تکرار بهعنوان جایگزین استدلال در مغالطات
تأثیر روانی و تبلیغاتی بمباران رسانهای
انس ذهنی و اعتماد به سلبریتیها از رهگذر تکرار
مدیریت ارتکازات جامعه و تغییر حساسیتها
نمونههای رسانهای در موضوع کودکهمسری و حجاب
استفاده از احساسات مخاطب در عملیات رسانهای
نقش تکرار در گفتمانسازی و جریانسازی سیاسی
نهجالبلاغه بهعنوان الگوی عملیات رسانهای امیرالمومنین (علیهالسلام)
ضعف رسانهای جریان انقلابی در برابر تکرارهای سازمانیافته
ضرورت هوش رسانهای برای واکنش صحیح به شایعات و تهمتها
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی، صل علی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی یوم الدین. الهی آمین.
اینم تا باز بشه... کجا رسیده بودیم؟ ارزش حقوق را کامل گفتیم، طرد شقوق اینم گفتیم.
مغالطه بعدی، مغالطه تکرار: شخصی برای تأثیرگذاری کاذب بر مخاطبان و به جای دلیل آوردن برای اثبات یک مدعا، تنها به تکرار آن بپردازد. بله، اسلاید ۱۵۴. به جای اینکه مدعایش را دلیل براش بیاورد، هی تکرار میکند، هی به یک نحو دیگری میگوید. خود این تکرار و به نحو دیگری گفتن، کمکم تبدیلش میکند به بدیهی.
یک حرفی را وقتی آدم زیاد بگوید، البته هر وقتی که تکرار بود به معنای مغالطه نیست ها! یک وقتی ممکن است که حرفت برهان دارد ولی بنا به اقتضایی، بعضی آیات قرآن که... آن لزوماً هر تکراری مغالطه نیست؛ ولی یک وقتی تکرار به خاطر این است که بپوشانی نداشتن استدلال. وقتی یک چیزی را از یک زاویهای از دلیل میخواهی، میبُری؛ یک ذره دیگر دوباره تکرار از یک زاویه دیگر، دوباره تکرار. یک حرفی، تکرار خیلی اثر دارد روی ذهن مردم و افکار عمومی، مقاومت مردم را میشکند.
مثال معروفی هست، میگویند طرف به رفیقش گفتش که... دو تا رفیق صمیمی و قدیمی بودند. یک روزی این به شوخی برگشت به آن یکی گفتش که: «آقا، بدهی ما را نمیخواهی بدهی؟» این هم خندید. گفت: «خنده ندارد! بدهی... هی میگویی نداشتی، یادت نیست؟» گفت: «فلان روز مثلاً ده هزار تومان.» گفت: «یادم نمیآید.» چطور که من یادم نیست، ۱۰ تومان از این گرفت. چند بار که تکرار یک مسئلهای که اول کاملاً «فان» بود، فقط خندید. تکرار، اثرش این است. تکرار، همان اثر آن قطره آبی است که روی سنگ میچکد. شما یک تانکر آب را اگر خالی بکنی روی سنگ، هیچ اتفاقی نمیافتد؛ ولی همان تانکر آب را شیرش را وا کن، سنگ را بگذار زیرش، قطرهقطره بیاید، قطعاً این را سوراخ میکند. اثر تکرار...
هم در فضاهای رسانهای تکرار خیلی مهم است، هم در فضای تربیتی تکرار خیلی مهم است؛ یعنی در مباحث خودسازی، در مباحث تربیت فرزند، تکرار یک اصل است و همهچیز نیاز به تکرار دارد. بعد هی تکرار، به قول طلبهها میگویند: «الدرسُ حرفٌ و التمرينُ ألفٌ.» درس یک حرف و تمرین الف (هزار) بار. هزار هزار بار تمرین میکند و تکرار. در اثر تکرار یک مسئلهای به ثبوت میرسد، تثبیت میشود و واضح. پس خود کارکرد تکرار خیلی وقتها میتواند بپوشاند نداشتن استدلال را.
«چرا سنگ زدی؟ من نبودم آقا!» اما سنگ طرف تو پرتاب شد. «من نبودم آقا!» همه دیدند که تو سنگ پرتاب کردی. «من نبودم آقا!» «تو بودی، تو بودی، تو بودی!» هی تکرار، مقاومتش میشکند. ۱۰ بار که بهش بگویی، مقاومت...
تکرار مدعا، جانشین دلیل و برهان برای آن نخواهد شد، ولی از نظر روانی چند اثر دارد که در روان تبلیغات یعنی «پروپاگاندا»، از آن سخن میگویند، بسیار مورد استفاده قرار میگیرد.
یکی از آثار تکرار و تبلیغ یک چیز این است که وقتی کسی مورد بمباران تبلیغاتی قرار میگیرد، به تدریج احساس میکند دلیل این مدعا در جای دیگری عرضه شده و مقبول هم لابد یک دلیلی هست دیگر، یک چیزی بوده، یک سندی دارد، یک دلیلی دارد. نمیشود آدم یک حرف الکی، حرفی که کاملاً باطل است، آنقدر کسی «سفت» بگوید. طرف میگفت بعضیها حرفهایشان سست است، ولی آنقدر سفت میگویند که خود حرف هم سفت میشود. این سفت حرف زدن، از یک موضع حق به جانب حرف زدن، خیلی جدی حرف زدن، تحلیل میکند باران آمدن و باران نیامدن را. آنقدر محکم و جدی دارد میگوید، مثلاً باورت میشود که نکند نظر کارشناسی دست کسی نرسیده. آنجایی که نظریات مطرح است که مثلاً اگر درخت نباشد، ابر نمیبارد. این واقعاً نکند یک نظریه علمی و جدی است! آنقدر که سفت و محکم میگوید، باورت نمیآید حرف چرتی باشد. من نمیخورم، دارد شوخی میکند. اعتماد به نفس که بالا باشد خیلی اثر دارد. بیتکوین آمده بود توی تلویزیون داشت توضیح میداد، «ملکه نمیدانم چیچیه کوین»... معنای «ملکه» است که! آقای سکه است عزیزم!
یکی از آثار تکرار و تبلیغ یک چیز این است که وقتی کسی مورد بمباران تبلیغاتی قرار میگیرد، به تدریج احساس میکند در جایگاه معانیای که بهویژه در تبلیغات کالای تجاری به آن توجه میشود (شما میروی لاستیک میخری، لاستیک چی داری؟ لاستیک بارز دارم. فوتبال دیدم میزند)، مقاومت طرف دربارهاش میشکند یا یک انس ذهنی با آن ایجاد میکند. یکی از علت مقبولیت و سند بودن حرف سلبریتیها، همان انس ذهنی است دیگر؛ که من چون زیاد دیدمش، دو نفر حرف میزنند، این را زیاد دیدهام و برایم آشناست. آن را اصلاً ندیدهام. طبعاً قلب آدم را به این میکشد که حرفی را که بیشتر دیدهاش را بپذیرد. این چون برای من آشناتر است، احساس همذاتپنداری و انس قلبی میکنم با آن. حرف این در برابر حرف آن، گارد ندارم. آن را چون نمیشناسم، گارد دارم. «تو کی هستی؟ تو کجا بودی؟ تو کارت چیست؟ شغلت چیست؟ هنرت چیست؟»
اثر تکرار... خب، پس تداعی معانی میشود. یک اثر دیگرش هم این است که مخاطب را خسته میکند، باعث تسلیمش میشود، مقاومتش را... مثل گدای سمجی که آنقدر تقاضا تقاضا کمک میکند تا سرانجام پولی بهش... تکرار اثرش این است. زیاد گفتن و مداوم گفتن. چیست؟ مقاومت طرف مقابل بشکن.
مثال اول: پودر لباسشویی «برفک»، لباسهای شما را مثل برف سفید میکند. مثل برف! آری، مثل برف! سه بار که میگویی، باورش میشود که واقعاً یک ربطی بین این «برفک» و آن «برف» هست. زیاد که گفته میشود، حالا نزدیک میشود، انس پیدا میکند.
مثال دوم: هیتلر دستور داده بود نطقهای او را از رادیو و روزنامههای صبح پخش نکنند؛ چون در آن هنگام مردم سرحالاند و قدرت (تحلیل دارند)، اما بعد از ظهر و شب به علت خستگی و فرسودگی کار، آنچه را میشنوند راحتتر قبول میکند. روانشناسی، بههنرمندانه و مرتب و تمیز. یکی مثل هیتلر را میتواند سارافون نگهدار... تکرار و اینکه ببینی نفوذپذیری مخاطبت از کدام زاویهها و جنبهها ضعیف است، مقاومتش کجاها ضعیف است، کجاها قوی.
