‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطاهرین. لعنه الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
بحث سر خداشناسی فطری بود که گفتیم دو نوع خداشناسی فطری داریم: خداشناسی فطری اصولی و خداشناسی فطری حضوری. خداشناسی حضوری از جنس شهود است، نه از جنس مفاهیم و استدلال و اینها؛ با خودنگری درونی، یعنی آدم وقتی خودش را بشناسد و بیابد، خدا را مییابد. (خودش را بشناسد یعنی چه؟ فقر و نیاز و ضعف و...)
خوب، آیه «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»، به معرفت فطری حضوری خدا اشاره دارد. این آیه، مثل اینکه خیلی مورد علاقه علامه طباطبایی بوده، کاغذ میدادند به ایشان که مثلاً آقا «یک جمله برای ما یک یادگاری بنویس». ایشان همین آیه را مینوشتند: «اذکرونی اذکرکم». میفرمایند این همان معرفت حضوری است؛ چون آن «یاء» فاذکرونی با عنایت خاص آمده. در جلد ۸ المیزان میفرمایند که از این استفاده میشود که اینجا بله، اینجا هیچ واسطه مفهومی لحاظ نشده. «من را یاد کن». نمیگوید مثلاً «ربّت را یاد کن»، «الله». «خودم را یاد کن». «خودِ خودم». فارغ از اسم و هر نشانه و اینها. هیچ واسطهای، هیچ حجابی اینجا نیست. خود خداست. معرفت شهودی، دیگر میشود توحید ذاتی. نه اینکه اسما را در نظر نمیگیرد، فراتر از اسم. بله، با درکمان فقط نسبت به خودمان حضوری است. و خوردن و خوابیدن و اینها، اینها همه را به نحو حضوری مییابید.
آیه ۱۷۲ سوره مبارکه اعراف، این هم از همین جنس معرفت حضوری است که علامه در جلد ۸، صفحه ۳۰۷ میفرمایند: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ». اینها را بر خودشان شاهد گرفت، یعنی چه؟ خودشان را به خودشان نشان داد. وقتی خودشان را به خودشان نشان داد، یعنی فقر و ضعف و نیاز و... وقتی نشان داد که آقا اینها وجود ربطیاند، عین ربطاند، عین تعلقاند، بعد بهشان فرمود: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ». این ربط شما رب میخواهد. رب این ربط کیست؟ من نیستم؟ «قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا». گفتند: «چرا، شاهدیم». فرمود: «چرا این کار را کردم؟» «أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ». یک وقت قیامت نیایید بگویید آقا ما غافل بودیم، خبر نداشتیم. دنیا شلوغ بود. حواسمان پرت بود. ترکیه بودیم، اردوغان، خیابونها همه لخت بودند. آمریکا بودیم، رئیسجمهورمان ترامپ بود. درست شد؟ میگوید: این یک درکی است که همین الان برای همه، حتی برای ترامپ هم حاضر است. او اندرونش را اگر نگاه کند، خدا را آنجا مییابد. رب بودن خدا را آنجا مییابد، چون فقرش را مییابد.
خوب، پس آقا ما معرفت حضوری شهودی به حق تعالی نه اینکه پیدا میکنیم، همین الان داریم؛ حجابها و مشغولیتهایمان نمیگذارد. آن معرفت، یعنی به توجهمان توجه کنیم، نه مفصل. ما تازگی توی آن جلسات شاکله در موردش بحث کردیم. فقط یک مثال عرض میکنم که روشن بشود.
ببینید آقا، الان من و شما داریم نگاه میکنیم به همدیگر. الحمدالله خدا به ما چشم داده و نگاه میکنیم. همدیگر را میبینیم. نگاهمان حلال و احکام نظرمان را که آنور خواندیم و به مماثل هم که میشود نگاه کرد و خلاصه ماعدالعوره. این نگاهی که من و شما به همهچی داریم میاندازیم، به همهچی نگاه میکنیم، به نگاهمان نگاه نمیکنیم. یعنی به نگاه کردن خودمان توجه نداریم.
