!! توجه : متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم
وصلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد
اللهم صل علی طیبین الطاهرین
ولعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین
بحث بعدی در مورد فهم قرآن و تفسیر قرآن بود. دیروز اشارهای کردیم که هم معنای آیات، هم مقصود آیات و مدلول آیات –به تعبیر ما منظور آیات– فهمیده شود. تفسیر قرآن جزو قدیمیترین اشتغالات علمی دانشمندان اسلامی است و از خود زمان نزول قرآن ما تفسیر قرآن را داشتهایم. در سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۱ میفرماید: "کما أرسلنا فیکم رسولًا منکم یتلو علیکم آیاتنا و یزکّیکم و یعلّمکم الکتاب والحکمة"؛ معلوم میشود پیغمبر همین کتاب را هم تعلیم میداده است؛ یعنی هم نازل میشده، به مردم ابلاغ میکرده، بیان میکرده، برای مردم تبیین میکرده، تعلیم میکرده؛ همین قرآن را تعلیم میکرده. [این] آیه -به قول علامه در جلد ۱ المیزان- نشان میدهد که تفسیر قرآن توسط پیغمبر مطرح میشده. تعلیم کتاب همان تفسیر قرآن است. یکی از معانیاش.
یک سری چیزها هست که باعث میشود ما نیاز به تفسیر داشته باشیم. یکی از آنها جهل مردم، ناآگاهی مردم نسبت به جنبههایی از قرآن است، مثل معانی برخی از کلمات، اسباب نزول، ادبیات عرب، فاصله زمانی مسلمانان با دوران نزول قرآن. اینها باعث میشود که ما نیاز به تفسیر داشته باشیم. مفاهیم قرآن است، مفاهیم یعنی کتاب مفاهیم هست که لغت را یاد میدهند. یک سؤالی [پیش میآید که] مردم عادی فقط لغت را یاد بگیرند یا مفسر؟ مفسر خوب است این روش که مفاهیم را یاد بدهیم. ترجمه کافی است؟ اخلاق؟ به هر حال آشنایی با لغات قرآن خوب است، ولی به شرط اینکه مصطفوی که "تحقیق" را نوشته، "کلمات قرآن" را در دور اول توضیح میدهد، تحلیل میکند –حالا مبانی هم دارد– [و] بعد میآید مواردی که این کلمات آنجا استفاده شده را بحث میکند که مثلاً این کلمه در آن آیه آمده، معنایش این میشود، بعد توی این صیغه رفته این میشود، در آن باب رفته این میشود، جاهای مختلف قرآن این معنایش چطور میشود، یا به حسب سیاق و قرائن. مردم عادی که اینجوری؟ چرا، همینم میشه سادهاش گفت. همینم میشه ساده گفت که آره. بله، حالا بحثهای زبانشناسی که معمولاً هم خوانده نمیشود و مطرح نمیشود.
بحث خیلی جالبی دارد این ژاپنیه کی بود که زبانشناسی کار کرده بود؟ آره، ژاپنی. خیلی بحثهای جالبی دارد برای بحثهای تفسیر. خیلی به درد میخورد مطالب او. را چند درس دادیم قبلاً. چندین جلسه. اسمش الان یادم نمیآید. این صاحبنظریه. حالا الان پیدایش نکردم. نظریاتی دارد در زبانشناسی که مثلاً رابطه کلمات را با همدیگر [بررسی میکند؛] مثلاً رابطه اشتدادی، رابطه تقابلی، رابطه مکملی. خدمت شما عرض کنم که روابطی که کلمات با همدیگر دارند، خیلی عالی است. در بحثهای تفسیری خیلی کمک [میکند]. ما تفسیر سوره مطفّفین را بخش عمدهاش را با همین مبنای زبانشناسی ایشان [کار کردهایم]. سه تا آیه را صد جلسه طول کشید. سوره مطفّفین تمام نشد، بحثش مانده هنوز. سه چهار تا آیه، همین که دانه به دانه مثلاً کلمه "علم" در قرآن چه چیزهایی به عنوان مکمل برایش آمده؟ چه چیزهایی به عنوان رابطه اشتدادی برایش آمده؟ چه چیزهایی به عنوان تقابل برایش آمده؟ اشتداد یعنی مثلاً این کلمه میآید، یک چیز دیگر هم میآید که از جنس این است. میخواهد بگوید که اینها با هم از یک سنخاند. یکی ضعیفتر است، یکی قویتر. مثلاً "هدیً و رحمةً للمؤمنین"؛ یعنی "هدایت" و "رحمت" در یک تیماند، از یک سنخاند، از یک جنساند. بعد مثلاً کلماتی که مقابل همدیگرند. بعد بعضی آیات اصلاً دیوانهکننده است! وقتی این تقابل اینها با همدیگر فهمیده میشود، واقعاً یعنی آنقدر که زیباست از جهت معارف، دیوانهکننده [است]، به معنای اعجابانگیز و شگفتانگیز. عرض کنم که همین رابطه تقابل، وقتی فهمیده میشود، مثلاً میفرماید: "لِمن کَانَ حَیًّا ویَحِقَّ القَوْلُ عَلَی الکَافِرِین". روبروی "حی" چیست؟ "کافر" [است]. "میّت" [نیست]. میفرماید روبروی "حی" "کافر" [است]. تقابل [بین] "حی" با "کافر". حالا بعد شما همینو بردارید ببرید [و] ازش استفاده کنید در تمام قرآن. درست شد؟ یعنی این تقابل "حی" و "کافر". معلوم میشود که آن روبرویش هم خوب [است].
