ملکوت و مصادیق همراهی با ظالم
تفاوت عذاب در دنیا و برزخ
ملکوت و مصادیق غیبت کردن
چه حرفی غیبت حساب میشود؟
یکی از راههای دفع شیاطین و اجانین
برخوردی که با عمل ما در برزخ میشود؟!
اثر دائمالوضو بودن
حفاظت روزه و وضو در برابر خطورات
حس لامسه برزخی برای چه کسی است؟
طهارت ملکوتی خود را نقض نکنیم!
ملکوت سخنچینی
مصادیق سخنچینی در فضای مجازی
یکی از تفاوتهای برزخ و قیامت
حیات برزخی آتشین مخصوص چه افرادی است؟
ملکوت کظم غیظ کردن
معنا و مصداق کظم غیظ
ملکوت ظلم و تحقیر کردن فقیر
آیا با توبه اثر اعمال حبط شده بر میگردد؟
ملکوت رد کردن غیبت
ملکوت تهمت دامن زدن
ملکوت شراب خوردن!
چه کسانی در گناه شراب خواری شریکاند؟
ملکوت ربا خواری
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
در جلسات بحث «۳ دقیقه در قیامت»، بحثمان پیرامون آخرین خطبه پیامبر اکرم (ص) بود؛ شرحی است و توضیحی از قواعد ملکوت که این قواعد ملکوت در عالم برزخ و عالم قیامت تجلی پیدا میکند و بروز پیدا میکند. یک سبک زندگی و یک معماری جدید زیستی مبتنی بر ملکوت و حیات ابدی است. کسی که قرار است تا ابد زنده باشد و ابدی زندگی بکند، باید پیچ و مهره این زندگی ۶۰ ساله و ۷۰ سالهاش را با آن دستورالعمل و کاتالوگ سفت بکند؛ بر اساس آن مدل زندگی، اینجایش را تنظیم کند.
خب، روح حاکم بر این تجربههای نزدیک به مرگ و این کتاب «۳ دقیقه در قیامت» و کتابهای دیگر، همین مسئله است. دارند تذکری به ما میدهند که آن طرف قاعدهمند و روشمند است و آدم بر اساس مدلی که اینجا زندگی کرده، آنجا بهرهمند از حیات و نتایجی میشود. این خطبه را مقداریش را خواندیم، مقدار دیگری از خطبه را میخوانیم که واقعاً نهیب و تلنگرهای خیلی خوبی دارد. انشاءالله که امثال بنده متذکر و متنّبه شوند.
«و من علق صوتًا بین یدی سلطان جائر، جعله الله حیةً طولها ستون ألف زرائن، فتسلط علیه فینال جهنم خالدًا فیها». اگر کسی یک شلاق و تازیانه در برابر یک سلطان، حاکم، مسئول زورگو و فاسدی – یک رئیسی که دارد ظلم میکند – قرار بدهد، خدا این تازیانه و شلاق را (ملکوتی که از این تازیانه برای او قرار میدهد) اینگونه است.
ببینید، خود تازیانه، خود شلاق، خود نمد، لباس، نخ، سوزن، اینها همینی است که مادی است، فرقی نمیکند. این سوزن، سوزن است؛ این نخ، نخ است؛ آن شلاق، شلاق است. کیفیت ارتباط ما با این، نیت ما، نحوه برخورد ما با این، کاملاً ملکوتهای متنوعی را برای این رقم میزند.
مثلاً شلاقی که با آن، آدم در دست گرفته و دارد یک ظالمی را از یک مظلومی دور میکند: «لهم مستضعفم من قوة». گاهی یکی میخواهد ظلم بکند، شما فقط شلاق بهش نشان میدهی و این عقبنشینی میکند. این شلاق برای شما ملکوتش چشمههایی از بهشت و دیوارهایی از باغ است – چه میدانم – چیزهای عجیبی است. راندن این شیاطین و این ظالمین است و این شلاق برای شما در ملکوت، بلاهایی را دفع میکند. این شلاق یک تکه نور، یک ملکوت عجیب و رحمانی دارد.
همین شلاق اگر در این وضعیت قرار بگیرد که کمکی باشد برای یک ظالمی علیه یک مظلومی، شما فقط شلاق را بگذارید، اصلاً نزنید. شلاق نزنی به مظلوم؛ یعنی یک وقت ظالم به شما میگوید شلاقش بزن. اینکه هیچی، الان وارد این نمیشویم. ظالمی میخواهد ظلم بکند به یک مظلومی، شما شلاق را فقط میگذاری جلویش. اگر کسی شلاق را گذاشت در برابر این مسئول و این حاکم فاسد، خدا صورت ملکوتی که به این شلاق میدهد چیست؟
این شلاق هم باز به قول طلبهها القای خصوصیت باید ازش کرد؛ یعنی لزوماً شلاق نیست. هرچی، نه اینکه مثلاً اگر به جای این شلاق، بر فرض قیچی بود، بر فرض چاقو بود، یا اهرمهای دیگری که الان برای فشار قرار میدهند، یک برگه بود، کاغذ و قلمی بود که این یک حکمی برای او بنویسد، لپتاپ بود، گوشی موبایل بود؛ به هر آنچه که ابزاری است برای ظلم کردن، برای فشار و تحمیل. آن ابزارش را در اختیارش قرار دادی برای این ظالم. آن ظالم رسانه میخواهد، شما برایش مثلاً اپلیکیشن میسازی، بر فرض عرض میکنم، برایش پیج میزنی، مثلاً چه میدانم، تا چه میدانم آدمین شدن و کارهای این شکلی برای یک ظالم. شما آدمین پیج یک ظالم میشوید. خلاصه یک ابزاری هست در دست یک ظالم.
این ملکوتش چیست؟ اگر کسی دارد مسیر را هموار میکند برای یک ظالم در ظلم کردن – حالا تعبیر فقهی که معمولاً علما استفاده میکنند «اعانه بر ظلم» – «ولا تعاونوا علی الاثم و العدوان». قرآن گفته که: معاونت نکنید، یاری نکنید کسی را بر اِثم و عُدوان. این مسئله هم بحث بسیار جذاب و دامنه بسیار وسیعی هم دارد. در سیره امام کاظم (ع) که خیلی سال پیش این بحثش را داشتیم، آنجا یک نمونههایی اشاره شد از این بحث که کمک به ظالمین بودن به چه نحوی است. مثلاً فقهای ما فتوا دادند، گفتند اگر کسی دارد میآید در مغازه شما ساندویچ بخورد و شما میدانی این ساندویچ که این میخواهد بخورد (یقین داری، مسئله برایت روشن است یا خودش گفته یا از قرائن دیگری خبر داری) این ساندویچی که میخواهد بخورد، میخواهد انرژی بگیرد، سر کوچه دعوا کند. این الان آمده انرژیش افتاده، گرسنه شده، میخواهد برود دعوا کند، میخواهد برود شیشه بشکند، میخواهد برود داد بزند، میخواهد برود دزدی کند و مانند این. اینجا فروش این ساندویچ به این آدم حرام است. چون کمک بر ظلم است. این اگر این انرژی را نداشته باشد، نمیتواند ظلم بکند. تا فروش یک چیزی که کاملاً حلال است و شاید مستحب است. یعنی تا قبل از اینکه شما این را بدانید، اینجا ثواب هم میبردید، خرج عائله در میآوردید و برای زن و بچه داشتید خلاصه کاری میکردید. الان این شراکت در ظلم است؛ یعنی دادی که او میزند، شما انرژیش را دادی. به آن میزان انرژی که از شمار گرفته و زمینه را شما فراهم کردی، شما در آن داد و در آن کتک و در همه اینها...
حالا یک وقتی زمینه ظلم، رأی دادن به یک ظالمی است. بر مسند قدرت مینشیند یا بر مسند قدرت ادامه پیدا میکند کارش. چه رأی به نحوه ریاست جمهوری و مجلس و اینها، چه رأی به نحو داخل مجلس که اعتبارنامه را رأی میدهند، یا به وزیر رأی میدهند، یا به استیضاحش رأی میدهند، یا به عدم استیضاحش رأی میدهند. بعد از استیضاح به قانعکننده بودن سؤالش رأی میدهند. همه اینها مشمول همین کمک به ظلم و کمک به مظلوم یا ظالم است؛ که شما یا داری به ظالم کمک میکنی یا داری به مظلوم کمک میکنی.
لذا کار خیلی سخت است. به نظرم خواندن ... در این جلسات امیرالمؤمنین (ع) به امام حسن مجتبی (ع) فرمودند که پس این نقاشیهایی که برایت دو تا بچه آوردند قضاوت کنی که بگویی این قشنگتر است یا آن قشنگتر است. این را بیست میدهم، آن را هیجده میدهم، آن را نوزده میدهم. حواست را جمع کن که خدا سؤال میکند ازت چرا این را گفتی نوزده. بنده خودم وقتی که درس داشتیم در حوزه و دانشگاه و اینها و برگه بود و تصحیح بود و اینها، تنم میلرزید. یعنی یکی از دلایل جدا شدنم از این فضاهای نمرهای و نمره دادن و اینها، یکی از دلایل جدیش هم همین بود که واقعاً تو نمره دادن تنم میلرزید که این ۰.۲۵، این نیم نمره، این اینجور نوشته نمره را گرفته، آن یکی یکم آنجور نوشته. یک وقت تضییع حق این یکی نشود. یک وقت آن خودش به ناحق بهش نمره داده نشود. بعد این نمره، بعداً میخواهد برای او رزومه و اعتبار و مدرک بشود. بعد جامعه پشتوانه برایش باشد این نمره و این مدرک. بعد میخواهد به پشتوانه این کاری بکند. تو همه اینها انسان شریک است. جاهای مختلف داریم وقت مردم را تضییع میکنیم و خیلی کارهای دیگر که حقوقی متأسفانه ضایع میشود. ولی اینجا واقعاً دستم به این قلم نمیرفت. همیشه هم سطح بالا، یعنی اصل را میگذاشتم برای هر کسی به نمره بیست. و البته از آن طرف هم سخت نمره میدادیم. یعنی باید خلاصه طرف سعیش را میکرد برای نمره آوردن. ولی سعی من این بود که اول به همه بیست بدهم مگر اینکه مثلاً واقعاً نتوانسته آن معنا را برساند که نمره کم بشود. یعنی اینور ماجرا را میگرفتم تو بیس زدن که این اصل باشد برای همهشان. عادلانهاش به این طرف خلاصه به هر نحوی که انسان به ظلم و ظالم کمک بکند و یک در واقع حقی از مظلوم دارد ضایع میشود و من به نحوی در این حق شریکم که عرض کردم حتی به نحو رأی دادن باشد، به نحو کامنت گذاشتن و لایک کردن و ولو فالو کردن که گاهی آدم با یک فالو کردنی دارد یک شخصی را معتبر میکند، محترم میکند، وزن میدهد به کلام او. و اگر کاری دارد میخواهد چک بکند، آیدی را بزند، آدرس بزند، برود نگاه کند، برگردد. چون اضافه شدن ... اضافه شدن اعتبار آن شخص واقعاً همینطور است. یعنی طرف وقتی که دهکا مثلاً مخاطب دارد و جوین شدن به کانال بردارد، این اعتباری که کلام او دارد و حتی از جنبههای اقتصادی که آنهایی که حالا (ما که اینها را...) ولی مجموعههایی که این کارها را میکنند، تبلیغات میگیرند، پول میگیرند، یک ساعت تبلیغات، پنج ساعت تبلیغات. این اگر دهکا باشد انقدر پول میگیرد، بیستکا باشد انقدر پول میگیرد. یعنی یک وزن اقتصادی هم برای طرف دارد میآید. یک اعتباری دارد برایش میآید و موجی که تو جامعه ایجاد میکند به پشتوانه این مخاطب، این تعداد خیلی بالا.
