!! توجه : متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، صلّی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل[ه] الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم الظالمین من الآن الی قیام[ة یوم الدین].
خوب، آقا، میماند از آن بحث آیه سوره مبارکه اسرا این مطلب آخر: وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا.
علامه میفرمایند که این جمله بیان اثری است که قرآن در غیر مؤمنان دارد. منظور از ظالمان، کفار غیر[مشرک هستند]. مشرکین جدا، کفار جدا. کلمه «خسارا» و «خُسر» به معنای ضرر دیدن از اصل سرمایه است. یک وقت شما ضرر می[کنی]، یعنی یک سودی کردی، ولی سودت بهاندازه خرجت نبوده. مثلاً گوجه خریدی کیلویی ۲۰ هزار تومان، فروختی کیلو ۱۵ هزار تومان. درست شد؟ این ضرر است، ولی خسارت نیست. ولی مثلاً، اگر یخ آوردی بفروشی، آفتاب خورد، یخ آب شد، کسی نخرید، این میشود خسارت کل سرمایه. کفار مثل همه افراد یک سرمایه اصلی داشتند و آن دین فطریشان بود. سرمایه همه ما چیست آقا؟ دین فطری. اینها [آمدند] با کفر به خدا و آیات خدا، از این سرمایه خودشان هی کم کردند و چون کافر بودند به قرآن و بدون دلیل از قرآن رو برگرداندند، همین قرآن، خسران ایشان را دو برابر کرد و نقصی بر نقص قبلیشان افزود. یعنی آقا، وقتی که شما پشت به قرآن داشته باشی، هرچه که نصیبت بشود، آن خسارت بیشتر میشود. چرا؟ برای اینکه انکار داری میکنی دیگر. هرچیزی که میبینی را انکار میکنی. فرض بفرمایید یک مؤمنی پیغمبر را دیده هر خوبی که از پیغمبر دیده تصدیق کرده است. حالا یک کافری هم پیغمبر را دیده، هرچه که از پیغمبر خوبی دیده، تکذیب کرده است. این دیدن پیغمبر، اگر پیغمبر را نمیدید، گرفتار نبود، آنقدر خسارت نکرده بود. ولی وقتی پیغمبر را دیده، هر معجزهای که دیده، هر بیانی که از پیغمبر دیده، هر آیهای که از پیغمبر دیده، یک حق دیگری برایش روشن شده. هر حقی را که تکذیب میکند، هی خسارت بیشتر میشود. اگر نمیدید، اوضاعش اینقدر بد نبود، اینقدر خراب نبود. اینها هم هر آیهای که از قرآن برایشان خوانده میشود، هرچیزی از قرآن برایشان بیان میشود، فقط خسارتشان بیشتر میشود، گرفتاری و بدبختیشان بیشتر میشود. چرا؟ چون انکار و کفرشان، تکذیبشان بیشتر میشود. حجت که تمام شده. چرا لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا؟ چرا میگوید هرچه که قرآن بیاید برای ظالمین، فقط خسارتشان را بیشتر میکند؟ باید بگویید اینها میروند هدایت میشوند، آنها میروند جهنم و بدبخت میشوند. ولی هرچه قرآن بیاید، هی خسارت اینها را بیشتر میکند. برای چی؟ برای اینکه تکذیبشان بیشتر میشود. کفرشان بیشتر بروز پیدا میکند. هی باید تقابل کنند، هی هر دفعه یک ظلم جدیدی، یک تقابل و یک تکذیب جدیدی، هی خسارتشان بیشتر میشود. به خودش آسیب میزند. به پیغمبرت که آسیب نمیزند. هر تقابل و تکذیبی که میکند، یک آسیب جدید به خودش میزند.
خوب، مطلب بعدی این است که آقا، شرط بهرهمندی از قرآن ایمان است.