بعد تقابل جاهای دیگر هم "کافر" با "مؤمن". درست شد؟ معلوم میشود که این "حی" منظور "مؤمن" است. باز دوباره جاهای دیگر از قرآن "احیاء" و "امواتاً". روبروی "حی" "میّت" است. معلوم میشود که "کافر" یکی از مصادیق "میّت" است. بعد باز آیاتی که میفرماید: "مرده بود، زندهاش کردیم"، "احیا و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس". حیات به او دادیم. این حیات چیست؟ یکی از آن هزاران مصادیقی است که میشود از آن استفاده کرد. به هر حال بحثهای قرآنی خیلی بحث شیرینی است. واقعاً هیچ علمی مثل تفسیر نیست. هیچ کتابی هم مثل قرآن نیست. هر چقدر آدم غرق میشود در دریای قرآن، تازه میفهمی که هیچی از قرآن نمیفهمد. در [قیامت] دارد که قرآن "بکر" محشور میشود. دستنخورده. یعنی هیچکسی نتوانسته بود بهرهای از این ببرد.
در مورد فهمپذیری قرآن: آیا قرآن فهمپذیر هست؟ میشود قرآن را فهمید؟ متون مقدس و اینها، مخصوصاً بعد از رنسانس در جهان غرب این مسئله مطرح شد. وقتی رنسانس مطرح شد، یک تقابلی شکل گرفت بین علم و ایمان. گفتند که آقا، علم با ایمان تقابل دارد. سنخیت ندارند، دو تا [مقوله متفاوتند]. و ایمان شما را دعوت میکند به جهل، به تعصب، به تقلید، به ندانستن. علم شما را دعوت میکند به دانستن، به تحقیق، مطالعه. چرا؟ چون خیلی از چیزهایی که در متون مقدسشان بود، خصوصاً در انجیل –حالا در تورات هم همینطور– چیزهایی بود که برای اینها از جهت عقلی و علمی قابل اثبات نبود [و نمیتوانستند] بپذیرند. واضح بود دروغ بودنش، غلط بودنش. خب همینم هست، چون تحریف شده. کلیسا برای اینکه بیاید از حیثیت خودش دفاع کند، آ[مد و] نظریاتی را اختراع کرد. حالا تو فضای هرمنوتیک و اینها معمولاً اینها مطرح [میشود]. که چی؟ گفت: آقا اصلاً متون مقدس را که نمیشود فهمید. اینها یک زبان دیگر دارند، یک معنای دیگر دارند. کلاً ساختار زبان و معنا را اینها به هم ریختند. خصوصاً نسبت به متون مقدس. یعنی تو بقیه متنها خیلی بحث نیست، هرچند آنجا هم این بحثها سرایت [و] قائل شدند که آقا متون مقدس تفسیر خاصی دارد که مثلاً باید کشیش این را انجام بدهد و کار هرکسی نیست و قابل فهم نیست. این معنایش آنی که شما فکر میکنی نیست.
خب این کمکم سرایت کرد و به بعضی از مسلمین هم رسید که آقا متون مقدس قابل تفسیر نیست. البته از قبل هم، از قدیم این مسئله بود که از خود زمان خلفا، خلیفه اول و دوم مجازات میکردند اگر کسی تفسیر قرآن را، حتی آن تفسیری را که از پیغمبر شنیده بود، اگر بیان میکرد، زندانی میشد، شلاق میخورد، تبعید میشد. ما صحابهای داشتیم تبعید شدند از مدینه به خاطر اینکه تفسیر قرآن میگفتند. خلیفه دوم اینها را زیر چک و لگد، سرشان را شکست! [گفتند:] "خود قرآن را باید بخوانی. اینها را میگویی، مردم فکر میکنند اینها هم جزو قرآن است. مردم نمیتوانند تشخیص بدهند که این تفسیرش است یا خود قرآن است." حرفهای قشنگقشنگ! آدم خیلی قانع میشود! [پس] ممنوع کردند تفسیر قرآن را و اینکه اصلاً کسی مگر قرار است بفهمد؟ و مگر قابل فهم است قرآن؟ مگر فهمیدنی است؟ در حالی که حالا ایام فاطمیه هم هست (سلام الله علیها). حضرت زهرا (سلام الله علیها) به مردم میگویند: "بابا! چرا قرآن نمیخوانید؟ حرفهایی که من دارم میزنم را ببینید قرآن تأیید میکند؟ قرآن طرف من است یا طرف اینها؟ کداممان حرفمان قرآنی است؟ کدام موافق قرآنیم؟ کدام مخالف قرآن؟"
قرآن میگوید: "همه مسلمانان به فرزندانشان ارث میرسد." قرآن میگوید: "از انبیاء به فرزندانشان ارث رسیده." "یرثونی و یرث من آل یعقوب"، "و ورث سلیمان داوود". دارد میگوید یحیی از زکریا ارث میبرد، سلیمان از داوود ارث میبرد. چطور به پیغمبر آخر که رسید ارث نمیبرد؟! چرا؟ چون اینها میگویند یک روایتی [هست] که ما شنیدیم، فقطم آنها شنیدند! بعد فرمود به شما که ارث نمیبرید [گفتند] پدرم گفت. به من که قرار است از او ارث ببرم این را نگفته. و در عین حال به من گفته صدیقه، صدیقه طاهره، سیده نساء العالمین. من چطور میتوانم سیده نساء العالمین باشم ولی ادعای دروغ داشته باشم؟ من چطور میتوانم صدیقه باشم؟ مضمون خطبه فدکیه و خطبههای دیگر، احتجاجات. آره. نکتهاش این است که کسی آمد صدیقه را تکذیب کرد و به خودش گفتند صدیق! از این غم اگر آدم بمیرد جا دارد. [که گفتم:] "مردم ما را انتخاب کردند و امت پیغمبر اینجور وفاق داشته باشیم و این." پس معلوم میشود که قرآن قابل فهم است که حضرت زهرا [این را میفرمایند].