خیلی باید حواسمان جمع باشد. اگر کسی دارد حرفهایی میزند که برآیند این حرفها شل شدن پیچ دینداری مردم، جوانهای فراوانی میگویند آقا ما صحبتهای فلان آقایی که قبلاً مثلاً روحانی بوده، چی بوده، گوش میدهیم، گوش دادیم یا فلانیها را دیدیم گوش دادند، از نماز زده شدند، روزه دیگر نمیگیرند، فاصله گرفتند، همه افرادی که این آقا را، این بابا را فالو کردند با فالو ک... با ممبر شدنشان به او ارزش دادند، اعتبار دادند، جایگاه دادند، در تمام این فعالیتها شریکند. ولو لایک نکنند، ولو کامنت نگذارند، اینها همش تقویت ظالم است. و بزرگترین ظلم هم ظلم فرهنگی است. و «و من افتری علی الله ظلم». شکم اندازش اندازه شکم است. یعنی شکم یک ۵۰ ساله، ۲۰ ساله تمام میشود میرود. که البته ظلم بزرگی هم هست. کسی حق ندارد سفره مردم را کوچک کند، لقمه مردم را کم کند، پول تو جیبی مردم را اینجور در مدت کوتاه یک سوم، یک پنجم، یک دهم. که خدا لعنت کند هر کسی که آسیب میزند به سفره مردم و لقمه مردم. خزلان و خزیه دنیا و آخرت شاملش باشد، کسی که دارد این کار را میکند. ولی ظلم فرهنگی که ظلم به فکر است، ظلم به عقیده است، ظلم به معرفت است، ظلم به دانش است، ظلم به تعقل است. آن چون اثرش ابدی است، ظلمش هم ابدی است، شعاعش هم ابدی است، محدودش هم بزرگترین ظلم در نگاه قرآن این است. این بالاترین ظلم و کسی که شریک در این ظلم است، آن اثر ملکوتی برایش بار میشود. اینها واضحات شریعت ماست. واضحات دین ماست. و اصل ماجرا در مورد ملکوت اینهاست و اثرش را خواهیم دید.
گاهی سکوتی که آدم میکند و سکوتش تأیید میشود برای یک ظالم که قبلاً داستانهایی را خواندیم و گفتیم تو همین جلسات «۳ دقیقه در قیامت». فرمود اگر شلاق را بگذارد در برابر این ظالم و این ظالم دارد با این شلاق ظلم میکند، ملکوت این شلاق چیست؟ خدا این را یک ماری قرار میدهد. این شلاق طولش چقدر وسیع است؟ این الان طول. چون قبلاً گفتیم نسبت دنیا و برزخ و قیامت نسبت ۵۰ هزار برابری است، دیگر. و عرض شد که درسته آنور را گفته که یک روز آنور معادل ۵۰ هزار سال شماست ولی نسبت دو طرفه است. یعنی وقتی یک چیزی یک ۵۰ هزار بود، آن طرف ۵۰ هزار برابرش بود. این کدامش چند برابر آن یکی است؟ نسبت دنیا و قیامت، نسبت دنیا و برزخ نسبت یک به ۵۰ هزار است. حالا این شعاع و طول ظلمی که این دارد تو این دنیا میکند، چقدر است؟ این یک ضربه شلاق است. این ضربه شلاق و این شلاق مثلاً ۱۰ سانتی میشود ۵۰ هزار برابر در مقیاس اخروی و ابدی. و آن درد میشود ۵۰ هزار برابر در مقیاس اخروی. میزان و آن امتداد ظلمی که داشت. اگر یک نسل این ظلم را دید، دو نسل دید، ۱۰... این همینجور این تراکم ۱۰ نسلی میشود ۵۰ هزار برابر. اینکه ده نسل عقب افتاد و آسیب دید، این ۵۰ هزار برابر میشود برایش. به اندازه ۵ میلیون یا ۵۰۰ هزار. اگر ۱۰ نسل بوده، ۵۰۰ هزار نسل. این آدم در آن مواقف قیامتی عقب میافتد. ۱۰ نسل را عقب انداخته، ۵۰۰ هزار نسل عقب میافتد. طول میکشد مواقف او. چه میفهمیم ما از این؟
بزرگان علما میگفتند زجه میزدند. از آن طرف یک کاری کرده ۱۰ نسل بهرهمند است. این به اندازه ۵۰۰ هزار نسل جلو میافتد. یا العکس. و این سرعت. همانی که گفتند: «کلبرق الخاطف» میآید و میرود تو بهشت. مرحوم الهی قمشهای را بعد از رحلتش خواب دیده بودند (این را علامه در جلسات خصوصیشان زیاد نقل میکردند). بعد از رحلتشان پرسیدهاند که آقا آنور چه شد؟ ایشان فرمود: «جستیم و رجستیم و جهیدیم، رفتیم آنجا که یک برگ». خب، ببینید ایشان خدمات ماندگاری کرده بود دیگر. حالا البته نقادی هم وارد است به آثاری که ایشان دارد. ترجمه قرآن و مفاتیح دست خیلی از مردم ترجمه ایشان است. هرچند که از جهت علمی و ادبی و اینها میشود قابل مناقشه است ولی اثر ماندگاری است. الان ۱۰ نسل بهرهمند از ترجمه ایشان و آثار. ۱۰ نسل جلو افتاده. مفاتیح را کسی میخواهد بخواند اذیت نمیشود. این ترجمه را این دعا را پایینش نوشته. دعای کمیل دارد میخواند، به جای اینکه این همه زحمت بکشد، برود از ۱۰ نفر بپرسد. ترجمه ایشان کمکش، کمک است دیگر. کمکی به مظلوم. این مظلوم فرهنگی این است که بهش دعای کمیل نرساندند. معارف دعای کمیل نرساندند. فاصله میاندازد، جداش میکند. بهش میگوید نخوان. او از معارفش میگیرد. این کمک به ظالم است. این کمک به مظلوم. اینجا ۱۰ نسل مظلوم را دارد جلو میاندازد و رفع ظلم از اینها میکند. خدا ۵۰۰ هزار نسل. این شهید عزیز و پرافتخار سردار حاج قاسم سلیمانی، خیلی نانش تو روغن است. چه امتهایی را، چه ملتهایی را نجات داد. رفع ظلم از اینها کرد. به خدا اینی که به او داده هرجا میروید میبینید این عظمت و این عزت میدرخشد از این شهید. واقعاً بیش از اینهاست. عزت و عظمت او را در برزخ و قیامت انشاءالله خواهیم دید. این کمک به مظلوم کرده در برابر ظالم.
البته اینهایی هم که مسئولین فاسد و خائنی که در این مملکت به هر نحو کمک به ظالم کردند، کار ظالم را پیش بردند. شما این کتاب «هنر تحریمها» را ببینید. پلانهایی که نوشتند برای موفقیت تحریمها داخل ایران. آخه میگویند آدرس غلط ندهید. مبدأ ظلم در کاخ سفید؟ بله! مبدأ ظلم در کاخ سفید. و حمالهایی که اینجا تو این مملکت دارند، نوکرها، جاسوسها و عوامل و ایادی که اینجا دارند، مزدورهای نان مفتخور که اینجا دارند. غلطی نمیتوانند؛ سفارتخانهشان تعطیل شده. ولی اینها را که گرفتن بورسیه کردند، بردند، تربیت کردند، برای ما فرستادند. کار سفارتخانهها را دارند. این کتاب «هنر تحریمها». هرچی که اینها تو این کتاب «هنر تحریمها» گفتند، این مسئولین ما در قالب بخشنامه و مصوبه و ابلاغیه و اینها. بعضیهاشان قدم به قدم پیاده کردند برای اینکه این تحریمها کارگر باشد تو این مردم. که الان میبینیم دلار نزدیک ۳۰ تومن شده. این وضع درآمدی و اقتصاد مردم است که آدم خجالت میکشد. آدم شرمنده زن و بچه و خانواده. و خصوصاً ما طلبهها و روحانیت بیشتر این احساس شرمندگی و شرمساری را در برابر مردم داریم که همجنسها و هملباسهای ما را میبینیم که اینجور به جان دین و دنیای مردم افتادهاند.
این به واسطه ظالم. یعنی این ظالم به واسطه این دارد کار میکند. این شلاق طولش چقدر میشود؟ این شلاق اولاً یک مار. چنین شلاق در دست تو که بود، تو مارش این شلاق را میتوانستی یک خار، یک سیم خاردار بکنی. حصاری بکنی برای اینکه کسی وارد حریم این ملت نشود. وارد حریم عزت این مردم و شرافت این مردم نشود. تو این را سیم خاردار نکردی. اگر آن را سیم خار کرده بودیم، آن سیم خاردار میشد دور تا دور خانه بهشتی تو. و یک وسعتی میداد به خانه بهشتی تو که احدی از شیاطین، منافقین و اینها نتوانند وارد خانه تو بشوند و پس بخورند و دور بشوند. خدا عزت و عظمتی برای تو و حریمی در دنیا برای تو ایجاد میکرد. مثلاً حضرت امام که هرکی وارد حریم تو بشود نابود بشود. شلاق داشت ولی شلاقش در برابر ظالمین بود. در جوانی در مکاشفه سید جوانی را دیدم که هرکس روبروی او قرار گرفت نابود شد. صدام، پهلوی و که و که. بعداً که سالها گذشت عکسی از جوانی آقای خمینی دیدم. همین سید. هر کی روبرو قرار گرفت نابود. چرا؟ چون او در عالم برزخ و ملکوت سیم خاردار خدا برایش کشیده بود. هرکی وارد حریم او بخواهد بشود، خدا پس میزند. مثل اصحاب کهف. خدا برای اصحاب کهف یک سیم خاردار ملکوتی و معنوی. هیچکی سمت اینها ۳۰۰ سال نتوانست نزدیک بشود. چرا؟ چون اینها شلاق در برابر ظالم داشتند. شلاقشان علیه ظالم بود. پا شدند حرف زدند در برابر کسانی که ظلم فرهنگی میکردند. خدا به اینها حریم داد، قدسیت داد، سیم خاردار کشید، حریم ملکوتی اینها.
