‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
شواهد فطری بودن شناخت خدا را (که اینکه شناخت خدا همگانی و در طول تاریخ همه همینطور بودهاند، دائمی و بینیاز از آموزش است) عرض کردم؛ قبلاً نمونههایش را توضیحاتی ارائه دادم. جلسه قبل عرض کردم که همه بودهاند، همه از اول تاریخ اینشکلی بودهاند و دائمی، همگانی و دائمی دائمی اینگونهاند؛ یعنی همیشه با من هست، همگانی یعنی همه داشتهاند و بینیاز از آموزش؛ یعنی کسی محبت و نفرت را مثلاً به کسی یاد نمیدهد، ترس را به کسی یاد نمیدهد، غضب را به کسی یاد نمیدهد، میشود فطری. پرستش هم فطری و در نهاد همه هست، در فطرت همه است؛ بینیازی مرتبه اولیهاش از تعلیم و تعلم است.
علامه طباطبایی در جلد ۱۴ میفرماید، میرویم سراغ بحث برهان بر اثبات خدا. بحثهای شیرین و قشنگی است و مهم هم هست؛ مخصوصاً برای شماهایی که بعدها انشاءالله برمیگردید کشور خودتان و این مباحث آنجا خیلی به درد میخورد. حالا بحثی که هست این است که قرآن به طور صریح در مقام اثبات وجود خدا نیست؛ چون وجود خدا را بینیاز از اثبات میداند. علامه در اول جلد یک، صفحه ۱۳، این را میگوید. از طرف دیگر هم مخاطبین قرآن و زمانی که قرآن نازل شد، به اصل وجود خدا اعتقاد داشتند، معمولاً؛ یعنی خدا را به عنوان خالق جهان اعتقاد داشتند. علامه در جلد ۱۶، صفحه ۲۴۴ و جلد ۱۷، صفحه ۳۶ این نکته را بیان فرموده است. البته خود قرآن هم استدلالهایی دارد که میشود برای کسی که خدا را قبول ندارد، به کار برد؛ مثل «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا». این یک استدلال است. استدلالهای دیگر هم هست، مثل برهان نظم، برهان حرکت. در اینجا تالیفاسد نبود، نظم؛ یعنی تالیفاسد شرک است. اگر شرک باشد، چه میشود؟ خدمت شما عرض کنم که یا مثلاً: «لا احب الآفلین» از قول حضرت ابراهیم. برهانهای زیادی در قرآن، مبنی بر توحید هست.
پس آقا، از این جهت قرآن خیلی به این نپرداخته است؛ چون به هر حال مخاطب، اصل قضیه را در آن زمان قبول داشته است. در عین حال، از آیات فراوانی از قرآن به صورت اشاره، اثبات خدا فهمیده میشود که حالا میشود همان آیات را برهان گرفت برای اثبات خدا؛ یعنی قرآن برهان آورده است، برای چه؟ چون بینیاز دانسته است. یعنی اصل اثبات خدا را کأنّه به تعبیر این بود که به طور صریح در مقام اثبات وجود خدا نیست؛ چون وجود خدا را بینیاز از اثبات میداند. اینکه وجود خدا بینیاز از اثبات است، یک چیز است؛ اینی که شما نیاز داری، برای تو آنی که خدا را برایت اثبات کنند، از طرف قرآن، دور پیش میآید. ولی به هر حال قرآن چون مطالب فطری دارد، خیلی به حسب ظاهر واضح پیش میآید. ولی مسئله این است که قرآن کتاب تذکر است، کتاب تعلیم نیست. اگر کتاب تعلیم باشد، برهان دور پیش میآید. مباحث فطری را قرآن تذکر میدهد. وقتی تذکر به فطرت باشد، دیگر دور پیش نمیآید؛ چون نمیگوید که چون من قرآن گفتم، قبول کن. اگر این را بگوید، میشود تعلیم. چرا باید این مطلب را قبول کنم؟ چون قرآن بهت گفتم، من را که قبول داری، این را هم قبول کن. نه، قرآن نمیگوید چون من قرآن بهت گفتم. میگوید: «من همانی که فطرتت میگوید را دارم بهت میگویم». البته گاهی هم میشود که میگوید این را که بهت میگویم، قبول کن. من شریعتم، من دین خدایم، من کتاب خدایم. اگر ایمان به خدا داری، باید حرف من را هم قبول کنی. آن یک بحث دیگر است؛ ولی در مباحث اصلی این را نمیگوییم. تعبد ندارد در توحید. توحید که تعبدی نیست، بلکه تعقلی است. هر نکتهای هم که میگوید، از باب تعقل و باب تذکر است.