من یک وقتی چند سال پیش تهران یک جلسه همین را عرض میکردم که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به مردم گفتند: "بابا! قرآن بخوانید. ببینید حرف من موافق قرآن است یا اینها؟" بعد جلسه، چند تا از آدمهای محترم، محاسن سفید، از آدمهای باشخصیت قدیمی، یعنی مثلاً منبر دیده، ۴۰-۵۰ سال پای منبر بوده، آمدند گفتند: "آقا! اشکال داریم. مثلاً حالا سؤال داریم، اعتراض داریم. شما یا قرآن؟" [گفتند:] "مگر مردم میتوانند قرآن را بفهمند؟ مگر قرآن خواندن کار ماست؟ تفسیر میخواهد. این استاد میخواهد. این را علما. نمیشود که مردم بگویند آقا برو خودت قرآن را بخوان." یک بحث خیلی مهمی است. بحث مهمی است که آیا میشود به مردم گفت خودتان بروید قرآن بخوانید؟ [یکی از حضار] فرمودند: "خب شما اگر مثلاً بدون استاد خواند، پس قرآن که اینقدر بالا هست، میشود بدون استاد راحت [خواند]؟"
این، بله، قرآن هم نیاز به تعلیم دارد، هم نیاز به تعلیم ندارد. الان خودش وقتی دارد خطاب میکند میگوید: "قُل یا ایها الکافرون. لا أعبُدُ ما تَعبُدون." با کافر دارد صحبت میکند. بعد کافر بگوید شرمندهام، من بروم درس بگیرم. من نمیفهمم [تفسیر] سیوطی را باید درس گرفت. بعد سوره کافرون را نباید درس گرفت. خودش دارد با کافر مستقیم صحبت میکند. اگر قرار بود درس بگیرد که دیگر بهش کافر نمیگفتم. اول میگفت: "برو کلاس شرکت کن، بعد تازه بنشینیم با همدیگر صحبت کنیم." وقتی مستقیم میگوید آقا تو پیغمبر! "بیا خودمان با همدیگر صحبت میکنیم." مستقیم خطاب به کفار است دیگر. این همه خطاب به "یا ایها الناس" دارد، "یا ایها الکافرون" دارد.
این البته منافات ندارد با اینکه قرآن نیاز به تعلیم دارد. بطن دارد، تأویل دارد. بله. تکبعدی نگاه میکنند. پیرمرد همینو عرض کردم دیگر، حالا استدلالهای مختلفی بود. جلسه بعدش، در سخنرانی جلسه بعدش توضیح دادم بحثهای خطبه حضرت زهرا (سلام الله). پس آقا، یک تعدادی از آیات قرآن همه را دعوت میکند به تدبر. اصلاً جالب است علامه طباطبایی میفرماید اینکه میفرماید: "چرا در قرآن تدبر نمیکنید؟" خطابش به کفار است. قرآن که در سوره نساء است که قبلاً خواندیم: "أفلا یَتدبّرون القرآن ولو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافًا کثیرًا." چرا در قرآن تدبر نمیکنند؟ [خطاب به] کفار. میگوید شمایی که میگویید این کتاب از پیغمبر نیست، از خدا نیست، خب بنشینید تویش تدبر کنید، ببینید تویش اختلاف هست؟ [اینکه] "سیوطی را باید با استاد خواند، طلبه نمیتواند برود خودش قرآن بخواند [و] تدبر کند!" این کافر! کافری که اصلاً قرآن را قبول ندارد بهش میگوید بنشین تدبر کن! میفهمی؟ این آیه [هم] اذعان به نقض غرض میشود! یعنی اگر قرار باشد همین آیه را هم نفهمیم، کلاً همهچی به هم میخورد. برای اینکه ما استنادمان [این است]. [استناد به] همان آیهای که میفرماید: "اگر میتوانی مثل این بیاور." آیه تحدی. [اگر بگوییم] خب این هم نیاز به تفسیر دارد، خب دیگر اگر این هم نیاز به تفسیر داشته باشد، اصلاً دیگر ما هیچ دلیلی برای اعجاز قرآن نداریم. نه، "مثل این" اش آخه معلوم نیست! "اگر میتونید" اش معلوم نیست! اینها نیاز به تفسیر دارد. "ان استطعنم" معلوم نیست. "یأتوا بمثل" معلوم نیست! بله، این اعماق دارد، لایههایی دارد، تأویل دارد، بطن دارد، جری دارد، تقیید دارد، تخصیص دارد. بله، اینها هست، قبول داریم. [اگر بگوییم] "نمیفهمد تا تفسیر نیاید هیچکس نفهمد" که دیگر نقض غرض پیش میآید.
پس این خطاب به چه کسی دارد میگوید؟ به مفسران دارد میگوید؟ به مردم؟ بگو باز. ما مردم دیگر چه احتجاجی [میکنیم]؟ باز خدا! همین "تو تفسیر توئه". هر آیهای که برایش روایت داشتیم همو را میتوانیم [فهمید]، فقط همو را! در همان مضمونی که روایت گفته! همان حد. ذهن خیلیها این فکر هنوز که هنوزه رسوخ دارد، متأسفانه. خیلیها. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) لعن کردند هر کسی را که قائل به تحریف قرآن [است]. آیاتی از قرآن همه را دعوت کرده به تدبر و نکوهش کرده، مذمت کرده کسی را که تدبر در قرآن [نمیکند]. که آیه ۸۲ نساء را [اشاره] کردم. این آیه، علامه در جلد ۱ المیزان، صفحه ۴۷ میفرماید که این آیه دلالت به این نکته دارد که همه میتوانند قرآن را بفهمند. همهتان بنشینید قرآن را بخوانید، تدبر کنید. مقدمه است به "فوجدت العلم کله فی کتابالله العزیز الذی لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه". و اخبار اهل بیت الرسالة الذین جعلهمالله خزان العلم و تراجم وحی. و علمت ان علم القرآن لا یفی بافهام العباد باستنباطه علی الیقین. میدانم، میدانم که علم قرآن را عقل بندهها بهش نمیرسد که بخواهد با یقین استنباط بکند، و لا یحیط به [احاطه ندارد] الا من انتجبهالله لذلک من ائمة الدین. کسی احاطه ندارد به این علم قرآن، مگر ائمه اهل بیت الذین نزل فی بیتهم الروح. کسانی که روح الامین در بیت آنها نازل [شده]. فترکت ما ضیّعت زمانی من عمری فیه. از اینکه یک مدتی عمرم را در این مسئله ضایع کردم، این را دیگر ولش کردم، مع کونی هو رائج فی دهرنا. با اینکه امروز در زمان ما رایج است. و اقبلت علی ما علمت انه سینفعنی فی معادی. رو آوردم به آن چیزی که میدانم که بعد در قیامت به دردم میخورد، مع کونی کاسداً فی عصرنا. در حالی که الان در زمان ما کساد است، خیلی مشتری ندارد. فخرت فی البحث عن اخبار الأئمة الطاهرین الابرار (سلام الله علیهم). رفتم سراغ روایت اهل بیت و أخذت فی البحث عنها. بذلت فی سبیلها جهدی و عوفیت تدبیر یها حری. رفتم گذاشتم برای اینکه اینها را بفهمم. تلاش برای فهم روایات و تحقیق در روایات و بررسی روایات و اینها. بله.