یک حرفی را از یک زاویه که بزنی، خیلی مقاومت میشود. تا میگویی «امام صادق فرمودند»، ۱۰ نفر گارد میگیرند. اسمش جذاب است، آفرین! توی دانشکده چند وقت پیش آمدم گفتم: «پیغمبر، وقتی از کسی تعریف میکنی، خنجر به قلب...» بعد عین این تعبیر را فروید هم گفته. بخواهم بخوانم ولی اول روایتش را نمیخوانم، اول از فروید میگویم برای اینکه این داری گارد طرف را میشکنی نسبت به حدیث.
یک عملیاتی است دیگر! تو هر جمله شما یک عملیات رسانهای داشته باشی که این الان میخواهد چه کار بکند با ذهن مخاطب. روایت، آیه قرآن است. همین الانش مثلاً آقای مکارم شیرازی گفتند که آقا من گوشت نمیخورم، شما هم نخورید. سایت مرتبط با دولت میآید مقاله منتشر میکند که اصلاً گوشت قرمز ضرر دارد. کسی اصلاً به این کار ندارد. نظام که میگوید شما داری مهندسی افکار عمومی به سمت اینکه مردم... مکارم گفتند، حساسیت میرود بالا؛ ولی بگویی: «دکتر علی شریعتی مثلاً...» (میگویم ها! شخصیتها فرق میکند.) ۱۰ تا از این آدمهای موجه را کنار هم بچینی، «پیاژه این را گفته، دکارت آن را گفته، کی این را گفته؟» یک کلمه بگویی: «آیتالله العظمی مثلاً حضرت آیتالله علمالهدی هم این را فرمودند»، منفجر میشود! گل استدلال حرفت میرود روی هوا! همه حقانیت هر (حرفی) تحتالشعاع قرار میگیرد. طرف گارد دارد دیگر. افراد پیشداوری میکنند که طرف هر حرف حقی هم زد، شما پیشداوری داری، اصلاً گارد داری، نمیدانی چرا، ولی نمیتوانی (قبول کنی). «فلانی گفته دیگر!» از اول میگفتی فلانی گفته. هنریها! بلد باشی چه شکلی...
بعد طیف مقابل یک هنری دارد: شخصیتهای سوخته را زنده میکند. یعنی همین آدمهایی که آنقدر گارد رویشان هست، تو یک فرایند فرسایشی و آرام ذهن مخاطب را اول از آن آتیش میاندازد، بعد کمکم طرف را سبزش میکند با تکرار. «فتنه کردن» یعنی سران فتنه بهمن ۸۹ کاری کردند که هاشمی رفسنجانی، آقای حسن روحانی... اینها همه علیه اینها موضع گرفتند. ریتم آرام آرام آرام میآید. یک کمی عکس از این ور، یک از آن ور، بعد به اینجا ختم میشود که مثلاً طرف میآید رسماً اسم اینها را اعلام میکند. شعارش میشود: «و سلام بر فلانی!» و ما میخواهیم برویم فلانی را چه کنیم و «حضرت آقای فلانی، دام ظله»... این هنر است دیگر. اسم فلانی میآید، صلوات میفرستند. اینها میشود هنر تکرار، آرام آرام.
هی من قبلاً هم بهتان گفتم، کار رسانه مدیریت ارتکازات جامعه است. ارتکازات یعنی باورهای سفت و سختی که تمرکز دارد، همه حرفها آنجا، همه باورها آنجا. مثلاً الان برای یک طلبه، برای یک آدم مؤمن، همه حرفها یک جا تمرکز دارد. آن هم اینکه آقا، این مربوط به دین است، این مربوط به خداست، این مربوط به حزباللهیگری است، این مربوط به بسیجیهاست. این میشود ارتکاز. یک باور ریشهدوانده که همه باورهای دیگر متمرکز در این باورهاست. ارتکازات جامعه.
مثلاً اینکه یک آدمی بخواهد دست بلند کند روی باباش چقدر بد است! طرف گرفته بود باباش را داشت میزد. بهش گفتم: «برای چی بابا؟» (گفت): «آخرالزمان! میگوید باباش هم نمیتواند بزند.» این فضای ارتکازیه دیگر. ارتکاز جامعه نسبت به زدن بچه (که) حساسیت (نداشت)، حساسیت میدهد. حالا حساسیت ندارد نه، یعنی کاملاً هم خنثی است. حساسیت منفی دارد. نه در آن حد شدید مثل زدن. تازه دست روی پدرت بلند کنی آنقدری بد نیست که دست روی مادرت بلند کنی؛ خیلی بدتر! ببین قشنگ کار رسانه مدیریت ارتکاز (است).
یکی از راههایش هم تکرار است. مستهجنش را نمیدانم بزنم، نزنم. از یک طرف حیفم میآید چون خیلی رسا است. از یک طرف شرمم مثلاً بعضی از مدلهای ارضای نیازهای جنسی را توی بازه ۳۰ ساله جا انداختند تو کشور اسلامی: ارتباط با حیوانات، ارتباط با والدین. در اثر تکرار کاری که فارسی (فیلمهای) خیانت. شما ۵۰ تا فیلم جشنواره وقتی دیدی، همش خیانت، مقاومت عادی. «همه دارند! بابا، همه زنها دو شوهرند! الان امسال جشنواره زن دو شوهره داریم!» تکرار میکند، مقاومت نسبت به آنها میشکند.
کودکهمسری که الان دارد کار (میشود). دیروز، دیروز ۲۳ بهمن بود دیگر. دیروز که ۲۳ بهمن بوده، فردای ۲۲ بهمن بوده، یکی از روزنامهها به جای ۲۲ بهمن «کودکهمسری» بوده. خیلی چیز عجیبی است ها! میمانند، خیلی فوقالعادهاند بعضی (رسانهها). چه دارد؟ بعد آن حس ترحم نسبت به کودک. بعد یک کودک ۱۱ ساله هم یک جا میگردد، پیدا میکند که این باباش به خاطر پول توی فلان روستای فلان شهر مرزی، به خاطر پول باباش این را داده به یک مرد ۵۰ ساله. (کودکی) که هنوز بالغ نشده، شوهر دارد. بعد از درد این بچهها، اذیت این بچه، از درس افتاده، به کلفتی رفته، تحت شکنجه است. عملیات تعمیمش که قبلاً در موردش بحث کردیم. یک مورد پیدا میکند و هی همین را تکرار. هر جا میگویند کودکهمسری.
حالا کودکهمسری از ۸ سال هم شروع میشود تا ۱۵ سال. دختر ۱۵ ساله هرمزگانی کجا با دختر مثلاً ۸ ساله تهرانی کجا؟ این دختر ۸ ساله تهرانی یک دختر ظریف و نحیف. این هم کودکهمسری. آن دختر ۱۵ ساله هرمزگانی یک زن بالغ و رشید. سن ۱۴-۱۵ سالگی آنجا مثلاً شاید یکی دو تا بچه هم داشته باشد. جفت اینها میشود کودکهمسری. زیر سن قانونی ۱۸ سال کودکهمسری دیگر. دخترهای دبیرستانی. بعد دیگر تو خوزستان مثلاً شما توی جبهه، (فردی مثل) سیده زهرا حسینی و دشتی که این ۱۵ ساله اصلاً جبهه را میگردانده، این هم میشود کودکهمسری. عملیات رسانهای در اثر تکرار، هی تکرار، تکرار، تکرار، تکرار... مقاومت میشکند.
بعد تازه یکی هم میآید، آخوندی مثل من پیدا میشود، این شروع میکند: «قرآن اصرار به غیر قاعده فقهی داریم: لا ضرر و لا ضرار.» دیگر نمیفهمد تو کدام پازل قرار گرفته. این روایت که این دارد میخواند چه هندسهای را دارد تکمیل میکند؟ هندسه سخت کردن ازدواج و راحت کردن فحشا! نمیفهمد با روایت «لا ضرر و لا ضرار» دارد کمک به فحشا میکند. نمیفهمد اصطلاح فنیاش این است. الحمدلله تو فضای رسانه آیا روایت میخواند؟ بعد نمیفهمد چرا الان «بیبیسی» من حرف آخوندی زدم، چرا مسیح علینژاد گذاشته این را تو پیجش؟ نمیفهمی! روایت وقتی سر قرآن هم میشود باهاش. آقا با آیه قرآن امیرالمومنین را کشتند دیگر. از این بدتر: «إن الحکم إلا لله.» وقتی تو شمشیر میزد گفت: «الحکم إلا لله.» فرق امیرالمومنین. پس یک کار... کار تکرار.
