!! توجه : متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
در مورد اُنس با قرآن گفتیم: مرحله اول گوش دادن به قرآن، مرحله دوم خواندن قرآن. درست خواندن قرآن. خدای متعال در آیه ۲۰ سوره مزمل دو بار فرمود: «فاقْرَؤُا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ»، که آیهاش را جلسه قبل خواندیم و بحث کردیم. «آنچه میسر است»؛ یکمی سخته، یعنی من چیزی که به ذهنم میرسد را دوست ندارم باور نکنم، چون انجام دادنش سخته.
ببینید الان مثلاً من و شما این فضای مجازی که روی گوشیهایمان داریم، مثلاً حالا تلگرام، واتساپ، ایتا... حالا بنده که هیچکدام از اینها را روی گوشیام ندارم؛ خیلی سال است، شاید ده سالی فکر کنم بشود که من اینستاگرام ندارم و خدمت شما عرض کنم که حالا جالب است در مورد اینستاگرام کتاب نوشتم، ولی اینستاگرام ندارم. عرض کنم که بهخاطر همین کتاب نوشتم و بهخاطر همین هم ندارم. عرض کنم خدمت شما که در مورد توییتر مثلاً جلسات متعددی آموزش توییتنویسی داشتیم، ولی توییتر ندارم. به نام ما هست، دوستان گاهی هم چیزی از ما منتشر میکنند، ولی خودم ندارم روی گوشیام.
هیچی! ماها اینجوری هستیم که هر چه برایمان میسر بشود، میرویم واتساپ، میرویم ایتا، میرویم تلگرام. درست است؟ میسر میشود؛ یعنی الان یک جلسه کاری است، یک کلاس، نمیتوانم ولی کلاس تمام بشود. مثلاً الان ساعت ده دقیقه به یازده است که کلاس ما تمام میشود. تا یازده، ما ده دقیقه وقت داریم. این ده دقیقه را یک قهوهای میخوریم، نسکافهای میخوریم، شیرچایی... شیر چایی میخورید؟ عرض کنم خدمت شما که بادمجان... چی بود برای اضافه؟ «پَتْلِجانی کَبابه»؛ همین کباب. کباب! جالب است عربیاش هم کباب است، ترکیاش کباب است، فارسیاش کباب است، انگلیسی و اردویش هم کباب است. انگلیسی چیست؟ تنها واژه بینالمللی که میتوانم ازش استفاده کنم. من با این کلمه کل دنیا را الان میتوانم... خوب خلاصه آقا، شما این ساعت ده دقیقه به یازده تا یازده یک چایی میخورید، قهوهای میخورید. هر چقدر بتونید گوشیتان را چک میکنید. هر چقدر بتونی تلگرام را چک میکنی، واتساپ را چک میکنی. این همان «مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ» است.
گفتم این معنایی است که دوست ندارم بهش فکر بکنم، چون اگر قرار باشه ما با قرآن اینجوری ارتباط برقرار کنیم، من که میروم جهنم! یعنی اگر آیه اینو میگه، من که جهنمیام! مثل اینکه بگه آقا: هر وقت تونستی ایتای ات را چک کن. الان مثلاً خانم بنده به من پیامک میدهد: میگه هر وقت تونستی بله را چک کن. هر وقت تونستی کیه؟ «مَا تَيَسَّرَ»! تا کلاس تمام شد، چاییام را خوردم... خدا فرموده: هر وقت تونستی قرآن بخوان! اگر معنای «مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ» این باشه، اگر واجب باشه که هیچی! «فاقْرَؤُا» اگر فعل امر است که دال بر وجوب، در اصول که میگویند آقا ظهور در وجوب دارد. اصلش، مگر اینکه ترخیصی. ترخیصش کو؟ حالا ترخیص ندارد که. البته دوبار در آیه گفته، آن هم با این شرایط گفته. گفته من میدانستم مسافرت میروید، جهاد میروید. برای همین آنجا ترخیص دادم و الان دارم ترخیص میدهم، میگویم هر چقدر میتوانید، چون میدانم آنجا سختتان است، دارم ترخیص میدهم، میگویم هر چقدر میتونی. این که دیگر خودش ترخیص ندارد که! تأکید میکند، شرایط مختلف را مطرح میکند، میگوید میدانم شبها، نصف شب، یکسوم شب، یکدوم شب، نمیتوانید حساب بکنید، دوسوم شب. هر چقدر شد، میدانم در طول روز مسافرت میروید، کاسبی دارید، مریضید، جهاد میروید.