نه، این هم منافاتی ندارد. یعنی خوب باید دید که آن یک جمله ملاصدرا دارد میگوید که: "من عمرم را با این متفلسفه حرام کردم!" بهترین بحثهایی که با متفلسفه [داشته]! بله، خب یعنی چی؟ خدا ملاصدرا پشیمان است از اینکه عمرش را در فلسفه گذاشته؟ "متفلسفه" یعنی آنهایی که فلسفه حالیشان نمیشود، ادای فیلسوف در میآورند. میگوید: "من عمرم را تلف کردم با یک مشت آدمی که فلسفه حالیشان نمیشود. هی من خواستم به اینها فلسفه بگویم، نمیفهمیدند. ولشان کردم." [اگر ملاصدرا هم میگوید] هرچی بحث فلسفی کردم، خوب فهمیده بشود. ایشان میگوید بابا! ما که احاطه کامل نداریم به آیات قرآن، برای چی بیایم خودمان را به خودمان فشار بیاوریم؟ بیشترم این است که میگوید حاضر به اهل سنتها [است]. مطلبی که میگوید بیشتر ناظر به اهل سنت است [که میگویند] "در روایت و معارف اهل بیت و اینها بسته شود، بنشینیم خودمان هی قرآن را بالا پایین کنیم، خودمان برای خودمان هی ببافیم از قرآن." این معنایش این نیست که از قرآن هیچی فهمیده نمیشود. رد [بر] علامه مجلسی که قرآن را قبول نداشت. علامه مجلسی هر بحثی را که در بحار مطرح میکند، اول آیات مرتبط با آن را میآورد، بعد گاهی تفاسیر مرتبط با آن را میآورد. خودش هم آن جوری که در ذهن من است، گاهی تفسیر میکند برخی آیات را. بعد وارد روایاتش میشود. [میگوید:] "چسبیدم به روایت ولی الان دوباره دارم همان کارهای قبلی انجام میدهم." خودش قرینه مهمی است دیگر که آقا منظورش این نیست. اگر میگوید "من دارم عمرم را..." معلوم میشود یک کار دیگری بوده در نظر ایشان که آن اتلاف عمر بوده. آن چسبیدن به قرآن بوده. بیضابطه، بیقانون. مثل اهل سنت.
حالا اگر گماشته شده بود. [اما] بعداً شاگردانش، مثل تفسیر علی بن ابراهیم قمی، [میفرمایند که] هر کسی که قرآن را بخواند، با شرایطی قرآن را میفهمد و درباره آیات آن میتواند بحث بکند، تأمل بکند، تدبر بکند. قرآن همه را دعوت کرده، گفته مطالعه کن، بیا بنشین تدبر کن. خب این معلوم میشود که شما مسلمان باشی، کافر باشی، اصولگرا باشی، اصلاحطلب باشی، چه میدانم، هرچی باشی، قرآن را وا کنی میفهمی یک چیزهایی. لااقل در حد دلالت تصوری که میفهمی. [اگر] بحثی هم باشه روی دلالت تصدیقیه، روشن است. لذا منظور خداوند از آیات قرآن این است که قرآن یک چیز معمّاگونه نیست، رمزآلود نیست، کدگذاری شده نیست. آخر، شفاف. قرآن دارد. قرآن البته مراتب مختلفی دارد. هر معنایی ویژه یک مرتبه از فهم و ادراک. بله، آن چیزی که علامه طباطبایی میفهمد وقتی قرآن میخواند، من نمیفهمم قطعاً واضح. "یا ایها الکافرون" هم که میگوید، کافر با خودت است. برخی از مراتب معنایی قرآن برای عموم مردم درکشدنی است.
ولی فهم قرآن شرایطی دارد که بدون آنها تفسیر ممکن نیست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به کسی که مدعی بود قرآن حرفهای تناقضآمیز دارد، اینطور فرمود در جلد ۹۲ بحار [جایی که] روایتش [آمده است]. فرمود: "مبادا قرآن را بدون اینکه از علم تعلیم ببینی و یاد بگیری، تفسیر به رأی بکنی. چون کلام خدا شبیه کلام بشر است ولی تأویل کلام خدا شبیه تأویل کلمات بشر نیست." یعنی ما وقتی که میگوییم یک منظوری داریم، در یک لایه منظورمان است. دیگر اینکه چند لایه عمق داشته باشد که منظورمان نیست، ولی خدای متعال که میفرماید، تمام ابعاد این کلمه. حالا همان بحث روح معنا و اینها مربوط به این است. روح معنا را دارد میگوید. هر آن چیزی که روح این معنا بر مصادیقش میتواند سرایت بکند. به همین خاطر تأویل کلام خدا و تأویل کلام ما فرق [دارد].
