* ترک عمل به فرمان الهی مانند حج، نمونهای از کفر عملیست، نه صرفاً نپذیرفتن ذهنی.[01:08]
* کفر عملی؛ نه به معنای انکار خدا، بلکه بهمعنای بیاعتنایی عملی به دستورات الهیست.[05:50]
* عمل به نماز، مرز ایمان و کفر؛ و ترک نماز یا استخفاف آن، معادل خروج از دین است و محرومیت از شفاعت معصومین.[10:05]
* سهلانگاری در نماز، مصداق کفر عملی و زمینهساز ارتداد عملیست. [19:48]
* ناخنهای کاشتهشده و خالکوبیها، جلوه هایی تلخ از ارتداد عملی در زمانه ماست.[25:07]
* حکایاتی مبنی بر این حقیقت که تشیع، در سبک زندگی و ارتباط با خداست، نه صِرف ادعا یا گرایش اسمی![28:25]
* تضمین ایمان، با ظهور صداقت در لحظات حساس و بحرانیست، نه با نماز شب و صداقت زبانی.[37:56]
* پذیرش و تبعیت از ولایت، فراتر از منافع شخصی و شرایط زمانیست. [43:20]
* از منظر قرآن، «سبیلالله» یعنی مسیر جهاد، انفاق و حرکت در راه خدا؛ و «سبیل طاغوت» یعنی مسیر کفر، بستن راه خدا و پیروی از اولیای شیطان.[56:43]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری ولل عقدة من لسانی یفقهو قولی.
موضوعی که جلسه قبل به آن رسیدیم، بحث کفر بود. نشانههای ایمان و کفر، و تعریف قرآن از ایمان و کفر، که ملاحظه فرمودید بر اساس آیه ۵۹ سوره مبارکه نساء، آن وقتی که در چالش و نزاع است، باید مسئله را بیاورند خدمت پیغمبر تا پیغمبر حکم کند و به این دعوا و نزاع خاتمه دهد. اگر نیاوردند پیش پیغمبر، اگر رد تنازع نکردند به خدا و پیغمبر، این حاکی از این است که ایمان به خدا و قیامت ندارند.
کلمه «کفر» و «ما» در سوره مبارکه محمد (صلیالله علیه و آله و سلم) چندین بار با آن مواجه شدیم. اساساً تقابل، تقابل مؤمن و کافر بود و بارها هم عرض شد این مؤمن بهصرف اینکه بگوید «من خدا را قبول دارم و اینها» نیست. این ایمان، ایمانی است که در مرحله عمل ظهور پیدا میکند؛ هم نسبت به خدا، هم نسبت به پیغمبر. و شاخصترین نشانهای که در جامعه میشود با آن، ایمان را محک زد و مؤمن و کافر را از هم تفکیک کرد، همین بها دادن به پیغمبر، تبعیت از پیغمبر، درک جایگاه پیغمبر، رجوع به پیغمبر و تسلیم پیغمبر بودن است. در سوره مبارکه نساء به بیانی این را میفرماید و در آیات دیگر از قرآن هم به بیان دیگری.
ما یک تعبیری داریم در قرآن که بزرگان این را به این شکل توضیح میدهند که این «کفر عملی» است. ببینید، در مورد همین آیه حج که خب ایام حج هم هستیم و انشاءالله که همه حاجیها در امان باشند، سفرهایشان بیخطر باشد، با دست پر انشاءالله برگردند و انشاءالله سرزمین وحی عاری باشد از ولایت طاغوت و حکومت جائرین و ظالمین، انشاءالله.
این آیهای که همه بلدید در مورد حج آیه خیلی مهمی است. معمولاً تیکه اولش را فقط میخوانند؛ آیه ۹۷ سوره مبارکه آل عمران که وسطش این است: «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا». «بر عهده مردم، بهخاطر خدا، برای خدا، حج خانه خدا و اعمال را به جا بیاورند، مناسک را به جا بیاورند، هرکه استطاعت دارد، هرکه توان دارد که بیاید باید بیاید.» خب، اینقدرش معروف است دیگر، این تیکهای است که همه شنیدیم. یک ادامهای دارد و: «وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ». «اگر کسی کافر بود، خدا از همه عالم بینیاز است.»
خب، یعنی چه؟ قاعدهاش این است که بفهمد اگر کسی نیامد، «من احتیاجی ندارم. فکر نکن گفتم پاشو بیا خانه من، یعنی من نیاز دارم. نه، نه به پولت نیاز دارم، نه به آمدنت نیاز دارم، نه به طوافت نیاز دارم، نه به لباس احرامت نیاز دارم. هیچ. من غنیام.» اینهایی که نمیآیند را به چه تعبیری یاد کرده؟ «وَمَنْ كَفَرَ». نه اینکه هرکه ابا کرد، هرکه زیرش زد، هرکه امتناع کرد، هرکه کفر ورزید؛ این را از آن تعبیر میکنند بزرگان به «کفر عملی».
کفر عملی یعنی چه؟ یعنی در مرحله عمل، ایمان بروزی ندارد، ظهوری ندارد. کفر البته در قرآن گاهی در برابر شکر است که: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» یا میفرماید که: «لَإِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ». کفر را در برابر شکر آورد. اینجا هم میتواند کفر در برابر شکر باشد، ولی بیشتر به همان کفر در برابر ایمان میخورد. این کفر، «کفر عملی» است، یعنی کفر اعتقادی نیست. کسی که حج نمیرود، کافر به معنای رایجش نیست، بیدین نیست. نه، این پولش را داده، میگوید: «حاجی کعبه تو همین سرکوچه از خیریه سرکوچه است.» از این شر و ورها میگویند، استوری میکنند تو اینستا و اینها. این هم رفته پولش را داده، یک فیلمی هم ساخته بودند پیرزنه رفت پولش را از حج برداشت و آورد داد به جهیزیه سرکوچه و همان تشویقش میکند.
خب، اینها توهم آدمیزاد است. آن خدایی که گفته بیا حج، نمیدانسته، معاذالله، حالیاش نبوده جهیزیهها واجبتر است، لازمتر است، حواسش نبوده. به هر حال، خدا حواسش نبوده، ما که حواسمان هست. نه آقا، شما وقتی میروی هم خودت وضعیت اقتصادیات آباد میشوی، هم ملت و مملکتت آباد میشوند. این وعدهای است که در روایات ما آمده که مفصل یک وقتی در موردش صحبت کردهایم. آنی که نمیآید، لزوماً کافر به معنای بیدین نیست، منکر خدا نیست، منکر پیغمبر نیست، منکر قرآن نیست. در مقام عمل، انگار نه انگار. خدا به همین هم میگوید کافر.
