مصادیق آزار رساندن زن و یا شوهر به یکدیگر
تعهد در زندگی مشترک
آیا تحمل آزار و اذیت در خانه ممکن است؟
آثار ملکوتی زنی که باعث اذیت شوهرش میشود
اولویت جهنم رفتن با چه کسانی است؟
گفتگوی حورالعین با زنان
طلاق اخروی زوجین در دنیا
زنانی که مورد اکرام و لعن قرار گرفتند!
توضیح دو واژه قرآنی "ویل" و "طوبی"
معنای شاکر بودن زن از شوهرش
از مصادیق کفران نعمت در کلام پیامبر اکرم ص
دستهای از کسانی که مورد غضب خدا واقع میشوند!
مقصود از محروم شدن از بوی بهشت چیست؟
طلاق بدون جهت چه اثری دارد؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّى اللهُ عَلَى وَنَبِيِّنَا أَبِي الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَلَعْنَةُ اللهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
ارادت داریم به محضر مبارک حضرت اباعبدالله علیه السلام در این ایام ماه محرم، و انشاءالله که عزاداریها و ابراز محبتها و ابراز مودتهای همه عزیزان مقبول درگاه احدیت واقع شده باشد. و انشاءالله که نظر عنایت حضرت اباعبدالله ارواحنا فداه شامل حال همه عزیزان باشد.
بحث «سه دقیقه در قیامت» را ادامه میدهیم در فضایی متفاوت. ما در فضای خاصی هستیم، اینجا صدای جیرجیرک و صدای سگ و اینها خلاصه در این فضای شبهبیابانی که ما الان درش هستیم این ایام پیرامون ما حاکم است. انشاءالله که به دعای دوستان ما... گوینده در این قسمت دچار اشتباه لفظی میشود و جمله را تصحیح میکند: گفتهاند این مطالب... مجدداً جمله را از ابتدا تصحیح میکند: گفتهاند ما از این مطالب خودمان اول از همه بهرهمند باشیم و متنبه بشویم. حقیقتش خیلی میلی به ادامه بحث و سخنرانی و صحبت و اینها در من نیست، و الان هم تا یک حدی با اکراه این بحث را با اینکه تا پخشش خیلی زمانی نیست و چند ساعتی بیشتر به ساعت معهودی که جمعه صبحها بحث منتشر میشود، نمانده، خیلی میل و کششی برای ادامه مباحث نیست. چون خودمان را عامل نمیبینیم و حرف زیاد آدم وقتی میزند، خصوصاً وقتی مثل ما اهل عمل هم نباشد، احساس سنگینی و تیرگی میکنم. دلخوشیم به این که اولاً که این حرفها را بخواهیم و بگوییم برای خودمان که شاید اثر کند. ثانیاً دعای دوستان را همیشه ما را از محبتشان بهرهمند میکنند و لایق محبتهایشان هم نیستیم ولی حالا از این دعاهایی که میکنند بهرهمند باشیم و کانالی باشد برای این که از دعای خیر عزیزان محروم نشویم.
بحث را به هر حال به هر وضعی که هست ادامه میدهیم. به هر حال نیازمند دعای عزیزان بسیار زیاد، بسیار زیاد، بنده هستم و از خدای متعال میخواهیم که به هر حال به این حال بد ما نظری بکند. محول القلوب و الابصار حال ما را به احسن الحال تبدیل بکند در این ایام محرم و صفر. انشاءالله.
بحث جلسات قبلمان در مورد ملکوت خانه و خانواده بر اساس وعدهای که کردیم به اینجا رسید: در مورد آزارهایی که در فضای خانه مطرح میشود، آزار دادنها و آزار ندادنها. اینها ملکوتی دارد. پذیرش آزارها و تحمل آزارها اینها هم ملکوتی دارد. بحث و به هر حال وقفهای که بینش میافتد - چون جلساتم متعدده و ما هم جلسات سخنرانی زیاد داریم - گاهی شک میکنم مثلاً فلان مطلب را گفتم یا نگفتم و شک میکنم که این را مثلاً در این جلسه گفتم یا نه. مثلاً ماجرای مادر همسر مرحوم سید هاشم حداد را خوب بنده به کرات عرض کردم ولی نمیدانم در بحثهای «سه دقیقه در قیامت» گفتم یا نگفتم و نمیدانم که باز بحثهای مربوط به خانواده را گفتم یا نگفتم. به هر حال در جلسات دیگر این بحث مطرح شده و مجدداً عرض نمیکنیم. ماجرای مرحوم سید هاشم حداد و تحملی که ایشان نسبت به آزار مادر همسرشان کردند، یکی از ماجراهای شاخص در این بخش است که چون احتمال میدهم در بحثهای «سه دقیقه در قیامت» به آن اشاره کرده باشیم، مجدداً عرض نمیکنم. اگر هم اشاره نکردیم، دوستان به بحثهای دیگری که داشتیم مراجعه بکنند که آنجا این را چند باری به کرات این داستان را عرض کردیم.
ادامه روایات مربوط به همسر و عرض کردیم بحث آزار را میخواهیم مطرح بکنیم. یک چند تا روایت را بخوانیم. اگر فرصت پیش میآید و موقعیتش باشد آن خطبه معروف پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که آخرین خطبه پیغمبر بود و کلاً بحث ملکوت اعمال بود... اگر بشود این جلسه یک مروری به آن خطبه داشته باشیم چون خیلی وعده به آن دادهایم و خیلی هم به مناسبت بحثهای مختلف تکههایی از آن خطبه را خواندهایم. جا دارد دو سه جلسه بلکه بیشتر همان خطبه را روی آن کار بکنیم. آخرین خطبه اخلاقی یعنی پیغمبر در واقع اصلاح جامعه و فرهنگ و اینها را واگذار به خطبه کردند و با این خطبه انگار کار فرهنگی را به نقطه عالی رساندند و خواستند دیگر مردم بر اساس این خطبه خودشان این سیر و مسیر را ادامه دهند. چرا خطبه تأثیرگذاری است و نکات بسیار عالی در مورد مباحث ملکوت اعمال دارد. اگر بشود این جلسه عرض بکنیم یک پنج شش تا روایت فعلاً الان در مورد بحث آزار عرض بکنم و یک چند تا داستان از بزرگان و علما و برویم سمت آن روایت.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند که: «من کان له امراة...» توضیح این که این هم به نظرم بخشی از این جای دیگر بنده این روایت را گرفتم، ولی به ذهنم میآید که این هم مال همان خطبه شاید از همان خطبه باشد شاید هم مال جای دیگر باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمایند که: هر کسی که همسری دارد که آزارش میدهد... زنش آزارش میدهد - در مورد آقایان است - خب این خانم آزار میدهد. آزار هم شکلهای مختلفی دارد دیگر. گاهی درخواستهایی است که به ناحق، گاهی خودش سوءتفاهمهایی دارد، سوءظنهایی دارد، ذهنیت منفی دارد. بر اساس همان قضاوتهایی دارد و بر اساس آن قضاوتها آزار ایجاد میکند. گاهی مسائل شخصیتی و اختلالهایی در این جهت - بیماری دارد، ضعف بدنی دارد، کمحوصلگی دارد، عصبانیت دارد، وسواس دارد، مسائلی از این قبیل که باز این آقا را آزار میدهد.
در ارتباط با بچهها گاهی جوری است که شوهرش را آزار میدهد. در ارتباط با خانواده شوهرش جوری است که شوهرش را آزار میدهد. حالا موارد جدیدتری که در این روزگار ما باز خیلی رایج است این که مثلاً خانمی ازدواج میکند با آقایی که فرزند دارد. حالا این دوطرفه هم هست، آقایی که ازدواج میکند با خانمی که فرزند دارد هم خانمی که ازدواج میکند با آقایی که فرزند دارد، در مورد هر دوشان این مسئله صادق است که گاهی به هر حال نسبت به فرزند این شخص آنجوری دلسوزی و محبت نیست. خصوصاً وقتی که خود اینها مجدد با هم زندگی میکنند و بچهدار میشوند یا این که هر دو طرف بچههایی دارند، آقا بچهدار است، خانم هم بچهدار است. اینجا به هر حال طبیعتاً تفاوت گذاشتنهایی پیش میآید. این آقا طبیعتاً بچه خودش را از بچه آن خانم بیشتر دوست دارد یا بچه مشترکشان را از بچه مثلاً بچه منحصر به فردش را از بچه مشترکشان بیشتر دوست دارد، بچه خودش را از همسر قبلیاش از این بچهای که الان با این همسرش دارد بیشتر دوست دارد و حساسیتهایی نشان میدهد. نسبت به این توقع دارد که مثلاً آن طرف مقابل هم بیشتر محبت کند، محبت نمیکند، یا حتی خدایی نکرده سردی و حتی برخورد بد مثلاً بینشان هست. اینها همش مصداق آزار است.