اگر قرار باشد این «مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ» اش بشود مثل، یعنی مصداق واضحی که ما الان برایش داریم، همین چک کردن همین شبکههای اجتماعی، «سوشال میدیا»یی که با آن سروکار داریم. درست است؟ آقا واتساپمان را هر وقت توانستیم چک میکنیم. هر وقت فرصتی بشه یک سر ایتا میزنیم، کانالهامان را چک میکنیم. هر وقت شد، هر چقدر توانستیم. الان از شما میپرسم در شبانهروز مثلاً چقدر ایتا میروید؟ هر چقدر بتوانم، هر چقدر فرصت بکنم. کلاسها بروم، چه میدانم، خرید و دیدارم، تو راهم میروم و میآیم، هر چقدر بتوانم چک میکنم. حالا انگار میشود یک ساعت، دو ساعت... هر چقدر میتوانید قرآن بخوانید. البته اگر عادت بشه خیلی خوبه. بله! خیلی، خیلی مهمه. یعنی در سبک زندگی ما این قضیه آقا جایش خیلی خالی است. قرائت قرآن متأسفانه نیست. ما نماز هست، حالا اول وقت، وسط وقت، هر وقت، چه میدانم، یک سری کارهای عبادی این شکلی را داریم. اگر نافله حالا احیاناً بخوانیم، ولی قرائت قرآن جزء برنامههای ما نیست. لااقلش این است که این «ما تَيَسَّرَ مِنْهُ» دیگر در روز همین است که رهبر انقلاب فرمودند دیگر. روزی نیمصفحه را که دیگر میشه خواند؛ روزی یک صفحه، دو صفحه، سه صفحه. نیمصفحه هم که دیگر میشود آقا. یعنی شما در حد نیمصفحه هم یک دقیقه... آفرین! یک دردی است متأسفانه. بله کمتر، متأسفانه. یعنی قرائت و انس با قرآن، کلمات قرآن، کم است، ضعیف است.
ما از جهت درسی ملزم نیستیم به قرائت قرآن. این طور نیست که اگر قرآن نخوانم، عقب بیفتم یا چیزی از درسم متوجه نشوم. یک گمان بدی هم در ذهن ما است که فکر میکنیم اصلاً قرآن نمیشود فهمید. باید مجتهد بشویم تا قرآن بفهمیم. و این درسهایی که داریم میخوانیم، اینها همش خودش قرآن است. بعداً ما با این میرویم سراغ قرآن. بعدهایی نیست، همین الان است. همین الان اگر هر چقدر استفاده کردیم، استفاده کردیم. بعدهایی ندارد.
بنده یک زمانی، حالا اینها را نمیخواهم بگویم الگو بگیرید، چون من چیز قابل الگو ندارم. در یک دورهای به این رسیدم که آقا برای اینکه بخواهم با قرآن ارتباط بیشتری داشته باشم، باید یکم از این درسهای حوزه فاصله بگیرم. شما این حرفها را اصلاً گوش ندهید. اصلاً شاید دو سال یا سه سال شد از درسهای حوزه فاصله گرفتم، یکم عمیقتر و خاص به بحثهای قرآنی پرداختم، هم تفسیری و هم لغت. مخصوصاً لغت قرآن. عرض کنم خدمت شما که مباحثه قرآن، مباحثه تفاسیر. چه میدانم، تفسیر نمونه و تفسیر المیزان و کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» مرحوم مصطفوی؛ به طرق مختلفی که حالا میشد با قرآن ارتباط گرفت. خدا خیر بدهد به برخی اساتید ما که آنها خیلی نقش داشتند. دیدم آقا، اگر بخواهم با این روال بروم، فعلاً من هیچی به قرآن نمیرسم. یعنی مکاسب و رسائل و اینها خیلی وقت درگیر میکند. یکم آنها را کم کردم، به این بیشتر. در یک دورهای، حالا نمیخواهم بگویم نه چیزی از قرآن بلدیم نه ارتباطی داشتیم و داریم، ولی ممکن است آدم گاهی به این نتیجه برسد که آقا یکم درسم را کمتر بکنم، برای قرآن بیشتر وقت بگذارم. هیچ اشکالی اینجوری نیست که فکر کنیم آقا این درسها را همین جور میخوانم، رسائل و مکاسب و کفایه و اینها، درس خارج. انشاءالله دیگر درس خارج هفت هشت سالی که رفتیم، میرویم میچسبیم به قرآن. این خبرها نیست آقا! ابداً این حرفها نیست. بعدش هم قرآن خودش مقدماتی دارد. از الان. حالا الان هم شاید یکمی برای بعضی از ماها دیر شده باشد، از جهت سنی. وگرنه از جهت حوزوی که پایههای الان شما پایه چندم محسوب میشوید؟ پایه مثلاً ششم، پنجم، ششم. همین سالهای پنجم، ششم حوزوی. خدمت شما عرض کنم که دیگر مثلاً از سال دوم، سوم، دیگر طلبه باید کمکم وارد یک ارتباط عمیقی با معارف قرآن بشود.