ولی این آدم این شلاق را گرفت علیه مظلوم. وقتی گرفت علیه مظلوم، این دیگر برایش میشود یک مار. طولش چقدر است؟ «طولها ستون ألف ذرع». ۶۰ هزار ذراع. هر ذراعی نیم متر. ۶۰ هزار ذراع میشود ۳۰ هزار متر. ۳۰ هزار متر، ۳۰ کیلومتر. ۳۰ کیلومتر عالم برزخ و قیامت. یک مار ۳۰ کیلومتری شد این شلاقی که شاید نهایتاً یک متر بود، ۳۰ سانت بود، شد یک مار. بعد شما یک مار است، یک متر است. آن مار نیم متر، ۲۰ سانت. هرچی طول این مار وسیعتر میشود، دامنه و حوزه فرار شما کمتر میشود. ایمان یک حرکت اینوری میکند، اینور میگیردت. با دمش میگیرد، با تنش میگیرد. بعد شما فرض کنید الان تو این اتاقی که بنده نشستهام که مثلاً یک اتاق ۲ در ۵ نمیدانم ۲ در ۴ چقدر. اگر یک ماری باشد که اندازه این اتاق باشد و در این محدوده که حالا در این اتاق هم بسته است، یکهو از زیر این فرشها، زیر این موکت، یک ماری در بیاید. پناه بر خدا تن آدم میلرزد. یک ماری در بیاید که اینجور مساحتی داشته باشد. یعنی مساحت را بتواند بگیرد که ۲ ۵ مثلاً مار ۱۰ متری باشد تو این فضای اتاق. ۱۰ متری هر طرف که بخواهد برود، آزاد بشود. حالا یک مار باشد ۳۰ کیلومتر!
«فتسلط علیه فی نار جهنم». مسلط میشود بر این آدم. اینجا راه فرار هست، راه دررو هست. میتوانیم مار را بزنی، بکشی. آنجا هر آنچه که از عذاب گفتند؛ عذاب مسلط بر شماست. اینجا هرچی از عذاب گفتند، ما مسلط بر عذاب. ما اختیار و قدرت داریم در برابر عذاب. عذاب را میتوانیم دفع بکنیم، دور بکنیم، فرار بکنیم، کاهش بدهیم. با یک قدرتی در برابر عذاب داریم. آنجا چون عذاب جلوه و بروز خود ماست و جلوه نفس ماست، عرض لازم ما شده (به تعبیر فلسفی) عرضی است که تا ابد با ماست. بلکه فصل اخیر ما شده. بحث فلسفی. یعنی عذاب آنجا یا عرض لازم است یا فصل اخیر انسان است. مگر اینکه در حوزه افعال باشد که میشود عرض مفارق. بحث فلسفی. حالا توی «۳ دقیقه در قیامت» خیلی بحثهای فلسفی نکردم گفتگو. این عرضی است که با اوست. همیشه باهاش هست. درسته که عارض شده ولی ازش جدا نمیشود. بلکه شاید اصلاً ذات او شده و باهاش یکی شده در نفسش. این است که عذاب اخروی و برزخی از آدم دور نمیشود. این مار جلوهای از فعل خود توست. آن فعل در اختیار گذاشتن شلاق.
تازه شلاق را نزده به هیچکس؛ به صد نفر بزند، به ۱۰ میلیون. عرض کردم شلاق هم شلاق نیست. آن اعمال فشار، آن مشکلی که توی صادرات مردم پیش میآید، تو تولید مردم پیش میآید، تو ترخیص کالا پیش میآید، در فروش جنسشان پیش میآید، قیمتهایشان افزایش پیدا میکند، ارزش پولشان کاهش پیدا میکند، بورسشان ورزش قرمز میشود. اینکه بانی این کار دارد آسیب میزند به پول مردم، به این ارزش ملی پول. آن هم شلاق است دیگر. این بدتر از همه شلاق است. دردش را همه با همه وجودشان احساس میکنند. وقتی طرف میآید قیمت را نگاه میکند با همه وجود درد احساس درد میکند. همه افرادی که تو این مسیر نقش دارند در این احساس درد. این کارگر روزمزد که رفته کار کرده، دیروز با این پول میتوانسته یک لباس، یک کاپشن ۵۰ هزار تومانی برای بچهاش بخرد با پول مثلاً دو روز کارگریش. الان شده سه روز کار. به فاصله یک شلاق است دیگر. این درد است دیگر. او مسئولی که بیخیال. که البته بعضی بیخیالند، بعضی باخیالند. یعنی اصلاً تصمیم دارند کار میکنند برای اینکه این فشارها به مردم بیاید. زحمت، زحمت میکشند. این هم آن شلاق است به همان شعاع و امتداد. حالا آن شلاق ظاهری طولش میشود ۳۰ کیلومتر برزخ. مسلط بر او. درون آتش و خلود دارد. این آدم زیر این شلاق. این یکی هم به نحو خودش میشود اینی که دارد بورس را به هم میزند و بازار ارز را به هم میزند. صادرات را به هم میزند. واردات را دارد تقویت میکند. درباره قاچاق موضعی ندارد. قاچاق میآید پدر ملت را در میآورد. و به انواع مختلف فشارهای. فقط باز فشار فرهنگی و اعتقادی بدتر از این است، بالاتر. هرکی در مقیاس خودش و از جنس خودش، اثرش در برزخ و ملکوت خواهد بود. بر و برگرد هم ندارد.
هرکی هم رفته آنور، گبر و مسلمان و جهود. شیعه و سنی. دیدهاند آنور عالم نظاممند و قانونمندی است و همه چی حساب دارد. ما اگر هر چیزش را شک داشته باشیم این را فهمیدیم که همه رفتن، فهمیدن همه چی حساب دارد. اینکه همه چی حساب دارد، این خیلی مهم است. یک اصلی است که همه قبول دارند. هیچکی در خدشه و تردیدی ... ملکوت بعدی که حضرت اشاره میکنند: «و من افتراء علی أخیه المسلم». ملکوت غیبت. اشاراتی کردیم، باز هم عرض میکنیم. فرمود اگر کسی غیبت برادر مسلمانش را بکند، عیبی که از او مخفی است در چشم دیگری جلوی چشم او میآورد، کشف میکند، واضح میکند. عیب مخفی، عیب واضح. و عیب هم خود این شخصی که داریم با هم حرف میزنیم میداند. خود آن شخصی هم که دارد در موردش صحبت میشود، باکی از این. یکی تنبل است، خودش هم میگوید. همه میدانند. مثلاً حالا بچهای است که تنبل است، پدر و مادر هم میدانند. یک بحث مخفی. کدام صاحب عیب هم میخواهد مخفی بماند؟ یک نفر فهمیده. حالا یا صاحب عیب بهش گفته یا خود اینی که فهمیده. فهمیده به هر نحوی. اینی که فهمیده، این عیب برایش روشن شده به هر نحوی. این عیب برای دیگری روشن کند با کلام، با دست باشد، با چشم و ابرو باشد، با نیشخند باشد، به هر نحوی باشد که او متوجه این عیب در این شخص بشود. این میشود غیبت. ملکوت این چیست؟
فرمود: «بَطَلَ صومهُ». ببینید اصلاً بحث فقهی نیست، بحث ملکوتی است. روزهاش باطل میشود. روزهاش باطل میشود یعنی چی؟ یعنی الان که روزهدار بود، روزهاش باطل است، برود روزهاش را بدنش غذا کند، کفاره بدهد؟ نه. فقیه فتوایی... اگر روزهدار نبود چی؟ روزهاش باطل است یعنی فقط مال اوست که دارد با زبان روزه غیبت میکند؟ نه. بدتر از ما. آن روزههایی که گرفتی برای تو حسن و حصار آورد. دیگر اصلاً روزه سپر از سهام جنت است. روزه سپر. آدمی که روزه میگیرد چون در برابر مادیات، ماده هم که آتش بود قبلاً، این چون دارد دست پس میزند به مادیات. دست خودش را میگیرد در برابر مادیات که این آتش مادیات، او آتش تعلقات را نگیرد. این دستی که گرفته، این سپر. این برایش یک سپری ایجاد شد در عالم ملکوت. یک حصاری دارد، یک حفاظی دارد، یک شیشه ضد گلولهای دارد. غیبت که میکند چون حصار یک نفر را شکسته و حصار یک نفر را شکسته چون آن طرف تو حسن خودش، عیبش را داشت. شیوع و توسعه نداشت. از آن حسن خودش، از حریم خودش این پا گذاشته در حریم دیگری. عیب او را از حریم خودش بیرون کشیده، رسوا کرده. دیگران را مسلط بر حریم و آبروی او کرده. این سپری که با روزه برایش شکل گرفته بود، با غیبت خراب شد، پرید. این دیگر الان در عالم برزخ بیسپر است، بیحفاظ.
شما تصور کن یک نفر بخواهد مسافتی برود توی گرمای آفتاب. این موتورها را دیدی جلویش طلق میزنند که این باد تند نخورد جلوی صورتشان؟ باد تند میخوری، صورت میسوزد، سرما میخورد، سینوزیت آسیب میبیند. گاهی این موتور سوارها پشت کامیونها قرار میگیرند که این کامیون را سپر کند. که خیلی هم خطرناک است. چون ترمز. باد تند از روبرو نخورد. مخصوصاً اگر سرما باشد، حالت برفی باشد. یک طلق لااقل از روبرو میگذارد. اگر بتواند کل این موتور را یک سقفی، حاشیه برای خودش درست میکند که این برف اینجا رخنه نکند، باران نیاید، خیس نشود. حالا اگر این کاملاً بیحفاظ شد توی این سرما و توی این برف، زیر تابش آفتاب و زیر تابش گلوله و کسی که بیحصار و بیحفاظ میشود، این شکلی است. ملک. مهاجمها و این آسیبهای بیرونی این را از پا میاندازد. آسیب میخورد. محافظتی نمیشود از شخصیت او، از آبروی او، از خانواده او، از عواطف و احساسات او، از رزق و امکانات او، روابط او. همهاش در معرض آسیب است. دست به هرچی میگذارد خراب میشود. نشسته فلان چیز را دارد از دست میدهد، فلان چیز دارد آسیب میخورد. فلان کس دارد پشتش حرف میزند. فلانی یکهو میخواست بیاید یک قراردادی با این امضا کند، خودمان منصرف شدیم. آن یکی داشت میآمد خواستگاری، خودش برگشت. اینها خیلیهایش برمیگردد به غیبت. با غیبت، سپری که با روزه برای خودت درست کرده بودی.
البته ترک روزه هم همین است. ترک روزه هم این سپر را از بین میبرد و آدم آسیب. ولی حالا معمولاً ماها که خوب اهل روزه الحمدلله تو ایران زیادند. یعنی لااقل معتقدین به روزه زیادند. کسانی که حالا عمل به روزه میکنند، یک درصد زیادی به نسبت غیبت روزهدار بیشتری ما داریم. یعنی بیشتر مراعات روزه را میکنند تا غیبت. غیبتکنندهها بیشترند متأسفانه به نسبت روزهخوارها. تو خیلی از روزهدارها هم غیبت. این دارد با غیبت آن حصار را میشکند. آن محافظتی که باید بشود از آن خریداری که دارد میآید جنس از او میخواهد بخرد. از ملکوت او را حفظ بکنند. بیاید این رزق را از او بخرد و برود. این توی کانالی بوده بعد محافظت از این بشود از این خریدار. بیا جنس را بخرد، برود. این چون غیبت کرده، این حصار خودش را با ملکوت و سپر خودش را شکسته. سپر این، کنترل این خریدار هم از بین میرود. از عالم ملکوت محافظت نمیکنند که این بیاید بخرد. برود وسط راه میآید منصرف میشود. خواستگار منصرف میشود. خریدار خانه منصرف میشود. خریدار جنس منصرف میشود. مستأجر منصرف میشود. همسایه نمیدانم پا میشود، میرود. به سرانجام نمیرسد. (با کمترین آسیب) همیشه آسیب میخورد زندگی او، رابطهاش با همسرش، رابطهاش با فرزندش، اموال او، ماشین او و و و.