گاهی وظایفی که هست درست انجام نمیدهد. اگر ما تقسیم کار کردیم در فضای خانه، قرار شده که داخل خانه با خانم باشد دیگر آقا با داخل خانه کاری نداشته باشد و بیرون خانه با آقا باشد و آقا باید به عهده بگیرد مایحتاج خانه را برساند، بیرون کسب درآمد بکند. خب این آقا میآید و میبیند که این خانم نه ظرفی شسته و نه مثلاً وسایل درست یک وضعیت خانه ظرف است، گاهی تا یک هفته ده روز همین است. و قبلش هم متعهد شده، وظیفه که ندارد. خانم قبلاً جلسات قبل در موردش صحبت کردیم. این خانم متعهد شده، به عهده گرفته و سرش در گوشی است و میرود باشگاه ورزشی، بیرون میچرخد، با رفقایش و با دوستانش و پاساژگردیهایش را دارد و رسیدگی نمیکند. حالا این آقا مسئولیت بیرون را به عهده گرفته. خانم هم قرار است در خانه انجام بدهد. خانم هم باز تأکید میکنم مسئولیت ابتدایی و ذاتی ندارد ولی تقسیم کار کرده است یک تعهد دو طرفه. خب این آقا توقع دارد که این لباس این را لااقل در ماشین بیندازد و بشوید، خوشبو کند. حالا اگر مثلاً محبت بکند اتو بکند، البته اینها دیگر واقعاً شاید مصداق تعهد نباشد دیگر اتو کردن مگر این که باز آن تعهد از قبل بوده است. دستور بدهد که این را بشوید، آن را اتو بکند یا حتی دستور بدهد که ظرفها را بشوید. دستورش را حق ندارد مگر از باب تعهدی که از قبل با هم داشتند. ولی گاهی خانم انجام نمیدهد. و گاهی هم انجام ندادن همراه با یک جور پریدن به طرف مقابل است که: «مگه کلفت گرفتی؟ خودت بشور و به من چه و...» حالا داد و بیداد و دعوا و کاسه پرت کردن و سر و صدا و خدای نکرده توهین و ماجراها، این این هم به هر حال هست. یا رسیدگی به بچه نیست. پوشک بچه را مثلاً باز عرض میکنم، خانم نسبت به اینها مسئولیت ابتدایی و ذاتی ندارد. بچه مشترک است بین این دو تا، هر دوتا. ولی گاهی متعهد میشوند دیگر. آقا میگوید که پول پوشک با من، عوض کردن پوشک با شما. ولی خانم با این که حسن ظاهر را قبول کرده این نقش را زیر بار نمیرود و این شوهر را اذیت میکند. آن طرفش هم قطعاً موارد بسیار زیادی دارد که حالا فعلاً روایت چون اینجا در مورد خانمی است که شوهرش را آزار میدهد ما در این فضا رفتیم. آن طرف موارد بسیار زیاد است که آقایی که حالا نفقه نمیدهد، پول درست نمیدهد، رسیدگی نمیکند، نه سفری میبرد، نه بیرون میبرد که این خانواده تفریحی بکنند. همش: «کار دارم، وقت ندارم، خودت برو به داداشت بگو بیاد ببردت.» نه دکتر میبرد، نه رسیدگی که حالا گاهی خدایی نکرده یک همسر دیگری هم هست حالا یا به نحو دائم و یا موقت. و اینجا فرق گذاشته میشود، آن که دیگر اصلاً بحثش جداست و روایتش را انشاءالله اگر فرصت بشود میخوانیم. چقدر آنجا وضع این آقا در عالم برزخ بد خواهد بود اگر دو تا همسر دارد و عدالت را رعایت نمیکند بین دو تا. و یکی موقت است و به این موقت بیشتر میرسد به نسبت آن دائم. این که دیگر خیلی وضع بدتر است، چون عدالت در مورد همسران دائم است نه همسر موقت. این مصداق عدالت نیست چه برسد به این که شما بخواهی همسر موقت را ترجیح بدهی بر همسر دائم و عدالت را در مورد حتی همین جامعه رعایت نکنی. این که دیگر به مراتب خیلی وضعش بدتر است. و موارد متأسفانه زیاد داریم در جامعه. بخش عمدهای از مشکلات مردم و خانوادهها همینهاست که آزاردهنده است.
البته اگر موردی هم هستش که دو تا همسرند و آقا انصافاً عدالت را رعایت میکند، اینجا هم باز یکی از مواردی است که خانم آزار میدهد. بیقراریها و بیتابیها و بهانه گرفتنها و این جور مسائل در خانم مصداق آزار دادن زن به شوهر است. این هم هست. این حرفها البته تبعات دارد برای ما. شیرین هم هست. اینها به هر حال این آزارها آثاری که آن ور دارد، این ور هم دارد دیگر. یعنی تمام برکاتی که در خانه دارد تحمل آزار همسر از موارد دل پره است. از جایی این ور آن ور راحتترین کار ریختن اینها روی سر ما است. آدم احساس میکند در این خانهها حضور دارد و به عنوان یک پای ثابت برای درد دلها و سنگ صبور این عزیزان بودن شیرین است که میریزند. حالا به آن مبادی که مبادی ارتباطی میآورند و درد و دلهایشان گاهی اینها شیرین است تا یک حدیش. تا یک حدی شیرین خوب است، اثرگذار است برای ما و انشاءالله بشود رفع مشکلی بشود از این عزیزان. به هر حال یکی از آن موارد وقتی آقا در عدالت را رعایت میکند، خانم تحمل نمیکند و برخوردهای نسنجیدهای میکند و برخوردهایی میکند که مطابق با ضوابط نیست، این میشود مصداق آزار.
حالا ما در این دهه محرم که گذشت بحثی داشتیم در مورد اراده یکی از جلسات، آنجا یک مطلبی را به آن تأکید داشتیم: این که وقتی خدا از ما چیزی را خواسته ما حتماً میتوانیم. وقتی یک تکلیفی را به ما کرده حتماً. موارد فراوانی را به عنوان مثال و نکته و اینها عرض کردیم. یکیش همین که نوعاً خانمها میگویند: «ما اینجا طاقت نداریم و نمیتوانیم.» دو عرض شد که وقتی یک چیزی است که خدا از بنده خواسته و ما واقعاً احساس میکنیم نمیتوانیم مقیاس و پارامترش را گفتیم چه شکلی آدم میتواند تشخیص بدهد که میتواند یا نمیتواند که اگر یک نفر توانست میشود یک نفر به صورت معمولی و عادی وقتی توانست میشود که همه میتوانند. خب در این موارد افراد بسیاری هستند که توانستند. افراد خیلی خیلی زیادی هم هستند که میگویند نمیتوانیم. به آن افراد زیادی که توانستند وقتی آدم نگاه میکند، میبیند که پس اینها میتوانند. اینجا دقیقاً همان دریچهای است که انسان درش ساخته میشود و اراده اینجا باید خودش را نشان بدهد. نمیخواهیم درش باز بکنیم که هر آقایی به هر مناسبتی با هر شیوه و ترفندی میخواهد سمت این کارها برود که در مورد این قبلاً جلسات ابتدایی و میانی «سه دقیقه در قیامت» در مورد این مفصل صحبت کردیم. سوره حضرت امام نظر علما بزرگان، شیوه اولیهای نیست که به هر آقایی بگوییم دو تا زن بگیرد. یک دانه موقت داشته باشد، دائم داشته باشد، این حرفها. وضع ما که نسبت به مطلب لااقل روشن است. تکلیف ما روشن ما میدانیم چی گفتیم و چی میخواهیم. حرفهای من لطف خدا جور است سر و تهش همدیگر را نمیزند. آن سر جای خودش است. اگر خانم در این موقعیت قرار گرفت، خدا از او خواسته که صبر بکند، قطعاً میتواند که صبر بکند چون خدا خواسته و اگر صبر بکند قطعاً به چیزهایی میرسد که به خواب شبش نمیدید البته اگر صبر نکند قطعاً گرفتاریهایی برایش پیش میآید که شبش نمیدید. به این هم هست. این نیست که ما فکر کنیم سوار میکنیم خواسته خودمان را بر خواسته خدا و خب این آقا را هم مثلاً آچمزش میکنیم به نحوی این مسئله را تمامش میکنیم بعد همه چیز به همانی که ما میخواهیم.
به هر حال از آن ور دریچههایی از استعدادها و تواناییها برای آدم باز میشود، از این ور هم دریچههایی از بلاهای جدید و ناشناخته سر راه انسان قرار میگیرد. یکی از اهل معنا یکی از دوستانمان تصادف خیلی سختی کرده بودند و همسر ایشان به طرز عجیبی با این که نفر بغلی ایشان از دنیا رفته بود ایشان زنده مانده بود. یکی از اهل معنا گفته بود که چون یک وقتی تو با خانمت صحبت کرده بودی و بحث همین ازدواج به این نحو و اینها شده بود، همسر شما یک لحظه به قلبش این جور خطور کرده بود که اگر در همچین شرایطی من قرار بگیرم به خاطر خدا میپذیرم و قبول میکنم. و آن اهل معنا گفته بود که: «همسر شما به خاطر این خطور قلبی که یک لحظه آمد و انقدر این نورانیت داشت، صفا داشت که خدای متعال عمر مجدد به او بخشید و در این حادثه و سانحه او را زنده نگه داشت.»
ببینید معارف دین یک مجموعهای است. بنده اگر آمدم با شهوت و میل خودم یک... جمله ناقص میماند دیگری هم همین کار را میکند و کل این مجموعه آسیب میبیند. میل مردان است، بینی که چهار بخشش را میبیند، ده بخشش را نمیبیند. میل زنان است، بینی که چهار بخش را میبیند، ده بخشش را نمیبیند. و آن بخشهای نفقه و اینهایش خیلی خوب است. اسلام گفته که خرج زندگی مشترک نیست. اسلام گفته که خرج زندگی با مرد است. این خیلی قشنگ است. اصلاً جزو بخشهای شیرین اسلام است. خیلی خوب است سربازی جهاد را از خانمها برداشته. خیلی جاهای دنیا این خبرها نیست. زنها سربازی میروند. همه جای دنیا غیر از فرهنگ اسلام زنها باید در خرج زندگی شریک باشند. اینها بخشهای شیرین اسلام است که هیچ زنی نمیگوید اینها را چرا اسلام گذاشته، بیعدالتی کرده، احکامش مردانه است. وقتی سربازی را برداشتی، این چه اسلام مردانهای است چون پیغمبرش مرد بوده؟ «مردان کره ما باید برویم سربازی؟ ما مگر آدم نیستیم که سربازی نرویم؟» این جاهایش خیلی قشنگ است. آن جاهایش که میرسد بر اساس مصالحی مراعاتهایی گفته که: «آقا در شرایط خاصی به هر حال این خانم شوهرش رفته جبهه شهید شد. به هر نحوی بوده، خواستگار نداشته، شرایط سختی بوده، وضعیت خانوادگیش به نحوی بوده که نمیتوانسته ازدواج کند یا خواستگار مطلوبش پیدا نمیشده، شاید سنینی از او رد شده» و و و شرایط فراوان. بر اساس این مصالح آمده بحث همسر دوم، سوم اینها را مطرح کرده برای شرایط خاصی ازدواج موقت را مطرح کرده است. بنده نه همسر دوم دارم، نمیخواهم داشته باشم. نه به نحو دائمش، نه به نحو موقتش. ندارم، نه قصدش را دارم و انشاءالله نخواهم داشت تا هیچ وقت. وضعیت ما در عین حال هیچ کسی اصل این مسئله را نمیتواند انکار بکند. این مصلحتی است که حق تعالی دیده. عقل ما را گنجشک بخورد سیر نمیشود. ما میخواهیم با یک عقل ناقصمان بیاییم در مورد مصالح الهی و احکام الهی نظر بدهیم. این سر جای خودش است. خب یک بخشی از آزارهایی که در زندگی هست اینجاست که فرمود: «امرت» توضیح خانمی که شوهرش را آزار میدهد، یک بخشی همین جاست. خب در سریالهای ما که ماشاءالله خوب آموزش میدهند. اگر خانمی در این موقعیت قرار گرفت چه شکلی از ۱۰۰ جای قانونی بتواند حال این مرد را بگیرد و نابودش بکند و طلاقش را بگیرد و آن دو تا از هم جدا بشوند و آخر هم در این سریال همیشه نشان میدهد که آن مرده بیچاره میشود که رفته این کار را کرده. حالا ما کار نداریم. بله عمدتاً هم بر اساس هوس بازی این مسائل، این روشن است، عمدتاً این شکلی است، نوعاً بر اساس هوا و هوس. در این بحثی نیست ولی اصل قاعده و این که مواردی هم هست واقعاً ممکن است بر اساس تکلیف باشد. ما فرهنگ را یک جوری کردیم که اصلاً کلاً... یعنی جوری که خیلی عجیب است. الان ما پشت کسی بخواهیم این را بگوییم غیبت برایش به حساب میآید. ببین چقدر این آهنگ بیم در مورد یک امر مطلوب شرعی مبل... جمله ناقص میماند اگر پشت سر کسی بخواهیم بگوییم که ایشان همسر موقت دارد یا همسر دائم دارد، این الان غیبت برایش به حساب میآید. این فرهنگ بیمار ماست. چون عیب به حساب میآید. یک چیزی که خدای متعال مطلوب و مقرب پذیرفته، قربآور، مباح پذیرفته باشد، ما این را تبدیل کردیم به یک سیئهی لایغفر. کلمه اشتباه: «بخشیدن سیئات لایغفر بخشیدنی نیست» تصحیح: «سیئهی لایغفر، بخشیدنی نیست.» و خیلی قوی است. خیلی زشت است. اگر دوست دختر داشته باشد، همکارانش صبح تا شب لاس بزند، انقدری زشت نیست که این جور باشد. یعنی کار به اینجا رسیده که خدایی نکرده یک جمله تعهدآور بین اینها خوانده شده. آدمیزاد از این حرفها میزند. همه کارهایش را آدم باید بداند آن جمله جمله چرا خوانده شد. خب اینها به هر حال دور شدن ما از فرهنگ اهل بیت است.