یک دوست طلبهای داشتیم که اینجا در مؤسسه همکار ماست. ایشان شانزده، هفده سالی است که رفیق دبیرستانی بود. آدم خوشفکر و باهوشی بود. پیشنهاد دادم، گفتم طلبگیاش طلبه شدم. طلبه بسیار باهوشی بود، شاگرد اول و اینها بود. الان خیلی کار مجموعه را ایشان انجام میدهد. کنار... عرض کنم که بهش گفتم سال اول طلبگی، گفتم شما اینو بدون که به سال سوم حوزه که برسی، از طلبگی زده میشوی، متنفر میشوی، بدت میآید. درسهای حوزه یکجوری است که سال سوم طلبگی، سال سوم طلبگی مرسوم، مال شما یکمی متفاوت است. همینی که در حوزه به همان روشی که خوانده میشود که سال سوم دیگر میشود مغنی و بلاغت و فلان، سه سال در ادبیات دیگر همش. گفتم سال سوم از حوزه زده میشوی، و میخواهی حوزه را ول کنی بروی. حواست باشه! دو سال بعدش به بنده زنگ زد. گفتی یادته چی گفتی؟ گفتم کدام؟ گفت گفتی سال سوم متنفر میشوم، میخواهم ول کنم بروم. گفتم آره. گفت من الان متنفر شدم، میخواهم ول کنم، چکار کنم؟ گفتم پاشو بیا اینجا، یک مباحثه با هم داشته باشیم. این کتاب «الإنصاف فیما دام فیه ال...» از آقای سبحانی. گفتم اینو تیکه تیکه میخوانی، هر روز میای به من ارائه میدهی. بحث فقهی قرآنی. مثلاً آیه وضو را مطرح میکند بر اساس بحثهای ادبیاتی که آقا شیعه درست میگوید یا سنی، بر اساس قواعد ادبیات. «الی مرافقکم» مثلاً. چطور وضو شیعه درست در میآید؟ همین جور بحثها. این آقا این دو هفته سه هفته با یک اشتیاقی. ما مشهد بودیم، ایشان هم مشهد. مشهدی. مثلاً بهش گفته بودم ساعت چهار بعد از ظهر شما دم خونه سر چهارراه. زودتر هم میآمد، میآمد تا پنج و نیم. یک مقدار هم نهجالبلاغه و اینها میخواندیم. خدمت شما عرض کنم که با یک اشتیاقی هر روز. بعد چند وقت گفت آقا من علاقه ام به حوزه برگشت. دیگر رفت و تا کارشناسی ارشد خواند، فلسفه، دانشگاه رضوی. عرض کنم خدمتتان که یعنی دیگر باید بره سمت استعدادش، اونی که علاقه و میلش است. این درسهای حوزه اگر متصل به قرآن و این معارف این شکلی، قرآن و نهجالبلاغه و اینها نباشد، اینها آقا از توش در نمیآید. هیچ رغبتی هم آدم نمیکند. بعد یک مدتی متنفر... . ما برای اینها طلبه نشدیم که یاد بگیریم هشام چی میگوید، ابن هشام چی میگوید، اخفش چی میگوید، ابن اسور چی میگوید، زجاج چی میگوید. حالا نمیدانم اینها را شما خواندید، میخوانید. اینها خیلی خوب است، به شرط اینکه کاربرد داشته باشد در ارتباط با قرآن. این نکته مفصل چند جلسه صحبت کردم. صورتش هم موجود است، اینجا الان دیگر در موردش صحبتی ندارم، که فلسفه طلبگی ارتباط با قرآن، فلسفه ادبیات عرب خواندن، فهم قرآن. مفصل چند جلسه صحبت کرده. و باید طوری ادبیات عرب یاد گرفت که قرآن خواند. منطق را طوری باید یاد گرفت که با آن، حالا منطق که خوب همه جا کاربرد دارد، ولی بیشتر اونی که به دردمان میخورد، منطقی است که باهاش اصول یاد بگیریم. اصولی است که باهاش بتوانیم قرآن را بفهمیم. این خیلی مهم است. یعنی همه این علوم آیاتی که در اصول استفاده میشود، مقصودم نیست کاربرد مطالب اصولی در قرآن. مثلاً مباحث الفاظ، شرط مفهوم دارد؟ وصف مفهوم دارد یا ندارد؟ لقب مفهوم ندارد. عدد مفهوم دارد. یا اطلاق عموم، مربوط به الفاظ. اینها را باید در قرآن شما تطبیق و بیایید ببینید آقا این آیه. ببینید شما علامه طباطبایی مفهومگیری وقتی میکند، عکس نقیض. همین نکته منطقی عکس نقیض. تمام بحث معرفت نفسی که عرفا مطرح کردهاند را علامه از عکس نقیض یک آیه: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ» استفاده... عکس نقیض چی میشود؟ که اگر خودش را فراموش نکرد، خدا را فراموش نمیکند. عکس نقیض دوباره. یعنی اگر حواسش، توجهش به خودش بود، توجهش به خدا هم هست. «من عرف نفسه فقد عرف ربه». همین مطلبی که انقدر عمیق است. از یک آیه قرآن که همه اینو خواندهاند. میگوید کجای قرآن آمده؟ هیچ جا در مورد قرآن معرفت نفس ندارد. معرفت نفس محال است. آقای حسنزاده مفصل در برخی از آثارش در مورد این بحث میکند که این محال نیست آقا. این نمیخواهد بگوید... چون من خودم شنیده بودم از برخی. این تعلیق به محال دارد میکند. «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ هر وقت خودتو شناختی. واقعاً این حرف را میزنم. میگویم روایت دارد اینو میگوید. اینها مظلومیت قرآن است. اینکه میگوید روابط ما را عرضه کن به قرآن، یعنی همین. بابا قرآن دارد میگوید: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ». عکس نقیض این چی میشود؟ که اگر توجه به خودت کردی، توجه به خدا هم خواهی کرد. اگر خودتو شناختی، خدا را خواهی شناخت. مظلومیت قرآن، اینها غربت قرآن.