روش صحیح تفسیر قرآن چیست؟ در فهم هر آیه قرآن باید آیههای همانند آن را [کمک گرفت]. این نکته مهم است. یعنی برویم ببینیم مثلاً داستان حضرت موسی را دارد بیان میکند، برویم ببینیم جاهای دیگر قرآن کجا این قضیه حضرت موسی آمده؟ مثلاً سوره اعراف است، خب یک آیاتی داریم در سوره طه، یا آیاتی داریم در سوره انبیاء یا آیاتی داریم در سوره عنکبوت. خدمت شما عرض کنم که در سوره صافات و همینطور سوره شعرا. باز هم هست. شما این را که میخواهی تفسیر کنی، سوره قصص، این را که میخواهی تفسیر کنی، باید به آن جاها مراجعه کنی. گاهی یک کلمه را اینجا گفته، آنجا نگفته. یک کلمه را آنجا گفته، اینجا نگفته. اینها را کنار هم [بگذاری تا] فهمیده شود. یا کلاً داستان حضرت -حالا موسی، ابراهیم- هر کدام. کل داستان را که میخوانی میبینی این تیکههایش، آن تیکههایش را تفسیر میکند. تفسیر قرآن به قرآن، یعنی از خود آیات قرآن باید کمک گرفت. یکی از معانی تدبر هم همین است. پشت این را که میگیری بروی، خودش راهنماییت میکند به آن یکی سوره، به آن بخشهایی از آیات مرتبط با این در آن یکی سوره شبیه به این در آن. روش تفسیر قرآن به قرآن که انشاءالله بناست به طور مفصل در موردش [بحث کنیم]. که صحیحترین روش تفسیر قرآن این روش است. آقا! روشی است که مورد پسند خود قرآن است. چون قرآن در سوره نحل آیه ۸۹ فرمود: "مِنْ تِبْيَانٍ لِکُلِّ شَيْءٍ". همه چیز را بیان میکنم. این "ِلکُلِّ" شامل خود قرآن هم میشود. همه چیز را قرار است که بیان بکند. یکی از همه چیز چیست؟ خود قرآن. پس خودش، خودش را بیان میکند. استدلالی که علامه در مقدمه المیزان [میآورد]. جای دیگر میفرماید: "این هدایت مردم است." خب یکی از جاهایی که ما نیاز به هدایت داریم کجاست؟ در فهم قرآن. [پس] کی باید هدایتمان کند؟ خود قرآن. میگوید: "من بیّنات من الهدی و الفرقان." بیّناتی از هدایت و فرقان. یکی از جاهایی که این فرقان اثر دارد و نیاز بهش داریم کجاست؟ در همین تفسیر قرآن. پس چطور ممکن است که قرآن برای مردم در همه نیازهای زندگیشان هدایت باشد، بیّنه باشد، فرقان باشد، نور باشد، ولی در ضروریترین نیازشان که فهم قرآن است، دیگر شرمنده! آره، من در مورد ازدواج و اینها حرف دارم ولی در مورد خودم شرمنده! خب بگو من تو را نفهمم، آنها را میخواهم چه کار کنم؟ در ضروریترین نیازشان که فهم خود قرآن است، هدایت نباشد، تبیان نباشد، فرقان نباشد، نور [نباشد].
در آیاتی هم میفرماید سوره فصّلت آیه ۳: "کتابٌ فصّلت آیاتُه قرآنًا عربیّا لقوم یعلمون." آیاتش تفصیل داده شده. فصل، فصل. تو هم تو هم نیست که گنگ باشد، مبهم باشد، گرفتارت بکند. در سوره نحل آیه ۱۰۳ میفرماید: "و هذا لسانٌ عربیُّ مبینٌ." هم عربی است، هم مبین، بیانگر. اگر قرار باشد که نشود تفسیر کرد و نشود فهمید و خودش مبین خودش نباشد، این هم دیگر درست در نمیآید. آیه اول قرآن، قرآن را کتابی معرفی کرده که آیاتش روشن است. "الف لام میم. ذلک الکتاب لاریب فیه." یعنی چی؟ یعنی [مثلاً] سیوطی را میشود [فهمید]؟ میفرماید که برای گروهی نازل شده که اینجا خواندیم. آیه اولی که اینجا خواندیم "کتابٌ فصّلت آیاتُه قرآنًا عربیّا لقوم یعلمون." قرآن را کتابی معرفی میکند که آیاتش روشن است، برای گروهی نازل شده که میدانند. "لقوم یعلمون." [وقتش] به بحث بشود. یعنی چی؟ "لقوم یعلمون." آتئیستها و اینها خیلی به این آیات می[چسبند و] کسی که میداند که دیگر نیاز به قرآن ندارد! و بگوید برای آن کسانی که نمیدانند قرآن نازل شده. شبهه الان خوب افتاد برایتان؟ پاسخش چیست؟ آتئیستها میگویند: "قرآن میگوید من برای کسانی نازل شدم که میدانند." خب کسی که میداند که دیگر قرآن نمیخواهد، آن که نمیداند قرآن میخواهد.
"کتابٌ فصّلت آیاتُه قرآنًا عربیّا لقوم یعلمون." چه چیزی را میدانند؟ چرا میدانند؟ نه. چه چیزی را میدانند؟ میدانند خدایی هست، میدانند پیغمبری هست، میدانند این شخص وحی دریافت میکند، میدانند اینها وحی از جانب خداست. خب، کسی که اینها را میداند، خب قرآن به دردش میخورد. وقتی اینها را نداند که خب؟ "یعلم" در آیه بعدی هم که فرمود "عربیُّ مبینٌ"، روشن است و آشکار. تفسیر قرآن به قرآن شیوهای است که خود اهل بیت همین را داشتند. این را سریع بگویم، خیلی جذاب است. حالا بعدها در موردش باید مفصل صحبت [کنیم].
