیگر همهشان رنگی.
خیلی جالب است. ما چقدر باید هزینه میکردیم با این امکانات فشل و در و داغان مان، با این رسانههایمان، با این رسانه گران مان بخواهیم جبهه عربی را فعال کنیم. جبهه انسانی کل عالم را فعال کنیم، حرفمان را به کل دنیا بزنیم. اینها آن دفاعی است که خدا از ما کرد. از منطق جمهوری اسلامی کرد، از این شهدا کرده، از این رزمندهها کرده، از آن مادر شهیدی که ۴۰ ساله چشمش به در است بچهاش برگردد. مادر شهید اسماعیلی این جمله را بارها برای خود بنده فقط فرمودند: هر وقت جای مراسمی بوده، تجلیلی بوده، گفت که به اینها بگو ما چیزی که در راه خدا دادیم، من مثل مادر وهب میگویم: «چیزی که در راه خدا دادم.» پس یک دانه مادر شهید. حالا امروز هم که متأسفانه این هم از دست استعمار است. یعنی این هم فریب، حقه و طرحی پشتش بوده که این جماعت سادهلوح غالباً اتباع و اهل افغانستان را پیش کردند برای ناامن کردن ایران. خب زمینهها هم هست دیگر، متأسفانه زمینههای فرهنگی و اینها بین ما هست. این اتفاقات هم که میافتد، یکهو یک کینه و خشم و نفرت عمومی نسبت به همه اینها. یکیشان پیام داده بود من آنقدر این اوضاع این چند وقت خراب بود با خودم گفتم الان ایرانیها میریزند همه ما را از کشور بیرون میکنند. این هم دست استعمار است دیگر. اولین گروهی که به دفاع از حرم رفت همین بروبچههای افغانستانی بودند. اولین شهدای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها بچههای افغانستانی بودند. پدر داعش را این بچههای افغانستانی درآوردند تو سوریه. جزو بهترین رزمندهها بودند بچههای نترس، جوندار. سر کوههای بلند و ارتفاعات آنچنانی و سرمای آنچنانی کوههای سوریه. بعضی از این فرماندههایمان میگفتند هیچ کس جز این بچههای افغانستان آنجا دوام نمیآورد، همه از سرما یخ میزدند، میمردند. اینها چون خودشان کوهستان دیده بودند، آنجا زندگی کرده بودند و اینها. این بچهها فقط آن بالا دوام میآوردند، توانسته بودند نگه دارند آن منطقه را.
اینها را خدا دفاع میکند ازشان. این شهدای ما، خانواده ملتی که آقا زجر کشیدند، تحمل کردند. یک دارو برای مریضش میخواسته ۱۰ ساله بهخاطر تحریم گرفتار همین وضع دلار و همین وضع زندگی و همین وضع اقتصاد و همهمان هم گرفتاریم دیگر. همه گرفتاریم. هرکی گرفتاری نیست یا تو این مملکت زندگی نمیکند، از این تحریمها و اینها یک سفره پهن کرده. چه میدانم دیگر. نمیدانم بهنظرم شق سومی ندارد که یکی باشد تو این مملکت و آسیب نبیند از این گرفتاریها و تحریمها و اینها. ولی شما وقتی بهخاطر خدا تحمل میکنی تو اوج این گرفتاریها. طلا به قیمت چقدر رسید پارسال؟ این مردم ما واقعاً بعضی صحنهها اشک آدم را سرازیر میکرد. طلبهای که خودش ندارد- میشناسم خب، بنده از نزدیک میبینم، تو این زندگیها هستم، رفتوآمد دارم- طلبهای که خودش پول پیش خانه ندارد. همه داراییاش از این دنیا سرویس طلای خانمش بوده که جز جهیزیه و سرویس ازدواج و اینها بوده. همان را برداشته، سرویس کامل و اهدا کرده به جبهه مقاومت، به لبنان. آقا کی از تو آخه توقع دارد این را بگذارد برای یک روزی، روز مبادایی. اینها بیچشمداشت میماند پیش خدای متعال. ابداً اینها بیمنظور واقع میشود. ابداً. آن روزی که شما نیاز کمک دارید، آنجا معلوم میشود. آنجا معلوم میشود. الان کمی احساس میکنیم تازه ما پدافند داریم و سیستم دفاعی داریم و اینها. شبها که صدای پدافند و اینها، دو سه شب است که اینجا تو این قم ما صداهای ترسناکی هم هست. حقاً و انصافاً. حالا نمیدانم چون ما خبر ندارم، اطلاعاتی