کاری که در مورد حجاب میکردند. آقای طالقانی این را گفته، گفته حبس ندارد. یک منظومه درست میکند، مقاومت شما را میشکند. (شما میشوی) متحجر. بعد میشوی تندرو. از فضای ارتکازات جامعه داری دور میشوی. ارتکاز جامعه، ارتکازات مدیریت. یک وقتی به اینها ظلم نشود، به زنها ظلم شده، حجاب اجباری نیست، اینجوری نیست، اصلاً ما آیه نداریم، روایت بیار، فتوا بیار. همه این را میشکند. کاملاً در فضای انزوا قرار میگیرد و فضا برای حمله به او (فراهم میشود).
تلگرام همین بود. فضای رسانه دارد میشود و یک تیم قوی مینشیند طراحی میکند و یک تیم ضعیف و واداده مینشیند مدیریت میکند برای اینکه چه شکلی من بتوانم تو این عملیات وادادگیام، فروختن کشور، وطنفروشی، چه شکلی میتوانم راحتتر کارم را انجام بدهم؟ اگر چهار جای دیگر وطن را خواستم بفروشم، راحت بتوانم بفروشم، اذیت نشوم. حساسیت نسبت به آن، تو انتخاباتها، حساسیت نسبت به اینکه چرا ربنا پخش نمیشود. هی بگو!
یکی از راههای گفتمانسازی، تکرار است. روش حق است. حالا تو این کتاب «سازمان پیغمبری» که چاپ شده بود، دوستان قرار شد مشهد چاپش بکنند با یک اسم و عنوان جدید. انشالله میآید تا آخر امسال، اگر خدا بخواهد چاپ میشود. مشهد اسمش را گذاشتند «آیین شبکهسازی». عرض کنم که یک بحثی آنجا کردیم، یک بحث کلاً در مورد گفتمان، یک بحث مفصل کردیم. یکی از راههای گفتمان، تکرار است. آنجا بحثش را داریم و چه شکلی تو فضای تکرار گفتمانسازی بکنیم. تو فضای مطالبه دانشجویی، مطالبههای عرض کنم که فرهنگی، سیاسی، اقتصادی.
مشکل بزرگمان ضعف رسانهمان است. یکی از (راههای) طیف مقابل، تکرارشان است. یک حرف را آدمهای زیادی بزنند، مقاومت شما میشکند. یک نفر بگوید، دو نفر بگوید، ۱۰ نفر هشتگ بشود و ۸۰۰۰ نفر توییت کردند، ترند موتور دارند، نمیدانم ربات دارند، کلی کار استفاده بکنیم؛ ولی حرف را شما بتوانی از وجوه مختلفی بیاوری، این هم هنر است دیگر. یک حرف حق از زبان افراد موجه، به زبانهای مختلف، با ادبیات...
همین بحث وادادگی را که: «آقا ما مثلاً تسلیم نمیشویم و مقاومت میکنیم»، شما گفتمان مقاومت را توی... این را به عنوان یک پروژه بهتان میگویم: مطالعه و جلسه بعد اگر کسی توانست بیاورد برایم ادبیات سالهای ۹۲ تا امسال، این ۵ سال رهبری در مورد مقاومت. تعابیر مختلفی که در مورد اثرات مثبت مقاومت و اثرات منفی وادادگی داشتند. دو تا تعبیر مثل هم پیدا نمیکنی. شاید بیش از ۵۰ موضع، حداقل ۵۰ موضعش را یقین دارم که دارم. ۵۰ بار آقا این حرف را زدهاند. به زبانهای «پای سفت خودتو به عصای بیگانه عوض»، «سازش هزینه دارد»، «چالش هم هزینه»، «هزینه سازش»، «دیگه بگید دیگه»، «یکی دو تا نیست»، «یورو»... کلی تعبیر این شکلی در مورد استقلال، در مورد مثلاً مثال تیم ملی را. یک موردی از فنون مختلف و راههای مختلف استفاده میکنند برای اینکه یک مطلب حق را تکرار بکنند. یا مثلاً «تعصب به کالای ایرانی» مثال رئال مادرید را، «به رئال» را زدند.
چقدر ذهنیت رسانهای، واقعاً ایشان بینظیر است در کشور تو فضای ذهنیت رسانهای. برکت نهجالبلاغه است. اینکه ما اینجا چندین بار گفتیم و همیشه هم میگوییم، انس با نهجالبلاغه خیلی برکات (دارد). خیلیها که میآیند میگویند آقا چی بخوانیم؟ ۱۵ جلدی (شرح) نهجالبلاغه مکارم شیرازی دائم دم دستم را مراجعه میکنم. این کتاب ۱۵ جلد است، هم تاریخ امیرالمومنین، هم سیره امیرالمومنین، هم کلام امیرالمومنین، هم مقامات امیرالمومنین. یک دور تاریخ اسلام، تاریخ دشمنان اسلام است. شاگردهای رسانهای عملیاتی امیرالمومنین. خیلی برکات دارد، اصلاً اصلاً واقعاً میسازد ذهن آدم را.
من تازگی یکی از خطبههای نهجالبلاغه را فکر میکردم بخوانیم با شگرد رسانهای. واقعاً اگر وقت بشود، یک همچین کاری دنبالش هستم انجام بشود که مثلاً اینجا امیرالمومنین فلان کلمه را که فرمودند، این چه مدل عملیات رسانهای تویش است. (عَمروعاص) علیه امیرالمومنین حرف زده بود. حضرت یک خطبه خواند. «نابغه»! آقا همین یک کلمه لااقل سه ساعت گفتگو میخواهد در مورد اینکه عملیات رسانهای تو دو کلمه «یَابْنَ النّابِغَةِ» چیست. چه کار کردند با ذهن مخاطب و با شخصیت عمروعاص که «نابغه» خودش چه کلمهای بوده در زبان عرب. «نابغه» به نبوغ میگویند. کسی که یکهو یک چیزی را میآورد که کسی تا حالا (نیاورده). نبوغ این است دیگر، یک خلاقیتی داری. تا حالا کسی که حرفی را نزده، به این میگویند «نابغه». به زنهای خرابی که بچه از یک جایی میآوردند و معلوم نبود که شوهرش کیست و بابای بچه چیست، میگفتند «نابغه». یک چیزی یکهو رو کرده که اصلاً معلوم نیست از کجاست. به حضرت میگوید: «ای پسر نابغه!» مادرت نابغه بوده! محشر است.
بعد حالا بعدش دیگر کلمهبهکلمه غوغاست. میخواهد بگوید تو توی جنگ خیلی شجاع بودی. حمله کردند، (عَمروعاص) سفین عریان کرد خودش را و اینها. حضرت فرمودند که البته خب تو این سلاح را داری که میتوانی مثلاً اینجوری مراجعه کنید، از این سلاح استفاده میکنی برای اینکه جونت را حفظ کنی. دیوانه میکند، محیرالعقول است رسانه. چقدر ماها ضعیفیم! به اسم اینکه تقوا داریم. «وقتی جسارت نیست حاج آقا!» بابا، جسارت نکن، دروغ نگو، تهمت هم نزن، حرف حق بزن. اول خوب بفهم فرق حق. تو سفت بزن. (عَمروعاص) مسلمان که مسلمان است. حقوق مسلمانیش که سر جای خودش است. شهروند جامعه اسلامی که هست. بالاخره تعابیر... چقدر تعابیر تندرو رسایی...
