ازدواج و واسطهگری در ازدواج
چهره ملکوتی پادشاهان مختص چه افرادی است؟
سختگیری در فراهم کردن شرایط ازدواج
ملکوت مستاجر و موجر
معنای عرش خدا و سایهی عرش خدا
آثار واسطهگری در ازدواج
آیا مقصود از مجردها فقط جوانان هستند؟
ملاک مهم در سن ازدواج
روایاتی ترسناک در مذمت مجرد ماندن!
ملکوت ارتباط زن و شوهر با هم
نکاتی مهم در مورد آزار و اذیت کردن همسر در خانه
غیرت بیجا!!
تمام حسنات با این تهمت از بین میرود
مورد لعن و برائت خدا هستیم اگر…..
رحمت خاص خدا به نوزادان
محبت خدا نسبت به خانههای آباد
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین.
در مورد ملکوت خانه و خانواده نکاتی عرض شد. جلسه قبل به بحث ازدواج و واسطهگری در ازدواج رسیده بودیم. نکاتی گفته شد، روایاتی را خواندیم، مطالبی طرح شد و تگره دیگری را در این جلسه خواهیم داشت که نکات خوبی دارد.
ابتدا یک روایت در مورد دختران و یک مورد در مورد پسران. «بنده» جدّ دخترانش این است: فرمود که «من زوج وجها الله یوم القامه...» اگر کسی واسطه ازدواج دختری بشود، نه دختر خودش (دختری، حالا چه دختر خودش باشد، چه دختر برادرش باشد، فامیل باشد، دختر همسایه باشد، هر دختری، هر جای عالم)، واسطه بشود برای ازدواج، خدای متعال روز قیامت تاجِ مُلک بر سر کسی که واسطه شده میگذارد. خوب، اولاً تاج چیست؟ بعد، تاج مُلک چیست؟ خودِ تاج یک زینت است برای سر. یعنی این سر، سرِ ارزشمند است. کلاههایی بهعنوان مثال برای فارغالتحصیلی گذاشته میشود که البته الهام گرفته شده از لباس روحانیت (لباس بوعلی سینا). کد لباس روحانیت از این قبیل است؛ در مورد افرادی است، یعنی قاعدهاش بر این است. حالا درست است ممکن است بر افراد (دیگر هم) باشد، ولی کلیّتش این است که این (تاج) یا عمامه وقتی گذاشته میشود، یعنی این سر، سرِ ارزشمند است. (در مورد پادشاه) بر سر حاکم میگذارند تاج را. علامتش این است که این با فکرش دارد همه چیز را تدبیر میکند. این (افراد) در بین افکار، در بین سرها، این عقل ارزشمند است. فکر کردن؛ در مورد روحانی به نحوی، در مورد عالِم به نحوی، در مورد فارغالتحصیل. البته گاهی هم یک پوششی برای (سر) است، در کلاهها و اینها پوشش است، در مورد سر زینتی به حساب میآید. تاج و البته اصل عمامه، تاج و عمامه نماد این فکر است. فکری که زیر این (تاج) است، یک قیمت دارد. حالا در مورد پادشاه، یعنی تدبیرگر امور جامعه. به او این حاکم (تاج میگذارند)؛ مُلک و تدبیر امور با اوست، او فکر و خرد تدبیرگر هزاران نفر و میلیونها آدم است. حالا آن هم باز خیلیها اهلیت ندارند، در آن تاجی که عمامه است (اهلیت ندارند)، ولی به هر حال اصل قاعدهاش این است.