یک حصار ملکوتی میخواهد، یک سیم خارداری میخواهد از عالم ملکوت که محافظتش کنند. نگذارند شیاطین جن و انس بیایند آسیب بهش بزنند. شیطان راهش همین. شما غیبت کسی را نکن. یک بخشش غیبت است، یک بخشش روزه است. اینها سپر معنوی ایجاد میکند. این اجانین و شیاطین و اینها را دور میکند. خدا دفع میکند. خیلی کار آنچنانی فوقالعاده هم نمیخواهد. معوذات. این هم البته خیلی اثر دارد که اینها هم حس سوره ناس و سوره فلق «حصن الهی» است. این دعا را بزرگان سفارش میکردند صبح آدم زیاد بخواند: «اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من ترید». که شهید حاج قاسم سلیمانی به رزمندهها زیاد توصیه میکردند که زیاد «اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من...» از آن چیزهایی که آدم تو حس قرار... پس غیبت آدم را از حصن در میآورد.
روزهاش باطل میشود. این یک معنا. یکی دیگر: «وضوئه نقض میشود». دوباره برود وضو بگیرد؟ نه. وضویی که ظاهراً گرفته بود برای رفع تکلیف بود. باهاش میتوانست نماز بخواند. آن معنا هست. اثر ملکوتی برداشته میشود. ما یک نمازی داریم که چون خود اینها لولهبندی دارد. در یک بخشی از ملکوت فقط رفع عقوبت است. یعنی در پرونده نمینویسند که این کار را انجام نداد. برای رفع انجام ندادن. انجام ندادنش خط خورد. نماز نخواند نمیگویند. روزه نگرفت. یک بخش دیگر قبولی. قبولی اثرش. اثر ملکوتی مترتب بشود. اثر ملکوتی که توقع میرفت حاصل بشود. اثر ملکوتی نماز چیست؟ «الصلاة معراج». بعد عروج. هی ما را از دنیا فاصله بدهد، به خدا نزدیک کند، به عشق خدا، به کمالات الهی، به توجه تام و نسبت به خدای متعال. این عروج نماز است. نمازی که این را برای ما بیاورد. اگر نیاورد، نماز قبول نشده است. چون برخی میگویند که اصلاً خدا نخواسته ما بفهمیم که اعمال قبول میشود یا نمیشود. نه، این حرف غلط است. مراقبه و محاسبه کارش همین است که ما «ان الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر».
نمازی که آدم از فحشا و منکر جدا میکند، فاصله میاندازد بین ما و فحشا و منکر. این نماز قبول شد. چون بالا رفته دیگر. فحشا و منکر مال عالم ماده است. هر چقدر از ماده فاصله میگیری، عروج کردی. از اینها فاصله میگیری. از فحشا و منکر در میآییم. این میشود عروج نماز. این میشود معراج مؤمن. میشود قبولی نماز، قبولی روزه. حالا خود نماز وضو میخواهد. وضو آن طهارت. «لا صلاة الا بطهور». با چی شما عروج پیدا میکنی؟ طهارت میخواهی. طهارت چیست؟ یک محافظت و یک گارد در برابر آلودگیها و کثیفیها. آن هم باز یک نوع دیگر محافظت انسان در برابر آسیبها. روزه یک جور محافظت است، وضو یک جور دیگر محافظت. لذا تو روایات هم دارد که تا وقتی وضو داشته باشید، شیطان به شما نزدیک نمیشود. یکی از راهها برای خطور که این خطورات دفع بشود و شیاطین انقدر جلو ندهند تو قوه خیال ما، وضو. دائم الوضو بودن. بزرگان سفارش میکردند که یک آن بدون وضو نباشید. یک آن. حتی برخی بزرگان نصف شب اگر بیدار میشدند، ساعتشان را چک میکردند که وقت سحر شده یا نه. همانجا باز وضو میگرفتند. تیمم تو بستر میکردند. با همان بستر دست میکوبیدند و تیمم میکردند بدل از وضو که بدون طهارت نخوابند. آنی بدون طهارت نباشند. صبح بیدار میشدند اول وضو میگرفتند. وضو اگر باطل میشد، سریعاً همانجا مجدد وضو میگرفتند. این تقیّد به وضو. چون انسان اشعه شیاطین و نفوذ سِل و وساوس شیطان دور میشود با وضو. وضو آدم را توی حریم از لطافت و طهارت قرار میدهد. یک نوری است. مماس میشود با انسان. با آن تن برزخی انسان و حضور ملکوتی انسان. دفع میکند این شیاطین و آسیبها را.
دوباره غیبت به همین هم آسیب میزند و دیگر انسان این طهارت ملکوتی را ندارد. ببینید کرم میزند. حالا شما فرض کنید یک کسی یک طلقی زده این موتور سوار برای این باد که به صورتش نخورد. یک کرم هم به پوستش زده که آفتاب نسوزاند. اینجا تشبیه که باید کرد همین است. آن طلق تشبیه میشود به روزه. این کرم ضد آفتاب تشبیه میشود به وضو. مماس با خود اوست و دارد محافظت میکند از پوست ملکوتی او. «لا یمسه الا المطهرون». کسانی میتوانند مسح بکنند، تماس پیدا کنند که مطهر باشند. پس این تماس طهارت کارش ایجاد تماس و صلاحیت در تماس در مس در مس حقایق ملکوتی. مس میکند، تماس پیدا میکند، لمس میکند حقایق ملکوتی را. آن در واقع حس لامسه است. بعضی گفتند در مورد همه حواس برزخی. گفتیم در مورد حس لامسه نگوییم. حس لامسه اگر بخواهیم بگوییم همین میشود. «لا یمسه الا المطهرون». این حس لامسه بر ملکوت را با همه وجود لمس میکند. نور را لمس میکند. حقایق قرآن را لمس میکند. مال کیست؟ حس لامسه ملکوتی مال کیست؟ مال کسی است که اهل طهارت بوده، وضو و غسل و اینجور مسائل.
لذا تا کسی وضو نداشته باشد یا غسل نداشته باشد، وارد نمازش باطل است. کلاً همه نمازهایی که بدون وضو و غسل و اینها خوانده، باطل است. چون اصلاً این تماس برقرار نمیشود. اصلاً «کانکت» نمیشود. عالم برزخ، مسنجرهای ارتباطی بَشی. نمیدانم ایتا را وا کنی، بله را وا کنی، سروش را وا... اینترنت وصل نباشد، بسته تمام شده باشد. هرچی اینجا بنشینی آن بالا هم حالت انتظار و ریتینگ و اینها زده، هیچ اتفاقی نمیافتد. هیچی نمیشود. چون این اصلاً تماسی نیست با آن اشعهها و آن دستگاههای مخابراتی. گاهی آن تماس هست، این ایتایش را باز نکرده. وضو دارد، نماز نخوانده. این همین وضوی که دارد، ارتباطش با ملکوت برقرار است. نماز گرد. نماز که میشود، انگار دارد آن اپ را باز میکند. آن مسنجر. دارد لمس میکند. کزین دریچه میخواهد ارتباط برقرار کند با این شبکه ارتباطی و مخابراتی. مثالها را دقت بکنید دیگر. پس اصل وضو میشود کانکت بودنش. آن نماز میشود وارد آن مسنجر شدنش. این دو تایش کنار هم ارتباط برقرار میشود. پیام میدهد و سند ریسیف میکند و دریافت میکند و ارتباط برقرار. رفت و برگشت است تو نماز. ارتباط برقرار میشود، انسان دریافت میکند. وحی که به حضرت زکریا شد در حال نمازش بود. تو نماز دریافت کرد این را. خوب اگر کسی اهل طهارت و مراقبه و اینها بود، این اثر را، این طهارت ملکوتی با چی نقض میشود؟ با غیبت. وضوی ما، اثر ملکوتی که آن ایجاد تماس ماست با ملکوت و ملکوتیان. غیبت که میکنی این قطع میشود. وضوی ظاهرت هنوز هست. یعنی آن در حد اینکه وضو ندارد، آن نیست. یعنی وضو دارد نماز میخواند. نمازش هیچی به حساب نمیآید و چوب نماز نخواندن بهش بزنند؟ نه. اثر نماز را نمیبیند. ۵۰ سال هم که بخواند، هیچ اثری از این نماز با این مراقبه. اولین نماز که میخواند اثرش را، عروج را احساس میکند. دارد اوج میگیرد. دارد بالا میرود.
اگر کسی با این غیبت بمیرد، در حالی مرده که یک حرام الهی را حلال دانسته. حرامی را حلال کرده تو این. و میمیرد. وضع کسی که حرام را حلال کرده یعنی حتی در حریم خدا نفوذ کرده. حرام محدودهای است، حریم الهی، غروبگاهی که خدا گفته کسی به این محدوده نزدیک نشود. محدوده شکوه و شوکت خداست و پس میزند. اسمای جلالیه خدا به شدت پس میزند کسی بخواهد به اینجا نزدیک. که عرض کردم یک نمونه در مورد اصحاب کهف بود و آن ایجاد رعبی که خدا میکرد کسی به اینها نزدیک نشود. اگر کسی از دور اصلاً میترسی. یک واهمه عجیب خدا قرار داده بود نسبت به اصحاب کهف. که همین واهمه را میگویند نسبت به مزار اصلی اباعبدالله در کربلا هم هست. آقای بهجت (رضوان الله علیه) فرمودند که هیچکس جرأت نمیکرد سمت قبر اصلی برود. و همین الان اسم قتلگاه بیاید به ما بگویند آقا شما را میبرم در سرداب حرم اباعبدالله کنار قبر اصلی، بنده که خودم پا میلرزد. یعنی ببینید یک شکوهی خدا قرار داده نسبت به منطقه. یک جلالی بروز دارد که آدم ابداً جرأت نمیکند. اگر تو خود کربلا باشیم، ۱۰ نفر هم با هم باشیم، باز جرأت به تنها و تو تاریکی. ۱۰ نفر با هم با پروژکتور هم باشد، هیچکس جرأت نمیکند برود سمت قبر اصلی اباعبدالله. خدای شکوه قرار داده آنجا. آن بزرگانی هم که سابق میرفتند از دور فقط در میرفتند، هیچکس نمیتوانست بماند. یک شکوه عجیبی خدا آنجا. اینها مظهر جلال خداست. حرام هم مظهر جلال خدا. کسی وارد این حریم بخواهد نزدیک بشود، خدا پس میزند. سیلی میزند. چک میزند. یک ضربه محکم و یک سطوحی از عالم ملکوت. سطره. واسه دستهدار میخواباند این را. پس میزند، دورش میکند. همانجور که ابلیس خواست به آن حریم نزدیک بشود، یک چک محکم خورد و هبوط کرد. اینها جلال الهی است. حضرت آدم به آن درخت که نزدیک شد، آن هم مظهر جلال الهی بود. یعنی وارد حریمی شد. البته آنجا حرمت نبود. مثل حریم، مثل قبر اباعبدالله که اگر کسی آنجا وارد بشود، آنجا مظهر جلال است، حرام نیست آنجا. ولی پس میزند. مثل همان اصحاب کهف پس میزند. شکوه پس میزند. اینجا حریم الهی پس میزند.
