‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. در محضر آیه ششم سوره مبارکه صف بودیم. خدای متعال گزارشی دارد از حضرت عیسی علیهالسلام. حضرت عیسی علیهالسلام خطاب میکند بنیاسرائیل را: «من پیغمبر خدا هستم، من رسول اللهام برای شما و آمدم تورات را تصدیق کنم و نسبت به پیغمبر بعدی بشارت دهم.» این تصدیق تورات معنایش این است که معارفی از تورات هست که اینها مورد تأییدند و هنوز این معارف دستنخوردهاند، و حضرت عیسی علیهالسلام که میآیند، این بخش از معارف را تأیید میکنند.
یک بخش دیگری هم هست که نسخ است. در واقع، نسخ به این شکل است که یک سری احکام و دستوراتی بوده در شریعت قبلی؛ این زمان داشته، یک مدتی بوده، بر اساس یک مصلحتی بوده تا یک جایی. برای یک جماعتی بر اساس یک شرایطی اقتضا بوده که دستور به این نحو باشد: «فلان چیز را استفاده بکند، فلان چیز را استفاده نکند. فلان خوراک برایشان حلال باشد، فلان خوراک برایشان حرام باشد. فلان مدل ازدواج، فلان مدل معامله حلال باشد یا یکی دیگر حرام باشد.» بر اساس مصلحتها، موقعیتها، یک سری چیزها در یک زمانبندی دستور داده میشود و مجوز داده میشود یا ممنوع میشود. پیامبر بعدی میآید اعلام میکند که «آقا! این زمانبندیش تمام شد.» این میشود نسخ.
نسخ اینجوری نیستش که همینطور یک پیغمبری بیاید و خوشش نیاید – به قول این جوونا «حال نمیکنن» – بگویند که: «نه، این از این به بعد دیگه برش دار»! یا خدا -مثلاً معاذالله- پشیمان بشود. قبلاً گفته بودم الان که خوب نگاه میکنم میبینم نه، این خیلی به درد نمیخوره، این را برش داریم. نه، نسخ این نیست. نسخ این است که یک زمانی داشته، تمام شده. پیغمبری که میآید نسخ میکند شریعت قبلی را و دستورات قبلی را، کارش این است.
یک بخشی هم تحریف صورت گرفته. اساساً از اول یک چیز دیگری بود، یک طور دیگری اجرا شد و یک مسیر دیگری را رفت. و میآید یک ریلبندی جدیدی را، یک سازمانبندی جدیدی را این پیغمبر انجام میدهد. با تحریفها مبارزه میکند، چیزهایی را نسخ میکند، دستورات جدیدی را میآورد و نسبت به پیغمبر بعدی هم بشارت میدهد. این مجموعه فعالیتهایی بوده که حضرت عیسی علیهالسلام انجام دادهاند.
بخش بعدی میشود بشارت نسبت به پیامبر بعدی: "مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد". بشارت میدهم به رسولی که بعد از من میآید. ببینید، محور بحث رسول است. اگر من را به عنوان رسولالله قبول داری، علامت صدق این گفتار تو میشود اینکه: «خب، من رسولالله مگر نیستم؟ من دارم بهت میگویم بعد از من یک رسولالله دیگر میآید، او هم رسولالله است. من مبشر به او هستم.» اگر من را قبول داری، تصدیق کن.
اینجا البته گفتهاند در تاریخ، این افراد آمدند و از شامات – آن مناطق که پایگاه اصلی بنیاسرائیل بود – خودشان را رساندند به حجاز به امید و انتظار و شوق اینکه این پیغمبر آخرالزمان را ببینند، باهاش بیعت بکنند، بهش ایمان بیاورند. شاید هم به هوس این و به خیال اینکه این پیغمبر سهم بنیاسرائیلی ما را میدهد، این نژاد برتر ما را تصدیق میکند و میشود مهره ما، میشود آدم ما.
قرآن اینجا اشاره میکند: "فلما جاءهم بالبینات". وقتی که این پیغمبر آخرالزمانی، این احمد آمد، با بینات هم آمد، دلایل محکمی که حکایت میکرد هم رسولالله است، هم همان احمدی است که عیسی بشارت داده. همه اینها را افشا کرد، نمایان کرد، بینات آورد. با خودش بینات را که دیدند، چکار کردند؟ "قالوا هذا سحر مبین". گفتند: «اینها سحر مبین است.» این پیغمبر آخرالزمانی که این همه داستان بود، این سلسله به او ختم میشود، تأیید و تصدیق نکردند، او را تکذیب کردند. هم خود این پیغمبر آخرالزمان را تکذیب کردند، هم تکذیب پیغمبران قبلی است. شما اگر این را پیغمبر نداشته باشی، یعنی داری میگویی عیسی دروغ گفته، یعنی داری میگویی موسی دروغ گفته. یکیشان را که تکذیب کنی، همه را تکذیب کردی.