اولین برهان که برهان بر اصل وجود خداست، قرآن خیلی همت جدی دارد به اثبات ربوبیت و الوهیت. حالا ما در آن مباحث توحید کاربردی به این مطلب اشاره کردهایم. قرآن دنبال خداشناسی نیست، قرآن دنبال خداپرستی است. خداشناسی به معنای شناخت تصوری، چرا؛ ولی نکتهاش این است که نمیخواهد به خداشناسی اکتفا کند، میخواهد ما را خداپرست بکند. خداشناس به معنای آن خداشناسی عرفانی، علم حضوری نه علم حصولی.
قرآن دنبال خداشناسی اصولی نیست؛ چون آن خداشناسی اصولی را بن سلمان هم دارد، صدام هم دارد، جولانی هم دارد، اینها همه میگویند: «لا اله الا الله». ابوبکر بغدادی هم میگوید: «لا اله الا الله». ولی موحد نیستند. قرآن خداپرستی از ما میخواهد. بن سلمان خداپرست است؟ جولانی خداپرست است؟ کدام خدا؟ خدایی که کدام پیغمبر را فرستاده؟ رسول الله. کدام رسول الله؟ اساساً شما میبینید بدون ولایت امیرالمؤمنین کسی خداپرست نمیشود. «کلمة لا اله الا الله حصنی، فمن دخله حصنی امن من عذابی، بشرطها و شروطها و انا من شروطها». «لا اله الا الله» که حصن الهی است، شرط و شروطی دارد. امام، شرط و شرط آن است. یعنی خداپرستی بدون امام معنا ندارد. کدام خدا را داری میپرستی؟ خدایی که پیغمبرش رسول الله است. کدام رسول الله؟ رسول الله که خلیفهاش امیرالمؤمنین است. کدام امیرالمؤمنین؟ امیرالمؤمنینی که ۱۱ تا فرزندش بعد از او جانشین او هستند. ساختار توی قالب است. نمیشود اینها را از هم تفکیک کرد. تفکیک آن همان خداست. این همان خدایی است که این پیغمبرش است، این همان خدایی است که این امامش است، این همان خدایی است که این دینش است، همان قرآن. نمیشود که بگویی من او را قبول دارم، کتابش را قبول ندارم. کتابش را قبول دارم، پیغمبرش را ندارم. پیغمبرش را قبول دارم، خلیفهاش را ندارم. درست شد؟
ولی با این خداشناسی که ما میگوییم به صورت حصولی، خب خدا یک چیز است، پیغمبر یک چیز است، امام یک چیز است. اینها در خداپرستی از هم تفکیک نمیشوند. تفاوتش چیست؟ تفاوتش این است که تو خداشناسی، فقط در حد خالق اثبات میشود. در خداپرستی، رب و اله اثبات میشود. قرآن روی خالقیت خدا تأکید ندارد که آن هم درست است؛ آن هم فقط کسی میتواند رب باشد که خالق باشد. ولی تأکید قرآن روی این است که رب شما کیست؟ اله شما کیست؟ تسلیم چه کسی هستید؟ حرفگوشکن کی هستید؟ گوشتان به کیست؟ چشمتان به کیست؟ منتظر فرمان چه کسی هستید؟ منتظر فرمان ترامپیم؟ قدرت را دست چه کسی میدانید؟ دست نتانیاهو؟ از چه کسی میترسید؟ از سازمان ملل؟ از اردوغان؟ خود اردوغان از ترامپ، اردوغان از زنش میترسد. زنش از ترامپ. به زن زیبا یش ترامپ بهش گفت: «سلام من را به همسر زیبایت برسان». ترکیه بود وقتی تر امپ خب آخه تعریف به ایتالیا هم گفت. بله. خلاصه آقا، این میشود داستان ربوبیت و الوهیت. «انا ربکم الاعلی». اینجور دور میز نشسته بود، تمام سران اروپا نگاهش میکردند. قشنگ این «انا ربکم الاعلی». فرانسه و آلمان و ایتالیا و انگلیس و اینها، جولانی بغلش صاف وایستاده، این نشسته. طهران. خلاصه اینطوری است. زلنسکی، اونجور اوکراین را تحقیرش کرد. بهش میگفت که: «اگر ما نبودیم، تو دو هفته بیشتر دوام نمیآوردی.» میدانم، میدانم چه ذلتی انسان تر انس را کشید. خب آخه باز آنها هم همچین دلشان برای زلنسکی به نظرم نمیسوخت. دلشان برای این میسوخت که به هر حال آنجا جنگ است. اوکراین جنگ ما هم هست. اگر اوکراین شکست بخورد، همهمان شکست میخوریم. بحث منافع است. خیلی بحث اینکه آقا عزت یک انسان را لکهدار کردی، به نظرم خیلی این حرفها نیست. وسط جنگ میآمد مردانگی پوشید. بله. خلاصه آقا، این میشود داستان تحقیر، ذلت و اینها که من ندارم.
