‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رسیدیم به فصل دوم کتاب، درس سوم. فصل دوم در مورد خدای متعال و صفات است. درس سوم، باور به خداست. درس چهارم، صفات خوب.
اول آیه الکرسی را میآورند و بعد، این بحث را مطرح میکنند که قرآن کریم سخن بیمانند الهی است. گذر زمان از تازگی قرآن چیزی کم نکرده و چیزی به آن اضافه نشده است. قرآن، حقایق الهیه است و نحوه زیستن را نشان میدهد که چطور در پرتو هدایت الهی زندگی کنیم. حالا وظیفه ماست که از این سفره معرفت الهی بهره ببریم.
اولین مسئلهای که بعد از نگاه قرآن بررسی شود، خود خدای متعال است. قرآن خداوند را یک خالق بینقص و مدبر جهان هستی معرفی میکند؛ مدبری که همه اشیا به او وابستهاند و با قدرت او استوار و پابرجایند. خیر و شر و سود و ضرر، همه به دست خداست. خدا را باید در برابرش مطیع بود و در برابرش کرنش و خضوع کرد.
کرنش یعنی خضوع. اول در مورد اهمیت خداشناسی. اهمیت و ارزش خداشناسی: انسان در انتخاب راه و روش زندگی خودش اختیار دارد. باید برای زندگی خودش برنامه و روشی داشته باشد که بتواند در چهارچوبش زندگی کند. هدف خلقتش، مطلبی است که علامه در جلد ۶، صفحه ۲۵۶ فرمود. مطلب بعدی در جلد ۱۹، صفحه ۲۶۹ میفرمایند که آداب زندگی.
پس، آقا، اول اینکه یک روشی داشته باشیم در زندگی. همه همینیم؛ بدون روش و سبک و شیوه نمیشود زندگی کرد. زندگی چهارچوب میخواهد، مخصوصاً در حوزه مسائل اجتماعی؛ آنجا اختیارمان محدود میشود. علامه بحث دارند که اصلاً قانون آمده برای اینکه اختیار را محدود بکند. قانون برای اکراه، برای محدود کردن اختیار. نمیشود که شما هرجور دلت میخواهد راه بروی. آقا، من از هر طرفی بخواهم با ماشینم میروم، تو هر کوچهای بخواهم، هرجور بخواهم وارد میشوم، هرجا بخواهم پارک میکنم. زندگی کردن قانون میخواهد. باید یک چهارچوبی باشد تو زندگیمان، بر اساس همان زندگی کنیم.
حالا علامه در جلد ۱۹ میفرماید که آداب زندگی از آن شناختهایی حاصل میشود که انسان از حقیقت عالم، از عالم هستی و غایت آن، سرانجام آن (یعنی من چه چهارچوبی را باید انتخاب کنم؟ چهارچوبی که متناسب باشد با حقیقت عالم، با غایت عالم) باید با اینها تناسب داشته باشد. آن قانون و آن چهارچوبی که میخواهم با آن زندگی کنم. مثلاً اگر قرار است که به فلانی محبت کنم، با فلانی دشمن باشم. بعد با فلانی که محبت میکنم، مثلاً در این حد میتوانم محبت کنم، مثلاً محرم و نامحرم است. بعد مثلاً میتوانم دست بدهم، روبوسی کنم، مثلاً روبوسی یعنی بوسه بزنم. خلاصه، آقا، اینها بر اساس یک چهارچوبی است که آن چهارچوب بر اساس درک من از هستی است. چرا یک مسلمان به نامحرم که میرسد دست نمیدهد؟ میگوید: «آقا، من مسلمانم.» خب، من مسلمانم یعنی چه؟ تمام شد؟ یعنی من یک درکی از هستی دارم، یک خالقی دارم، یک دینی دارم، یک قوانینی دارم. آن قوانینی که آن خالق من، رب من، برای من قرار داده، مرا منع کرده از اینکه با شما دست بدهم. این میشود چهارچوب بر اساس آن قوانین هستی و حقایق.
کسی که قائل به ماورای عالم ماده نباشد، فقط دنبال لذایذ مادی میرود؛ ولی انسانی که باور دارد که خدای حکیمی است که مالک این هستی را آفریده، انسان را آفریده و ناظر بر رفتار انسان است، این دیگر همیشه خودش را در مسیری قرار میدهد که رضایت خالقش را تأمین کند.