آنی که در مقام عمل، انگار نه انگار، این هم کفر است. نه اینکه بگوید تو را پیغمبر نمیدانم، نه اینکه بگوید انجام نمیدهم چون اعتقاد ندارم. نه، در مقام عمل تفاوتی ندارد با آنی که قبول ندارد. آخرش یکی شد، جفتی یکی شدند. ثمره و خروجی و آن فینال قضیه یک چیز شد. این هم نماز نمیخواند، آن هم نماز نمیخواند. این هم حج نمیرود، آن هم حج نمیرود. آن حج نمیرود چون آتئیست است، اصلاً قبول ندارد از بیخ. آن یکی حج نمیرود یهودی است. آن یکی حج… واسه همین میگوید یهودی؛ میخواهی محشور بشوی. مسیحی میگوید: «کسی که حج نمیرود وقتی میخواهد از دنیا برود، مط یهودیان او نصرانی.» بهش میگویند: «یهودی میمیری یا نصرانی؟» واسه همین است. برای اینکه آخرش چه فرقی کرد؟
شماره داد بزن: «آقا، من شیعه بودم، جانم مرتضی علی.» خب، جانت مرتضی علی، جانت در بیاید، تهش چه شد؟ چه فرقی کرد؟ آنی که جانش مرتضی علی نبود، با تویی که جانت مرتضی علی بود، آخرش چه فرقی؟ آن هم خمس نمیداد، تو هم نمیدهی. آن هم زکات نمیداد، تو هم نمیدهی. آن هم نماز نمیخواند، تو هم نمیخوانی. آن هم حج نمیرفت، تو هم نمیروی. خب، چه فرقی کرد؟ حالا یک رشتهای از محبت و علاقه و اینها تو وجودت است، یک جایی تو این عوالِم، احتمالاً، احتمالاً که حتماً، ظهور پیدا میکند، بالاخره بیفایده نیست، ولی الان مرحله اول در عوالم ابدیت، مرحله ظهور اعمال که عالم برزخ است، اینجا پدر تو را در میآورد تا برسد به قیامت. آنجا شفاعت، ظهور ملکات و ظهور تعلقات و یک پرده بالاتر و عمیقتر و اینهاست. آنجا شاید نجات پیدا کنی، ولی حالا تا به آنجا برسد، روزی هزار بار مرگ را از خدا میخواهی، روزی صد بار تکهتکه شدی اینجا.
عمل میخواهند، اولاً نماز. اول از همه نماز. نماز نخواندی، کافری. ما روایت فراوانی داریم: «مرز ایمان و کفر، نماز است.» تازه در مورد آنی که نماز را بهش اهمیت نمیداده، تو روایات ما امام صادق فرمود: «شفاعتم بهش نمیرسد.» یعنی دیگر دلت هم گرم نکن که اینجا تو برزخ رد شویم، آنور دستمان را میگیرد.
حضرت لحظات آخرشان بود، امام صادق (علیه السلام) به هوش آمدند، فرمودند همه را جمع کنید. حالا امامی که چند دههزار حدیث از او هست، چند هزار جلد کتاب از کلمات او استخراج میشود، این همه سخن گفته، فرصت داشته، حرف زده، شاگرد تربیت کرده. حالا میخواهد یک حرف جدی و مهم و اصلی را بزند و از دنیا برود. فرمود: «همه را جمع کنید. همه خانواده، همه کسانی که در خانهاند. یک جمله: شفاعتنا لاتنال مستخفاً بصلاتنا.» این مضمون تو روایت دیگر هم داشتیم. بگذار من قبل اینکه رد بشوم. ابوبصیر میگوید: «امام کاظم فرمودند: پدرم در حال احتضار فرمود: یا بنیه إنه تنال شفاعتنا من استخف بالصلاة ولا یرد علینا الحوض من عد من هذا». در کافی هم هست. «پدرم در حال احتضار به من فرمود: پسرم، شفاعت ما به کسی که نماز را دستکم بگیرد، سهلانگاری در نماز باشد، نمیرسد و در حوض به ما وارد نمیشود کسی که اهل این مشروبات بوده.» پرسیدم: «آقا کدام مشروبات؟» فرمود: «کل مسکر». «هر مسکری، هر ماده مستکننده.» آنی که اهل این عرقجات است، یا تغییرات غیرگیاهی، آره، این شفاعت ما بهش نمیرسد. این دیگر از آن حوزه اعمالی است که فقط برزخت را نابود نمیکند، قیامت را هم نابود میکند.
حالا این یک روایت، آن روایت معروف هم که معمولاً این عبارت نقل میشود این است که میفرماید که خیلی روایت عجیبی است. مرحوم برقی در محاسن هم نقل کرده، باز هم از ابوبصیر. دختر امام صادق، امحمیده، به ابوبصیر گفتش که: «کاش بودی لحظه آخر، موقع رحلت پدرم، میدیدی چیز عجیبی را. چشمانش را باز کرد، فرمود: اجمَعُوا إِلیَّ کلَّ مَن کانَ بَینِی وبَینَهُ قَرَابَةٌ. هر یک نسبتی با من دارد بردارید بیاوریدش.» میگوید: «فَمَا تَرَکَ أَحَدًا إِلَّا جَمَعْنَاهُ. هرکه بود برداشتیم آوردیم. فک و فامیل، خادم، همه را برداشتیم آوردیم. فَنَظَرَ إِلیهِم. پدرم یک نگاه به اینها کرد. این جمله: شَفَاعَتُنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفًّا بِالصَّلَاةِ. شفاعت ما به آن کسی که نماز را دستکم بگیرد نمیرسد.»
جالب است، دو تا روایت پایینتر از این روایت که الان نخواندم، رفتیم. دیگر ببینید، خیلی عجیب است، خیلی عجیب است. این باب را روایتش را بخوانم. روایت اول از عبید بن زراره است. میگوید: «از امام صادق پرسیدم: این آیه چه میگوید؟ و من یکفر بالإیمان فقد حبط عمله. هرکه به ایمان کافر بشود، اعمالش پودر میشود. یعنی چه؟ مؤمن کافر بشود، مگر میشود مؤمن کافر بشود؟ یعنی چه؟» فرمود: «ترک الصلاة. بینماز.» کلاً اینجا فقط همین تیکه را سؤال کرد. آیه ۵ سوره مائده است، اگر خواستید مراجعه کنید. سؤال میکند: «یعنی چه که کافر بشود به ایمان که اعمالش پودر میشود؟» اعمالش پودر میشود. چرا پودر میشود؟ به خاطر اینکه این اصل است، این نخ اسکناس است. اول با این کار دارم. این مثال معروف حاج آقای قرائتی که خیلی هم قشنگ است، میگوید: «ماشینی که نگه میدارند، میگویند آقا گواهینامه. طرف کارت معافیت خدمت نشان میدهد. میگوید: آقا گواهینامه. دکتر مدرک دکترایش را نشان میدهد. میگوید: بگذار کنار، گواهینامه.» میگوید: «صد تا مدرک هم نشان بده، اول گواهینامه میخواهم، بعد مثلاً بیمه ماشین میخواهند، بعد با فلان کار دارند، بعد حالا بعد همه اینها دیگر حالا برای این آقا شاید مزایایی در نظر بگیرند که مثلاً کارت پایان خدمت هم دارد و کارت چه میدانم مدرک دکترا هم دارد، اینها دیگر آنجا فضیلت محسوب میشود.»
