‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. به آیه هفتم سوره مبارکه صف میرسیم: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَىٰ إِلَى الْإِسْلَامِ ۚ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ».
در ادامه آیات قبل، فضای کلی سوره مبارکه صف در مورد جهاد در راه خدا بود. بعد از اینکه در ابتدای سوره، خداوند را تسبیح کرد، مؤمنین را توبیخ کرد که چرا چیزی که اهل عملش نیستید، از آن حرف میزنید؟ آنجا این نکته بررسی شد که آن عملی که خدای متعال توبیخ میکند چرا اهلش نیستید، بر اساس آیات دیگری از قرآن، عمل جهاد است. حرفش را میزنید، میگویید میجنگیم، میگویید پای جنگ هستیم، پای مبارزه و جهاد با دشمن هستیم. چرا نجنگیم وقتی ما را از سرزمینمان بیرون کردند، تحقیرمان کردند، ذلیلمان کردند؟ این حرفها را میزنید. وقتش که بهتان میگویند حالا بسم الله، بفرما جنگ، بفرما مبارزه، میگویید نه، نمیشود، الان چه وقت مبارزه است؟
بر اساس همین جلوتر که آمدیم، باز هم از جنس این ناهمخوانی گفتار و رفتار را داشتیم. نمونههای تاریخی داشتیم، زمان حضرت موسی، زمان حضرت عیسی. آن هم از این جنس بود که حضرت موسی علیه السلام به اینها فرمود: شما که میدانید من پیغمبرم، شما که میگویید من رسول اللهام، چرا پس وقتی من به عنوان پیغمبر، چیزی بهتان میگویم، دستوری میدهم، حرفی میزنم، چرا قبول نمیکنید؟ چرا آزارم میدهید؟
بعد از ایشان هم حضرت عیسی علیه السلام به بنیاسرائیل میفرماید که شما میدانید من پیغمبرم، در پیش شما من مصدق توراتم. من آمدهام تورات را تصدیق کنم. شما هم اذعان به این دارید، تورات را میدانید و میبینید که من دارم همان حرفهایی را میزنم که تورات گفته. این نشانه صدق من است. خب، حالا باید این حرفم را هم قبول بکنید که من دارم بشارت میدهم به حضور پیامبری بعد از خودم به نام احمد. ولی باز هم اینها زیر بار نرفتند.
«فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَٰذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ». وقتی پیغمبر اکرم با بینات آمد، همین جماعتی که میدانستند و حتی منتظر بودند، برای پیغمبر، اینها گفتند که این سحر است.
این را قرآن کریم از آن تعبیر میکند به ظلم. این ظلم معمولی هم نیست، این جزو ظلمهای درجه یک است. اگر ما بخواهیم یک طبقهبندی داشته باشیم از مراتب ظلم، از درجات ظلم، آن درجه اول یک سنخی از ظلمها را باید قرار دهیم از جنس اعتقادات و از جنس ظلم به حقیقت. این خیلی نکته مهمی است. ظلم به حقیقت، ظلم به حق، شدیدترین و زشتترین ظلمی است که در عالم رخ میدهد.
یک وقت است کسی به یک مورچه ناتوانی ظلم میکند؛ ظلم بدی است، زشت است. ولی آن متعلق این ظلم، آن چیزی که دارد بهش ظلم واقع میشود، یک موجود ضعیف، ناتوان، کوچکی است در دایره این کائنات و هستی. خیلی نقش آنچنانی ندارد. البته همین ظلم هم از آن جهت که ظلم است و گناه است، بزرگ است. به هر حال از این جهت نمیخواهیم کوچکش کنیم. ولی یک وقت هست به یک چیزی ظلم میشود که این ظلم اثرش به این است که ابدیت انسانها لطمه میبیند، نسلهایی میسوزند، خراب میشوند، فاسد میشوند، انسانهای بسیاری دچار انحراف میشوند، دچار فساد میشوند. ظلم به حق و حقیقت این جنس است، این مدل است.
