مصادیق خیانت
چگونه از اهلبیت ع دور میشویم؟
وسط مجلس حسینی، یزیدی نباشیم
ملکوت نشر اخبار
ملکوت فضای مجازی را جدی نگرفتیم!
ملکوت توصیف نامحرم
توبه از این گناه خیلی دشوار است
بزرگترین حربه شیطان
ملکوت پر شدن چشم از نامحرم
مجازات کردن خدا به چه نحوی است؟
سوختن برزخی از چه جنسی است؟
ملکوت اطعام با نیت غیرالهی
معنای کریم بودن خدا
توضیحاتی پیرامون کتاب "ایناستگرام"
ملکوت زنای محصنه
معنای سدید و تعفن
غضب خدا به چه زنی شدید است؟
ملکوت طلاق از سر هوس
ملکوت امام جماعت بودن
وای بر امام جماعتی که…
جایگاه نعمالعبد در انتظار چه کسی است؟
ملکوت قرض ندادن
ملکوت بد اخلاقی همسر و تحمل آن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل بیته الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.
روزی که این بحث میشود روز اربعین سیدالشهدا علیه السلام است. از خدای متعال میخواهیم که به حرمت امام حسین علیه السلام، همه ما را در دنیا و آخرت حسینی بدارد و به آبروی امام حسین علیه السلام، انشاءالله گرههای مادی و معنوی زندگیهامان را برطرف و باز کند. و انشاءالله که این عزاداریها و عرض توسلها مقبول درگاه حق تعالی قرار بگیرد و قرار گرفته است. اگر این بحث احیاناً ثوابی هدیه باشد محضر سیدالشهدا علیه السلام، از طرف ما و همه عزیزانی که در طول تاریخ بعداً این بحث را خواهند شنید در هر دوره خواهند آمد، همه انشاءالله بهرهمند بشویم از عنایات امام حسین علیه السلام.
خطبه نهایی پیغمبر اکرم را با هم میخواندیم که یک نمای کلی از وضعیت ملکوت، قوانین و ضوابط حاکم بر ملکوت و عالم برزخ را فرمودند: «و من خان مسلماً فلیس منا و لسنا منه فیالدنیا و الآخره». اگر کسی به مسلمانی خیانت کند، نه از ماست و نه ما از او هستیم، یعنی این نسبت و این ارتباط دوطرفه قطع است، هم در دنیا و هم در آخرت. خیانت به مسلمان هم که دیگر روشن است و نیاز به توضیح ندارد. امانتی بگیریم و حقی را ادا نکنیم، اینها همه میشود خیانت.
فرمود اگر کسی مسئولیتی به عهده میگیرد، میداند که بهتر از او هست برای گرفتن مسئولیت. با علم به این، مسئولیت را میگیرد. توانش را ندارد و دیگرانی هستند که توان این را دارند و از پسش برمیآیند. مسائل جناحی، حزبی و گروهی، حجاب میشود؛ نمیگذارد بفهمد و ببیند. کسی خیانت به خدا و رسول میکند. دیگر خیانت به مسلمان... این عمل باعث میشود که ارتباط ما با اهلبیت قطع میشود، نسبت ما قطع میشود. چون: «فمن تبعه من…» کسی که تبعیت میکند، از «انه لیس من اهل عمل غیر صالح»؛ پسرت از تو نیست، چون عمل غیرصالح است.
نسبت ما با اهلبیت نسبت حقیقی ماست. این نسبتهای ظاهری و اعتباری و اینها خب این همه مال همه است. هرکه این دودمان باشد و این نسل باشد، میشود حسینی و علوی و... نسبت ملکوتی ما با عملمان شکل میگیرد. عملمان از هر سنخی باشد، از هر جنسی باشد، اعتبار نیست. عالم عالم حقیقت است. هرچه همجنس خودش را پیدا میکند، میرود که بهش ملحق شود. «آنها نحن اهلبیت اصل کل خیر.» ریشه هر خیر و هر خوبی هستند، معدن خیرند. «ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه.» وقتی که خیر گفته میشود، اینها اولشاند، اصلشاند، معدنشاند، معاششاند؛ منتهاش از آنها میآید و به آنها برمیگردد. اول آنها، آخر آنها. از آنها تجلی میکند و به آنها بازگشت میشود. اول و آخر، اول خیرند، آخر خیرند. اول خوبیاند، آخر خوبیها. منبع و اصل همه...
لذا ما با عمل صالح متصل به آنها هستیم، با عمل بد... اصل همه بدیها، دشمنان اهلبیت، طاغوت در واقع منبع ظلم با هر ظلمتی هستند. واسه همین سروصدا و فیگور و ادا و چهمیدانم بازی و فرم اینها نیست، اتصال به اهلبیت و عمل است. حرفی که دارم میزنم این است که این حرف وقتی درست است که حسینحسین گفتنها، اینها همه سر جای خودشان، خوب است، درست است، حق هم هست، باید هم باشد؛ ولی با حسینحسین گفتن آدم وصل به امام حسین نمیشود. راست حسینی، این راست حسینی همین است. حرف راست که میزنی خود حسینی شدی، بخواهی یا نخواهی، بدانی یا ندانی. وقتی خیانت میکنی، یزیدی شدی، بخواهی یا نخواهی، بدانی یا ندانی. تو خود کربلا، پای ضریح باشی. تو ششگوشه باشی. توی قتلگاه هم باشی. آنجا خیانت بکنی به امام حسین، مسلمانی بکنی، در یک امانتی، امانتی را تضییع بکنی، حقی را ناحق بکنی، همانجا هم که باشی، میشوی یزیدی.
وسط مجلس یزید باشی، وسط عرقخوریهایش باشی، حضور داشته باشی، دارد جلویت عرق میخورد، ولی کار حسینی میکنی. دفاعی میکنی، نهی از منکری میکنی، استقامت بر حق میکنی. هرچه ادواردو آتلیانها این میشود مهدی آنیلی، ادواردو میکند؛ مهدی. آخر هم شهید میشوی، ملحق میشوی به اباعبدالله.
یک وقتی از همه علمای زمان خودمان، خیلیهایشان بچههایشان اعدام شدند. ولی اسم و حرمت پدرانشان خیلی است. بزرگان انقلاب، پسرشان اعدام شد. یک وقت تو خونه یک مرجع تقلید، با شهریه امام زمان بزرگ شدی، و رهبر حزب توده و بیخداها، رئیس بیخداها میشوی. یک وقت هم با لقمه آنیلیها و پول فیات و یوونتوس بزرگ شدی، میشوی مهدی آنیلی شهید. اینها همش زمینه است دیگر. این بحثها زمینه است، اصل کار عمل است.
کسی خیانت بکند، نه از ماست، نه ما از او هستیم. رشته اتصال دوطرفه او با عملش با ما قطع است و ما هم از او میکَنیم و میبُریم. چرا؟ چون ما باطل را به خودمان راه نمیدهیم. باطل به ما راه ندارد. این نمیتواند بیاید، چون عملش از این جنس است. اهلبیت راه نمیدهند چون باطل را پس میزنند. پس جدایی نه تو دنیا، نه تو آخرت. این از هم نبودن و این جدا بودن، دیگر سرمنشأ همه ماجراء است. آدم در امان است اگر به اینها وصل شود. عقیدهاش در امان است، ایمانش در امان است، فطرتش در امان است. از اینها بریده میشود، در خطر است، شرف و هلاکت و آسیب و... تا رزق و برکت و معنویت و چه و چه و چه، همه در اثر اتصال است. اتصال به اینها، این ازش میرسد. این حقایق جاری نصیب اتصال است. و اگر اتصال نباشد، توسط این شیاطین و این گرگها دزدیده میشود.
فرمود: «الا و من سمع فاحشه فافشاها، فهو کمن اتاها.» اگر کسی حرف ناجوری را بشنود و افشا کند، گسترش دهد، مثل کسی است که این را انجام داده است. فوروارد کردن با نوشتن فرقی ندارد. خانوادگی هم بود. شنیدهای، تو هم شنیده بودی این را. این را خوانده بودی. همین. فقط این کار با آن کسی که پیام را تولید کرده و تهمت را نوشته، کار شما هیچ فرقی نمیکند. افشا معادل ایجاد است. یک بار گفت به یک نفر، تو باعث شدی که حرف دوباره گفته شود به یک نفر دیگر. همان شد. تولید و مجدد مولد ندارد. هرکس که تکرار میکند، خودش صاحبش میشود. اینجا حالا آن بخش حق کپیرایتش و اینها را کار نداشته باشیم. نقلقول اینجا ندارد. نقلقولش معادل با خود گفتنش است. یعنی انگار خودت گفتی. هیچ فرقی نمیکند. نه، من حرف فلانی را فقط نقل کردم. تمسخری که او مثلاً فلان لهجه را مسخره کرد، من فقط لهجه او را از قول او حکایت کردم. از قول او میگوید. ملائکه دیگر سنگقلاب میشوند، میگویند خودت گفتی. مسئولیت حرفی که آدم میزند و عملی که میکند، با خودش است. فورواردم که میکنی، انگار نوشتی. از نو. از فلانی بود، محکمه تخفیف بدهند تو را. اینجا بگویی فلانی، نقلقول از فلانی. فلانی. ملکوت اینجوری نیست. فوروارد و نمیدانم هرچی. آخر به گردن خودت است. مسئولیتش با تو است. مثل کسی هستی که این را از بیخ تولید کرده.
