ملکوت متولی اذان گفتن در مسجد
ثمره تلاش انبیاء و امامان
اثر ذکر فوقالعاده "لا اله الا الله"
غذای ملکوت
جایگاه غبطهانگیز موذن مسجد در بهشت
صلوات بر موذن و استغفار بر او
زیر سایه خدا باشیم!
بلند گفتن اذان آثار اعجابانگیزی دارد
ملکوت رفتن به سمت مسجد
ملکوت محافظت بر نماز جماعت اول وقت
ماجرای زیبا از آثار مقید بودن بر نماز جماعت اول وقت
ثواب برابر اجر شهید
ملکوت محافظت بر حضور در صف اول نماز جماعت
ملکوت ایجاد سرپناه برای مسافران
ملکوت واسطهگری حلال
ملکوت روزه ماه رمضان
ملکوت حفر چاه آب
ملکوت قبر کندن
ملکوت غسل دادن میت
معنای رعایت در غسل دادن!
ملکوت نماز خواندن بر میت
ملکوت گریه از خشیت الهی
بهار مومن چه موقع است؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
روزی که بحث ضبط میشود روز شهادت آقا و مولای ما حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) است. از خدای متعال میخواهیم عنایات و نظر رحیمیه حضرت ثامنالحجج شامل حال ما کند و اگر این بحث مطلوبیتی در پیشگاه قدسی حضرت حق دارد، ثوابش هدیه باشد محضر امام رضا (علیه السلام) از طرف ما و هر کسی که بعداً این بحث را میشنود.
ادامه آخرین خطبه، آخرین پیامبر، که دیگر عصاره معارف، بهنحوی، و حقایق ملکوتی را حضرت بهنحوی اینجا مطرح کردند و واقعاً میبینیم که حدیث فوقالعادها ست. یعنی بنده الان خودم مشتاق اینم که این بحث، یعنی از الان بیتابم که این بحث وقتی کتاب شد، بگیرم خودم سانسور کنم؛ یعنی جدای از آن بخش که حرفهای ماست که روایت را خراب کرده، بنشینم دوباره این روایت را، دوباره سه باره، گهواره مطالعه کنم، هفتهای یک بار بنشینم این را بخوانم و اثری که دارد را انشاءالله در معرض خودمان قرار دهیم که به اندازه ظرف کثیفمان تحولی اثری اینها بیاید تو زندگی آدم، فکر آدم را بگیرد و قلب انسان را تسخیر کند. خیلی اتفاقات خوبی میافتد و توجه آدم را به آنجایی جلب میکند که آدم باید به آن توجه داشته باشد.
ادامه روایت میفرماید: "و من تولى اذان مسجد من مساجد..." خب خود مسجد را که دیدیم چطور بود. حالا اگر کسی متولی اذان بشود. متولی اذان، ما معمولاً فکر میکنیم یعنی مثلاً مؤذن ثابت بشود؛ نه، یعنی به عهده بگیرد. الان اذان را اینجا بگیر. خب الان معمولاً اذان خیلی متولی ندارد، نداشته. مسجد اصلاً مشتری ندارد اذان گفتن. در حالیکه مسجد امیرالمؤمنین، خود امیرالمؤمنین اذان میگفتند. شما کجا دیدید مثلاً علما و مراجع تو مسجدی اذان را خودشان به عهده بگیرند؟ البته گاهی دیده میشود ها! تک و توک هم دیدیم از برخی بزرگان که مثلاً خودشان متولی میشدند، اذان میگفتند. حالا یا اذان را با صوت رسای بلند آنچنانی، یا صوت معمولی که اقامه را میخوانند. حالا بعضی جاها هم این است، اذان را هم به همان نحو مثلاً میگویند. آن اذان ظاهراً همان اذان رسای مثل بلال آن شکلی.
این میشود متولی اذانِ یک مسجدی از مساجد خدا. متولی اذان که ظاهراً یک اذان هم اگر کسی گفت، این ملکوت شامل حالش میشود. نه اینکه باید مثلاً شغلش باشد و هر سری میآید و هر وقت اذان میگوید، نه. یک بار اذان گفت: "فأذن فیه و هو یرید وجه الله تعالى" که این البته خیلی مهم است، البته با اخلاص. نمیخواهد آدم بعضی صدا تو گلو بیندازند و همچین صدایشان را مثلاً به گوش برسانند، تحریر پیاده کنند روی این صدا و صدا شنیده بشود. نیت خالص به این نسبت نیاز است که آدم حساب بکند، اگر اخلاص است برای خدا اذان بگوید در یک مسجد از مساجد، هر مسجدی. نه مسجد گوهرشاد، مسجد النبی و مسجد کوفه و اینها. مسجد ده نفره محل، مسجد کوچکی که صدایش باید پخش بشود تو شهر تو رادیو؟ نه، همین صدا. حالا در حد در و همسایه هم رسید، رسید. نرسید در حد مسجد خود. هیچ قیدی ندارد برای ملکوتش. نگفتهاند باید صدا مثلاً کل شهر برسد. نه، همین اذان بگوید فقط برای خدا.
"اعطاه الله ثواب..." باید بخوانیم و باور کنیم. باور نکنیم؟ یا اصلاً اینها دست کم است؛ یعنی خیلی بیش از اینهاست. بهشت به زبان نمیآید و توصیفی نیست. باید بریم آنجا که بریم و ببینیم. همه اینها اصلاً شوخی بودند که گفته بودند. اصلش، اورژینالش یک چیز دیگر است. میفرماید خدا به او ثواب "اربعین الف نبی" میدهد. خدا ثواب چهل میلیون پیغمبر! بیشتر نداریم، یعنی یک پیغمبر را ضربدر چهل میلیون کن. برکات وجودیش را، ثوابش را، صورت اعمالش را. این آنی است که خدا بابت اذان میدهد. چون چهل میلیون پیغمبر هم که بیایند، همه میخواهند بگویند که آقا، میخواهند فریاد بزنند "لا اله الا الله" را دیگر. موذن لا اله الا الله را فریاد زدی، میشود یک کار چهل هیچ! بعدی ندارد. ثمره تلاش چهل میلیون پیغمبر است این "لا اله الا الله" که گفته میشود. موذن وایمیستد، مؤذن. حالا اجر شهید و فلان و اینها که در ادامهاش هم هست. همین است. همه، آقا اینها رفتند شهید شدند که این "لا اله الا الله" بماند. امام سجاد (علیه السلام) در شام فرمودند که پدرم شهید شد که اسم پیغمبر در اذان گفته بشود.
پس، یعنی دروغ نیست اگر بگوییم اذانِ مؤذن ثمره خون اباعبدالله (علیه السلام) است و این مؤذن مانند در خون اباعبدالله، در شهادت اباعبدالله، در قاتل است؛ یعنی در شهادت و شهید بودن. هیچ بعدی ندارد. همان جنسِ این اکو فانی شدن و پژواک است که دارد انعکاس میدهد آن صوت رسا را در ظهر عاشورای سال ۶۱ ه.
الان شما بین این صدایی که دارید از مثلاً دستگاهتان میشنوید یا مثلاً از بلندگو میشنوید یا از هرچیزی، با صدای واقعی خود بنده تفکیک قائلید. الان صدا که پخش شود مثلاً تو ماشین است یا تو مثلاً گوشی یا الان دارد پخش میشود فلانی چی میگوید؟ فلانی نیست که این صدای فلانی است، این انعکاس صدای فلانی است. کسی بین اینها تفکیک قائل نیست. این گوشی شماست، این آقا یک اسپیکر گوشی شماست. اسپیکر گوشی شماست. من نیستم که میگوید کیه؟ میگوید: "فلانی است!" ازش میپرسند: "کیه؟" میگوید: "فلانی است!" فلانی دارد حرف میزند. اسپیکر گوشی شماست. اسپیکر فانی شده در آن صوتی که دستگاه شما پلی کرد. آن صوتی هم که دستگاه شما پلی کرده فانی شده در آنی که بارگذاریش شده روی آن. آن هم که بارگذاری شده فانی شده در آن صوتی که ضبط شده و آن صوتی که ضبط شده فانی شده در آن صوتی که بهش دادند. آن صوتی که بهش دادند فانی شده در آنی که فلانی از گلو بیرون آورده. آن فانی شده در آنی که طرف خواسته، اراده کرده و تو ذهنش بوده و از گلو بیرون فرستاده. آخرش این همه حجاب بود، این همه واسطه و فاصله بود، ولی میگویند آخر فلانی. تصویری که تو تلویزیون میبینیم، توی لپتاپ میبینیم، میگویند فلانی.
مؤذن میشود اسپیکر همه انبیا و اولیا و شهدا و صدیقین، و همه آمدند بگویند: "لا اله الا الله". کلمه امام شهید امروز ما، حضرت ثامنالحجج، امام رئوف فرمود: "کلمة لا اله الا الله حسنی" یعنی قلعه من است. از خدای متعال همه آمدند ببرند تو حصن خدا که کلمه "لا اله الا الله" است و همه دین توحید است و همهاش همه مراتب ایمان، مراتب "لا اله الا الله" است. همه عالم بروز "لا اله الا الله"، همه برزخ "لا اله الا الله". السلام علی اهل لا اله الا الله. من اهل لا اله الا الله. یا "لا اله الا الله" به حق "لا اله الا الله". قول "لا اله الا الله". سلامی که شما توی قبرستان بگویی چیست؟ یا لا اله الا الله. یکی اهل "لا اله الا الله"، یکی خود "لا اله الا الله". اینها هم اهل "لا اله الا الله" و هم الان دیگر خودشان شدهاند "لا اله الا الله" و الان اصلاً شما اصلاً خطاب به خود "لا اله الا الله" میکنی. ای "لا اله الا الله"! یعنی ای حقیقت جاری در همه عالم که تو "لا اله الا الله" هستی و همه عالم بروز جلوه توست و اینها آمدند در تو فانی شدند و با تو یکی شدند. اینها خودشان شدند حقیقت "لا اله الا الله". این اموات، همه انبیا آمدند ما را ببرند توی "لا اله الا الله".