انشاءالله اگر خدا توفیق دهد، امروز درس دوم را بتوانیم تمام کنیم. در ماه دوم، درس دوم. خوب، بعد از فهم قرآن کریم و دریافت راهکارهای قرآن برای رسیدن به سعادت، باید ایمان داشت به اینها. شما فهمیدی که قرآن یکسری راهکار دارد برای رسیدن به سعادت. باید چکار کنیم؟ باید ایمان داشته باشی، باور داشته باشی. چرا؟ چون بهره بردن از این نسخه شفابخش الهی، شرطش و میزان بهرهمندیاش به میزان ایمان شماست، به میزان باور شما و به میزان اینکه چقدر از این استفاده کنی، به کار بگیری. نسخه را بگیری بزاری توی جیبت که مشکلت حل نمیشود. باید باور داشته باشی که این نسخه مشکلت را حل میکند. وقتی آقای دکتر به بنده پیامک میدهد که آقا، فلان کار را انجام بده برای گلو. با پیامک که من حالم خوب نمیشود. پیامک من را درمان نمیکند. بلکه هر پیامکی که میدهی و میگیری، وقتی عمل نمیکنم، لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا. حالا ایشان ویزیت نمیگیرد، ولی فرض کنید من ویزیتم را هم میدهم، پول پیامک را که دارم میدهم، ویزیتم را که دارم میدهم، وقتی عمل نمیکنم، فقط خسارت من دارد بیشتر میشود، درست است؟ آقا، چی من را درمان میکند؟ عمل به این نسخه. عمل به این نسخه چی میخواهد؟ باور به اینکه آقا، این نسخه خوبم میکند. ایمان میخواهد. ایمان به دکتر، ایمان به نسخهاش.
بله، در سوره مبارکه توبه، آیات ۱۲۴ تا ۱۲۷ اینطور میفرماید: فَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَٰذِهِ إِیمَانًا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ.
وقتی که سورهای نازل میشود، یک تعداد از اینها برمیگردند، میگویند: «کی ایمانش افزایش پیدا کرد؟» به حالت تمسخر. «اوه، ایمان کی افزایش پیدا کرد؟ وای، آره، چقدر اینها چیز شد! ما چقدر متأثر شدیم از شنیدن این!» آنهایی که ایمان دارند از قبل: فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ. اینها واقعاً ایمانشان افزایش پیدا میکند و طلب بشارت میکنند. وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَىٰ رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ. ولی آنها که در دلشان بیماری است، اینها چرکهایشان افزایش پیدا میکند، آلودگیها و کثیفیهای باطنیشان افزایش پیدا میکند و میمیرند در حالی که کافر هستند. خدا این بیماردلان یک بحث مفصلی است. ما حدود ۱۵ جلسه، ۲۰ جلسه، چقدر در مورد اینها صحبت داشتیم. أَوَلَا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ. اینها نمیبینند ما هر سالی یکبار یا دوبار اینها را دچار فتنه میکنیم؟ عجب آیه عجیبی! سالی یکی دوبار فتنه داریم. فتنههای اجتماعی که در آن همه امتحان میشوند، محک میخورند. آره، منظور حالا در بعضی روایات گفتند منظور جهاد است، جنگ. سالی یکی دوبار جنگ پیش میآید. چیزهای دیگر هم میتواند باشد. در ایران، انتخابات، خشکسالی، باران، حجاب. بیشتر از یکی دوتا شاید نباشد. بیبیسی تا هست، تقریباً در پاکستان اینها سالی یکی. خدای متعال خیلی امتحان نمیگیرد از کسی با استدراج. ثُمَّ لَا یَتُوبُونَ وَلَا هُمْ یَذَّکَّرُونَ. بعد هم توبه نمیکنند، متذکر نمیشوند. وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَّظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَفْقَهُونَ. وقتی یک سوره نازل میشود، بعضیها به همدیگر نگاه میکنند: «آیا کسی شما را میبیند؟» یک وقت. سپس روی گرداندند، بعد درمیروند، فرار میکنند. صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُم. نام منصرف که میشوند، خودش منصرف نشده، خدا دل این را منصرف کرده. بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَفْقَهُونَ. جماعتی هستند که اهل فهم نیستند. چیزی حالیشان نیست.