«و من سمع خبرًا فافشاه، فهو کمن عمله.» کسی خبری را بشنود و افشا کند، مثل کسی است که این را انجام داده است. گسترش معادل خود عمل است. نشر معادل خود عمل است. یک کسی سخنرانی میکند، اگر مثلاً بنده اینجا دارم مطلبی میگویم، روایتی میخوانم، مثلاً کار بنده خوب است یا بد؟ ثواب دارد یا ندارد؟ اگر کار بنده خوب است و ثواب دارد، شمایی که این حرف بنده، فایل بنده را به یکی دیگر میرسانی، معادل من ثواب میبری. بعد ممکن است من اخلاص نداشته باشم. نه، از زمانی که واسطه بودی و منتشر کردی. الان این رفقایی که دارند زحمت میکشند که ما واقعاً شرمنده زحمت رفقا هستیم، البته شرمنده ما نباید باشیم، ما شرمنده این اخلاصشان هستیم در واقع، نه بابت...
و این یکی نمیدانم بحث پادکست و ما میآییم تو کانال، دقیقاً مصداق بارز صبح جمعه با خبر شدم. من چه مطلب جدیدی مثلاً مال چهار سال پیش بوده یا سخنرانی میشنوم، پادکست شده، چی شده. هم خلاصه این معادل کسی است که این کار را انجام داده، از نو از اول. شما از روی کتاب کسی بر میداری مثلاً مطلبی را، البته نه به اسم خودت. فلانی این را نوشته. فلانی مطلب را گفته. مثلاً یک مطلبی از شهید مطهری، به قول شهید مطهری، به قول آیت الله هادی شیرازی، به قول علامه طباطبایی، به قول امام خمینی. شما مطلب ایشان را به گوش دو نفر دیگر رساندی. اجری که خود ایشان داشت. اول نظام توزیع چقدر مهم است. معادل نظام تولید. اگر کسی تولید بکند، توزیعکننده خوبی نداشته باشد، خب تولیدش هم به جایی نمیرسد. این توزیعی که میکند، معادل همان تولید است. او تولید کرده به یک نفر، به گوش یک نفر رسانده. همه واسطهها تو علم لند کرده.
پیغمبر میفرماید: تو علم هم همه واسطهها شریکاند. فرمود: کسی سؤال میکند از یک عالم، عالم جواب میدهد. این سؤال کرده، عالم جواب داده. این چون با سؤالی سبب خیر شد، باعث شد عالم حرف خوبی بزند، اینی که سؤال کرده ثواب میبرد. یکی دیگر هم خوشحال شد که این از این سؤال کرده بود، جواب داد. خوشحال شد، دوست داشت. او هم ثواب میبرد. تقویت کرده با پیگیریش که آمد و گفت که آقا این سؤال چی بود؟ شما پرسیدی؟ جواب دادن چی بوده؟ یا مثلاً کتاب آقا، پرسش. یکی از آقای بهجت پرسیده، جواب داده. آنی که پرسیده ثواب برد. آقای بهجت هم که ثواب بردند. شمایم که شوق و ذوق نشان دادی، کتابش باعث شده کتابش چاپ شد، نوشته شد. رفتی گرفتی خواندی. شما هم تو ثواب شریک هستی.
این نظام را تقویت کردی. این شبکه را گسترش دادی. واسه دلگرمی شدی. اصلاً توزیعکننده است که باعث دلگرمی تولیدکننده میشود. مصرفکننده باعث دلگرمی تولیدکننده میشود. این را قبلاً تو بحثهای حق گوشت، آن بحث چیز، گفتیم. چرا فرمود: کسی که غیبت گوش میدهد، گناهش معادل کسی است که غیبت میکند؟ مصرفکننده است که تولیدکننده تولید میکند. تولیدکننده، مصرفکننده نداشته باشد که تولید نمیکند. گوش شنوایی نیست. برای کی بیاید غیبت کند؟ مصرفکننده به ذوق میآورد تولیدکننده را. حالا مصرفکننده که به ذوق میآورد، توزیعکننده چقدر به ذوق میآورد؟ تولید کرده، یک شبکه وسیع متن را پخش میکند. این چقدر تقویت میشود، دلش گرم میشود، حمایت میشود؟ تو همه اینها دلگرم است.
حالا اگر این حق است، شما تو مسیر حق، در تقویت حق، نصرت حق هستی و کمک کردی. و اگر باطل است، یک موسیقی حرام، یک تهمتی، اشاعه فحشا. یک عده دوست دارند، خوششان میآید که این زشتیها شیوع پیدا کند، گسترش و نشر پیدا کند. حالا غرضها مختلف است دیگر. یا میخواهند یک جنبهای را تخریب بکنند. یا میخواهند یک کاری، یک گناهی راحتتر بشود. وقتی تعداد زیادی انجام میدهند، قبحش میریزد، راحتتر انجام میشود. نفر دوم راحتتر، نفر دهم راحتتر. اینها همه توی این تبعات شریکاند. همه واسطهها، آن تولیدکننده، این واسطه، توزیعکننده، افشا میکند. افشا با «افشای» عربی و با فارسی «گسترش»، پخشش میکند، توزیعکننده باشد. همین است که دیگران تولید کردند. فقط دزدی نکنیم. سرقت علمی و ادبیات هم نکنیم. به اسم خودمان نکنیم. چقدر جالب! چقدر ما همفکر بودیم! دقیقاً همین مطلب ما را هم فهمیدند! حتی مثلاً ویرگولش هم جابهجا نکردند! مثلاً چه تلهپاتی در عالم برقرار است! که جانش حقی است. الان ما یک چیزی داریم توی رسانه، بحث حق ایده. یک ایده برنامهسازی، مثلاً برنامه تلویزیون. شما یک ایده میدهی. آقا، من یک برنامه طنز... این را پنجاه میلیون، صد میلیون، دویست میلیون، ایدهات را ازت میخرد. ایده کلی قیمت مالی دارد. میشود مثلاً روش به انجام داد. خریدوفروش عنوانی، حق چیست؟ مثلاً بحثهای جالبی، فرهاد…
وقتی ایده را طرف میگیرد، این مطلب را تولید میکند و او برعکس، دلسرد میشود. این دقیقاً حالا اگر بابت آن مطلبش خیانت و چهمیدانم حقالناس و اینها نباشد، بابت این دلسردی است که دیگر کتک دارد. هرچه اینها تولید کردند، دورههایی تجربه کردیم، کامل. الان دوره خوشحالکنندهام. دورههای قشنگ است. هرچی میگفتیم، بقیه همه به اسم خودشان میزدند. درد دلم را بگویم که گاهی مثلاً یک متنی از علامه طباطبایی یک مرتبه ش میکردی، مثلاً وسطش آقای معروف با همان گیومه ش دارد نقل میکند توی کانالش. قشنگ دلسرد میکند. چه کاری است که آدم... حالا ما پوستکلفت بودیم. یک طلبه نوپایی باشد که تازه میخواهد وارد این فضا بشود، زده میشود دیگر. هیچ کاری نمیکند. کما اینکه زیاد هم هستند. استقبالی نمیشود. ملکوت دارد. دکمه میزنی فوروارد، با نقلقول، بینقلقول. این با نقلقولش یک ملکوت دارد. آن بینقلقولش ملکوت دیگری دارد. کاملاً ویرایش میکنی، کپی میکنی، ویرایش میکنی، بعد پیست میکنی. کجا میگذاری؟ چطور میگذاری؟ به چه نحو میگذاری؟ مثلاً تو این گروهها کاری کردی که انگار نه انگار. من قبول ندارم، این مسئولیتش با من نیست.
اگر کسی مثلاً زمینه علمی ندارد، نه بهش گونهای توضیح، هشداری، نهیبی داده میشود. «علم ضاله» و اینها همین است دیگر. علوم ضاله و فلان. آن عالم باید برساندش. گاهی واجب است رساندن به این افراد. و گاهی رساندنش حرام است. حالا هر مطلبی که تو کانالش نمیگذارد، توی گروهش نمیگذارد، توی پیجش نمیگذارد، توی اینستاگرامش. اینها خیلی دقیقه. قدیم مگر ما مثلاً چقدر این کارهایمان اثر داشت؟ یک خانم یک عکس پرتره از خودش بگیرد، حالا موها معلوم است یا نه، گردن معلوم است یا نه. این صورت بالاخره قواره معلوم است، لب و دهان و... بزن جلو خانهشان. چرا افاف رنگی و قاب کرده، تمیز. «شفاف واکنشتونه.» شما دانلود کن، خانم چه تصویر را نگاه کند؟ عکس را در اینستاگرامش میگذارد. عکس پروفایل. همین دقیقاً. خواهر، عمه، میلیونها آدم در دسترس هستند. قشنگ تو خیابان بزنی، اینقدر دیده نمیشود که اینجا دیده میشود. حواس و تبعات و آثار پروفایل با آن یکی پروفایل. یک کامنت که میزاری، آن صاحب آن پیج، این عکس متناسب با عکس، یک حال دیگری پیدا میکند. یک حساب دیگری پیدا میکند. بعد ممکن است با زنش سرد بشود. فضای مجازی را جدی نگرفتیم.
ملکوت فضای مجازی چیز عجیبوغریبی است. هم بهشتش که توسعه دارد و کار خوب را توسعه داده، هم جهنمش خیلی توسعه دارد که متأسفانه آنی هم که غالب الان، جهنم است با وضعیت فعلی ما. چون ما مؤدب و آداب الهی نیستیم و تقوای الهی فرهنگ جامعه ما نیست. ثمرش حالا تو دنیا که خب وضعیت مشخص است. تو جامعه ما ثمرش همین میشود که جهنم میشود. رفتن به فقط ساده کردی فضا را و فاصله طولانیتری بین ما و سعادت و ابدیت و نورانیت و اینها ایجاد کرده. حجاب قطور. این درد.