یکی از دوستان میگفت در یکی از مجالس روضه اهل بیت علیهم السلام، از «اَخویش» میگوید. رفقای ماست در تهران بود. یعنی خیلی ساده من خبر ندارم مداحی خوب سادات نوکر اهل بیت علیهم السلام در تهران. اخویمان در جلسه، یکی از اینها در جلسهای داشت روضه میخواند، گفت که: «امام حسین آمدند با همسرانشان وداع کردند.» یک پیرزنی پایش را داد جمله ناقص میماند... ادامه حرف پیرزن: «صبر کن! مگر چند تا زن داشتند؟» ما گفتیم: «بالاخره داشتند دیگر، پنج شش تایی داشتند.» ادامه حرف پیرزن: «یک توهینی کرد به امام حسین علیه السلام، گفت: «همان بهتر که کشتندش.» پشت در جلسه با عصبانیت رفت. این موارد ماها دیدیم که مثلاً فلان مرجع بزرگوار وقتی با خبر میشود این خانم که آن آقا دو تا همسر دارد یا سه تا همسر دارد... اشاره به مراجع حسن در بین مراجع عزیز ما، برخیشان دو همسر سه همسر. وقتی باخبر میشود که این آقا دو تا همسر دارد، دیگر نه ازش تقلید میکند، نه اجازه میدهد کسی ازش تقلید کند، نه اجازه میدهد شوهرش ازش تقلید کند. خب این حساسیتها همان مصداق «امراة تعویه» است. زنی که شوهرش را آزار میدهد. آزار ایشان هم که خب دیگر مصادیق واضح است. به کرات هم آن وری عرض کردیم: آقایی که همسرش را آزار میدهد به شکل مختلف. یا پول ندادن، رسیدگی نکردن، محبت نکردن، بد صحبت کردن، دست بلند کردن، نیازهای او را برآورده نکردن، به نیازهای او توجه نداشتن، گرم نبودن با خویشان و ارتباط نداشتن با اقوام او. و مانع نشدن برای این که او با اقوامش ارتباط داشته باشد، نباید مانع بشود برای ایجاد قطع رحم میکند. خانوادهاش نمیگذارد این خانم داداشش را ببیند. نمیگذارد خانه پدرش برود. حتی تماس بگیرند با هم صحبت بکنند، این نحوه مصداق آزار است. خدا قهرش میآید. مصادیقی بود که عرض کردیم.
حالا ببینید این ملکوتش چیست و چه شکلی است که اگر یک نفر یک خانم شوهرش را آزار بدهد یا یک آقا همسرش را آزار بدهد. ببینید این موارد. اول فرمود: «اگر یک خانمی شوهرش را آزار بدهد، «لَمْ یَقْبَلِ اللهُ صَلَاتَها» خدا نماز او را قبول نمیکند.» نماز دیگر. این چوب نماز نخواندن نمیخورد. جهنم نماز نخواندن نمیرود. جهنم افعال نمیرود ولی از بهشت فعل هم بهرهای ندارد. دو تاست دیگر. یک جهنم نرفتن است، یک بهشت رفتن است. نماز نخواند لم یکن من المصلین میشود میرود در جهنم افعال. در جهنم نبود نماز. نماز بخواند خب آن جهنم را نمیرود ولی در بهشت افعال میرود بهشت نماز را میبیند. نخیر! خانمی که شوهرش را آزار میدهد نماز هم بخواند جهنم نماز نخواندن نمیرود ولی بهشت نماز را هم نمیبیند. این تازه بهشت نماز. آن آثار نماز که قرب میآورد و عشق به حق تعالی میآورد و «أتت معراج» و اثرات و «تنهی عن الفحشاء و المنکر» که آدم را از ریشه فحشا و منکر درمیآورد، از تکبر درمیآورد، به کبریا حق تعالی متصل میکند، آثار فراوانی که در دنیا و آخرت دارد، نورانیت میآورد، رزق ایجاد میکند. لذا خیلیها میگویند که ما فلان نمازی که گفتی و خواندیم، نماز استغاثه به امام زمان علیه السلام را خواندیم، نماز استغاثه به حضرت زهرا علیها السلام را خواندیم، اثری ندیدیم. مگر میشود نماز استغاثه به امام زمان علیه السلام کسی بخواند اثر نبیند؟ اثری که شما میخواهی واقعاً مطلوبت نباشد. من نماز بخوانم برای این که ماشین خوب به من بدهد، ماشین خوب به من بدهند رانندگی بلد نیستم هم خودم را میکشم هم ده تای دیگر. مصلحت من نیست. چاقو را دست بچه نمیدهد. یا این است یا این که این نماز نماز نبوده. خدا نماز ما را قبول نکرده که عرض شد چرا خدا نماز را قبول نمیکند. یک نمونهاش این است: این خانم وقتی که همسرش را آزار میدهد خدا دیگر نماز او را قبول نمیکند. نماز او را قبول نمیکند هیچ کدام از نمازهایش. نماز استغاثه به امام زمان علیه السلام هم اگر خواند دیگر قبول نمیشود، اثر نمیبیند از این. از نماز جعفر طیار هم اثر نمیبیند، از نماز استغاثه حضرت زهرا علیها السلام، امام زمان علیه السلام.
این پس «یکی ولا حسنة من عمل» خدا حسنهای از عمل او را قبول نمیکند. یعنی هر چقدر کار خوب انجام بدهد آثاری که باید ازش ببیند. دعای عهد میخواند، حدیث کسا میخواند، توسلاتی دارد، نذر میکند، سفره اهل بیت علیهم السلام پهن میکند، این به خاطر آن آزاری که برای همسرش دارد. مجلس روضه گرفتی بعد به همسرت همسرت داد میزنی که مثلاً این را نیاوردی آن را نیاوردی، غذا این جوری شد آن جوری شد. مجلس روضه نگیری بهتر است. انقدری که دارد بعد ایجاد میکند این اخلاقت و این رفتارت با همسر است، اثر آن توسل هم خنثی میشود. خیلی اثری از آن حالا نه این که مطلقاً هیچی باشد ولی آن اثر خاصی که میخواهی را نمیبینی. «حتى تُرضیه» تا این که اعانه کند و او را راضی کند. کمکش کند و راضیش کند. «و إن صامت الدهر» هرچند همه روزگار را روزه باشد، کمک شوهرش نکند، شوهرش را راضی نکند، ولو همه روزگار روزه باشد این اثری از اعمالش نمیبیند و «علی الرجل مثل ذلک و الوزر» فرمود مرد هم شکلش است. «و العذاب همین وزر و عذاب را دارد» «اذا کان لَها مُعضِیًا ظالما» وقتی که زنش را اذیت کند و ظلم کند بهش همین جوری است. آن هم هرچی هیئت میرود و هرچی کربلا میرود و هرچی این ور آن ور توسل فلان اثری... البته نمیخواهیم در اینها را ببندیم که اگر بنده مثلاً یک کمی تندی داشتم در خانه دیگر اینجاها را تعطیل کنم هیئتمان را برویم توسلمان را بکنیم برای این که خوبمان کنند که با همسرمان رابطهمان خوب بشود. چون شیطان اینجا خیلی میآید وارد میشود، میگوید: «پس من دیگر نمیروم نماز نخوانم.» هیچ کس توسلی فلان. نه اینجا انسان نمازش را بخواند، در توسل همین را بخواهد که رابطهاش با همسرش خوب بشود. از عهده حق بربیاید. این توجه مهم است. خلاصه توجه داشته باشیم که از آن کارها اثری نمیبینیم تا وقتی که این ارتباطمان بهتر نشود. آن کار را ول نکنیم کار ادامه بدهیم و دنبال این باشیم که از آن کار نورانیتی پیدا کنیم برای این که اینجا اثری ظاهر بشود در ارتباطمان با همسرمان.