الان شما، آقا رسول، تو به دوربین نگاه میکنی. اینکه داری نگاه میکنی، الان به جای اینکه به رسول نگاه کنید، حواستان به نگاه کردن خودتان باشد. بعد میبینی که رسول را میبینی دیگر؟ نمیبینی رسول را. یکم که متمرکز میشوی رو دیدن خودم: «من دارم! من میبینم! دیدن من، چشمم، نگاه کردن چیست؟ این کیست دارد نگاه میکند؟ چشمم! بعد بیایم عمیقتر بشوم، نفس من و جان من است، روح من است.» آنقدر که توجه به جای دیگر است، اصلاً نمیبیند.
حالا توی اشعار فارسی ما مثلاً نمونههایی داریم، البته شاید توی عربی هم حتماً که داریم، ولی این مورد را شاید توی عربی هم داشته باشیم. «لیلی و مجنون» را شما شنیدید داستانش را؟ یا باباطاهر عریان همدانی، طاهر! از اشعار از شاعران عارف ایران. میگوید: «به دریا بنگرم دریا تو بینم / به صحرا بنگرم صحرا تو بینم». یعنی تو به هرجا بنگرم یعنی نگاه کنم. «بنگرم به هرجا بنگرم کوه و در و دشت / نشان از قامت رعنای اوست». فارسی میگوید: به دریا نگاه میکنم، تو را میبینم. به صحرا نگاه میکنم، تو را میبینم. به هرچی نگاه میکنم، کوه و در و دشت، همهاش میبینم تویی. کوه هم تو را میبینم، دریا هم تو را میبینم، دشت هم تو را میبینم. این «تو را میبینم» یعنی چه؟ یعنی کوه نیست؟ کوه مثلاً به شکل محبوب من است؟ محبوب آن شکلی است؟ مثلاً معشوقه من به شکل دشت است؟ نه! این آنقدر مشغول محبوبش است که هرچیزی که میبیند، این را نمیبیند، او را میبیند.
گاهی توی این دختر-پسرا، مثال خیلی بارز و خوب و ساده این بحثهای معرفت حضوری، عشق و فلان و اینها، همین عشقهای دنیایی است که البته الان دیگر ما در زمانی هستیم که آخرش است دیگر. نسل بعد دیگر همینها را هم درک نمیکنند دیگر. عشق خالص زن و شوهری و مرد و زن، بحثهای وحدت وجود و اینها هم هست که دیگر آنها بحثهای دیگر معرفت وجود ادراکی و احساسی و شهودی و بحثهای مختلف. حالا ببینید، این دختر و پسره مثلاً به هم علاقه دارند، بعد مثلاً از هم دور افتادند. بعد این مثلاً باران که میآید، باران احساس نمیکند. این الان معشوقش را دارد احساس میکند که با هم دارند زیر باران قدم میزنند. خوب توصیف کردم؟ قشنگ! همهتان دارید به معرفت حضوری میرسید. الحمدالله! درست شد؟ چرا؟ یک عشق است. عشق همه ادراک و توجه و قلب این را تسخیر کرده. جز معشوقش نمیبیند. اینها مثالهایی است برای فنای فلاح1. خدا روزی همهمان بکند. انشاءالله به حق حضرت معصومه سلامالله علیها.
مثلاً اینهایی که به شهود میرسند که حالا انشاءالله خدا روزی بکند، یک نمونهاش مثلاً فرض کنید این است که یک مادری پسر جوان رعنای رشید زیبا قوی... یکهو پسرش تصادف میکند. توی ماشین کنار مادر است. درجا میمیرد. مثلاً این مادره، حالا بستگی دارد به شدت عشق و علاقه و شوک. بعضیها اینجوری هستند. مثلاً من شمال مازندران یک روستایی رفته بودم. یک جایی بود در مازندران؛ بهش میگویند: آببندان. یعنی آب که میآید، باران که میآید، چیزی درست میکنند حالت استخر بزرگ. توی روستاهای مازندران زیاد دارد. هر روستا معمولاً یک آببندان دارد. یک جایی که آب تویش زیاد است. استخر بزرگ. گاهی تویش ماهیگیری میکنند، گاهی قایق میگذارند، تفریح میکنند، گاهی استخر شنا میکنند. یکی از دوستان ما که مال آن روستا بود، گفت: «یکی از بچههای این روستا روی قایق بوده، میافتد توی آب، غرق میشود. جوان بود.» میگفت که به مادرش وقتی خبر دادند، دیدند که این مادره از شدت استرس و از شدت شوک، شروع کرد بلند بلند قهقهه زدن و خندیدن.