هم ندارم که بخواهم به کسی چیزی بگویم. نمیدانم بهسمت کدامور است فقط صدایش از نزدیک میآید، خیلی نزدیک میآید صدایش. چند شب پیش هم کمی کوچه پشتیمان این حاج رمضان عزیز را ترور کردند. نماز بودیم یکهو صدای این انفجار وسط نماز آمد. آدم تو این موقعیتها با خودش میگوید که این ملت غزه چه میکشیدند که نه پدافند داشتند نه تو چادر باشی، چادرت را بمباران کنند، آتیش بزنند، بچههای کوچکت را بکشند. یکم آدم لمس میکند. وقتی یک نفر به نام شهید امیرعبداللهیان پا میشد میرفت تو سازمانهای بینالمللی حرف این جماعت، این ملت را میزد، چقدر دل اینها شاد میشد، چقدر اینها به وجد میآمدند. تازه آدم میفهمد چه کار بزرگی بود آن کار. حمایت از اینها، نصرت اینها. یا مردم لبنان آغازگر سر ما مستدام بدارد. تو آن بمباران جنون آمیز و وحشیانه رژیم صهیونیستی دو تا رهبر اینها را پشت هم ترور کردند. همه فرماندههای اینها را توی دو سه روز زدند. چند صد تا پیجر اینها را زدند. چقدر آدم نابینا شد، دستهایشان قطع شد. چقدر بچه کشته شد. یکهو آدم احساس میکند هیچ کس تو این عالم ندارد. یکهو میبینی نماز جمعه نصری راه میافتد تو تهران. چند میلیون فقط تو نماز جمعه تهران حاضرند. اینها مصداق نصرت است. کمک دین خداست. این آنی است که وعده داده.
فرمانده «وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُه.» یعنی شما تو تحلیل و فقط اینجایش را باید ببینی، چک کنی، حواست به اینجایش باشد. داری خدا را کمک میکنی. دیگر اینکه طرف مقابلت بیدود دارد، اف۳۵ دارد، پایگاه نظامی فلان جای ۶۰ تا پایگاه نظامی دارد، دریاییاش آنطور است، هواییاش آنطور است. اینها را باید بگذاری کنار. اینها چیست دیگر؟ اینها را برای چی تو حساب و کتابت میآوری؟ «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِیلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ.» یک نصیر دارم که بس است. آقا همه مال اوست، همه کار اوست. مهم این است که من تو نقطهای باشم که او من را نصرت کند. آن نقطهای که او نصرت میکند آنجایی است که من مدافع دین او هستم. در واقع یک کار باید بکنیم، آن هم دفاع از دین خداست.
خیلی نکته مهمی است. تازه آن هم اگر عمیق نگاه کنیم. ما را چه به دفاع از دین؟ خودش دارد دین خودش را دفاع میکند. ما تازه ارزش پیدا میکنیم. مثل اینکه این مثال را زیاد عرض کردم. مثل اینکه یک نویسنده که وقتی میخواهد بنویسد، فرض کنید که یک خودکاری شعور داشته باشد. بین ۲۰ تا خودکاری که الان روی میز است، این نویسنده این خودکار را انتخاب میکند. این خودکار دیگر نمیتواند ببالد به خودش که من دارم برای نویسنده مینویسم. من دارم نویسنده را کمک میکنم. نویسنده دارد به تو کمک میکند. نویسنده به تو شرف داد، به تو افتخار داد، برای تو ارزش قائل شد، تو ارزش پیدا کردی. تو هم مثل آن ۱۹ تای دیگر، میگذارم کنار. از آن ۱۹ تا برمیدارم. قشنگ لحن خدا تو این آیات همین استها. «يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ.» زمین میمانم؟ من خلق میکنم اصلاً در لحظه، خلق میکنم. بابا من اشرف خلایق این عالم را یک لحظه برایش تار عنکبوت خلق کردن، نگهش داشتم. یک لحظه تار عنکبوت خلق کردم، با تار عنکبوت پیغمبر را نگه داشتم تو غار ثور، از مرگ حتمی. آنجا اگر دستشان به پیغمبر میرسید، عادی هم نمیکشتند. پیغمبر را تیکهتیکه میکردند. با تار عنکبوت حفظش کردند. «هنوز بودجهاش نیامده، هنوز تخصیص اعتبار نشده، آخه تحریمیم، کشتیهایمان فلان است، آخه جنگ شده.» کشتیها را دیگر من در لحظه میآفرینم. باد مال من است. طوفان مال من است. زمین به فرمان من. آسمان اختیار من است. مال من است. «لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ.» مالکیت همه اینها مال من است. من هم نیاز به کمک تو ندارم. تو خودت را در جریان این مسیر قرار میدهی، افتخار مال توست. تازه من باید منت بگذارم به تو. «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَن هَدَاكُمْ لِلْإِیْمَانِ.» «لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَكُمْ.» منت نگذار که اسلام آوردی. خدا منت میگذارد. تو را هدایت کرده. منت با اوست. منت را نویسنده میگذارد به این خودکار که من برای تو ارزش قائل شدم، دارم با تو مینویسم. وگرنه که جای تو تو سطل آشغال بود. آنقدر ازت استفاده نمیکنم. من تو را دست گرفتم. قلممو را دست گرفتم. باهات دارم تابلو خلق میکنم. تو هم نباشی مگر من لنگ قلم میمانم؟ لنگ رنگ مگر میمانم؟ یک قلم دیگر، یک رنگ دیگر، یک جوهر دیگر، یک دوات دیگر. من خلاق ما یشاء. هرچه دلم بخواهد. این فضل و فضیلت و شرف مال توست.
لذا تو دعاهایمان هم داریم که خدایا: «فَانْصُرْ بِى دِينَكَ وَلا تَسْتَبْدِلْ بِى غَيْرِى.» دینت را با من نصرت بده. جایم را هم با کسی عوض نکن. ما بعد از خدا بخواهیم. به هر حال دیگر تو این عالم که به هر حال کس دیگر هم که نداری. دیگر همین ماییم دیگر. دیگر ما را کمک نکنی دیگر نه؟ خدایا همه عالم در اختیار توست. تو دینت را پیش میبری با کثیفترین موجودات عالم. تا به حال دینت را پیش بردهای با رذلترین موجودات عالم. دینت را تأیید کردهای، دینت را ترویج کردهای. همین مصحفی که ما دستمان است، نمونه قرآنی که دستمان است، آیاتی که به ما رسیده توسط کثیفترین موجودات دیگر. حالا خیلی تاریخ مطالعه کنید چه موجودات رذیلی را آن هم با انگیزه اینکه در خانه اهل بیت را خلوت کنند. هی آمدند به قرآن بها دادند. قرآن پررنگ کردند. داستانی شد. یک مکر الهی بود که اینها فکر کردند قرآن را میآیند عَلَم میکنند دیگر کسی سراغ امیرالمؤمنین نمیرود. قرآن رونق پیدا کرد تو جامعه. حافظ قرآن همه شدند، کاتب قرآن نشر پیدا کرد قرآن. خدا دینش را با این اراذل پیش برده. لنگ میماند خدا؟ لازم باشد همین صهیونیستها را مأمور میکند بیایند کف حرم امام رضا را هم بشورند. کما اینکه تو قرآن میفرماید: «مَن شَیَاطِینَ را تسخیر کردم برای سلیمان.» برایش غواصی میکردند. برایش محراب میساختند. تماسیل میساختند. محراب میساختند شیاطین برای سلیمان. محراب میساختند. خدا اگر بخواهد کارهایش پیش برود این شکلی. پس این قاعده اینطور میشود، دفاع از دین خدا.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه پنجاه ، بخش دوم
آن مانایی
جلسه پنجاه و یکم، بخش اول
آن مانایی
جلسه پنجاه و یکم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه پنجاه و دوم، بخش اول
آن مانایی
جلسه پنجاه و دوم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه پنجاه و سوم، بخش دوم
آن مانایی
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات آن مانایی
جلسه چهاردهم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه پانزدهم، بخش اول
آن مانایی
جلسه پانزدهم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه شانزدهم، بخش اول
آن مانایی
جلسه شانزدهم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه سوم
آن مانایی
جلسه چهارم
آن مانایی
جلسه پنجم
آن مانایی
جلسه ششم
آن مانایی
جلسه هفتم، بخش اول
آن مانایی
در حال بارگذاری نظرات...