این آیات، مرحوم علامه در المیزان، جلد ۹، از صفحه ۴۰۹ تا ۴۱۱ مطالبی دارند. میفهمند که این آیات حال مؤمنان و منافقین را نشان میدهد در وقتی که سورهای از قرآن نازل میشد. میآید یک نشانه دیگری از نشانههای نفاق را شرح میدهد که با آن مؤمن از منافق تشخیص داده میشود. یکی دیگر از تفاوتهای مؤمنین و منافقین اینجاست که سوال میکنند: هَلْ یَرَاکُم مِّنْ أَحَدٍ. از اینجا سوال برمیآید که گوینده و پرسشکننده در دلش شک دارد. این پرسش گواه بر اینکه پرسشکننده در دل خودش اثری از نزول قرآن احساس نکرده و گمانش این است که دل دیگران هم مثل دل اوست. برای همین دنبال یک کسی است که دلش متأثر شده باشد از نزول قرآن. او گمان میکند پیغمبر اکرم مدعی این است که قرآن در همه دلها، چه مستعد باشد چه غیر[مستعد]، [اثر میگذارد]. دنبال این میگردد که ببیند آقا در دل کسی اثر نمیگذارد، بگوید: «بیا ببین، پیغمبر دروغ میگوید. این گفته روی همه اثر میگذارد، در حالی که روی همه اثر نمیگذارد.» روی دل مستعد اثر میگذارد، روی دل مؤمن اثر میگذارد، نه در دل کافر. به خودش نگاه میکند، به رفیقش نگاه میکند، به آن یکی هم نگاه میکند، اثری ندارد. فکر [میکند] آیا کِی بوده؟ کوروش بوده؟ اسکندر بوده؟ کِی بوده؟ بعد اینجور موارد درمیآورند، قدیم بوده. بعد از متن قرآن جدا میشود. بعد این متن قرآن چیست؟ که مثلاً وقتی داریم میخوانیم میفهمیم این خواندن که به مؤمن دارد الان هدایت میشوم یا نه، این قرآن من را دارد، یعنی چیز میکند. اصل قرآن، هدایت به توحید، خداشناسی، معرفی خداست، صفات الهی، افعال الهی، اسماء الهی، احکام الهی. خدمت شما عرض کنم که، تقویت ایمان، ذکر، توجه، از بین بردن موانع توجه، اسباب غفلت. اسباب غفلت یک بخشش هوای نفس است، یک بخشش دنیاست، مظاهر دنیاست. ما را از دنیا میخواهد عبور بدهد، از ظاهر به باطن عبور بدهد. ما باطنگرا بشویم، عقل ما فعال بشود، فطرتمان فعال بشود. این بخش اصلی قرآن است. هرچیزی که بیاید ما را مشغول کند، اتفاقاً به ظواهر، این میشود خلاف غرض قرآن.
قرآن آمده ما را از داستان ذوالقرنین عبور بدهد، از ظاهر به باطن، از ذوالقرنین خدا را ببینیم. حالا ذوالقرنین هر که هست باید معلوم بشود ذوالقرنین کیست. از باطن برمیگردیم به ظاهر. از داستان اصحاب کهف میخواهد عبورمان بدهد، خدا را ببینیم. میگوید: «آقا، یا هفت تا بودند یا هشت تا بودند یا نُه تا بودند.» نه، باید دقیقاً معلوم بشود چند تا بودند و اسمشان چی بود؟ از داستان حضرت یوسف میخواهد ما را عبور بدهد، خدا را ببینیم. دقیقاً مشغول خودِ هستی یوسف میشویم. این گرفتاریهای امروز میشود ظاهر بینی و مشغول شدن به امور سطح، به امور وهمی. یعنی آمده عقل ما را فعال کند، از وهم عبورمان بدهد. اتفاقاً میگوییم به عقلم دست نزن، با آن بخشهای وهمیاش کار دارم. منافقین مدعی بودند، فکر میکردند، اینطور میگفتند که پیغمبر ادعا دارد قرآن در دل همه اثر دارد، مؤمن و کافر. بعد به خودشان نگاه میکنند که در دل ما که اثر ندارد. «بیا، دیدی پیغمبر دروغ گفت!» حالا خودش را نگاه میکند، هر سوره جدیدی که نازل میشود، در دلش اثری از خشوع در برابر خدا و میل به حق نیست. این هی تردیدش بیشتر میشود. «من اثر نکرد! من که اصلاً هیچ تغییری! من که اصلاً حالم عوض نشد!» درست شد؟ این تردید تا جایی است که دیگر ناچار میشود از افرادی که موقع نزول قرآن حاضر بودند بپرسد، شاید آنها مثل او باشند که اگر مثل او هم باشند، در نفاقش محکمتر میشود، «پیغمبر دروغ گفت!» ولی قرآن میفرماید: فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا. قلب امیرالمؤمنین چی؟ قلب خدیجه چی؟ قلب فاطمه زهرا چی؟ سلام الله علیهم اجمعین. اینها چی؟ فرقی نمیکند. دلهای مؤمنان که از نفاق و بیماری خالی است و به دین خودشان یقین دارند، آنجا میبینی چه اثری میکند! قرآن که نازل میشود، آنجا اثرش معلوم میشود. لذا در نتیجه از اثر شنیدن سوره که نازل میشود، ایمانشان هم از جهت کیفیت ارتقاء پیدا میکند، هم از جهت کمیت ارتقاء پیدا میکند. مطلب کیفیت و کمیت. با نزول آیه از قرآن، شرح صدر پیدا میکند، دلشان باز میشود و سینهشان گشاده میشود. در آیه دیگری هم دارد که خدا هر که را میخواهد هدایت کند مَن یُردِ اللهُ اَن یَهدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ. هر که را خدا میخواهد هدایت کند، سینهاش را اول شرح میدهد، باز میکند برای اسلام. گشایش در سینه، در صدر ایجاد میشود. این تنگی صدر، فِی صُدُورِ النَّاسِ، این محل وسوسه است دیگر. این وسوسهها وقتی میآید، متراکم میشود، سینه را پر میکند. سینهای که لبریز از وسوسههای شیطان است، دیگر جا برای الهام و وحی نمیماند. وحی آنجا دیگر خریدار ندارد، شنیده نمیشود. چکار میکند؟ خدای متعال سینه را باز میکند، این وسوسهها کنار میرود با چی؟ با نور. نوری بر این سینه میتابد، دیگر وسوسه تویش نیست، روشن میشود.
این حرفها دیگر رویش اثر میکند. شما میخواستید طلبه بشوید، یک عدهای بودند بهتان گفتند: «آقا، نرو! برای چی میخواهی طلبه بشوی؟ یک کشور دیگر میخواهی بروی طلبه بشوی؟ برای چی پاشدی از آنجا آمدی اینجا آخوند شدی؟» همین جا [در ایران] هم طرف دکتر است و «پسرم، دیدن شما! برای چی آمدی اینجا؟ خودت، خودت را خراب میکنی.» اثر دلسوزی، دلسوزی شیطانی. وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ.
خلاصه این وسوسهها میآید که برای چی میخواهی طلبه بشوی؟ برای چی؟ «آخوندها چی دارند؟ آخوندها را کی قبول دارد؟ به جای اینکه آخوند بشوی، برو یک دانشجوی فلان بشو، یک دکتر خوب باش، مردم به دکتر نیاز دارند. استاد دانشگاه باش.» بیا روی تخته بنویس: «بسم الله الرحمن الرحیم». ببین چقدر دانشجوها متحیر [میشوند]. یک «بسم الله» پای تخته بنویسد. طرف اگر شرابخوار است، زناکار است، از همهچیز دست برمیدارد. استاد پای «بسم الله الرحمن الرحیم» میایستد. وسوسه بعد هی متراکم میشود توی سینه آدم. مسیر هدایت را میبندد. دیگر آن زمزمه نجوا و پیامبر الهی، فرشته الهی، در این سینه دیگر شنیده نمیشود. اینکه رفت کنار، آن نغمه را میشنود. رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا. آن نغمه را میشنود. برای همه هم هست. در سینه ترامپ هم این نغمه دارد میپیچد، این نجوا دارد میپیچد، ولی آنقدر این سینه سیاه است. بعد میگوید: أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَٰذِهِ إِیمَانًا؟ روی تو اثر داشت؟ آن دل الهی، آن سینهای که پاک است، آن سینهای که از وسوسهها تطهیر شده، بله، روی ما اثر دارد. آن بچه سینهای است، آن سینهای است که یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ. آن میشود شرح صدر. از این غبارها و از این تیرگیها و از این انبوه وسوسهها خلاص شده. آنجا دیگر وسوسه نیست. فیلمی هست از شهید حاجیزاده، سوال میکند که آقا مثلاً شما هیچ وقت وسوسه نشدید که مثلاً اگر فلان جا میرفتید، اینطور [میشد]؟ گفت: «نه آقا، ما هیچ وقت وسوسه نشدیم.» چقدرها بودند کنار اهل بیت، نهتنها وسوسه شدند، پایشان هم لغزید. به طمع قدرت و پول و اسم و رسم، در مقابل خود امام! اینها امام ندیدند، نایب امام دیدند. پیش نایب امام هم وسوسه نشده. خیلی. خدا انشاءالله درجاتشان را بالاتر ببرد، مقاماتشان را انشاءالله بیشتر کند. خلاصه این میشود اوضاع مؤمنین. خوب، بستگی به آن سینهای دارد که این قرآن میخواهد آنجا فرود بیاید. مشکل از این است، نه اینکه شما به سینه خودت نگاه کنی که این همهاش توش وسوسه و تیرگی و کثافت و آلودگی است، بگیری بگویی: «روی اینکه اثر نداشت!» معلوم است که اثر [ندارد]. یک آرایشگر وقتی میخواهد یک چهرهای را آرایش بکند، اول چکارش میکند؟ اول صورتش را میشویند، بعد آرایشش میکنند. روی صورت کثیفی که یک خروار زغال و تیرگی و کثافت و اینهاست، معلوم است که آرایش روی آن اثر ندارد. جوکر میشود، ترسناک میشود. اصلاً آن اول صورتش را میشویند، مرتبش میکنند، بعد میآیند آرایشش میکنند. این وضع همین است. روی آن سینه کثیف هم معلوم است که قرآن اثری [ندارد].
خوب، این مؤمنین از چهرهشان معلوم است که چقدر خوشحالند، بهجت پیدا کردهاند: وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ. در مقابل آن کسانی که اهل شک و نفاقند: الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ. اینها فقط آن تیرگیها و گمراهیهای قبلیشان هی افزایش پیدا میکند. فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا. قرآن فرمود: یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا. هم خسارت و هم جالب است که خُسر با رِجس قرابت ندارند، حروفش به هم نزدیک است. «ر» و «ج» جفتش مشترک است، «خ» و «س» هم که به هم خیلی شبیه است، در هر دوتایش هست. این خود اشتقاق یک بحث مفصل است. اشتقاق کبیر، اشتقاق اوسط، اشتقاق صغیر، اشتقاق انتزاعی. چهار نوع اشتقاق داریم. رویش کار کنید، از بحثهای مهم قرآنی و بحثهای لغت است که خود این نشان میدهد یک درونمایهای این دو تا کلمه با همدیگر دارند که مشترک است. درست شد؟ هرچه این حروف هم شبیهتر بشود و ترتیبش هم حفظ بشود، این هی قویتر میشود. مثلاً بشود «خَسَرَه» با «سین» و «خَصَرَه» با «صاد»، مثلاً. دیگر خیلی، دیگر دو تا کلمه به هم شبیه است. درست شد؟
این نکته: رِجس در اصطلاح قرآن به معنای ضلالت است. چرا؟ چون در سوره انعام، آیه ۲۵ میفرماید: وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا. هرجا هرکه خدا بخواهد گمراه کند، سینهاش را ضیق و حرج میکند، تنگ میکند، در تنگنا قرار میدهد. خوب، خدا مگر کسی را اراده میکند گمراه کند؟ نه، اراده خدا، اراده جزایی دین است، در واقع عقوبت کارهای قبلیاش است که اینجور شد. در بحث سوره مبارکه صف، مفصل بحث را توضیح دادیم که هدایت و ضلالت خدای متعال معناش چیست. کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ. یکجوری تنگ میشود سینه اینها انگار که دارد میرود در آسمان، دارد صعود میکند در آسمان از شدت فشار. مولکولها وقتی در فشار قرار میگیرند، مولکولهای آب روی آتش قرار میگیرند، برای همین تبخیر میشوند دیگر، میروند بالا از شدت فشار، کنده میشوند. این از نکات علمی اعجازانگیز قرآن است که این از شدت فشار، انگار میخواهد تبخیر بشود، برود در آسمان. آنقدر این سینه تنگ است و در فشار است، وقتی با پیغمبر و هدایت مواجه میشود. گاهی ما میبینیم بعضیها را با طلبه وقتی مواجه میشوند، با آخوند مواجه میشوند، آنقدر در فشارند، آنقدر بهشان