خوب، پس آقا، بیشتر برهانهای قرآن ناظر به این است که میخواهد ربوبیت و الوهیت خدای متعال را اثبات کند. ولی در ضمنش اثبات اصل وجود خدا هم هست؛ چون به هر حال وقتی که رب اوست، اله اوست، معلوم میشود که هست. هست چه الهی؟ یک دانه است که الهی؟ درست. یکی از این برهانهای روشن که میشود از آن، از قرآن استفاده کرد، برهان فقر و احتیاج است. از جمله معارفی که قرآن به صراحت برای ما تبیین میکند، این است که انسان نیاز دارد به الله. خدای متعال غنی است، از هر موجود دیگری. حالا ما اینها را مفصل اینجا داریم. بحث اجمالی میگوییم. یک دورهای را در حال تدوین و ضبطش هستیم. دیگر نمیگوییم قبلاً انجام شده، بعداً انجام خواهد شد. یک دوره مفصلی است. انشاءالله اگر خدای متعال عنایت بکند، در طبقه سه دوره: دورهی جان، دورهی جانان، دورهی جانجانان.
جان جانان، عرض کنم که دورهی جان تقریباً حول و حوش ۵۰ ساعت است. مباحث معرفتی و اعتقادی خیلی جمعوجور، چکیده، بدون هیچ اضافه. حالا یک ساختار دیگری دارد. بعد انشاءالله بعد که ارائه شد، از علامه طباطبایی است؛ ولی در دورهی اولش هیچ استنادی نداریم. یعنی دورهی اولش عقلی محض است. هیچ استنادی به آیه و روایت و نقل قول و اینها ندارد. آره، خب این یک ساختارش متفاوت با معرفتشناسی است. شروع نمیکند آره معرفتشناسی و موادشناسی هم تویش نداریم. یعنی با انسانشناسی و علم حضوری انسان شروع میکنیم. تحلیل نیازهای انسان، دستهبندی و طبقهبندی و با خود نیازهای انسان میرویم به سمت به هر حال خدای متعال.
خدمت شما عرض کنم که اول خود انسان را رویش تحلیل میکنیم، تجرد انسان و بعد تحلیل نسبت به نیازها و بعد میرسیم به خدا و بعد اصل اثبات خدا و بعد صفات خدا و کمالات خدا و اقتضائات این صفات در مرتبهی فعل خدا. بعد میرسیم به ساختار خلقت، بعد صفات فعلیه در خلق، خدمت شما عرض کنم که و خلقت انسان، مراتب خلقت که اینها کمتر در بحث اعتقادی بهش پرداخته میشود؛ و دنیا و عرض کنم خدمت شما که ساختار روابط اجتماعی انسان و نیاز به شریعت، دین و امام و وحی و نبوت و در این ساختار بهش پرداخته میشود. این دورهی جان، آره، دورهی جان خیلی یعنی چیزه دیگر، خیلی فشردهی فشرده. متنش تقریباً آماده است. ضبطش هم دنبال چیز هستیم. ضبطش هم باید انجام میشده، هنوز استودیو آماده نشده است. عرض کنم تجهیزات برای استودیو در حال تهیه است. خدمت شما عرض کنم که بحث معاد را فقط اشارهای بهش میکنیم از باب اینکه یکی از نیازهای انسان، نیاز به جاودانگی است. خدای متعال این نیاز را هم در قالب عالم آخرت پاسخ گفته است. با این استدلال و یکی دوتا استدلال دیگر، اصل معاد را میگوییم؛ وگرنه وارد جزئیات معاد نمیشویم.