بعد اینها اولین چیزی که حسابوکتاب میشود نماز است. «إن قبلت قبل ما سواها.» این قبول بشود، به بقیه چیزها کار دارم. نماز نباشد، اصلاً به بقیه نمیرسد، به حسابرسی بقیه نمیرسد، اوت است، شوت است، رد میشود. «حبط عمله». همهاش کنار، پودر، محو. پرسید: «چیست؟» فرمود: «ترک الصلاة الذی اقر به.» نماز را ول کند.
در روایت دیگر دارد که خیلی عجیب است ها! روایت معروف که شنیدید طرف آمد تو مسجد تندتند نماز میخواند. روایت از امام باقر (علیه السلام) است که ایام شهادتشان هم است. شنیدم فرمود: «یک مردی آمد مسجد. پیغمبر تو مسجد بودند. فَصَلَّى فَخَفَّ سُجُودُهُ. دو رکعت. بقیه او دون ما یکون من السجود.» سجدههایش همینجور. کله را میزد و برمیداشت، به ذکر و اینها نمیرسید. تا خم میشد، بلند میشد. حضرت فرمودند: «نَقرَةُ الْغُرَابِ. مثل کلاغ نوک میزند و برمیدارد. این هم کله را میزند و برمیدارد، به ذکر و اینها نمیرسد.» حالا تا اینجایش معروف است دیگر، از بچگی تو کتابهای درسیمان هم بود که فرمود مثل کلاغ دارد نوک میزند. آخرش جالب است: «لَوْ مَاتَ مَاتَ عَلَى غَيْرِ دِينِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ.» «اگر با این وضعیت بمیرد، آقا، نماز میخوانده، نمازش هم درست بوده، سجده فقط ترکی بوده.» فرمودی: «اگر با این وضعیت بمیرد، بر دین محمد نمرده.» اللهم احسنت.
روایت از پیغمبر هم هست که پیغمبر فرمودند: «شفاعت من نمیرسد به کسی که نماز را جدی نگیرد.» فقط شفاعت آقا شفاعت امام صادق امیرالمؤمنین. رایزنی میکنیم با خود پیغمبر گفتگو میکند، نه هیچکدامشان شفاعت نخواهند کرد. کسی که برای امام حسین گریه بکند، به هیچوجه نمیرود جهنم مال مراحل بالاترش، عوامل بالاتر بله. این را حالا تو همان بحثهای شفاعت که چند جلسهای بود، هم آنجا، هم جاهای دیگری به این بحثها اشاره کردیم. گناهان یک بحث است، این بحث نماز یک بحث دیگر است، بعد عوالم و مواقف متعدد و متفاوت. در موقف نماز ممکن است چند هزار سال نگهش دارند، بعد بعداً تازه مثلاً گریه و این چه میدانم توسل و اینها ظهور پیدا کند و از جهات دیگری. اینکه یعنی به حسب این عمل شفاعت ندارد. حالا باید دید که آیا به حساب اعمال دیگر میتواند مشمول شفاعت بشود یا نه. بحثش خیلی مفصل است. بله، بحث شفاعت و بحث حشر و اینها از آن بحثهای خیلی سنگین است که بحث جداگانه میطلبد.
بله، حاج آقا فرمودند پیغمبر فرمود که: «لَا یَنَالُ شَفَاعَتِی مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلَاتِهِ.» و در روایت دیگر هم دارد پیغمبر در آن بیماری که از دنیا رفتند، بیهوش شدند، به هوش آمدند، فرمودند: «لَا یَنَالُ شَفَاعَتِی مَنْ أَخَّرَ الصَّلَاةَ بَعْدَ وَقْتِهَا.» آنی که نماز را بعد وقت، از وقتش عقب بیندازد، شفاعت من به آن نمیرسد. نه نماز نخواند. وقت نماز رد میشود. یعنی اینقدر بیاعتنایی میکند. گاهی نماز بعد وقتش را میخواند ها! دیگر قضا شده. نماز صبح را یکجوری میخواند که دیگر آفتاب زده. به آن شفاعت من نمیرسد. آنکه اصلاً به یک گوشه کائنات انتقال داده، آنکه دیگر هیچی که اصلاً از بازی خارج است.
در یک روایت دیگر دارد که پیغمبر فرمود: «مَا بَیْنَ الْمُسْلِمِ وَ بَیْنَ أَنْ یَکْفُرَ.» این شاهد مثالم از این بحث اینجا بود. «مسلمانم.» فرمود: «بین مسلمان و بین اینکه کافر باشد، فاصلهای نیست، إِلَّا تَرْکَ صَلَاةٍ فَرِیضَةٍ مُتَعَمِّدًا.» «صله فریضه، یک دانه نماز را عمداً ترک کند.» نه کلاً نماز نخواند. اجازه ندارند تو قبرستان مسلمین دفن بشود. حسن دستور داد تو قبرستان مسلمین دفن نشود. صوت معروف از مرحوم آیتالله مجتهدی هستش که همین روایت ایشان میگوید. صوت قشنگی هم هست، یک هفت هشت دقیقهای است. خیلی هم تنبهآمیز. انشاءالله خدا در دودمان ما، در اقوام ما، در نسل ما، در دوستان ما، هیچ بینمازی قرار ندهد و از این بلیه، از زندگیمان، از خودمان، از همهچیز دفع بشود که مبتلا به بینمازی باشیم و حتی به نحو خواب ماندن هم انشاءالله نمازی از ما فوت نشود و قضا نشود.
فرمود: «کسی که یک نماز را عمداً ترک کند، این همان فاصله بین مسلمان و کافر است.» «أوْ یَتَهَاوَنُ بِهَا فَلَا یُصَلِّیَهَا.» «شل بگیرد، نخواند.» مصداق شل گرفتنش کجاست؟ این اتوبوسهای شهری در نماز صبح، هیچکس حتی تذکر هم نمیدهد. خیلی عجیب است، خیلی عجیب است. روزبهروز آدم احساس میکند داریم انگار سستتر میشویم. این نیست که حالا دین تو جامعه دارد ضعیفتر میشود یا مثلاً مشتری ندارد. نه، به هر حال، یک ابعادی چه چیزهاییاش مشتریاش هست بلکه روزبهروز بیشتر میشود. تو فضای کلی دنیا که روزبهروز گرایش به دین دارد بیشتر میشود، ولی تو فضای خودمان گاهی آدم احساس میکند روزبهروز داریم ضعیفتر میشویم، شلتر میشویم. اتوبوس گاهی کربلا دارد میرود، برنامه تذکر نمیدهد. میبینید با اتوبوس بروید، میبینید بله. ماشین شخصی میرود، نگه نمیدارد. مشهد دیدیم این را. مشهد نماز صبح نگه نداشت. یکیش همین است. به این دلیل که کسی پیاده نمیشود. دیگر نگه نمیدارد. «آقا چه کاری؟ دو نفر میخواهند نماز بخوانند، ۶۰ نفر را علاف کنیم. حالا آن دو نفر هم قضایش را بخوانند. من هم یک ساعت علاف بشوم. برای صبحانه نگه میدارم.» مثلاً زودتر میرود پایانه، میرسیم مشهد مثلاً ۸ صبح، آنجا برو هرجا برو حرم هرچی دوست داری نماز بخوان. اینجایش بد است که تذکر کسی نمیدهد. امشب مصداق «تَهاون به صلاة». تَهاون یعنی شل گرفتن. هر ساعتی بخوابم، هر ساعتی بیدار شوم. نماز صبح قضا شد. چند بود؟ ۵. آفتاب میزد. الان چند است؟ ۶. خب، بخواب. فرمود: «شفا مرز اسلام و کفر است.»