"فمن دخل حسنی امن من عذابی." که البته "بشرطها و شروطها و انا من شروطها". یعنی از کانال من فقط. "لا اله الا الله"، تعریف الله را از من باید بفهمی. مبین و مبلغ و مذکر الله ماییم. راه سلوک نسبت به الله و حرکت به او را، راه توحید را من باید بهت بگویم. "لا اله الا الله" فقط در نماز است، آن هم صبحش دو رکعت، ظهرش چهار رکعت. گوشه نگاه کن آنجا را تصور کنی و اینها. "لا اله الا الله" توهمات من، مسیر امام رضا (علیه السلام). همه اینها آمدند برای "لا اله الا الله". امیرالمؤمنین اذان گریه میکردند. فرمودند نمیدانید چیست این حقایق را. میرویم. آن شیخ محمد کوهستانی، آیتالله کوهستانی معروف (رضوان الله علیه) فرمود که ای کاش موقع مرگ خداوند اجازه بدهد موقع تشییع جنازه سر از تابوت بیرون بیاورم، بگویم قدر این "لا اله الا الله" که میگویید بدانید. نمیدانید. همهاش همین است، همهاش یک کلمه است، همین "لا اله الا الله". "لا اله الا الله"، "لا اله الا الله" همه ماجراست. همه کار این آقا دارد داد میزند. این خود ملاقات خداست، این خود لقاءالله است، این خود معراج است، خود بهشت. از امیرالمؤمنین پرسیدند: "تا عرش چقدر فاصله است؟" فرمود: "از همینجا که وایستادم تا عرش یک لا اله الا الله فاصله است." عرش خود حقیقت "لا اله الا الله" است. از آن مصدر دارد همه امور اداره میشود. تو اگر حقیقت "لا اله الا الله" را با همه وجودت رسیدی، تو حالا در عرش، ساکن در عرش.
بچه بودیم یک کسی که اهل این مسائل و اینها بود، تو ذکری بگو به ما گفت. ما تو این عوالم اصلاً نبودیم، یعنی تو عوالم اینکه مثلاً ذکر و اینها. دوست داشتیم ولی تو محتوا و اینها اصلاً تو ذهنمان نبود. تو پر ما زد. که هنوز دردش به یادمان است، هنوز جایش درد میکند. گفت که کامپیوتر ما داشتیم مثلاً تو زمان خودمان با آن سن ما، با این سن کسی کامپیوتر داشته باشد. همچین کامپیوتری، آنتیک. گفت که تویی که هنوز کامپیوترت را خدا میدانی و میزت را خدا میدانی، اتاقت را نمیدانم چیچی. همه وابستگی به این و آخه چه "لا اله الا" هستیم. شاید سیزده چهارده سالم بود. فرو پاشیدم از درون. این حرف راست میگوید. این "لا اله الا الله" با آن "لا اله الا الله" خیلی فرق میکند.
سید مرتضی، شاگردش که از آب رد میشد، یعنی آن طرف دریا، دریاچه. میخواهم بگویم بغداد کنار دریاست دیگر، کنار آب است. سید مرتضی تو بغداد درس میداد. شاگردش از آن طرف آب باید میآمد و هر روز که میآید، دیگر حالا آن قایق و کرجی و اینها معمولاً رفته بود و مثلاً دیر درس میماند. هر وقت قایق و اینها نیست، رو آب قدم بردار و بیا. که آمد و تو آب نرفت و رد شد و اینها. یک روز، دو روز، دوبار، سه بار. گفتند این چی بود؟ نوشته باز کرد، دیدند نوشته: "بسمالله الرحمن الرحیم". بسمالله خودمان. "بسمالله الرحمن الرحیم". بسمالله، بسمالله. خیلی بسم اثر دارد. سید مرتضی که وقتی میخواست نماز بخواند با سید رضی، این برادر با آن برادر، گفت شما وایسا جلو. تو عمرت گناه نکردی. آن یکی گفت شما وایسا که تا حالا فکر گناه نکردی. تو این مقام بودن. ادعای عصمت داشتند. عصمت اهل بیت. باورتان بیاید. چون امثال ما هم معصوم شدن، آنجا تعجب نکنید.
آن ذکر صلواتی که گاهی بزرگی آه میگوید. مریض وقتی آه میگوید، این اسماءالله، آن حال انقطاعی که این دارد. آن آهش هم هزار تا "یا الله"، هزار تا دعای کمیل، هزار تا جوشن کبیر به گرد پای این یک آه نمیرسد. این حالا خلاصه "لا اله الا الله" خیلی، خیلی چیز عظیم است. این همان "لا اله الا الله" که تو اذان میگویند و نورانیتش انشاءالله شامل حال آدم بشود. ولی این خیلی خبره توش. دعوا بشود سر اذان، صف اول نماز جماعت و مسجد رفتن و امام جماعت شدن و... حالا امام جماعت شدن خب انصافاً خوب چیزی نیست، یعنی کسی رفته خودشو جلو بیندازه، این خودش علامت این است که عادل نیست. ولی تو اذان و اینها چی؟ بیاحترامی به اذان است. وقتی اذان مستحب باشد، آقا چیکار کنم؟ حکایت کن، حکایت کننها، یعنی بقیه زیر لب حکایت کنن، تکرار. حتی گفته اگر در حال تخلی هستی، صدای اذان که میآید تو هم حکایت کن، تو تکرار کن باهاش. باطل میکند. سرویس بهداشتی ذکر اشکال ندارد، دیگر هر نوع حرف زدنی کراهت دارد غیر از با بدون صدا. صدای اذان میآید. انسان حتی گفتهاند که مثلاً داری قرآن میخوانی، اذان میگویند، قرآن دیگر نخوان. اذان را گوش کن. اذان ترجیح دارد. "لا اله الا الله" نمیدانی چیست آقا. اذان خیلی، خیلی توش خبری است و مؤذن خیلی جایگاه دارد.
یک دانه اذان، به شرط اینکه آدم خرابش نکند. بله گاهی آدم اذان میگوید، یک ربنایی میخواند، یک چیزی. ولی خب بعداً یک جورایی خودشم خیلی خودشو پیوند نمیدهد. نه به آن اذان و نه به آن مثلاً ذکر و آن دعا و فلان. و خودشو اصلاً تأکید هم دارند که مثلاً ما نوجوانی قاری قرآن بودیم. بعضی مصاحبه حضرات نگاه کردم. من یازده بار ختم قرآن تو نوجوونی کردم. آن موقعها که قرآن میخواندم. آن موقع که قاری قرآن بودم. اصرار دارد که من الان فقط منو به عنوان یک آوازهخوان بشناسند. استاد صدا، استاد آواز. مقاله قرآن. این خودش حالا این در بعداً صحبت بکنیم که جدا شدن از این ماجرا. که البته اشاراتی هم قبلاً بهش شد. حالا بازم باید بگوییم.
قاری قرآن و کسی که انس با قرآن دارد، اگر اعراض از قرآن بکند، این خیلی ازش در ملکوت وخیم است. این مورد نفرین و قهر قرآن واقع میشود. کسی قرائت قرآن شروع کند، بعداً مثلاً به دیسکو و کاباره برود؛ تو خوانندهها ماشاءالله کم نداریم. با قرائت قرآن چی؟ اینها شروع میکنند، بعداً به چه مطربگریهایی، بدن میافتند. خلاصه این نه. آن جور آن قرآن و دعا و آن فلان، اذان و اینها خودش از بین میرود. خرابش نکن. این صدایی که خرج اذان شد، این صدا را دیگر حرامش نکن. این صدا دیگر مال اذان است. این صدا دیگر مقدس است. این بانگ، این غریب، این پژواک، پژواک، پژواک ذکر خداست. حرامش نکن با ذکر دیگران و اسم دیگران و اینها. این خیلی مهم است.
پس خدا به این اجر چهل میلیون پیغمبر را میدهد. چهل میلیون صدیق، چهل میلیون شهید و "فى شفاعتة جنة اربعین الف الف امّة." با شفاعت این بابا، این مؤذّن که یک بار اذان گفته، با شفاعت این، چهل میلیون امت وارد بهشت میشوند. چهل میلیون امت! حالا ممکنه هر امّتی چهل میلیون جمعیت داشته باشد. این تیکه اصلاً تو ذهنم نبود. هر امتی. جالب بود که به زبان ما آمد.
بعد در ادامه میفرماید همين است: "و کان له فی کل جنة من الجنات اربعون الف الف مدینة." تو هر بهشتی از بهشتها – یعنی باغ بهشتی، اینجا منظورم آن محدودهای است که فضا دارد دیگر. هر بهشتی مثلاً تو بهشت اعمال، هر عملی خودش یک بهشت است دیگر. بهشت صدقه، بهشت قربانی، بهشت زیارت، بهشت نماز، بهشت زکات، بهشت تعلیم، بهشت نشر کتاب، بهشت قرائت قرآن. بهشت. حالا اینجا برای بابا تو هر بهشتی از بهشتها چهل میلیون شهر و "فی کل مدینة اربعون الف الف قصر." تو هر شهری چهل میلیون و "فی کل قصر اربعون الف الف دار." تو هر قصری چهل میلیون دار که فرق دار و بیت را در جلسه قبل گفتیم و "فی کل دار اربعون الف الف بیت." تو هر داری چهل میلیون بیت است و "فی کل بیت اربعون الف الف سریر." تو هر بیتی چهل میلیون تخت و "على کل سریر زوجه من الحور العین." در هر تختی یک همسری از حورالعین. که دیگر بحث زوجیت و همسر و حورالعین و اینها دیگر تا یک حدی با هم بحث کردیم. الحمدلله دیگر مطلب تمام.