قرآن میگوید: «فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ». سوره واقعه میفرماید: یکهو میآیی میبینی باغت آتش گرفته، میزنی زیر خنده. از شدت فشار عصبی است دیگر. دکتر اینها را خوب میداند. فشار عصبی یکهو شوک آدم. عقلش از کار میافتد. نمیفهمد. جیغ میکشید، ولی جیغش با خنده بود. یعنی از شدت شوک عصبی اصلاً درکی دیگر از این ندارد که چیزی خوبه یا بده. «من را نگاه میکنند!» «مسخره!» اصلاً درکی از دیگران، دیگر اصلاً ندارد. «فنا، آقا! دارم میبینم. مردم میبینند. زشت است! بهت میخندند!» «بخندند! ببینند کی میبیند؟ کی هست؟ کی جز بچه من توی این عالم هست؟! کی جز بچه من توی این عالم ارزش دارد؟!» این چه توحید، توحید فطری حضوری شهودی! یک نمونهاش این. یک لحظه آنقدر آن کسی که از دست داده، همه حواسش به او است. هر کی را میبیند، او را میبیند. مثلاً مراسم دامادی دعوتش کردند. عروسی کسی رفته. داماد را که میبیند، پسر خودش را میبیند. از اینکه بله، «شب عروسی مادر شهدا». مادر شهدا احوالاتی دیدم، میبینم. خلاصه این شدت و ضعف دارد. فنا هم همین شکلی است: شدت وضعف. یک مرحلهاش فنا در افعال الهی است که محل فنا «ی» در اسما و صفات الهی است. این مرحله فنا در ذات. آنجا دیگر هیچچی نمیماند. همهچی میسوزد، میسوزد. یعنی آقا، شدت نور آن توحید در قلب این، در ادراک این، هیچ توجهی به هیچ چیز دیگری نمیگذارد. درست شد؟
این را ما همهمان داریم. این نیست که فکر کنیم باید برویم کسب بکنیم. همین معرفت شهودی تام خالصی که انبیا و اولیا در قله این را دارند، من و شما توی فطرتمان داریم. این پرتها و مشغولیتها باعث شده که غافل شدیم؛ «أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ». «من از شما قیامت قبول نمیکنم بگویید غافل بودی. تقصیر خودت. من داده بودم. من معرفت شهودی حضوری توحیدی ذاتی را به همهتان داده بودم.» حتی به عمر سعد، حتی به شمر، حتی به یزید، حتی به ترامپ، حتی به نتانیاهو. او هم در اعماق فطرتش همان چیزی را میبیند که امام حسین میدید و میبیند. نتانیاهو و امام زمان در فطرت با هم تفاوتی ندارند، در درک حضوری فطری با هم تفاوتی ندارند. «أُفَلَمْ تَتَفَكَّرُونْ». عجیب. «فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا».
شواهد فطری بودن شناخت خدا، خداشناسی و خداباوری ویژگیهایی دارد در انسانها که میتواند گواه باشد بر فطری بودنش. یکیاش این است که آقا، همگانی است. یکی از اینها این است که دائمی است. یکی از اینها این است که بینیاز از آموزش است. مهمترین ویژگی خداشناسی و خداباوری این است که از اول زندگی بشر، همیشه در بین همه اقوام وجود داشته. همه کشش داشتند به سمت خداشناسی و خداپرستی. در مورد محبت اینجا بود صحبت کردم، گفتم همه محبت را درک میکنند. بچههای کوچک هم درک میکنند. بچه کوچک شما بگویی: «دوستت دارم»، «واکنش». «ازت متنفرم! ازت بدم میآید! من باهات دشمنم!» درک. حالا نسبت به خدای متعال هم همینطور. یعنی آن گرایش و کشش نسبت به اینکه یکی من را خلق کرده، کی من را آفریده؟ برای بچهها معمولاً سؤال خلق کرده. سؤال دارند مثلاً: «خدا کجاست؟ خدا کیست؟» بچهها میپرسند. بعد مثلاً: «خدا چند سالشه؟ خدا چه شکلی است؟ و خدا را کجا میشه دید؟» مثلاً این سؤالاتی که در مورد خداست، از کجا میآید؟ چرا این ذهنش خدا بداند؟ چون در فطرتش خدا را مییابد. حالا این درگاه ضعیفتر میشود.