خوب، اینجا تو دنیا اعتباری و جایی است که خیلیها میتوانند فیلم بازی کنند، حقه سوار کنند و دروغ بگویند. در عالم ملکوت، برزخ و واقعیت، آنجا متناسب با اعمال و افکار طرف، (نشان داده میشود که) واقعاً چه کسی پادشاه میشود، حاکم میشود، تاج و عمامه بهش میدهند. چهبسا افرادی اینجا سرهایشان را قیرگونی کنند (پنهان کنند) و چهبسا اینور افرادی در آلودگیها داشتند، شغلشان طوری بود که با گریس و روغن و سر و (کار داشتند) و آن طرف عمامه، این تاج (برای آنها نمایان) میشود. این حکایت میکند از اینکه این آدم، آدمی بود که تو دنیا افکارش و فکر خیر و تدبیرگری و رسیدگی به امور مردم و رفع نیازهای مردم (بود). پادشاه، پادشاه (واقعی) است؟ بعد (چگونه) نیاز مردم و گرفتار غصهای از دل زدودن و (اینها را انجام میدهد؟) پادشاه حقیقی این است. البته بعضیها هم هستند که صبح جمعه میشایستهاند (مسئولیت دارند) و حکومت مردم (برعهدهشان است). شب خواب ندارد و خجالتزده است از مشکلات مردم و دردمند. آدمی که، آدمی که واقعاً درد دارد، آن پادشاه (واقعی) است. در ماجرای حضرت یوسف، آدم خوشباطنی بوده، همین که خوابی که مربوط به درد مردم بود را پیگیر بود تا تعبیر خوابش را بفهمد. تا جایی که حتی یک زندانی را آزاد کرد و در خواب بهش فهماندند که مردم دارند قحطیزده میشوند و هفت گشایش (آورده میشود) و هفت سال قحطی (خواهد بود). آدمی که واقعاً پادشاه و ملکه است، این شکلی است دیگر؛ درد مردم دارد. حالا اگر کسی اینجا دغدغه زندگی مردم را داشت، بچههای مردم را بچه خودش میدانست، خودش را در جایگاهی میدید که احساس مسئولیت میکرد نسبت به بقیه، این احساس مسئولیت، این چهره مُلک و پادشاهی و این تاج بر سر دارد این آدم در ملکوت. و این تاجش علامت این است که این فکر، فکر مقدس و پاک است. این تاج هم ملائکه دارند دیگر، ملائکه هم مدبرات هستند. «مدبرات الامور» در تدبیر (جهان). این تاجشان هم به خاطر همین کلاه است. تاج ملائکه عمامه است. تیجان الملائکه. جمع تاج میشود تیجان. گفتند تیجان الملائکه، عمامه الامامة. تیجان عمامه تاج، همین شکلی هم هست. جنس شکل همین، بغلش آویزون الک دارد و همینجور حالا یا سرخ و سبز، رنگهای مختلف. سیاه برخی ملائک، ملائکهای که در حرم (هستند). ایام محرم هم هست و نزدیک به عاشوراست. ایامی که عزیزان این جلسه را گوش میدهند. اهل دلی از اساتید میفرمودند: «چهار هزار ملکی که ظهر عاشورا (به زمین) آمدند و اذن (گرفتند) تا روز قیامت در کنار امام زمان مشغول عزاداری (باشند)». فرمودند که: «من دیدم این تحت (عمامه) آویزون (است)، موهای بلند، چهره تمثلی ملائکه. موهای (آشفته) و ژولیده، یک عزادار شانه به دست به سر نکشیده، دست به سر و اینجور غبارآلود، صدای ناله و گریهشان بلند (بود). فقط وقتی صدای اذان حرم بلند میشد اینها ساکت میشدند، باز بقیه اوقات نالهشان بلند بود. اینها عمامههای مشکی (داشتند). ملائکه با عمامه مشکی.» (شاید اینها عمامه نداشته باشند، ولی تمثل کردهاند) ملائکه با عمامه مشکی، نماد غم است. رنگ مشکی به هر حال. این این شکلی است. کسی که واسطهگری میکند، اینجوری میشود و دغدغه دارد برای مشکلات مردم، که یکی از مشکلات مردم ازدواج است. که واقعاً (این) نیاز کار و امور مختلف است. واقعاً نیاز کمک و کار است. (اهمیت) ازدواج در مورد دختر به نحوی، در مورد پسر (هم) دارد.
فرمود: «من انکه هر کی به بندهای از بندههای خدا...» حالا این «عبدا لله» یا معنایش این است که یعنی بندهای را به خاطر خدا (واسطه شود) یا بندهای از بندههای خدا را واسطه ازدواجش بشود، «وضع الله علی مسیحی تاج الملک» (خدا بر سر او تاج پادشاهی میگذارد). همین دنیا میگذارند. بروزش تو همینجا تاج دارد. یعنی کسی که چشم ملکوتی و برزخی دارد، وقتی (او را) با تاج میبیند. چیکار کرده؟ خودش هم شاید نداند که واسطهگری (برای) جهیزیه کرده، یک پولی ریخته برای جهیزیه، یتیمی را آب و گل درآورده، ازدواج را همراهی کرده و (اینها). به هر حال، اینها همه پادشاهی است.