حالا ببینید در ادامه مطلبی که گفتم پیغمبر فرمودند: «کسی یک خانمی را برای آقا توصیف و ذکر کند.» و این مرد یاد این زن بیفتد، «تفتنه الرجل»؛ مفتون بشود این آقا، هوا برش دارد، فریفته بشود. هرچه: «فاصاب منها فاحشه.» تو این مسیر که این اینجور شیفته و فریفته شده، به گناهی بیفتد و حرامی اگر بیفتد: «لم یخرج من الدنیا حتی یغضب الله.» این از دنیا نمیرود تا اینکه خدا بهش خشم کند، غضب خودش. «علیه سماوات سبع.» مغضوبعلیهم میشود. کسی هم اگر مغضوبعلیهم شد، خدا بهش غضب کرد. آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه هم بهش غضب میکنند. خدا که یک موجود جدا از عالم نیست که، نامه تجلی اوست، دنیاست. خدا آن پرتوی خدا. با آدم بد میشود، یعنی همه کائنات. این کائنات، کائنات را میکنند توی این بحثهای روانشناسی موفقیت. کائنات، کائنات نه. خداست. همان. همه کائنات. همه هم شعور دارند. تسبیح خدا میکنند. همه محو او هستند. همه باهاش دشمن هستند. همه بهش غضب میکنند.
این آقایی که مفتون یک خانمی شده، خود این مرد یک طور و اون خانمه هم یک طور. «و کان علیه من الوضر مثل الذی اصاب.» این مرد و اون زن، هر دوتایشان گناهشان یکسان است. لذا یکی از جاهایی که حجاب واجب است تو سوره مبارکه نور که معمولاً گفته نمیشود. یکی از قیدهایی که زده چیست؟ گفته پیش زنهای خودشان. «نسائهن.» چند مورد اشاره کردی، گفته که پیش اینها اشکال ندارد که بیحجاب باشد. چه پدر و آبا و... «نه، بولتهن، آبا، بولتهن، اخوانهن.» درست. پیش باباهایشان، شوهرهایشان، بچههایشان، برادرهایشان، پدرشوهرهایشان. یک دسته پیش خانمها. «نسائهن»، پیش زنهای خودشان. زن پیش زن که دیگر این دیگر واضح است که قید برای چیست. به قول طلاب، قید احترازی در مقام بیان مفهومم. دارد میخواهد بگوید پیش بقیه زنها، پس پیش بعضی زنها داشتن حجاب واجب است. بر اساس حجاب با همین جزئیاتش، تو قرآن گفته: «نگفته»؟ زده که امام صادق فرمودند، یعنی پیش اون زنهایی که وقتی خانم تقوا ندارند، ایمان ندارند، میروند برای شوهرهایشان تعریف میکنند یا نشر میدهند به بقیه میگویند. پیش آنها حجاب باید داشته باشی. که اگر اینجوری است دیگر حالا پیج اینستا و چهمیدانم تصویر فلان، آن که دیگر جای خودش ماند. اصلاً آقا! پیج شما پرایویت. عکس پروفایلت هم مشکل ندارد. افرادی هم که آنجا هستند، همه مثلاً ده تا دوست آشنای تو. به ایمان اینها اطمینان داری؟ نه. خود عکس تو را اسکرین کند برای بقیه بفرستد. برود تعریف کند که فلانی لباس بٌلد گرفته. این مثلاً لباس فلان گرفته. لباس، لباسهایی که یک کمی مثلاً عریانتر است. تو آدمهای مذهبی هیچ کاری نمیبینیم. آدم میبیند که از عروسی میآیند، شروع میکنند تعریف کردن برای شوهرش، برای غیرمذهبی. این چقدر مثلاً آن بخش آنجای لباس چقدر بهش میآمد. چقدر قشنگ بود! تصور میکند و جدی نمیگیریم اینها را.
گفتند: یا رسول الله، «و ان تاب.» اگر اینها توبه کنند و جبران کنند، چی؟ «و لم یقبل توبه الذی فجعهها بعد الذی وصف.» عجیب است این بخشی که میفرمایند. میفرمایند که توبه آنی که باعث شده که این با توصیفش، این طرف گناه بیفتد، این توبهاش قبول نمیشود. یعنی فسادی که ایجاد کردی، میخواهی چهکار کنی؟ آنی که عمل کرده توبه دارد. چون ضلالت فقط توبه دارد. اضلال توبه ندارد. من اگر گناه کردم، اگر دیگری را به گناه انداختم، توبه ندارد. توبه اینجوری ندارد. توبه معمولی ندارد. بقیه نیست که. اگر غیبت کردم مشخص است. اگر روزه خوردم، توبهاش مشخص است. نماز نخواندمش مشخص است. گناهش مشخص است. راحت است. یک سیکل مشخص. دیگران را به ابدیت دیگران را به خطر انداختن، دیگران را در معرض انحراف و آلودگی اینجور چیزها قرار دادن، این توبه دیگری است. این دیگر مسیر ساده و خصوصاً اینکه آقا! تو با این کارت ده هزار نفر آلوده به گناه شدند. از این ده هزار نفر، از دنیا رفتند. برگرد تو دنیا، حرف درست را بهش بزن. بهش بگو اصلاح بشود. از آن ده هزار نفر، آن نه هزار و نهصد و نود و پنج نفر را بهشان گفتی و اصلاح شدند. این پنج تا رفتند. قباد میفرماید: آقا! تو آدم بکشی، توبه چیست؟ از پس از عمد کشتن مادی. وقتی این است، کشتن روحی، ابدی، و فطری و اینها خیلی کار…
خدا رحمت کند مرحوم سید جواد حیدری، میفرماید: «اگر کسی بداند قیامت چه خبر است، پایش را از خانه بیرون نمیگذارد.» بدون اینکه همه تصور کنند این باشد، دیگر هیچکس هیچ کاری نکند. خیلی باید سر سوزنی بود. تبعات این اعمال ما. با یک جهان فوقپیشرفته و پیچیده. شما با یک ابرکامپیوتر طرف باشی که یک سر اینوری کنی، او واکنش نشان میدهد. پیام بهش مخابره میشود و مثلاً یک سری داده بهت میدهد. یک سری چیزها را حذف میکند. فعالیتهای جدیدی را ران میکند. فلان. کامپیوتری مواجه باشی، چهکار میکنی؟ فقط تقوا. همین. دست از پا خطا نکن. که این یک پلک بزنی، او واکنش نشان میدهد. یک چیز دیگر، یک پیام بهش مخابره میشود. حالا ابرکامپیوتر کجا، ملکوت کجا؟ خود شعور است، خود حیات است، خود ادراک است، خود واکنش است. به یک بله بهشتی شدند. یک بله جهنم. به یک سر تکان دادن. الان یا بهشت یا جهنم.
ابرکامپیوتر که چیزی نیست! عالم هم سراسر شعور، ادراک، کائنات، فهم. این ماده بیشعوری که شعور ندارد و ادراک ندارد، این هم واکنش نشان میدهد. این که آب دنیا تمام میشود، میرود همین است. ملکوت ابدی تا آخر هست و خود حقیقت و خود زندگی است. آن که آقا! آنجا غوغا است. کلمه را برای چی میگویند؟ خیلی ماجرا، خیلی ماجرا، ماجراست.
حالا در ادامه این، باز حضرت مطالبی تو همین زمینه دارند. بخش حالا ما چون بحث ملکوت خانه و خانواده و تو ذیل آن بحث این روایت را خواندیم. این بحثهای مربوط به دامن و ارتباط زن و شوهر و بحثهای جنسی و اینها خیلی تو این خطبه پررنگ است. و خصوصاً یکی از آن جاهایی که یکی از گودالهایی که گودال سقوط برای بحث ارتباط با نامحرم خیلی حساس و خطیر است و شیطان هم سرمایهگذاری پیشرفته و پیچیده آنجا دارد و حسابی طراحی دارد و آدم دارد و برنامه دارد و نیرو دارد و خیلی آنجا دستش خیلی پر است و خودش هم گفته. گفته: «هیچجا دستم مثل موضوع زن، بحث ارتباط با نامحرم و جنس مخالف دستم باز نیست.» که از قول شیطان گفته. من بخش عمدهای از سپاه من «زن» است. نه خود زنها. قبلاً یک اشارهای کردیم. خود زن نه، موضوع زن نه، افراد زن نه، زنها یعنی "این کبری خانم"، "شمسی خانم". سپاهیهای شیطون، افسرهای شیطون اند. نه، موضوع زن بزرگترین حربه ابلیس است. موضوع زن. این موضوع که هم خود زن دست به توجه کن که از این مرد و به دام بیندازد، هم مرد میخواهد او را به کام بیندازد. عجیب و پیچیده، شیطون وسط دارد کار میکند. لذا حضرت اینجا موارد فوقالعادهای میگویند.
عبارت بعدی که میفرمایند این است: «و من ملأ عینیه من امرأة حرامًا حشاهما الله تعالی یوم القیامه بمسامیر من النار و حشاهما نارًا حتی یغضی بین الناس ثم یأمر به إلی النار.» میفرماید: «کسی چشمش را اگر از یک خانمی پٌر کند به نحو حرام، به میزان این حرام بودن از چهره او، موی او، تن او، جلوتر وقتی پُر کند از یک خانمی، خدا چشمهای او را پُر میکند روز قیامت.»
