‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. سوره مبارکه صف محل گفتوگوی ما بود. به آیه هشتم این سوره مبارکه رسیدیم: انگیزه این افرادی که روبهروی پیغمبر قرار گرفتهاند، دعوت به اسلام میشوند، زیر بار نمیروند، مخالفت میکنند، حتی پیغمبر و دینش را به صورت سحر و جادو و اینجور مسائل وانمود میکنند و معرفی میکنند. انگیزهشان این است که میخواهند نور خدا را خاموش کنند: "یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ". با دهان، فکر میکنند میتوانند. با این حرف زدنها و با این کنشهایی که در ساحت گفتار از اینها رخ میدهد، یعنی با حرف زدن و با نسبت دادن و با توهین کردن و با اینجور کارها، اینها فکر میکنند میتوانند نور خدا را خاموش کنند. در حالی که خدا نور خودش را تمام میکند: "وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ".
این نور امتداد دارد، قطعاً متأثر از کار این جماعت نمیشود. ممکن است در عالَم ظاهر، عالَم ماده، یک کنشی داشته باشند، اثری داشته باشد، جلوهای داشته باشد، خیال کنند که کاری کردهاند، خیال کنند زدهاند، بردهاند، به جایی رسیدهاند، ولی در عالَم واقع هیچ اتفاقی رخ نمیدهد؛ نور خدا دارد میدرخشد و ادامه پیدا میکند و پرفروغتر خواهد شد.
بله، به حسب ظاهر، ولی از اولیای خدا را میکشند، تبعید میکنند، زندان میفرستند؛ همان کاری که با اهل بیت ما کردند، با انبیا کردند. انبیا را در شکنجه قرار دادند، انبیا را در سختی و تنگنا قرار دادند، انبیا را تبعید کردند. گاهی سنگسار کردند که شدیدترین عقوبت برای تحقیر آن شخص مقابل است. در آتش انداختن حضرت ابراهیم (علیه السلام)، دیگر از این بدتر که دیگر نمیشود. آنقدر آتش شدید و گستردهای بود که با منجنیق مجبور شدند حضرت ابراهیم را پرتاب بکنند در آتش. چه شد؟ به کجا رسیدند؟ کجا را گرفتند؟ کجای عالَماند؟ ما اگر آن روز بودیم، اگر مثلاً گوشی دستمان بود و داشتیم لایو این صحنه را نگاه میکردیم یا در صحنه حضور داشتیم، میدیدیم آقا تمام این آدمهای این کشور جمع شدهاند علیه یک نفر. همه با هم. او چند روز طول کشید؟ اینها رفتند هیزم جمع کردند، آتش به پا کردند، چه آتشی شد. بعد مجبور شدند منجنیق درست بکنند، با منجنیق پرتاب بکنند حضرت ابراهیم (علیه السلام) را. آخرش چه شد؟ به چه رسیدند؟ هیچ! دست خالی. حضرت ابراهیم (علیه السلام) تک و تنها، یک جوان بییار و یاور. آخرش چه شد؟ در آتش هم افتاد، رسید به آتش. "بَردًا و سَلامًا" آتش گلستان شد.
همین جوان تک و تنها، سالها در انزوا، عزلت -به تعبیر سوره مبارکه مریم- بعدها حالا ازدواج میکند. با چه سختی بچهدار نمیشد. در سنین بالا، که حالا بر اساس روایات ۱۰۰ سال را رد کرده بوده حضرت ابراهیم (علیه السلام)، آنجا تازه خدا پسر بهش میدهد. باز بعد مدتی یک پسر دیگر بهش میدهد. کی فکر میکرد این آدم تک و تنها، با آن سن بالا، حالا در این پیری بچهدار بشود؟ بعد یکی بشود اسحاق، یکی بشود اسماعیل. تاریخ حالا از ابراهیم به بعد شروع میشود. این دو تا بچه میشوند سرآغاز دو تا نسل. همه اتفاقات بعدی تاریخ، به صورت جدی در نسل این دوتا آقازاده رقم میخورد. خدا اینه: "وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ". با کی میخواهی دربیفتی؟ با کی میخواهی بجنگی؟ خدا اینه. این همان جوانیه که انداختینش توی آتش. بیایند ببینند.
خیلی جالب است. نمیدانم الان اگر سر از قبر بیرون بیاورند آن جماعت، آن چند صد نفر، آن چند هزار نفری که حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به آتش انداختند، چه حسی پیدا میکنند وقتی ببینند هر گوشهای از این عالَم را، هر ذرهای از این عالَم را که بشکافی، نام ابراهیم ازش درمیآید. در سرزمین حجازی، یک جور، در شام، یک طور، بین یهود، یک طور، بین مسیحیت، یک طور، بین مسلمانها، یک طور. ایام حجش یک طور، بین شیعیان، یک طور. کربلا و نجف، یک طور. ایران، یک طور. همه عالَم دارد فریاد میزند نام حضرت ابراهیم (علیه السلام) را. اسامی که روی افراد میگذارند. بیایند ببینند، ببینند چه شد؟ با خودشان چه فکر میکردند؟ چه شد؟ "یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ". خیالشان این بود که کار ابراهیم تمام شد. چقدر هم زحمت کشیدند، عرق ریختند، بندگان بدبخت و نادان. به خیالشان هم کار ابراهیم تمام شد.