در دورهی دوم که دورهی جانان باشد، متمرکز روی قرآن میشویم. عرض کنم که دورهی اول متمرکز روی خود خداست؛ یعنی اصل خدا و صفات خدا و کمالات خدا و سر «بسیط الحقیقه» بودن خدا. البته با بیان ساده و عمومی. مخاطبش عموم مردم، سنین ۲۴ تا ۲۸ سال. مخاطبین هنوز ارائه نشده است. تلویزیون به ما گفته که آقا این را بردار، بیار اینجا. چند دور به چند تا تدریس بشود. بعد مثلاً تلویزیون. عرض کنم خدمت شما که در دورهی دوم میآیم روی خود قرآن. اینکه اصلاً این چیست و وحی و شبهات مربوط به وحی و چه شکلی وحی دریافت میشود و از کجا میآید. همان قرآن تحریف شده، نشده. خدمت شما عرض کنم چه شکلی میشود فهمید، چه شکلی میشود تفسیر کرد، کی میتواند تفسیر بکند. و بیشتر در دورهی دوم بحثهای قرآنی و اثبات قرآن و اینها. همان مطالب ولی بیشتر با فضای یعنی تحمل بیشتر به قرآن. در دورهی سوم کامل تمام بحث را میآوریم روی مثلاً حالا دورهی تقریباً ۱۰۰ ساعته. دورهی سوم حول و حوش ۳۰۰، ۴۰۰ ساعت است. بله، دوستانم کمک میکنند. «المیزان». آنجا دیگر آقا، کل دین را بر اساس از دریچهی قرآن به عنوان منبع اصلی واردش میشویم. حتی مثلاً اینکه آقا، شبهاتی که کفار گفتند، پاسخی که قرآن داده، اول یک اشارهای در دورهی اول میکنیم که مثلاً آتئیستها این استدلال را میآورند، پاسخش این است؛ ولی بعدها در آن دورهی جانجانان میگوید: «بابا، همین حرفهایی که آتئیستها میزنند، همه را خود قرآن قبلاً به ما گفته بود که اینها همچین میگویند.» تمام شبهاتی که اینها میکنند، در قرآن هست.
عرض کنم که بعد آنجا دیگر بحث معاد جدی میشود در دورهی سوم. در دورهی اول نیست؛ چون بحث معاد جزئیات قرآنی دارد. اما اول شروع میکنیم در دورهی اول اعتقادات بحث کردن که همهاش بحثهای قرآنی است. طرف هنوز در قرآن سر در میآورد نه از تفسیر سر در میآورد نه از قرآن. مقدمات کرده باشد. بحث معاد در دورهی دوم قرآن جدی میشود. پس دورهی اول تمرکز بیشتر روی خداست. دورهی دوم تمرکز روی قرآن. دورهی سوم تمرکز بیشتر روی معاد. آنجا دیگر مفصل بهشت و جهنم و صراط و میزان و حشر، بحثهای عمیق. بحثهای قرآنی که عمدتاً هم دلیل دیگر ما غیر از قرآن نداریم. روایت هم البته کنارش هست. بعد با جزئیات دیگر وارد میشویم. عالم برزخ چیست؟ عالم قیامت چیست؟ تفاوت اینها با همدیگر چیست؟ حساب و کتاب چیست؟ حساب کتاب برزخ، حساب کتاب قیامت. قضیه «بزن و بنوش و زوجیت» چیست؟ حشر حیوانات چیست؟ آره، خب آن که همان بحث «المیزان» را ایشان بحث کرده؛ یعنی عمدتاً چک و اصل لب مطلبش را از «المیزان» گرفته؛ ولی کتابهای دیگر، مثل مثلاً «منشور جاوید» آیتالله سبحانی، آثار تفسیری ایشان، تفسیر موضوعی علمای دیگر، آنها هم قابل استفاده است؛ ولی ما بیشتر تمرکزمان روی «المیزان» است. بله. این خلاصه. بله.
حالا این دورهی اولش چند ماه طول میکشد تا برسیم به دورههای بعدی. آن بیشتر دیگر، دورهی سومش پژوهشیش خیلی سخت است. دورهی اول را تازه دورهی اول که خیلی ساده بود، ما پژوهشیش تقریباً ۴ سال کار شده است. عرض کنم که و خدمت شما عرض کنم که مباحثه و مطالعه و گفتگو و فلان، به خروجی که رسیدیم، در خروجی پنج شش بار متن عوض شده است. تازه این سادهترینش. هی نشستیم، متن را نوشتیم، هی عوض کردیم. اول کدام را بگوییم؟ از کجا وارد بحث بشویم؟ بحثهای اعتقادی کلاً جان آدم را در میآورد. برعکس بحثهای اخلاقی که خیلی شیرین و ساده و طرحشان مطابق با فطرت و همه خوششان میآید و دیگر طرف یک پایههایی را قبول کرده. به اخلاق رسیده. خدا، پیغمبر، پسرم، عزیزم، از شب اول قبر بترس! چشم، حاج آقا. اعتقادات عام، اعتقادات آن با اخلاق. یعنی برای عموم اخلاق گفتن خیلی راحتتر است تا اعتقادات گفتن. بله. حالا این را بسیج دانشجویی هم به ما گفته است. اصلاً خود طرح ولایت آمده پایهی کار این دورهی ما است. بله. بسیج دانشجویی آمده پای کار. گفتند که: «آقا، تجهیزات، امکانات، هرچی میخواهید، ما بهتون میدهیم برای این دوره.» بعدها دورههای وسیعتری میشود انشاءالله، انشاءالله. آره. حالا خود دوره احتمالاً از فردا پسفردا ضبطش شروع بشود. حالا ببینیم تجهیزات را دوستان برسانند.