نه، آقا. ۶۰. شما مگر وام بخواهند بهت بدهند، بانک مثلاً گفته باشد ۸ صبح باید اینجا باشی. وام بهت میدهم. دیرتر بیا، وامت میپرد. ساعت چند است؟ وام پرید. آخی! از ۶ صبح ۶۰ تا زنگ به ۶۰ نفر هم میسپاری. نسبت به نماز صبح مخصوصاً تو این ایام، با این وضعیت، با این ساعتها اذان، به قول یکی از رفقا: «اینها دیگر نماز صبح نیست، رسماً نماز شب است که ما میخوانیم. رسماً نماز...» آره، مشهد که دیگر ساعت ۲، ۲:۲۵ دقیقه اذان صبح تو تیرماه دیگر شب. به قول مشهدیها، فکر نمیکنه خوابیدن. بله. خب، تا یک و دو نشسته، فیلمهایش را دیده، بازیاش را کرده، psش را زده. اینستا را پاره کرده، دست بالا و پایین کرده. یک و نیم، دو، دو خوابیده. اذان هم دو و نیم است. دیگر چه کار کنیم؟ دیگر ما نمیتوانیم بیدار شویم. اینها «تهاون» نسبت به صلاة است. «استخفّ الصلوة»، شفاعت و آن به این نمیرسد. فرمودند از دایره مؤمنین خارج است. این را بهش میگویند کفر عملی و این خودش مصداق ارتداد است. یک مدت میخوانده، ول میکند.
در زمان ما، یکی از جلوههای بسیار زیبای ارتداد، این ناخنهایی است که میکارند که موجب بطلان غسل و نماز و بعد حالا نماز که هیچی. با آن وضعیتی که غسل ندارد، پا میشود میرود حرم، پا میشود میرود مسجد. با همان وضعیت بچهدار هم میشود، با آن وضعیت دفن هم میکند. این از همه اینها شاید بدتر همین باشد. طرف غسل نداده، یعنی با جنابت دفن میکند. خیلی فاجعه است. خیلی برای اموات وضعیت وخیم است. این وضعیتی که غسلش نداده باشند یا غسلش باطل باشد. حالا بعضی جاها رعایت میکنند، ریمو میکنند به قول معروف، چیز را، ناخنها را، ولی خب غسال مگر بیکار است دو ساعت بیاید تو دل تو. «خوش میخواستی بکنی؟ اینها را همه را کاشتیم. بدبخت بیا دونهدونه اینها را میشوره. میرود حسابوکتاب با کراما الکاتبین. درک چهار ساعت برای هر نفر بگذارم، دونهدونه این ناخنهاش را بردارم.» یک خالکوبی، گاهی اگر از آن مصادیقی باشد و مواردی باشد که مانع رسیدن آب میشود، هم غسلش باطل است، بعداً غسل میتش باطل است. بعد آن خالکوبی را با سنگ پا و اینها برمیدارند. از این قبیل ماجراها.
اینها باعث میشود که طرف اصلاً دیگر سمت نماز نمیتواند بیاید. یعنی گاهی نماز نمیخواند، یک طهارتی اجمالاً دارد، لااقل یک غسلی کرده یا بمیرد، یک غسلی میکنند. لااقل بمیرد، حسنی میکند. گاهی وضع به این است که از این هم محروم است. خب دیگر وضعیت ناخن کاشته و اینها را ببینید چه خبر است.
یک بخشیش هم بهخاطر، بدون تعارف، بدون شوخی، خیلی بندوپروایی از طرح مباحث ندارم چون نانم را کسی نمیدهد که بخواهم از قطع شدنش بترسم. یک بخشیش هم آقا برمیگردد به اینکه ما عقدهایم. دلیل هم دارد. یعنی چون در یک ممنوعیتی بودیم نسبت به سری رفتارها، یک مزه مضاعفی برایمان پیدا میکند. هیچ جای دنیا مثلاً از این رفتارها اینقدر کیف نمیکنند به خاطر اینکه ممنوع نیست. بعد یک اشباع شدن، خسته شدن، حالشان به هم خورده، بلکه دارند برمیگردند از این رفتار. هیچ جای دنیا اینقدر آرایش غلیظ اصلاً معنای بدی دارد، این حجم از آرایش غلیظ. ولی اینجا معنای خوبی دارد. میخواهم بزنم تو دهن این بسیجی، این حاجآقا. لجش گرفت. دیدی تابو، تابوشکنی مزه میدهد. اینها اصطلاحاً بهش میگویند تو روانشناسی، میگویند عقدهای. به این جور آدمها میگویند عقدهای. و اینها باعث این میشود که طرف یک لذتی، لذت توهمی. این ناخنهای کاشته و قضایای این شکلی هم که متأسفانه بین مؤمنین هم در حال رسوخ است، متأسفانه.