سخت میگذرد از اینکه ۵ دقیقه باید [نزد] طلبه دو دقیقه با این آخوند صحبت [کنند]، دو دقیقه بخواهی پای منبر یک آخوند باشی. من دیدم مهمانی خانوادگی ما را دعوت کردند سخنرانی کنیم. حالا همه فامیل ما را میشناسند. بعضی از آنها که اینها مشکلات دارند، طرف از باب فامیل و جلسه فامیلی هم احترام نگه نمیدارد که ۱۰ دقیقه سخنرانی گوش بدهد. به خودش میپیچد، میپیچد، میپیچد، پا میشود میرود. شنیدن این حرف، نه بحث سیاسی، نه بحث در مورد اهل بیت، در مورد امام رضا مثلاً داریم صحبت میکنیم، نمیتواند تحمل کند. یعنی آنقدر که این سینه شده محل جولانگاه شیاطین، آنقدر که اینجا رفت و آمد شیاطین است و شیاطین رخنه کردهاند و آنجا را دست گرفتهاند. مثل این میماند که در اردوگاه مثلاً منافقین، در اشرف، پادگان اشرف در عراق، منافقین، منافقین کیا بودند؟ مسعود رجوی. در پادگان اشرف که الان رفتند آلبانی. مثلاً آنجا یک بسیجی بخواهد برود برای اینها صحبت بکند، برای مثلاً چه میدانم، جولانی. مثلاً در کاخ جولانی، مثلاً یکی از رزمندگان حزبالله لبنان مثلاً میخواهد برود صحبت بکند. فشار میآید به بدبخت. نمیتواند تحمل کند. اصلاً دیدن این را نمیتواند تحمل کند، بهش فشار میآید. این فشار محصول چیست؟ محصول ضلالت. بعد قرآن میفرماید: کَذَٰلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ. خدا رِجس را میکوبد، میزند بر غیرمؤمنین. این میشود رِجس. این حالت، حالت رِجس است. حالت تنگی قلب. به تعبیر استاد عزیزمان حاج آقای مؤیدی این رِجس را ایشان تعبیر میکرد به قبض باطنی. خیلی تشبیه و تعبیر قشنگ و دقیقی است. قبض. بیا دلم، در قبض است. گاهی ما هم دچار قبض میشویم، حال نداریم. حال درس اخلاق، حال قرآن، حال زیارت، حال حرم، حال درس، حال مباحثه، حال نشاط جسم. یک وقت مریض است مثل بنده، خون بحثش جداست. نه، یک وقت مریض هم هست، ولی حال روحی دارد، نشاط روحی دارد. یک وقتی هم جسمی خوب است، نشاط دارد، روحی نشاط ندارد. حال نماز ندارد، حال دعا ندارد. «شیرینیاش کم شده. حوصلهام سر رفت، خسته شدم.» این را بعد میفرماید در مورد اهل بیت مطلقاً رِجس را خدا از وجود اینها دور کرده است. آیه تطهیر چقدر قشنگ است: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. خیلی زیبا. معلوم میشود هر چقدر آدم تطهیر بشود، رِجس از وجودش بیرون میرود، حالت قبض بیرون میآید. قبض یک جاهایش خوب است، درست است، راجع به گناه است. رِجس من عمل الشیطان. آلودگی باطنی است که شیطان دارد ایجاد میکند. آلودگی باطنی، سیاهی، کدورت قلبی، پژمرده شدن روح. روح پژمرده رِجس است. پس این رِجس محصول ضلالت است. آنجا که فرمود هرچیزی قرآن برای منافقین خوانده میشود: فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا. یعنی چی؟ یعنی هی این پژمردگی اینها، هی این کدورت اینها، تیرگی اینها، سیاهی اینها هی بیشتر میشود. این آیه دلالت میکند که هیچ سورهای از قرآن در دلهای شنوندگان بیاثر نیست. حالا عجیب است! بیاثر نیست، ولی اثرش چیست؟ اثرش یا افزایش ایمان یا افزایش رِجس. بالاخره یا بر ایمان و مسرت دارنده قلب سالم میافزاید یا بر گمراهی بیماردلان میافزاید. آنی که مؤمن است، هرچیزی میخواند هی دلش بازتر میشود، هی نورانیت باطنیاش بیشتر میشود، صفای قلبیاش بیشتر میشود، قبضهایش از بین میرود، به بسط میرسد، خستگیاش در میرود. آنی که منافق است، هرچیزی میخواند بیشتر خسته میشود، بیشتر حوصلهاش سر میرود، بیشتر زده میشود.