خلاصه اینها میشود کار رسانهای و تکرار. «مگر صد بار به تو نگفتم که این برنامه غلط است؟» یک بار هم نگفتی چرا. ماشین صبحها که میرویم درس بدهیم پارک میکردیم یک جایی تو خیابان. این خیابان یک کوچه خیلی عریض است. خیابان بغلش هم خب بعضی جاها جلوی در پارکینگ است، نمیشود پارک کرد. جایم هم بغل مثلاً باغچه است. باغچه ارتفاع دارد و یکی از این باغچهها پشتش مغازه. بعد ما هم که اول صبح که میرویم تعطیل است. یک بار یکی (صاحب) مغازه برگشت گفت: «ماشینت را اینجا پارک (نکن)!» (گفتم): «جز خیابان است.» (گفت): «جلوی مغازه!» گفتم: «جلوی در پارکینگ نیست که پاک (نکنم).» دور. این سری چند روز پیش برگشت حاج (آقا). اول مودبانه: «حاج آقا اینجا ماشینتونو پارک (نکنید).» (گفتم): «تو مشکل نداری.» گفت: «نه من مجبورم برم ماشینمو جای دیگه پارک کنم.» مثل اینکه نمیفهمی! پارکینگ نیست. فحش و فضیحت و بد و بیراه. اول باز یکم مودبانهتر بود که: «من میگویم نرو، تو میگویی بدوش. بهت میگویم اینجا پارک نکن.» گفتم: «پارک میکنم.» گفت: «پنچرش میکنم.» گفتم: «پنچر (بکن).» تعابیر خیلی تند مثبت ۱۸ که مثبت ۷۸ درگیر بشود و کلاس... میخواهم بگویم که این است دیگر. هر استدلالی ندارد، حرف حرف مزخرف. هی تکرارش میکند با زبان تندتر.
کاری که آمریکاییها میکند تو مذاکره. مذاکرات این است دیگر. یک حرفی را میزند: «آقا این چیز نیست ها! متوازن نیست ها! این بده بستان تو مذاکره. بالاخره شما اگه میخواهی تعامل کنی باید به این عمل کنی.» (میگویی:) «تعامل کنیم، ولی متوازن نیست.» (میگوید): «نه! مثل اینکه شما نفهمیدی من چی گفتم. میگویم اگه میخواهی تعامل کنی باید به این عمل کنی.» خب، آخه دلیلش چیست؟ مقهور میشود. ۱۰ بار که اینجوری میگویند. ۱۰ تا رسانه هی یک چیزی تکرار کنند: «ایران میخواهد بمب اتم داشته باشد.» مرد حسابی! این مغالطه تکرار. مغالطه تکرار که نمیآیند بگویند من میروم تعطیلش کنم تو بفهمی که من بمب اتم دستش بند نمیآید که. تکرار میکند. این هم بحث مهمی است.
در برابر مغالطه تکرار از چه شگردی باید استفاده کرد؟ وقتی دارد کار رسانهای میکند، یک حرف هی دارد تکرار میکند، ما چی بگوییم؟ فضای دفاع اصلاً وقتی شما را میاندازد در موقعیت دفاع، شما نکته را داشته باشید. خیلی رسانهای بسیار مهم است و اکثراً توجه ندارد. مثلاً قوه قضاییه شما تا حالا دیدید رهبری یک تهمتی که بهشان زدند بیا (جواب بدهد). «فلان پسرت رفته توی انگلیس بچه (خودش) را آنجا به دنیا آورده.» جواب دادن به این، ضریب دادن به تهمت است. دفاع اینجا یعنی در من اثر کرده حرف تو. (در) توییتر گفتم واکنش عرض کنم که محصول چیست؟ یادم نمیآید. گفتم که بله، اول... نه، یک تعبیر رسانهای بود، آن تعبیر یادم نیست. وقتی کسی وادار به واکنش میشود، یعنی در درون خودش هراس براش ایجاد شده. حالا تعبیرش را الان یادم نیست آن موقع چی گفتی. تا هراس نیاید، کسی واکنش نشان نمیدهد و این واکنش شما بزرگترین ابراز ضعف است.
البته اینکه کجا نسبت به چه حرفی واکنش دیگر است ها! (عمروعاص) گفتم برایتان. (عمروعاص) گفته بود که علی شوخی زیاد میکند. امیرالمومنین یک خطبه خواند در جواب این اشکالی که داشت میانداخت. این بود (که گفت): «علی شوخی زیاد میکند. مردم را سر کار میگذارد. دنبال اینکه مردم را سرگرم کند.» «من شوخی زیاد میکنم؟ با این نشانهها تو چه کار میکنی؟» با این نشانه یک تهمتی علیه شما میزنم. یک موقعیت خوبی است برای نشان دادن یک حقی. یک فرصت خوبی است. (اجازه نمیدهند که تو بیت حرف مخالف زده بشود.) شما ۱۰ تا از اینها را نشان بده. یک فرصت خوبی (است) پشت پرده را نشان بدهی. جواب دادن خود حضور در پازل. دیدی وقتی تیتر میکنند میگویند: «پاسخ فلانی به شایعه فلان.» میخوانی شایعه تقویت میشود. شایعه چرت است. یک فرصت خیلی خوبی است سوار این شایعه بشوی، یک حقی را نشان بدهی. این دیگر هم یک هوش رسانهای میخواهد، هم یک بصیرت تحلیلی میخواهد، همه ایمان و فطرت خیلی پاک میخواهد تشخیص بدهی کجا. یعنی فرقان میخواهد. تعبیر قرآنیاش فرقان است که الان در پس این کاری که میکنی چه آثاری شکل میگیرد، چه موجی میافتد، موج به این ور برمیگردد یا به آن ور.
یکی از فرماندههای خیلی محترم و عزیز ما که من جان خودم فدای او (باد)، برگشته بود گفته بود که وقتی سوریه را ما میخواستیم برویم کمک، یکی از فرماندههای سپاه به رهبری گفت: «شما میخواهید از یک دیکتاتور دفاع کنید.» میخواست حرف آقا را بگوید: «ما به حکومت کار نداریم، ما به دفاع از مردم میرویم.» ولی اصلاً دیگر بعد این جمله شنیده نشد. «فلانی هم، حاج فلان هم دارد میگوید که بشار اسد دیکتاتور است. دفاع از دیکتاتوری میکنیم.» یعنی شایعه را به جای اینکه جواب بدهد، شایعه را تثبیت کرد. «دیکتاتور قبول ندارد!» بعد هم مردم ندیدند. مخاطب چی میفهمد و چه استفادهای میکنیم؟
یک طلبه توییت کرده بود تازگی که بعد از آن بازیکنی که سرود تیم ملی، سرود ایران را غلط خوانده بود: «آیا بازیکنی که سرود ملی کشورش را بلد نیست، صلاحیت حضور در تیم ملی را دارد؟» روحانی معمم. خوراک از این بهتر؟ سوژه از این بهتر؟ ریپلای کرده بود که: «۴۰ ساله با همین مزخرفات مردم را به باد دادید. با همین شر و ورها که هر جا تخصصگرایی خواستیم بکنیم، با همین حرفها دست متخصصین مملکت کوچک (شده).» پاس گلی یعنی سانت از این قشنگتر میشود کشید برای آنها؟ غیر از مزخرفات چی داشت؟ خاصیت شر و ور گفتن تو توییتر که هنر نیست که هر شعری به ذهنم رسید (بگویم). چه قشنگ کلمات اینجوری که شعر گفتن هنر نمیخواهد. حرفت، واکنش و موجی که ایجاد میکند چیست؟ این را دست میگیرم، نگاه آخوند به بازیکن متخصصی که حرفهاش این است، دارد تو اروپا توپ میزند، بگذاریم کنار چون سرود تیم ملی بلد نیست. مدیریت کرد. «آخوند» تعریف میشود.
تکرار دیگر. فیلم بساز، ۱۰ تا آخوند مچل نشان بده. یک آخوند دودکش نشان بده. یکی (هم) آن آخوند «فرشتهها با هم میآیند»، البته بازیگرش یکی بود، آن را نشان بده. بعد «طلا و مس» نشان بده. طلا و مس درامش خیلی خوب بود ها، ولی آخوندش خیلی ضعیف، آدم فوقالعاده ضعیف. (یک نفر در) «تپه انقلاب» تو مارمولک، آخوند اصلیه، آخوند پپهایه. عرض کنم که میگوید که آخوندی خوب است که اینجوری باشد: قالتاق باشد، شیاد باشد. آخه من شیاد باشد... آخرش هم که ختم به پلورالیسم میشود. و «خدا عین محبت است»، «عین معرفت». فهمی که مخاطب دارد، چیز دیگری است.