خب، اینها گرفتاریهای ماست. اینها مصادیقی بود برای «کفر عملی». این آیاتی که دوگانگی میگذارد بین مؤمن و کافر، این تقابل شامل اینها میشود. یعنی این نیستش که این کافر است، یک مشت گبر یهودی صهیونیست آدمکش. نه، آنی که در مقام عمل انگار نه انگار. به قول یک عزیزی یک وقتی میگفتش که: «آقا، حالا ما شیعهایم، اهل سنت سنی.» تو فیضیه ایشان صحبت میکرد. یک بحثی داشت، کمی تند شد، کمی هم بعضی مخاطبین بهشان تند شدند از سخنان معروف که میشناسید. «آقا، شما شیعه برحق باشی، دمت گرم. ولی چه فرقی میکند وقتی که نه آن نهجالبلاغه دارد، نه...» یعنی وقتی آخرش تهش میبینیم که هیچکدامتان سهمی از نهجالبلاغه ندارید، خب چه فرقی میکند؟ این همه دعوا ندارید. شیعه و سنی! همه دعوا سر این بود که آخرش به این برسیم که من نهجالبلاغه دارم، تو نداری. خطمان اینجا از هم جدا میشود. وقتی نه من نهجالبلاغه... حالا علی بر حق باشد یا آن یکی بر حق باشد، چه فرقی میکند وقتی که جفتی ولش کردیم، رفتیم سراغ یکی دیگر؟
خیلی نکته مهمی است ها! خیلی نکته قشنگی است. یعنی خیلی نکته دقیقی است. هزار و اندی هم که بنشینیم دعوا کنیم سر اینکه آن اولی کی بوده، آخر مسئله این است که الان چه داری؟ خاطره نمیدانم اینجا گفتم یا نه. خیلی نکته قشنگی بود، یعنی وقتی شنیدم خیلی شگفتزده شدم. یکی از این دوستان طلبه پاکستانی ما که حالا امروز روز آخر درسمان هم بود و ترممان تمام شد. عرض کنم که این دوستان بعضیهایشان اهل سنت بودند، بعضیهایشان متمایل به وهابیت بودند. آمدند تشیع شدند و طلبه شدند و طلبه درس خواندند و انشاءالله از علما میشوند و منشأ برکات میشوند. گفتش که: «یکی از این دوستان گفت که من شیعه نبودم، سنی بودم. سنی زقّ بودم. از این سنیهایی که متمایل به وهابیت بود و مطالعه میکند و شیعه میشود، میآید اینجا طلبه میشود.» مادرش هنوز اهل سنت بوده. گفت: «مادرم را هم آوردم اینجا قم، هنوز سنی بود. گفت من مفصل با مادرم صحبت کردم.» خیلی نکته فنی قشنگی است. این تجربیات خیلی کاربردی است. گفت: «آقا، من نشستم کامل داستان سقیفه و غدیر.» ایام غدیر هم هست، اشاره به غدیر هم میشود با این قضیه. گفت: «نشستم مفصل آقا داستان غدیر این بوده، اینهمه راوی دارد، اینها اینطور گفتند، پیغمبر اینطور گفته، این معنایش این است. داستان سقیفه این بود، اینهمه آیه و روایت در مورد فضیلت امیرالمؤمنین بود. آنها اهل سقیفه اینطور بودند، تاریخ اینطور گفته، تو جنگ و اینطور بودند.» گفت: «یک دانهاش اثر نکرد.»
نمیخواهم بگویم غلط ها! اجر همه آن کسانی هم که زحمت کشیدند، مرحوم شرفالدین، مرحوم میرحامد حسین، مرحوم علامه امینی، همه بزرگانی که تو این فضاها زحمت کشیدند. «ابوقات» نوشتند، «الغدیر» نوشتند، «المراجعات» نوشتند یا آثار درجه یکی که مایه افتخار شیعه است مانند «شبهای پیشاور» نوشتند. استدلال آوردند، اثبات کردند حقانیت امیرالمؤمنین و غدیر را. اجر همهشان با امیرالمؤمنین. خدا انشاءالله بر درجات همهشان بیفزاید. این مطلب سر جای خودش درست. «هرچی استدلال آوردم، فایده نکرد روی مادرم. مادرم شیعه نشد.» همین که گفتم: «آقا، شیعه علامه طباطبایی، آقای بهجت، آقای قاضی دارد که اینها را جای دیگر ندارد. عرفان شیعه، معرفت و آن صفا و جنس معرفت نسبت به خدا و جنس ارتباط با خدا را تا برای مادرم گفتم، شیعه شد.» «از شماها شیعهترها! اعتقاد مادرم من اینجا نمیبینم تو این ایرانیهای شما، خیلی کم.» یعنی رفته همان معنویت عرفان. این «آقا» جای دیگر گیر نمیآید. این جنس ارتباط با خدا. دعای عرفه، این محتوا، ایام عرفه هم هست. این عبارات صحیفه سجادیه، دعای کمیل، مناجات شعبانیه. این جنس محبت خدا، این جنس ارتباط با خدا. آن نمازی که آقای بهجت میخواند، احوالاتی که بهجت داشته، احوالاتی که عرفا داشتند، احوالاتی که مرحوم قاضی داشته. این کتابهایی که زندگینامههایی که از اینها نوشتند، هیچکسی و هیچ شخصیتی شما توی تاریخ و تو دنیا پیدا نمیکنی این جور احوالاتی ازشان نقل میشود. این جور نمازهایی، این جور سحرهایی، این جور عبادتهایی، این جور نالههایی، این جور عشقی، آتشی از عشق تو وجودشان، عشق نسبت به اهل بیت، عشق نسبت به خدا. این مال شیعه است. گفت: «مادرم با این شیعه شد. حالا تو اعتقاداتش، تو درک مسائل تاریخی از شما جلوتر است، تو مراقبتهای عملیش از شما جلوتر است. نافلهاش ترک نمیشود، نماز شبش ترک نمیشود، نماز اول وقتش ترک نمیشود، حجابش از شما بهتر است.» گرفت مسئله را، لب قضیه را گرفت.
غرضم این است که شیعه و سنی با این از هم جدا میشوند، نه اینکه بگوییم آقا تهش برگردیم بگوید معاویه بگه نه. نه. بانک معاویه میگوید آره، آره میگوید خب از هم جدا شدند. نه، آقا. وقتی آخرش من به مدل معاویه دارم مدیریت میکنم، نهجالبلاغه بخوانم؟ یک سفر من وقتی سفر نوروزی من، پول هتلش ۹۰۰ و خردهای میلیون میشود. تو این وضعیتی که مردم وضع اقتصادیشان این است، با این گرفتاریها، با این مشکلات، عوارض جادهای را افزایش دادند، وزارتخانه پول ندارد، چند برابر کردند عوارض جادهها را که وزیر محترم بتوانند سفر نوروزی بروند خب این با نهجالبلاغه خواندن که نیستش که. کلمات که نیست. امیرالمؤمنین یک سری اصطلاحات که نیست. نهجالبلاغه، نهجالبلاغه این است که او خودش آخر صفحه مزایا، آخر از همه به او میرسد. بعدم که گندش در میآید مزایای شش ماه بعدش را. الان کی تو این مملکت میتواند مزایای شش ماه بعدش را پیشخور کند؟ کدام کارمندی است از الان بهش بدهیم برای شش ماه بعدش؟ آقا میشود یارانه شش ماه بعد من را هم الان بهم بدهید. همین جوری موت قرار نیست که ما کلمات نهجالبلاغه را بخوانیم، به سبک معاویه مدیریت کنیم. اینها سبک معاویهای است.
جالب این است که یک زمانی این حرفها جاذبه داشته ها! بنده ۲۰ سال است دارم حرف میزنم. دیگر یکی از چیزهایی که دارم میبینم که احساس میکنم یک رگههایی از تضعیف ایمان را تو جامعه همین است که یک زمانی حتی الان دیگر مشتری نصیحت خوب ندارد. جالب دارد میشود توبههای «القربا». حتی گفتن همینهایش هم دیگر هزینه دارد. همینهایش هم دیگر گوشی بهش بدهکار نیست، خریدار ندارد. همین حدش هم دیگر کسی خوشش نمیآید. جالب است ها! یعنی اینها درخور توجه «لِاُولِی الْأَبْصَارِ» است. کسی اگر چشم داشته باشد.