قرآن برای پیغمبر فرستاد. او را معلم مردم قرار داد. آیه خواندیم. اهل بیت هم معلم قرآناند. پیغمبر اهل بیت را در حدیث ثقلین که هم متواتر است، هم مورد اتفاق شیعه و سنی، به عنوان این مقام معرفی کرد. خدا علم به قرآن را از کسانی که مطهر نیستند نفی کرده. "لایمسه الا المطهرون". فرمود: "جز کسانی که مطهرند نمیتوانند مسح بکنند آن حقیقت قرآن را." چرا؟ چون فرمود: "قرآن کریمٌ فی کتابٍ مکنونٍ." این قرآن، اینی که پیش شماست، قرآن است، هم یک حقیقت بالا دارد در کتاب مکنون که آن هم قرآن است، ولی این دستِ همهتان است، از کافر و مسلمان و اینها. ولی آن حقیقتش که در عالم بالاست: "لا یمسه الا المطهرون". جز مطهرون کسی نمیتواند آنها را مسح بکند. حالا از خود قرآن بپرسیم مطهرین کیانند؟ کیها مطهرند؟ میفرماید: "إنما یریدُ اللهُ لیذهبَ عنکمُ الرجسَ أهلَ البیتِ و یطهّرکم تطهیرًا." (اللهم صل علی...) آنهایی که تطهیر شدند، اهل بیت. معلوم میشود که "لا یمسه الا المطهرون"، یعنی "لایمسه من اهل البیت الا اهل البیت." بله.
حالا این خود اینکه این اهل بیت کیاند، جای بحث مفصل دارد. هم در سوره مبارکه احزاب، آیات قبل و بعدش به این دلالت دارد. چون همه ضمیرهایی که قبل و بعد این آمده، ضمیر مؤنث است. یکهو فقط اینجا ضمیر مذکر است! معلوم میشود در قبلیها همه فقط زن بودن، درشان مرد نبود. اینجا قضیه یک مسئلهای است که درشان مرد است، مرد و زن قاطی شدند. این آن نیست. این خطاب آنجا "هُنَّ" و "کُـنَّ" بود. یکهو شد "کُم". معلوم میشود این خطاب با آن خطاب فرق کرد. این یک چیزی است. یک نکته مهم. آیه مباهله باز تا حد زیادی بله میاید معنا میکند دیگر. "نساءنا نساءکم، ابناءنا ابناءکم، انفسنا انفسکم." اهل بیت معرفی. باز در سوره مبارکه هود به مناسبت خانواده حضرت نوح، اهل بیت معرفی میکند، تخصیص میزند. "إنه لیس من أهلک، إنه عملٌ غیرُ صالحٍ." وقتی که عمل غیر صالح شد، یعنی شد مصداق عمل غیر صالح، مصداق فسق و گناه، این دیگر جزو اهل تو نیست. در سوره مبارکه تحریم نمونههایی میآورد از کسانی که همسر پیغمبر بودند ولی به خاطر اینکه فاسق بودند، رفتند جهنم. مثل همسر نوح، مثل همسر لوط. در همان سوره، همسران پیغمبر را هم تهدید میکند. بعد قرآن دستور داد به همسران پیغمبر: "و قرن فی بیوتکن." بنشینید در خانههایتان، بیرون نیایید. نه اینکه با چند هزار تا آدم، چند هزار تا نامحرم، لشکرکشی کنی علیه کسی که قرآن فرمود: "أنفسنا" و "آنفسکم" [جزو او]. روبروی نفس پیغمبر لشکرکشی کرد. زنی که باید در خانهاش مینشست، بیرون نمیآمد، بیرون آمد برای جنگیدن با جان پیغمبر. عمل غیر صالح. پس این جزو اهل بیت نیست. این مطهر نیست.
تفسیر قرآن به روش قرآن به قرآن، آیه به آیه، این روش اهل بیت است. خیلی روش جذابی است! خیلی جذاب است. خدا علمش را نصیبمان بکند. البته اینها اُنس با قرآن میخواهد، تدبر قرآن میخواهد، مطالعه میخواهد، درس گرفتن میخواهد، مقایسه [میخواهد.]توفیق داشته. پس این نیستش که فقط باید شما برگردی ببینی این چه روایتی دارد. نه، خود قرآن هم، به شرط اینکه روی قاعده بیایید جلو وگرنه تفسیر به رأی میشود. یعنی روی برهان باشد، مقدمهتان، صغرا، کبرایتان درست باشد، حد وسط تکرار بشود. دقت میکنید؟ مغالطهای صورت نگیرد. مغالطه "کن هوج" مثلاً نباشد. مغالطه اشتراک لفظی نباشد. اینها خیلی مهم است. بعضی کلمات اشتراک لفظی دارد، تفکیک کرد از همدیگر. روی قاعده که بیاییم جلو، این آیه شما را به آن آیه راهنمایی میکند، آن آیه به آن یکی آیه راهنمایی میکند. همین آیات کنار هم مطلب را میرساند.