بعد جالب است که ما همین آیه را شنیدهایم، صد بار هم عکس نقیض را استفاده کردهایم، صد بار. یعنی منطق خواندیم، عکس نقیض صد بار، صد تا مثال. این آیه را هم صد تا ماه رمضان، صد بار خواندهایم. چقدر جالب، عکس نقیض داشت این. کاربردی نشدن این علوم برای من و شما. یک طلبه قرآن خواندن فرق میکند با آن مردم میخوانند. حالا یک ترجمه بهاره، تهیه، تفسیر ساده کنارش ببینم. برای من و شما قرآن خواندن اینجوری نیست. انشاءالله ارتباط عمق قرآن قویتر. پس این میشود «مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ». هر چقدر میسر است. برای عموم مردم یک جور میسر است، برای من و شما یک جور دیگر میسر. «خود ما» اطلاق دارد، اطلاق احوالی دارد، اطلاق افرادی دارد. در روایتی دارد به پیغمبر فرمود: روزی حداقل صد تا آیه را بخوانید. این روایت را هم نقل کرد، به نظرم علامه در میزان. این «مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ» حداقل را مطرح میکند. علامه در المیزان (جلد ۲۰، صفحه ۷۴ تا ۷۸) میفرماید این حداقل را هم از جهت کمیت و هم از جهت کیفیت مطرح است. هم کمترین حدی که میتونی قرآن بخونی، بخوان. هم کمترین کیفیتی که میتونی، هر چقدر کمّاً و کیفاً میتونی قرآن بخونی، بخوان. کمّاً: روزی ده دقیقه میتونی بخونی. کیفاً: در حد ترجمه قرآن، در حد تفسیرهای قرائتی. ولی برای کسی میشود تفسیر المیزان، تفسیر آیتالله جوادی، تفسیر ملاصدرا، تفسیر خواجه نصیر. «خواجه نصیران»! تفسیر مجزا. همین مطالب سادهای که دیگران میگویند شما بیاین ببینیم ملاصدرا چی میگوید، خواجه نصیر چی. جوانها در ایران میگویند: «تو یک لیگ دیگر است اصلاً، کلاً تو یک لیگ دیگر است». کلاً تفسیر خواجه نصیر توی فضای دیگر، تفسیر ملاصدرا خیلی عمیق. آره، خیلی عقلی. تفسیر ابن عربی خیلی عرفانی. همین طور تفاسیر مختلف. هر تفسیری هم یک نمکی دارد، یک مزهای دارد، فضای خاصی دارد. البته تفسیر المیزان واقعاً تفسیر بینظیری است، روغن بینظیر. ولی تفاسیر خوب زیاد داریم. اگر توفیق بشود، خدا به ما توفیق بدهد. تفسیر «مواهبالرحمن» مرحوم آیتالله سید عبدالعلی سبزواری، از تفاسیر بسیار خوب. ایشان هم از بزرگان نجف. متأسفانه هم خودش گمنام است، هم تفسیرش. یک شخصیت بینظیر، شاید بشود گفت شبیهترین تفسیر به المیزان همین تفسیر. بسیار قابل استفاده است. آره، بسیار تفسیر قابل استفاده. متأسفانه کامل هم نشده. تا سوره مائده یا انعام، یادم نیست دقیقاً. آره. متأسفانه عمر ایشان کفایت نکرده. یک انسان بینظیر. خود آیتالله سبزواری. تفسیر ایشان هم در همین فضاست. خیلی به تفسیر المیزان نزدیک است.
خلاصه آقا ما باید با تفسیر مأنوس باشیم. من و شمای طلبه که نمیتوانیم بگوییم آقا ترجمهاش را میخوانیم. ترجمهاش را که باید میخواندیم، آن زمانی که طلبه نبودیم باید میخواندیم. استاد، کسانی ترجمه کافی. این هم رأی خود همین عالم. امام رضا علیه السلام. پس آقا کمیتش در روایتی دارد: صد آیه. کیفیتش چیست؟ حداقل کمیتش البته در روایت دیگر پنجاه تا، بیست تا و اینها هم داریم. کیفیتش حداقلش چیست؟ فرمود: با خشوع قلب باشد، با صفای باطن باشد. این کمترین کیفیت خواندن قرآن. این روایت از امام رضا علیه السلام. درست شد؟ کمترین کیفیت قرائت قرآن لااقلش این است که آدم با حزن بخواند. فرمود قرآن با حزن نازل شده، شما با حزن بخوانید. در قرائتش آدم یک حال حزنی، یک صدای سوزناکی، با یک توجهی، حالا نه آن توجه عمیق، ولی اینها لقلقه و میخواند و میرود جلو. یکی از اساتید میفرمود در جلسه خصوصی یکی از بزرگان، اسم نمیآورم، هر دو را میشنیدم. متن را خواندم. داد زد آن بزرگوار سر من. روزنامه که نمیخوانی! با تأمل، با دقت، با توجه. متن. متن عرفانی بوده. اینکه قرآن است آقا. روزنامه مخصوص ماه رمضانمان را میخواهیم. جزءمان تمام بشود. روزهای آخر میزند ماه رمضان ۲۹ روزه، دنده پنج. این سورههای آخر قرآن خیلی عجیب است. این سوره ناس را دیروز تأمل میکردم. همین سوره، سادهترین سورهای که همهمان هم بلدیم از بچگی. چقدر این سوره عمیق است. چقدر این سوره... این فاطمیه... قرار ما در مورد سوره ناس یک بحثی داشته باشیم. امیر، پادکست داشته باشیم. داشتم بهش فکر میکردم. چقدر مطلب دارد. چقدر این آیات عجیب. همین چند تا کلمه که همهمان هم... خود این کلمه «خناس» چقدر عجیب! «فی صدور الناس» چقدر عجیب! «من الجنّة و الناس» چقدر کلمه «وسواس» چقدر عجیب! آن سه تا کلمهای که اول میآورد که بهش پناه ببری از این وسواس، آنها چقدر عجیب! هر کدام دو سه ساعت. لااقل. «برب الناس، ملک الناس، اله الناس». فلق را که «من شر ما خلق» یک دانه «قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق». یک «رب فلق» میآورد. چند تا چیز. اینجا یک وسواس میآورد، سه تا اسم از خدا. آنجا یک اسم «ربّ» است: «من شر ما خلق» چهار تا چیز. اینجا یک وسواس، سه تا اسم: «رب الناس، ملک الناس، اله الناس». چرا؟ چرا؟ بعد چرا «ربّ» چرا «ملکِ ناس» چرا «اله ناس»؟ وسواس دقیقاً چیست؟ بعد این وسواس را ما میزنیم به شیطان. شیطان را هم میگوییم جن. بابا دارد میگوید: «من الجنّة و الناس». یک بخشی از این وسواسها توسط خود ناس است. یعنی ناس با روی ناس وسواس ایجاد میکند. حالا از وسواس ناس به چی پناه ببریم؟ به «رب الناس»، به «اله الناس»، به «ملک الناس»؟ مگر وسواس چه مدلی است؟ معلوم میشود سه جنس، سه جور چیز در این وسواس است. از یک جهتش باید به رب پناه ببری، از یک جهتش به ملک، از یک جهتش به اله. حالا خود رب و ملک و اله چه تفاوتی با همدیگر دارند؟ از آن سه تا کشف کنیم که این وسواس چه ویژگیهایی دارد که برای هر بخشش باید به آن سه تا اسم پناه... همین سوره انقدر ساده که همهمان هم حفظش است، روزی چند بار هم میخوانیم. این میشود «مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ» در کیفیت. بابا یک توجهی، یک تأملی، یک دقتی. همین جور چهارقلو میخوانیم، میخوابیم. برای اینکه در امان باشیم. فکر کرد؟ تدبر کرد؟ نه، وقت تدبر ندارم. من مباحثه اصولم مانده، فردا امتحان دارم. انشاءالله تدبر میکنم!
نکته اصلی که عرض کردم این است که بابا اونی که آدم دنبالش است که قرآن را بفهمد، اونی هم کار دارد. اونا هم از بیست سال قبل باید آرام آرام شروع بکنی که بعد بیست سال حاصل بشود. بله اصل اینکه خوب است، باید بهش برسیم، ولی این معنایش این نیستش که قرآن لازم نیست. بدون قرآن نمیتوانیم به اجتهاد برسیم. اجتهاد یعنی چی؟ اجتهاد دانستن یک سری قواعد نیست، بهکار بستن آن قواعد است. آن بهکار بستن هم بدون الهامی از جانب حق تعالی حاصل نمیشود. این مطلبی است که بسیاری از بزرگان بهش اذعان دارند. این قواعد را خیلیا بلدند. آره. یعنی اینکه فکر کنیم مثل هوش مصنوعی که ده تا قاعده بهش بدهیم بعد یک مطلب بدهیم بگوییم اینها را تحلیل کن. الگوریتم فقط دارد: «اگر آن است، آن. اگر این است، این». یک الهامی میخواهد، یک نفس قوی میخواهد، یک قدسیتی میخواهد. این نفس از عالم بالا اتصال باید باشه به این بدن، به این نفس. این قواعد که دستش است بفهمد که الان کدام قاعده را اجرا کند. الان جای این است، جای آن است. یک چیز دیگر میخواهد. یک فرقان الهی میخواهد. مجتهد بدون این قدسیت نفس، این قدسیتی که گفتیم: «کانَّهُ یک چیزی از جنس وحی باید باشه تا مجتهد بشه». در روایت فرمود: «من ختم القرآن» کسی که انس با قرآن دارد، ختم قرآن دارد، «وَمَا أَدْرَاجَتِ الْوَحْیُ بَيْنَ نَفْسِهِ أَوْ بَيْنَ صَدْرِهِ» انگار قرآن را دارند درج میکنند روی قلبش، روی سینهاش. انگار وحی بهش میشود.
اونی که انس با قرآن دارد، آن قدسیتی که در اجتهاد لازم است، نصیب کی میشود؟ نصیب کسی که انس زیاد با قرآن دارد. نه مطلب یادگاری. حالا آقا خواندن قرآن خودش آدابی دارد. پس یک مرحله از انس با قرآن شد شنیدن قرآن، یک مرحله شد خواندن قرآن. خواندن قرآن آداب دارد. یک مرحله این است: در آداب قرآن قدم اول این است که باید استعاذه کرد: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ». پناه میبرم. این پناه بردن هم لفظ نیست که لفظ پناه بردن را بگویم. یک حرکت است از شیطان به خدا. خود ملاصدرا یک بحثی در مورد همین استعاذه دارد. آن خودش یک ترم مباحثه میخواهد در تفسیر ملاصدرا. استعاذه چیست؟ مستعاذٌ به کیست؟ مستعاذٌ مِنه کیست؟ حقیقت استعاذه چیست؟ بعد حالا از شیطان به خدا. شیطان کیست؟ خدا کیست؟ از چی شیطان به چی؟ اصلاً برای چی باید پناه برد؟ چه شکلی باید پناه برد؟ همین آیه، همین کلمه «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» که ساده است و میگوییم، خود این خیلی عمیق است. سیر یک حرکت درونی مقدمه. بله یک قدمش هم تلفظ است. خود همین هم یک مرحله است که قرآن میخواهی بخوانی: «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» سوره نحل آیه ۹۸. هر وقت قرائت قرآن کردی، پناه ببر. قرآن میخوانیم، باید اول «اعوذ بالله» هم بگوییم. با «بسم الله» شروع نکنیم. «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله». درست شد؟ آیتالله جوادی همیشه درسشان را با همین «اعوذ بالله» شروع میکنند. «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم...» بعد از آن، نگاهتان عوض شده است؟ استعاذه درخواست پناه از خدا. پناه. تو پناهگاه باید قرار... خدای متعال میفرماید که وقتی قرآن میخوانی، از خدا بخواه که آن موقعی که مشغول خواندن قرآن هستی، از وسوسه شیطان در امان باشیم. وسوسه و وسواس هم یک اشاره کردم که حالا اینجا دیگر وقتش نیست مفصل بحث.