و روایت دیگری از پیامبر اکرم (ص): «پسرا و دختراتون را همسر بدید.» گفتند: «یا رسول الله، حالا أبناء (پسران) اونها پسرانمان هستند. زنشان میدهیم. دخترانمان را دیگر چه شکلی همسر بدیم؟ بریم از تو خیابون یکی ورداریم ببینیم آقا تو رو خدا دختر منو بگیر؟ دختر (ما را؟) دختر چه شکلی شوهر بدیم؟» حضرت فرمودند: «حلوهن بالذهب و الفضه.» طلا و نقره برای اینها بگیریم. به سر و دست اینها آویزون کنید. اینها را آراسته کنید. زیورآلات تو همون فضاهای جمعهای خانوادگی و با خانمها و اینها. مجلس روضه که میرود این ایام... حالا نه آنقدری که دیگر تحت الشعاع مجلس روضه (قرار بگیرد). گاهی تحت الشعاع تیپ و قیافه و لباس مشکیهای آنچنانی (میشود) که میلیون (میارزد). فلانی برسه تو مجلس روضه که نشسته، چهار تا خانم هم میبینند، بالاخره شوهر براش پیدا میشود. این شکلی زمینهساز ازدواجش میشوی. یک طلا و نقره گردنش آویزون کن. نه الآن با طلای گرم. «و أجیدوا لهن الکثفه لباس» (لباسهای خوشرنگ بپوشانید). لباس قشنگ. باز هم نه برای خیابون جلوی نامحرم. تو همون جمعهای خودمان. همین که عرض کردم: مجالسی که توش (حضور) دارد. یک دختر وقتی مدرسه میرود، چه اشکال دارد لباس قشنگی داشته باشد داخل مدرسه؟ زیر روپوش لباس (قشنگ داشته باشد و) رو کلاس درآورد؟ آن خانم معلم چادرش را بردارد، با یک مانتو (و) وضعیت، حتی چه اشکال دارد یک خانم معلم سر کلاس روسریاش را هم بردارد، مقنعهاش را هم بردارد؟ حالا مگر اینکه بگیم بچهها (حواسشان) پرت (میشود). اوّلش غیرعادی است. وقتی (یک نفر چنین کند).
یکی از کارهای خوبی که این «شبکه پویا» دارد میکند، اینکه کارتونی ساخته؛ مادر تو خونه، موها را جمع کرده و سارافون پوشیده، تیپ (زده). حتی اگه میتوانستم مثلاً آرایشش را هم نشان بدهند، اگر مفسده نداشت خیلی خوب بود. به هر حال، مادر بیرون با چادر است و این، همون مامان تو خونه (در) کار کارتون است. اینها را حالا ما تو سریال (نشان نمیدیم)، دستمان بسته است. مامانهایمان از خواب بلند میشویم، با مقنعه و روسری. رو تخت با مانتو خوابیده بود! اینها فانتزی است دیگر. چه اشکال دارد که اینها تو جمعهای خودمانیشان یک کمی به سر و (صورتشان) برسند؟ این سختگیریها، خداوکیلی نه خدا گفته، نه پیغمبر گفته. این هم که از کلام پیغمبر دقیقاً برعکس (است). میفرماید: «اینها (را) بهشون برسید، زمینه ازدواج فراهم میکند.» حالا بنده در مورد اصلاح سر و صورت و اینها حرفی نمیزنم چون دیگر خیلی دامنهدار میشود و خیلی کشدار میشود و شر میشود. ولی شاید باز هم ما در مورد همین «کاتولیکتر از پاپ» رفتار میکنیم. آنقدر که ما سختگیری دستی به سر و روی این دختر تا ازدواج زده نشود و اینها. اینش شاید واقعاً دیگر نه خدا گفته باشد، نه (پیغمبر).
به هر حال، این کلام پیغمبر (است). فرمودند: «زمینهساز ازدواج (باشید)» تو اون جنبه و ارتباط با خانمهایش. اگر ما سختگیری نکنیم و زمینه و فضا را (فراهم کنیم). این یک بستر خیلی خوبی است برای (ازدواج). و این دختر را میبینند. زیباییهای خود همون سر و روی به هم ریخته و لباس به خود نرسیده و اینها زدگی میآورد دیگر. یک خانمی هم که میخواهد دنبال مورد (مناسب بگردد). جمع نکات مهمی است. پیغمبر (ص) از همه روانشناسان روانشناستر بودند دیگر.