خصوص روایت بعدی از پیغمبر صلی الله علیه و آله. میفرماید: «ایما امراة آذت زوجها بلسانها، لم یقبل الله عزوجل منها صرفا و لا عدلا» خدا هیچی از او قبول نمیکند. هیچ جا به جایی و تغییری چه تغییر در یک چیزی که میخواهد این را بهینه بکند یا یک چیزی را میدهد جایش یک چیزی میگیرد. به هر نحو عمل انجام بدهد خدا از او قبول نمیکند. «و لا حسنة من عملها» هیچ عمل حسنهای. «حتى ترضاه» یعنی تا زمانی که شوهرش را راضی کند. نه این که تا دست بردارد. این را اشتباه نکنید. نمیگوید بدرفتاری میکنی تا وقتی از دست از بدرفتاری برنداشتی قبول نمیکند. نه این جوری نیست. تا وقتی دست برنداری و راضیاش نکنی—که این راضی کردن ساختمان عذرخواهی را معمولاً کسی زیر بارش نمیرود— حالا من تصمیم میگیرم به بعد دیگر باهاش بد برخورد نکنم کفایت نمیکند. باید بروی راضیاش کنی. باید از دلش در بیاوری. باید عذرخواهی کنی. البته اینجاها معمولاً دو طرفه است. نوعاً این شکلی است و آدم میبیند که اگر بخواهد عذرخواهی بکند خودش را محق میبیند و در آن ده تایی هم که من به حق حرفم او دیگر احساس میکند که و بعدها هم میآید میگوید، میگوید ببین تو مورد قبلی هم این جوری که منت میگذاری، شاید موارد هم که تو سری قبلی آمدی عذرخواهی کردی باز آمدی فلان میکنی. «خودت هم سری قبلی قبول کردی کی بود که آمده عذرخواهی کرد؟ من قبولت کردم.» این نامردی است دیگر. اگر کسی این جوری باشد واقعاً نامرد است. این برود و بگوید هم با این که من آن ده تایی که گفتم به حق است و هنوز هم میگویم که به حق است ولی بابت این دو تا من زیادهروی اینجا اشتباه کردم، نباید این کار را میکردم. «من را ببخش، راضی شو از من.» همین صرف گفتن آن به هر حال مطلوب است. راضی میشود؟ نمیشود؟ دبه درمیآورد یا مثلاً زیاده خواهی میکند. آن کارم بکن تا راضی بشود. گاهی هم نه واقعاً حق دارد. شاید دفعه اول راضی نشود. دو سه بار لازم باشد که عذرخواهی بکنیم. به هر نحوش طرف را باید راضی کنیم. فرمود: «اگر این کار را نکند خدا قبول نمیکند.» و «إن صامت نهارها» اثر نمیبیند. دیگر میرود در عالم برزخ میگوید: «آقا پس سفرهها چی شد؟ هیئتها چی شد؟ خرجهایی که دادیم چی شد؟ کمک به هیئت و چه میدانم فلان و اینها؟» سیاهی زدیم. دستگاه امام حسین علیه السلام دستگاه عظیمی است. خیلی آنجا راحت میگیرند. ملائکه دستگاه امام حسین علیه السلام بنا به فرمایش بزرگان ملائکه میگویند که ما اینجا بنا نداریم که سختگیری کنیم و مطلب خشخاش بگذاریم. موکل موکل و مأمور به این نیستیم که بخواهیم اینجا سخت بگیریم. ولی جاهای دیگر نه. مأموریت دارند به این که کارها را جزئی بررسی بکنند. حالا مثالها را خیلی از دستگاه امام حسین علیه السلام نمیشود زد ولی حالا موارد دیگر. قرآنهایی که خواندم به من گفتند سوره یاسین بخوان. «این کو یاسینهایی که خواندم؟ کو من صبح به صبح چه میدانم انقدر شب به شب واقعه میخواندم؟ هر روز نمیدانم دعای فلان، دعای نمیدانم هفتگنج چی چی است بزرگان گفتند علما گفتند، دعاهای من درآوردی و خلق الساعه، دعاهای تلگرامی و اینها را آدم خیلی اعتنا بهش نکند.» این ذکر را ده بار بماند آن جور میشود که منبع میخواهد. کلام بزرگ امضای و پایش باشد. روایت اولاً باشد. ثانیاً روایت هم امضای پایش باشد. از یک بزرگی تأیید بگیرد. یا هر ذکری هرجا بعضی میبینند ماشاءالله میروند سریع مشغولش میشوند. اثر نمیبیند. آن ذکر را ما روز ۲۰۰ بار گفتیم. این کار را دعوا کردیم. هیچی نشد. اصلاً نمیبیند. خدا عمل آن طرف را نمیبیند به خاطر این بود که این آزاری که این ور داد، چطور در رابطه بیست سالش با شوهرش وقتی دل او را میسوزاند یک جوری میشود که کل این رابطه محو میشود؟ صمیمیت محو میشود، عشق و علاقه محو میشود. تو وقتی با همسرت کاری میکنی که ۲۰ سال عشق و علاقه با یک برخورد بد تو یکهو محو میشود. بیست سالم رابطه تو با خدا در قالب بندگی با همین کار یکهو محو میشود. هیچ اثری ازش نمیبینی. «و قامت لیلها» ولو روزها روزه بوده، شبها عبادت کرده. «و أعتقت الرقاب» برده آزاد کرده. ببینید این کارها را کرده، قبول نمیشود. «و حملت علی جیاد الخیل فی سبیل الله» آقا این خانم اسبهای درجه یک را میفرستاده برای مجاهدین در راه خدا. اینها را مجهز میکرد میفرستادید. یعنی نهایت کمک به میدان جهاد. نهایت کاری که از یک خانم برمیآید اسبها را مجهز کند بفرستد. مثلاً «آقا ۵۰ تا اسب فرستاده.» هیچی نمیبیند. اصلاً در عالم برزخ که میرود میبیند هیچ خبری از این اسبها نیست. هیچ جا نیست. «و کانت فی اول من یرد النار» این در طبقه و درجه اولی است که وارد آتش میشوند. اولویت دارد جهنم رفتنشان. چون فساد اینها فساد درجه یک و طبقه اولی است. خانه را وقتی کسی خراب بکند. خانه وقتی خراب شد، جامعه برآمده از سلولهایی است، مجموعه این سلولها با همدیگر جامعه را شکل میدهد که آن سلولها خانواده است و خانه است. وقتی کسی به خانه آسیب میزند، به خانواده آسیب میزند، دارد سلولهای جامعه را نابود میکند. و چون سلول در طبقه اول جامعه است، هستهی مرکزی جامعه است. وقتی کسی سلول را فاسد کرد، این در طبقه اولی است که وارد آتش میشود. «و کذلک الرجل اذا کان لها ظالما» میفرماید مرد هم اگر این شکلی باشد همه اینها در مورد مرد همه اینها که گفتیم اثر نمیبیند مرد هم صادق است. وقتی که آزار بدهد و ظلم بکند به همسرش که بنده اول جلسه موارد فراوانی را از مصادیق این ظلم و آزار عرض کردم. بیشتر از اینها هم هست و خود همین موارد هم جزئیاتش را آدم وارد بشود خیلی زیاد میشود. و همین مثلاً مسئله حقوق همسر حقوقی که داخل خانه دارد. حالا حقوق مربوط به زناشویی، حقوق مربوط به محبت به حقوق اقتصادی همین جور موارد فراوان واردش بشویم باز اینها هر کدامش جزئیات فراوان. در هر کدامش آزار و ظلم معنای خودش را دارد و با هر کدامش این مسئله رخ میدهد. البته رده بندیش متفاوت است. بعضی ظلمها درجه ۲۰ آثارش هم به همین میزان است. ظلمی که درجه صد اثرش هم در محو اعمال. ظلمی که درجه ۲۰ باشد اثرش هم در محو اعمال ۲۰ است.
روایت بعدی از پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمایند که: «لا تعزی امرات زوجها فی الدنیا» این را باید... خیلی روایت جالبی است و حالا از آن روایتهای لجدرار است اگر حالا این تعبیر تعبیر قشنگی نیست. باید بگوییم که قشنگ در روایت پیغمبر خواستند خانمها را تحریک کنند. و قشنگ یک جوری انگار حرف زدند که این خانمها آن حس رقابتیشان تحریک بشود. از این حس انگار استفاده کرده. نمیدانم واقعاً غرض رسول الله صلی الله علیه و آله این بوده یا نه ولی الان اثرش این است. یعنی یک خانم وقتی این روایت را بخواند قشنگ حس درش تحریک میشود. میفرماید که: «اگر یک خانمی شوهرش را در دنیا آزار دهد، همسر دنیایی همسرش را آزار دهد، قالت زوجته من الحور العین» همسر حورالعین این شوهر. یعنی اگر یک خانمی شوهرش را آزار داد، این شوهرش یک همسری دارد در بهشت حورالعینی دارد در بهشت. آن حورالعین به این خانمه برمیگردد یک چیزی میگوید. وقتی این خانم دارد مثلاً در ماشین دارند جر و بحث میکنند با این آقا، یک شب این آقا آمده صداشان بالا رفته یا تلفنی در فضای مجازی، هر جایی که این آزار است این اذیت است. وقتی هست آن حورالعینه برمیگردد به این خانمه یک چیزی میگوید. میگوید: «لا تؤذیه اذیتش نکن ببینم.» حورالعین این خانم میگوید، عجیب ملکوت صحنههای این شکلی هم دارد. میگوید: «لا تؤذیه، قاتلک الله اذیتش نکن ببینم فانما هو عندک دخیل یوشک ان یفارقک الینا.» این یک چند روزی پیش شما مهمان است. به زودی انشاءالله از پیش شما میآید پیش ما. این امانتی ما. این شوهر من است در واقع من با زوجیت واقعی دارم چون موافقت واقعی را من باهاش دارم. زوج واقعی آنی که باید موافقت واقعی داشته باشد این همسر واقعی است دیگر. قبلاً صحبت کردیم. خب وقتی همسر دنیاییش باهاش موافقت میکند... البته مرد باید بهشتی باشد دیگر. نه این که او هم یک شارلاتانی باشد. او هم اگر مرد شارلاتان باشد و این زن هم این جوری باشد اینها با هم جر و بحث میکنند. شیاطین کف میزنند میزنند میرقصند. آنجا حورالعین نیست. اینجا مرد مؤمن است، زن دارد اذیتش میکند. و طبعا هم این اذیت به حق نیست. یعنی خانم حق ندارد. مرد مظلوم واقع شده است. این هم از روایت فهمیده میشود دیگر. به قول طلبهها این تناسب حکم موضوعش نمیشود. غیر از این باشد نمیشود. منظوری غیر از این داشته باشد این روایت. خانمه دارد اذیت میکند، مرد مظلوم واقع شده. اینجا حورالعین از پشت این آقا، پشت شوهرش برمیآید. به «قاتلک الله» نفرین میکند. این زن اذیتش نکن، این چند روز مهمان توست. «تو قدرش را نمیدانی، میآید پیش ما همین زود است که بیاید پیش ما، اذیتش نکن.» خوبی خانم تحریک میشود دیگر. شما روایت خانمها وقتی میشنوند حورالعین هم هست این تجربه شده گاهی که یک آقایی در مورد حورالعین هم مثلاً جایی چیزی میگوید میشنوند اینها. آن خانم حساسیت نشان میدهد که خوشت آمد؟ چیست؟ چقدر مرد شما مردم فلان. جمله ناقص میماند.