پس استعاذه وظیفه قلب است. علامه در جلد ۱۲، صفحه ۳۳۳ میفرماید: استعاذه وظیفه قلب و نفس خود آن کسی است که دارد قرآن میخواند. ما قلباً و از جانمان باید پناه ببریم به خدا. خب، نکته این است که چرا وقتی قرآن میخوانیم پناه ببریم از شیطان؟ شیطان موقع قرآن خواندن ما یک حمله جداگانه و خاص برای ما دارد. یک وسوسه خاصی برای ما دارد. یک وسواسش این است که نخوان. اگر بتواند یک کاری میکند که نخوانی که معمولاً اکثر ماها مثل بنده در این مرحله از وسوسه نابود شدیم. یعنی قرآن را باز میکنیم، بعد یک لحظه نوتیفیکیشن. این چیز را ببینم. ببینم در واتساپ چه پیامی داد. و بعد گفته زنگ بزند. و یک زنگ هم به این بزنم. و آن یکی هم یک پیام داده. و راستی من پول فلانی را واریز نکردم. و یک ساعت شد. خب من یک ساعت قرآنم رفت. متأسفانه. انشاءالله فردا. این خودش یکی از کارهای شیطان است که باید استعاذه کرد که اصلاً نمیگذارد بخوانی.
اگر خواندی نمیگذارد از لفظ به معنا منتقل بشوی. در حد لفظ نگهت میدارد. اگر به معنا منتقل شدی، نمیگذارد به معنای درست منتقل بشوی. میبردت به سمت تفسیر به رأی و معانی مندرآوردی. تو متشابهات نگهت میدارد و نمیگذارد به محکمات منتقل بشوی. نمیگذارد متشابهات را رد بر محکمات بکنیم. اگر خواندی و متشابهات را به محکمات عرضه کردی و محکمات را فهمیدی، نمیگذارد عمل کنی. عمل کردی، نمیگذارد اخلاص داشته باشی. اخلاص داشتی، نمیگذارد عملت را با اخلاص حفظ بکنی. اینها همش میشود کار شیطان. هر مرحله میطلبد، اگر مخلصین شدی، خلاص شد. دیگر تمام. آن دیگر در خانه نمیتواند بیاید. پشت در وایستاده که اتفاقاً حسابی با تو کار دارد. خودت را نتواند بزند، برای اینکه ارتباطت با قرآن قطع بشود، بچهات را از خواب میپراند. بچه جیغ و داد و گریه. قرآن میخوانی. نه! نماز شب میخوانی، یکهو الکی بچهات را نتواند تحریک کند، میرود سراغ زنات. زنات را نتواند تحریک کند، میرود سراغ پدرت. پدرت را نتواند تحریک کند، میرود سراغ شاگردت. میرود سراغ استادت. چند برابر مضاعف، بهطور خاص روی مغز آن کار میکند که آن بیاید، بدبین شده بهت. الکی دارد درگیرت میکند. همسایه الکی از تو بدش آمده. همینجور میخواهد بلایی سر... حالا چهار روز کلاس تفسیر رفتی و شروع کردی حفظ قرآن و اینها، میبینی همه عالم دارد به هم میریزد. چرا؟ شیطان بود. خیلی عجیب است ها! خیلی عمیق است ها! اینجا بعد از عمق جان به خدا پناه ببرد برای اینکه بشود این ارتباط با قرآن را حفظ کرد. استعاذه زبانی خودش یک مقدمه است برای ایجاد حالت درونی. کلاً راه و روش به باطن چیست؟ ظاهر دروازه ورود به باطن. ظاهر راه ورود به معنا چیست؟ لفظ. ما برای اینکه منتقل به معنا بشویم، باید با لفظ منتقل بشویم. از لفظ باید استفاده کنیم. همین تلفظش هم خاصیت. خود همین هم اثر دارد. همین هم آرام آرام توجه میآورد و همین هم آن توجه که آمد، آن کارکرد اصلی مال آن توجه. ولی راهش همین است. همین تلفظ. خود همین شیطان بتواند یک کاری میکند. همین لفظش را هم خیلی عجیب. خیلی همین، همین لفظش را هم حساس. بدش میآید خواندن قرآن که چی بود؟ استعاذه. مرحله بعدی با ترتیل خواندن.