پیامبر فرموده است: "علیکُم بالقرآن." وقتی که فتنهها بر شما سایه انداخت، "کقطع اللیل" مثل شب تاریک، "فعلیکم بالقرآن". وقتی فتنهها همهجا را گرفته، بچسبید به قرآن. یعنی چی؟ که شما را هدایت میکند در این تاریکیها، در این ظلمات، در فتنههای اعتقادی، فتنههای اخلاقی، فتنههای عملی، فتنههای سیاسی. آنی که شما را نجات میدهد، قرآن است. این خیلی مهم است. آن وقتی هم که ما این بحث را مطرح کردیم سال ۱۴۰۱ بود. آن بحثی که گفتم در تهران شد، همان در اوج قضایای "زن، زندگی، آزادی" بود. که شما همان موقع قرآن که میخواندی میفهمیدی حق با که؟ کی دارد درست میگوید، کی دارد غلط. همهچی. همین امروز هم در داستان فلسطین و اسرائیل شک داری؟ آیاتی که مؤمنین را معرفی میکند، کفار را معرفی میکند، رابطه با کفار را معرفی [میکند]. "فَضّلتُکم علی العالمین." بنیاسرائیل، قوم خدا! اینها شدند مغضوب علیهم. یعنی اگر، یعنی مقتضی موجود بود برای اینکه اینها بهترین نسل و بهترین امت باشند ولی از جانب خودشان. و در آیات فراوانی هم فرمود: "شماها هم اگر... "إن تتولوا یستبدل غیرکم." یک همچین تعبیری [که] به همه سنت استبداد خدای متعال که ما مفصل چند جلسه در موردش صحبت کردیم، سنت استبداد که همه مؤمنین همه جای عالم. میگوید شما: "من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقومٍ یحبّهم." مرتد بشویم، جماعت دیگر میآورند. پشت بکنید، استبداد میکنم، شما را میبرم، یک جماعت دیگر را میآورم. هم در سوره نساء فرمود، هم در سوره مائده فرمود، هم در سوره مبارکه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم).
دستهای از روایات هم میفرماید که قرآن به طور مطلق ملاک است. که ما یک چند جلسهای اینها را توضیح دادیم. یک ۴۰-۵۰ جلسه بود. چهار جلسهاش منتشر شد. بقیهاش منتشر نشد صوتش که چطور میشود گفت که روایت را باید به قرآن عرضه کرد. یک بحث چهار تا یک ساعت و نیم بود فکر میکنم که میشود چند ساعت میشود. خب عرض کنم که میفرماید که، آره هست. بله بله. آنجا طبق نمونه کلام امام صادق از پیامبر اکرم فرمود: "إنّ علی کلِّ حقٍّ حقیقةً و علی کلِّ صوابٍ نورًا فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه." بر هر حقی حقیقتی [هست] و بر هر امر درستی نوری است. پس هرچه که موافق کتاب خداست، بگیریدش. و هرچه مخالف کتاب خداست، ول [کنید]. موافق کتاب خدا حالا یعنی چی؟ موافق قرآن یا مخالف آن. وقتمان هم تمام شد. اگر سریع این را بگویم. یک دستهای از روایات را بهش میگویند روایات عرض. یعنی: "عرضه کنید." قرآن که مربوط به اینکه روایات عرضه بر قرآن کنیم. جالب است میگوید آقا! من از دو تا راوی این را داشته باشید. یادگاری. مطلب خیلی مهم است. خیلی ذهنتان را فقط درگیرش نکنید چون اذیتتان میکند. "ردا به درد آمد" [این عبارت درست نیست، احتمالاً منظور: "راوی آمد"]. گفتش در کتاب تفسیر عیاشی نقل کرده، در کافی هم [آمده]. گفت: "آقا! گاهی دو دسته روایت از شما به ما میرسد. دو تا راوی میآیند. یکی یک چیز میگوید. یکی یک چیز دیگر. ضد این. چه کار کنیم؟ کدامش موافق قرآن است؟ همان را قبول [کنید]." یعنی چی؟ بررسی کن ببین راوی کدامش ثقه است؟ راوی کدامش ثقه نیست؟ اگر هر دو ثقه بودند ببین کدامش فلان. مرجحات سندی، مرجحات متنی، مرجحات فلان. مهمترین چیزی که حضرت از همان اول بهش حواله دادند چی بود؟ آقا! نه راوی بود، نه سند بود، نه اینکه این راوی [خوب است] یا نه. حتی مشهور بودنش بود. مهمترین ملاک این است. این کلاً ساختار علم اصول ما را عوض [میکند] و در استنباط فقه کلاً یک ساختار دیگر ایجاد [میکند.] همان اول نگاه کنید کدام روایت موافق قرآن است، کدام روایت مخالف قرآن است. ولو راوی این از آن یکی ضعیفتر است. کدامش قوی است، کدامش ضعیف است. قبول میکنیم چون این بحث در علم اصول مفصل باید در تبادل تراجی بحث بشود. فرمود: "ینظر فی حکم الکتاب یأخذ به." نگاه میشود هر کدام حکمش موافق حکم خدا بود، همان را میگیرند. هر کدام حکمش مخالف حکم خدا بود، ول میکند، رها میکند. این نشان میدهد که میشود این مضامین احادیث نبوی را از قرآن استفاده کرد. وگرنه اگر بنا باشد که [ما] میفهمیم که کلام معصوم که بهمان میرسد باید عرضه کنیم به قرآن وگرنه باید بگوییم که ما باید این روایت را عرضه کنیم به آن روایاتی که تفسیر قرآن میکند. روشن است؟ حکم قرآن را نمیفهمیم به روایاتی که [میخواهیم] بحث را تمام کنیم.