روز قیامت پر میکند یعنی همینجاست. ظهورش در روز قیامت. «بمسامیر من النار.» از میخهایی از آتش. چشمش به میخ. میخ کارش چیست؟ الحاق. پیوند میدهد. این چون با نگاه دلش پیوند میخورد به آن زن، به آن زن هم برای این حلال نیست و این اتصال قلبی، اتصال حلالی نیست. این بروز ملکوتی و جلوه ملکوتی این نگاه چیست؟ میخی که در این چشم پُر شده. این چشم میخوان کوبیدن. اینجوری تصور اینجوری نباید داشته باشی. خب چرا یک نگاه کردی. جلوه ملکوتی خود عملت است. همین. خدا این وسط کاری انجام نمیدهد. خدا عالم اینجوری آفریده. آقا! دست روی گاز میگذاری، میسوزد. یک دونه میزنم بسوزد. نه، یک دونه میزنم بسوزد نیست. خود این کار سوختن است. میگذاری میسوزد. هی سعی داریم این را جا بیندازیم تو این بحث، گفتمان بشود. کلاً ملکوت اینجور تصور را دارد. میخ میزند خدا. شلاق میزند. اصلاً این نیست. نگاه میکنی، آن علقهی آن میخ است. نگاه کردی، پدرت درآمد. چه گرفتاری دچارش شدی با این نگاه. حالا چشمت را پُر کرد. نیمنگاه، گوشه چشم. شماری از طرف نگاه میکند. این میخ نمیافتد، قلاب نمیشود. یک وقت پُر میکنی چشمهایت را. از میخ پُر میکنی. از مسمارهای آتش. آتش هم که تعلق. طلا به مادّه اندام، عبور، هیکل. که تو کتاب شنود اینها را کولاک کرده. واقعاً تو توضیح اینها و ترسیم اینها خیلی قشنگ کار کرده. و دیگر کتاب شنودم که حالا به نظرم تا وقتی که این فایل منتشر میشود، دیگر به بازار رسیده. چون این هفته دارد وارد بازار میشود. تمام.
خیلی آن بخشهای مربوط به نامحرم و بحثهای شکلی را این کتاب غوغای خیلی عالی بحث کرده. خلاصه میفرمایند: چشم این را خدا پُر میکند. یعنی با قاعده تکوینی و ملکوتی این عالم. عقوبتی تو وسط بیایید. من یک فعل دارم و یک علاقه. یعنی فعلم تمام شده. خدا بابت اینکه حالا یک کاری میکند. چند بار هم توضیح دادیم. مثل سربازی و پادگان نیست. تو پادگان پایت را که جفت نمیکنی جلو ارشدت. میفرستندت بری توالت را طی بکشی. اینجا هیچ نسبتی نیست بین جفت نکردن پا و طی کشیدن توالت. محمد. هیچ ربط اعتباری نیست. تنبیه اعتباری. ملکوت خود عمل. اثر واقعی عمل. تنبیه تو باشد، تحقیر تو باشد. یک وقت مشق نوشتن است. یک وقت غذا درست کردن است. یا ظرف شستن است. یک چیزی افتخار هم باشد، عشقم هم باشد. ولی برای این، الان توهین است. آن سرویس دستشویی شستن هم برای ماها، وقتی حرم امام رضا برویم، با افتخار این کار را میکنیم. برای همین آدمی که با افتخار تو حرم کار میکند، تو پادگان، توهین است برایش، تحقیر است برایش، تنبیه است. این اعتبار است. این یک، دو تا عمل است. اینجا یک جفت پا نکوبیدن است، یک بار سرویس بهداشتی شستن است. این مافوقش بابت این کار اول، کار دوم را رقم زد. این وسط این دخالت دارد، مافوق. ملکوت این شکلی نیست. اعتبار نیست، دوتا نیست، یکیه. خودت است. این تو ملکوت عملت این شکلی ترجمه میشود. این شکلی صورت پیدا میکند. اینجور خوانش میشود. معادل ملکوتیاش این است. دوتا نیست. خدا آن وسط نمیآید بگوید این کار را کردی، پس من این کار را میکنم. میاندازمت سرویس بهداشتی بری بشویی. میاندازمت تو این فرد. اینها نیست. یکیه.
نگاه کردی آنجا. نگاه بود. اینجا میدانی به آن نگاه میگویند چی؟ آنجا به این نگاه میگویند میخ. «فضای مجازی پخش میکنند: هرکس نگاه حرامی کند، چشمهایش پر از میخ میشود، پر از سیخ نمیشود.» مثلاً بخاری که داغ است، دستات تاول میزند. این دستات، پوستش جمع میشود. خود آن دست گذاشتن است. من عقوبت نمیکنم. دوتا فعل است. یک فعل نیست. یعنی یک فعل. یعنی باطنش این. الان یک دست میگذاری، بعد یک اتفاق دیگر، بعد یک اتفاقی دیگر میافتد. دو فعل نیست، بلکه یک است. نگاه آنجا، تعلق. این تعلق یا تعلق الهی است. نگاهی کردی به کعبه. نگاه کردی. اینجا تو به این کعبه متصلی. اثر محبت چسبیدی به رحمت خدا، به کانون فیض. یک نگاهی کردی به نامحرم، چشم پر کردی از نامحرم. اینجا این میخ است و آتش و این چسبیدن و این اتصال و این تعلق. من کندن! حالا موقع مرگ این را میخواهم بکَنَم. میخها را. یکیدوتام که نیست. صد هزار تا. کو؟ محو نمیشود. خراب شده؟ نابود شده؟ هفته گذشته. ملکوت مگر تمام میشود؟ ملکوت تمامی ندارد که! یک کلمه است تا ابد با توئه! یک نگاه تا ابد با توئه! نگاه تا ابد. پنج تا نگاه کردی، پنج تا ابد. با کی این را میفهمی؟ موقع جان دادن. صد تا میخ چسبیده، میخواهند بکنند. یکییکی. این است که شب اول قبر میشود و فشار قبر میشود و طول کشیدن ورود به برزخ میشود. که اینها را قبلاً توضیح دادیم.
«حشاهما نارًا حتی یغضی بین الناس.» این چشم پر از آتیش میشود تا خدا بین مردم قضاوت کند. اعمال مردم بررسی بشود. وقتی که مردم دارند حساب و کتاب میشوند، این چشمها دارد میسوزد. این درگیر این چشم است. یعنی از حساب و کتاب و آن عرصه و آن شرایطی که مردم دارند، درگیر اعمالشان هم این هست. این اصلاً از آن شرایط هیچی نمیفهمد. این فقط دارد این چشمش میسوزد. چشمهایی مثل ما. این را من تجربهاش را دارم. حالا نمیدانم ما مدل چشممان چهجوری است. حالا اگر چشمپزشک در مخاطبین ما هست. ضعف چشم است؟ یا مثلاً بیماری خاصی؟ روزهایی که آفتاب زیاد است، حالا مثلاً آفتاب قم این شکلی بود. مشهد اینجوری نیست. مثلاً سر ظهر یا اول صبح، نمیدانم. یک وقتهای خاصی، یک جوری این آفتاب که به چشم بخورد، چشم کور میشود. کامل. چشم حرارت و ندیدن. گر میگیرد. این آفتاب که میخورد، نمیدانم به خاطر چی. پی چشمش دارد میسوزد. اینجوری. آب میشود. حالا این حالتی که حضرت ترسیم میکنند، همان از تو آتیش است. چشمش. چشم پشت فلان ماشین ماند. چلوکبابش ماند. فلانی چشمش اینجا ماند. این چشمش پشت این خانمه ماند. این زنی که نگاه کرد، نگاه حرام. پناه بر خدا.
حالا دیگر با این فیلمهای آنچنانی، عکسهای آنچنانی، و این فیلترشکنی که برای تلگرام تو همه گوشیهاست. برای خود اینستاگرام به تنهایی که ماشاالله دیگر کفایت میکند برای جهنم. آتش به این تعلق. خوب خوبهاش، آن خانم چادری است که مثلاً نشسته، آنش آتش است. از پشت دارد یک گلی، دستش را دارد میبرد به سمت دریا. چه برسد به آن عکسهای دیگر و آنهایی که مدلاند و چهمیدانم اینجور مسائل. خلاصه اینها همان تعلق و آن گداخته شدن و آدمی که دل باید در عشق خدای متعال بسوزد. آتش داشته باشد و گداخته باشد. این در عشق یک امر فانی زوالپذیر نابودشدنی عدم محوشدنی محو شده هیچ پوچ دل آنجا گرفتار گیر است و دارد آنجا گز و لز میکند. این چشمش آنجا مانده. چشمش آنجا.
«و من اطعم طعام ریاء او سمعه.» اگر کسی اطعام کند، به کسی غذایی بدهد از باب خودنمایی یا برای ریاء یا برای سومعه که جلسه قبل تفاوت هایشان را گفتیم. «اطعمه الله مثله من شدید جهنم.» شدید جهنم. جلسه قبل صحبت کردیم. چرکهایی که از این شیرابههای زباله که میآید، خود عفونت است. و این حاصل جمع اینها در جهنم است. ببینید. شیرابه سطل زباله، هر آشغالی، خود شیرابه دارد. حاصل جمع این ترکیب اینها کنار همدیگر میشود یک شیرابه جدیدی که این «سدید جهنم» است. حالا اینی که اطعام اینجوری کرده، ملکوت این لقمه ریایی بر خودنمایی، برای اینکه پست اینستاگرام، عکس بگیرم، فیلم بگیرم، رأی بیاورد و رأی بیاورد. بگویند فلانی مثلاً واقف است. فلانی بانی است. فلانی رزومهاش بشود. از این شر و ورها، از اینها، از این حرفها. کسی وقتی از باب ریا و اطعام میکند، خدا مثل همین را.
حالا این یک پرس کوبیده داده. یک پرس کوبیده از سدید جهنم. «سدید» با تلفظ صحیح «سدید» جهنم «فی بطنه.» شکم مادی پنجاه بار بالا پایین بکنند، دمای بدنش، دمای معدهاش هیچ فرقی نکرده. بطن ملکوتیش، آنی که باید ظرفی باشد برای اینکه خوراک ملکوتی بخورد، آن دارد میسوزد. آن در حال سوختن، در حال از دست رفتن. آن معده را از دست دادی، سوزانیدیش. سوزاندی یعنی سیم کارتت سوخت. الان میگوییم یا نمیگوییم؟ میگوید: سیم کارتم سوخت. برو سیم خرید و فروش. کارایی ندارد دیگر، استفاده نمیشود. این اصلاً این سوختنهای برزخی و اینها اصلاً همین است. آتیشش همان است که میآید، این دکمه که میزنند این را دیلیت میکند، فلان میکند، دیاکتیو میکند، فلان میکند. این آتیشش این شعله را میاندازد بهش. این را خرابش میکند، میسوزاندش. سیم کارت میسوزاند. گوشیام سوخت. گوشیاش افتاده تو آب. آب با آتیش میسوزاند. خیلی اینها لطیفههاست اگر کسی بگیرد ملکوت را فهمید. قیامت برزخ این جنس است.