در آیه دیگری در سوره مبارکه فصلت دارد: وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیاتُهُ. اگر این قرآن را به جای اینکه عربی بفرستیم، اعجمی میفرستادیم، فارسی میفرستادیم، ترکی میفرستادیم، رومی میفرستادیم، لقالوا لولا فصلت آیاته. باز میگفتند چرا اینها تفصیل داده نشد؟ زبان عربی خیلی اعراب دارد، بیانش قوی است دیگر. تفصیل بود آقا، معلوم نیست فعل و فاعل و مفعول و فلان و اینها دقیق معلوم نیست. زبانهای دیگر معمولاً. این اعجمیون و عربی، یعنی زبان عجمی بفرستم برای عرب؟ پیغمبر عرب باشد، کتاب عجمی باشد؟ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ. به عربی و عجمیاش کار نداشته باشید. این کتاب برای مؤمنین مایه هدایت است و شفا. هم هدایت هم شفا. وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى. آنهایی که ایمان نمیآورند، در گوشهایشان یک سنگینی است. گوشهایشان سنگین است و این قرآن برای اینها کوری ایجاد میکند. خیلی عجیب است. اینکه شفا و رحمت است، وقتی به آن غیرمؤمن داده میشود، بیشتر کورش میکند. مثل عسل. عسل شما میخوری، قوای بدنی تقویت میشود. بچه خیلی کوچک اگر عسل بخورد، قوای بدنیاش از بین میرود. قوه شنیداری، قوه دیداری، شنیدنش، دیدنش آسیب میبیند. آره، عسل خیلی، قبل از یک سال. چون یک ویروسی گاهی در عسل هست، که نمیتواند تحمل کند. آره، اصلاً نباید بچه [عسل بخورد]. بانک آن است. اثر خود شفا، ولی برای بچه کوچک چرا؟ چون دستگاه هاضمه او، ظرفیت دستگاه او، تناسب ندارد. مشکل از خود بچه است، مشکل از عسل نیست. معده او ضعیف است، بدن او ضعیف است. چرا درد میکند؟ این هم مشکل از کافر است، از شاکله کافر است. مسئله، مسئله شاکله است. شاکله، مفصل ۵ جلسه صحبت شده است. أُولَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ. چه تعبیر عجیبی است! اینها از یک جای دوری نداء میشوند. یعنی خیلی دورند از مبدأ حقیقت، خیلی دورند از عالم نور، از عالم قدس. حجابها آمده، فاصلهها انداخته بین [آنها]. مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ. خدا در قلب اینهاست، خدا از رگ گردن به اینها نزدیکتر است. توجهات اینها چون رفته به جاهای دور، خود اینها هم دور شدند. بعد باعث میشود این قرآنی که از محبوبترین محبوبهای عالم، از درون قلبت دارد نجوا میشود، آنقدر بهت نزدیک است، آنقدر مطابق با آن چیزی است که تو میخواهی. میشنوی، اثر ندارد، فایدهای ندارد، هیچ جاذبهای برایت ندارد. که چی؟ «حالا چکار؟ تمام نمیشود؟ خسته شدیم! چی میخواهد بگوید؟ چکارش کنم؟» شما که قرآن میشنوید، روحتان پرواز میکند. به خاطر چیست؟ به خاطر آن شاکله است.