یکی دیگر از آداب قرائت قرآن ترتیل است. یعنی چی؟ یعنی شمرده شمرده. سوره مزمل آیه ۴: «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا». یک ترتیل حسابی داشته باش در قرائت قرآن که اینجا در روایت دارد. حالا این ترتیل. علامه در جلد ۲۰، صفحه ۷۱ روایتی میآورد که امام صادق فرمود: ترتیل این شکلی است که اولاً که آرام آرام بخوانی، عجله و شتاب نداشته باشی. شمرده شمرده. نه آقا، آرام آرام تلفظ کن. به آیهای رسیدی که حرف از بهشت درش هست، توقف کن. از خدا بهشت را بخواه. به آیهای رسیدی که حرف از جهنم است، آنجا به خدا پناه ببر از جهنم. اینجوری آدم با قرآن ارتباط... از بهشت توصیف میکند. یکجوری انگار، انگار نه انگار که مثلاً حرف از چیست. مثلاً حرف از قیمت مرغ، قیمت گوشت. بهشت جهنم، قیمت طلا. آنجا دست به دعا برمیداریم خدایا. ترتیل قرآن حروف را روشن بخواند، جدای از هم. یعنی سعی کند تلفظش تلفظ درستی باشد. قرائتش را کار بکند. تلفظش را کار... اینها وظیفه همه ماست ها! همه ما نسبت به این. فقط مال طلبهها نیست. انجام ندهیم این را، ولی وظیفه همه، همه مسلمانهاست. باید انس با قرآن داشته باشیم. ترتیل قرآن داشته باشیم. شمرده شمرده، با ادب درست و یک تأملی، یک مکثی، یک توجهی. چی دارد میگوید؟ معناش چیست؟ یاد بگیریم، کار بکنیم، کلاس برویم، مطالعه بکنیم.
در سوره مبارکه بقره آیه ۱۲۱ میفرماید: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ» یک عدهای هستند اینها قرآن را به حق تلاوتش، تلاوت میکنند. که «أُوْلَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ» اینها ایمان دارند به قرآن. مؤمن به قرآن. این حق تلاوت چیست؟ هر چیزی یک حقی دارد. حقیقت تلاوت. حقیقت درست شد؟ نماز حقیقی. خود ماها میگوییم مثلاً میگوید آقا عسل اصل، عسل تقلبی. بعد درصد میگیریم. مثلاً میگوید آقا این چند درصد عسلش واقعی است. مثلاً میگوید پنجاه، چهل درصد قاطی دارد. شنیدی؟ سی درصد قاطی دارد. طلا، عسل خالص. حالا خود طلا هم اینجور است. عسل خالص ۱۰۰ درصدی مثلاً میگویند آقا خیلی کم پیدا. میگوید مثلاً آقا در زمستان که گل نیست، این زنبوردار باید چکار کند؟ باید آب و شکر بدهد به این زنبورها بخورند. گل پیدا نمیشود در زمستان. برای اینکه عسل داشته باشد در زمستان، آب و شکر میدهد. این هم عسل را از زنبورها ولی آب عسل خورده، بهجای اینکه به گل بنشیند. آن هم بالاخره یک درصدی از خلوص را دارد دیگر. بالاخره عسل است، در کندو بوده و اینها. ولی آن مبدأش فرق میکرد. بعضی وقتها که کلاً اصلاً این هی درجهاش را کم میکند. ولی اگر عسل حقیقی ۱۰۰ خالص بود که فقط محصول گل، هیچی بهش اضافه نشده. این را میگویند حق. حق یعنی چی؟ یعنی عسل حقیقی، ذره باطل و ناخالصی درش نیست. حالا چند جا قرآن در مورد چیزهای مختلف این را فرموده: «وَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ» تقوای حقیقی داشته باشیم. حق تقوا. «جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» حق جهاد داشته باشید. درست شد؟ تلاوت حق تلاوت. تلاوت حقیقی. معلوم میشود که مال ماها خیلی تلاوتهامان چیست؟ فیک! ادای تلاوت. فقط از جهت ظاهری شبیه. اگر از جهت ظاهری شبیه تلاوت حقیقی مال امیرالمؤمنین. اصلاً کلاً هر جا به شما گفتند حق، حق چیست؟ آقا، «الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ». حق را میخواهی پیدا کنی، جانها به فدای امیرالمؤمنین علیه السلام. تلاوت حقیقی، جهاد حقیقی، تقوای حقیقی، نماز حقیقی، روزه حقیقی... . پاکستان بود. همه جیغی میکشیدند و همش مال امیرالمؤمنین. تلاوت حقیقی مال امیرالمؤمنین، نماز شب حقیقی مال امیرالمؤمنین، نماز حقیقی مال امیرالمؤمنین. تیر از پایش میکشند. متوجه! بیداری سحر حقیقی مال امیرالمؤمنین. غش میکند از خوف خدا. ما تلاوت قرآنمان فقط ظاهرش شبیه امیرالمؤمنین که الفاظی که میخوانیم. امیرالمؤمنین الفاظ را تلاوت میکرده. امیرالمؤمنین لااقل در حد الفاظ بخوانیم. امیرالمؤمنین با ادب نشسته، رو به قبله مینشسته، قرآن مثلاً در آغوش میگرفته. داشته باشیم. این هم باز یک چیزی است در حد ظاهرش لااقل تلاوت محسوب میشود. همین هم گاهی نداریم. تا آن عمق قضیه که امیرالمؤمنین وقتی تلاوت میکند، از خود خدا دارد میشنود. این حقایق را. «سمعته من قائله». از خود خدا. این میشود تلاوت. هر چقدر شبیه بشویم، همانقدر نزدیک میشویم، همانقدر اثر میگیریم. اینها میشوند مؤمن حقیقی. امیرالمؤمنین در رأس مؤمنین: «أُوْلَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ». اونی که توانست حق تلاوت داشته باشد، آن میشود مؤمن واقعی به قرآن. مؤمن واقعی قرآن کیست؟ امیرالمؤمنین، پیغمبر اکرم، فاطمه زهرا سلامالله علیهم اجمعین، اهل بیت، امام زمان ارواحنا فداه. درست شد؟
تلاوت حقیقی هم تلاوت. لذا در زیارت آل یاسین سلام میدهیم به او. آن وقتی که تلاوت، وقتی که رکوع میکند، وقتی که سجده میکند و... «طبين». چرا این سلام ما نیست که به امید سلام ما چه ارزشی دارد برای امام زمان؟ چه خاصیتی؟ سلام آن سلامی که ما داریم، سلام خداست به او. سلام خداست به آن وقتی که تلاوت میکند، قرائت میکند، بیان میکند، سجده میکند. معلوم میشود خدا در هر لحظهای به فعلی از افعال او دارد به او سلام میفرستد. چرا؟ چون حقیقی سلام، چون نماز حقیقی، چون رکوع حقیقی، چون سجود. چون تلاوت. واسه همین خدا سلام میکند. حالا بحثهایی مفصل.