میگویم این فرعونیان یا در مورد فرعونهاست یا به نظرم در مورد قوم نوح است. در مورد جفتشان داریم که اینها غرق شدند، سوختند. تو آب سوختند. تو آب سوختند. جسداً سوخت. جسد سوخت، به چه معناست؟ که تموم شد دیگر. اینکه از کار افتاد. روح در حال سوزش است. آن سوزش چیست؟ همه قوا سوخته، بابا! من چشم داشتم، گوش داشتم. من معده، من بطن ملکوتی داشتم. اینجا خوراک دارد. تو ملکوت من، از آن خوراکهای ملکوتی باید میخوردم. نه تنها خوراک بهم نمیدهند. دو تا بحث است. یک وقت معدهات سالم است، خوراک بهت نمیدهند. یک وقت هم خوراک بهت نمیدهند، هم معدهات میسوزد. یعنی اگر خوراک بود، معده نمیتوانست. معده کارایی نداشت که بخواهد بخورد. یک معدهام میسوزد. همه جای آدم میسوزد. این سوختن چیست؟ سوختن همین است. کارایی ندارد. معده ندارم، چشم ندارم. چشم دارمها، کارایی ندارد. یعنی سوخته. این دارد میسوزد. چرا کارایی ندارد؟ چون با قواعد عالم تطبیقش ندادی. از کار انداختی. عالم همش فرمول است، همش ریاضی است. «سطح ارتفاع ۴.۵ متر برای کامیون.» تو تهران یکی از این پلا روی کامیون آمده بود. مثلاً ارتفاع ۶ متر. منتشر کرد که آقا! وقتی بهت میگویند این چهار و نیم متر، این خدا کریم، انشاءالله ماشاالله فلان، باید حالیت بشود. اینها ندارد. این چهار و نیم متر رد میشود از آنجا. وقتی میگویند اخلاص، اخلاص رد میشود. «تقوا منکم این بالا میرود، اخلاص بالا میرود.» کارایی ندارد. این سوزاندن فرصت است. اخلاص که نبود، سوخت عملت. سوخت. حبس شد. سوزاندی! یک ظرفیت بود، کارایی داشت. عملی بود. میشد برایت یک شرایطی را در ملکوت ایجاد بکند. فضایی ایجاد بکند. اثری، نتیجهای، برداشتی، محصولی، چیزی ایجاد بکند. سوزاندیش. با چی؟ با نیت غیر خالص. ارتفاع زدی. کلاً نابود شده بود. به فنا رفته بود. چهار و نیم دیگر. بابا! رد نمیشود. نه خدا کریم است. ۶ متر که زدی، چهار و نیم رد شد. کجفهمی دنیاست. اینقدر هیچچیزش به هیچچیز بند نیست. اینجا اگر رد شد، بعد آنجا هم رد میشود.
«عمل غیر خالصانه». یک جلسه مفصل آن اوایل رابطه را خواندیم که هفت آسمان میخواهد برود بالا، چه اتفاقاتی میافتد. ریا و سمعه همین که قاطی میشود که بگویم که لایک کنند، کامنت چی بگذارند؟ تو گروه بگذاریم وای، اوف، فلان. یک کاری میکند. غذا بدهم. حالا خوب است. آن دیگر آرایش و مد و به سر و وضع رسیدن و دور دور مانور با ماشین و لاکچریبازی، آن که هیچی. کودک کاری دارد، پول میدهد، زندانی آزاد میکند از باب ریا. این غذایی که داد، همین میشود چرک. سدید جهنم. عمل این است. فاسد. ببین. میفهمی فاسد. عفونت. چرک. اینطور دنبال چی بودی؟ اینجا دنبال عفونتهای این جهنم. بگویم این لایک کند. کثافتهایی که از وجود اینها میپاشد به تو. جمع شد آن ور گرفتی.
کلمات در مورد ریا توی این کتاب «اینستاگرام» به مناسبت بحث مفصلی شد دیگر. حالا اگر عزیزان حوصله داشتند، حالا اینجا هم عرض میکنم که کتاب چون این هم در آستانه چاپ و این هم دیگر حالا احتمالاً همین ماه، یک لااقل ماه آبان بیرون میآید. این کتاب یک ادبیات خاصی دارد. عزیزان اگر میخواهند بخوانند، خیلی بهتر است که از اول کتاب بخوانند. متناسب با فضای آن موضوع، ادبیات هر بخشی متناسب با موضوع است. بعضی جاها مثلاً بحثهای روانشناسی، فضای قلم، قلمی است که مثلاً به ادبیات روانشناسان. یک جاهایی مثلاً فضای رسانهای. بحث فلسفی هست. اجاره. بحث عرفانی، اجاره. بحثهای قرآنی. هر جاِی متناسب با حال و هوای خودش است.
از اول، اگر کسی شروع کند به اول کتاب، بحث اعتیاد است. اعتیاد هم کاملاً فضایش علمی است و رفتیم توی همین چیزهایی که گفتیم. راهکارهای علمی و ندارد. تعریف نظم منطقی ندارد. از هر جایش که خوندی، بحثی که آنجا توضیح داده شده اصلاً ریا چیست و ریاهای خوب داریم، ریاهای بد داریم. امام چی میگویند؟ تعریفی که غربیها دارند از این حالتهای این شکلی آدمهایی که میخواهند خودشان را نشان بدهند. مثلاً این اختلالات روانشناسانهای که تعریف میکنند، مهلت بدهند با متن کتاب انس پیدا کند. چون این بحثها آن هم دلیل داشت که چرا به این قلم نوشته شده.
اینجا عرض میکنم مخاطبین ما بیشتر بحثهای «صدیقه در قیامت» و اکثراً گوش میدهند. بالاخره کتاب چون متهم میشود. کسی وقتی از فضای مجازی میگوید بهش میگویند این یک کار سطحی، رو-بنایی و فلان و اینها است. چون خود فضای مجازی سطحی است، حرف زدن دربارهاش هم معمولاً سطحی است. نگاه عمیق داشته باشیم به این پدیده. سعی کردیم که متن بیانمان هم در مورد این پدیده فنی و عمیق باشد. دو مسئله ساده و سرسری گرفته نشود. کشکی نگیریم. لذا این اینجوری است. فضای مجازی خیلی دیگر هرَهری است. بافتنی. متن یک غلظتی دارد و منابع کتابم که نگاه کنید بیش از سی تا منبع متقن دارد. این کتاب ۲۰۰ صفحه. کار جانانهای شد و جانداری که من همینجا تشکر کنم از جناب آقای فاطمی عزیزمان که زحمت اصلی را کشیدند. خیلی مایه گذاشت برای این کار. خدا مثل همه کارها که انصافاً از اولش اینجوری بوده. و خدا حفظش کند. مرگم اکثراً نمیداند. عنصر مرگ هم این. جز «باقیات الصالحات». حسین فاطمی، برادر عزیزم.
کتاب چیست اینا؟ اینها درست شده، قبول کرد. داد. ما خوندیم و دیگر دست گرفتیم دانشگاه. این همش، همه اینها از مزار شریف. خلاصه دستی رفته به هر حال. این بحث ریا و بحث چشم و نگاه و محرم و نامحرم و حرفهای این شکلی. کلاً آنجا مطالب کتاب میافتم تو خود کتاب. ده بار تا حالا خواندم. اغراق نباشه. هر سری کتابخانه چیز جدید نصیبم شده است. این کتابی که عرض کنم خدمتتان که این مطالب آنجا تا حد زیادی بهش پرداخته شده. فقط این جنبه ملکوتش آنجا خیلی روش مانور ندادیم. یعنی این بحثهای این جلسه در واقع تکمیل آن بحثهاست. آنجا توضیح نشانهشناسی اینهاست که مثلاً این تعلقات چیست؟ چه شکلی است؟ چهکار میکند؟ این مثلاً آدمی که ریاکار است چه ویژگیهایی دارد؟ جلب توجه میکند. خودش را به درد پرخاش میکند. فلان میکند. اختلالات مختلفی که حالا آنجا بحث کردیم. عرض کنم که آنجا اینجور بحث کردیم. این میشود تتمه آنها که ملکوتش حالا چیست؟ آخرتش چیست؟
میفرماید: «من فجر بامراه و لها بعل.» اگر کسی با یک خانم شوهرداری گناه کند، «تفجر من فرجهما من سدید.» شرمگاه این دوتا چرک میآید. همان سدیدی که کثافت و تعفن. چیست؟ آقا! تعفن چیست؟ چرک چیست؟ چرک همین ترشحاتی که در بدن دارد انجام میشود. توی سیکلیه، توی یک مسیر درست و متقن و صحیحی است. از آنجا وقتی خارج شد، مفید نبود، فایده نبود، سر جای خودش نبود، کارایی لازم را نداشت، این میشود چرک و عفونت و آبله. و همین آبی که تو این پوستها در حرکت است و این پوست شادابی داشته باشد، این بدن از این آب دارد استفاده میکند. در حالت چرک میزند بیرون. این از مسیر خارج شده. این سلولهایش مرده. حیات ندارد. از مسیر حق خودش درآمده. «سبیلا.» این از مسیر خارج از روالش داری عمل میکنی. از روال که در میای، چطوری یک سلول از روال درمیاد؟ یک قطره آب از روال درمیاد؟ چطور میشود چرک و عفونت؟ حالا یک آدم از این ساختار عالم، تو این ساختار عالم تو ساختار طبیعی و مکانیزم طبیعی عالم، جامعه، نیاز انسانی، ارضای نیاز انسانی، از اینها درآمده، خارج شده. این هم تو جامعه میشود چرک. میشود عفونت. آبله را چهکار میکنند؟ تخلیه میکنند. این حدودی که تعریف کردند تو دین برای همین است. قصاصی که گفتند همین. اعدامش نمیکنی، اعدام نکنید. مشکل این است که فهمش را ندارد این کسی که میگوید نه به اعدام. آب و علف و اینها نمیفهمد. این ساختار عالم سر در نیاورده. وقتی که پایش آبله میزند و فلان میشود و اینها، حالیش نمیشود که بابا! این چرک میشود، میزند. همه پایت را داغون میکنی، خانه را به هم میریزی. باید اعدامش کرد. باید معدوم بشود. این باید عدم بشود. عفونت. این ترشح. حالا یک وقتی یک سوزن بهش میزنند. حالا آن شلاق است. آن فلان است. اینها دیگر حدود مختلف. نفی بلد میکنند. سر شهرش را. تبعیدش میکنند. دیگر احکام مختلف حدود که حالا بحثش مفصل است. سمت این کار رفتن. این گناه. این گناه یعنی چرک. خودش چرک است. تو همیشه عفونت. تو میشوی این آبله و این تعفن. تعفن میشود، تعفن.