و "فی کل بیت منها مثل الدنیا اربعون الف الف مره بین یدی کل زوجة اربعون الف الف وصیف و اربعون الف الف وصیفة." وسعت هر خانهای از اینها چهل میلیون برابر کل دنیاست. چهل میلیون! هر بيتی. هر بيتی چهل میلیون برابر کل دنیا! فرانسه، اسپانیا، نه. کل فرانسه، کل اسپانیا، کل کانادا که بهشت اختلاسگرها و اینهاست. هرچه اختلاس میکنند، میروند آنجا. نه. کلکی آنجا نیست. اختلاسگرها خوششان میآید، کانادا را دوست دارند. حالا کانادا را چهل میلیون برابر کن. نه کانادا. آمریکا، آمریکای شمالی با آمریکای جنوبی. آمریکا، نه عزیزم. کل دنیا. دنیا نه کره زمین. دنیا یعنی منظومه شمس. هرچی که ماده است، عالم ماده. عالم ماده را چهل میلیون برابر کن. هر بیتی چهل میلیون برابر. تو آنجا عالم آقا.
الان شما ذهنت به نسبت تنت چند میلیون برابر است؟ عدد دارد. چقدر؟ اینجا چگالی و اندازه و وزن و سرت چقدر است؟ پانزده سانتیمتر در چند سانتیمتر مثلاً؟ بیست سانتیمتر، پانزده در بیست مثلاً. درست؟ تو آن سر چیست؟ فکر، ذهن. آن ذهن چند برابر این سر خوب است بگوییم چهل میلیون برابر؟ یعنی اصلاً این حرفها بعدی ندارد. آخه بعضی سنگقلاب میشوند اینها را که میشنوند یاتاقان میزنند. مثاله دیگر برادر. مثاله مثال. الان ذهن شما مثال. چند میلیون برابر این سلولهای مغزت؟ گل مغز چقدر است؟ این را گنجشک بخورد به قول امام صادق (علیه السلام) سیر نمیشود. حالا این مغز که ماده است، آن فعل و انفعالات را دارد، عالم مثال شما، ذهن شما انجام میدهد، آن چندین برابر است؟ شما وسعت اینکه بخواهی تصور کنی، ترسیم کنی. الان دنیا را تصور کن تو عالم مثال تو ذهنت. اقیانوس اطلس را بکن چهل میلیون برابر. میتوانی یا نمیتوانی؟ چهل میلیون که چیزی نیست. چهارصد میلیون، چهار هزار میلیارد برابرش کنم. تصوّر است دیگر. آنجا خانهای است چهل میلیون برابر دنیا. چهل میلیون اصلاً عدد زیادی نیست، بلکه کم است. گفتهاند که ما سنگکوب نکنیم، اصلاً عجیب نیست.
بعد این ملکوت عمل است دیگر. عمل آقا ازش در میآید. یعنی تا ابد عمل هست و تا خود خدا. "الهی اصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه" کلام پاک را صعود میدهد و کار صالح آن را بالا میبرد. عمل صالح دارد میرود بالا تا ملاقات حق تعالی سیرورت پیدا میکند. بحثهای فلسفی دقیق و سختی هم دارد که در برزخ باید توضیح بدهیم یا کلاً باید بحثهای فلسفی جداگانه، بحثهای نفس و حشر و اینها مثلاً اسفار بخوانیم، آنجا بحث بشود. خلاصه اینها هیچ بعدی ندارد. هر بیتش چهل میلیون برابر کل دنیاست.
بعد حالا چی؟ حالا هر همسری. زوجه تو هر خونه بود. یک تختی بود ها. تو هر خونه چند تا تخت بود؟ تو هر خونه چهل میلیون تخت بود که هر تختی یک زوجه داشت. حالا هر کدام از این زوجههایی که آنجا هستند، چهل میلیون غلام مرد دارند، چهل میلیون غلام زن. و "فی کل بیت اربعون الف الف مائدة." تو هر خانهای چهل میلیون سفره است و "على کل مائده اربعون الف الف قصعه." در هر سفرهای چهل میلیون دیگ و "فی کل قصعة اربعون الف الف لون من الطعام." تو هر دیگی چهل میلیون رنگ از نوع غذا.
الان من به شما میگویم که آقا توی این کتاب المیزان علامه طباطبایی، هر خطش چهل میلیون غذاست. یعنی اهلش حالا اینجا اهلش میفهمند. خود قرآن. علامه طباطبایی: "من هر ماه یک بار ختم قرآن میکنم و میبینم قرآنی که این ماه ختم کردم، غیر از قرآن ماه پیش بود. قرآن جدیدی بود که من خواندم." آن آدمی که در آن مقام، در آن افق است. خوب قرآن، من که همان گاه بنی اسراییل کشتن را خواندم، کی سؤال میکردند؟ پارسال هم خواندیم که، ماه همان دوباره. نه. زمانی که در مسیر شدن هستید و در حرکت، سیورت تطور دارد. دارد بالا میرود، میرود بالا. همانجور که شما الان قورمهسبزی میخوری، قورمهسبزی این هفته با قورمهسبزی هفته پیش یکی بود، طعمش یکی بود. ولی انرژیش چی؟ هفته پیش اگر بود که اصلاً نباید شما گرسنهات میشد! آن را گرفتی، انرژی شد و مصرف شد. درست؟ حالا البته این مثال، مثال بیربطی است چون با ماده نمیشود مقایسه کرد. قرآن هم همین شکلی است با این تفاوت که مادی نیست. یعنی آیه را خواندی، این با تو یکی شد، رفتی بالا. دوباره که میخوانی فرق میکند. همانجور که نماز این شکلی است. نماز ظهر با نماز عصر، نماز مغرب و نماز عصر جدید. یک ذکر جدید، یک ارتقا جدید. درست؟
حالا اینجا میگویی چهل میلیون طعم دارد. نماز چهل میلیون طعم دارد. راست میگوید. هر آیه از قرآن چهل میلیون طعم، چهل میلیون رنگ دارد. چهل میلیون غذاست. همینم هست. غذای ملکوتی. غذای ملکوتی همهاش چیست؟ توحید است. توحید چهل میلیون رنگ و جلوه از حقایق توحید، حقایق خدا. الان شما دستت یک حقیقتی از توحید. پایت یک حقیقتی از توحید. دستت این انگشتها با هم فرق دارند. هر انگشت غیر از آن انگشت، کاراییش غیر از دیگری، بیماریش و مداواش فرق میکند. دانلود ارتوپدی و اینها قشنگ تفکیک میکنند. به سمت تخصصی شدن دارد میرود. کاملاً طبیعی است. مثلاً استخوان و رگ و فلان و اینها که خب کاملاً مشخص است. خود انگشتها و خود فلان. عصب این و عصب آن. انگشت کوچک با شست فرق میکند. این یک دسته و این پنج تا انگشت. این همه اسرار توش نهفته است. همهاش هم مظهر قدرت است. قوت و قدرت. قوت شست با قوت انگشت سبابه. فرق دارد. قدرت این انگشت و قدرت این دو تا انگشت با آن سه تا انگشت، با قدرت این سه تا انگشت با آن دو تا، قدرت این چهار تا انگشت با یک انگشت. قدرت این سه تا با هم، آن دو تا. قدرت این یکی. سه تا با هم، قدرت. الان با پنج تا انگشت، شد صد هزار تا قدرت. میتوانی نشان بدهی. با دست نقاشی میکند. با دست خیاطی میکند. با دست خطاطی میکند. با دست همهاش هم قدرت جلوه قدرت است. آن هم جلوه قدرت است. آن هم جلوه قدرت است. آن هم قدرت. فقط قدرت. فقط اسم غدیر است. فقط اسم غدیر است.
پرتاب دیسک میکند. آن یکی نمیدانم مثلاً چیکار میکند؟ مچ میاندازد. آن یکی کار ظریف میکند. یکی کار کلفت میکند. آن یکی ریزهکاری میکند. آن هم چهل میلیون جلوه مگر ندارد؟ الان آقا مگر دست نیست؟ الان مگر الان دروغ است من بگویم با این دست چهل میلیون جلوه ما تو عالم داریم؟ بیش از چهل میلیون. چهل میلیون رنگ و طعم و جلوه است از یک دست. یک دست و پنج انگشتی. تازه اینجا عالم ماده و محدودیت و کثیفترین و پستترین عوالم. حالا برو عوالم بعد. محدودیتها را هم وردار. آنجا از هر عمل چهل میلیون طعم میبینی. چهل میلیون رنگ. یک عمل، یک اذان. اذان، چهل میلیون شهر، چهل میلیون خانه. فقط باید برویم ببینیم. آقا فقط بگذارید بروم. خدا روزی کند اینها را. اینها را. این بخشها را برویم.
"حلوا به کسی دِه که محبت نچشید." خودش را ببینید! اینها را حالا داد، نداد، ندادم، نداد. اثر سیری نمیدانی. ما نیاز داریم به اینها ولی بالاخره حالا خدا خودش. "لو نزل بالثقلان لا ادخلهم فی ادنی بیت من بیوتها." ماشاءالله. اگر همه مهمان این بهشتی بشوند، این مؤذِّن یا مؤذَّن همه را میتواند تو کوچکترین خانهاش مهمان کند. تو نزدیکترین خانه، تو پستترین خانهاش. پستترین خانهاش. همه اینها میتواند پذیرایی کند. ماشا هرچی هم بخواهد پذیرایی. "و من الطعام و الشراب و الطیب و اللباس و الثمار و الألوان تحف و طرائف من الحلی و الحلل." هرچی بخواهد به اینها غذا بدهد، نوشیدنی بدهد، بوی خوش بدهد، لباس بدهد، میوه بدهد، تحفههای رنگارنگ، زیورآلات فراوان و آنچنانی. "کل بیت منها یکتفى بما فیه من هذه الأشیاء اما فی البیت الآخر." هر کدام از اینها آنقدر دارد که نیاز به آن یکی خانه نداری. یعنی چی؟ این نیست که آن یکی اگر رفتی کسری یک چیز داشتی. این نیستا. میخواهد بگوید این نیستا. هر یک دانه از آن غنی میکند.