غرضم این است که ایمان و کفر را اینها تعیین میکند، نه اینکه اگر نظرخواهی کردند، دو تا گزینه گذاشتند که خدا هست یا خدا نیست، من تیک زدم خدا، پس من شدم مؤمن. آن یکی تیک زد خدا نیست، شد کافر. تمام شد دیگر. الان دیگر من از وقتی آن تیکه را زدم، ملائکه آقا صف کشیدند پشت در خانه، یکی کفشم را جفت میکند، یکی کفش را واکس میزند، یکی کفش را لیس میزند، یکی در را نگه میدارد. «آقا، برو کنار، مؤمن آمد.» آن هم از وقتی تیک آنور را زده، همینجور شیاطین میلولند، اصلاً میخورند از روی سقف خانهشان. نه، آقا. در مرتبه عمل است که اینها ظاهر میشود. تو آن انتخاب است، تو آن رفتار است، تو آن واکنش است، تو آن تصمیم است. این خودش را نشان میدهد. چقدر قرآن قشنگ معیار میگذارد. میگوید: «دعوات شد، پیش کی بردی؟ پیش پیغمبر یا طاغوت؟» اینجا پای طاغوت میآید وسط.
پیش هرکی جز پیغمبر و آنی که پیغمبر خواسته و گفته ببری پیش کی بردی؟ پیش طاغوت. دوباره میگویم، یا پیش پیغمبر میبری و آنهایی که پیغمبر اجازه داده و دستور داده که ببری به اینها عرضه کنی، که اهل بیت، فقیه باشد، قاضی جامع الشرایط باشد، یا پیش اینها میبری؟ یا پیش یکی دیگر؟ آن یکی دیگر را چه اسمی رویش بگذاریم؟ قرآن چه اسمی رویش میگذارد؟ طاغوت. اینجا معلوم میشود به کی ایمان داری. «یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ». اوه اوه! مؤمن به طاغوت.
بچگی عادت کرده. گاهی هم تست کرده. دیدهاید نماز شب که میخواند، روزش پول میرسد؟ گرسنه نمیماند. گز اسباب روزی نماز شب. بعدم شبها اصلاً خوابش نمیبرد. بیکار است، علاف. پا میشود نماز شب. قدر عمل را پایین بیاورم ها! همینش هم توفیقی است، نداریم. همیشه نداریم توفیقمان بشود، خیلی. ولی خدا بچه نیست. «آخ جون نماز شب خواندم. من دیگر نمیتوانم این بندهام را رد کنم.» نه بابا! «یَسْأَلُ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ.» از آن آیات عجیب قرآن کریم است. میفرماید که: «لِّیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا أَلِيمًا». آیه ۸ سوره احزاب. «لِّیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ.» از صادقین سؤال میکند در مورد چیشان؟ اینجا بعضی مفسرین گفتند یعنی در مورد نیت صدقش. «برای چی راست میگفتی؟» آقا، راست میگفتند دیگر. همین بس است دیگر. سؤال باید بکنیم که «راست میگفتی یا دروغ؟» نمیگوید: «از مردم سؤال میکنیم در مورد صدقشان.» میگوید: «از صادقین سؤال میکنیم در مورد صدقشان.» قاعدهاش این است که از مردم سؤال میکنند که «راست میگفتی یا دروغ؟» نه، نه، اشتباه نکن. «از صادقین سؤال میکنیم چرا راست میگفتی؟» «صَادِقِینَ عَن صِدْقِ وَأَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا أَلِيمًا.» تو این سؤال کافرها در میان. اوه اوه! خیلی ترسناک شد. چون ما تو نقاط چالشیمان است که معلوم میشویم چه کارهایم. رفتیم یک بری به قول لورا، یک بری از احکام پیدا کردیم که با هیچ جای هیچکسی درگیری. به همانها تمسک کردیم. آن نقطه که نقطه چالش است.
تو روایت هم دارد، فرمود: «بِرای من تا حالا چه کار کردی؟» به قصد مسافر. «خدایا، نماز خواندم، روزه گرفتم.» فرمود: «دارم میگویم برای من چه کار کردی؟» «به خدا، برای تو باید چه کار کنم؟» فرمود: «حُبٌّ فِی اللَّهِ وَ بُغْضٌ فِی اللَّهِ.» «کجا رگ غیرت جموندی برای من؟ کجا برای من عصبانی شدی؟» اینهمه منبری، اینهمه مداح، اینهمه روضهخوان دیدید عربستان گرفته یک روحانی را به خاطر اینکه این تبری کرده از رفتارهای بنیامیهای اینها. به خاطر این دستگیرش کرده. نه اینکه الواتی کرده، لب جاده نمیدانم عرق خورده، کاباره آتش زده، شلوغکاری کرده، نظم به هم ریخته. از این رفتارهای فحشاصفتانه تبری کرد. کار ندارم به اینکه حالا این کلیپ منتشر شده خوب بوده بد بوده. کار ندارم اینجا اینجور و بغض پلهها بجوشد دیگر. اینها نسبت به همچین چیزی، یک همچین رفتاری نشان دادند. حسادتها، کینهها، نفرتها، دعواهای انتخاباتی جالب نیست. منبری هم هست، روضهخوان هم هست. تیتر زدنی که مثلاً عدالتخواران، توهین و افترا به شخصی خاص. انقلابیها، آخوند نزدیک به فلانی، آخوند مطرب. و همینطور: «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ.»
این همان «يُخْرِجُ اللَّهُ أَضْغَانَكُمْ» است که خواندیم ها! آیه ۲۹ بود. فرمود: «بیماردلها فکر کردند ما کینههایشان را بیرون نمیریزیم.» الان جایی که کینه عربستان باید بزند بیرون و محبتت نسبت به این مؤمن، دقیقاً تو این نقطه محبتش نسبت به عربستان و کینهاش نسبت به یک مؤمن میزند بیرون. آدم بگردد، این خدا را. چطور پتوی این را میریزد بیرون؟ این حجم از کینه را کجا قایم کرده بودی، فلانفلانشده؟ بعد تو اصلاً این کینه را باید نسبت به چه داشته باشی؟ نسبت به کی داشته باشی؟ خیلی عجیب است. یعنی خیلی ترسناک است. یکهو میبینی اوه، چه کسانی، چه حرفهایی. بعد شما آنور نگاه کن، تتلو را با آن وضعیت کثافت میگیرند. همانهایی که ازش زخم خوردند، مثل آن سحر و کی و کی و کی که کلی فحشاش دادند، کلی علیهش افشاگری کردند. وقتی میبینند الان دیگر یک طرف تتلو، یک طرف جمهوری اسلامی، پشت تتلو وایمیستند. من یاد امیرالمؤمنین افتادم تو این قضیه اخیر که فرمود: «ای کاش ده تا از شماهام را دادم، یک دانه شامی میگرفتم.» گفتم: «ای کاش ما ۱۰ تا از خودیهامان را میدادیم، یک دانه از این طرف تتلو میگرفتیم که لااقل توی بزنگاهی پشت خودی وایستند. لااقل اگر پشت خودی واینمیایستند، نزنند خودی را. حالا که سعودی دارد میزند، آمریکا دارد میزند، اسرائیل دارد میزند، همه خوشحالند. لااقل من نزنم.»