علامه در جلد ۶، صفحه ۲۱۷ میفرمایند که قرآن کریم، توحید را (یعنی باور به خدای یگانه را) مبنای همه قوانین و همه دستورها میداند. در واقع ما اصول دین نداریم. حالا آن پنج تا را نداریم، هزار تا اصول دین داریم! بیسوادی و بیعقلی وقتی دست به دست هم میدهد، بعد میگفتش که مردم جزء اصول دین. حالا روایت دارد مردم جزء ستون دین هستند. حالا میگوید مردم اصول دین.
بعد، کدام مردم؟ الان حضرت زهرا سلام الله علیها مخالف مردم بود، مردم هم مخالفش بودند. خب، یعنی حضرت زهرا مخالف اصول دین بود؟ بعد، مخالف اصول دین کافر میشود، مرتد میشود. از اصول دین: یکی از اصول دین را قبول نداشت حضرت زهرا سلام الله علیها؟ بعد مثلاً سیده نساء عالمین بود، ولی با مخالفت با یکی از اصول دین از دنیا رفت، جهنم که معاذالله!
اینها آن ستون دین، ستون برای اجرای دین. آن دین اصلاً یک معنای دیگر دارد. آن ستون اصلاً یک چیز دیگر است. این اصول یک چیز دیگر است، آن ستون یک چیز دیگر است. این دین با آن دین فرق میکند. آن حوزه اجراییات و عمل، ستون اجرای دین. این ستون، اصول، اصول باور به دین است؛ یعنی اعتقادات دین، اصول اعتقادات. آن یک چیز دیگر است. آن ستونها که هزار تا ستون میشود، فروع و بحثهای دیگر. حالا ما اصول هم نداریم. به یک معنا پنج تا نداریم. همه یکریشه است. یک دانه از توحید است. همه اینها از دل توحید درمیآید.
یعنی عدل که خب اصلاً روشن است در مخالفت با اشاعره و اینها مطرح شده که عدالت را قبول. عق خدمت شما عرض کنم که نبوت هم در واقع فرایند و روش هدایتگری خدای متعال. امامت هم که ادامه نبوت. معاد هم یکی از عوالمی است که خدای متعال آفریده برای جزای انسان، به ابدیت انسان. پس در واقع ما یه دونه اسلحه عقایدمون، آن هم توحید است. البته حالا یک سری بحثها هم هست که باید پرورش داده بشود. اینجا حالا روی خود اینکه اینها پنج تا باشد، کمتر باشد یا بیشتر باشد، بحث اشکال ندارد. حالا آن بابا یک چیز دیگر دارد میگوید، این حرف یک چیز دیگر است که حالا از جهت علمی و تحقیقی آیا لزوماً باید پنج تا باشد، کمتر باشد، بیشتر باشد؟ آن یک بحث دیگر است.
مثلاً قرآن ایمان به ملائکه را، ایمان به کتب، ایمان به رسول، ایمان به یوم الآخر و ایمان ملائکه را جزء متعلقات ایمان مطرح کرده. کأنه ایمان به ملائکه جزء اصول دین است. کسی این را نداشته باشد کافر است؛ ولی ما تو اصول اعتقاداتمان از همین بحث کلاً مطرح نیست. نه تو نبوت است، نه تو امامت است، نه تو معاد است، نه تو عدل است، نه تو خود توحید است. برای ملائکه باید یک جایی در نظر گرفت. شاید بهتر باشد به جای معاد، عالم غیب را مطرح بکنیم. بعد عالم غیب را تو مراتب و درجاتش. مثلاً سلسله مباحث داشتیم، «مدخل شناسی علم کلام». آنجا در مورد این بحثهای اصول دین و اینها بیست و خوردهای جلسه بحث کردیم. بیست جلسه فکر کنم. البته بحثش نصفه بود.
خیلی اصل اینکه اصلاً اصول دین تقلیدی یا تحقیقی است، در موردش مفصل بحث کردیم که اصلاً به چه دلیل شما میگویید که باید در اصول دین طرف خودش کارشناس باشد. باید بحث شود حالا آنجا بحث حرف دقیقی است یا نه. بله، و اینکه حالا اگر هست چطور باشد، اگر نیست چطور باشد. خدمت شما عرض کنم که و اینکه اصلاً اصول دین اعتقادات یعنی چه دقیقاً. حالا به هر حال مباحثی بود.