اثر اجتماعی از حیث جامعهشناسانه در فیلم «مارمولک» واقعاً یک تحول در تاریخ حوزه علم (ایجاد کرد). یعنی حصارهای ارتباط مردم با روحانیت شکست. خیلی (چیز) از این جهت. یعنی آخوند کف میدان نشان داده شد، از دیوار میرود بالا. یک تصویر دیگری ساخت از آخوند و ارتباط مردم با آخوند فرنگی، رفیقهای دزد و قالتاق و اراذلش را آورده پای منبر این حاج آقا. این یک فضای ذهنی. یعنی آنها نمیخواستند فضای ذهنی ایجاد کنند. این لطف خدا بود که کلمههای دوره تاریخی شد.
بعد مار نشان دادی. آن وقت اصل در ذهن مردم میشود چی؟ الان آمده مسجد دست میدهد. وقتی نشسته پای منبر، حس اولیه و کنش اولیهاش چیست؟ تکراری که شهادت امام صادق که میشود، همه چی میگویند: «حضرت ۴۰۰۰ شاگرد داشتند. اگر این ۴۰۰۰ تا نبودند، ما از امام صادق ۲۵ هزار روایت داریم. این ۴۰۰۰ شاگرد نگه داشتند. فقه ما فقه امام صادق است. دین ما به واسطه احادیث امام صادق حفظ شده است.» شهادت حضرت زهرا، یک زن الگو برای جوان، عفاف، حیا، حجاب. «اگر ما برگردیم به فاطمه زهرا، مشکلات امروزمان حل میشود.» من میگویم، یعنی باید برگردیم.
نشسته مسجد چیست؟ به سینما کار دارم. خب تو توی سینما که میتوانی ۱۰ تا آخوند دیگر را نشان بدهی. کانالهایی که در مورد علما اینها کار میکند، (وقتی) ادمینش آمد عضو شد، نابودشان کرده بودم. سیری رفته بود از آخوندهای غیرآخوند. مثلاً یک آخوندی را گذاشته بود، این تو پنچرگیری کامیون کار میکند. آن یکی راننده تریلی، آن یکی پرستار پیرزن است. یکی نمیدانم رفقای ما را، من خودم نمیشناختم، از همدرسهای ما، از دوستان ما بود که استاد فیزیک دانشگاه. من نمیدانستم. بعد عرض کنم که فلانی مثلاً مدرس زبان است. آن یکی حاج آقا چه کاره است؟ آن یکی طبیب است. آن یکی فلان است. حالا سرمایه اجتماعی و اعتبار اجتماعی طلبه با اینکه میگویی فلانی مثلاً شبها از حوزه میرود زیر پیراهنی. حاج آقا، عکسش را مثلاً با عمامه. یکی با زیر پیراهنی دارد پیچ وا میکند. مثلاً چی دارد به طلبهها اضافه میشود؟ مثلاً میخواهی بگویی ما بین مردمیم؟
حالا مثلاً یک نقدی هم که به «رسوایی» بود... حالا باید دهنمکی چون یک سینمایی داریم میسازیم خیلی نقدش نکنم. سینمایی آخوند. ایران هم نیست، تایلند. بعد عرض کنم که بخندید. یک آخوندی در تایلند. عرض کنم که ولی یک نقدی که به «رسوایی» بود همین بود: رسوایی کتابخانه ندارند! خیلی جالب! مثلاً آخوندهایی که توی سینما و تلویزیون هستند، روی منبر نمیروند. پوئن دیده میشود. البته از خوبیهای «پردهنشین» که انصافاً عالی بود، «پردهنشین» خیلی خوب بود. آخوندهایش خیلی استاندارد منبر میرفتند. آخوندها تبلیغ میکردند، مشاوره میدادند. مردمی بودند، ساده و آخوند بودند. واقعاً یکی از بهترین کارهایش بود و واقعاً خدمت کرد به حوزه و روحانیت با آن نقشی که بازی کرد. یک آخوند عاقل، پخته، فرهیخته، مدرس. درس میدهد، درس میخواند. تو فضای حوزه است، به شاگردان میرسد. منبر میرود. منبر رفتن راحتیه! فکر میخواهد، حرف زدن چقدر انرژی مصرف میکند؟ اصلاً قابل قیاس نیست با هم.
بعد با این مخاطب الان تو فضای دانشگاه، با این مخاطبی که همه فیلم میگیرند، ۸۰۰ هزار جا پخش میشود. به عنوان علامت مثبت پخش بشود (یا نه). این دیگر آدم وقتی نتواند تو فضای رسانه نشان بدهد، این تبدیل میشود به یک عنصر مفتخوری که حرف میزند، پول در میآورد. نماز جماعت مثلاً نماز میخواند، پول در میآورد. خب شما بیا تعهد کن که یک ماه سر یک ساعت هر روز یک جا باشی. مصیبت آدم دارد! مسافرتت را قیدش را باید بزنی، کارهایت را قیدش را باید بزنی.
نشان بدهیم این ضعف رسانه ما در مورد طلبهها، پاسدارها هم همین است. فضای ذهنی خود ما، ارتباط پاسداران چیست؟ داغونیم دیگر! خود ماها عشق و اشتیاقی نداریم شهید بشویم. سرش را از ۸۰ تیکه بکنند. آخه بگردم الهی که اول نشسته فکر کند من را از (هم) تیکهتیکه میکنند یا نه، بعد وقتی به این نتیجه رسیدم که دیگر نمیکنند، بروم! همهشان خودشان را برای موقعیت آماده کردند. ظرفهای رسانهای ماست.
قهرمان ایران، ایران است. شما رفتی دعا کردی، آمریکاییها این کار را کردند. کار بکنی، بیانیه میخواندیم. حالا بیانیه خواندنمان خاصیت نداشت، الان دعا کردن خاصیت پیدا کرده، برکات برجام! احتمالاً...
خلاصه میخواهم بگویم ضعف کار ما، تکرار. وقتی میکنم صد بار بگویم: «شماها بیسوادید، شما حالیتان نمیشود، شما تخصص نداری.» صد بار بگویم: «شما دروغ میگویید.» تو برخی دورههای انتخاباتی همین بوده شگردشان دیگر. گفته بود یکی از این تئوریسینهاشان که پشت پرده است، گفته بود: «آنقدر بگویید فلانی دروغگو است که اگر گفت ماست، عین تعبیر ماست، سفید است، مردم میگویند دروغ!»
هی بگویی فلانی دیکتاتور است. دریچههایی باز میشود برای شکاندن این حصار. یکی از کلیدواژههایی که «آمدنیوز» خیلی استفاده میکند در مورد آقا، واژه دیکتاتور. ما یک مقالهای نوشتیم، این مقاله برای انتشار در «آمدنیوز» نوشته شده است. بعد ماجرای عذرخواهی رهبری از شاگردشان، بیتشان. گفتم: «این چه دیکتاتوری است که اولاً که تو خانهاش درس میدهد. بعد درِ درس به روی همه باز است. محل طلبه بخواهد فقط برای امتحان (هم) شرکت (کند.)» بعد درسش مینشینند، میآیند داد میزنند، بد صحبت میکنند. داد و بیداد هم که میکنند محافظان اینها را نمیکنند تو گونی. بعد تازه دیکتاتور است! فردا (بحث) دیکتاتوری خیلی گرفت. این حرف خیلی پخش شد. یک دریچهای باز میشود برای اینکه یک حصاری را بشکنی. هزار تا از اینها داریم برای اینکه ارتباط شکل بدهیم. تواضع رهبری واقعاً بینظیر است. «دیکتاتور» خیلی خیلی فاجعه است، خیلی مصیبت است.
بعد یک پیر خرفتی برداشته تو قم گفته که: «شما با این اعدامهایی که سال ۶۷ کردید تاریخ آقای خمینی را جنایتکار جنگی میشناسد.» بعد خود این احمق، پر... کسی بلد نیست (که بگوید) به عنوان جنایتکار جنگی که خود این آدم یکی از مصادیق بارز جنایت است. فحشکشی، فلان فلانشده. باز که تو آمدی! بنده با برخی از این آقایان حضرات، آخوندهای اینستایی به شدت مشکل، به شدت به وزنشان مشکل دارم. (حرفشان) خدمت میکند هم به خود ایشان هم به حرف ایشان. تو موضع مظلومیت داری قرار (میدهی). بلد (نیستی) خیلی هنرمندانه و حرفهای از یک زاویههایی به چالش بکشی، (حرفی) روشن. عرض من و تکرار. از تکرار باید استفاده کرد. پس یک ادبیات متفاوت و تکرار.