حالا یک بحثی هم آنجا توی بحثهای فطرت داشتیم. روایتی که میفرماید: «چهار ماه اولی که بچه گریه میکند، این شهادت لا اله الا الله. چهار ماه دوم شهادت به رسالت. چهار ماه سوم دعا برای والدینش.» یک توضیحی دارد علامه طباطبایی -که اینجا وقتش نیست-. آنجا توضیح دادم توی آن جلسات شاکله. اگر حوصله کردی، شاکله هست توی سایت و کانال و اینها. حالا این را جلساتش عمومیه. بحث شاکله صوت. بله، بله. حالا جلسه سوم یا چهارمش بحث فطرت کودکانه. خیلی مطلب جالبی است. خلاصه، بچهها همان اول که به دنیا میآیند، اصلاً جز خدا نمیبینند. اصلاً خدا! غیر خدا نمیشناسند. همه گریههایشان هم توحید است. از خود خدا میخواهم. اصلاً درکی از دیگران! چهار ماه که میگذرد، آرام آرام دور میشوند، بعد کمکم میبینند عالم مثل اینکه یک واسطهای دارد. آن واسطه را پیغمبر مییابند. شهادت به رسالت. چهار ماه دوم که رد میشود، دیگر کمکم درگیر کثرات میشوند و میبینند مثل اینکه واسطه پدر و مادر است. چهار ماه سوم میشود گریه، دعا برای والدین. بعد دیگر از چهار ماه چهارم دیگر کلاً دنیا و غفلتها و تا دو سال. تا وقتی که حرف بزند، چشمش باز است. ملکوت عالم. ملائکه را میبیند. امام را میبیند. حقایقی میبیند. تجربیات نزدیک به مرگ خیلی چیزهای فوقالعادهای توی این زمینه گفته شده. آرون. حالا حرف زدن بیشتر. الان که دیگر با این کثرات و اینها از یک سالگی آنقدر توی گوشی -آره توی گوشی- و فیلم و فلان و اینها که چهار ماه سوم همهچی عوض شده.
خوب، پس آقا، این همیشه بین همه بوده. هنوزم هست. البته انحرافاتی در بین مردم در مورد این بوده، ولی اصلش از بین نرفته. آقا، میل به پرستش هیچ وقت توی بشر از بین نرفت. گاهی خداشناس بوده و خداپرست بوده، گاهی گاوپرست بوده، گاهی ترامپپرست بوده، گاهی فرعونپرست بوده. بله. علم حضوری در مقام تطبیق، در مقام تطبیق خودش خطاناپذیر نیست. در مقام تطبیقش خطا پیش میآید. مثل اینکه آقا، ما همهمان میل به سلامتی داریم. میل، کشش به چیز مفید داریم. همه ابنا بشر از اول تا آخر، از دیروز تا امروز تا فردا، سیاه، سفید، بلند، کوتاه، کودک، جوان، پیر. همه، همه کارهایشان مبتنی بر این است که دنبال فایده میگردند، دنبال سود میگردند. هیچ آدمیزاد جز این نیست. ولی گاهی همین آدمی که دنبال فایده میگردد، یک کاری را میکند. همان کار، اوج ضرر برایش است.