حالا اگر کسی غیبت کرد، وارد حریم الهی شده و پس میخورد. ملکوتش ملکوت کسی است که سیلی خورده، مشت خورده، لگد خورده، دورش کردند، باتوم خورده. یک نفر بخواهد نزدیک بشود به یک... این پولک جابجا میکنند تو بانکها، دیدید؟ ماشین حمل پول که میآید، دو تا مأمور دارد. اینها مسلح کامل آماده به رزم. این تفنگ سرپر دستش است. کسی بخواهد نزدیک بشود، اول با آن قنداق تفنگ میزنندش یا با باتوم میزنندش. بخواهد بیاید سمت بانک، بخواهد با سرعت بیاید، دیگر گلوله را لابد خورده. حالا مثلاً اگر کلاه کاسکت داشته باشد و وضعش هم شبیه دزدها باشد که دیگر حسابش با کرام الکاتبین. پس میخورد. این جلال پس میزند. میگوید حریمی است که محافظت دارد ازش میشود. حق الناس این شکلی است. محدودهای است که خدا با جلال خودش از این محدوده محافظت میکند. باتوم میزند. اگر کسی بخواهد سمت این نزدیک بشود، پس میخورد. چک میخورد. سیلی میخورد. لگد. این هم پس در مورد غیبت که وزن این شکلی پیدا میکند.
ملکوت بعدی، ملکوت سخنچینی. «و من مشافی نمیمت بیناثنین». کسی اگر برای سخنچینی بین دو نفر قدم بردارد، رفت و آمد میکند. حالا این قدم برداشتن یک وقت پا میشود از اینجا میرود خانه فلانی، از خانه فلانی حرف از اینجا میبرد از آنجا میآورد. الان هم که الحمدلله این قدمها گامهای مجازی دیگر راحت شده دیگر. از این پیوی میرود تو آن پیوی. اسکرینشات این را برمیدارد برای آن میفرستد. فوروارد میکند حرف این را بر او نقل میکند. از اینجا میبرد توی گروه از آنجا میآورد تو کانال. از اینجا میآورد توی پیج. سخنچینی. حرف بردنهایی که حرف یکی را به یکی دیگر منتقل میکند و بین دو نفر فتنه میکند. دل آشوب میکند. اینها را نسبت به همدیگر ایجاد فاصله میکند. رخنه عاطفی ایجاد میکند. این میشود سخنچینی.
بر فرض هم طرف حرف بدی پشت سر کسی زده. شما نه تنها حق نداری که آن بدی را نقل بکنی، بلکه باید بروی خوبش کنی و نرم کنی. یا دو تا جمله اگر لابهلای حرفهایش مبهم بوده که دلالت بر حرف خوب و مهربانی داشته، قدیم دو تا حرف مهربانانه گفته. دوباره تأکید کنی و یادآوری کنیم. ۵ تا هم روش میگذارد. گاهی طرف حرف مبهم گفته، این صریحش میکند. نگفته این حرف تو دهنش میزند. اینکه دیگر خیلی عقوبتش سنگینتر است. گاهی هم واقعاً گفته. متأسفانه دور و بر خودمان داشتیم. حسابی هم فاصله گرفتیم از اینها. حالا ملکوتشان را ببینید چیست دیگر. «صلی الله علیه فی قبره ناراً تحرقه الی یوم القیامه». یک تکه آتش است. آتش میبرد. این انگار دستگاه حمل آتش است. نمیدانم حالا دستگاه حمل آتش چی باید بگوییم. این آتشگردانهای که باهاش زغال برای منقل درست میکنند. این انبرهایی که باهاش آتش جابجا میکنند، زغال جابجا میکنند. این حکم آن انبر را دارد. همیشه کارش حمل آتش است. این منتظر است از دهان کسی. حالا گاهی هم بعضی مشاغل هم اینجوری میشود دیگر. حالا نوکر همه خبرنگارهای خوب هم هستیم، رسانههای خوب. ولی آنهایی که خبرنگار و رسانهای هستند، تقوا و مراقبت ندارند، اینها بین آنها زیاد است. این سخنپراکنی و حرف بردن و خالهزنک. این سخنچینی یک ویژگی که اینور معمولاً زیاد دیده میشود و گاهی شاید بین خانمها، شاید بیشتر باشد، نمیدانم. شاید بین خانمها بیشتر از آقایون باشد گاهی. به هر حال این آدم چون کارش انبر آتش بودن تو این دنیاست. از اینور آتش میبرد از دهان یکی در میآورد. تو خانه این، تو کسب آن. این دیگر چون همش با آتش زندگی کرده، کارش انبر بودن است، این انبر ملکوتی برایش بروز پیدا میکند. و این آتش. خدا آتشی در قبرش برایش مسلط میکند. در قبر هم که میگویند منظور این قبر یک در دو اینها نیست. این قبر بتونی و سیمانی و اینها نیست. قبر او یعنی ملکوت او. یعنی برزخ. هر وقت تعبیر «فی قبره» میآید منظور عالم برزخ اوست. یعنی حیات برزخی. همه حیات برزخی او را آتش پوشانده. همهجایش آتش است. چون این خودش یک انبر آتش بود. این این دو تا سر آتشین که این زغال حمل میکرد، این را ملکوتیش کنید، این میشود دو سر آتشینی که این وسطش همش آتش است. این خودش حرف میزد، آتش میانداخت. دل میسوزاند، دل میشکست. کسی پشت سر این چیزی گفته بود به این میگفت از این باز یک چیزی. چون این وقتی میگوید این هم عصبانی میشود یک چیزی میگوید دیگر. باز از این. گاهی راست هم هست. اگر دروغ باشد که تهمت و اینها. اگر پنهان و مخفی باشد، غیبت است. اگر پنهان و مخفی نباشد، دروغ هم نباشد، سخنچینی است. گاهی سخنچینی با همه اینهاست، یعنی هم سخنچینی، هم دروغ است، هم غیبت است، هم تهمت. آن دیگر خیلی بدتر است. این فقط خود سخنچینیاش ملکوتش این است: «الی یوم القیامه» تا قیامت میسوزاند. پس معلوم میشود که ایمان برزخش. یعنی تمام قبر او تا قیامت آتش است. کی مربوط به قبر اوست؟ حالا یکی از تفاوتهای برزخ و قیامت هم بخواهم عرض بکنم، عالم برزخ عالم بروز عمل، عالم قیامت عالم بروز علم. عرض بکنیم در جلساتی که داریم این کلیاتش.
خب، چرا تا قیامت میسوزاند؟ یعنی بعد از قیامت دیگر آروم میشود؟ نه. تا اینجا جنبه عملش بود که آتش را آنور جنبه علم است. آن زوایای پنهان درونی و نفسانی و روحی. قیامت این را بروز پیدا میکند. «التی تطّلع علی الافئده». آنجا دیگر فؤاد بروز پیدا میکند. اینجا عمل بروز آنجا آتشی که در دلها انداخته تو قیامت آنجا جلوه میکند. اینجا آتش که تو زندگیها انداخته، تو روابط انداخته، این را از آن جدا کرد، این را از او گرفت، این را با آن دشمن کرد. فحش بدهد. این از این کینه پیدا کند. این جنبههای عمل است همش. آن جنبههای مخفی و پنهانش تو قیامت بروز.
«و اذا خرج من قبره صلیت الله علیه شجاع طنینا اسود». وقتی هم که از قبرش بیرون میآید تا وقتی که میخواهد وارد جهنم بشود، خدا یک اژدهایی را بر این (اژدهای سیاه) خیلی درنده و پر سروصدا و خیلی با هیبت و سیاه. خود سیاه هم رنگی است که رنگ هشدار و ترس و خوف است دیگر. رنگ سیاه رنگ رنگ پرهیز. لذا رنگ عظمت و هیبت هم هست که این را تو بحث رنگ سیاه عرض کردیم. کعبه را هم پوشش سیاه دارند. چادر را هم سیاهش خوب است که یک خوف و هیبتی ایجاد میکند، فاصله میگیرند از این. حالا یک اژدهایی با رنگ سیاه. «ینحش و لحمه حتی ید...» گوشت این را تا قیامت میگیرد. و این تا وارد آتش بشود. یعنی مسیر از قبر او تا... یعنی تو قیامت، مال قیامت است دیگر. از قبرش که در میآید مال قیامت است. از قبر در میآید، از برزخ در میآید. از برزخ در میآید تا وارد... یعنی باز دالان ورود او به جهنم قیامتی. تو آن دالان ورود او که از قبر برزخی درآمده تا وارد جهنم قیامتی بشود، یک اژدهای سیاهی دارد او را هی... به خاطر اینکه این با حرفهایش هی گزش ایجاد میکرد. خدا کند باورمان بشود. این باورمان بشود خیلی مشکلاتمان، خیلی مسائل جامعه حل میشود. مسائل مشکلات جامعه. دوبههمزنیها، نفرتپراکنیها، زیرآبزنیها. اینها همش همین دیگر. زیر آب زنی. زیر آب این را پیش آن میزند. زیر که حالا به حسودیها برمیگردد، به نفرتها برمیگردد، به... به هرچی. یک شاگردی پیش استادش خراب میکند، آن استاد پیش شاگرد خراب میکند. شاگرد پیش آن یکی شاگرد خراب میکند و و. همکار پیش همکار، همکار پیش رئیس. اینها همش میشود اقسام مختلفی از این دوبههمزنی و زیر آب زنی که جنبه ملکوتیش اینجوری است.