خوب، خیلی سریع بخوانم، دو سه دقیقه که وقت داریم تمام کنیم. علامه در المیزان، جلد ۱۷، صفحه ۴۰۰ میفرمایند: اعجمی به معنای غیرعربی و غیر بلیغ، یعنی دارای لکنت زبان است. آنی که لکنت دارد، بهش میگویند اعجمی، «اُجمه» دارد. کلمه اعجمی صفت چنین شخصی است، نه صفت کلام. اگر در آیه شریفه بر کلام اطلاق شده، مثل اطلاق عربی بر کلام مجازی است. بنابراین، آیه شریفه میفرماید که اگر قرآن اعجمی، یعنی کلامی بود که مقاصدش را نمیرساند و نظم بلیغ نداشت، کافران به پیغمبر میگفتند: «چرا آیات آن را روشن نکردی و مطالبش را از هم جدا نکردی؟ چرا تفصیل نداری؟ چرا اینقدر درهم برهم است؟ یک زبان شفاف میآمد که توضیح دقیق و روشن بدهد.» آنقدر ما گیر و گور نداشته. زبان فارسی مثلاً زبان خیلی قشنگی است، ولی شما اشعار حافظ را اصلاً نمیتوانی بفهمی. خیلی سخت است. معلوم نیست الان اینجا این قید کدام کلمه است. سخت است. با اینکه خیلی قشنگ است، زبان خیلی ظرفیت زبانیاش خیلی بالاست. ولی تو به قول معروف، درهم و برهم است، یکی اینها را از هم تفکیک کند، توضیح بدهد، این کلمه کلمهاش آره. مثلاً میگوید که: «خوبم در جهت مصرع اول». مثلاً یادم رفته. «چیزیم نیست ورنه خریدار هر شش درهم.» یکی از این چهار طرف مثلاً حور و پری آمده سمتم از بالا و پایینم آمده. «چیزیم نیست.» «چیزیم نیست» ما معمولاً مثلاً طرف سرفه میکند، بهش میگویند آقا حالت خوب است؟ میگوید «چیزیم نیست.» «چیزیم نیست» معناش چیست؟ اینجا شعر حافظ «چیزیم نیست» یعنی مرا چیزی نیست. یعنی ورنه خریدار هر شش درهم، اگر پول داشتم میخریدم. خب، همان «چیزی نیست» کجا؟ این «چیزی نیست» کجا؟ خلاصه آقا، آمدن کتاب اعجمی و گنگ بر مردمی که به عربی فصیح سخن میگفتند، روا نبود. خداوند به پیامبر چنین فرمان میدهد: قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ. اثر و خاصیت قرآن وابسته به عربی بودنش نیست. آن آثار خاصش مال زبان عربی و زبان دیگرش نیست، زبانش نیست که تأثیر ایجاد میکند روی احوالات باطنی شما. هدایتش بند به زبانش نیست، شفایش بند به زبانش نیست. آن یک چیزی فراتر از این زبان است. آن اثر معنوی یک چیزی فراتر از آن زبان است. مهم این است که با زبان فطرت تو صحبت کرده. حالا بیان را در قالب عربی گفته. با زبان فطرت صحبت کرده. بلکه مردمان در برابر قرآن دو گونهاند: گروهی با ایمان، گروهی بیایمان. وگرنه قرآن برای همه مؤمنان هدایت و شفا است. مسئله در عربی و فارسی این زبان و آن زبان بودن نیست. مسئله در مؤمن و کافر بودن است. مسئله به این نیستش که تو زبانت یک چیز دیگر است، نمیفهمی. مسئله به این است که شاکلت یک چیز دیگر است، نمیفهمی. گرفته و مطبوع. عرب باشی، عجم باشی، فرقی نمیکند. در مواجهه با قرآن، عرب باشی، شاکلت خراب باشد، نمیفهمی. عجم باشی، شاکلت درست باشد، میفهمی. ابولهب نفهمید. علامه طباطبایی فهمید. علامه طباطبایی ترک آذربایجان بود. بعد میبینی یک ترک آذری عربی نوشته، المیزان. و عربها میمانند که باورشان نمیشود که آقای غیرعرب این را نوشته. آنقدر در زبان عربی این کتاب قوی است. رضوان الله.
اینم شد آقا، درس دوم. دیگر خدمت شما عرض کنم که خلاصه، خلاصه درس. بخوانیم از فردا انشاءالله اگر زنده باشیم، صدامان در بیاید. انشاءالله فصل جدید شروع میکنیم. بحث توحید، مباحث خداشناسی، بحثهای قشنگی است. انشاءالله آیتالکرسی را با همدیگر میخوانیم و مباحث مرتبط با خدای متعال که خیلی بحثهای خوبی دارد. و صلّی الله علی سیدنا محمد.
در حال بارگذاری نظرات...