در عین حالی که این کامل غنیات کرد، کامل سیر شدی، حالا بغلش یک دانه چهل میلیون غذا این شکلی بهت بدهند و اشتها به هر ۴۰ میلیون هم واست ایجاد کنند، در حالی که هر یک دانه اشتهای تو را برطرف میکرد. و حالا همانجا اراده میکنی باز اشتها بعدی پیدا کنی. اینجا دیگر ما تابع اراده ما نیست که اشتهایمان. دیگر میخوریم، سیر میشویم. پنجاه تا بوقلمون و چی و چی و اینها که بردند، آن چهل میلیون غذا همهاش حرام میشود. ولی حالا باز اراده میکنی، همان یکی که خوردی وصل شد ها، واست بس بود ولی تابع اراده تو است. اشتها کن، برو. هر خانهای بس است برای اینکه آنهایی که میخواهی از خوراک و پوشاک و لباس و فلان، هرچی میخواهی. ولی اراده میکنی باز بروی تو آن یکی، یک چیز دیگر ببینی.
قبلاً مثال همین اینستاگرام، تلگرام. شما برای اینکه با رفیقت در ارتباط باشی، همین ایتا بس است دیگر ها. تو ایتا فیلم میفرستی، عکس میفرستی، حرف میزنی. این کانالهای ارتباطی در آپارات یا شبکههای دیگر. درگاههای ارتباطی با اینکه هر کدامش بس است برای ارتباط من و شما با هم. همه آنی که لازم داریم، هست دیگر. میخواهیم حرف بزنیم، صوت بدهیم، تصویر بدهیم، عکس بدهیم. ولی این دریچه ارتباطی اینستاگرام یک حال و هوایی دارد. آنجا چهل میلیون میشود، چهل میلیون خانهای که تو برزخ بابت اذانش فقط بهش دادند. خیلی، خیلی ما اینجا با چی داریم سر میکنیم و حواسمون به چی پرت است! این اصلاً نمیدانم چی بگویم. فحشی سزاوار است که به حال کسی که به اینجا دل بسته، اینجا سر میکند.
"فإذا الأذان الموذن." مؤذّن وقتی اذان شروع میکند، میگوید: "اشهد ان لا اله الا الله." "اجتنفه اربعون الف الف ملک." چهل میلیون ملک این را در کنف حمایت خود قرار میدهند. "کلهم یصلون علیه." همه بر او صلوات میفرستند. نه باهاش صلوات بفرستند، بر خود او صلوات میفرستند. صلوات جلب رحمت است. انعطاف توجه. صلوات خودش یک بحث مفصلی دارد. یک بحث که چه عرض کنم، چندین جلسه بحث مفصل. و "یستغفرون له." همه اینها براش استغفار میکنند. چهل میلیون ملک آقا. تو بهت یک دانه عالم به حوزه علمیه برسد. اموات رادیو سلام، بگیر برات استغفار کنم. حالا چهل میلیون ملک استغفار کنن. و "کان في ظل الله حتی یفرغ." زیر سایه خداست اذان میگوید و اذانش تمام بشود. میدانی یعنی چی زیر سایه خدا؟ فرض کن یک جا خوابیدی، مثلاً علامه طباطبایی بیاید مثلاً بیست دقیقه وایسد که آفتاب بهت نخورد. سایه میکند برات که نور نخورد. قشنگ راحت بخوابی. علامه طباطبایی مثل سایه کرده. زیر سایه فلانی. اینجور توجه خاصی که رفع مزاحمت و رفع مانع میکند. لذا ما روایت فراوان و عجیبی داریم، رفقا بتوانند در بیاورند کتاب تاریخ سعادت، اینها کار شده در پاورقی روایتش آمد که روایت عجیبی داریم در مورد اینکه بسیاری از مشکلات منزل با اذان بلند گفتن در خانه برطرف میشود. شیاطین میروند، ملائکه میآیند، رحمت جاری میشود، اجانین دفع میشوند. لذا برخی اساتید و بزرگان دستورالعملی ثابتی که همیشه داشتند برای رفع گرفتاری و مسائل و مشکلات و اینها اذان بلند در خانه بود. با این طرحی که مرحوم آیت الله هادی شیرازی طرحش را داده بودند، بعداً هم کانال ایشان پیگیری کرد که خیلی کار خوبی بود. ای کاش اینها فرهنگ بشود. هرجا هستی اذان بگو. بلند هم اذان. آقا باب بشود. وسط بازار، وسط اتوبوس، وسط مترو. صدا و سیما روش کار کند، یک پویشی راه بیاندازد.
خیلی قشنگ است. غوغا میکند در تقویت ایمان و در انگیزه و فلان. چهار تا از مظاهر بیدینی وقتی میآید، چقدر تو دلها خالی میشود و جرئت بر گناه زیاد میشود. جرّی جریحه میشوند افرادی که میخواهند حالا ترس داشتند، هراس. حالا شما فرض کنید روزی پنج بار. نمیخواهد. اصلاً خیلی از کارهایی که ما تو امر به معروف میکنیم که حالا اصلاً خیلی کارها که نمیکنیم، همانکه میکنیم اثری هم ندارد، خاصیتی هم ندارد. صد تا مشکل. آقا گشت ارشاد و بنده موضع قانونی و فقهی و اینها ندارم ها. آن سر جای خودش میخواهد باشد، میخواهد نباشد. تصمیم گرفتند. اصلاً حرف من نسبت به آن نیست. لیبرال شد؟ میخواهم عرض کنم آقا همین اذان بلند کار ده هزار تا گشت ارشاد میکند. تو مدرسه، سر کلاس، تو دانشگاه. جزئیاتش را من نمیتوانم نظر دهم. خرابکاری نشود به اسمم تمام شود. کلاس بلند یکی اذان بگوید تا اذان شد. گوشیتو، باد صبا و فلان و اینها. نه. درست. خودت. بعد بچههای کوچک تو مدرسه، توی خیابان، تو کوچه. سر پشتبام ۲۲ بهمن چقدر اثر دارد! ما اولین باری که این اتفاق برامون افتاد، اصلاً هراس موضع انقلابی گرفتن آنجا در ما شکست. توی منطقهای بودیم که کاملاً منطقه عجق و وجق بزرگ شدیم که گفتی که انقلاب، پاریس ایران است. انقلاب به اینجا نرسیده. فضای عجیب آنجا. مدرسه میرفتیم. قاری قرآن بودیم، مؤذن بودیم و چه میدانم مداح بودیم و گروه سرود داشتیم. و مدرسهمان هم مدرسه تقریباً پانصد نفره بود و آن همه اینها که در ما ایجاد شد، درصدش همان "الله اکبر" سر پشتبام ۲۲ بهمن بود که مسجد و اینها که خدا خیر بدهد به همه کسانی که تو این فضاها انداختند. امسال از دنیا رفتند بعضی از عزیزان پیغمبر اکرم، امام رضا باشند. خلاصه این هراس را میشکند. اذان خیلی خیلی اتفاق مهمی است. اذان جدی. اذان خیلی عالی.
بعد زیر سایه خدایی. مزاحمتها را پس همین اذان بلند. پس این را بنا بگذارید تو خانه. آقا اذان بلند. روایتش هم که دیگر رفقا هم این را بتوانند انشاءالله یک جزوهای بکنند. هفت هشت تا روایت بیاورند. حالا ذیل همین بحث. روایت در مورد اذان گفتن بلند. فضیلت اذان گفتن. مؤذّن بودن. حالا اذان در خانه. اذان تو مسجد. اذان فضای عمومی. خیلی عالی است. تقسیم کار بشود. الان دعوا سر نمیدانم دلار و فلان و ماشین. میخواهم الان اعلام میکنم ایران خودرو فروش ندارد، کتککاری که ربات دارند. همان اول میزنند. همه میخرند و بنده خدا این حالا ماشین مثلاً اینجا دو میلیون ارزانتر است. البته خدا لعنت بکند هر کسی که هر جنسی را سبب گرانی و فشار به مردم و اذیت که اینجور بشود. آخر مردم برای پراید، پراید ارابه مرگ، دویست میلیون پول بدهند ثبت نام بکنند که آخر یکی مثلاً دو میلیون ارزانتر گیرش بیاید. خدا باعث و بانیش را لعنت بکند. هر کسی که این شرایط را به وجود میآورد، تقویت و تشدید میکند. خلط نکن مسائل را با همدیگر. بحث سیاسی. الحمدلله مخاطب ما مخاطب فرهیخته هوشمند و دانایی. قاطی نکن. دیگر تو برای یک ماشین اینجوری ثبت نام میکنی که دو میلیون ارزانتر. سر کله هم میزنیم.