پس آقا، مبنای تمام دستورها میشود توحید و ارزش همه، همه ارزشها. میگویند ارزشهای دینی، ارزشها، هنجارها، شنیدید؟ یار و ناهنجار. همه ارزشها و هنجارها هویتش، آن در واقع قداستش، ارزشش را از توحید میگیرد. همه به توحید مرتبط است. تمام اسلام، بالا و پایینش توحید است. این خیلی نکته مهمی هست، مخصوصاً تو مباحث معنوی و عرفانی، سلوکی تربیتی. این بحث عظمت خودش را آنجا نشان میدهد که تمام این دستورات توحید است.
علامه طباطبایی میفرمایند که بحث مربوط به معرفت نفس و اینها را به استادم مرحوم آیت الله قاضی عرض کردم: «آقا، اینهایی که شما میگویید کجای دین آمده که مطالعه نشنیدیم؟ این حرفها خیلی عجیب است. اصلاً این حرفها نیست. هیچ خودشناسی، خودشناسی، معرفت نفس، اینها کجای دین است؟» علی آقای قاضی فرموده بود که همه دین. به قول ما عینکت را باید عوض کنی! یعنی تو همه دستورات دین این نکته نهفته است. نکته چی؟ نکته توجه. حالا این تو رساله الولایه یک بحثی دارد، خوب توجه به فقر خودت و توجه به کمال خدا. همه دین تو این خلاصه است. همه دین برای توجه به این نکته است: معرفت نفس، معرفت رب. معرفت نفس یعنی معرفت نقص، نقص خودم، معرفت فقر. درست است که این را وقتی بفهمد، این فقیر وجود ربطی است، عین ربط، عین تعلق. درست است؟ تعلق را که ببیند، میبیند که به چه تعلق دارد دیگر، متعلق را پیدا میکند. معرفت نفس معرفت رب میآورد.
حالا شما سؤال میکنی آقا، دستورات دین چه ربطی به معرفت نفس دارد؟ مثلاً میگوید که با کارگری که کارگری که میخواهی ببری سر کار، اجیرت میخواهد بشود، اول قیمت را با هم قرار بگذارید، توافق کنید. همان اول توافق کنید. خب، اینجا در معرفت نفس ربطش این است که آن کارگر وقتی که از اول با او توافق نمیکنی، کل مدتی که دارد کار میکند، ذهنش درگیر است که آقا اینها پول ما را میدهند، پول ما را نمیدهند؟ چقدر میدهند؟ زیاد میدهند؟ اگر بگوید مثلاً فلانی اینقدر میگیرد، تو هم بعد اینقدر بگیری چه؟ این بنده خدا سه ساعت دارد کار میکند. تمام سه ساعت ذهنش درگیر این مسئله است. خب، کسی که ذهنش درگیر این باشد، دیگر فرصت نمیکند حواسش به معرفت نفس و توحید و اینها جمع باشد. خدا این را اینجوری کرده که این حواسش پرت نشود به اینهایی که مربوط به حوزه حیوانی انسان است.
ازدواج، مثلاً چه میدانم طلا، همه احکامی که مربوط به بعد حیوانی ماست (خوراک، طعام، اطعمه، اشربه) حالا جدا از آن آثار تکوینی که دارد که مثلاً غذای حرام اثرش این است، غذای حلال اثرش آن. دستوراتی که غالباً این شکلی است که برای این است که آقا، شما از آن مشغله خارج شوی. عدالت که رعایت بشود، حقت را که بتوانی بگیری، از این مشغله خارج میشوی. وقتی حقت را خوردند، ذهنت همش درگیر است. ذهن درگیر این است که این پول ما چی میشود؟ آخر ماه چیکار کنم؟ از این شکایت کنم؟ شکایت به کجا میرسد؟ وکیل، قاضی، حقمان را بدهند. وقتی قواعد اسلام عمل بشود، دیگر کسی همچین مشغلههایی پیدا نمیکند. خب، این مشغلهها مانع چی بود؟ مانع توجه به حق تعالی بود. پس اینها همش توحیدی است، و لو به ظاهر توش توحید دیده نمیشد، ظاهر حیوانی بود.