یک آقایی هست توی اینستاگرام در ایران، نمیدانم دیدهایدش یا نه. پا میشود میرود بالای کوههای بلند و اینها. دوربین دستش میگیرد و لب پرتگاه فیلم میگیرد. معروف است. وزنش صحبت میکند. میگوید: «وضعتان چون است!» آره، فارسی چیزی... لهجه محلی. رفته بالای جرثقیل، توی ارتفاع ۱۳۰ متری. من فیلمش را دارم توی گوشی بهتان نشان بدهم. آهن باریک جرثقیل دارد راه میرود. شما از پشت دوربین که نگاه میکنید، تنت میلرزد. ۱۳۰ متر ارتفاع. خوب، عقلش همینه دیگر. ایران، خش! پرت میشود دیگر. تا کی مثلاً یک تکان بخورد، افتاده دیگر. به چیزی بند نیست. این فایده را توی چی میبیند؟ توی این فالوور و توی این مخاطبی که دارد این را نگاه میکند و اظهار بقیه بهش کامنت میدهند و... و درکی هم از این افتادن و اینها ندارد. اعتماد به نفسش آنقدر بالاست. میگوید: «نه، من نمیافتم. من حواسم، تعادل دارم، تمرکز دارم، فلان دارم. من خیلی واردم، حرفهایام.» این هم همان فایدهای که شما دنبالش هستی. این هم دنبال همان است. توی مقام تطبیق غلط تطبیق داده است. تطبیق را کی باید انجام بدهد؟ عقل. اینجاست که عقل میآید به کمک فطرت. آنهایی که کافر شدند، فطرتشان خراب نشده، عقلشان مشکل دارد. نکته مهم: عقل باید تشخیص درست بدهد و تطبیق درست بدهد که این واقعاً نفع دارد یا ضرر دارد.
ساحرها آمدند؛ «بروم برای فرعون». «عصا بیندازم.» به فرعون گفتند که: «اگه ما رفتیم آنجا پیروز شدیم چی به ما میدهی؟» گفت: «إِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ». «مقرب میشوید، نزدیک میشوید.» برای تقرب به فرعون رفتند به جدال با موسی. خیلی عجیب است. از داستانهای عجیب قرآن. هرچی آدم بخواند، سیر نمیشود. وقتی آمدند توی میدان، چوب انداختند، گفتند: «عزت فرعون! به عزت فرعون قسم ما پیروز میشویم.» انداختند. حضرت موسی انداخت. معلوم شد. خدا خودش را نشان داد به این معرفت فطری. تا حالا فکر میکردند قدرت مال فرعون است. حیات دست فرعون است. امکانات مال فرعون است. رب و ملک و اله فرعون است. چون هم ادعای مالکیت داشت، هم ادعای ربوبیت داشت، هم ادعای الوهیت داشت. «مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي». «من ربکم الأعلی».
پس آنجا الهی غیر از خودم برای شما سراغ ندارم. اینجام «انا ربکم الأعلی». اینور هم «علی ملک و مصر». «ملک مصر». یعنی هم من اله، هم ملکم: «ملک الناس»، «اله الناس». «رب الناس». هر سه تا را ادعا داشته است. «رو هم رب الناس میگفت هستم.» توی گرفتاریها به کی باید پناه برد؟ به ملک الناس، اله الناس، رب الناس. این ساحرها اول فکر میکردند رب الناس و اله الناس و ملک الناس فرعون است. توی گرفتاری به فرعون پناه میبردند. گفتند: «پیروز بشویم چی به ما میدهی؟» گفت: «برای من جز مقربین میشوی.» همان معرفت فطری است. عقل خوب کار نمیکند. شناخت ندارد. گاهی اطلاعات ندارد. گاهی عقل کار نمیکند، چون علم ندارد. مستضعف. درست شد؟ وقتی واسش جلوه کرد، نشان داد. قدرت خدا را دید. آیه خدا را دید. به سجده افتادند. همان فرعونی که میخواستند بهش مقرب بشوند، برگشت گفت: «میکشمتان، دست و پایتان را قطع میکنم.» «فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ». «هر غلطی دلت میخواهد!» خیلی عجیب است. توی چند دقیقه اله و رب و ملکشان عوض شد. میل فطریه عوض نشده. این همان بود. آن تغییر پیدا نمیکند. تشخیص غلط بود. تطبیق غلط بود. الان تشخیص داد که آقا، رب و ملک و اله واقعی کیست. حاضر شدند برایش جان بدهند. اصلاً فهمیدند کشته بشوند، بهش نزدیکتر میشوند. خیلی عجیب است بحث فطرت. همهمان داریم توی تطبیق اشتباه میکنیم.