این شد سرنوشت بنیاسرائیل. بخش عمدهاش هم بر اساس گزارشهای تاریخی سر همین مسئله نژادپرستی و تکبر و اینهایشان است که قرآن اشاره دارد به این استکبار یهودیها و بنیاسرائیل. آیات فراوانی هم در قرآن توصیف بنیاسرائیل را دیدید که اینها جماعتی ناداناند، جماعتی لجوجاند. خیلی حرف تو سرشان فرو نمیرود و دنبال – به قول امروزیها – هژمونی خودشان بودند. موسی را هم اگر میخواستند برای این بود که میخواستند با موسی رئیس باشند، قلدری کند. پیغمبر مطلوب اینها هم در طول تاریخ حضرت داوود و حضرت سلیمان بودند. آنهم به عنوان پیغمبر اینها را قبول ندارند. ارادت آنچنانی به اینها ندارند. اصلاً داوود و سلیمان در نگاه این بنیاسرائیل یا یهودیها پیغمبر نیستند. کینگ سلیمان! اصلاً پادشاه بوده حضرت سلیمان. و اینها دنبال احیا پادشاهی حضرت سلیماناند. چیزهایی که امروز دارد رقم میخورد در سرزمینهای اشغالی، در اورشلیم و بیتالمقدس – که «اورشلیم» نام یهودی و ما آنجا را به نام قدس میشناسیم – آن چیزی که آنجا اینها دارند احیایش میکنند، آن معبد سلیمان، آن هیکل سلیمان را میخواهند دوباره برگردانند، حکومت سلیمان را، حکومت داوود را. اصلاً "صهیون" هم آن کوهی است که مرتبط با حضرت داوود علیهالسلام است.
اینها اعتقاد درست و حسابی به داوود ندارند. اینها داوود واقعی را قبول ندارند. داوود اینها رسولالله نیست. سلیمانِ اینها رسولالله نیست. داوود اینها یک پادشاه است که اساساً آنقدر اینها تحریفش کردهاند، یک پادشاه -معاذالله- عیاش، آلوده، فاسد، خائن، طمعکار، فرصتطلب. تعریف اینها این است. اینها به پیغمبر ما هم که رسیدند، چون از اینجا آبی برایشان گرم نمیشد، زدند زیر بازی و همه چیز را به هم زدند و گفتند "هذا سحر مبین". نه، این ساحر است. اینکه او نیست. پیغمبر را به عنوان ساحر معرفی کردند. همین بنیاسرائیل و همین جماعتی که از عیسی بشارت داشتند و از پیامبر اکرم بینات دیدند. خیلی مهم است. از عیسی بشارت داشتند، از پیغمبر اکرم بینات دیدند. جفت اینها بود. با علم به اینکه این پیغمبر است، قبول نکردند و زدند زیر داستان.
این شد وضعیت یهودیها و مسیحیهای ساکن حجاز که بعدها عامل اصلی دردسر پیغمبر و امت اسلام همینها بودند. این جماعتی که پاشدند از شامات آمدند، قبایل مختلفی هم بودند: بنیقریظه و بنیقینقاع، بنینضیر؛ این سه طایفه، طایفههای یهودی آمدند و اینجا ساکن شدند و پیغمبر را هم خوب میشناختند: "یعرفونه کما یعرفون ابناءهم". با همه این علم و اطلاعاتی که داشتند، زیر بار پیغمبر نرفتند به خاطر هواهای نفسانیشان: "و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم". اینها به تعبیر آیه دیگری از قرآن، اینها در عین حالی که یقین داشتند به حقانیت پیغمبر و قرآن، انکار کردند. چرا؟ "ظلماً و علواً". دو تا چیز عامل این میشود: یکیاش ظلم است، یکیاش علو. خودش را بالاتر میبیند، سختش است تن بدهد به این یتیم، به این عربزاده با این موقعیت اقتصادی، با این امکانات، با این شرایط. به یک یتیم بیپناه فقیر بخواهند ایمان بیاورند. آنهم شخصی که وقتی هم قدرت پیدا میکند آب و نان ما را حساب نمیکند. نمیداند که باید این طرف داستان را هم در نظر بگیرد، خودش بیاید سهم ما را بدهد. سهم ما را از قدرت نمیدهد، ما را بازی نمیدهد، ما را راه نمیدهد. از ما اسلام میخواهد، در حالی که ما به اعتقادات و رسالت او کار نداریم. ما از او این را میخواهیم که این نژاد ما را، این تشکیلات ما را، این ساختاری که ما در این عالم به پا کردیم، این را به رسمیت بشناسد، قدرت ما را، سهم ما را بدهد.
این شد محل اصلی چالش این بنیاسرائیل با پیغمبر آخر که بعدها هم زمینهساز درگیریهای دیگری میشود. این را تا اینجا داشته باشیم. انشاءالله جلسه بعد توضیحات دیگری عرض خواهیم کرد. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...