کاملاً مثلاً میگوید آقا، همسر با همسر مثلاً برای همسرش آرایش، لباس خوب بپوشد. توحید دارد این. غرایز وقتی خوب تأمین بشود، دیگر طرف از آن مشغله و درگیری و تشویش خاطر خارج میشود. تشویش که نداشته باشد، نمازش با حضور قلب مثلاً میتواند توجه پیدا کند به خدای متعال. در واقع اینها دفع موانع است. پس یا دارد موانع را دفع میکند، یا دارد ایجاد توجه میکند، یا موانع توجه را دفع میکند، ایجاد توجه میکند. همش آخر به توحید برمیگردد. همش توحید است. نکته خیلی مهم. پس مبنای همه دستورها و همه ارزشها در دین، در اسلام، توحید است.
جمله قشنگی است: طوری که میشود نظام دستوری اسلام را گسترش یافته ایمان به خدا و از سمت دیگر ایمان به خدا را خلاصه نظام دستوری اسلام دانست. جلد ۶، صفحه ۱۷. ایمان به خدا خلاصه نظام دستوری اسلام. چکیده کل اسلام که میشود ایمان به خدا، توجه به خدا، عشق به خدا. خیلی جالب استها! یعنی بعضیها آمدهاند یک چیزهایی درست کردهاند به اسم عشق. مکتبهایی که مثلاً حرف از عشق. حالا خود مسیحیت تبشیری مثلاً یک کمی حال و هوا را.
ولی عشق به خدا مثلاً برای دفاع از مظلوم چه شکلی خودش را نشان میدهد؟ میگوید آقا، اعدام نکن. چهار تا آدم باسواد هم پیدا نمیشود. باسواد اهل تحقیق، اهل مطالعه، دو کلمه حرف درست حسابی بزند سر پاسخ دادن به چه کسانی. خلاصه این میآید میگوید آقا، قصاص نه. اصلاً تو همان مصاحبهاش قصاص را نفی میکند که البته نفی قصاص ارتداد میآورد. مرتدا! این خوب قصاص را از چه بابی نفی میکند؟ آقا، نکشید! این خشونت، فلان. این عین عشق است، یک عشق خدای متعال است به مظلوم و بقیه مظلومین، مظلومین بالقوه که اگر این کار را نکند چه خونها ریخته خواهد شد و دارد میریزد. میگوید که آقا، اگه کسی را کشتند، تربیتش کنند. خب من هم گفتم که من حاضرم بکشم. مرتد که هست! حالا مرتد هم نباشد، من ایشان را میکشم. خانوادهاش هم مرا ببرند یک چند وقتی زندان، تربیتم کنند. قول میدهم زود هم تربیت بشوم. آره، آره، رسیدگی کنند.
بعد، شاخص تربیت چیست؟ یعنی کی معلوم میشود این آدم تربیت شده؟ تو زندان. من قول میدهم آن شاخصهای تربیت را دو ماهه داشته باشم. شما فقط اجازه بدهید من بکشم، دو ماه زندان بروم، زود تربیت میشوم، میآیم بیرون. خودم حاضرم مورد آزمایشگاهی ایشان باشم در قتل خودش. ثواب هم! اینها شعر بافتن است، اینها شعر گفتن است. اونی که خلق کرده خودش بهتر از همه. اون اولا رحمتش از خدا بیشتر میرسد؟ عقلش از پیغمبر بیشتر میرسد؟ محبتت از خدا و پیغمبر بیشتر است؟ او میدانسته که اونی که بازدارندگی دارد، اونی که مانع جرم میشود، قصاص است. آن هم این قصاص باید بکشند. طرف با این شرایط. این است که باعث میشود طرف دست و پایش را جمع کند وگرنه که دیگر شهر هرت میشود دیگر! یعنی هرکی از راه برسد، هرکی را میکشد، بعد میرود زندان تربیت میشود. جای خوبی هم! کارتونخوابیم و تو خیابانیم و سرما و اینها. میرویم آنجا یک غذایی هم بهمان میدهند و جا بهمان میدهند و امکانات. بعد تازه تو زندان کلی چیز میز یاد میگیریم. زندان که میروند کلی با شیوههای جدید قتل و غارت و جنایت و اینها آشنا میشوند. یک دوره آموزشی هم هست. بعد اصلاً میرویم تیم پیدا میکنیم آنجا، باند میشوند تو زندان، به شبکه وصل میشوند، شبکه بزرگ. آنجا خودشان الان پشیمان هستند از این داستان اعدام و اینها. شنیدم که مثل اینکه دارند قضیه اعدام را آرام آرام میآورند که مثلاً آره، بله. یا البته آنها شیوههای دیگری جای اعدام دارند، شوک الکتریکی.
