‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در آیۀ هفتم سورۀ مبارکۀ صف، به این نکته رسیدیم که خدای متعال میفرماید: «کی از این ظالمتر است؟ از این کسی که نسبت دروغ به خدا میبندد؟ میگوید خدا پیغمبر نفرستاده، خدا ساحر فرستاده. میگوید اینی که نشانههای رسالت را حمل میکند و شواهد رسالت را دارد، این پیغمبر نیست، این ساحر است.» این قرآن و این وحی را سحر نمیفهمد، نمیداند. اینهایی که دارد میگوید، دارد به خدا نسبت میدهد و نمیداند این نسبتش، نسبت کذب به خداست؛ «افتراء علیالله». و این شدیدترین ظلمی است که در این عالم رخ میدهد.
اول یک نکتهای را اینجا مد نظر داشته باشیم. چه شد یهو خدای متعال پای این قضیه را کشید وسط، در سورهای که به تعبیر بزرگان ما و مفسرین، سورۀ جهاد، سورۀ قتال، سورۀ نبرد است؟ یک تحلیلی به ذهن میرسد، شاید بشود اینطور گفت: «یکی از چیزهایی که در میدان نبرد مهم است، برای آن کسی که دارد میجنگد، مخصوصاً اگر انسان مؤمنی باشد، برای دفاع از حق و حقیقت دارد میجنگد، از سر وظیفه و ایمان دارد میجنگد، یکی از وسوسههایی که طبعاً برایش پیش میآید این است که آقا! نکند این جماعتی که ما داریم با آنها میجنگیم، برحق باشند، مؤمن باشند، مظلوم باشند.» خصوصاً مظلوم. مخصوصاً که این مظلومنمایی یکی از شگردهای جنگی، یکی از مختصات عملیات روانی است و واقعاً زمینگیر میکند آدم را.
داستانهای تاریخی خودمان در وقایع تاریخی داریم، مواردی که جبهۀ حق زمینگیر شده بر اساس یک مظلومنمایی؛ مثل داستان جنگ صفین که این جماعت مرتد و کافر، قرآن را بر سر نیزه زدند به علامت اینکه جنگی نداریم، مطابق قرآنیم، قرآن را بین خودمان و شما حکم قرار میدهیم. اینجا لشکر حق دچار تردید میشود که الان دیگر جنگیدن با اینها معنا ندارد. نامسلمانند اینها؟ مؤمنند اینها؟ تابع قرآنند؟ و دیگر از این به بعد مظلومند؛ چون اینها گفتند که ما به قرآن پناه میآوریم، پناه داده نشدند. اینها گفتند دست از جنگ برمیداریم، حرفشان شنیده نشد. اینها نمونههایی از این است که مظلومنمایی میکنند و با این مظلومنمایی، دل آن مبارز رزمنده خالی میشود. با خودش میگوید: «نکند اینها مظلومند؟ نکند من ظالمم؟»
یکی از آن نکات مهم در میدان نبرد، تشخیص ظالم و مظلوم است و تشخیص درجۀ ظلم. این خیلی نکتۀ مهمی است. ممکن است گاهی یک ظلمی به صورت موردی از دست در برود، یک رزمندهای، یک نیرویی خودسری کند، کاری انجام بدهد. کما اینکه در سپاه امیرالمؤمنین هم بعضی وقتها افرادی کارهایی میکردند. شخصیتی که حضرت مد نظرشان بود که حفظ شود، کشته نشود، یک نیروی خودسر رفت او را کشت. اینجا یک ظلمی رخ داده، یک ظلم موردی، ظلم فردی. ولی دشمن، دشمن غدار، خدعهگر، مکار، حیلهگر، این میآید همین را دست میگیرد، میگوید: «سپاه علی ظالم است، نیروهای خودسر، سپاهیان ظالم.»