آن عالم، عالم محدودیت نیست و خانمها هیچ حس بدی نسبت به حورالعین آنجا ندارند و قبلاً عرض کردم کلی هم لذت میبرند و همش جلوه خداست اسماءالله. ما از این دنیا که برویم انشاءالله به زودی شما به دیر و سر سالم به گور ببریم به حق اباعبدالله علیه السلام. آن طرف که برویم از شر نفس... به همین شیرینی عالم. بعد از شر نفس که خلاص بشویم دیگر این دغدغهها را نداریم. اینها، این دعواها اینجا همش مال شر از ضعف نفس است. به هر حال خانم محتاج... خدای متعال این جور خلق کرده. آن بحثهای وصیت امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد این نیاز و این احتیاج مطالبی عرض کردم. درخواست میکنم از عزیزان اگر فرصت دارند گوش بدهند که اینجا یک وقت سوءتفاهمی مطرح شود. خدای متعال این زن را همان جور که مرد را محتاج خلق کرده، احتیاجات را خلق کرده است. او را نسبت به همسرش زن را محتاج خلق کرده است و محتاج پناهگاه، محتاج این که تکیه بدهد. «الرجل قوامون علی النساء» این خانم نیاز دارد که تکیه بدهد به این آقا. و هر چیزی که این تکیهگاه را برای سست بکند، این خانم را در یک بیتابی و اضطرابی قرار میدهد. یکی از چیزهایی که سست میکند همین است که میبیند شوهر به دیگری توجه میکند. حالا ولو این توجه هم توجه معقول عاقلانه و سالمی باشد و به حق باشد از قاعده خارج نباشد، باز هم نوعاً مدل خانمها این جورند که از همین موضوع دچار استرس و بیتابی میشوند. البته نباید این جور باشد. باید کار بکنیم دیگر. هر کسی باید روی نقاط ضعفش کار بکند. آقایان یک جوری، خانمها یک جوری. آقایان باید روی نقاط ضعفشان کار بکنند که چشم و ابرویی دیدند دلشان نرود. خانمها باید کار بکنند که تا این آقا چشمکی باز به یکی دیگر زد، ولو به حق باز دلشان نرود اینوری سوی منفی نرود. یعنی دلشان کنده نشود و در موضع مقابل قرار نگیرند. نحو تربیت و پرورش داریم برای خودمان.
کار به هر حال این هست. آن جا بحث نفسانیت ما دیگر نداریم حورالعین. لذا هیچ احساس رقابتی باهاش این خانم نمیکند. اینجا این احساس نیاز است و این احساس تکیهگاه. همین هم اگر انسان از جهت توحیدی قوی بشود در همه اینها نگاهش اصلاح میشود، درست میشود، قوی میشود. آن طرف که رفتیم همش توحید است. همش جلوه ربوبیت حق تعالی و نعمات. همه چی ما دیگر نعمت اینجا غافلیم. نعمت و نعمت نمیبینیم. خودمان را مالک میبینیم، صاحب اختیار میبینیم، رب میبینیم که همه بدبختیها به هم برمیگردد. من خودم را سوار بر این شوهر میبینم یا شوهر خودش را سوار بر این خانم میبیند مالک آن میبیند، مدبر او میبیند. آن ور که ما هیچ کارهایم و همه کارها را کس دیگری میکند. هیچ احساس رقابتی نیست. هیچ احساس تنگنایی نیست. احساس نمیکنیم کسی دارد جای ما را تنگ میکند. از حضور دیگری در حریم خودمان احساس تنگنا نمیکنیم. این است که هر خانه بهشتی برای همه بهشتی است. این به خاطر این که آن ور تنگنایی نیست. از حضور کسی جای کسی تنگ نمیشود. به هیچ نحو جای کسی تنگ نمیشود. نه در دل او، نه در خانه او، نه در علاقههای او، نه توجهات او. هیچ تنگی آن طرف نیست. عالم تنگی این جاست. تنگنا مال دنیاست. دنیا دارد تنگی و تنگناست. آن گشایش وسعت هرچه هست آن جا وسعت پهناور است. هیچ زیقی آن طرف نیست. این هم آن طرف نیست. این احساس رقابت حورالعین و اینها و این حورالعین هم حالا ما به شوخی گفتیم در این جور نهیب میزند. آن نمیخواهد که مثلاً این خانم را تحریک بکند، تحریک زنانگی نمیخواهد بکند. تحریک ایمانی میخواهد بکند که تو قدر این شوهر مؤمنت را بدان. تو به ایمان او متصل باش. این ایمان دارد. این رفتارش مؤمنانه است. بر اساس عمل وظیفه دارد کار میکند. کاری نکن از او منفک بشوی، جدا بشوی، دور بشوی. آن اول جدا شدنتان با مرگ دیگر. اول جدایی ابدی است. و این بد است. این خوب نیست زن و شوهر با مرگ از هم جدا بشوند. در دنیا با هم زوج نشده بودند. اگر زوجی با مرگ از هم جدا شدند اینها آنچه که در دنیا واقعاً با هم جفت بودند از هم جدا شدند. یعنی ناقص ازدواج کند در دنیا. نه به معنای این که اینها آن اتصال برزخی و ملکوتیشان قطع بشود از هم. این خوب نیست که ولو این جا هم ازدواج کند. امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از حضرت زهرا علیها السلام ازدواج کردند. اتصال ملکوتی قطع شد؟ آن طرف هم فاطمه علیها السلام جز علی علیه السلام زوجی ندارد. علی علیه السلام جز فاطمه علیها السلام زوجی ندارد. زوج درجه یک اول متصل. چرا؟ قبلاً در موردش توضیح دادیم. اتصال حقیقی آن طرف نهیب میزند میگوید: «تو چرا داری از شوهرت جدا میشوی؟» حالا طلاق گرفته میشود. طلاق دنیایی گرفته نمیشود ولی طلاق اخروی که دارد گرفته میشود. هر بار که این زن و شوهر همدیگر را آزار میدهند، اذیت میکنند، کینه و کدورتی از هم ایجاد میکنند، دارند طلاق اخروی میگیرند. طلاق معنوی میگیرند. زوجیت ملکوتیشان دارد از هم گسسته میشود. و بسیاری از برکات در زندگی مال زوجیت مادی نیست. مال زوجیت ملکوتی و برزخی است. آن دو سوم دین و آن برکات آن ۷۰ برابر شدن نماز و اینها ظاهراً مال زوجیت، البته زوجیت مادی و دنیایی هم آثاری دارد ولی آن اصل مال آنجاست. این برخورد بد، این رابطه ناجور، این هم ناشکری کفران نعمت هم قطع کردن آن زوجیت و طلاق معنوی است. آن طلاق معنوی که آمد اینها ظاهراً در دنیا زن و شوهر، کسی زن و شوهر به حساب نمیآورد. شاهدش هم همین که حورالعینش بهش میگوید که: «خدا بکُشتت.» چرا حورالعین باید؟ حورالعین که باید از همسر واقعی شوهر خودش خوشش بیاید. عاشق همسر واقعی شوهرش است. اصلاً خادم همسر هم شوهرش همسرش. این دارد میگوید: «خدا بکُشتت.» یعنی رابطه قطع است و فقط من همسر. حالا تو همسرش نیستی و من آرزو میکنم که این زودتر از تو جدا بشود و بیاید پیش ما. زودتر به ما ملحق بشود.
روایت بعدی میفرماید از امام صادق علیه السلام: «ملعونه، ملعونه» دو بار لعن کرد. «امراة تؤذی زوجها و تقمه.» حالا این هم که دوباره لعن کردن شاید وجه این است که هم ملعون در دنیاست هم ملعونه در آخرت. دو بار لعن کرد یعنی هم آثار لعن را در دنیا میبیند این که برکتی نمیبیند، رحمتی نمیبیند در زندگی هم آثار لعن را در آخرت. خانمی که توضیح زوجها و «تقم» شوهرش را آزار میدهد و مغمومش میکند، غمزده. کاری میکنی که شوهر غمگین میشود. «و سعیده، سعیده» سعادتمند هم پس در دنیا میتواند این باشد. سعادتمند در دنیا و سعادتمند در آخرت. «تکرم زوجها» خانمی که اکرام میکند شوهرش را. کریم، کریمانه برخورد میکند با شوهرش. جایگاه کریمانه برای شوهرش قائل است. شایسته کرامت و احترام میبیند. محترمانه برخورد میکند. آزارش نمیدهد. «و تطیعه فی جميع احواله» در همه حال مطیعش. مطیع «مطیع» عربی با «مطیع» فارسی فرق میکند. مطیع فارسی به معنای همان نوکری و کلفتی و فرمانبرداری است. مطیع عربی این نیست. مطیع عربی از «طَوع» یعنی رغبت، رغبت نشان دادن، موافقت نشان دادن. مطیع عربی با مطیع فارسی تفاوتش نه یعنی هرچی شوهر بگوید گوش کند. به این معنا نیست. مطیع یعنی در همه حال مطیع شوهرش باشد. در همه حال خودش را موافق نشان بدهد. حتی وقتی که مامور نیست به این که حرف شوهرش را گوش ندهد یا لازم نیست که گوش بدهد. همه جا که لازم نیست گوش بدهد. آنجایی هم که لازم نیست گوش بدهد باز خودش را در موضع مقابل نشان نمیدهد. این میشود معنای عربی در روایت. هیچ وقت در موضع مقابل خودت را نشان نده. گارد نگیر. جبهه نگیر. جبهه مطیعش باش در همه حال. مگر جایی که دیگر واقعاً تکلیف به جبهه گرفتن است که آن موارد نادر و فضای خیلی خاصی است که دیگر باید جبهه بگیرد واقعاً در برابر این آقا که کار دارد.