پس آقا، همه دستورات اسلام خلاصه میشود در توحید و ایمان به خدا. بنابراین، شناخت و باور به وجود خدا از یک طرف میشود روش زندگی، در نتیجه آن، سرنوشت انسان تعیین میشود. از طرف دیگر، ساختارها و شعارهای جامعه را ترسیم میکند. خیلی نکته مهمی است. هم دنیا را تأمین میکند، هم آخرت. دنیا و آخرت ما با توحید ساخته میشود، بنا میشود. دنیای ما متفاوت میشود، آخرت ما هم متفاوت بشود. سرنوشتمان را توحید تعیین میکند.
توحید فقط صرف اینکه یک کلمهای را به زبان بیاوریم یا تو ذهنمان یک بار مثبتی برایش در نظر بگیریم برای کلمه خدا، برای کلمه الله، این توحید نیست. توحید باور تصدیق است. تصدیق چیست؟ اول تصدیق بودنش است، بله، یک مرتبه است. یک مرتبه تصدیق یگانه بودنش است. او هست، فقط هم او هست. هیچکی دیگر نیست: «لا اله الا الله». درست شد؟
بعدش چی؟ حالا همه چی از تو همین دل «لا اله الا الله» درمیآید. پیغمبر روز اول فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا.» «لا اله الا الله» بگید، فلاح. به فلاحیت. همین کلمهای که پیغمبر فرمود. تو ۲۳ سال ۶۰۰ صفحه قرآن برایش نازل شد. همین که یک «لا اله الا الله» بگویی که تمام نمیشود. اگر «لا اله الا الله» گفتی، چقدر آیات قرآن داریم: «إن کنتم مومنین». آیات جالبی داریم. اینها همش میگوید که اگر شما «لا اله الا الله» را گفتید و توحید را قبول دارید، اینها را هم باید قبول کنید.
مثلاً در سوره مبارکه آل عمران، ۱۷۵: «إنما ذلکم الشیطان یخوف أولياءه». ترس از جنگ بوده. شیطان میترساند اینها را از جنگ. آن کارها را نکنید، جنگ میشود. این کفار را حساس نکنید، تحریک نکنید. خدای متعال فرمود: «فلا تخافوهم و خافون إن کنتم مومنین». اگر ایمان دارید، از من بترسید. خب، یعنی چی؟ یعنی «لا اله الا الله تفلحوا». حالا اینجا معنایش این است که برو بجنگ. مگر نمیگفتی «لا اله الا الله»؟ پس چرا از اینها میترسی؟ این میشود نشانه ایمان، نشانه توحید.
نمیشود که «لا اله الا الله» بگویی مثل سعودیها روی پرچمت هم بزنی «لا اله الا الله» یا داعش. حالا، جولانی را نگاه کنید، ته «لا اله الا الله» گویان عالم است. سعودی از «لا اله الا الله» پول درمیآورد، قرآن چاپ میکند. خب، بعد ببینید ترامپ بهش میگوید: «من اگر بالای سرت نباشم، دو هفته بالای سرت نباشم، باید فارسی صحبت کنی!» آره، گفته هفت هشت سال پیش، ترامپ. پرست گوساله پرست. در ایران، آفرین، فارسی صحبت کردن اگر بد است، انگلیسی صحبت کردن برای کسی که زبان بالاخره زبان اجنبی، فارسی حرف بزنی؟ عباس فارسی بهت نزدیکتر است، تو انگلیسی. فارسی همجوارت است، مسلمان است. فارسی خیلی عربی باز به زبان کسانی داری صحبت میکنی که میآیند اینجا طواف میکنند. هرکی میروند نصف اینها که میآیند اینجا اینجوری است. داستان ایمان، توحید، مسلمان. بعد میشود اینها نماد مسلمان، اسلام. اسلام این است؟ اسلام واقعی را قطر، اسلام واقعی امارات، اسلام واقعی مال سعودی است؟ بله، هیچ جای دنیا، آقا، هیچ جای دنیا کار رسانه و روانی که برای ایران میشود برای هیچ کشوری، برای هیچ ملتی تو دنیا نمیشود.