شما ۱۰ تا فیلم وقتی ساختی از ۱۰ تا زاویه، ۱۰ تا آخوند خیلی جالب است. آخوند دیگر تو فشار اقتصادی خودش دارد استخوانهایش میشکند، بیش از همه تحت فشار است. بعد این میشود سمبل پاسخگویی. بازیگر احمقی آمد تو تلویزیون گفته که: «حاج آقا فلانی توی سمت خدا اینجوری گفته، ما باید جواب بدهیم.» «تو باید جواب بدهی، جواب بدهی تویی که دستمزدت را...» جالب است، یک آخوند تو خیابان میبیند. دیشب رفتم میوه بخرم. حالا از محله پایینشهر و جایی که اصلاً معروف به میوه ارزان و خود آن مغازهدار پسر آخوند. رسانه چه کار میکند با ذهن آدم. «بابای من هم درآمد ندارد، وضعش خیلی خراب است، ولی شماها مقصرین.» بالاخره کیروشی که به اندازه کل اجداد من در تمام زندگیشان تا حالا از این مملکت و پول نفت خورده پاسخگویی ندارد! فلان بازیگری که فلان مجری بازیگری که بابت یک ساعت حضور ۵۰ میلیون، ۷۰ میلیون، ۸۰ (میگیرد). فلان بازیگری که برای فیلم نوروزی ۷۰۰ میلیون، ۸۰۰ میلیون، یک میلیارد، دو میلیارد گرفته پاسخگویی ندارد! به خاطر حماقت، جهالت، بیعرضگی تیم رسانهای و آدمهای رسانهای و (کسانی که) حرف بزنند.
کیروش بالاخره خدمت کرده، شما چه کار کردید؟ بیشترین شهید را تو اصناف کشور روحانیت داده، در حالی که علامه طباطبایی تو تفسیر المیزان فرموده تنها قشری که جهاد بهش واجب نیست روحانیت است. هنر و عرضه میخواهد گفتن (اینها) که ما نداریم. سواد میخواهد که نداریم. فکر میخواهد که نداریم. تحمل میخواهد، ذهن باز میخواهد، هنر رسانهای میخواهد، نداریم. علامه طباطبایی گفته که این قشری که تنها قشری بوده که جهاد بهش واجب نبوده، بیشترین تعداد شهید را داده. همصنف خودم نیست، هر چند که خیلی مظلومند. واقعاً این حرف را میزنیم، میخورند. این کار رسانه است. ببین اینها ضعف ماست، مشکلات ماست.
تکرار تلویزیون دولتی. نشستی مسئولیت داری تو مملکت. کدام مسئولیت؟ قیاس کنیم. نقش فرهنگی شما تو مملکت چیست؟ شما سلبریتیها برای مملکت چه کار کردید؟ شما بازیگرها چه کار کردید؟ اثرتان چی بوده؟ یک ترقه یک جا خوردید؟ یک مثلاً خاصیتی داشتید در پیشرفت علم؟ مثلاً واقعاً اثرگذار بودیم؟ اندازه یک سر سوزن پیشرفت اقتصادی آوردیم؟ پیشرفت سیاسی آوردیم؟ پیشرفت فرهنگی آوردیم؟ غیر از سگبازی و زنبازی و ترویج (اینها)، ثمره شماها الان چی بوده تو این مملکت؟ «کات بکنند منتشر بکنم ۱۰ هزار تا کامنت فحش لااقل دارم.» نوش جانم! تا وقتی وضع رسانه ما این است، حقمان است هر چی فحش بخوریم. خیلی تمیز، شیک و مجلسی بلد (نیستیم) جریان بسازی، چالش درست کنی. یک زاویه که کسی بهش نپرداخته را بولدش کنی. هیچی نمیگوید چرا به این زاویه کسی کار ندارد! آنقدر رسا دارد یک حرفی را میزند.
مثال چهارم هم ضربالمثلها بود. مقایسه بعدی. خسته که نیستیم. صفر گرفته. مناظره کنید. (عمو ببیند.) «عمو» ببیند. میدان نمیآید.
چرا توسل به احساسات را بگویم بعد وارد مناظره بشویم؟ توسل به احساسات. آدم خیلی تابع احساسات است. خیلیها را از طریق احساساتشان میشود. همین مظلومنمایی که من گفتم یک شگرد توسل به احساسات است. توی درگیری وقتی کسی استدلال ندارد، بعد شما یک جوری بزنی که مظلوم جلو (هستید): «به من توهین، خانواده منو، به بچه من، عکس همسر من را دست گرفته.» هی اینجوری چیز میکند. «هزار تا مشکل. بعد زنشم همه جا دستش تو دستشه.» عکس پرسنلی است. آن هم آنقدر یعنی خود آنی که دارد نگاه میکند نمیبیند. چیزی معلوم نیست. تو تلویزیون عنوان: «عکس زن منو دست گرفته.» هی اینجوری اینجوری میکند.
توسل به احساسات که هنر است. البته بلد باشی احساسات مخاطبت را مدیریت کنی، کنترل کنی، تنظیم کنی، جهت بدهی. انسان خیلی وقتها استدلالش تابع احساسات است. آدمها بیش از اینکه تابع منطق باشند، تابع احساساتاند. علامت بارزش هم تو فضای رسانه، تو فضای سیاسی. یک آدمی را وقتی یک نفر بهش علاقه دارد، نوع استدلالهایی که درست میشود را ببینید. قشنگ از یک صحنه دو طیف کاملاً دو چیز متضاد میفهمند. ایام انتخابات من یک متن همین را نوشته بودم تو ماجرای یکی از کسانی که رهبری بهش گفتند که «نی (اید)». اینهایی که ضدش بودند میگفتند: «این چقدر وضعش خراب است که دیگر رهبری هم بهش میگوید نیا.» آنها گفتند که: «این چقدر سرمایه نظام است که رهبری (اینطور میگوید).» فقط بروز کینه و کینه و علاقه است، هیچی دیگر نیست. بعد تصویری هم، تفسیری هم که از این تصویر میکند، مخاطب میپذیرد. بستگی دارد که تو اول بلد باشی چه شکلی جهت بدهی به علاقههای مخاطبان. که اصل کار رسانهای مدیریت قلب است. مدیریت قلب.
«شقاق جنگ نرم»... کنترل «شقاق». «شقاق» اصطلاح قرآنی است، آن پوسته روی قلب که نسبت به کسی تعلق پیدا میکند، به یکی میچسبد، از یکی کنده میشود. به این میگویند «شقاق». بعضیها را سفید میکند ملت، عاشق (شان) میشود. سیاه میکند ملت، از اینها متنفر (میشود). حالا هر چقدر هم این آدم حرفش حرف منطقی و مزخرف (نباشد)، بالاخره این فلانی یک وجهی، آنقدر شعور دارد بفهمد این حرفش. انتقاد شما بهش وارد. غلط فلانی چه ربطی دارد؟ یکی میشود سیاه، یکی میشود سفید. به جفتش هم نمیشود نزدیک شد. در نقد این نمیشود وارد شد، در ابراز علاقه به آن نمیشود وارد شد. (کاری که با) مصباح یزدی کردند، کاری که با علمالهدی کردند این بود، کاری که با خود آقای احمدینژاد کردند این بود. مستحق بودند، نبودند، به اینها کار ندارم. به بعضیها خودشان لکهدارند یا ندارند، به این هم کار ندارم. سیاه میافتد، میآید تو فضای دو قطبی بگوید من سیاهم یا فلان. یکی از راههای زدودن سیاهی این است که تو سیاهتری. اولاً فضا این است که یکی از ما دو تا یک سکهمان طرد شقوق دیگری که جلسه (بعدی است). یکی سیاه. دعوا سر این میافتد که کی سیاهتر است. هر کی توانستهای تو سیاهی نگه داریم، همان میشود دو قطبی. چقدر طرفدار! خیلی طرفدار داری! چه ربطی دارد؟ بحث سر این است که دو قطبی یعنی دو جریان سفید و سیاه میخواهی درست بکنی. دعوا سر این میشود که کدامتان کثیفتر و لجَنتر هستید. (برای اینکه) دو قطبی نشود ما آمدیم سه قطبی (کردیم).