برخورد. «الزانی و الزانیه فاجلدوا کل واحد منهما مائه جلده. ولا تاخذکم بهما رأفه فی دین الله.» نبینم اینجا محبت کنید. مگر کسی به آبله محبت میکند؟ محبت به پا این است که آبلهاش را خالی کنی، نه اینکه به آبله محبت کنی که پا را داغون کند. کسی به چرک و عفونت محبت نمیکند. چرا عفونت را خالی نکنیم؟ وقتی قاعده دستمان نیست. این جمعی که به اسم محبت قاطی میکند... این فهم ملکوتی میفهمیم. این عقل کل، پیغمبر اکرم عقل کل. این حرفا را. کسی با زنی، با زن شوهردار گناه کرد، این هر دوتا کثیف شدهاند. محل اتصال اینها که آن در واقع دستگاه تناسلی اینهاست. این میشود چرک و عفونت. اینها در واقع دو تا چرک به هم رسیدند.
«یفرش فرجهما من سدید وادیان لا اله مسیری خمس مائه عام.» از اینجا چرک یک بیابانی را پر میکند که آن بیابان پانصد سال مسافت دارد. الله اکبر! تو روایت مسافت وقتی میخواهند بگویند متر و کیلومتر، اینها معمولاً نمیگویند. چون اصلاً نمیشود فضای آنجا را با متر و کیلومتر معرفی کرد. ملکوت را و برزخ را به سال میگویند. یعنی آن حرکت آدم چقدر باید راه برود تا یک جایی تمام بشود. یعنی مکان را با زمان تعریف کردن توی روایت ما مکان برزخی را. این اتاق دو قدم است. اتاق دو قدم. یک وقت میگویی این اتاق دو ثانیه راه است. دو قدم، یعنی دو ثانیه راه است. از این سرش تا آن سرش دو ثانیه بری میرسی. میگویم یک خانه یک ماه راه است. یک صبح یک ماه راه میرفتم، یک غروب هم یک ماه راه میرفتم. حضرت سلیمان راه یک ماه را تو یک صبح میروم. یک ماه توی عصر. مکان را، مسافت را به زمان تعریف میکنند.
حالا میگوید کسی که اهل این گناه بود، زن شوهردار بود، مرد زندار بود. حالا هر دو تا هست دیگر. زنای محسنه، محسن و محسنه، با حجیمی و صاد، زنایی کرد. چرک او چقدر است در ملکوت؟ یک بیابانی که پانصد سال مسافتش است، این چرک همین یک گناهش، همین یک فعلش، معادل ملکوتیاش این است. این بیابانی که پانصد سال مسافتش است، با این چرک این پر شد. نه، شوخی میکنند. جدی میگویند. چی میگویند؟ اینها چیست؟ واقعاً؟ این پیغمبر جدی جدی با ما حرف میزند؟ آخرین خطبه پیغمبر هم بوده دیگر. حرف را زد و رفت. ملتم هم که همینجور زجه میکردند با این حرف. چی دارد میگوید؟ شوخی؟ جدی؟ تعارف؟ خبری هست؟ نیست؟ اگر خبری هست، یک بیابانی که از این سرش پانصد سال راه است. پانصد سال دنیا، پانصد سال برزخ. چقدر دکتر؟ ۱۳۴ هزار سال؟ همچین چیزی. اینجا پنجاه ثانیه بود. پنجاه ثانیه که این بابا از دنیا رفت. ۱۳۴ هزار سال برزخ تو وادی حق الناس بود. بقیهاش رفته. ۱۳۴ هزار تومان که یادمه از عدد ۱۳۴ هزار سال که میگفت شصت و خوردهای هزار سالش که گذشت، تازه توانستم یک تکونی بخورم. پنجاه هزار سال. نه. ببین تو فرسودگی که تو صد سال داری. میگوید آقا! فلان اتفاق برای من صد سال بود. بیست سال پیر شدم. این یک سال برای من بیست سال. خیلی کند میگذرد. زبان سخت. این زمان. خلاصه اینجوری است. بیست سال، صد سال. حالا پانصد سال.
یک بیابان پانصد سال. این چه پانصد سالی را پر کرده به خودت. یک فعل تو یک بیابان پانصد ساله است که کل این تعفن و چرک است. یکا! چه غوغا! بعد میگوید این یک کاره. این آن ور که این: «اهل النار من متن ریحها.» از بوی گند این، همه جهنمی، حالشان بد میشود. این آسایشگاهها و اینها خدا سلامتی بدهد به این پرستارهای عزیزم، خصوصاً این آسایشگاه معلولین، آسایشگاه سالمندان. یک جور باز معلولین به نظرم بدتر است. نمیدانم. حالا چهار پنج ساعت هیچکس از اینها عوض نشد. بوی تند ادرار اینها. بعد بوی مدفوع. این آن پرستارها واقعاً فداکاری میکنند. خدا حفظشان کند. فداکاری اینها این است. تازه فرار میکنند. بیابانی که پانصد سال راه است. یک اتاقی که دو دقیقه راه است. چهار تا پوشک است. عمل جدا نمیشوی ازش. اینجا توبه دارد. اینجا برگرد. اینجا جدایی دارد. رفتی آن ور، تمام. تمام نمیشود دیگر. جدایی ندارد. میگوید ای کاش بین من و عملم «بعد المشرقین» بود. جدا کنم! «تبدل و ان بینه و بینها امدا بعیدا.» بین من بیفتد. این چرا اینقدر به من چسبیده؟ آن زنا از من جدا نمیشود. آن نگاه از من جدا نمیشود. این خنده از من جدا نمیشود. این دستی که کج کردم و بردم، جدا نمیشود. این همین چسبیده. بختک روی من. دورش کن از من. دور نمیشود. این خودت هستی. آن خودت هستی. آن چیه؟ بیابان پانصد ساله را پر کرده. یک پوشک این شکلی، یک اتاق اینجوری. گندهایش حال بههمزن است.
حالا اهل جهنم از بوی گند این در اذیتند. این هم که خودش شدید است. چرک و عفونت و فلان و اینهاست. از شرمگاه بیرون میآید. که حالا در مورد این قبلاً یک اشاره جلسه قبلتر شد. از آنجایی که باید نسلی میآمد که یک بیابان پانصد ساله را پر کند، یک نسل پانصد ساله شکل میگرفت که اینجا را پر از جمعیت کند. یک جمعیتی میشود. یک نسل، یک امت، یک تمدنی میشد از این مجرای تناسلی تو خارج بشود. با این ظرفیت، با این امکان و این اتفاق، تو چهکارش کردی؟ کجا مصرف کردی؟ آنجا مصرف کردی. چرک آبله شد دیگر. عفونت. یک بیابان پانصد ساله از عفونت. اینها همش انسان بود. تو همه را کردی عفونت و چرک و آشغالها. پناه بر خدا.
«و کانو من اشد الناس عذابًا.» یکی از شدیدترین عذابها تو عالم برزخ و آن طرف جهنم مال همین دو اهل زنا بودند و گناه هم. الان که اینها شدند ستاره و به اینها میگویند استار و فالوورهایشان بالاست. آمار تو ویکی پدیا و اینها اصلاً آدم میماند در این حجم از کثافتی که ما داریم توش زندگی میکنیم. چی چی برتر به این میدهند، توی فیلمهای پورن مینشینند جایزه میدهند. کجای ماجرایش مثلاً بهتر بود و برتر بود و این؟ آن ور میشود برتر. مدال نمیدانم چی چی دارد. ملاک افتخارات و این پانصد تا مثلاً زنا داشته. مثلاً هزار تا زنا داشته. اینها همان کثافتهایی است که آدم چقدر همش میزند. شما احمقها چقدر آدم نفهم میشود. پانصد سال. یکیاش این است.