خلاصه آقا، اینهایی که میگویم، یاد آنها میافتم. بعد میبینم که اینها آنجا مفصل و دقیقش در بهش پرداخته میشود. اینجا دیگر خیلی آبکی، به قول ما، خیلی ساده داریم از کنارش میگذریم.
خوب، پس اولین برهان، برهان فقر و احتیاج. ما مفصل آنجا در مورد فقر و احتیاج، طبقهبندی نیازها، مراتب نیاز، چه میخواهیم؟ فصلبندی بحثها این است که: چه میخواهی؟ چه هستی؟ چه مییابی؟ چه مییابی؛ یعنی آنچه که تو در عالم باهاش مواجهی. خدا چه میدهد؟ چه میکند؟ کلمهی بحث این است که آقا، کل این ساختار خلقت، پاسخ به نیاز توست. تکویناً و تشریعاً. از این دریچه باید به بحث پرداخته شود. یعنی در عالم تکوین، در عالم تشریع، هرچه که رقم خورده است، پاسخ بوده به نیاز. چرا معاد هست؟ چون تو خواستی. چطور خواستی؟ چهجور خواستی؟ کی خواستی؟ یک بحث است. و چرا انسان؟ خودت خواستی. چرا من سگ خلق نشدم؟ چون آقا من نخواستم. یعنی جایی بوده که مثلاً گزینش، مثل ایران خودرو مثلاً آنجا تیک میزنی مثلاً من تارا میخواهم، کوییک میخواهم، فلان، اینها. آنجا مثلاً بوده که من عالم ذر بودم. ولی نه این عالم ذری که معمولاً مطرح است. عالم ذر یعنی عالم علم الهی. در عالم علم الهی شما ابراز قابلیت کردی. با قابلیت سؤال و درخواست کردی. گفتی: «خدایا، من میتوانم باشم.» پس از تو میخواهم که باشم. اینجوری خواستی. ما با عالمش کار نداریم. بحث سر این است که فاعلیت خدای متعال در قبال قابلیت موجودات. این میشود زبان استعداد. علامه طباطبایی میفرماید: لسان استعداد. شما همهتون «آتاکم من کل ما سئلتموه». هرچه خواستی، بهت دادم. آیه قرآن. آفرین. این خواستن از نفس وجود میآید. آن خواستن در مقام علم الهی، علم به اینکه میتواند باشد. آن درخواست کرده است. آفرین. آفرین. مذکوره. ما در علم الهی اینطور بودیم که خدای متعال میدانست که آقا موجودی هست که میتواند باشد. امکان قابلیت. با همان قابلیت و امکانش درخواست کرد. گفت: «خدایا، من میتوانم باشم. میشود لطف کنی به من بودن بدهی؟» گفت: «باش.» بعد گفت: «خدایا، من میتوانم انسان باشم. میشود به من انسان بودن بدهی؟» آن یکی گفت: «خدایا، من میتوانم باشم، ولی من فقط میتوانم مورچه باشم.» عقل محض است. یک بخشش هم قرآنی. به همین علت، به همین سبب یک مخلوق باید باشد. این فنیتر است نسبت به آن. این توضیح علمیتر و دقیقتر همان مطلب است که فلسفهی خلقت. فلسفهی خلقت مال ما جزو فصلهای ۵ و ۶ بحثهاست. یعنی خیلی میرود جلو تا اول کار بهش نمیپردازیم.