الان من اینجا نشسته باشم، روزی ۳۰۰ نفر بیایند به من بگویند: «این چیه پوشیدی نشستی؟ کی تو را اینجا راه داد؟ تو چه ارزشی داری؟ تو مگر سواد داری؟ تو مگر چیزی حالیت میشود؟ تو برای چی داری تدریس میدهی؟» اگر روزی ۳۰۰ نفر آمدند به من گفتند، من چه حالی پیدا میکنم؟ شبانهروزی ۳۰۰ نفر، لااقل ۳۰۰ تا شبکه مستقیم به زبان فارسی دارد هی به یک جوان ایرانی میگوید که تو هیچی نیستی. تو چه ارزشی داری؟ تو بدبختی. تو بیچارهای. تو فقیری. تو گدایی. تو از زندگی چی میفهمی؟ تو چه لذتی از زندگی بردی؟ این چه کشوری است؟ اقتصادی است؟ این چه سیاستی است؟ این چه فرهنگی است؟ اینجا حکومتی است؟ این چه وظیفهای پیدا میکند این آدم؟ یک روز ۳۰۰ نفر بهش بگویند، حالا ۵۰ ساله هرجا میرود. اصلاً شوخی نیست. این جو روانی برای کدام کشور؟ برای ترکیه دارند؟ خب خود ترکیه هست دیگر. چه کار دیگر خرج بکند.
خلاصه خدمت شما عرض کنم که اونی که این بازی را به هم ریخته، ایران است دیگر. جوان ایرانی است. تو کل دنیا اونی که با این فحشا مخالف است، این حجم سنگین منکرات، فحشا، گناه، جوان ایرانی. دنیا نیست؟ هست، ولی اگر آنها هم هستند، از این جوان ایرانی الهام گرفتهاند، از اینها یاد گرفتهاند. شهید حججی، شهید آرمان علیوردی، شوخی نیست. اینها خیلی نکات مهم در سوره مبارکه بقره، آیه ۲۷۸ میفرماید: «فذروا ما بقی من الربا إن کنتم مومنین». کنار. اگر ایمان داری، روش. نشانههای توحید. کشوری که موحد باشد، توحید را قبول داشته باشد، دیگر حرفی از ربا توش نیست. بانکداری ربوی نیست. مردم به هم ربا نمیدهند. مردم به هم قرض میدهند. ایمان به خدا این کار را میکند: «إن الله یمحق الربا و یربی الصدقات». خدا ربا را محق میکند، نابود میکند، صدقات. «یربی الصدقات». ربا را خدا تو صدقه میدهد. ربایی که شما میخواهید، خدا بهت میدهد. تو میخواستی از ایکس و ایگرگ، از زید و بکر ربا بگیری، خدا بهت ربا میدهد، یربی الصدقات. به چی ربا میدهد؟ به صدقه. خب این چی میخواهد؟ ایمان میخواهد. ایمان که باشد، شما یک نظام اقتصادی دیگر پیدا میکنید. این بانکداری، بانکداری اسلامی. البته این مال جمهوری اسلامی نیست، از قبل بوده. بیا، حالا خیلی زورشان نرسیده که اصلاحش کنند. انشاءالله که بتوانم اصلاحش کنم. این بانکداری ربوی خیلی زشت است، خیلی زشت است. بخش عمدهای از مشکلات اقتصادی کشورمان به خاطر همین بانکداری است.