ارتباط احساسات با مسئله مغالطه از دو جنبه است. یکی اینکه احساسات گاهی آنقدر بر انسان غلبه میکند که همه جوانب شخصیت با غلبه بر عقل و استدلال او از درک صحیح حقایق (باز میماند). جنبه دیگر این است که کسی وجود برخی احساسات در مخاطبش را تشخیص میدهد. این هم یک ابزاری است. بفهمی که این یک روحیاتی دارد، همان میشود یک اهرمی برای استفاده. بعضیها نسبت به تعریف «شل»... روانشناسی میگویند: «شخصیت نمایشی»، «اختلال شخصیت نمایشی» یا چی؟ «هیسترونیک». «هیسترونیک» فکر کنم. این را در برابر مدح و ستایش، مقاومت (ندارد) و هر یک از اینها تعریف بکند، عبدش (میشود). یک نقطه.
حالا شما بعضی از مسئولین و مدیران که میبینی، یک حلقهای دورش شکل میگیرد و همه را پس میزند و توی حریم قدرتی. این هی تعریف (و) ستایش میکند: «تو اصلاً پیغمبر هزاره سوم! تو معجزه قرن! آخ! تو نماینده امام زمانی! تو سرباز رشید اسلامی! آسمان پاره پاره شده تو افتادی زمین! از اینجا رخ نمیکند.» بعد میگوید: «این خط قرمز من است، فلانی یعنی من، من یعنی فلانی.» نقص طرف را کشف میکند. یکی نسبت به تیپاش، یکی مغرور، یکی نسبت به اعتبار، (یکی به) جایگاه علمیش حساس است. یکی نسبت به خانوادهاش حساس است. یکی حس حسادت دارد، حسادتش را تحریک کن.
پروژه خیلی جالبی برای مغالطهشناسی، «گدای سر چهارراه» است. خیلی عالی است. شخصیتهای رسانهای. من جای رئیس خیلی حرفهایم. با زن چه شکلی، با بچه چه (شکلی)، با آخوند چه شکلی حرف (بزنم)، با شاسی بلند، با شاسی پایین، شاسی کوتاه. «حاج آقا، شب جمعه است، هدیه به روح امواتت، یک کمک نسبت به اموات و ثواب و...» حالا خانومه مثلاً «تو خودت ببین بچه داری، تو خودت نان خریدی؟ تو ماشین عقب ماشین من نانم ندارم برای بچه.» هر کی قشنگ فازش را (پیدا کنی). توسل به احساسات است. از چه دریچهای برای چه کسی.
بازاریابی شبکه... خیلی ضعیفیم. مجازی گفتم که ما مثلاً منبر میچینیم برای خودمان. سخنرانی دبیرستان (هم) صحبت کن، همان را میرویم میگوییم. «حاج آقا زندان! تلویزیون صدا و سیما! شبکه ۴ برای خندوانه مهمان دعوتید! مناظره سیاسی داریم!» کلاً یک چیز را بستیم دیگر. هیچ انعطافی هم ندارد. کلاً همین را میگوییم. به شما سخنرانیهای مثلاً امام، سخنرانی آقا که فوقالعاده است، قشنگ تبلور دارد فضای مخاطب روی کلمات، جملهسازی، روی آن دکوپاژ و تم کلام که خیلی مهم است تو فضای رسانه. دکوپاژ مطلب خیلی مهم است. دکوپاژ اینکه شما بتوانید اینها را کنار هم بچینیم، سناریو بسازی، پرورش بدهی. یعنی یک حرفی را چی بگویی، از کجا.
هنرمندان وقتی صحبت میکند، چی میگوید؟ اصل حرف هم یک چیزهاست. در مورد استقلال میخواهد بگوید، در مورد عزت میخواهد بگوید. با اینها چطوری میگوید؟ با آنها (علمای) جامعه مدرسین چی میگوید؟ خبرگان چی میگوید؟ با دولت چی میگوید؟ خانواده شهدا چی میگوید؟ همه توی فضای کاملاً فضای انحصاری است. ما دانشآموزان (بودیم)، دانشآموزان بودند. یک جلسه جشن تکلیف بود. بعد ۲۰ سال بود فکر کنم، دو سه سال پیش تو بیت به ما گفتند: «شما هم بیا.» چهار پنج نفر بودیم دیگر. رفتیم تا پشت خود اتاق آقا اینها. بعد عرض کنم که من آنجا ذهنم درگیر این بود که الان آقا برای این تعداد نوجوان چی میخواهد بگوید؟ سیستم و تشکیلات و چه مسائلی؟ فضای دبیرستانی. خود من صحبت دبیرستان سخت است واقعاً. فضای ذهنی و بازیگوشی. واقعاً اعجوبه بود، واقعاً استثنایی. تنها دیداری بود که نرده نداشت. اولی که این بچهها آمدند کاپشنها را پرت میکردند. گفتم هیچی دیگر، آقا بیاید هزار تا مصیبت. یکی باید (بگوید): «آقا نزن، نپر، بیا.» آقا (آمد)، سجاده (انداخت)، آمد ایستاد. همه نوجوانان بدون هیچ نردهای. چند هزار تا نوجوان بودند. مرتب. هیچ مرد و هیچ آدم بزرگی تو آن فضای حسینیه، فضای اصلی نبود. بغل بودیم. کلماتی که استفاده (شد). اولین کلمهای که شروع کرد: «به شما بچههای باهوش خودم خوشآمد میگویم.» باهوش! آقا گفت: «بچه باهوش.» خیلی اصطلاح رسانهای توسط احساسات دیگر. ولی قشنگ و هنرمندانه.
مرتبش کلمات در مورد درس خواندن. درس خواندنشان. چیا گفت؟ در مورد رشد اخلاق، سلامتی جسمانیتونو خیلی بهش مراقبت بکنید. تغذیتون حواستون باشد. مخاطب تو آن فضا خیلی حال کردم. پشت جلسه دارد با ۵ نفر از فقهای شورا (صحبت میکند). بعد فردا صبح درس خارج دارد. اینجا نفهمیدیم این مرد کیست. ما هر چی که از علامه حلی و عرض کنم که بحرالعلوم و اینها شنیده بودیم در طول تاریخ، در شما متبلور دیدیم. باورمان نمیشد که مگر میشود یک انسان آنقدر (شبیه) معصومین بزرگ باشد؟ دیدیم میشود. من حسم خیلی بیشتر از (این جمله) است. در عظمت آقا حس شدیدتر از این جملهای که ایشان گفت، حسم این است که بعدها واقعاً ده هزار سال بگذرد تا تاریخ بفهمد همچین شخصیتی (بوده) و تاریخ هم باور نمیکند یک همچین شخصیتی بود و یک دورانی با این آدم زندگی کرده. واقعاً خط نمیگیریم، ارتباطمان ضعیف است. ارتباط فکریمان با منظومه فکری و ایدئولوژی ایشان ضعیف است. خطوط کلی و سررشتههایی که میدهد را اگر بگیریم، خیلی مسائل (حل میشود).
پس توسل به احساسات: حس سودجویی، منفعتطلبی، کبر، هوا و هوس، تعصب، لجاجت، حسادت، کینه، ترس، منفیبافی، خیالپردازی. توی انتخاباتها ترس مردم را فعال کن، طمع مردم را فعال کن، خیالبافی مردم را فعال کن، ترس، نفرت، علاقه، احساسات. تکتک اینها را ما یک توضیح دادیم. من دیگر نمیخوانم این (اسلایدها) باشد. خود این اسلایدها را انشالله دوستان مطالعه کنند. آنهایی که ندارند تو گروه میگذاریم تو کانالمان. حالا مرتب مطالعه کنیم احساسات مختلفش را: سودجویی، کبر، هوا و هوس، تعصب، حسادت.
خوب در مورد چه مسئلهای صحبت کنیم؟ یک ربع را درباره اینکه زمان دولت هاشمی، «فرزند کمتر» آقای هاشمی گفته بودند، تأیید به آن معنا نکرده بودم. ببینید کتاب «رساله نکاحیه» علامه تهرانی، اسم کامل کتاب «کاهش جمعیت ضربه سهمگین بر پیکره مسلمین». پیدیافاش هم تو اینترنت هست. این کتاب سال ۷۲ یا ۷۳ نوشته شده. خود ایشان هم سال ۷۵ و ۷۶ از دنیا رفته. مؤلف کتاب تو آن کتاب ایشان میگوید، میگوید من جلسه... من اطلاع موثق دارم. از (فردی) نقل میکند، میگوید: «فلانی برای من تعریف کرد از جلسهای که در بیت بود و رهبری و آقای هاشمی حضور داشتند. آقای هاشمی بحث کاهش نسل را مطرح کرد و رهبری به شدت مخالفت کرد.» موافق رهبری رسانه نداشتیم آن موقع. از خوبیهای آن دوره این بوده. رهبری موافق نیستم.