«و من کظم غیظه.» خوب، ملکوت بعدی، ملکوت کظم غیظ است. حالا آن ها ترسناک بود. بخش خوفناک ملکوت بود. اینجاها بخشهای شوقناک و بشارتآمیز ملکوت. اگر کسی کظم غیظ کند، خدا اینها را نصیب ما. یک عصبانیتی دارد. کظم به آن درِ که روکشی که سر مشک میزد که آب ازش بیرون نریزد. کظم غیظ را ترجمه غلط رایج فارسیش «فرو خوردن خشم». این غلط است. خشمت را فرو بخور. انگار همش باید یک چیز خوردنی و مثلاً بعد از گلو پایین برود. بعد هم همش خشم نیست اصلاً. کظم لزوماً خشم نیست. یک جایی یک سری از کسی پیش ما، این هم میشود مصداق کظم. کظم یعنی در این آقا تشتک را سفت ببند، در مشک را سفت ببند. چکه نکند، چیزی بیرون نریزد. حالا کظم غیظ وقتی آدم عصبانی میشود و از درون یک آتشی به پا میشود، یک عصبانیتی، یک چیزی که توقعش را نداشتیم، یک چیزی است که خلاف رضایت ماست، خلاف خواست ماست، غیظ. حالا اگر این غیظش را کظم کرد، نگذاشت چیزی بیرون بریزد. تو خودش داشت، بروز نداد. یعنی بروز ندادن خشم درونی. خشم است. ناحق است. آنجا خود خشمش هم خوب نیست که حتی درونش هم بماند. حالا به نحو کینه و نفرت و اینها باشد. یک وقتی خشم طبیعی بوده دیگر. حالا این اصل خشمش پیش میآید دیگر. آدم بچهاش یک کاری کرد، یکهو عصبانی میشود. طبیعی هم همچین کاری، همچین خشمی میخواهد. ولی بروزش دیگر طبیعی نیست. یا بروزش در این حد طبیعی نیست. در حد یک تذکر و یک تلنگر و یک اخم و اینهاش خوب است. داد و چک و لگد و اینهاش دیگر آن حد بروز خشمش هم مهم است. اینها همش میشود مصداق کظم غیظ. که یا اصلاً نباید بروز بدهد یا باید بروز بدهد در آن حدی که باید بروز بدهد به آن نحوی که باید بروز بدهد. نامش میشود مصداقی کظم غیظ. اگر کظم غیظ کرد. حالا کنارش: «و افاء عن اخیه المسلم». گذشت هم داشت از برادر مسلمش. بحث یک جلسه در مورد ملکوت عفو صحبت کردیم. این روایت هم مربوط به آنجا میشود. و «حلم عن المسلم». ظرفیت نشان داد. تو خودش ریخت در برابر یک مسلمان. حلم یعنی تو خود ریختن، کسی را درگیر نکردن، واکنش نشان ندادن. «اعطاه الله تعالی اجر شهید». این الان این ملکوت شد. ملکوت یک شهید. این دیگر الان شد شهید. شهید ملکوتی. خدا اجر یک شهید را عطا میکند. در ملکوت از این به بعد بهش میگویند شهید فلانی. شهید حسن. حسن مثلاً حسینی. شهید حسین اکبرزاده. شهید. از این به بعد شهید است. تا وقتی که خرابش... هر وقت بروز بدهد. چون شهید کارش چیست؟ پا گذاشتن روی خودش است دیگر. قربانی کردن خودش برای خداست. فدا کردن خودش در مسیر حق است. به خاطر خدا و روی یک ضابطهای برای حفظ امنیت مردم، امنیت جامعه، عزت جامعه، آبروی و شرف جامعه. روی خودش پا میزند، خودش را فدا. برای حفظ حرمت یک آدم روی خودش پا گذاشت. برای به هم نخوردن یک زندگی تو خودش ریخت. خراب نشدن یک رابطه. از خودش گذشت. این هم اشکال شهید. این ملکوتش ملکوت شهید.
ملکوت بعدی: «و من بقی علی فقیر» کمک بکند. همه ما را، خیلی بنده خودم به خودم نگاه میکنم، خیلی گرفتار. «و من بقی علی فقیر او تطاب علیه». کسی که به یک فقیری ظلم کند. چرا مثال مستأجر را قبلاً عرض. این چون پول ندارد بهش فشار میآورد. جایی هم هست که این بابا دارد میتواند مدارا. مسائلی از این قبیل. یک فقیری به خاطر فقرش دارد لگدمال میشود. به خاطر فقرش بهش زن نمیدهند. به خاطر فقرش خانهشان را یا نمیدهند یا ازش میگیرند. تحقیرش میکنند، سرزنشاش میکنند، سرکوفتش میزنند. آدم تنبلی است. حلال و تلل. کم کاری ندارد. حالا به هر دلیلی علیه یا درشتی میکند. دستدرازی میکنند. یعنی شخصیتش را یکجوری میدانند که هر کسی به خودش جرأت میدهد دست بیندازد به این شخصیت. چون معمولاً آدمهای فقیر اینجوری هستند دیگر تو جامعه. کسی معمولاً به آدمهای پولدار جرأت به خودش این جرأت را نمیدهد که در مورد او هرجور خواست حرف بزند و هر کار خواست بکند. چون احساس قدرت و عظمت میکند در او. الان یک شاسیبلند بیاید جلوی این در این جلسه. یک آدم با وضع آنچنانی، کت و شلوار آنچنانی. مثلاً بنده اگر دربون اینجا باشم و نگهبان اینجا باشم، یک طور دیگر باهاش صحبت میکنم. یک پراید هاچبک ۸۲ مثلاً اگر بیاید، یک جور دیگر برخورد میکنم. برو آقا. مگر نگفتم اینجا واینسا. آقای فلانی، نه امروز دیدار ندارم. از قبل شما به فلانی هماهنگی. قشنگ لحنمان با این ماشین خوب است و با آن ماشین بد است فرق میکند. ماشین بد را تحقیر میکند. این حالا آن کارمند پارکینگ و نگهبان و دربان و هرچی. این به خاطر آن فقر و نداریش به خودش این جرأت را میدهد که با آن طور دیگر برخورد کند. این ملکوتش... «استحقره و تحقیرش میکند. ملکوتش این است: «استحقره الله یوم القیامه». خدا هم این را تحقیر. خدا هم به خودش جرأت میدهد این اجازه را به این ملائکه میدهد هرجور میخواهند با تو صحبت کنند. زیر مشتشان باشی. چطور این را پس زدی گفتی مگر یک بار نگفتم برو دیگر اینجا واینسا؟ آنجا ملائکه همینجوری بهت میگویند. ولی اگر فقیر را احترام... پولدار احترام که خودش پول دارد. هم با آن پولش به ظاهر گلیمش را از آب بیرون میکشد، هم احترامش را دارد. این است که نمیتواند حرفش به جایی نمیرسد. دستش به جایی نمیرسد. کسی اعتنا بهش نمیکند.
این را باید هوایش را داشت. این روستایی را با یک تیپی مثلاً که مثلاً از روستا آمده، یک گوشهای میاندازند. این بنده خدا را نه نوبتش را لحاظ میکنند، نه اسمش را میخوانند، نه اصلاً کاری به کارش دارند. آن پولدار است که میآید، کین گردش اقتصادی توی بانکی؟ این پولداری که مشتری مثبت هی چک میکشد و گردش اقتصادی بانک را بالا برده. همان که میآید میبرم آن پشت شبیه زعفرون. این بنده خدا از روستا آمده، یک گونی هم زیر بغلش است، میخواهد ببیند که مثلاً جهاد کشاورزی و نمیدانم بانک کشاورزی و کجا و اینها پول گندمهایش را ریختهاند یا نریختهاند. «مثل وره فی صورت رجله». یک آدمیزاد را آدمیزاد نگهدار. بکنش مورچه. ملکوت این آدم اینجوری میشود. یعنی صورت انسانی او. یعنی همه میدانند که این آدم است. آدمی است که مورچه شده. اینجوری باهاش رفتار میکنند. اینجور تحقیرش میکنند. کوچکش میکنند تو عالم برزخ. همین الان صورت ملکوتیش این شکلی است. «حتی یدخل النار» تا داخل در آتش بشود. در وضعیت احاطه آتش قرار. این هم ملکوت تحقیر فقیر.
دیگر چیست؟ «و من رد عن اخیه غیبت من سمعهها فی مجلس». حالا ملکوت رد غیبت. اینجوری صحبت نکنید پشت مردم. به فراخور شرایط و زمان و مکان و دیگر حالا هر چقدر آدم منطقیتر و قشنگتر و هنرمندانهتر دفاع بکند، بهتر است دیگر. یکجوری بشود که نقار نشود، شقاق نشود. تو این جمع ما خوبیهایش را یاد بکنیم. کار خوبی که کرده، حرفهای خوبی که زده، تمسخر و غیبت و چیزهای دیگر. اگر رویه نشود برای کسی، همه را حلال خدا. مار چشمک میزنید، پوزخند، تحقیر میکنید. فهمیدی چی داره میگه؟ اصلاً منظورش این نیست. آنجا اینجوری میگه. رد غیبت میکند به هر نحوی. یا توضیح میدهد که اینجوری نیست. یا از خوبیهایش میگوید. یا میگوید اینجوری نگویید در موردش. به هر نحوی که رد غیبت بکند. قیمتی که توی مجلسی شنیده. خیلی زیباست: «رد الله عنه الف باب من الشرف». کسی اگر رد غیبت از برادر مؤمنش کرد، خدا بهش چی میدهد در ملکوت؟ خدا هزار در از شر در دنیا و آخرت را به روش میبندد و دفع میکند. رد میکند. این حرف داشت میآمد بزند حریم و آبروی این را آسیب بزند. تو پس زدی، محافظت کردی از حریم او. خدا از حریم تو محافظت میکند. تو یک دانه را برگرداندی، خدا هزار تا برمیگرداند. چون خدا هزار اسم دارد. تمام اسماالله فعال میشود برای دفاع از تو. ببینید چقدر این قواعد فوقالعاده است. تو مقیاس ارتباطش با خدا هزار برابری میشود. چون تو یک نفر یک نفس یک آدمه که دارد پس میزند. ولی در برابر چی دارد میگیرد؟ از ملکوتی دارد میگیرد که هزار اسم است. خدا با هزار اسم جلوه دارد دیگر. یعنی دعای جوشن کبیر. آن جوشن کبیر معین و مبین و نمیدانم ناصر و قادر و ظاهر و باطن. همه این اسامی آمدهاند. هر کدام از یک شر از جنس خودش را دارد دفع میکند از تو در دنیا و آخرت. چقدر اینها فوقالعاده دارد دفع میکند. پس میزند. یک دانه را پس زدی اینجور از ملکوت میبینی. بعد میبینی آقا گرفتاریهای حل میشود. گرفت. او برایت مریضی بچه نوشته بودند. کرونا چی چی نوشته بودند. سرطان کیو نوشته بودند. تصادف فلان جا نوشته بودند. یک کلمه رد کردی این هزار تا از اینها رد شد، برگشت. و یک کلمه گاهی رد نمیکنی، هزار تا از اینها میآید.
ادامه روایت: «فان لم یرد علیه». اگه برنگرداند چی؟ رد نکرد. «کان علیه من اغتابه». این هم اثر ملکوتی. اثر ملکوتی همونی که غیبت کرده بود. اثر ملکوتی که غیبت کرده بود چی بود؟ وضویش باطل شد و روزهاش بی اثر شد. همان حسش که شکست. هر آسیبی او را گرفتار میکند. هر آسیبی از مرگ گرفته. چون از حریم دفاع نکرد. حریم دیگر برایش به رسمیت نمیشناسند در ملکوت. بی حریم شد در ملکوت. این هم از این.