برای اذان تا حالا نشده یک شوقی نشان بدهی که اذان التماست میکنم قرآن بخوان. قرعه بکشد، مشتری داشته باشد. الان ماشینها کار به قرعهکشی میافتد. جوایز نمیدانم فلان برنج تراریختهای که میزند، دندان و دندان همه چی را نابود میکند و سرطان و اینها دارد. برای اینکه فروش برود جایزه. آنجا دعواست. داداش داری اشتباه میزنی. اشتباه میروی، کج میروی. اینجاست این. آن ملکوت اینجاست. البته هرچی، هر چقدر ملکوتیتر میشود، ظاهرش بیریختتر، بیقوارهتر. خاصیت ملکوتی واقعیت جاذبیت. در دانش مفصل صحبت کردیم. هرچی که دنیاییتر است، رنگ و رونق زیاد داریم. هرچی قویتر میشود، آیه قرآن فرمود: "این آیات اگر نازل بر کوه بشود... برای پاره پاره شدن فرو میریزد." "خشعتًا متصدًعا من خشيت الله" از خشیت خدا خاضع و متلاشی میشود. تکه تکه میشود. این از کار اذان است. آقا ملکوتش این است که اذان یعنی تکه تکه میشود این سقف و در و دیوار. ولی برای ما ریخت و قیافهای ندارد. مؤذن الان پیش ما. الان خواننده لسآنجلسی بیاید اینجا سرش چقدر دعوا میشود و فلان. مؤذن بیاید. مؤذّن؟ بله یک وقت مؤذنزاده است. آن هم چون بالاخره استاد صدا، آن هم باز این برادر حالا آقا سلیمشان از آن آقا رحیم معروفتر بود دیگر. آقا رحیم که مؤذن بود، مؤذن بود ولی استاد آواز و صدا و اینها به حساب میآمد. خدا رحمت کند همهشان. حضرات دیگر اینها.
مؤذنین و اذانهایشان واقعاً بعضی وقتها اثرگذار است. به شدت کسی مؤذّن به حساب نمیآورد. نه کنگره میگیرند، نمایشگاه. دیگر چیست؟ آن خواننده مهم است و صدای شش دانگ. دستگاههایی که خدا چشم ما را باز کند که کور از دنیا نرویم که "الناس نیام." الناس رقود مردم خوابند. وقتی بمیرند تازه میفهمند چی به چی است. اذان چی بود؟ بقیه صداها؟ اذان گفتن چی بود؟ "حتى یفرغ." پس این تو سایه خداست و فارغ بشود. و "کتب ثوابه اربعون الف الف ملک." ثوابش را چهل میلیون ملک مینویسند. "ثم سعدو به الی الله تعالی." این را مینویسند، میبرند بالا. این هم ملکوت اذان.
حالا ملکوت رفتن به سمت مسجد. "و من مشا الی مسجد من مساجد الله..." کسی اگر حرکت بکند به سمت مسجدی از مساجد الهی... تو همین کتاب "سه دقیقه در قیامت" هم بحث مسجد را داشتیم. از آنجا بحث مفصل نکردیم. و خود این برادر عزیزمان محصول مسجد است دیگر. خود ایشان که این واقعه برایش رخ داده. هرکه حرکت کند به سمت مسجد از مساجد الهی. "فله بکل خطوة خطاها حتی یرجع الی منزله، عشر حسنات." به هر قدمی که برمیدارد میرود تا برمیگردد. نه فقط تا مسجد! رفت و برگشت. هر قدمی ده حسنه. خاصیت حسنه هم این است که یک دانه حسنه، "ان الحسنات یذهبن السیئات" حسنات، سیئات را از بین میبرند. یک دانه حسنه، سیئات را میبرد. جایی که حسن آمد، دیگر سعه گناه نمیماند. حالا هر قدمی ده تا حسنه. و "و یمحا عنه عشر سیئات." ازش ده تا سیئه هم محو میشود و "و رفع له عشر درجات." ده تا درجه هم به هر قدمی بالا میرود. فقط یک مقاله بنویسی! شما را از کارشناسی میبریم کارشناسی ارشد. یک درجه پایین دنیوی. حالا بین ارشد و کارشناسی واقعاً خدا وکیلی بین ما و بین الله فرقش چیست؟ حالا مثلاً خیلی تو چشم مردم فرق میکند. این درجه یک درجه است. آن هم دنیایی. یک مقاله. من صد تا مقاله حاضرم بنویسم. حالا تو به هر یک قدم ده درجه ملکوتی میروی بالا. ببین اینها است که میگویم ها. کلاً داریم اشتباه میکنیم.
"و من حافظ على الجماعة ملکوت محافظت بر نماز جماعت." حیف و ما کان. هرجایی که هست محافظت میکند. نماز جماعت هرجا هست، در مغازه است. در دستگاه ماجرا تعریف میکنی از آن بابایی که اینها رفتند کنار قبرش. میخواهم پیدا کنم، نه، بخوانم براتون از روش. این بخش از کتاب معاد، شهید اصغر به صفحه ۴۳ به بعد. حالا چون بخش خیلی جذاب است، من اولش میخوانم که نکته هم دارد. میفرماید: "از مزیتهای عالم برزخ به این جهان فانی قوت تأثیر." بحث فلسفه قشنگی میکند ایشان. بیان علمی در حکمت عالیه شده است که برای عموم گفتنی نیست. فقط اشارهای از این موضوع میشود و رد میشویم که مطلب چیست. "مدرِک" یعنی ادراک کننده و "مُدرَک" یعنی ادراک شونده. هرچه لطیفتر باشه، ادراک قویتر. آنی که ادراکش میکنی هرچه لطیفتر باشد، مرتبه ادراکی خودت میرود بالا. ادراکی هم بره بالا. درست. این میوهها و شیرینیها، لذتی که از چشیدن و خوردنش میبریم، اینها یک قطره از میوهها و شیرینیها و لذتهای عالم برزخ است. آنجا اصلش آنجاست که همیشه با تأکید داشتیم دیگر. صد بار گفتیم، صد بار گفتیم.
اگر گوشهای از صورت حورالعین باز بشود، چشمها را میزند. نور حور اگر در این عالم بیاید، بر نور آفتاب سایه به حساب میآید. برای حورالعین ولی جمال مطلق آنجاست. پروردگار عالم در قرآن میفرماید: "ما آنچه بر زمین است زینت قرار دادیم ولی زینتی سبب امتحان کوچک از بزرگ و بچه از عاقل تمیز داده بشود." معلوم بشود چه کسی به این بازیچه دلخوش میشود و چه شخصی فریب اینها را نمیخورد و در پی لذت حقیقی و جمال واقعی و خوشی راستین است. اجمالاً غرضم شدت و قوت تأثیر در عالم برزخ است که قابل مقایسه با این دنیا نیست. بعضی اوقات نمونه برای اهل این عالم پیش میآید که اسباب عبرت دیگران بشود. از آن جمله مرحوم نراقی در خزائن از مُستقیم اصحابش نقل فرموده که گفت: "این داستان خیلی جالب است." ربط هم دارد به چی؟ به محافظت بر نماز، نماز جماعت و نماز اول وقت.
ملکوت محافظت. نه خود نماز، محافظ آن تقیّد تو به نماز جماعت. میگوید: "من در سن جوانی با پدرم و جمعی از رفقا، هنگام عید نوروز در اصفهان دید و بازدید میکردیم. روز سهشنبه برای بازدید یکی از رفقا که منزلش نزدیک قبرستان بود، رفتیم." گفتند منزل نیست. راه درازی آمده بودیم. برای رفع خستگی و زیارت اهل قبور به قبرستان رفتیم و آنجا نشستیم. "یکی از رفقا به مزاح رو به قبر نزدیکمان کرد و گفت: ای صاحب قبر، ایام عید است. از ما پذیرایی نمیکنی؟" ناگهان صدایی از قبر بلند شد که: "هفته دیگر، روز سهشنبه، همینجا همه مهمان من!" یک هفته احتمالاً برگی به تنشان نماند. بله. بزرگواران! میگوید: "همه ما وحشت کردیم. گمان کردیم تا مرده شوخی نکن نباشد." مشغول اصلاح کارهایمان و وصیت و بقیه ماجرا شدیم. اما از مرگ خبری نشد. روز سهشنبه مقداری که از روز گذشت، با هم جمع شدیم. گفتیم: "شاید منظور مردن نبوده." وقتی که سر قبر حاضر شدیم، یکی از ما گفت: "ای صاحب قبر، به وعدهات عمل کن!" صدایی بلند شد که: "بفرمایید!" اینجا متوجه باشید که پرده حاجز و مانع چشم برزخی را خدای تعالی گاهی عقب میزند تا عبرتی بشود.
پس اینها جواب میدهند. ما حجاب داریم، نمیشنویم. جلو چشمشان عوض شد، چشم ملکوتی باز شد. "دیدیم باغی در نهایت طراوت و صفا ظاهر شد و در آن نهرهای آب صاف جاری و درختان مشتمل بر انواع میوههای جمیع فصول." میوههای همه فصل، نارنگی باشد، هلو باشد، همه با هم یک جا. و بر آن درختان انواع مرغان خوشالحانِ فراوانی را دارند میخوانند. بله. و در میان آن به عمارتی رسیدیم ساخته و پرداخته در نهایت زینت و اطرافمان به باغ گشوده. پس داخل آن عمارت شدیم. "شخصی در نهایت جمال و صفا نشسته و جمعی ماهر و کمر خدمت او به میان بسته." نصیب ما شما انشاءالله. چون ما را دید، از جا برخاسته، عذرخواهی کرد. این کی بود آقا؟ این همان وسط حکایت است.