عربستان دستگیر میکند، خوشحال شدم. چقدر ما عادت داریم از جنس همینیم دیگر. سنخیت ویژگی که میخواهم فلان جای ترامپ را ببوسم. این بوسیدنهها برایشان به فعلیت رسیده. بعضیها در تلاشاند. بعضیها دیپلم، بعضیها فوق دیپلم، بعضیها شوق دیپلم. آره اینها حالا بوسه به فلان جای ترامپ. بعضیها فوق بوسه، بعضیها شوق بوسه. ویژگی مشترک همهشان این است. دلی هم که با ترامپ است، طبعاً نسبت به مؤمن و حاجی و یعنی شما اگر از بنگلادش چه کسی یک اعتراضی کرده بود، دستگیر میکردند، باید اعتراض میکردی: «بابا! این حاجی است، این در امان خداست، این محرم است.» این «امن البیت» است که فرمود: «لَا تَحلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ» اول سوره مبارکه مائده. علائم میفرماید: «تهلو» یعنی حرمت نگه نداشتن، یعنی حفظ احترام این واجب است. شعائر الهی. بد ذکر میکند. هدی، قواعد آن گوسفندی که دارند میبرند قربانی کنند. این جزو شعائر الهی است. حفظ احترام این گوسفندی که دارد میرود منا واجب است.
بعد یک شیعه، روحانی، صاحبمنصب، اهل قرآن، کسی که ماه رمضان مردم به واسطه او با قرآن ارتباط برقرار میکنند با همه نقدهامان، با همه دلخوریها، با همه اشکالات. نمیفهمی آخه میدان را، تقابل را؟ نه بحث فهمیدن نیست. کینه زد بیرون، دنبال میگشت. «یَتَرَبَّصُونَ بِکُمُ الدَّوَائِرَ.» چقدر این آیه عجیب است. سوره مبارکه توبه: «وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ مَغْرَمًا.» آیه ۹۸. «بعضی از اعراب هستند، هزینه کرده در راه خدا را غرامت میدانند، باج میدانند. دنبال در رفتناند.» آنی که هزینه کرده را بدبخت میداند. خوشبخت آنی که از زیر هزینه در رفته. «وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ.» «همهاش هم چشم میگرداند ببیند کی بلا میآید سرتان، کی کارتان تمام میشود.» دوائر دایره. آن گرفتاری که میریزد روی سر آدم، آدمها را بیچاره میکند. «یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ.» «هی چشم میچرخاند کی این آب رویش میرود، کی میخورد زمین، کی از صداوسیما ممنوعالتصویر میشود، یک جای فیلمی از این در بیاید. امسال هم برنامه دارد. آخ جون، سعودیها گرفتند. نگهش داری همانجا.» نمونههایی است که این قضایا بروز پیدا میکند.
هزار تا مثال هم دارد، هزار تا مصداق دارد. بگذار این نیست که ما فکر کنیم آقا فتنهها که خب خیلی ساده است و ما هم که الحمدلله از تو فتنهها سربلند بیرون آمدهایم و بیرون خواهیم آمد. نه، آقا. کینههای خدا یکهو یک کسانی را میگذارد سر بنده. گاهی با خودم مینشینم فکر میکنم مثلاً اگر امام زمان بیاید به من بگوید: «فلان شخصی که تو خردهحساب داری، خوشت نمیآید. به دلایلی ممکن است حجت شرعی هم داشته باشد. این آقا بر تو ولایت دارد. این فرمانده نظامی تو، این فرمانده علمی تو. بدون اجازه این جان نمیخوری.» من چه کار میکنم؟ من تو خیلی پایینتر از اینها خودم را نشان دادم، به این جاها نمیرسد.
خب، زمان اهل بیت هم همین بوده دیگر. یکهو دست روی یکی، دست روی مسئلهای میگذارند، پدر همه در میآید. همین قضیه امام جواد (علیه السلام). یکی از بزرگان شیعه برگشت گفت. گفتم چند بار ولی اسمش را نمیآورم از باب احترام. گفت: «ای کاش فعلاً یکی از ما مرجعیت را به عهده بگیرد، حتی یک ماده صغیر تا این بچهام کمی دیگر بزرگ بشود، امام جواد. تا این بچه بزرگ میشود، فعلاً مرجعیت را به یکی از خودمان بسپاریم.» یکی دیگر از شیعیان یقه این را گرفت، گفت با توهین «مگر امام کوچک و بزرگ دارد؟» گاهی امام رضا (علیه السلام) امام جواد را نشان میداد به بعضی شیعیان خالص. امام رضا برادر هم زیاد داشتند. اهل فضیلت هم توی این برادرها زیاد بود. گفتند که: «خدا به شما طول عمر بدهد ولی اگر احیاناً برای شما اتفاقی افتاد به چه کسی مراجعه کنیم؟» حضرت فرمود. طرف گفت: «آقا این هنوز سه سالش است. این سه سالش است.» «حضرت عیسی بن مریم زیر سه سال بود شریعت داشت.» کدام دست روی مورد یک چیزهایی امامی میآید، سرو مور و گنده و عصا خمیده. یکهو بچه سه ساله. همان عمامه بود این هم همان است.
تو روایت دارد: «شاب المفقه». در مورد امام زمان آخر غیبت نعمانی. امام زمان در سیمای یک جوان موفقی ظاهر میشود و به خاطر همین خیلیها نسبت به او تردید میکنند و ولش میکنند. «خیلی جوان است دیگر بابا!» قیافه دیگر. ۱۲۰۰ سال سنش است، ۱۴۰۰ سال سنش است. پسر ۴۰ ساله، تک و توک سفید. بعد همه مراجع سیستم را تحویل بدهند، دستش را ببوسند، بیعت بکنند. خود آقا با این آقا پیر رسول الله. محبتها و کینهها سر بیرون میآورد تو بزنگاهها. محبتها و کینهها سر بیرون میآورد. انتخابها رخ میدهد. تو انتخابها معلوم میشود که اصلاً ایمانی نبوده. کفر عملی رخ میدهد. قرآن به همین میگوید کافر و میگوید من اصلاً میچلانم تا همین رخ بدهد. من که به یک اعتقاد ذهنی و به یک تیک زدن و اینها نمیگویم ایمان. تو ذهنش تیک پیغمبر را فعال کرده. فکر کردم امتیاز این مرحله را آورده. نه آقا! بیا اینجا. پیغمبر میفرماید: «دنبال آن بچه میرود. هرجا رفت، باهاش میروی.» «من دنبال این بچه؟» بله. «جدی میفرمایی؟ خودت گفتی این را؟ یا خدا گفت؟» اگر خودت گفتی که تو هم یک بشری مثل ما. «من چند بار هم دیدم آخه خطاهای تحلیلی داشتی. نمازت هم یک بار خواب ماندی و اینها.» از این قضایا نقل شده دیگر. ابعاد بشری پیغمبر تقویت بشود برای مردم. هیچی دیگر. اینها خودش راس فتنه است. «نماز است که خواب ماندین؟» باشد. «یا رسولالله، من جسارت میکنم محضرتان را. از کجا معلوم مثل آن نیست؟» نمیگذارد.