تشخیص اینکه چه چیزی ظلم است، چه چیزی ظلم نیست، چه کسی ظالم است، چه کسی ظالم نیست، چه کسی ظالم است، چه کسی مظلوم است و اگر هم هر دو ظالمند، چه کسی اظلم است، چه کسی ظالمتر است؟ اینها از آن نکاتی است که در میدان جنگ خیلی کاربرد دارد. به تعبیری، به قولی، اینها جزو الهیات جنگ به حساب میآید. مجموعۀ معارفی که باید یک رزمنده مسلح باشد. چطور خشابش باید پر باشد یک رزمنده؟ خشاب سلاحش، خشاب سلاح ایمانش هم باید پر شود. آن خشاب سلاح ایمانش، آن مجموعهای از استدلالها و افکار و مفاهیم و اطلاعاتی است که باید با خودش حمل بکند، باور داشته باشد. اینجا انگار خدای متعال دارد آن خشاب را پر میکند.
مهم است، یعنی این کاربرد دارد؛ چون به هر حال یک طیفی از دشمنان ما، دشمنان اسلام، دشمنان دین، یک طیفشان که کافرند. خب آنجا معمولاً کار راحتتر است. جماعت کافر ملحد، ظالمی که به هر حال ظلمشان عیان است، معمولاً جنگ با اینها خیلی سخت نیست. یعنی خیلی نمیتوانند خودشان را سفید کنند، آن ظالمبودنشان را در ذهنها اصلاح کنند، یک جور دیگر موجهش بکنند. نه، معمولاً اینطور نیست. اهل کتابند که غالباً خودشان را موجه جلوه میدهند: «مسلمان و مؤمن و متدین»، و با این عناوین که «ما هم معتقدیم، ما هم باور داریم، ما پیغمبر داریم.» اینها میآیند با این عناوین یک پوشش برای خودشان درست میکنند، خودشان را زیر این عنوانها قایم میکنند و ظلمشان را جور دیگری جلوه میدهند. از موضع ظالم بودن خودشان را درمیآورند. خصوصاً اهل کتاب، خصوصاً یهود و نصارا که در قرآن به طور خاص روی آنها تأکید شده.
این آیه اینجا خیلی کاربرد دارد. یک سیر تاریخی دارد ارائه میدهد که بدانید این یهود و نصارا، عقبشان، پشتشان، سابقهشان این بوده: «اینها یک پیغمبر داشتند به نام حضرت موسی، یک پیغمبر داشتند به نام حضرت عیسی.» حضرت موسی را آزار دادند، حضرت عیسی را هم آزار دادند. عیسی آمد همان معارف موسی را هم به اینها گفت، تورات را هم دوباره تصدیق کرد و همان مکمل حضرت موسی و تورات اینها بود و بعد اینها را بشارت داد به پیغمبر آخرالزمان. اینها قبول نکردند. اینها پشت دست حضرت عیسی بازی نکردند، به قول این جوانها، اصطلاحات امروزی، اینها اعتقادی به حضرت عیسی نداشتند. اینها عیسی را دیدند، از عیسی شنیدند. ویژگیهای پیامبر آخرالزمان را هم از عیسی دریافت کردند. همه را هم در این پیغمبر آخرالزمان، این جناب احمد، اسم احمد حتی نام آورده بود، یک سری مختصات کلی نبود، اسم آورده بود. حضرت عیسی برای آنها اسم احمد، اسم خاص هم برایش آورده بود. اسمی که انحصار داشته، یعنی این نام احمد، یک نام منحصر به فردی بوده که در بین جزیرۀ العرب واقعاً منحصر به فرد میکرده پیغمبر اکرم را.
با این حال که این اوصاف را داشتند، این اسم را داشتند، رفتند دیدن این شخصیتی که نامش احمد بود، این اوصاف را داشت، وحی را از زبان شنیدند، گفتند: «این ساحر است.» این جماعت ظالمند، این جماعت اظلمند، اینها از همه ظالمترند. کسی که اینجور با حقیقت و وحی و پیغمبر مواجه میشود، با این توصیفاتی که شد، این ظالم است. یک وقتی فریبتان ندهد، گُلتان نزند که بخواهد خودش را جور دیگری معرفی بکند. این یک توصیفی است فعلاً از ظالمترین افراد بودن این جماعتی که به حسب ظاهر عیسی را قبول داشتند، موسی را قبول داشتند ولی پیغمبر را قبول نکردند.
تا اینجا داشته باشیم، انشاءالله جلسۀ بعد بیشتر در موردش گفتگو کنیم.
و صلیاللهعلا سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...