ملکوت بعدی: «و من رمى محصباً او محصنه احبط الله عمله». کسی اگر رمی بکند، رم بکند یعنی حالا رم به معنای انداختن تیر. انداختن. اینجا به معنای تیر به آبروی کسی زدن. حالا یکجورهایی معنای همان تهمت. حالا مثلاً ما تو فارسی میگوییم متلک بندازد. گاهی تعبیر این شکلی میکنیم. تیکه بندازد. این تیکه انداختن فضاهای شوخی و خنده و حالا یا تمسخر و اینهاست. اگر یک متلک و نیشی باشد که به حریم و عفت کسی باشد. یعنی آدمی را بیعفت نشان میدهیم یا پاکدامنی کسی را داریم خدشهدار میکنیم. این را بهش میگویند رم. اگر کسی رحم میکرد یا آدم پاکی را، یک مرد «محسن». محسن یعنی حصن. آلوده نیست. مواظبت دارد. دامنش پاک است. هرزه نیست. آدم محسن اونی است که اهل هرزگی نیست. یک آدمی که اهل هرزگی نیست. مواظبت و کنترل دارد چه مرد چه زن نسبت به دامنش. شما اگر یک نیشی به او بزنید که دلالت داشته باشد بر هرزگی، بر عدم پاکدامنی. این اثر ملکوتی چیست؟ «احبط الله عمله». خدا عمل این آدم را حبط میکند. رشته ارتباط شما با اعمال در عالم نور قطع میشود. دیگر شمای عالم نور منقطع شده از همدیگر. خیلی هم سؤال میکنند که این چطور میشود. یعنی دیگر عمل برنمیگردد؟ نه. تا وقتی توبه نکرده، ارتباط قطع است. اگر توبه کرد، همین اعمال هنوز محفوظ است. هیچ عملی نابود نمیشود. ارتباط بگذار. این بحث در جهاد با نفس وسایل روایتش هست که البته ما به روایتش نرسیدیم. انشاءالله تو جلسات بعدی که جهاد با نفس روایتش را میخوانیم و توضیح میدهیم به این روایت میرسیم در مورد اینکه عمل حبط میشود. ولی اگر توبه کند، همانهایی که حبط شده، دوباره برایش ثابت است. یعنی عمل سیو میشود، ذخیره میشود. رابطه ما فقط باهاش قطع میشود. خب این آدم چون رابطه یک نفر با پاکدامنی را قطع کرد. پاکدامن بود واقعاً. شما حجاب گذاشتی بین او و پاکدامنیاش. خواستی پاکدامنیاش دیده نشود. کدام حجاب میگذارد بین تو و اعمالت و نمیگذارد که اعمال خوبت دیده بشود، اثر ببینی؟ از همانجور که تو نگذاشتی او اثر ببیند از پاکدامنیاش، خدا هم نمیگذارد تو اثر ببینی از اعمال. این «احبط الله».
دیگر چیست؟ «و جلده یوم القیامه لا اله سبعون الف ملک من بین یدی و من خلف». دیگر چیکار میکند؟ ۷۰ هزار ملک روز قیامت این بابا را شلاق میزند از جلو و عقب. از جلو و عقب. آن شلاق ملکوتی که گفتیم این را حالا شلاقش میزند. سوزاندی و از ۷۰ هزار نفر را از این آدم گسست دادی بابت این حرفی که زدی نسبت به مرد. اگر نسبت داده بشود خیلی جامعه حساسیت نشان نمیدهد ولی نسبت به زن خیلی جامعه ما حساس است. که این خودش نشانه جاهلی است. یعنی اگر مردی آلودگی دامن داشت به نسبت اینکه زنی آلودگی دامن داشته باشد انقدر بد نیست. معمولاً فحشهای رکیک را برای زنهای خراب ما استفاده میکنیم. کسی تشبیه به مرد خراب نمیکند. بلکه یکجورهایی هم عزت و افتخار هم میدانیم. یعنی از هنرمندی و عرضه آن مرد میدانیم که انقدر میتواند فحشا بکند. ولی از هرزگی آن زن میدانیم. اگر کسی دختر اینجوری داشته باشد (همسر اینجوری داشته باشد، مادر اینجوری داشته باشد، خواهر اینجوری داشته باشد) کدام آدم به آن خانواده بیاعتبار و بی آبرو؟ خانواده را نابود میکنی. ۷۰ هزار خانواده را از اینها دور میکنی. ۷۰ هزار، عدد کثرت است دیگر. اینجوری نیست که ۶۹۹ تا باشد، ۷۰۰۱ یکی نباشد. به میزانی که توسعه پیدا کرده این آدم گسست اجتماعی و آبرویی برایش ایجاد کردهاید. گسست این ۷۰ هزار شلاق از جلو عقب. شلاق که میخورد دو پاره میکنیم پوست را دیگر. یک ضربهای به این پوسته. پوست را چاک میزند. پوست این شخص که وسیله تماس دیگران با او بود. آسیب میزند. کسی با او تماس برقرار نمیکند. به پوست ملکوتی تو آسیب میزند. دیگر کسی هم با تو در ملکوت تماس برقرار. ۷۰ هزار برش و چاک میخورد این پوست ملکوتی تو از جلو و عقب. ۷۰ هزار ملک. «و تنحش لحمه حیات و عقارب». گوشت این را هم مارها و عقربهایی نیشش میزند. گوشت این را نیش میزند. چون نیش زد دیگر. سوزاند دیگر. این آدم را نیش زد. نیش سوزناکی هم هست. بی آبرو کرد. این هم این مارها و عقربها که حالا نیش مار با نیش عقرب هم تفاوتی دارد. جانورشناسها، عزیزانی که تو فضای زیست شناسی آنها ورود دارند، آنها باید توضیح بدهند که تفاوت نیش مار و نیش عقرب چیست. اثری که در خون دارد و میزان مسمومیتش و نحوه گزشش و دردش و فلج کردن عضو و اینها توش تفاوتی است. آنجا هم تو ملکوت ما هم مار ملکوتی داریم هم عقرب ملکوتی داریم و هر دو هم نیش.
این هم از «ثم یؤمر به الی النار». بعد دستور میدهند که این را ببرند به سمت آتش. این هم از ملکوت تهمت دامن.
دیگر چیست؟ «و من شرب الخمر فی الدنیا». ملکوت شرب خمر. عرق خوردن. ملکوت این چیست؟ که این هم متأسفانه وقتی گفته نمیشود این بحثها، گفته نمیشود تو جامعه، گفتمانسازی نمیشود، مطرح نمیشود این معارف. این میشود وضع جامعه ما. تو عروسیها چه خبر است. توی پارتیها چه خبر است. تو مهمانیها چه خبر. کرونا نگیری، الکل مصرف کن، گرم میشود، کرونا را میسوزاند. از این حرفها و شرابهای مسمومی که یک عده تولید کردند. چقدرها را به کشتن داد، نابینا کرد. حجم متأسفانه زیادی است. شرب خمر در جامعه ما وضع افتضاحی دارد. بدتر هم دارد میشود. هی به مرور. و این حریم هی دارد میشکند. خب این شرب خمر چه وضعی دارد. وضع ملکوتی شرب خمر در عالم برزخ چیست؟
«سقاه الله من سم الافاعی». پناه بر... «و من سم العقارب». شربت. «یَتَساقَطُ لَحْمُ وَجْهِهِ فی الإنّا مِن شَربِ الخَمر». یک بار شرب خمر بدون توبه. یک بار عرق خوردن بدون توبه. خدا سم افعی و سم عقرب را برای این شربت و شراب میکند. یعنی اصلاً ملکوتش همین است. خدا میکند نداره. خدا همین الان کرده این کار را. این شراب اینجا شراب است. در عالم ملکوت این دهان دنیایی تو دارد شراب میخورد و مست میشود. دهان ملکوتی تو دارد سم افعی میخورد، سم عقرب میخورد. البته طبق بعضی روایات دیگر ادرار شیطان میخورد. چون گفتند که این درخت انگور دو سوم این درخت انگور با ادرار شیطان رشد کرد. یعنی صورت ملکوتیش این است و رشد ملکوتیش این است. لذا دو سومش برود. یک سومش بماند. وقتی غلیان پیدا میکند باید اظهاب سل و سنگ بشود. دو سومش باید برود. بعد یک سوم که میماند پاک و طیب. و این دو سوم گفتند چون صورت ملکوتیش این دو سوم ادرار شیطان است. حالا خود شیطان از دست او به ما چیزی برسد، نیمخورده او باشد، نمیدانم اثر سفرش باشد. خود اینها چقدر کثیف است ملکوتی. حالا ادرار شیطان باشد. اینی که شراب میخورد دارد ادرار شیطان میخورد در ملکوت.
یکی دیگر چی دارد؟ سم افعی میخورد. میخورد دیگر. بحث گزش نیست. شما این سمی که از افعی (مار و اینها) میگیرند تو آزمایشگاه. شما یک ذرهاش را ببینید. کسی جرأت میکند زبون بزند؟ حالا فرض کن یک پیاله است. این یک پیاله. یک پیک مثلاً عرق خورده. یک استکان خورده. یک گلاس خورده. آن یک گلاس. یک گلاس سم افعی در ملکوت. یعنی در مقیاس ۵۰ هزار برابری. یک گلاس سم عقرب. بیاورند و همه را یکجا بخورد. کی؟ وقتی میخورد گوشت صورتش میریزد تو ظرف. «یَتَساقَطُ لَحْمُ وَجْهِهِ فی الإنّا». این صورت برزخی و ملکوتی. گوشتی که دارد. که هرکی که میبیند جذامی. الان تو دنیای ما جذامیها کیان؟ این گوشت صورت ریخته. کسی رغبت نمیکند به این بیماران عزیز، بندگان خدا که خدا نجات بدهد. البته الان خیلی کمتر شده. نگاه کند، با اینها روبرو بشود، رو در رو بشود، همنشین بشود. این صورت وقتی گوشت ندارد، این چهره جذابیتی ندارد. عکس یک آدمی که جذامی است را هیچ وقت جایی منتشر نمیکنند. نمیزنند. شما تو خیابانها چقدر تبلیغ یک کار عکس جذامی بزن؟ نه. عکس صورت خوشگل را میزنند. پر گوشت. آن گوشت پرخون چشمهای درشت. صورت گونههای حالا مثلاً سفید و درشت. اینجور چهرهها را عکسشان را که مردم رغبت کنند جنس را بخرند. این مغازه را حاضر بشوند. این چهرهای که کشش دارد، جذابیت ملکوتی دارد.
آدمی که شراب میخورد. یک بار شراب خورد، توبه نکرد. جذابیت ملکوتی و برزخی در چهره خود را از دست میدهد. این گوشت صورت میریزد تو آن ظرفی که سم افعی بود. «قبل ان یشربها». قبل از اینکه بخورد، گوشت صورت میریزد. یعنی از آن جوشش، این حرارتی که سم افعی چقدر داغ است. این سم افعی اول آن حرارت و آن قلقل و جوشش این سم میزند این گوشتها را میسوزاند. این گوشتها میریزد تو ظرف. اینجا گفتند که دیگر گوشت این آدم و پوست این آدم فسخ میشود. جدا میشود از هم. پاشیده میشود. متلاشی میشود. «کل جیفه». مثل مرداری که این پوست و گوشت چه شکلی باز میشود و از هم جدا میشود، متلاشی میشود. این هم در ملکوت این شکلی است. اهل جمع، اهل آن صحنه و محشر اذیت میشوند از وضعی که این آدم آنجا دارد. «حتی یؤمر به الی النار» تا اینکه دستور میدهند این را ببرند به سمت آتش. میاندازندش تو.