روایت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: «ویل لإمرأة أغضبت زوجها.» «ویل» چاهی است در جهنم که حالا چاه در جهنم و اینها جهنم این شکلی نیست که مثلاً یک چاهی آن گوشه دارد و اینها جهنم حالا بحث جهنم بحث مفصلی است که بنده خیلی پرهیز کردم از ورود به مباحث بهشت و جهنم. از موقعیت خاص و توصیف بهشت و جهنم در این بحث «سه دقیقه در قیامت» پرهیز داشتیم. خیلی وارد موارد جزئی نشدیم که مثلاً درهای جهنم، عذابهای جهنم، چاههای جهنم، طبقات جهنم. در مورد بهشت، قصرهای بهشت، طبقات بهشت. در مورد اینها بحثی نکردیم. شاید بعداً بحث بشود که بعید میدانم. شاید هم بحث نشود که همین محکم است. ولی این ویل به معنای یک چاه خاص و اینها نیست. همان سقوط پایین افتادن. که حالا قبلاً هم عرض شد آن تونل بالا و تونل پایین. کسی تونلی دارد به سمت پایین و سقوط، این میشود ویل. یعنی کسی وقتی این ویژگی را داشت این تو آن تونل است. این را تو آن چاله است. تو آن تونل دارد میرود پایین. الان به هر عملی یک ویلی میتواند باشد. «ویل للمطففین»، «ویل للمکذبین»، «همزه لمزه». آنی که کم فروش است در «ویل کم فروشی». آنی که همزه و لمزه، نیش میزند مسخره میکند، در «ویل همزه و لمزه» افتاده. آنی که مکذب است در «ویل مکذبین» افتاده. «ویل لکل جبار عنید.» آنی که جبار معاند است آن هم ویل است. این شکلی. حالا ویل یک وقت ویل افعال است، یک وقت ویل صفات. این ویل، ویل عمل برای جهنم است دیگر. یعنی کسی برای ورود به جهنم، هر کدام از چاهها ده هزار تا چاه ما اینجا داریم مثلاً به میزان اعمال به تعداد اعمال در شبانه روز. به تعداد رابطهها و به تعداد اعمالمان ما یک چاه به سمت جهنم داریم. همان جور که یک نردبان به سمت ملاقات حق تعالی در هر عمل یک نردبان به بالا داریم، یک چاه به پایین داریم. در هر رابطه در ارتباط زن و شوهر. همان قدر که این ارتباط نورانی باشد، مخلصانه باشد، تکلیفمدار باشد، خدا را میخواهد راضی بکند، ضابطهمند باشد. این معراج دارد. اینها دارند دوتایی با هم میروند بالا. دارند صعود میکنند. و خدای نکرده روی مبنا نباشد این ویل است. میفرماید: «ویل لإمرأة أغضبت زوجها.» ویل برای خانمی که شوهرش را عصبانی کند. خب این هم باز به قول طلبهها تناسب حکم موضوعش این میشود: چه جور عصبانی کند؟ آسیه هم فرعون را عصبانی کرد. آخر عصبانی شد، کشت. عصبانی کردن به حق بود. عصبانی کردن درست. یعنی پافشاری کرد بر عقیدهاش، دست برنداشت. و ام بجای و عصبانی شد. خوبی زن و شوهری است. یک خانمی ولایتمدار، بینش سیاسی سالم دارد، بصیرت دارد، فهم خوب دارد، تکلیفمدار با اخلاص متشرع. شوهر اعصابش خورد میشود میگوید: «باید آرایش کنی بیایی بیرون.» این قبول نمیکند. شوهر عصبانی میشود. خوب بشود که بشود. عصبانی هم شده که شده. حقی ندارد که اینجا بخواهد در موضع مقابل خودش را جبههای مقابل نباشد و بتواند این را راضی کند و متقاعدش کند و بفهماند بهش حرفش را. ولی حالا بر فرض هم نشود مشکلی الان اینجا نیست. آن وقتی که نه، او یک درخواست به حقی دارد. یک درخواستی دارد که لااقل ناحق نیست. حالا به حق هم نباشد ناحق نیست. چون هر چیزی این جوری نیست که یا به حق است یا ناحق. بینشان هم هست دیگر. «موبایل برای فردا کرفس درست نکن. قورمه سبزی درست کن.» حالا این درخواست یا به حق است ناحق نیست. این خانم گوش نمیدهد به هر دلیلی این «اغضبت زوجها» شوهرش را عصبانی کرده. همین جا رفت در «ویل». عصبانی کردن شوهر به همین دریچهای بود برای جهنم. سریع باید برگردد از این ویل بیاید بالا وگرنه میرود تا ته میرود. و «طوبی لإمرأة» ببینید در برابر «ویل» «طوبی» را آورده. خیلی قشنگ. شاخههای متصل به درختی است که این درخت ریشه دارد در بیت امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیهما. این درخت، درخت طوباست و همه اعمال خوب شاخ و برگ این درخت. درخت ولایت حالا خودمان هم ریشه در توحید دارد دیگر. همه اینها به توحید. کسی اگر این فعل را داشت این به طوبا متصل است. پس هر عملی از اعمال ما یک گوشش به طوبا برمیگردد، یک گوشش به «ویل» دارد میرود بالا. شاخ و برگ آن درخت. یادم میرود پایین. یک چاهی است دارد میرود تا اعماق. بعد از خدا دور شدن از خدا. چاه دور شدن از خداست که بدتر از دور شدن از خدا ما هیچی نداریم. نارضایتی خداوند. جوری باشد انسان که این رب کریم، قدیر، غفور، غنی. این خدای همه چیز. این خدای دلبر. این خدای معشوق. این حقیقت دیوانه کننده. این از آدم ناراضی بشود. ما از او دور بشویم. در دافعه او بیفتیم. در مغناطیس بُعد او بیفتیم. در انرژی منفی بیفتیم. دارد پس میزند ما را. این از این بدتر ما چی داریم. این در ارتباطات ما با خانممان، با شوهرمان، با بچهمان همش همین است. هر کلمه که از دهن من بیرون میآید یا دارد من را در مغناطیس جذب حق تعالی میاندازد و میکشد به سمت وجودی در من را کلمه ناقص. منبع وجود نزدیک میکند یا دارد من را دفع میکند از منبع وجود. دارم میروم به سمت عدم. البته هیچ وقت آدم عدم نمیشود ولی هی بهرهاش از وجود مثل این که این چشم من هیچ وقت سفیدی و سیاهی چشمم را از دست نمیدهم ولی انقدر ضعیف میشود ضعیف میشود ضعیف میشود که این سفیدی و سیاهی هست ولی کارایی ندارد، ملحق به عدم میشود. هیچ نشانه وجودی در او نیست. آدم با معصیت خدا این جوری میشود. هیچ نشانه وجودی در او نیست. «لايموت فيها ولا يحيا» معدوم نمیشود ولی هیچ بحری از حیات نموت. نه حیات «لايموت فيها ولا يحيا». این در ویل رفتن است. ویل آن مغناطیس بُعد از خداست. طوبا و مغناطیس جذب خداست. کشش به آن. تو در این ارتباط با همسر راضیش میکنی، دلش را به دست میآوری. به طوبا. «رضی عنها زوجها.» خانمی که شوهرش ازش راضی است. شوهرش ازش راضی است این به طوبا وند است. این خانم به طوبا وصل است. آن خانم هم که شوهرش ازش عصبانی، غضبناک این هم ببین این افتاده در مغناطیس بُعد از خدا و دارد هی از وجود دور میشود. بهرهاش نزدیک میشود. هی از آثار وجودی از او دارد گرفته میشود. دست دارد خاصیت ندارد. چشم دارد خاصیت ندارد. تنفس میکند بدون اثری در این نیست. درس میخواند اثر نمیبیند. به دیگران خوبی میکند اثر نمیبیند. ذکر میگوید اثر نمیبیند. توسل میکند فایده ندارد. هیچ بهره وجودی در این عالم ندارد. هیچ اثری نمیبیند از هیچیش. از هیچیش اثر نمیبیند. آن یکی یک ذره کار انجام میدهد ۱۰۰ تا اثر میبیند. آن در مغناطیس جذب و محبت حق تعالی آثاری میبینی که به خواب شبش نمیدیده. تو شوهرش از او راضی است.
خیلی در اینها حرف است. حالا عرض کردم با همه آن موارد و مصادیقی که عرض شد شما آن گستره را داشته باشید و نگاه کنید ولو در همین که ارضای نیازهای همسرش به نحوی است که شوهرش ازش راضی است این میرود در عالم برزخ آثاری میبیند. آثاری میبیند. گاهی هم اهل نماز ساعت اینها زیاد است متأسفانه. خدایی نکرده ممکن است باشد. این خانم دهه محرم صبح جلسه، ظهر جلسه، عصر، شب جلسه. نه آرایش، نه رسیدن به سر و وضع. آقا کی گفته که مثلاً اگر شوهر شما طالب بود، مایل بود به این که شما با یک سر و وضع آراستهای در محرم در خانه بچرخید، عطری بزنید، آرایشی بکنید، نه این الان محرم عاشوراست. حالا عاشورا تا صبح بحثش جداست ولی روزهای دیگرش محرم صفر کی گفته شما در خانه باید همیشه مشکی پوشیده باشی در این محرم و در خانه؟ حالا بیرونش بحث دیگری است. چرا نباید بر این شوهر راضی باشد و خواستهاش هم به حق است ناحق نیست، به حق است. یا کلمه نامفهوم محیط کارم پر از زن است. هزار قلم آرایش میکنند. من لااقل در خانه خودم احساس کمبود نکنم. یا میگوید به زبان قال میگوید یا به زبان حال دارد میگوید این مطالبه را. این الان این ارضای نیاز از او کار ده تا این جلسه صبح تا شب رفتی را میکند و میروی هم اثری هم نمیبینی. درس اخلاق میروی اثر نمیبیند. این کتاب میخوانی اثر نمیبیند. ذکر شروع میکنی مراقبه را میخواهی جدی بگیری اثر نمیبیند. به طوبا و متصل باشد. این طوبا اینجا حاصل میشود. همسرش از او راضی باشد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «لا ینظر الله الی امراة لا تشکر لزوجها.» خدا نگاه زنی که شاکر شوهرش نیست. حالا اینها همش با بحثهای توحیدی است دیگر. خود شوهر نعمت خداست و هرچی که از او میرسد رحمت خداست. خود شوهر که کارهای نیست. جدای از خدا نیست. همش از خداست. و خدا دوست دارد واسطههای فیضش دیده بشوند. واسطههای فیض نسبت بهشان تشکر باشد. واسطههای فیض بهشان اعتنا بشود به عنوان واسطه فیض بودن. یک خانم شوهرش را واسطه فیض بداند. ببینید الان بنده به شما میگویم. میرویم بانک. بانک که میرویم حقوق ما را ریختند به حساب. آن اداره ما برگه مینویسد میخواهم برداشت بکنم. ۲ میلیون برداشت. میدهم به این کارمند محترم بانک ایشان ۲ میلیون میگذارد پیشخوان. تشکر برای چی میکنم؟ چون این حقوقم را داد. کاری کرد. ۲ میلیون این وظیفهاش را انجام داد. من برگه را به او دادم وام ۲ میلیونم را در ازای این داد. وظیفهاش را عمل کرد. تشکر من از او بابت این است که به وظیفهاش عمل کرد. به وظیفهاش عمل کرد. این خانم هم تشکر میکند از شوهرش چون این آقا به وظیفهاش عمل کرد. بدون سر کار بگذارد، طولش بدهد، اذیت بکند. بعضی وقتها بعضی هم این جوری هم هستند. ولی با محبت نشست نگاه کرد، خواند، درست دقیق انجام داد. تشکر من نانخور نیستم، پولم را از او نمیگیرم. این هیچ کارهای نیست. هیچ دخالتی در آن حقوق من فقط واسطه است. میفرماید خدا نگاه نمیکند به کسی که شاکر شوهرش نیست. به آن خانمی که شاکر شوهرش نیست. «وظیفه است، باید برو ببین شوهرهای مردم برایشان چکار میکند.» این نظر خدا از او برداشته میشود. حالا این نظر خدا برای چیست؟ آن توجه برای چیست؟ ما وقتی به همدیگر توجه میکنیم برای چیست؟ الان یک بابا بچه که نگاه میکند، مادر شب تا صبح پا میشود هی به این بچه کوچکش نگاه میکند توجه میکند. توجه به چی میکند؟ کم و کسری نداشته باشد، مشکل نداشته باشد. توجهات مربوط به نقص و کمال است دیگر. کمالی را میخواهد به او برساند، نقصش را میخواهد از او برطرف کند. این توجه، نگاههای ما به همدیگر این شکلی است. البته ما نگاهمان به همدیگر گاهی به کمال یک کسی دارد. به آن نگاه میکنیم که از او از کمال او لذت ببریم و بهرهمند بشویم. این در بین ما هست. این نگاههای مادی خدا این نیست. در مورد خدا همان نگاه برای رفع نیاز، رفع مشکل. حالا شما میخواهید بروید فلان دستور و ذکر را انجام بدهی که خدا نیازت را، مشکل تو را برطرف کند. خدا همین جاست و تو در ارتباطت با شوهر شاکر باش. اینجا خدا نیاز تو را برطرف کند. به تو توجه میکند، نظر میکند. نظری که رفع نیاز میکند، رفع نقص میکند، ایجاد کمال میکند. یکی از بزرگان گفتم نمیدانم یادم نمیآید. یکی از بزرگان یزدی بود که خدمتشان رسیدیم ایشان فرمود که: «زن و شوهر اگر با هم خوب باشند رزقشان زیاد میشود. چون ارباب دو تا نوکر خوب دارد. وقتی ارباب ببیند دو تا نوکر زن و شوهر با هم خوبند به آنها محبت بیشتر میکند.» ما نوکر امام زمانیم و رزقمان هم دست حضرت است. اگر با هم خوب باشیم حضرت ما را تقویتش میکنم، بهترش میکنم و بیشترش میکنم. پس خانمی که شاکر شوهرش نباشد خدا بهش توجهی نمیکند. و هی «لا تستغنی» در حالی که این خانم مستغنی از آن آقا نیست. بینیاز نیست. بهش نیازمند است. تو چرا وقتی به آن واسطه نیازمندی مثل این که یکی بیاید در بانک سلامی نکند نه جواب سلامی به این کارمند بدهد نه اصلاً محلش بگذارد. کاغذ میخواند و کاغذ پرت بکند. به حساب نیاورد این کارمند این وسط باید انجام بدهد. این تکبرها را خدا دوست ندارد ببیند در برابر واسطههای فیضش کسی تکبر نشان میدهد. این تواضع در برابر واسطههای فیض باعث میشود که رحمت خدا بیشتر جاری میکند و نظر خاص میکند.