«غیر زوجه، غضب خدا شدید است بر زنی که شوهر دارد و چشمش پر شده از غیر شوهرش.» چشم دارد به یک مرد دیگری. چشم دارد. چشمش پشت او است. چشمش با او است. توجه دارد بهش. الگوی قلبی دارد او. «زی محرم منها.» که حالا به یک مرد دیگری وقتی نظر داشته باشد، مردی که حرام ازدواج با او نامحرم. ارتباط با او حرام. «فإنها انفعلت ذلک.» این زن اگر این کار را انجام بدهد: «احبط الله کل عمل.» هر کاری که کرده، که حبس میشود، مشخص و شهید میشود. «اگر برود به بستر کسی غیر از شوهر خودش، کان حق علی الله تعالی.» میخوانیم. بعداً یک داستان همین بحث زنا اینها را دارد. در قیامت مردی که بحث زنا نبود. حرام بود. یعنی ازدواجش با خانم حرام بوده. به شرایط زمینه ذهنی اینها همش صدای در قیامت. پانصد سال بیابان پانصد. اگر رفت در بستر غیر شوهر خودش: «حق علی الله.» به خداست این حق. سوختی. آب خورد. به این گوشی سوخت. گوشی باتری، آب بهش نمیرسد. آب با باتری گوشی جور در نمیآید. با هم جور در نمیآید. میشود سوختن. هرچی که با دستگاه تو، با ساختار تو، با فطرت تو، با ابدیت تو، با بندگی تو، با خلیفه الهی تو جور درنمیآید، میسوزاندت. سوختی. تمام شد. میرود بالا. این پایین هم میبینی دیگر. چی بگویم دیگر؟ سر کوچه میروی، کرونا میآید. دو هفته بعد میروند آن ور. حالا خدا همان کروناییها را شفا بدهد. هم که حالا کروناییها همه انکار میکنی. آنی که با یک کرونا هم قرار است ببینی. با یک کرونا گرفتن این ور دارند میروند. آن جوان میرود، پیر میرود، سالم میرود، مریض میرود، ورزشکار میرود. خبری باشد یک درصد. آقا! سکه فردا ارزان میشود. الان میروی میفروشی. یک درصد.
«ان یعذبه فی قبرها.» اول بعد از اینکه تو قبرش گرفتارش کرد. اول. پس عذاب غیر از آتش است. اول این عذاب هم چیست؟ همین. همین حالت روانی. فشار روحی. اطلاعات روانشناسی الان خیلی قشنگ است برای اینکه پیش ببریم. فشار روانی. اول فشار روانیات را میدهد، بعد میسوزاند. سوختن سیم کارت. اول پدرت را دربیارد بعد بسوزانم. سیم کارتت اصلاً بالا نمیآید. اول داغون. اصلاً این همه گرفتاری که تا آخر میخواهی بسوزانیاش. گرفتاری دارد. مالیات میخواهی بدهی. بدهی. تهش گرفتاری. فشار. آنجوری آتشسوزان. تو این مسیر لنگ در هوا نگه داشتن که آخرش میخواهم جور کنی.
«و من زوجها.» هر زنی که از شوهرش «اثر هوسبازی» درخواست جدا شدن میکند. میروند با هم هستند. آن که هیچی. اثر هوسبازی این است که دلش را زده یا هرچی. هوس است. مبنای عقلی و شرعی ندارد این جدایی. طلاق اگر از سر این باشد: «لمتزل فی لعنت الله و ملائکه.» دائماً در لعنت خدا و ملائکه و رسولش اجمعین قرار میگیرد. تمام انبیا دارند این را لعن میکنند. از ابراهیم خلیل و پیغمبر اکرم، عیسی و موسی و نوح و یونس، همینجور ادریس و جرجیس و هرکی را میدانی از انبیا. یعنی همه میگویند گمشو. دور شو. دور شو از ملکوت عالم. پس میزند. همه دافع. چنین دافعهای به ناحق نشان داد دیگر نسبت به شوهرش. دافعهای به ناحق نشان دادی. آن ور دافعهای از حق میبینی. دافعهای از حق. خدا و رسول و ملائکه. همه به اهداف از حق و حقانیت دفع میشود. موقع مرگش برسد. «قال لها ابشری ملکه مریم که میآید بالا سرش، میخواهد ببرتش. بشارت به آتش بهش میدهد که بشارت.» قبلاً خبر خوش نیست طبق چیزی که پیامی که یک حکایت درونی فرش دارد. خبری که غیرمنتظره است برایش. حالت غیرمنتظره میشود بشارت. یک خبر. توقع این را ندارد. این بش است. «یوم القیامه قیل لها ادخل النار.» وقتی هم قیامت میشود، بهش میگویند برو تو آتش.
آقا! من طلاق گرفتم. من بروم با همان که زنا کرده. پارک دزدی کرده. بانک اختلاس کرده. جدا میکنیم. ولی آنها مداخین عفون. عفونت سر بینیات در میآید. فیلم بازی کنیم. دوربین اخبار بگیرد. یکی بدتر است. بیشتر از کار میاندازد. یکم سر زانو میخواهی بنشینی، پاشی اذیتت میکند. این چرک و دمل و اینها همین است دیگر. حالا یکی بد جا درآمده، یکی خوشجا درآمده. آخرش دمل است. اینقدر تفکیک نکن. دملت سر دماغ و دمل. «ان الله تعالی و رسوله بَرِیٌ آن من مخترعات و غیر.» خدا و رسول بریاند از هر کسی که خلع میکند. بدون خلع. یک بحث فقهی است دیگر. پولش را، مهریهاش را میدهد. «مهرش را چی؟» آزاد. «تویی»، نه «مهرش حلال، جانم.» «مهر»، نه «مهران حلال، جانم.» «آزاد.» مهرش را میدهد که آزاد بشود. در یک طلاق داریم که شوهر باید مهریه را بدهد و طلاق بدهد. یک وقت هم خانم از مهریه میگذرد. خودش خودش را خلع و مبارات. بحثی است از هر کسی که خلع کرده. خلع کرده خودش را از شوهرش. مهریه داده، آزاد شده. به غیر حق. خدا و رسول از او بیزارند. مردم تو فشار گذاشته که زن مهرش را ببخشد، برود. خدا و رسول از آن هم بیزارند. چقدر دقیق. طلاق بگیرد، مهریهاش را ببخشد. طلاق بگیرد. نه تو حق داری تو فشار بگذاری که مهریهاش را ببخشد طلاق. بیزار.
«و من امن قوم باذنه و هم عنه راضون.» اگر کسی حالا دیگر اینهایش دیگر خیلی دیگر جالب میشود دیگر. از اینجا ملکوت امام جماعت بودن. کسی امام یک جماعتی باشد و به اذن خودشان هم. امام جماعت زورکی نبود. خودشان او را خواستند. مردم از او راضی: «کنتسب بملکوت خوب نورانی.» «فحتسب بهم فی حضوره و قرائته و رکوعه و سجوده و قعوده و قیامه.» اعتدال را رعایت میکند در حضور، در حاضر شدنش. نه کم، نه زیاد. قرائتش، رکوع، سجده است. نشستنش، پاشدنش. همش به اندازه. میزان. نه زیادش میکند، نه طولانی میکند. تند تند میخوانند. کوتاه که مغز آدم میآید تو حلقش. حضور قلبی. نه. حالی نماز عجیب و غریب. همه گولهها. قبل و بعد این سوءتفاهم است. میزان. اندازه. طولانی. حاج آقا تکبیر گفت. حمد و سوره را شروع کرد. سه بار رفتم تجدید وضو آمدم، هنوز تمام نشده. هنوز صورتم را هم نکردهام.
اگر کسی اندازه باشد. «فله مثل اجرهم.» به اندازه تک تک اینها اجر دارد. انگار یک نماز نخوانده. امام جماعت تو مسجد چند نفر بودند؟ دویست نفر بودند. دویست تا نماز. ثواب نماز جماعت معمولاً گفتند برای مأموم ده نفر باشند، چقدر بالاتر باشد، کمتر باشد. اینها برای آنها که نمازگزارند پشت امام جماعت. خود امام اگر اعتدال را رعایت نکند، ملکوت نماز جماعت معتدلانه مردم را اذیت کرد، لفت داد. گروگان گرفته بین دو نماز از این کارها. نمیخواهم حالا خیلی موارد خاصی اشاره بکنم. موارد دو دقیقه بین دو نماز صحبت. پنج دقیقه. هفت دقیقه. بعد دیگر رسید به نیم ساعت و اینها. یک ساعت هم بعضی وقتا شاید مثلاً رفته بود کارهایش را بکند. تا نزدیک بندگان خدا. حضور آمدنش توی قرائتش، رکوع، سجدهاش. اگر اعتدال را رعایت نکند: «امام جماعت ردت علیه صلاته.» نمازش برمیگردد. بالا نمیرود. رفع تکلیف میکندها. نماز خواند. ولی هیچ اثری از این نماز نمیبینیم. چه نماز. یا خیلی تند خوانده یا خیلی کند خوانده. میزان.
«و انّ لم تجاوز تراقیه.» نمازش از این تراقی، ترقوهها، سر شانهها، گردن، نقطه اتصال گردن. و نمازش از اینجا بالا نمیرود. از اینجا جلوتر نرفت. همینجاست. همین چسبیده به خودت است. جدا میشود، میرود بالا. دیگر از کتفش هیچی در نیامد. این نماز همینجاست. چون تو مراعات بقیه را نکردی. تو خودت برایت ملاک بود. نماز خدا همش گذاشته. کل این سیستم بالا رفتن. از خود در آمدن. آسان. معراج. معراج مؤمن. خودش در میآید. علامت اینکه از خودت درآمده چیست؟ مراعات این پیرمرد بود. آن جوان بود. فلان. پاهایشان درد گرفت. خودم خوشم میآید. حال دیگران نبود. چون از خود در نیامدی. نمازت هم از خودت در نمیآید. ملکوت نماز جماعت امام جائر. این امام جماعتی که اینجور اعتدال را رعایت نمیکند، نماز جماعت منزلتش پیش خدا منزلت پادشاهی که عدالت را رعایت نمیکند تو جامعه. بعد با صدام مقایسهاش کنیم. با صدام، با ترامپ مقایسهاش کنیم. امام جماعتی که اعتدال را رعایت نمیکند، این ترامپ عاشق ترامپ ملکوتی است. آدم کثیفی بود، فاسدی بود. تو جامعه دنبال عدالت. حالا ترامپ و هرکی. توی جماعت بیست نفره داشتی. عدالت نکردی. آن دویست میلیون جمعیت بود. عدالت. جنستون یکیه. آن محدوده معتدل. «لم یصلح لرعیته مثل امام جائری که زورگو بود.» صالح نبود برای رعیتش، برای مردمش. «و لم یقم فیهم بأمر الله.» دنبال امر خدا نبود. بین مردم قیام به امر خدا نکرده. مراعات ضوابط نمیکند تو نماز جماعت. اینها ملکوتش همین.