مسئله این است که اگر خلق شدی، خودت خواستهای. کدام خودت؟ آقا، من که نخواستم. الان به من بگویی من میگویم نمیخواهم خلق بشوم. الان هم میخواهم دیگر. چطور آن روز گفتم باشم، گفتی باش. حالا میگویم نمیخواهم باشم؟ مگر نمیشود؟ این مسئله این است که تو با در نفس وجودت خواستی. قابلیت. بحث عمیق. «آتاکم من کل ما سألتموه». هر آنچه که میخواستی، بهت عطا کردم. چرا تو را انسان آفریدم؟ خودت خواستی. خواستم با قابلیت، با زبان استعدادی. مثل این میماند که الان آقا رسول اینجا نشسته. هوا سرد است. لباس کم پوشیده. بخاری هم خاموش است. دارد میلرزد. ولی هیچی نمیگوید. هیچ حرفی. اصلاً حتی ممکن است نداند که سردش است. خودش خبر ندارد که از سرماست. خودش خبر ندارد که این حالت مثل بچهی کوچک است. بچهی کوچک وقتی میلرزد، خودش نمیفهمد سردش است. فقط گریه میکند. مشکلی دارد. حتی نمیدانم مشکلش چیست. نمیفهمد که مشکل دارد. بچه خواب است. سردش است. یخ کرده. خواب است. حتی از همین سرما هم خبر ندارد. رحمت پدر و مادر اقتضا میکند. این با زبان استعداد دارد میگوید: «بابا، تو که میدانی، تو که میتوانی من را بپوشانی.» رحمت پدر و مادر اقتضا میکند به این نیاز و به این سؤال بچه پاسخ بدهد. «و لذلک خلقه». آیه قرآن فرمود: «بخاطر رحمت خلقش میکرد». در علم الهی حضور مطلق نیست. وجود علمی داریم. اگر متساویالنسبت در نفسالعمل حضور دارد دیگر. وجود نفسالامری. وجود علمی در علم خدا که هست. گره بزرگی را باز میکند اگر از این زاویه بهش پرداخته بشود. ما درخواست کردیم. خدا همینجور نخواسته و ندانسته و نپرسیده خلق کرد. سر خود. اثر اجبار و دیکتاتوری. زورِ زورکی گفته: «بیا تو دنیا. بعد بیا یک جایی که سختی است. بعد تکلیف تحمل کن. اشکالی هم ندارد. بعدها میروی بهشت.» زورکی هم میفرستمت بهشت. آقا، من نه بهشت میخواهم نه سختی اینجا را میخواهم، نه دنیا را. من این را نمیخواهم و نمیخواستم. در واقع اشکال، یک چیزی در دست من نبوده است. آفرین. و پاسخش این است. اشکال در واقع این است. این همین آدم اگر الان یک ویلای ۳۰۰۰ متری داشته باشد توی کالیفرنیا، زن زیبارو داشته باشد، زنش مثلاً مدل باشد، خواننده باشد، بعد چه میدانم چهره در حد کی مثلاً؟ خوشگلترین زن آمریکا کیست؟ معروفترین؟ ایشان نمیداند، ولی من میدانم. حالا اسم نمیبرد. مثلاً زنش در حد آن خوشگل باشد، پول داشته باشد، سفر خارجیش به راه باشد، در حد ایلان ماسک ثروت داشته باشد، شهرت داشته باشد، قدرت فلان داشته باشد. این آدم اصلاً میآید سؤال کند: «خدا برای چی من را خلق کرد؟ چرا من باید خلق باشم؟» همهاش غرق در پول، همهاش لذت، همهاش مسافرت. هر زنی را بخواهم، باهاش ازدواج کنم. صبح تا شب کیف، تفریح، مشروب، بازی. «چرا من باید خلق بشوم تو این دنیا؟» نپرسیده. پس معلوم میشود مسئله، مسئله چیست؟ مسئله خلقت نیست، مسئله کیفیت خلقت. یعنی کیفیت بودن.
تازه همینم که میگوید: «چرا من اینطوریم؟» چرا این اشکال و مسئله مطرح شده است؟ چون میداند که میتواند اینطور نباشد. چون دیده افرادی را که اینطوری نیستند. خورده مشکل. واسش مشکل پیش آمده: «چرا من باید در فقر و مریضی و فلان به دنیا بیایم؟» خب اگر آدم سالم نبود که تو اصلاً نمیفهمیدی مریضی چیست که اعتراض کنی. اگر راحتی و رفاه نبود که اصلاً نمیدانستی درد چیست که بخواهی اعتراض کنی. درست شد؟ بعد الان مسئلهاش این نیست که من چرا درد دارم. مسئلهاش این است که وقتی دیگرانی هستند که درد... پس معلوم میشود که خدا در خلقت کم نداده است. اصل خلقت. سؤال این است که: «چرا به من نه، به او آره؟» خب حالا این یک مسئلهی دیگر است. مفصل بحث نظام تقدیر و امتحان و ابتلا و اینها یک بحث دیگر است. ولی اصل وجود را تو خودت خواستی و تو آن هم خدا رحمت تمام. آنجا که کم نگذاشته است. در اصل وجود و نفس. «و ما سواها». خدا به نفس قسم خورده است. و نفس همه را تسویه کرده است. یعنی آقا آجر که میگذارند، صاف میکنند، تصفیه میکنند؛ یعنی چاله چوله ندارد، بالا بلندی، پایین اینها ندارد. همه صاف، درست روی قاعده. نفس این شکلی است. در نفس انسانی کم و کسری نیست. در فطرت همه درست است. بله. بدن، تو بدن تفاوت. آن هم بخاطر ابزار امتحان کمال است. ارزش نیست یکی سفید است، یکی سیاه. یکی بلند است، یکی کوتاه. یکی مرد است، یکی زن. یکی بچه است، یکی پیر. کمال نیست. اصلاً تفاوتهایی است که اطلاعات تو شکل میدهد. مگر سفید نسبت به سیاه مزیت دارد؟ بلند به کوتاه مگر مزیت دارد؟ پیر به جوان مگر مزیت دارد؟ انسانیت تو نیست، انسانیت تو آن مرتبه فطری توست که آنجا هیچ کم و کسری نیست. خدا به هیچ کسی ظلم نکرده است. همه میل به کمال دارند و همه میتوانند به سمت کمال حرکت کنند. حالا آن ابزار حرکت متفاوت است. همه میتوانند حرکت کنند.