خب باز در همین فضا روایت داریم که: «ایمّا امراة لم تستغن عن زوجها و لم تشکر له» هر خانمی که مستغنی از شوهرش نیست. نیازمندش است. به هر حال نیازمند توجه اوست. نیازمند کمک مالی اوست. نفقت اوست. «و لم تشکر له» شاکرشم نباشد. «لم ینظر الله عزوجل» خدا روز قیامت به آن نگاه نمیکند. آن نگاه دیگر نگاه محبت، نگاه رحمت است. توجه ویژه است. کی کم و کسری را برطرف میکند مثلاً فلان مسئول اصلاً یک نگاه به مردم نمیکند. یک نگاه به این ادارهاش نمیکند. یک نگاه هم به این کارمندش، به این منشیاش نمیکند. آن نگاه، منظور آن نگاهی که میآید سلام و علیک میکند که نیست که یک حالی ازش بپرسند. آقا کم و کسری نداری؟ مشکلی نداری؟ میخواهی برایت وامی جور کنم؟ میخواهی فلان جات را مثلاً یک سفارشی بکنم. این نگاه خاص. خدای متعال روز قیامت از این نگاه میکند. در برزخ هم از این نگاهها. آن روایت فرمود که اگر خانمی در خانه جابجا کند چیزی را، خدا از این نگاهها میکند. اگر نگاه کند «لم یعذبه» دیگر عذاب نمیکند. خدایا به کسی نگاه کرد دیگر عذابش. این خانم این شکلی محروم از این نگاه است. و در برزخ میبیند که کم و کسریها برطرف نمیشود. میلنگد. شاکر نبوده. همیشه زبانش دراز بوده در برابر این شوهر. هیچ وقت سرش پایین نبوده. همیشه با این که: «مگر چی کار؟ این کارگری وظیفهات.» خب دیگر چی؟ «دیگر چی کار؟ منم این کار را کردم. تو اگه آن کار را کردی من دعوتم.» اینها، این لحن، لحنی که خدا دوست ندارد به کسی وقتی این جوری صحبت میکند. خودم جمله ناقص. «واگذار به خودش میکنم. این زبان را من خوشم نمیآید. این مدل این گویش ادبیات خوشم نمیآید.»
باز از همین جنس امام صادق علیه السلام فرمود: «ایما امراة قالت لزوجها ما رأيت من وجهك»، یعنی اگر یک خانم برگردد به شوهرش بگوید که من هیچ وقت هیچ خیری از تو ندیدم. یک حکم کلی سریع که قبلاً در موردش صحبت کردیم. فقط «حبط عملها» عملش نابود میشود. این حکم این شکلی است که هیجانی و احساسی و برای جلب توجه و اینهاست. بحث حبط اعمال خیلی وقت پیش در موردش صحبت کردیم. آن حبط اعمال اینجا رخ میدهد و این روایت را هم به هر حال چند تا روایت دیگر داریم در این زمینه. بخوانیم این بچهها منظور حاضران خیلی سریع در این چند دقیقه باقیمانده آن روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را احتمالاً میرود برای جلسه بعد. اگر توفیق باشد جلسه بعد کل آن روایت را میخوانیم. چون خیلی مهم است و خیلی بحث برزخ را باز میکند. که مرحوم صدوق در ثواب الاعمال روایت نقل میکند. اسماء دختر یزید بن انصاری. این اسماء یعنی ایشان نقل میکند. میگوید که: «پیغمبر یک روزی از مسجد رد میشد دیدم که تعدادی از زنان نشستند.» «اسبُّ مِنَ النِّسَاءِ قُعُودٌ». گوینده در تلفظ کلمه دچار اشتباه لفظی میشود و تصحیح میکند: «اسب» صحیح: سب و سبّ یعنی عیب گرفتن تعدادی این خانمها نشسته بودند. «فألوَ بِیَدِهِ اِلَیهِنَّ بِالصَّبْرِ». با دستش گوینده مجدداً دچار اشتباه تلفظی میشود و تصحیح میکند: لطیفه و نکته جمله ناقص میماند. «سلام». دست آوردم بالا. چون نگاه نمیکردند دیگر. قاعدتاً برمیگردند به خانمها زل بزنند. سلام علیکم فلانی چطور است؟ در علما هم اینها را ندیدیم. لحظات. یک دستی بالا میبردند به علامت توجه و سلام. «إیّاکُن و کُفرانَ المُنعِمین.» مبادا شما منعمینتان را کفران کنید. آنهایی که بهتان نعمت میدهند. از آنها کفران کنید. «إیّاکُن و کُفرانَ المُنعِمین.» دو بار این را فرمود. یکی برگشت گفت: «یا رسول الله، أعوذ بالله یا نبی الله من کفران الله.» پناه میبریم به خدا از این که بخواهیم خدا را کفران کنیم. «بله ان احدیكن تتوالى ايامها و تطول و تنسیها ثم یزوجها الله البعل و یوفید حلول الود و قرة العین ثم تغضب الغضبة.» خیلی روایت جالبی است. حضرت فرمودند که همین شماها بعضیتان مدتها بدون شوهر میمانید. مدتها مینشینید که خواستگار بیاید یا شوهر خوب برایتان جور بشود. «در خانه ماندنتان خیلی طول میکشد. تانیس با عین اشاره به کلمه تَأنَسُ که معنای انس میگیرد.» در خانه ماندن از همینهایی که شما بعضیتان در خانه مدتها میمانید. «خواستگار ندارید. خدا روزی میکند یک شوهر برایش پیدا میشود میآید خواستگاری و ازدواج میکند. بعد خدا یک بچه نصیبش میکند. «مفید الود و قرة العین.» یک بچه نور چشم خدا بهش میدهد.» «ثم تعرض الغضبة» بعد این خانم با این همه لطف خدا بهش کرده، عصبانیتش را نمیتواند کنترل کند. غضبش را نمیتواند کنترل کند. «فتُقسم بالله ما رأت منه ساعة خیرا.» بعد این خانم یکهو عصبانی میشود داد میزند قسم میخورد میگوید: «به خدا قسم من هیچ، یک آب خوش از گلوی من در این خانه پایین نرفته. یک روز خوش من اینجا ندیدم. یک ذره محبت من در این خانه ندیدم. یک بار نشد این کار را بکند. یک بار حرف ما را گوش نکرد. یک بار آنی که ما خواستیم انجام نمیدهد.» از این حرفها میزند. میگوید: «من تا حالا یک لحظه خیر در این خانه ندیدم.» «فذلک من کفرانِ نِعمِ اللهِ عزّ و جلّ.» این کفران نعمت است. «وَ ذلکَ من کفرانِ المُنعمین.» این کفران منعمین است. بیاعتنایی. این توجه نکردن. این اعتنا نکردن به نعمتهای خداست. این پشت پا زدن است. این عذاب خدا را میآورد. این جور برخوردی خدا بدش میآید. قهرش میآید. از این کارها نکن. اینها کفران است. خب این هم از این روایت.
روایت بعدی پیامبر صلی الله علیه و آله: «ایما امراة کلفت زوجها فی امر نفقة و کلفته ما لا یطیق.» هر زنی که در امور نفقه به شوهرش فشار بیاورد. بیش از آنی که مستحق است و لازم و اینها فشار میآورد. و چیزی بیش از آن میخواهد. بیش از آنی که کار و زندگیش باهاش راه میافتد. سطح درآمد شوهر را میداند. سطح نیاز خانهاش را میداند که نیاز اولیه و فوری نیست و درآمد شوهرش هم کفاف نمیدهد را میخواهد. هر خانمی که این شکلی باشد. «لا یقبل الله منها صرفا و لا عدلا.» این کارهایی که میکند در دنیا اثری برایش انجام نمیپذیرد و خدای متعال قبول نمیکند ازش. «إلا أن تتوب و ترجع.» مگر این که توبه کند و «ترجع.» اشاره به توبه و بازگشت. و «تطلب منه طاقته» در حد توانش از این آقا، قدر توان آقا ازش بخواهد. خب این هم از این روایت.