بعد تو غدیر میآید میگوید: «اَللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقُّ.» «آیا قرآن است؟» «فَاَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ.» «اللهم، به خدا دارد دعا میکند. اللهم إن کان هذا هو الحق، من هرچی راه در رو داشتم، زدم. الان مثل اینکه جدیجدی تو داری میگویی که این علی امام باشد. اگر واقعاً جدیجدی تو هم این را امام میدانی، یک چیز از بالا بفرست، ما کار من را تمام کن. من نمیتوانم. من دیگر...» «عمو کارش تمام شد.» اینها کینههاست ها! اینها کفر است. و ما هنوز تو آن برهه قرار نگرفتیم که کفرمان در بیاید. مؤمنیم به خاطر اینکه هنوز امتحان نشده. شهریور بشود، خرداد بشود، معلوم میشود. الان در طول سال که همه برندهاند، همه نمرات بیستاند. همه نمرات از هر بچهای بپرسید: «نمرهات چند است؟» «همه بیست.» بعد وقتی امتحان میشود، مثل آهو تو گل میماند. آنجا معلوم میشود. قیافهها را نگاه میکنی سر امتحان، میگوید: «اصلاً من این کلمه را تو عمرم ندیدم.» میگویم: «فلانفلانشده! ده بار خودم سر کلاس این را بهت توضیح دادم.» میگوید: «خیلی کلمه جدیدی است. این چیست؟» همه برندهاند، همه بیستاند. اینجا که میرسد، معلوم میشود. به این میگوید کفر و ایمان. نه به آنی که یک جایی ذهنت بهش جا داده بودی.
حضرت آقا تو کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی خیلی روی این موضوع که کفر و ایمان با شاخصهای عملیش معلوم میشود تاکید میکند. به این جامعه میگویند مؤمن، به آن جامعه میگویند کافر. یکی از مغالطههای احمقانهای که میکنند، میگویند که: «آقا دین اصلش تو حجاز نازل شد برای این عربها. بعد اینها خودشان آنجا اینطور رفتار میکنند. شما کاسه داغتر از آشید. اینها خودشان آنجا حجاب اختیاری است. دین اصلاً آنجا نازل شد. اصل دین مال آنهاست. بعد آنها حجابشان اختیاری است. بعد شماها از آنها حزباللهیترید.»
به زمان و مکان و اینها... بنده کفر ایمان این است. حالا ببینید آیات قرآن مخصوصاً تو این آیات تأکید به چی دارد؟ تأکید به «یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ.» «راه خدا را بستن.» یک چیز به شما بگویم، در مورد این باید بیشتر صحبت کنیم. تو فرهنگ قرآن ما دو تا راه داریم. کلمه «سبیل» را دو جا در قرآن به کار برده. یک «سبیل الله» داریم که مثلاً: «یَقتُلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.» خدمت شما عرض کنم که: «قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، أَنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ.» دیگر «سُدَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ.» که حالا این «سبیل الله» را آیه ۲۱۷ بقره را داشته باشید عرض میکنم. «جَاهِدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، اُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ.» سبیل خدا یک جاست. یک سبیل دیگر دارد. آن چیست؟ آقا کی بلد است؟ در برابر سبیل خدا یک سبیل دیگر قرآن گفته. ببینم کی میگوید. سبیل شیطان مقابل خدا باشد. میشود شیطان.
سوره نساء آیه ۷۶: «الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ.» دو تا سبیل داریم در قرآن: سبیل خدا، سبیل طاغوت. بعد آن سبیل طاغوت را میفرماید: «فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ.» نمیفرماید با گندههای سبیل طاغوت بجنگیم. میفرماید با اولیای شیطان بجنگ. یعنی همان شیاطین. ولی اسم راهش، راه طاغوت. این دوگانگی بین راه خدا و راه طاغوت. اینور میگوید تو راه خدا جهاد کن، مهاجرت کن، اینها. آنور میگوید: «آقا، آنها راه خدا را بند میآورند.» دقت کنید، نکته فنی دارم میگویم ها! از آن نکات فنی بهدردبخور بحثمان است. میگوید: «اینها مؤمناند، تو راه خدا جهاد میکنند، میجنگند، انفاق میکنند، هجرت میکنند.» «آنها کافرند، راه خدا را بند میآورند.» راه خدا را بند آوردن یعنی چه؟ قبلاً یک اشارهای کردیم. با هرکدام از آن چیزهایی که تو این مسیر اگر برخورد بکند، مقابله بکند، بخواهد ببندد، میشود بستن راه خدا. سادهترش این است: راه طاغوت را باز میکند. وقتی راه طاغوت را باز میکند، راه خدا را میبندد. برای او لایک جمع میکند، او را حمایت میکند، او را تأیید میکند، او را تشویق میکند، به او پول میدهد، برای او عرق میریزد.
جالب روایت داریم: «هرکی برای کار خدا، برای راه خدا هزینه نکند، خدا مبتلایش میکند به اینکه تو راه شیطان و طاغوت هزینه بدهد، دو برابر، بدون اجر و مزد.» بهشت با جهنم وی آی پی جهنم، ولی دو برابر. یعنی اینجا یک میلیون میدادی هم کار امام حسین راه افتاده بود، هم کار تو. ندادی، وادارت میکنم دو میلیون بدهی یزید. مبتلایت میکنم به اینکه هزینه کنی برای شیطان و طاغوت. اینجا کمی انرژی میگذاشتی هم کار خودت راه افتاده بود، هم کار پیغمبر. ولی نمیگذاری، دو برابر انرژی بگذاری برای طاغوت. جالب نیست؟
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سی و نهم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه چهلم، بخش اول
آن مانایی
جلسه چهلم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه چهل و یکم، بخش اول
آن مانایی
جلسه چهل و یکم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه چهل و دوم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه چهل و سوم، بخش اول
آن مانایی
جلسه چهل و سوم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه چهل و چهارم، بخش اول
آن مانایی
جلسه چهل و چهارم، بخش دوم
آن مانایی
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات آن مانایی
جلسه چهاردهم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه پانزدهم، بخش اول
آن مانایی
جلسه پانزدهم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه شانزدهم، بخش اول
آن مانایی
جلسه شانزدهم، بخش دوم
آن مانایی
جلسه سوم
آن مانایی
جلسه چهارم
آن مانایی
جلسه پنجم
آن مانایی
جلسه ششم
آن مانایی
جلسه هفتم، بخش اول
آن مانایی
در حال بارگذاری نظرات...