در روایتی دارد امام صادق فرمودند: این حق تلاوت است. خب در یک مرحلهاش برای ماها هم همین است که شمرده شمرده قرآن، در معنای آیات تدبر بکنیم. حالا همش را نمیتوانیم. استادی داشتیم میفرمود آقا هر شبی که قرائت میکنید، محدوده برای قرائتتان داشته باشید. یک محدوده برای تدبر داشته باشید. یک آقایی میگفت من سه تا قرآن دارم. قرآنم را روزی یک جزء میخوانم. یک قرآنم را روزی ده صفحه مثلاً میخوانم. یا قرآن روزی یک صفحه بخوانم، روزی نیمصفحه میخوانم. قرآنی هم که داریم تدبر نه آنچنان عمیق. ببینیم مثلاً این کلمه اش چی میشود؟ مثلاً در مورد روایتی داریم. نداریم. خیلی نکته تفسیری توضیح در مورد. همینجوری آدم یک آیه یک آیه کار بکند. بعد یک دو سال میبیند کل قرآن را توانسته در کلی بفهمد. آیه برایش آشناست. وقتی آیه را میبیند در حد معنایش، کامل غریبه نیست. ما مشهد که بودیم، مدرسه حضرت مهدی علیه السلام یک کار خیلی خوبی میکردند که من خیلی واقعاً از این جهت ناراحتم که از مشهد دور شدیم. خسارتی بود. حضرت مهدی که مال حاج آقای نظافت. رهبر انقلاب فرموده بودند من دوست داشتم امکاناتی میداد تهران یا قم. آقای نظافت یک مدرسه هم آنجا تأسیس میکرد. آنجا طلبهها موظف بودند پنج شش سالی که در حوزه بودند، عرض کنم خدمت شما که یک دور طلبه آقا کل قرآن را درس میگیرد. روزی یک صفحه. هنوزم هست یا نه. آنها یک دور کامل قرآن، یک دور نهجالبلاغه، یک دور صحیفه سجادیه. ولی دنبالش هستند. بعد آقا بنده فقط بنده خودم آنجا فکر کنم شش جزء قرآن، بیشتر ده جزء قرآن، به نظرم بله، ده جزء قرآن را تدریس کردم. بر آن ده جزء قرآن چند جلد المیزان را خواندم. در هر جلسهای نکات اصلی المیزان در آن صفحهای که از قرآن میخواندیم عرض میکردم. خیلی با برکت. خیلی. یک صفحه قرآن. حالا نکات اصلی المیزان و تفسیر نمونه و یک سری تفاسیر این شکلی. پنجاه دقیقه خیلی سریع یک مرور. آقا اصلاً این درس به نظر من در عالم معادل ندارد. یعنی بنده بابت یک چیز اگر ناراحت باشم، حالا دوری از امام رضا که بحثش جداست. آن خودش اصلاً قیمت ندارد. دور شدن از مشهد. اگر یک چیزش برایم خیلی واقعاً ناگوار باشد، آن هم این است که این کلاس واقعاً حیف شد در این کلاسی که ما چند سال داشتیم در مشهد. اگر بشود این شرایط باشد که خیلی عالی. انشاءالله بعدها.
پس تدبر در معنای آیات، عمل به احکام قرآن. جای دستوری داده آدم عمل بکند. اینها همش میشود مصداق تلاوت حق. امید بستن به وعدههای قرآن. جای خدا دارد وعده میدهد آدم باورش بشود، قبول بکند. عجب خدا به من میگوید اگر من آن کار را برایت میکنم باور داشته باشیم. تهدید که میکند آدم بترسد. داستانهای قرآن را عبرت بگیرد. عجب! ببین فلان شخص. حواسم باشه پناه ببرم به خدا، از خدا کمک بخوام، یک وقت مثل این نشوم. یا آن شخص مثلاً ساحرای فرعون عاقبت به خیر شدند. خدا ما را هم مثل اینها عاقبت به خیر کن. امید پیدا کند. و اوامر قرآن را عمل بکند و نواهی قرآن را ترک بکند. دور بشود. این میشود حق تلاوت. این هم آقا مرحله بعدی شد. مرحله. یک مرحله از انس با قرآن شد گوش دادن قرآن که جلسه قبل گفتیم. یک مرحله شد خواندن قرآن که این جلسه گفتیم. یک مرحله دیگر میشود تدبر در قرآن که انشاءالله فردا عرض خواهم کرد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته.
در حال بارگذاری نظرات...