روایت بعدی: «من کانت له امراة لم توافق.» هر کسی که یک خانمی داشته باشد که باهاش موافق نیست. «و لم تصبر علی ما رزقه الله تعالی به.» به آنی که روزی این شوهر شده این خانمه قانع نباشد. به هر حال آقا دارد زحمتش را میکشد. صبح میرود بیرون سر کار میرود. شاغل است. از کار کم نمیگذارد. انجام میدهد وظیفهای که به دوشش است. درآمد. هی غر غر غر. «من خواستگار این جوریم داشتم.» «چرا با آن ازدواج نکردم؟ آمدم زن تو شدم. بیعرضهای. برو ببین باجناقت دارد چی کار میکند. صبح میروی شب میآیی آخرشم آخر ما نمیتوانی فلان چیز برای ما بخری. این هم آخه کار تو داری. تو هم شدی مرد. تو هم خاصیت داری. عرضه نداشتی برای چی زن گرفتی.» از این حرفها میزند. موافق نیست. صبر هم نمیکند. «و شقت علیه.» به این شوهرش سخت میگیرد. مشقت ایجاد میکند برای شوهرش. «و حملته ما لم یقدر علیه.» زورش میکند به این آقا کارهایی را که این آقا در قدرتش نیست توانش را ندارد. «لم یقبل الله منها حسنة.» خدا هیچ حسنهای از این خانم قبول نمیکند. «تتقی النار.» هیچ حسنهای که بخواهد باهاش آتش جهنم را از خودش دور کند برایش ایجاد نمیشود. چون قبلاً عرض کردیم آتش جهنم همان حقیقت دنیاست. حقیقت ملکوتی دنیاست. این خانم هم که این شکلی است این غرق در دنیا و تعلقات به مادیات است. این هم دنیا برایش جهنم است. هم شب اول قبر جون کندنش مصیبت است. موقع مردنش مصیبت است. شب اول قبرش طولانی است. و ورودش به برزخ خیلی سخت است. آتشی را نمیتواند با اینها دور بکند. چون چیزی ندارد که باهاش تعلقات. چون حسنات باید ما را از تعلقات مادی در بیاورد دیگر. خانمی که این شکلی است گرفتار تعلقاتش است. آتش گرفته وجودش. حسنات همش فایده ندارد. چون حسنه باید او را از تعلق در بیاورد. حسنات اگه فایده داشت که این جوری نمیشد. اصلاً حسنه اگه فایده داشت نشانهاش به همین بود که این با شوهرش خوب میشد. این چون شوهرش خوب نیست و این جور درخواستها و توقعاتی دارد خودش علامت قبولی قبول نشده و همه را به باد داده. هرچی بوده آتش تعلقش به دنیا سوزانده. «و غضب الله علیها ما دامت کذلک.» تا وقتی همین شکلی است خدا بهش غضب دارد. ببینید ما در نماز هر روز میگوییم: «غیر المغضوب علیهم.» خدایا ما را جز مغضوبعلیهم قرار نده. یکی از اقسام مغضوبعلیهم کیست؟ خانمی است که به درآمد شوهرش راضی نیست. صبر نمیکند. اذیتش میکند. بهش فشار میآورد. یعنی هر روز همه ما داریم از خدا میخواهیم این شکلی نباشیم. معین زن اِ... نباش. مغضوب علیهم نباش که یکیش این است تا وقتی این خانم این شکلی است مغضوبعلیهم است. خدا بهش غضب دارد.
روایت بعدی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «لا یحل للمرأة أن تُکلِّفَ زوجها فوقَ طاقتِهِ.» برای خانم حلال نیست که شوهرش را به بیش از طاقتش مکلف کند. فشار بیاورد روی دوشش. بیندازد فوق توانش را. «و لا تشکوه إلی أحد من خلق الله عزوجل.» یا از این شوهر برود پیش احدی از مخلوقات خدا گله کند. «لا غریب، لا قریب.» نه نزدیک نه دور. این خیلی روایت عجیبی است. حق ندارید این خانم از شوهرش برود گله کند. نه پیش نزدیک نه پیش دور. نه پیش مادرش، خواهرش. نه پیش مادر و خواهر خودش. نه پیش مادر و خواهر شوهرش. نه دور. اینستاگرام، سریع میگذارند در گروه خانوادگی. میگوید در مهمانیها داد میزند حق ندارد. مگر یک مورد خاص نادری از باب نهی از منکر شرایط ویژه که آن مواردش خیلی خاص است و اهل تشخیص میتوانند تشخیص بدهند. عمده مسائل این شکلی نیست. «برایم رفته فلان لباس را خریده. این جوری کردی. یک گل بهش گفتم بگیر گل فلان دوست دارم. رفته فلان گل را. آی خلق الله، آی فلانی، آی شمسی، آی کبری، آی فلان.» مجوزی برایش نداریم. و حلال نیست برای خانم و عقوبت هم دارد. مشخص است. فرمود: «لَو أنّ جَمیعَ ما فی الأرضِ مِن ذَهَبٍ و فِضَّةٍ حَمَلتِ المَرءَةِ إلی زَوجِها.» خیلی این هم از آن روایتهای فوقالعاده است. «ثمّ ضَرَبَتْ علی رأسِ زَوجِها یوما مِن الأیّامِ تَقولُ مِن أنتَ إنّما المالُ مالِي.» مال کی بوده است؟ این پیغمبر ۱۴ قرن پیش فرمودند. خیلی این حدیث آپدیت و به روز رسانی شده است. کامل مطلب مطلب دقیق و به روز. فرمود که: «اگر یک زنی همه طلا و نقرههای روی زمین را ببرد خانه شوهرش جهیزیه که با خودش برده این باشد یک روزی از روزها سرکوفت بزند به این شوهر بگوید: تو کی؟ «إنّما المالُ مالِي.» همه این زندگی من را آباد کرده. مال مال من است. من اینها را آوردم. تو چی آوردی؟ تو چی داری؟ کی تو را به حساب میآورد؟» «حبط عملها.» عملش حبط میشود. «و لو کانت من أعبد النّاس.» از عابدترین مردم هم که باشد اعمالش حبس شد. «إلا أن تتوبَ و ترجع.» مگر این که توبه کند. برگردد. عذرخواهی کند از شوهر. که اعمال حبس شده. توبه اعمال حبس شده را مانع هفتش میشود. نابود که نمیشود. بین ما و اعمالمان مانع میافتد. ما دیگر از آن اعمال بهرهمند نمیشویم. این میشود حبط. باز اگر توبه کنیم حبط برداشته میشود. یعنی ارتباط ما با اعمالمان دوباره برقرار میشود. خب این هم از این روایت.
آخر هم از پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ایما امرأة سألت زوجها طلاقاً فی غیر ما بأس.» هر خانمی که بیجهت از شوهرش طلاق بخواهد. الکی. موارد الکی همین بود که عرض کردم بحث تعدد زوجات و اینها. مگر این که واقعاً شوهر دارد بیعدالتی میکند، ظلم میکند و مواردی. و آنجا واقعاً باید یک کارشناس با تقوا و خداشناس بگویید که: «آقا اینجا مصلحت در طلاق است.» نه آدمهای خدا نشناس و جوگیر و هیجانی. اینها نه. آدم خداشناس و مشاور عاقل و امین. خلاصه اگر بدون جهت از شوهرش طلاق بخواهد، طلاق الکی بخواهد بگیرد. «فَحرامٌ علیها رائحة الجنّة.» بوی بهشت بر این خانم حرام است. دیگر ببینید دیگر در جامعه ما اوضاع چه خبر است. بوی بهشت. چون بوی بهشت بوی هر چیزی ایجاد انس میکند دیگر. مأنوس به بوی آن میشود و آن بو از جنس انس است. وقتی کسی هم با کسی انس میگیرد بوی او خیلی در شامه اوست. بو کلاً یکی از التزازات، لذت ویژهای است. و بو حکایت از یک لذتی میکند پیشاپیشی که آدم به آن خودمان لذت برسیم. مثلاً عصرها که محضر است این پیشاپیش اصلاً نسیم و باد آن پیشاپیش و بشرا دیگر به تعبیر قرآن بشارت یک رحمت و لذت و یک نعمتی است. عطر و بو این شکلی است. لذا پیغمبر هم عطر را و بوی خوش را خیلی از نعمتهای دنیا دوست داشتند. اولاً این که جز لذتهای لطیف. خیلی لطیف است این لذت. و ثانیاً حکایت از یک لذت بالاتری دارد میکند. یک بوی و نسیمی از او آمده که خود همینش آدم را شیفته و شوریده میکند و مقدمهای است برای حرکت. شما بوی غذا وقتی میآید بزاقها در شما تحریک و گرسنگی شما تشدید میشود، میل شما به غذا بیشتر میشود. این اثر بو است. خدا در این بو اثری قرار داده. لذتی قرار داده. حالا خود بهشت چیست؟ بوی بهشت چیست؟ حالا این روایت میخواهد بگوید که بوی بهشت یعنی حتی بوی بهشت هم به مشامش نمیرسد. خود بهشت که هیچی. این روایت منظورش این است یا این که نه خود بهشت را میرود بوی بهشت را بهره ندارد. خب این طلاق چون به هر حال حرام که نبوده این خانم طلاق گرفته این موارد احتمالاً منظور همین است که این خود بهشت هم که برود آن بو را ندارد. مثل این که آقا غذا جلویت بگذارد. بو بویاییت را از دست بدهند. لذت بویایی محروم است. یعنی شما آبگوشت جا افتاده که ۵ ساعت جوشیده را جلویت بگذارد و بو نداشته باشد. قورمه سبزی ملس جا افتاده با روغن کرمانشاهی گوشت بره جلویت بگذارد بو نداشته باشد برایت آدم لذتی هم نمیبرد. فقط سیر میشود. این روایت خصوصاً این روایت احتمالاً منظور همین است که این ولو بهشت هم برود بوی بهشت را ندارد. لذتی از این بهشت رفتن ندارد. انگار آن موافقت با شوهرش نبود دیگر. باید سر میکرد. باید راه میآمد. باید همراهی میکرد. آن موافقت آن انس چون نبود بوی بهشت هم از جنس انس است. آن حالتی است که یک موافقتی میخواهد ایجاد کند. یک وفقی میخواهد شکل بدهد. بو اول میآید یک بین معده شما با این غذا ایجاد میکند. معده تمنا میکند و غذا را بهش میدهند. این بو است دیگر. اثر بو است. حالا بحث بو و ملکوت بو خودش یک بحث مفصلی است که مثلاً بوی خوش در نماز چرا اثرش این است نماز ۷۰ برابر میکند. و همین جور جاهای مختلف. بحث بو بحث جذابی است. ملکوت بو، نجاست یکی از شاخصههایش این است وقتی یک چیزی نجس میشود بوش تغییر میکند. خب اینها بحثهای مفصلی در مورد بو خیلی میشود ولی حالا اینجا بوی بهشت. بوی بهشت اول میخواهد یک شوقی ایجاد کند. یک موافقت ایجاد کند. خب این خانم موافقت با شوهرش را نداشته. از این موافقت حرم بجای اهرم بوی بهشتی را دیگر محروم است. اینها روایات بسیار فوقالعاده و جالبی است. مطالب عجیبی دارد. میخواستم یک خاطره از مرحوم جوادآقای تهرانی بگویم که فرصت نشد. انشاءالله جلسه بعد اگر خدا توفیق بدهد ماجرای جواد آقا را میخوانیم و میگوییم. بعدش روایت پیغمبر صلی الله علیه و آله در ثواب الاعمال و «إقامة». و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه شصت و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتادم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...