یک چیز دیگر. "انواع اقسام شیرینیها و میوهها. آنچه را که در دنیا ندیده بودیم و تصورش هم نمیکردیم، مشاهده کردیم." مقصودم این است که میفرماید: "وقتی که خوردیم چنان لذیذ بود که هیچ وقت چنین لذتی را نچشیده بودیم و هرچه هم که میخوردیم، سیر نمیشدیم." یعنی باز اشتها داشتیم. مثل مطلب علمی. شما هرچی میخوری سیر میشوی. انواع دیگر از میوهها و شیرینیها آوردند. غذاهای گوناگون با طعمهای مختلف. بعد از اِستِش درخواست این که ببینیم چه روی خواهد داد، آن شخص ما را مشایعت کرد تا بیرون باغ. "پدرم ازش سؤال کرد که شما کیستید که خدای تعالی چنین دستگاه وسیعی به شما عنایت فرموده که اگر تمام عالم را بخواهید، مهمانی میکنید و اینجا کجاست؟" فرمود: "من هموطن شما. من همان قصاب فلان محلهام." گفتند: "علت این درجات و مقامات چیست؟" فرمود: "دو سبب داشت. یکی اینکه هرگز در گوشت کمفروشی نکردم و دیگر اینکه در عمرم نماز اول وقت را ترک نکردم." همین. دزدی نکن. نماز. رهبر انقلاب فرمود: "گناه نکنید، نماز اول وقت بخوانید. شما از ملائکه بالاترید. از ملائکه بالاترین." گوشتش را در ترازو گذاشته بودم. صدای الله اکبر مؤذن که بلند میشد، وزن نمیکردم. برای نماز میرفتم مسجد. اذان گفتن. خب یک دقیقه تو اذان تمام بشود، وزن کنم، حساب کنم پول بگیرم بروم. نه. اذان شد. تمام. کارگردان میگوید: "کات!" کارگردان هستی. میگوید: "کات!" تمام. تو نقشش فرو رفته است. این دیگر خیلی اهمیت دارد.
"میرفتم مسجد. بعد از مردن این موضع را به من دادند. در هفته گذشته که شما صحبت به من گفتید، مأذون به راه دادن نبودم." مأذون در روایت. "اذن این هفته را گرفتم. اذن گرفتم برای بعد از هر یک از ما از مدت عمر خودمون سؤال کردیم و او جواب میگفت." از آن جمله شخصی مکتبداری را گفت: "تو بیش از نود سال عمر خواهی کرد و او هنوز زنده است." و او به من گفت: "تو فلانقدر و حال، پانزده سال دیگر باقی است." خداحافظی به منی که راوی بودم از دوستان مرحوم عراقی به این گفته بود که فلانقدر، که از عمر من الان پانزده سال مانده. خداحافظی کردیم. ما را مشایعت کرد. "خواستیم برگردیم." ناگهان دیدیم در همان جای اولی سر قبر نشستهایم. برمیگشتم. یعنی از مکاشفه درآمدن! ببینم که آن مرده خبر داشت که اینها چقدر عمر میکنند! این هم نکته جالبی. و اینکه اذن نداشتم این هفته، اذن گرفتم مهمان دعوت کنم. این هم باز یک نکته. و خود این هم که آنها کنار قبر گفتن و اینها. حالا خیلی ماجرا دارد دیگر. اسرار و اصلش این است که آقا همین دو تا کار. این همه تشکیلات و دم و دستگاه. محافظت بر نماز جماعت اول وقت. هم جماعت هم اول وقت.
فرمود: "پس هر که محافظت بر نماز و جماعت داشته باشد، حیث و ماکان، هرجا که بود نمازش را جماعت بخواند، 'مرة علی الصراط کلبرق لامع فی اول زمره مع السابقین.'" چون میدَوَد به سمت نماز، وقفه نمیانداختی. بین تو و بهشت هم وقفه نیست. بین تو و خدا هم وقفه نیست. در زمره سابقین، آنهایی که اولیها، که میروند بهشت. طبقه اول. میدویدی به سمت نماز. ملکوتش چیست؟ نشانت میدهم که میدَوی به سمت خدا. دویدن سریع میرود. سه سوت نماز بخواند. نیم ساعت چهل دقیقه پوکیده است. اصلاً برزخ ندارد! فوتبالش را دیده، فیلمهایش را دیده، ناهارش را خورده، چرتش هم زده و الان شده چهار و ربع. چند غذا میشود؟ یک ربع پنج. خب حالا هنوز هم پس وقت هست. چک کنم. نوبت ما نشد. شما غلامرضا پسر مشتیام مانده، خوشحال میشود که همین جوری است. دقیقاً وضعیت. "کلبرق لامع." میدود، میجهد، میرود. و "وجهه ازوع من القمر لیلة البدر." چهرهاش نورانیتر از ماه شب چهارده است. اینجور میدرخشد. کسی که نماز جماعت اول وقت میخواند.
و "کان له بکل یوم و لیلة یحافظ علیها ثواب شهید." به هر شبانهروزی که محافظت بر نماز جماعت کرده، مثاب شهید میشود. گفتم شهید مرزبان است دیگر. مراقبت میکند کسی پایش را این ور نگذارد. این هم مراقبت میکرد. نمازش یک قدم آنوری نرود. شیطان پایش را این ور نگذارد و حریم نماز من را تجاوز نکند. شهید هم شهید شد که کسی به حریم اسلام و خدا و دین و کیان اسلام تجاوز نکند. هر شبانهروزی یک شهید. باز دیگر چی؟ دیگر چی داری برایمان؟
و "من حافظ علی الصف المقدم." کسی محافظت کند بر صف اول مسجد. که به زور باید پر کنند. التماس. تو را قرآن. جان ننه بزرگت از صف چهارم بیا صف اول. اینجا خالی است. نه. خوب است. "و تکبیرة الاولی." اگر این آقا صف اول وایساد و تکبیر اول را درک کرد یعنی "الله اکبر" که گفت جماعت این بود و "و لا یؤذی فیه مؤمنًا." کسی را اذیت نکرد. وسط، کله پا، دماغ کسی را آزار نده. "اعطاه الله من الأجر مثل ما للمؤمن." خدا چقدر به اجر مؤمن میدهد. یک مؤمن چقدر اجر دارد؟ مؤمن کامل بابت همین حضور نماز و خدا در بهشت به او ثواب مؤذّن را میدهد. حالا ثواب مؤذّن چی بود؟ چهل میلیونیه. چهل میلیون! از آن چهل میلیونی بهش میدهد.
و "من بنا لزهرة طریق معونة." جاده برای مسافرین سرپناه بساز. اتاقکی، چه میدانم کاروانسرایی، هتلی، کانکسی، یک چیزی باشد. غریب، رهگذر، بنده خدایی. چه شب میخوابد. سرد است. فلان. "لِعابِر سبیل بعثه الله یوم القیامة علی تخت من دور." خدا روز قیامت این را مبعوثش میکند بر تختی از دُّر. سقفی که زدی، این شد یک تختی از دُّر. برای خودت آن طرف. و "وجهه یضیء لاهل الجنة نورًا." اینها، ماهش چهرهاش میدرخشد برای بهشتها. از شدت نور "حتى یضاحم ابراهیم الخلیل فی قبته." تا برود بچسبد، برسد به حضرت ابراهیم (علیه السلام) "فی قبته." تو آن جایگاه حضرت ابراهیم. جلسه قبل توضیح دادیم در مورد مقام حضرت ابراهیم و چرا؟ آن هم همان "حلیم". ارواح منی، این هم همان دلسوز منی. به اینها چون جُود کرده، دلسوزی کرده. "فیقول اهل الجنة." آنهایی که تو صحرای محشر و تو صحنه قیامتند، میگویند که "هذا ملک." این یکی از ملائکه است. مطالعه این شکلی ندیدیم. ملکی اینجوری. و "دخل فی شفاعته الجنة اربعون الف الف رجل." با شفاعت این بابا، چهل میلیون آدم وارد بهشت میشود.
و "من شفع لأخیه شفاعةً طلبها منه، نظر الله تعالى الیه." حالا چی؟ حالا ملکوت شفاعت. این شفاعتی که اینجا گفته میشود یعنی واسطهگری. واسطه خیر. اگر کسی آقا واسطه خیر بشود برای یکی دیگر. واسطه برای ازدواجش، میشود برای شغلش. پارتی نه ها. پارتیبازی نه. واسطه. اینجا کارگر میخواهم و معرفی میکنم. اینجا مثلاً فلانی میخواهم، ضامنش میشوم. چه میدانم، معرفش میشوم. همینجور واسطهگریهایی که حلال و مجاز است. کسی اگر اینجوری آقا واسطهگری کند، رفیقش ازش خواسته واسطهگری را. طلب کرده از این هم واسطه میشود، شفاعت میکند: "نظر الله تعالى الیه." خدا به این نگاه میکند و "کانّ حقٌّ علی الله لا یعذبه ابدًا." دیگر الان بر خداست که دیگر تا ابد این را عذاب نکند.
"فإن هو شفع لأخیه من غیر أن یطلبها، کان له اجر سبعین شهیدا." حالا اگر بدون اینکه رفیقش ازش بخواهد برایش این کار را بکند. نمیگذارد به خواستن برسد. میدانم الان گرفتار است و لازم دارد، من خودم میروم واسطه میشوم. نمیگذارم. بدون درخواست اگر باشد، اجر و هفتاد شهید دارد. اجر هفتاد تا شهید. خوب.
"و من صام شهر رمضان فی إنصاتٍ و سکوت." اگر کسی ماه رمضان روزه بگیرد. فی در انصات و سکوت. سر و صدا نکند. حرف بیخود و زبانش را کنترل کند. انصات و سکوت. قار قار نکند که آقا ما روزهایم و آی ایها الناس من فلانم. همهاش دیگر با زبان ریا کند، صومعه کند. نه، دلی بسوزاند، دلی بشکند. بعضی عصبانی میشوند. اثر شیر خوراک آدم که چهار ساعت نمیرسد. پاچه پاچه میگیرند. عصبانی. روزه اثرش لطافت. آخه زمختتر میشود. چهجوری؟ "فی إنصاتٍ و سکوت و کفه سمعه و بصره و فرجه و جوارحه عن الکذب و الحرام و الغیبة تقرّبا الى الله تعالى، قرّبه الله تعالى." خدا خودش نزدیک میکند. آقا به خدا این جزو مقربین شد. فلانی از نزدیکان آقای بهجت است. نزدیک بوده. نزدیک شدن به ایشان هم فضیلتی (مثلاً لولهکش بوده، آن یکی نمیدانم کولر درست میکرده، آن یکی دکتر بود). لزوماً نزدیک شدن فضیلتی نیست. ولی چقدر چه چیزی ما برامون تو چشم طرف بزرگ میشود. این دکتر آقای بهجت بوده. نزدیکان بهجت. حالا نزدیکی اینجا که اصلاً نزدیکی حقیقی با وحشت بگم.