خلاصه آقا، ایمان که بیاید، توحید که بیاید، همه چیز را عوض میکند. اقتصاد شما را عوض میکند، پوششت را عوض میکند، روابط بینالمللت را عوض میکند، فرهنگ، سینما، ورزش، همه چی. عوض نمیشود تو سینمات مثل قبل انقلاب باشد، بعد روی پرچمت فقط یک «الله» بزنی. حکومت بن سلمان که پرچم «لا اله الا الله» میزند! اصلاحات دیگر. اصلاحطلب دیگر. بن سلمان آمده همه چی را عوض کرده. خانمها را از آن آره، حجاب را ول کردهاند، اصلاً به فحشا کشیدهاند. چقدر خدمت شما عرض کنم که دیسکو، کازینو. بله، بله. تو مکه آقا، قمار راه انداختهاند. تو مکه بله. تو مکه که مثلاً جمعیت خیلی زیادی میشوند، آنجا بازی میکنند، قمار میکنند. عربستان نبوده، جای دیگر بوده. بله، ولی خوانندههای معروف دنیا را برمیدارند میآورند توی ریاض و جاهای دیگر، نوع کنسرت. اسمش میشود اسلام توحید، «لا اله الا الله». نمازشان هم میخوانند. اینها. نمازی به چه دردی میخورد؟
مطلب بعدی در مورد فطری بودن توحید است. خب ما در مورد فطرت زیاد صحبت کردیم. یک ۱۵ جلسه فطرت از نگاه امام خمینی داریم. روش رایگان است. خودم باید بگردم پیدا کنم، چشم. یک ۵ جلسه در مورد شاهکلید صحبت کردیم تازگی که آن پنج جلسه خب بحث فطرت خیلی توش بود. این شد. بله، بله. قبلاً هم یک دور کامل کتاب فطرت شهید مطهری را بحث کردیم. آن هم ۲۰ جلسه یا ۳۰ جلسه شد. خدمت شما عرض کنم که یک سری مباحث مختلف هم در مورد فطرت داشتیم. مجموعاً فکر میکنم ۵۰ جلسه، ۲۰ و ۵۰، ۷۰. باز هم در مورد فطرت فکر میکنم بحثهایی داشتیم، الان خاطرم نیست. یک بحثی داشتیم، نظام مهندسی معارف. ۵۰ جلسه اینها باشد. نظام مهندسی معارف، بحث فطرت. یعنی همین بحثی که عرض کردم، تمام دین آمده برای توحید و مبتنی بر فطرت. همانجا همین بحث یک مقدار البته نشد ادامه پیدا کند، چون جلسات آنلاین بود با دوستانی که در آمریکا بودند و از سال ۹۹ تا ۱۴۰۱. بله، نظام مهندسی. این ۶۰ ساعته، آقا، نظام مهندسی معارف ۶۰ ساعته. توی مدرسه تعالی هم هست، ۶۰ جلسه است. فصلهایش هم این است: فصل اول: «لا احب الآفلین». فصل دوم: محبت و دعوت. فصل سوم: ربوبیت و محبوبیت. فصل چهارم: کتاب فطرت شهید مطهری. فصل پنجم: معنای فطری بودن دین از نگاه المیزان. بحث فطرت تو المیزان است. فصل. این هم از این.
نه، آن امام خمینی یک بحث دیگر است، بله. خدمت شما عرض کنم که فطرت از نگاه امام خمینی باز یک دوره دیگر است. آقا، پس اصل بحث. یک بحث دیگر هم داشتیم، توحید کاربردی. آن هم دو فصل است. بحث فطری بودن خداشناسی از اول وارد میشود و خدا را از همین مبادی فطری اثبات میکند. یک بحث دیگر را که حالا تو این بحثها اگر حوصله کنید گوش بدهید، به نظرم خیلی به دردتان میخورد، ۲۳ ساعت توحید کاربردی. توحید کاربردی ۲۳ ساعت. این توحید کاربردی بحثهای مهمی توش بوده. خدمت شما عرض کنم که توحید چون یک بحث به قول معروف پدر ما را درآورد، این بحث حسابی انرژی ما را گرفت، خیلی رویش کار شد. تو نجف هم بود، این دوره در نجف را تدریس کردیم. خدمت شما عرض کنم که نه، حالا بنا بوده که کتاب بشود خودش. خدمت شما عرض کنم که حدیث: «فسخ عظام عرف الله بفسخ العزائم». امیرالمؤمنین فرمود: «من خدا را با فسخ عزائم شناختم.» روی همین مبنا وارد شدیم برای شناخت خدا و بحث فطرت و اینها. این بحث هم پس انشاءالله داشته باشید تا انشاءالله بیایم و این بحثهای توحید اینجا را با همدیگر ادامه بدهیم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آل طاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...