«قال: هو رابع اربعه من اشد الناس عذابًا یوم القیامه.» یکی از چهار نفری که روز قیامت عذابش از همه سخت است. امام جماعتی. اصلاً به حضور قلب، طهارت کار نداشت. این اندازه نبود کارهاش. عدالت نداشته و فاسق بوده. وضویش مشکل داشته. قرائتش مشکل داشته. همین که بین مردم که میآید، قواره نیست کارهاش. این رکوعش، این سجده است. وقتی آمدنش، تایم بودنش نگه مردم تو مسجد و رفت و آمد فروگذار نکرده. تو خطبه اصلاً دیگر یک دور کامل زندگی را ریخته روی دایره که آقا! همه حالا این منزلتش پیش خدا منزلت آن حاکم جائر است. چهار نفرند که روز قیامت شدیدترین عذاب را دارند. ابلیس و فرعون و قاتل نفس. و رابعهم چهارمیشان، سلطان جائر. مدیر و مسئول فاسد، زورگو. آزار میدهد مردم را. به فکر عدالت و به فکر حقوق مردم نیست.
«و من احتاج إلیه أخوه فی قرضه، فلم یقرصده.» این هم دیگر آخریش باشد که بگوییم. اگر کسی برادرش نیاز به قرض او داشت. کمک مالی میخواست. آمد سمتش: «حرم الله علیه الجنه.» خدا بهشت را بر این حرام میکند. روزی که به محسنین جزا میدهد. قرض به او. رفع نیاز بهش. یعنی چی؟ یعنی جایی که کسی نیاز ندارد، درد ندارد، غصه ندارد، آسایش، خلاصی، نشاط، رفاه. خود بهشت بود در خانهات را زد. تو به امید که دیدی، یعنی آسایش چه ایجاد میکردی؟ آسایش رفاه چی برمیداشتی؟ غم، غصه. آسایش ایجاد میکردی. یعنی بهشت ایجاد میکرد. مثل این نمیدانم شعر. این بخشش نه. به تو دنیا ایجاد میشود. بلکه بهشت دنیا را خودت بساز. بهشت میشود. دنیا، دنیاست. اینجا تمام میشود. میرویم بهشت؟ اینجا ایجاد میشود. آسایش که ایجاد میکنی، آسایش میشود بهشت. ناآرامی و ناعدالتی و حقکشی و اینها که ایجاد میکنی، خود این میشود جهنم. آمد در زد. حاجت داشت. مشکل داشت. بهشت در زد. آسایش ایجاد میکردی. «حرم الله علیه الجنة.» خودت حرام کردی. حرام کردی روزی که خدا به محسنین جزا میدهد. اینجا احسان میکردی. حسن نشان دادی از خودت. خوشگلی نشان میدادی. بهشت است دیگر. خوشگلی آنجا. به بهشت رفتی تو. آسایش ایجاد کردن. این هم از این.
این بخش آخرم را بخوانم. این حالا قبلاً یک اشاره بهش کردیم: «و من صبر علی سوء خلق امرأه و احتسبه.» کسی اگر خانم بد اخلاق دارد. آنهایی که زن بد اخلاق دارند، کجای مجلس نشستند؟ اگر کسی خانم بد اخلاق، بد دهن، غرغرو، نقنقو. بعضی وقتا سنم هم که بالا میرود دیگر، حالا یک جنسیت نبود، ولی حالا زن بد اخلاق دارد. صبر میکند. «و احتسبه.» به حساب خدا گذاشت. صبر کرد. به حساب خدا گذاشت: «اعطاه الله تعالی بکل یصبر علیها.» هر باری که صبر میکند. چیزی نمیگوید. دست بلند نمیکند. توهین نمیکند. انتقام نمیگیرد. هر باری که صبر میکند، خدا بهش «من الثواب.» ثواب چقدر میدهد؟ «ما اعطی ایوب إلا ببلائه.» هر یک بار اجری که ایوب تو بلا برد. که دیگر از ایوب مگر ما بلاکشتر و صبورتر داریم؟ هر یک باری اجری که به ایوب داده بود، به این عطا میکند. همین خانم بد اخلاقی که گذاشته جلویت. یک ماشین. خدا ماشینی که دارد کار میکند. ماشین ظرفشویی اینها میگویند. ماشین ظرفشویی، ماشین لباسشویی. ظرف میشورد. این دارد لباس میشورد. قرش قرش صدا میکند. صدا اینجوری میکند. دارد لباس دارد شستشو. طهارت، تمیز میکند. این سروصدا را. این گذاشته. این فرفره، این زبونه دارد میچرخد روی مخ. سروصدا دارد. این دارد آن تو تمیز میشود. تو خانهات. همین صدایی که بالا نمیرود. شستشوی طهارت. اجر ایوب. آقا! شوخی نیست. باید قرآن در مورد ایوب میگوید: «نعم العبد.» خدا میگوید بنده خوبیه. بنده خوبی. خدا میگوید. میدانی یعنی چی؟ آقای بهجت نمیگویمها. چقدر خوب بود. علامه طباطبایی. آدم خوبی بود. گریه کرد. خدا در مورد کسی بگوید نعم. ایوب گفته. اجری که به ایوب دادیم بود دیگر. بهش گفت: «نعم.» آروم تو خودت میریزی. صبر میکنی. خدا میگوید نعم العبد.
«علیه من الوضر فی کل یوم و لیله.» آن خانمه هر شبانهروزی مثل «و رمل عالج». به اندازه شنهایی که تو بیابان متراکم. چند تا شن بردار. چند تا دونه است. یک بیابان شن. به این تعداد. سنگین میشود دوشش. احساس میکنم مثلاً یک تریلی را روی من خالی کردند. طرف آمد هرچی داشت ریخت روی سر من، رفت. بارم کرد، رفت. دیدی؟ میگوید بارم کرد. مرده آمده خانه. زن میگوید که الان با مامت تلفنی صحبت میکردم. یک تریلی بارم کرد، رفت. فشار روانی چقدر است؟ یک تریلی. حالا یک بیابان بارت کند تو. چطور بار مردم کردی؟ خوب بارش میکردی دیگر. میریختی روی ش خودش ریخت. شد ایوب. این پشتیها الان توش را وا کنیم، پر از چیست؟ هات و آشغال. پارچههای اضافه مانده و شانه تخم مرغ و کپک زده. آسایش داریم توش. پر آشغال است. این توش، تو خودش ریخته آشغالها را. اینجوری خوشگوار. آن زنه تو خودش نریخت. بار مرد را کرد. اینی که بار مرد را کرد چی شد؟ یک بیابان ریگ بارش شد: «وزر.» «فإن ماتت قبل انتعینه.» اگر قبل از اینکه با شوهرش همراهی کند و برگردد و کمک شوهرش باشد و روی خویشتن کار کند بمیرد با این وضع، اگر بمیرد خیلی این گند اخلاق. پدر شهیدم چهکارش میتواند بکند؟ شهیدش دستش را بگیرد تا یک حدی. وضعیت اقتصادی و فشارها و اینها دیگر. اینها این. همین ماشین ظرفشویی ۸۰ میلیون آدم را انداخته تو ماشین لباسشویی تو ایران. ۸۰ میلیون تو ماشین لباسشویی و میخواهد طهارت ایجاد کنی در ما با این وضعی که... خلاصه میفرماید که اگر قبل از اینکه توبه کند بمیرد، قبل از اینکه اصلاح بشود و «قبل ان یری عنها.» قبل از اینکه شوهرش ازش راضی بشود: «حشرت یوم القیامة منکوثه مع المنافقین.» روز قیامت چپ محشور میشود. چون چپه بود تو زندگی. سر و ته لباس. سر و تخت وقتی با هم موافق نباشند، یعنی یکی سر و ته. تنمان نکردهایم. چپ است. معکوس. معکوس. زن و شوهری که با هم جور نیستند، یعنی لباس یا جفتشان یک طور. اگر درست بود، سر جایش بود که این قواره بود که باید خوب زندگی میکرد. تو قواره نبودن، جفت و جور نبودنش، چپه بودنش، این چپه است. لباس و با منافقین هم محشور میشود. منافقین ظاهراً خوب داشتند زندگی میکردند. جدا که نشده بودند. زن فلانی، آن هم شوهر فلانی. یعنی ظاهرشان چیست؟ از بیرون احساس میکنند که اینها با هم زوجیت دارد. نمای بیرونی ویترین چیست؟ زوجیت. بیرونش ملت را گذاشته توش. خودمان را کشته. هیچ جفت و جوری با همدیگر نیستند. صبح تا شب دعوا و سروصدا. تع.. بلاک کرده. خلاصه ظاهر و باطن با هم جور نیست. آن جایگاه منافقین. این هم همانجا که سا..
خب، حالا باز در مورد بحث زن و شوهر و اینها ادامه دارد. این یک نکات قشنگی دارد که دیگر این جلسه تمام است. انشاءالله بقیهاش بماند برای جلسه بعد. و صلی الله علی سیدنا محمد.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هفتادم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتادم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...