میفرماید که علامه در جلد ۳ صفحه ۸۴ و ۸۵ فرمود: "اگر قرار باشد به آن روایات عرضه کنیم، دوباره دور پیش میآید که آن هم باز خودش روایت است." امیرالمؤمنین میفرماید: "قرآن اینجوری است که بخشی از آن [قسمتهای] دیگر را یفسِّرُ بعضُه بعضًا." وقت گذشته، ولی یک نکته حیفم میآید نگم. یک شاهکاری دارد علامه طباطبایی که تا همین امروز هم خوب فهمیده نشده است. حتی برخی از شاگردان بزرگ ایشان. ایشان به بحث حروف که میرسد، حروف مقطعه. مفسرین حروف مقطعه را کجا بحث میکنند؟ اول سوره مبارکه بقره. علامه طباطبایی میفرماید: "فعلاً وقتش نیست بریم جلو. بعدها باید روزی من بشود [تا] بفهمم این حروف مقطعه داستانش چیست!" کی بحث میکند؟ جلد ۱۸ المیزان! ۱۸ جلد قرآن نوشته، نزدیک ۲۰ سال تفسیر نوشته، ۲۰ سال نوشته، بعد میفرماید: "خدا این را روزی من کرد." شروع میکند حروف مقطعه را اول سوره مبارکه شورا: "حا، میم، عین، سین، قاف." یک نظریهای مطرح میکند. ۱۶ تا به نظرم نظریه مطرح میکند در مورد حروف مقطعه. دانه دانه رد میکند. نظریه خودش را در یک پاراگراف میگوید. این نظریه شاهکار است که ما همین یک پاراگراف را فکر میکنم ۴۰ جلسه، ۵۰ جلسه مقایسه میکردیم، آخرم تمام نشده. میفرماید که: "قرآن یفسر بعضه بعضًا." یعنی هم آیاتش، آیاتش را تفسیر میکند، هم کلمات، کلماتش را تفسیر میکند، هم حروفش، حروفش را تفسیر [میکند.] خیلی سخت. میگوید آن سورههایی که با حروف خاصی شروع میشود، تفسیر میکند آن سورههایی را که با همان حروف شروع میشود. یعنی چی؟ اگر وقت دارید من پای تخته توضیح بدهم. تنظیم کردم که: "کهیعص" – سوره مبارکه مریم. "قاف" – سوره مبارکه [قاف]. "حم عسق" – سوره مبارکه شورا. "الف لام میم صاد" – سوره مبارکه اعراف. "صاد" – سوره مبارکه صاد. "قاف" – سوره مبارکه قاف. "الف لام میم" – سوره مبارکه بقره و دیگران "الف لام." درست شد؟ "حا میم" – "حا میم" چه سورهای بود؟ "حا میم" داشت. سوره دخان.
حالا ببین آقا! علامه طباطبایی نظریهشان در مورد حروف مقطعه این است. چرا اصلاً این را مطرح کردم؟ [برای اینکه] قرآن خودش، خودش را تفسیر میکند. حروف مقطعه را هم خودش تفسیر میکند. خیلی حرف عجیبی است! خیلی عجیب است. ایشان میگوید که آقا! ما الان در سوره مبارکه اعراف چهار تا حرف داشتیم. ۲، ۳، ۴. یکی از این چهار تا "صاد" بود. معلوم میشود که یک چهارم معارف سوره اعراف را "صاد" تشکیل میدهد. یک سوره دیگر داریم به نام "صاد". خودش یک سوره کامل. معلوم میشود معارف سوره مبارکه "صاد"، یک چهارم معارف سوره اعراف. یک سوره داریم به نام "قاف". یک سوره داریم: "حا، میم، عین، سین، قاف." این یک پنجمش "قاف" است. معلوم میشود معارف سوره مبارکه "قاف"، یک پنجم سوره معارف سوره شورا. تکرار نیستش! کلمه "الله" هم تکرار شده. "کاوف ها یااجساد" [این کلمه درست نیست، احتمالاً منظور کهیعص] دوباره یک پنجم سوره مبارکه مریم، یک پنجمش "عین". یک پنجم سوره شورا هم "عین". معلوم میشود یک پنجم شورا با یک پنجم مریم با هم منطبق است. سوره دخان "حا میم". سوره شورا "حا میم عین سین قاف." دو پنجم شورا میشود سوره دخان. همین! [این] نکتهاش همین است که ما ۵۰ جلسه زور زدیم که این را ثابتش کنیم. البته تا یک حد خوبی پیش رفتیم. برخی شاگردان علامه میفهمند. ثابت نمیشود این حرف!
بزرگواران ما همو را سعی کردیم زور بزنیم که ببینیم دلیل داریم یا نداریم. شوخی نیست. علامه طباطبایی که آن وقتی که تفسیر را شروع کرده، علامه طباطبایی بوده. ۱۸ جلد. ۱۸ برابر علامه طباطبایی شده. وقتی ۱۸ جلد المیزان را نوشته، بعد میگوید: "خدا این را روزی این قلم کرد." شوخی نیست این حرفها. با بچه که طرف نیستیم که! علامه طباطبایی! سینهاش لبریز از حقایق و اسرار و معارف الهی است. سوره مائده چه میکند این مرد؟ سوره آل عمران چه میکند این مرد؟ اولای قرآن است. بعد ۱۸ جلد دارد همچین حرفی میزند! سند ندارد؟ دلیل ندارد؟ بریم بعدی! اینجوری است مگر؟ ۱۰ تا دانشگاه باید راه بیندازیم. ۵۰ سال بنشینند روی مطلب فکر بکنند. خیلی عمیق است! خیلی عمیق است. شامل اینجا هم میشود. از مجموع استفاده میشود که تنها راه مستقیم و روش بینقص تفسیر قرآن که اهل بیت [هم] این روش را استفاده میکردند، روش تفسیر آیه با آیات دیگر قرآن است. این را در مقدمه المیزان علامه میفرمایند. برای همین آقا! اهل بیت خودشان که تفسیر قرآن میکردند، تفسیر خود اهل بیت روش قرآن به قرآن بود. به ما قرآن به قرآن یاد میدادند. روش قرآن به معصوم نبود. [وقتی] من میگویم گوش بده، میگفت: "منم گفتم، ازم بپرس کدام آیه را دارم میگویم." حتی حرف معمولی هم میزنم، ازم بپرس کدام آیه قرآن را دارم تفسیر میکنم؟ همه حرفهای من بیان آیات قرآن است. کاری هم که من میکنم تفسیر قرآن به قرآن است. و کاری هم که شما هم باید بکنید، تفسیر قرآن به قرآن است. و [این] موضوع برای [ادامه بحث].
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سیزدهم
لعل روانبخش
جلسه چهاردهم
لعل روانبخش
جلسه پانزدهم
لعل روانبخش
جلسه شانزدهم
لعل روانبخش
جلسه هفدهم
لعل روانبخش
جلسه نوزدهم
لعل روانبخش
جلسه بیستم
لعل روانبخش
در حال بارگذاری نظرات...