نتانیاهو دنبال قدرت، دنبال جاودانگی، دنبال ثروت، دنبال فلان. میلش فطری است، ولی چون عقل ندارد، کدام عقل؟ عقل خیلی مهم است. پس آقا، میل به پرستش توی همه هست. همه میخواهند بپرستند یک قدرت مطلقه که از اینها حمایت بکند و اینها را کاور بکند و پشتیبانی بکند و... ولی او را غلط تشخیص میدهند. فکر میکنند آمریکا است. فکر میکنند آقای روحانی خداپرست است، فقط خدایش فرق میکند. درست. به جای خدا، کدخدا میپرستد. آمریکا. میگویند: «کدخدا.» کدخداپرستی با خداپرستی. «قدرت مطلقه این هم فلان است. ما باید با این کنار بیاییم و راضیش کنیم.» این همان است دیگر. باید بپرستیم. یعنی آقا، کاری کنیم که از ما راضی بشود، حمایت بکند ما را، در سایه رحمتش قرار بدهد. از ما ناراضی نباشد، خشم نکند بر ما، ما را عقاب نکند. همان حرفهایی که انبیا میزنند. انبیا در مورد خدای متعال میگویند، این شخص در مورد کدخدای نامتعال میگوید. همهاش پرستش یا بنیآدم! «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ». خیلی سوره یاسین میفرماید که: «مگر با من قرار نداشتید که شیطان را نپرستید؟» آقا، کی شیطان میپرستد؟ یک شیطانپرست. یک گروه محدودی توی کل آمریکا. چند درصد آمریکا شیطانپرست؟ ۵ درصد؟ ۱ درصد؟ امروز آمریکا که ۹۰ درصد آمریکا، آمریکایی هستند. امروز ۱ درصد شیطانپرست است. بعد خدا آمده میگوید به کل بنیآدم دارد میگوید: «مگر قرار نبود شیطان را نپرستید؟» پس این شیطانپرستی با آن شیطانپرستی فرق میکند. این شیطانپرستی منظور چیست؟ منظور اطاعت است. خیلی عجیب است ها! خیلی نکته مهمی است. بعداً باهاش کار داریم. پرستش به معنای اطاعت است. هر کی را که مطیعش بشوی، داری میپرستی. گوش دلت به کیست؟ حرف از کی میشنوی؟ حرف کی را خریدار هستی؟ همان را داری میپرستی. «مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ». امام جواد علیهالسلام فرمود: «دل بدهی به حرف هر کسی، همان را داری میپرستی.» خیلی روایت عجیبی است ها! اگر آن ناطق، آن گوینده از خدا حرف میزند، خداپرست. اگر از شیطان، شیطانپرست.
اینترنشنال نگاه میکنی؟ شیطانپرست. بیبیسی نگاه میکنی؟ شیطانپرست. العربیه نگاه میکنی؟ شیطانپرست. اگه ۲۰:۳۰ نگاه میکنی؟ خداپرستی. کیهان میخوانی؟ خداپرستی. مطلق نیست. ولی اینکه از کی حرف میشنوی، تحلیل تو را از کی میگیری، خودت را با کی تطبیق میدهی، راست و دروغ و درست و غلط تو را با کی چک میکنی؟ چرا میگویی غلط است؟ چون اینترنشنال گفت. یک وقتم میگوید غلط است، میگوید چرا؟ میگوید: «رهبری گفته.» «آقا فرموده، امام خمینی فرمود.» این سخنگو، سخنگوی الهی است. بی هوای نفس. فقیه عالم ربانی، خداشناس، قرآنشناس، دینشناس است. اینجور که تطبیق میدهی میشود خداشناسی اینهاست. این خداشناسی اینها همینهاست. اینکه میگوید آقا، «مگر قرار نداشتیم شیطان را نپرستید؟» -کلاس تموم شد وقت نیست- منظورش این نیستش که رفتی شیطانپرست شدی. ۶۶۶ مثلاً برعکس میندازی گردنت. نه! منظورش این است که اینترنشنال نگاه میکنی، شیطان را نپرستی. درست شد؟
------------------------------------------
1. به نظر میرسد «فلاح» غلط تایپی و منظور «فنا» بوده است که مطابق با معنای کلی متن، تصحیح شد.
در حال بارگذاری نظرات...