ابراهیمی که حتی آن شخصی که او را بزرگ کرده بود، جناب آزر -حالا جناب آزر، احترام حضرت ابراهیم- آزر کافر که او را بزرگ کرده بود، همین هم به او اعتقاد پیدا نکرد، مؤمن نشد. خیلی تک و تنها بود حضرت ابراهیم. تک و تنهاییهای غیر حضرت ابراهیم سوءتفاهم است. تک و تنهایی واقعی آن چیزی بود که حضرت ابراهیم (علیه السلام) داشت. کی باورش میشد این آدم تک و تنهایی که در زمانه خودش با معاصرین خودش هیچ وجههای ندارد، هیچ قدرتی ندارد، هیچ نفوذی ندارد، حتی نسبت به پدر خودش که پدر ظاهریاش بود نفوذ نداشت، کی فکر میکرد آینده تاریخ بر مدار مبارک او بچرخد؟
"وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ". بدشان می آید. که بدشان می آید، به درک که بدشان میآید. کی هستند؟ چی هستند؟ کجای تصمیمگیری این عالَماند کافرین؟ کجای روند تاریخاند؟ تاریخ را یکی دیگر دارد قل میدهد، یکی دیگر دارد سوق میدهد. این چرخه را یکی دیگر دارد میچرخاند، با میل خودش هم میچرخاند. که میل او هم چیزی جز حق و حقیقت نیست. بر مدار حق میگردد عالَم. عالَم تمام ذراتش حق است. غایتش حق، حرکتش حق. آنی هم که دارد عالَم را حرکت میدهد و میبرد به سمت حق، دارد میبرد. آنی که در جبهه حق خودشو انداخته، این چرخه عالَم دارد به کام او میرود. ولو یک وقتهایی، یک موانعی، مزاحمهایی دیده میشود. این "وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ" یعنی این. کفار مزاحمت ایجاد میکنند، دردسر ایجاد میکنند، آزار میدهند، ولی کاری نمیتوانند بکنند. به تعبیر حضرت امام (رضوان الله علیه): «هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.» آخرش آنی که میشود، پیروزی حق است.
خود اینها آخرش میشوند مهره حق. آخر که تمام میشود، معلوم میشود اینها چطور مهره حق بودند. فرعون و اطرافیانش در باغ و کاخ و زروع و مقام کریم، در مزرعهها و جاهای آنچنانی زندگی میکردند. به پشتوانه این موقعیتها و مکنتها، بنی اسرائیل را تحقیر میکردند، حضرت موسی را تحقیر میکردند. غرق در عیش و عشرت بودند. آخرش چه شد؟ همین کاخ و ویلایشان افتاد دست بنی اسرائیل. اینها داشتند زراعت میکردند، مزرعه آباد میکردند، این باغ را رسیدگی میکردند، درخت بالا میبردند. نادانها نمیدانستند دارند کاخ همین ضعفا و مستضعفین بنی اسرائیل را عملگی میکنند. چه خوب بیاید بالا، و آماده بشود و تحویل بدهند. نمیدانستند. به پشتوانه اینها تحقیر میکردند بنی اسرائیل را. نگو اینها عمله بنی اسرائیل بودند. داشتند باغ بنی اسرائیلیها را -باغ این اسرائیلیها، بنی اسرائیل اینها را- داشتند آماده میکردند.
"وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ". کافران خوششان نمیآید، مزاحمت به خرج میدهند. آخرش همینها هم میشوند مهره سپاه حق و جریان حق. خدا همینها را هم چیده. با همینها دارد برنامه خودش را پیش میبرد. "وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِيَ يَا مُوسَى". همهاش روی برنامه بود. اینی که آمدی، فرعون فکر میکند بویی از کار میبرد، یک کاری دارد میکند. نه! آن هم روی نقشه من است. آن هم در طراحی من است. فرعون را هم من آوردم در بازی. البته این معنایش این نیست که کاری که او میکند، کار حقی است، یا بابتش منفعتی داشته باشد، یا اجری، یا ارتقایی، رشدی. نه! او کافر مزاحمت به خرج میدهد، ولی من آن مزاحمت او را هم لحاظ کردهام. خواستهام با همین مزاحمت تو رشد کنی، این جریان را رشد بدهم، این مسیر را پیش ببرم. این نکته اساسی بود که باید بهش توجه کرد. انشاءالله جلسه بعد وارد آیه بعدی خواهیم شد که خدای متعال یک پاسخ کوبنده به این جماعت میدهد که آینده چطور رقم میخورد.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله طاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...