خوب، امشب آقا، بحث فقر_بحث فقر و احتیاج. ما محتاجیم. دایره احتیاجمان هم خیلی وسیع است. و خدای متعال هم رب ماست. رب یعنی کسی که توجه دارد به نیازهای ما و برآورده میکند. مثل پدر مادری که توجه دارند به اینکه این بچه الان غذا میخواهد، این بچه الان لباس میخواهد. حتی خود بچه نمیداند که بخواهد درخواست بکند؛ یعنی به لسان قال درخواست نمیکند، به لسان استعداد درخواست میکند. نمیگوید: «بابا، من لباس میخواهم.» شما نگاه میکنی آقا سرد است، بچهام لباس ندارد. رحمتت اقتضا دارد. چون پدر و مادرم جلوهای از ربوبیت هستند. درسته؟ از قول حضرت یوسف به آن زندانی گفت: «وقتی آزاد شدی، من را پیش ربت یاد کن.» تعبیر رب را به کار برد دیگر. پادشاه رب. این آن هم یک مرتبه از ربوبیت. «اشرقت الارض بنور ربها». آیه قرآن فرمود: «زمین به نور ربش روشن میشود.» در روایت فرمود: «رب الارض امام الارض.» رب زمین کیست؟ امام همین امام هم رب است. ربوبیت مطلقه نیست. جلوهای از ربوبیت. امام هم جلوهای از ربوبیت است. پدر و مادرم جلوهای از ربوبیت است. چون رب آن کسی است که رسیدگی میکند؛ یعنی اوضاع و احوال شما را بررسی میکند، به حال شما رسیدگی میکند. فرض کنید اینجا مثلاً یک مدیر داخلی دارد میآید، کلاسها را هی چک میکند، کم و کسری ندارد. مثلاً پنجره نشک سته است. در دیوار پرده مثلاً سالم است. کولر مثلاً کار میکند. تلویزیون دارد. امکانات دارد. میزش هست. هی بررسی میکند. اگر کم و کسری، نقصی چیزی باشد، برطرف میکند. این را میگویند رب. رب آن کسی است که دائم توجه دارد. رصد میکند، نقص مشکلات را برطرف میکند. رسیدگی میکند. درست شد؟
ربوبیت. قرآن میخواهد ما متوجه به ربوبیت خدای متعال بشویم، نه خالقیت. چون در خالقیت غربیهایی هم که ساعتساز لاهوتی را میگویند، بزنید ساعتساز لاهوتی. گذاشته کنار، عرض کنم خدمت شما که این نظریه را هم نیوتن به نظرم اولین بار مطرح کرد، دکارت هم مطرح. و خدمتتان عرض کنم که میگویند: «خدا خالق است، البته.» باید به داروین که میرسند، میگویند که: «نه، این حرف مال قدیمیها بوده است. ما الان به این میرسیم که حتی در حد ساعتساز هم نیست. اصلاً یک عالم نیاز به ساعتساز ندارد.» ساعتسازی اینجوری میگوید که: «سیر تکاملی طبیعت جوری است که نیاز به یک خالق و مبدأ ندارد. خودش از اول پیشرفت کرده است.» قبلاً دیده بودم. عرض کنم خدمت شما که حالا خود این موضوع، موضوع خوبی است. رویش مطالعه کنید. بحث ساعتساز لا هوتی. ترجمه خدمت شما عرض کنم که پس چی میشود؟ مسئله این است که میگویند آقا، خدا آفرید، گذاشت کنار. ساعتساز. ساعتساز تو ساعت است. مگر ساعتساز ثانیه به ثانیه ساعت را دارد چک میکند؟ میمیرد. ساعتش برقرار است. کدام «معاذ الله» این شکلی خلق کرد، گذاشت کنار؟ جبر و تفویض. در برابر جبر، تفویض. تفویض همین رفته کنار. یک گوشهای. سپرده به بشر، سپرده به کائنات. خودش دارد اداره میکند کار خودش را. فقط آن استارتش با خدا بود. خدا فقط استارت را زد. این کار از توش نهاد همان یعنی از توی خالقیت خدا همان بحث در میآید. کفار در این حد را قبول داشتند. حالا بماند که الان کفاری داریم که همین را هم قبول ندارند. اینها دیگر خیلی او پرتاند. ولی کفار زمان پیغمبر. «من خلق السماوات و الارض؟» «اگر ازشان سؤال کنی: «کی آسمان و زمین را خلق کرده است؟» «لیقولن الله». حتماً حتماً بهت میگویند: «الله». خالقیت بر عهدهی خدا است. مشکل ربوبیت و الوهیت. حالا چه شکلی میشود انسان را وادار کرد به اینکه ربوبیت خدا را بپذیرد؟ جبر و تفویض. خداوند خلق کرد. کفار گفتند که: «ما نعبدهم الا لیقربون الی الله زلفی.» ما اینها را میپرستیم به الله نزدیک بشویم. «ما نعبدهم». عبودیت یعنی تسلیم اینهاییم. توجهمان به اینهاست. اینها را کار میدانیم. اینها نه. نیاز من را این برطرف میکند. محمد حسن، شرک داستانش همین است؛ وگرنه در خالقیت خدا که بحثی نیست. حتی شرک خفی هم همین است. شرک خفی و شرک خفی که من فکر میکنم دکتر، دکتر درمان میکند. کی به من سلامتی میدهد؟ دکتر. کی حق من را به من میدهد؟ قاضی. کی مثلاً دشمن من را از من دفع میکند؟ پلیس. در حالی که شافی حق تعالی است، عادل حق تعالی است، مؤمن که امنیت میدهد، حق تعالی است. نسبت به بیرون از چیز که چرا نسبت به دزد و قاچاقچی و قاتل و اینها چرا؟ نه نه. نسبت به آنها حس مثبت دارند؛ یعنی میگویند که آقا، پلیس اینها را میگیرد، ولی مسئله این است که غیر از اینها، ماها را هم میگیرد.
این شد آقا، بحث برهان فقر و احتیاج. دیگر معتقدم حالا من یک کمی بیشتر بهش پرداختم. نکتهاش این است که انسان با برهان فقر و احتیاجی که متوجه میشود، باید خدا را بپرستد. ربوبیت و الوهیت خدا را میپذیرد. البته برهان فقر و احتیاج را خدای متعال دارد میگوید برای اینکه ما را متوجه به ربوبیت و الوهیت خودش بکند؛ ولی این برهان جوری است که اصل وجود خدا را میشود کلاً اثبات کرد. خیلی برهان شریف. علامه طباطبایی روی مطلب بیشتر تأکید که بیشتر فضای معرفی خدا را از این دریچه، از این کانال مطرح میکند. چون از این کانال وقتی انسان با خدا مواجه بشود، به کل دین تن میدهد. میفهمد که آقا، همه داستان خلقت، همه داستان کتاب و سنت، تکوین و تشریع، همهاش مکانیزم پاسخگویی خداست به نیازهای مخلوقات. خدا به نیاز من پاسخ میدهد. من درخواست کردم، من سؤال کردم. «یسئله من فی السماوات و من فی الارض کل یوم هو فی شأن». چقدر زیبا! در کدام سوره از این آیه؟ سوره الرحمن. خود سوره الرحمن فضایش فضای عطا و عنایت و آلاء الهی. «فبای آلاء ربکما تکذبان». یکی از این آلایی که قرآن در سوره الرحمن بهش اشاره میکند چیست؟ جهنم. جهنم را مطرح میکند. بعد میگوید: «فبای آلاء ربکما تکذبان». کدام یک از آلاء الهی را تکذیب میکنی؟ آقا، جهنم مگر جز آلاء الهیه؟ بله، جهنم جزو آلاء الهیه. و تو از من درخواست کردی و من بهت دادم؛ یعنی با زبان قابلیتت گفتی: «خدایا، اگر به من ظلم بشود، تو چگونه از ظالم حق من را میگیری؟ از من مظلوم چگونه دفاع میکنی؟ یک جایی را خلق کن برای اینکه از من مظلوم در آنجا دفاع کنی، حق من را از ظالم بگیری.» خدای متعال فرمود: «باشه، این هم جهنم.» آفرین. زندان. مردم به زبان استعدادشان از حاکمیت زندان میخواهند، پلیس میخواهند.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...