«و شاربه و عاصبها و معتصرها فی النار». کسی که عرق را بخورد. کسی که این شراب را خمیر میگیرد برای اینکه شراب بشود. خمیر درست میکند از این انگور یا خرما یا هرچی دیگر برای شراب شدن. و کسی که این خمیر را دریافت میکند برای اینکه ببرد شراب کند. «و بائعها و مبتاعها و حاملها و المحمول الیه و آکل ثمنها فی النار». اونی است که میخرد، اونی است که میفروشد، اونی است که حمل میکند، اونی است که وسیله حمل در اختیار قرار میدهد. این دارد این شراب را از اینور به آنور میبرد. این هم راننده آن کامیونی که دارد حمل میکند. این هم اونی است که دارد این کامیون را اجاره. و اونی است که پولی که بابت شراب داده میشود را مصرف میکند و میخورد. این پول استفاده میکند از این. همه اینها در آتش یکسانند. یعنی آن وضعیت افتضاح، آن ننگی و رسوایی برزخی برای همه اینها یکسان است و گناهشان هم برای همه اینها یکسان است.
«الا و من سقاها یهودیاً او نصرانیاً او سابئا». فرقی نمیکند این را به یک یهودی بدهد بخورد، به مسیحی بدی بخورد، ستارهپرست بدی بخورد یا به هرکی از مردم. یعنی نگو که آقا این را دارم درست میکنم میدهم مثلاً ارمنیها. مثلاً حلال میدانند. به هرکی بدی این شراب را که استفاده بکند، وزرش و این سنگینی ملکوتیش همین است. فرقی نمیکند. مثل همانی است که شراب را خورده.
«الا و من باعها او اشتراه لغیره». اگر کسی شراب را بخرد برای یکی دیگر. شراب را بخرد یا برای یکی دیگر بفروشد. این خودش فروشنده است. جنس مال یکی دیگر است. این میفروشد. واسطه است. شراب نیست دیگر. همه مواد مخدر را شامل میشود دیگر. این ساقیها و منیجرها و اینها. همه همین. برای یکی دیگر میفروشد یا برای یکی دیگر میخرد. «لم یقبل الله تعالی منه صلاةً ولا صياماً». خدا دیگر نه نماز این را قبول میکند. یعنی اثر ملکوتی از اعمالش نمیبیند. نه از نمازش نه از روزهاش. «ولا حجّاً ولا اعتماداً». نه از حجش نه از عمرهاش. «حتى يَتوب». توبه کرد، اثر اینها برایش برمیگردد. قبل اینکه توبه کند، بمیرد. اونی که شرابخوار، شرابفروش، کارگر شرابفروشی، کارمند در مکانیزم تولید شراب است. هر کدام از اینها باشد، اگر قبل از اینکه توبه کند، بمیرد. «کان حقاً علی الله تعالی أن يسقيه به کل جرعهٍ منها فی الدنيا شربت من صعيد جهنم». حقی به عهده خدا. یک امر ثابت و یک امر دیفالت است. پیشفرض این قطعی است. این همه هست حتماً که خدا بابت هر جرعه شرابی که این در دنیا خورده. جرعهای. یک شربتی یعنی یک بسته شراب. یک، یک دفعه شراب. یک دفعه نوشیدن. بابت هر جرعهای خدا بهش بدهد از سدید. صعید جهنم چیست؟ چرکی که حالا خود جهنم چقدر کثیف است؟ محدودهای که همش آلودگی و سیاهی و قول کتاب آنسوی مرگ کپک و ناو همش. همه چی فاسد است آنجا. هیچی ریخت ندارد. هیچی صلاحیت و درستی ندارد. هیچی اونی که باید باشد، نیست. جهنم همش همین است. حالا آن لعابی که میاندازد، این شیرابههایی که از زیر زباله میآید. حالا خود زباله چقدر کثیف است؟ یک وقت به آدم زباله بدهند بخورد. یک وقت شیرابه زباله بدهند بخورد. یعنی همه باز این زبالهها عصارهاش با هم ترکیب شده، شده شیرابه زباله. خود آن طالبی خراب شده، کپک زده، دو هفته تو سطل زباله مانده. چقدر فاصله؟ یک خربزه خراب و یک هندوانه خراب. موز گندیده و وسایل بهداشتی استفاده شده و که همه اینها کپک زده و خراب شده و گندیده. همه اینها کنار هم شیرابه راه بیندازد. سدید جهنم. با ساده سدید جهنم. به هر جرعه شرابی که خورده یک جرعه سدید جهنم بهش. فاصله ما نداریم بین ما و ملکوت و برزخ. یک نفس است عزیز دل. این نفس میرود. ماییم و همه اینها. آنجا باید به سر زد که هرچی فلانی میگفت درست بود. یکی هرچی آخوندها گفتند. این عزیز ما که دوستی که ساکن آمریکاست، اینجا بود تجربه نزدیک به مرگ شما تو آن جلسات اول «۳ دقیقه در قیامت» نقل کردیم. معتقدی نبودم، اهل این مسائل نبودم. همین قدر بگویم که هرچی که گفتند، هرچی گفتند راست. تونل را دیده بود. هرچی. هرچی گفتند درسته. همه اینهایی که میگویند درسته. کسی شک نکند. مثل روز روشن است. همه اینها درسته. این جرعه شراب. ماها که مثلاً مؤمن و مقیدیم مینشینیم حسرت اینها را میخوریم. خوش به حالش. اینها عرق میخورند و بامزه فلان. این شراب از چی چی است فلان. این خالصیش بیشتر. مستیش بیشتر. یک حالت اینجوریایم. یک طمعی هم یک حسرت هم تو دلمان هست. حسرت میخوریم که آن سدیدی که آن دارد سر میکشد. سم افعی که دارد بالا میکشد. آن شراب، آن ادرار شیطانی که دارد میخورد را ما ازش محروم ماندیم. غصه این شکلی هم. مستی و راستی و آدم مست و درستی و چه میدانم این حرفها. این شکلی بدبخت نمیداند این ملکوت این جرعه شراب چیست و چه وضع پشت این است.
پس پیامبر فرمودند که: «الا و ان الله حرم الخمر بعینها». خدا خمر، شراب، مسکرات را به عینش حرام کرده. یعنی همش. هرچی که به این مربوط است. همه مشتقاتش و خود این خمر بودن و مست کننده بودن است که حرام است. «والمسکر من کل شراب». هر شراب، هر نوشیدنی که مسکر باشد. مستی بیاورید. تقدیر بیاورد. مخدر باشد. میخواهد شیشه باشد، بنگ باشد، حشیش باشد، ماریجوآنا باشد. ثبت سواد و اطلاعاتم تو این مسائل همینقدر است. بیشتر از اینها دیگر بلد نیستم. حالا آنهایی که واردترند باید بقیهاش را هم به ما معرفی کنند. آنها هرچی، هرچی از اینها باشد، اثر ملکوتیش همین است. چون آسیب به عقل برای همه اینها صادق است. این شراب لزوماً آن شرابهای اصل قدیم که در عربستان میخوردند، آن نیست که میگفت مال گرمای عربستان بود. نه سرمای خلیجستان. بنده خدا آمد کولر ما را درست کند. شوخی هم با من کرد. گفت حاج آقا اینها را برده بودند خلیجستان. سرد. با خلیجستان قم. یک جور خلاصه. شراب یک پیک بهش داده بودم خورده بود خوشش آمده، حرام نیست. گفت از زمانی که پیغمبر گفته بود مال گرمای عربستان بود نه سرمای خلیج. بنده خودم که آمده بود کولر ما را درست کند، باید چند روز از دنیا رفت. حالا آن طرف گرمای عربستان و اینها همه را میداند که چه خبر است، چی شده.
حالا به هر حال اینجا فرمود که هر مسکری از شراب با هر توجیهی، به هر نحوی، هر چیزی که مست بکند، اثرش همین است. «الا و کل مسکر حرام». هر چیزی که مسکر باشد، حرام است. سکرآور باشد، مستی بیاورد، تقدیر بیاورد. اینها همش.
خوب و بخش آخر را هم بگوییم تو این جلسه، ملکوت ربا و رباخواری که الحمدلله این هم در جامعه (الحمدلله که چه عرض کنیم) متأسفانه این هم رایج است. مخصوصاً با این وضعیت بانکهای ما که فاجعه است. برخی مراجع ما که به صراحت گفتند بانکداری ربوی است. این آرمهای بانک هم تو مملکت ما الحمدلله همش ربا است دیگر. دید. آرمهای بانکها همش کلمه ربا است که کنار همدیگر مثلاً دو تا انحنا دارد، وسط یک نقطه دارد. این ر. آن هم با این هم نقطه. همه لوگوهای خیلی از این بانکها را درآوردند که ربا را لوگو کرده بودند. یک درد است دیگر. روحانی هم که به ما گفت پول تو بانک میگذارید مستراح داریم نماز بخوانیم. پول بانک. ایشان بانک را به این شکلی.
خلاصه اگر کسی ربا بخورد. «و من اکل الربا املی الله بطنه من نار جهنم». به قدر، به هر میزان که ربا بخورد، خدا شکم او را، بطن او را از آتش جهنم پر میکند. به همان میزانی که بخورد. یکی یک قرون خورده، ۱۰۰ تومن خورده، ۵۰ تومن خورده، یک میلیون خورده، ۱۰ میلیارد خورده. یعنی به شعاعی که تو زندگی دخالت پیدا کرد. اگر یک وقت ۵۰ تا تک تومانی شعارش تو زندگی ما چقدر است؟ یک چندم زندگیمان است؟ مثلاً یک میلیاردم زندگیمان یک میلیاردم برزخت یک میلیاردم خوراک برزخیت آتش یک وقت شما ۱۰ میلیارد خوردی. این ۱۰ میلیارد دو برابر زندگی توست. یعنی کل زندگی آدم مثلاً ۵ میلیارد از اول تا آخر بوده. این دو برابر زندگیش اشتباه خورده. آنجا دو برابر شعاع برزخیش آتش. دو برابر خوراک برزخیش آتش.
«و ان اکستب منهم مالا». اگر از این پول ربا بعداً کار کرده، مالی دست آورده. «لا یقبل الله تعالی منه شیءً من عمل». با آن پول هر کاری بکند، خدا هیچی از عمل او را قبول. «و لم یزل فی لعنت الله و الملائکه». دائماً هم در لعنت خدا و ملائک است تا وقتی ربای او حضور دارد در زندگی او، این لعن الهی حاضر است بر او و سیطره دارد و تسلط بهش دارد. «ما کان عنده منه قیرات واحد». تا وقتی یک قیرات از این پول پیشش هست، این آدم تو این وضعیت هست. یک قیرات که حالا یک واحد پول است. الان یک پول سیاه شما بگویید. یک ریال، یک دلار، یک سنت، یک پوند. هرچی. تا وقتی یکی از این یک واحد از این پول پیش او هست و تو چرخه زندگیش هست، این در لعنت خدا و ملائک است. لعنت خدا و ملائکه هم قبلاً گفتیم بستن در رحمت. از شعاع رحمت خارج. از فضا، جو و اتمسفر رحمت در میآید. لعنت. اتمسفر رحمت دیگر او را نگرفته. نمیشود. لعنت الهی. ربا آدم را وارد این...
در مورد ملکوت هنوز نکاتی هست در مورد خیانت در امانت و مسائل این شکلی که دیگر بقیه بماند برای جلسه بعد که بهش برسیم انشاءالله. همه ما را به خیر کند و توفیق بدهد که بتوانیم ملکوت زیبا و نورانی برای خودمان رقم بزنیم و از این ملکوتهای آلوده و سیاه و ترسناک نجات پیدا بکنیم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه شصت و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتادم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...