بگویند: "آقا ایشان آقای وحشت میگفت: «ما تو ملکوت به هم نزدیک بودیم.»" برزخ همیشه او را کنار خودم احساس میکنم. حرف بزند. ولی اگر بگوید چی؟ خیلی با خدا نزدیک شد. یکی شد. "و قربناه نجیاً." سوره مریم، آیه ۵۲. نزدیکش کردیم سمت خودمان. خیلی دیگر قرب. همه این داد و دعوا تلاشها برای قرب است دیگر. نزدیک بشوم به خدا. نزدیک بشوم. با صدای "الهی" به خدا. مقرب بشوم. حالا شما روزه ماه رمضان با کنترل، قرب حاصل میشود. "حتّى یَمسَ مِن رکبتَی إبراهيم الخليل." تا اینکه دیگر زانوهایت میرسد به زانوی ابراهیم خلیل. آنقدر دیگر نزدیک میشود ابراهیم خلیل که خدا در خلل وجودی او همه را پر کرده بود که خلیل یعنی تمام همه وجودش را خدای متعال در بر گرفته و عشق خدا شده.
روزهدار با یک ماه رمضان تمام شد. رفتی. همین آقا اثرش این است. یک ماه رمضان ملکوتش این است. این هم در ادامه میفرماید: "و من إحتفر بئرا للماء حتى استأنت ماءها فبذلها للمسلمین، کان له أجرُ من توضأ منها و صلى." اگر کسی چاه برای آب بکند، ملکوت چاه کندن برای آب، تانک آب بیرون بیاید و بخشش کند برای مسلمین. چاه برای مردم کنده. آب به مردم برساند. این اجرش مثل اجر کسی است که با این وضو میگیرد و نماز میخواند. هر کسی که وضو و نماز با این آب انجام میدهد، این در ثوابش یک اجر کامل دارد. نه اینکه در آب شریک است. یعنی یک وضو اول برای این مینویسند، بعد برای خودش. یک نماز اول برای مینویسم، بعد برای خودش. و "کان له بعدد کل شعرة من شعر انسان أو بهیمة أو سبع أو طائر، أتق ألف رقبة." معادل - یعنی به هر مویی از تن یک آدم، تن این بابا چقدر مو دارد؟ این به هر مویی آزاد کردن هزار تا برده! "و دخل یوم القیامة فی شفاعته عدد النجوم." "تعداد نجوم هودة القدس." روز قیامت در شفاعت این به تعداد ماهها، ماههای آسمان. به تعداد ستارههای آسمان. به تعداد ستارههای آسمان میآیند در شفاعت او چون به تعداد این تعداد آدم که این تعداد آدم از این چاهی که این کند بهره بردند و استفاده کردند. n عدد آدم را میتواند شفاعت کند. بحث شفاعت توضیح داده شد. اینها را حِل میکند. چون واسطه جاری شدن فیض بود. میآیید او واسطه ارتقا میشود. میشود شفاعت. و کنار حوض قدس این تعداد را شفاعت میکند. میگوید: "گفتیم که یا رسولالله، حوض قدس چیست؟" فرمود: "حوضی حوضی ثلاث مرات." سه بار فرمود: "حوض من. حوض من." کنار حوض من. بعد حوضه دیگر. این آب بود آنجا جلوه رحمت. تو دنیا آب است. جلوه رحمت تو برزخ و قیامت و اینها حوض کوثر. رحمت حوزه قدس. حوض کوثر. الحوض. میخواهیم اسمش را بگذاریم آن حوض که از آنجا رحمت. سیراب میشوند همه از رحمت خدا. این چون اینجا از این رحمت سیراب کرده بود، آنجا هم از آن رحمت خودش سیراب و بهرهمند است و سیراب میکند. باز از او میرسد به دیگران.
و "من أتخذ للمُسلم قبرًا محتسبًا." اگر کسی برای مسلمانی قبری بکند. در حالی که به حساب خدا گذاشته، برای خدا این کار را کرده. "حرّمه الله تعالى على النار." خدا او را بر آتش حرام میکند. از دسترس دور کرد. از حیوان درنده و اینها جسد او را حفظ کرد. دفنش کرد. به خاطر خدا هم بود. خدا هم این را بر آتش حرام میکند و "و بِیتًا فی الجنة." این به این جسد این مسلمان جای داد. خانهای داد. کدام به او خانهای در بهشت. کسی قبر بدهد به کسی. کسی قبر بکند برای کسی. قبر کندن و "و أورده حوضاً فیه من الأباریق عدد النجوم." خدا او را وارد حوضی میکند که به تعداد ستارهها در اطراف او ابریق است. آبآفتابه گفته میشود. ظرف آب. به او گفتهام خیلی ابریق. قوری مثلاً. میگویم همین چیزی که باهاش آب جاری بشود. آب. به تعداد ستارههای آسمان توش. حالا تعبیر خودمان محترمانه و بهترش جام. در اطرافش جام. "عرضهما بین ایلة و صنعاء." که عرض این دو تا. گستره اینها به اندازه فاصله ایله و صنعاء است. ایله کنار دریای سرخ، صنعاء در یمن. اینها مثلاً نماد مثلاً. حالا ما تو فارسی چی میگوییم؟ میگوییم مثلاً فاصله مثلاً از زابل تا بابل فاصله است. مثلاً از بجنورد تا بروجرد فاصله است. کلمهای که مثلاً به هم شبیه است و فاصله خیلی زیاد است. حالا از این اصطلاحات تو فارسی نمیدانم که داریم. دیگر دو تا چیزی که خیلی فاصله است. شهر تا غرب مثلاً. حالا خلاصه اینجا میفهمند که فاصله این دو تا. دو تا ابریق فاصلهاش عرضشان. حالا فاصله به کنار. عرض اینها. پول هم نه. عرض. عرض یعنی پهنا. از بغل. عرض این دو تا که دو تا ابریقی که کنار هم قرار میگیرد، عرضشان بین ایله و صنعاء است. بین شرق و غرب. جامهای وسیعی که خیلی جا دارد برای استفاده. خب هرکی ظرفش بیشتر است، بیشتر بهش آب میدهند. بیشتر بهش شراب میدهند. یعنی ظرفیت بیشتری برای ادراک رحمت دارد. اینها ظرفهایی دارد برای ادراک رحمت. آن طرف که هر ظرفی آنقدر وسیع، آنقدر پهنا.
خوب. ملکوت غسل دادن میت: "و من غسَّل میتا فعدا فیه الامانة..." کسی مرده را غسل بدهد و امانت را هم در حقش ادا کند. یعنی اگر از حرمت او را حفظ کند. عورت او را هویدا نکند. و مسائلی از این قبیل دیگر. حالا به هر نحو که امانت به حساب میآید. این را مراعاتش بکند در غسل. "کان له بکل شعرة اعتق رقبه." به هر یک مویی که تو تن میت است و دارد غسل میدهد، انگار یک برده آزاد کرده است. آزاد کردن برده. باز به هر عضوی از آن برده که آزاد میشود، شما معادل شما در برزخ آزاد میشود. یعنی سر او آزاد، میشود سرت آزاد میشود. دستش آزاد میشود، دستت آزاد میشود. پایش آزاد میشود، چشم و گوشش. که یک برده وقتی آزاد میشود، شما کامل آزاد میشوی خودت از آتش جهنم. حالا به هر یک مویی که در این میت است که غسل داده میشود. این انگار یک بردهای آزاد کرده است. آن یکی داشت که هزار تا بخش. در واقع آنجایی که چاه میکَنَد برای آب، اینجا که غسل میدهد به هر مویی یک دانه برده. و "رفع له به مائة درجة." به واسطه این کار صد درجه بالا میرود. صد درجه درجه معنوی، تعالی و ترقی معنوی پیدا میکند.
غسل دادن میت. اینجا گفتهاند که عمر بن خطاب گفت: "یا رسول الله، کیف یری فیه الامانة؟" اینکه امانت را درش برساند، رعایت بکند، این یعنی چی؟ "یستر عورته و شینه." عورتش را بپوشاند و زشتیها و کسریها ی او را. اعضایی از او که دوست نداشت کسی ببیند. خودش مثلاً کراهت داشت در دوران حیاتش. بخشی از بدنش مثلاً. حالا پوستش جور خاصی است یا مثلاً به نحوی است که دوست ندارد. حالا فقط لزوماً بخشی که عورت فقهی به حساب میآید نه. کنار تنش مشکلی داشته. این را هم همین کار را میکند. و "و إن لم یستر عورته و شینه." حضرت فرمودند: "یُجزاً." اگر عورت و زشتیهای این آدم را نپوشاند، اجرش حبس میشود و "کُشِفَ عورته فی الدنیا و الآخرة." حالا این غسل داده، عورت او را هم مراعات نکرده در پوشاندن این عورتش در دنیا و آخرت کشف میشود. خدا زشتیهای این را، زشتی مرده را نپوشانی. آنی که دوست نداشت دیده بشود را مخفی نکردی. که دوست نداری دیده بشود، خدا مخفی نمیکند.