بعد از اینکه رهبری با این مسئله موافق نبودند، البته بعداً فرمودند که تا یک دورهایاش مصلحت بود، درست نبود و حتی خودشان هم افتخار کردند بابت اینکه: «من خودم عذرخواهی میکنم و توبه میکنم بابت این کار.» هر چند که به این معنا دخالتی... آن هم بحث در این حد که برای همیشه تو یک دورهای مصلحت بر این بوده که ترویج ازدیاد فرزند نشود برای اینکه تشویق بکنیم به آن ماجراهایی که سقط بکنید و چی بکنیم چی بکنیم. تشویق نبوده، ترویج نکنیم. دهه ۶۰ همه مثلاً چهار پنج تا بچه بودند. اوایل متولدین ۵۹-۵۸ مثلاً نیمه دوم ۵۰ با نیمه اول دهه ۶۰ و با نیمه دوم دهه ۶۰ و نیمه اول دهه ۷۰ و نیمه دوم دهه ۷۰ و نیمه اول دهه ۸۰، سه تا، یکی هم به زور. شیب اینجوری بوده. ما میخواستیم از آن ترویج (جمعیت) بیفتد، نه به اینکه وضعیت دانشگاه. دهه شصتیها زیاد بودند، ظرفیت را چند برابر کرده (بودند). ظرفیت دانشگاه چند برابر. الان دوره شده که اواخر دهه هفتادیها و سال دیگر دهه هشتادیها میخواهند وارد دانشگاه بشوند. ما دو سه برابر تعداد ظرفیت داریم برای همین دانشگاه خوب اصلاً دیگر بدون چیز مشکلات (نیست).
نسیم مناظره نکنید. بفرمایید برای اینکه عظمت این اتفاق اعتراف کرد که اینها آن رسانههای غربی که میگویند فیلم اعتراف کرد و اذعان. نه! اصل چیز بدی نیست. ببینید حالا این یک بحث مفصلی است. من هم دنبالش بودم بحث بکنم، یعنی تو ذهنم هست یک شبهه جدی که بعضیها دارند میگویند: «آقا کی آخر ما حمایت دشمن، تعریف دشمن کجاها خوب است، کجاها بد؟ منافعمان از این تشخیص بدهیم از دست میرود؟» بله، حالا این خودش یک بحث مفصلی است. یک وقتی در موردش صحبت بکنیم. معیار چیست برای اینکه ما کی بگوییم این تعریف دشمن به نفعمان است، استناد بهش بکنیم، کی تعریف دشمن نباید بهش استناد کرد؟ مفصل.
ولی اصل اینکه ما بگوییم مثلاً فلان رسانه و فلان رسانه گفتند یک چیز بدی نیست. برای اینکه یک وقتی آنقدر واقعیت روشن است که طرف میبیند اگر نگه، آن اعتبار رسانه زیر سوال میرود. آن موقع وقتی وادار به واکنش میشود، کمون هراسی که به واکنش وادار میکند. این موقع وقتی به واکنش میشود این واکنش برای ما مهم است، ارزشمند است. این جور وقتها خوب است. یا مثلاً در مورد خانمهای بدحجاب و بیحجاب و فلان و اینها. خب ما باشیم. وقتهای دیگر تلویزیون نشان نمیدهد. ۲۲ بهمن هی اینها را نشان بدهد.
بهمن میخواهید تعریفات این باشد؟ بگویی هر چی که آخوند و خانواده شهید است، آمد کف انقلاب، مال اینهاست، بقیه هیچ حسی نسبت به انقلاب ندارند. ما میخواهیم این حس را بشکنیم. شخصیت چهره و شخصیت استاندارد ما در عین حالی که برای همه خانمهای غیرمحجبه ارزش قائلیم، احترام قائلیم و واقعاً خیلیهایشان از خیلی از چه بسا آدمهای به ظاهر مؤمن و مذهبی بهتر میدانیم. استانداردسازی این شکلی بکنیم. شخصیت یعنی یک زن تراز مثلاً جامعه اسلامی نمیخواهیم، نه اینکه بدند یا کمبود نقشه دارند. ما نمیخواهیم فرهنگسازی بکنیم همه بیایند این شکلی بشوند تا بشوند شخصیت تراز. کاری که رسانههای دیگر میکنند، میگوید: «اصلاً اگر میخواهی شخصیت تراز بشوی، اول باید حجابت را بگذاری کنار، چون دست و پاگیر است و مانع اصل آن کاری که مثلاً توی زمینهای ورزشی میشود و ارزش دارد.» این است که یک دختر چادری میآید پرچم ایران (را) دست (میگیرد). شخصیت تراز را این شکلی معرفی کنیم. مثلاً اگر دخترمان دست داده، این را نشان بدهیم. برند که نمیخواهیم دختر.
آن یک بحث. یک وقتی دشمن را میخواهی به عنوان یک مرجع و «سورس» فلان نهاد آمریکایی، فلان رسانه خبری را معرفی کنی، یک چیز است. «این هم نتوانست دیگر چیزی بگوید، این هم اقرار کرد.» ما هیچ وقت استناد (به) «بیبیسی» نمیکنیم بگوییم آقا «بیبیسی» یا «من و تو» مثلاً فلان برنامه را ساخته، فلان حرف را زده. مسئولان میگفتند: «شما برای فهم حقیقت باید بری بیبیسی نگاه کنی!» چماق تلگرام نبود. دستشان بسته بود. روزنامهها محدود بودند. تلویزیون که دست جمهوری اسلامی بود آن موقع. این پس یک بحث است. به عنوان یک منبع میخواهی معرفی کنی: «فلانی هم این را گفته.» مثل این درگیریهایی که ما تو بحثهای اعتقادی داریم: «فلان عالم اهل سنت، فلان آخوند وهابی هم فلان چیز را گفته.» یک مناظره یکی از (افراد) حزباللهی کرده بود.
تو ماجرای سفارت عربستان جمعیتی که نشستند، آن طیف ضدحزباللهیها: «سفارت عربستان حمله کردید، گند زدید به اعتبار کشور، امنیت، فلان مشکل درست کردید.» (بگذارید) جملات (طرف مقابل را) گوش بدهید: «در ماجرای قتل شیخ نمر احساسات مردم جریحهدار شد. حرکت بسیار زشتی بود. جمعیتی از جوانها بالاخره طبیعی بود که حمله کنند به سفارت و اینها.» همه شروع کردند به (حمایت). آخر دکتر علی مطهری! رسانه خیلی کار خیلی کار جالبی است. یعنی این مدل که طرف دهان طرف مقابل بسته میشود، میخواهد بگوید که شماها از تو روستا آوردید و نادان! از فیلمهای ۲۲ بهمن (گفت): «بهار آوردن امسال، کسی نیامده. این درختهای سبزی که دیده میشود، اینها مال ۲۲ بهمن لایو رفته.» این برای بستن دهان طرف مقابل این چیز خوبی است.
جواب سوال این است که یک وقتی برای بستن دهان یک طیف، آدم دارد استناد میکند به یک رسانه این شکلی، این خیلی چیز خوبی است. یک وقت به عنوان یک منبع خبری میخواهد معرفی بشود که آقا از اینجا اطلاعات بگیرید، فلان کتاب را مطالعه کنید. یک وقتی فلان عالم وهابی را میخواهیم بگوییم حرف شیعه را او هم زده. «بخوانید ابن تیمیه را بخوانیم. توسل در مورد جواز توسل. ابن تیمیه فلان جا فلان حرف را زده.» به رهبری میکند نه از یک منبع و مرجع اعتباربخش. به عنوان یک مرجع صداخفهکن استفاده میکند: «تو دیگر چی میگویی وقتی او این را گفته؟ تو چی میگویی؟» همه زیر چتر رهبری با هم خوب باشیم. گفته: «برای اینکه بفهمی حقیقت چیست.»
دیگر وقتمان هم تمام شد. انشالله به همه توفیقات بدهد و صلی الله علی سیدنا محمد.
در حال بارگذاری نظرات...