هر چقدر که آن مظلوم حقیقت و آن شیئی که دارد مورد ظلم واقع میشود، بزرگتر باشد، جایگاهش رفیعتر باشد، این ظلم هم شدیدتر میشود. این تعبیری است که علامه طباطبایی در ذیل این آیه اشاره میفرمایند. هم دو شاگرد بزرگ و بزرگوارشان، رهبر معظم انقلاب و حضرت آیت الله جوادی آملی، این عزیزان هم به این نکته اشاره میکنند در مباحث تفسیرشان که این ظالمترین بودن به حسب این است که دارد شدیدترین ظلم را انجام میدهد. این شدیدترین ظلم هم به خاطر این است که به رفیعترین حقیقت عالم دارد ظلم میکند. به خدای سبحان دارد ظلم میکند، به دین خدا دارد ظلم میکند، به پیغمبر خدا دارد ظلم میکند. این میشود از جنس همان ظالمینی که قبلاً اشاره کردیم که در آخر همین آیه میفرماید: «وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ». خدا ظالمین را، قوم ظالمین را هدایت نمیکند.
این هدایت خوب مشخص است چه جنس هدایتی است؛ هدایت جزایی. هدایت ابتدایی نیست. در مورد هدایت جزایی قبلاً گفتگو کردیم. این وقتی ظالم میشود، این شکلی ظلم میکند، از رحمت و فیض و عنایت خدای متعال هم محروم میشود، از این دایره بیرون میافتد و خارج میشود.
خب، حالا این ظلم را ازش تعبیر به چه میکند؟ خدای سبحان میفرماید که: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ». حالا گاهی در قرآن «الکذب» دارد، گاهی «کذباً» دارد که اینها دقتهایی رویش هست که تفاوتهایی بین این دو تا ایجاد میکند. کی ظالمتر است از آن کسی که افترا به خدا میبندد؟ خدا را متهم میکند، به خدا دروغ میبندد؟ یک نسبتی به خدا میدهد که آن نسبت واقعیت ندارد؟ دروغ میگوید؟ این ظلم است. دروغ میبندد؟ این هم ظلم است. دروغ به خدا میبندد، دیگر چه ظلمی از این بالاتر؟ خدا را دارد در اذهان لکهدار میکند. خدا را دارد یک طور دیگر معرفی میکند. این شدیدترین ظلم است. کاری که خدا نکرده را دارد به خدا نسبت میدهد، کاری که خدا کرده را دارد ظلم جلوه میدهد، دارد فسق و گناه جلوه میدهد.
خب، مگر اینها چی گفتند؟ گفتند: «هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ». این کتاب و این دم و دستگاه و اینها، آن پیغمبری که ما میگفتیم منتظرش بودیم، آخرش این را آورد؟ اینها که سحر است! تو که ساحر در آمدی! خب، ما فکر میکنیم یک حرفی است، حالا به هر حال نظرشان به این است، عقیدهشان است، سلیقهشان است، حالا به هر حال نظرش را گفته. نه آقا! چه چیزی نظرش را گفته؟ نظرش را در مورد چی گفته؟ در مورد پیغمبر؟ در مورد وحی؟ در مورد معجزه پیغمبر؟ خیلی بیجا کرده که همچین نظری گفته! به چه حقی نظر و گفته؟ چی گفته؟ گفته این سحر است؟ این پیغمبری که با بینات آمده، همهشان تصدیق میکنند، باور دارند، همه نشانههای پیامبری با خودش حمل میکند، بشارتهای انبیای قبلی را در خودش جلوهگر کرده.
وقتی شما باورته، واسطت مشخص است، محرز است که این پیغمبر است، وقتی میگویی این سحر است، معنایش چیست؟ یعنی خدا پیغمبر نمیفرستد؟ خدا ساحر میفرستد؟ خدا کارش القای وحی نیست؟ خدا کارش القای سحر است؟ میدانی به کی داری نسبت میدهی؟ میدانی چی را داری به کی نسبت میدهی؟ داری خدا را ساحر میدانی، داری خدا را ساحر فرست میدانی، خدا را پیغمبر فرست نمیدانی؟ خدا مرسلینی که فرستاده، انبیای معصوماند، اولیای خالص الهی. تو داری میگویی خدا به جای اولیای خالص و مطهر و پاکیزه و انسانهای وارسته، یک مشت ساحر فرستاده؟ چه تهمتی از این بالاتر؟ چه دروغی از این بالاتر؟ چه ظلمی از این شدیدتر؟
پس این شد تحلیل نسبت به این افرادی که روبروی پیغمبر اکرم ایستادند و زیر بار حقیقت نرفتند. چه نکات دیگری هم در این زمینه هست، ان شاء الله در گفتگوهای بعدی بهش خواهیم پرداخت.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...