و "من صلى على المیت..." خوب. نماز بر میت اگر بخوانند: "صلى علیه جبرئیل و سبعون الف الف ملک." نماز میت. جبرئیل بر شما نماز میخواند و هفتاد میلیون ملک بر شما نماز میخوانند و "غُفِرَ له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر." گناه قدیم و اخیر بخشیده میشود. گفتیم که تقدم و تأخر جفتش ماضی است. قدیم یعنی آن قبلها، خیلی قبلترها. اخیر رسنت. همین تازگی. نسرین ؟ همین تازگی. همین اخیراً. بعضی تازهاش است و آدم خودش در جریان آن. اثرش آنچنان هنوز ظاهر نشده. شاکله بعضی قدیم است. رسوخ کرده در شاکله. بخشیده میشود.
حالا اگر موقع دفن هم باشد. بیاید اینجا کمک تا دفنش کنند. اگر تا موقع دفن باشد کنار میت بایستد. جسد و "حثى علیه من التراب." خاک بپاشد. خاک بپاشد "انقلب من الجنازة." و از کنار جنازه بعدش برگردد بعد از اینها. "فله بکل قدم من حیث شیعهها حتی یرجع منزله قيراط من الع ..." به ازای هر قدمی که برداشته. از آن موقعی که تشییع آمده تا برگردد خانهاش. یعنی از اولی که تشییع شروع شد تا برمیگردد خانهاش. به هر قدمی که برداشته، یک قیراط از اجر دارد. و حالا قیراط چیست؟ و "القیراط مثل جبل أحد." هر قیراطی اندازه کوه احد. درهمی که میدهد، یک قنطار است. بابت هر قدم یک قیراط دارد. قیراط با ت دسته، با ق دو نقطه. و هر قدم یک قیراط دارد. هر قیرات هم کوه احد است. "یکون فی میزان من." ترازوی او اینجوری میشود که هر قدم یک کوه احد اجر حساب میشود. جهت سنگین پشتش به کوه احد بند است. الان یک کسی کوه داشته باشد چیکار میکند؟ یکی چهار تا سنگ دارد، یکی کوه دارد. کوه احد هم میخ زمین مکه هم است. مکه را نگه داشته. کد برداری، زمین مکه از تو پاشیده میشود. حالا این کوه چقدر ارزش دنیایی و اخروی دارد. این به هر قدمی اینقدر ارزش برایش هست که تشییع آمده و بوده تا آخرش.
و "من ذرفت عیناه من خشیة الله." اگر کسی از پروای الهی و مراقبت خدا، احساس حضور در برابر حق تعالی کند. خرده اشک از این اشک. از اینکه خودش را در محضر خدا میبیند. نقصش را میبیند، ضعفش را میبیند، گناهش را میبیند یا شکر میکند، خشیت همهاش همین است. گاهی شوق است، گاهی خوف است. طمعی، لقبی، رهوی، خوفی، شوقی. هرچی باشه، احساس حضور میکند در برابر حق تعالی. و این احساس حضور باعث میشود که اشکش جاری بشود. "کان له بکل قطرة من دموعه مثل و جبل أحد." به هر قطرهای از اشک او که جاری میشود، به اندازه کوه احد در میزانش. گفتیم به هر قطره اشکش. و "کان له من الأجر بکل قطرة عین من الجنة." بابت هر قطرهای که اینجا اشک از او جاری شده، چشمهای، چشمههای بهشت به او میدهند. اینجا به نظر قطره، آنجا به نظر دریا. هر قطره اشکی که جاری میشود اینجا از خشیت الهی، در بهشت "عین" چشمهای "من الجانب" که حالا در کنار چشمه چیست؟ "القصور" قصرها. کنار این چشمه شهرها، قصرها. و "المیادین" میدانها. میدانها، صحنهها و عرصههای وسیع. "مالا عین رات." یک چیزهایی است که چشمی ندیده. یعنی اصلاً ظرفیت بصری این دنیا نبوده که اینجا بخواهد خدا جلوه بدهد.
به هر قطره اشک. آقا بگو یک قطره، یک گوشه چشم. هر سحر. هم سحر دارند و هم اشک دارند. خوش به حال کسانی مثل آقا غوغایی است امثال حاج قاسم سلیمانی که نام اشک داشتند و حال داشتند، مناجات داشتند سحر. به هر قطره اشکی اینجور. اولاً اندازه کوه احد. بعد دریایی چشمهای از بهشت. بعد کنارش هم قصرها و منظرههایی که هیچ چشمی ندیده و "لا أذن ثمرة." هیچ گوشی نشنیده و "لا خطر علی قلب بشر." در دل هیچ بشری خطور نکرده. یعنی به ذهن نمیآید. اصلاً کسی تصور نمیتواند بکند. شما یک صورت مبهمی از چیزی باید داشته باشم تا تصور کنم. اورانگوتان. اورانگوتان چیست؟ تصور ذهنی ازش ندارم؟ اورانگوتان حیوان را میتوانی تصور کنی. ولی حالا مثلاً بگوییم که مثلاً موجود فضایی است. موجود فضایی هم مگر با همین تصاویری که برای ما ساختند، تخیلی. موجود فضایی کسی تصور ندارد نسبت بهش. نه به قلب کسی میآید، نه به گوش کسی خورده. یعنی من حتی به نحو مبهم ازش چیزی نمیدانم که بخواهم تصورش کنم. باز حیوانی یک چیزی میدانم. اورانگوتان یک حیوانی تو ذهنم میآید. حالا کیفیت حیوانش را نمیدانم. ولی موجود فضایی هیچچی نمیدانم ازش. صفر مطلق است. مجهول محض. نه جنس ازش دارم، نه فصل دارم. هیچچی. تصورم نمیشود. نعمتهای بهشتی آقا عمدتاً همین است. خصوصاً اینهاش. حالا آن همسرش را تصور میکنی. فکر میکنی همین خوشگلهای اینستاگرام مثلاً از اینها خوشگلتر میشود. حورالعین اینجا خوشگل شبیه این. حالا یک کمی خوشگلتر. حالا همسران بهشتی تصاویر دارد. ولی آقا آن چشم، میدان و اینها کسی که قطره اشکی برای در مراقبه خدا ریخته، این آن طرف اینجا در مخیله کسی اصلاً تصوری نیست. تصورش هم خصوصاً اگر سحر باشد. چون خود سحر هم با سحرخیزی. قرآن فرمود که من به سحرخیزها چیزهایی میدهم که "تَتَجافى جُنوبُهُم عَنِ الْمَضاجِعِ فلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ." سوره سجده، آیه ۱۶ و ۱۷. آنهایی که اهل سحر از سحر میکنند، از رختخواب. هیچکس نمیداند من چی میخواهم به اینها بدهم. "فلا تَعْلَمُ نَفْسٌ" مگر حالا خدا به پیغمبر و اهل بیت و اینها بفهماند، نشان بدهد. فقط خودم میدانم چی میخواهم به اینها بدهم. پهلو را میکند، بلند میشود. همین که بلند شد، این بلند شدن نبود که. این رفت تو آزمون. معلوم نیست تا کجا رفت. رفت. بلند شدنش. حالا اگر اشک هم داشته باشد، خدا نصیب کند. آقا خیلی خوب است.
الان دیگر شبها هم دارد بلند میشود. روزها کوتاه. روزها روزه. شب و سحرخیزی. خدا نصیب بکند. حیف اینها آقا. بهار مؤمنه. پاییز و زمستان اولیای خدا عاشق پاییز و زمستان بودند. خیلی خوب است. مخصوصاً برای تبهای گرم هم خیلی خوب است. اصل سحر صحرا، سه ساعت قبل از اذان. فصل گرم یک ساعت و نیم. حالا در هر صورت. به وقت مثلاً مشهد میشود مثلاً ساعتهای یک و نیم، دو. اذان مثلاً چهار و ربع میشود. یک ربع. یک ساعت و نیم. سه ساعت. چی میشود؟ یک و ربع. یک و ربع، یک و نیم مثلاً. دیگر در هر صورت یعنی میآید عقبتر. و فصلهای گرم یک و نیم. در هر صورت یک متأجّر مشهدی ولی هر شب یک و نیم بیدار بشود. طبق این البته الان کار ماها نیست. شاید آدم تو بیست سال زحمت به این برسد. ما از پنج دقیقه، ده دقیقه میتوانیم شروع کنیم دیگر. پنج دقیقه، ده دقیقه بیاید. یک ربع، بیست دقیقه، بیست و پنج دقیقه. وقت. یک دقیقه، یک دقیقه. خوابت را تنظیم کن. هر سحر یک دقیقه زودتر باشد. یک ... یک دقیقه دو دقیقه. پنج دقیقه بیا عقب. تلگرام، شام را زودتر کنیم. حالا به خودم میگویم این حرف را. خوابمان زودتر باشد. این ور سحر تا حدی که میتوانیم بیدار باشیم. یک هفته، دو هفته، یک ماه، یک سال. یک سال بعد آدم میبیند تو یک سال ده سال فرق کرد. برخی معارف فقط سحر فهمیده میشود. فقط با اشک در سحر. اشک در سجده سحر. بعضی چیزها را فقط همان موقع میدهند. ساعت توزیع روزنامه را کی توزیع میکند؟ مرغ را کی توزیع میکند؟ گوشت را؟ کی توزیع میکنند؟ مقامات ناحقی کی دزدی میکنند؟ مقامات. مقامات معنوی را سحر توزیع میکند. یکیتان قنوت وصل و اشک. حالا این خود بیدار شدنش آنجور. اشکشم اینجور. "و لا خطر على قلب بشر." خدا نصیب همهمان بکند. انشاءالله به آبروی امام رضا اهل این مسائل باشیم.
و صلى الله على سيدنا محمد.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هفتاد و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتادم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...