«أحسنوا إلیه نحله.» یک نحلۀ خوبی براش فراهم کنید. نحله هم به مهریه گفته میشود، هم به جهیزیه. حالا یا منظور این است که مهریش را سبک کنید، یا منظور این است که جهیزیه خوب براش فراهم کنید. البته خود پیامبر اکرم (ص) جهیزیه برای دخترشان آماده نکرده بودند. ما تو اون جلسه که بحث شه شناس که در مورد ازدواج با عنوان «ازدواج دو دریا» (بود)، در مورد این صحبت کردیم که همون مهریه را پیامبر اکرم (ص) خرج کردند و شد جهیزیه. قشنگترین کار همینه. مهریه را نقداً بگیرند. «کی داده کی گرفته؟» امیرالمؤمنین (ع) دادند، پیامبر (ص) گرفتند که مهریه را. «کی داده، کی گرفته؟» (اینها) امیرالمؤمنین (ع) دادند، پیامبر (ص) گرفتند. و جهیزیهای که کمرشکن است و بابای دختر بنده خدا، اگه سه تا دختر داشته باشد، برای بعضیها پنج تا دختر داشته باشد و همه را بخواهد جهیزیه بدهد، این واقعاً کمرشکن و انصاف نیست. حالا بهتر این است که مهریه را نقدش کنند و تبدیلش کنند به جهیزیه. مهریه سبک، ۱۴ تا سکه، ۵ تا سکه، یا اون مهر السنۀ زهرا سلام الله علیها، (با آن) کار نداریم. همون را نقداً پرداخت بکنند، جهیزیهشان (را) جهیزیه (مناسب) بگیرند، برن سر خونه زندگی. بعداً مهریه است. نه (اینکه) مهریه هر (چیزی) میشود تو دست دختر. دختر برای اینکه بخواهد باهاش اعمال قدرت کند، زهر چشم بگیرد. نه (اینکه) جهیزیه کمرشکن میشود برای خانواده دختر و از همون اول مشارکت با همدیگه. پسر هم سهیم شود تو جهیزیه. خریده میشود و نظر هر دو (ملاک باشد). این چقدر مهر و محبتها را تقویت میکند. در حالی که ما بخواهیم مثلاً از بچگی جهیزیه جمع کنیم برای بچه. ۱۰ سال پیش یخچال را خریدند، الآن یخچاله دیگر دِمُده شده. از بچگی جهیزیه جمع میکردند. به هر حال، این هم نکتهای است. مهریه جهیزیهاش را خوب کنند. «یرغب فیهنه». رغبت میشود در این دخترها، زمینه ازدواجشان فراهم میشود.
روایت بعدی از پیغمبر (ص). خیلی روایت، روایت زیبایی است و خیلی هم غریب است. معمولاً تو بحثهای ازدواج و اینها نمیگویند دیگر. چون مثلاً در مورد شرایط و بحثهای این شکلی انتخاب همسر میخواهند اینها میخواهم صحبت کنم. این روایت ربطی به اونجا (ندارد). جایش فقط همین بحثی است که ما در مورد برزخ و ملکوت و اینها داریم صحبت میکنیم.
پیغمبر (ص) فرمود: «تزوجوا و زوجوا.» هم زن بگیرید، هم زن بدهید. هم خودتان ازدواج کنید، هم واسطه ازدواج (شوید). «الّا فمن مسلمه ازّمه حَزّ.َ» (تو برخی ترجمهها به اشتباه اینو ترجمه کردن «سعادت!» که نگفتم حذف واژهای که ما تو فارسی به کار میبریم.) میگه «حَزّ بابائه.» میگه: «بچهمون دیدم قرآن میخونه، حَزّ.» یکی از چیزهایی که حَزّ مرد مسلمان است که حَزّ میکند کیف دنیاست. یکی از کیفهای دنیا، یکی از لذتهای دنیا این است، «انفاق و قیمت أیمه». این است که به یک زن بیسرپرست که حالا یا دختر مجرد (است) یا زن مطلقه، زن همسر از دست داده. این نفقه به عنوان همسر دنیاست، (این) کیف دنیاست. خدا برای مرد مسلمان قرار داده که خرجی زن، خرج یک زنی را خدا رزق یک زنی را در جیب یک مردی (قرار داده است) وقتی دست به جیب روزی ده (میشود) زنی. یکی از لذتهایی که تو غرب محرومند بندگان خدا ازش، البته الان دارم برمیگردند توی موج پنجم مدرنیته که الان در غرب راه افتاده، برمیگردند. یکی از شگفتیهاشون این است وقتی برای زنهای غربی تعریف میکنی، میگی که در فرهنگ اسلام زن دست به جیب نمیشود و مرد باید نفقه زن را بدهد، واقعاً این است! خیلی تعجب میکند! خیلی شگفتآور و خیلی فوقالعاده است براشون. «چقدر این دین، چقدر مکتب، مکتب جالبی است که زن نباید خرجش را بدهد!» و دندش نرم (نیست)، هزینهها نصف نصف (نیست). تو زندگی کیف میخواهی بخری، با خودت. مترو خودت. اگه بیرون غذا خریدی، با خودت. خرج خونه، نصفش با توست. خونهای که اجاره کردیم. رسوخ کرده تو زندگیهای ما. یک وقتی ضرورت (بود) همکاری، نخریزی میکردند. درآمد داشتن از این راه. گاهی همیشگی هم نبوده. گاهی بوده، کمک خرج مرد شدن. با شرایطش و با موقعیتش و با سنجش همه فضاها و اینها. مرد این حس مسئولیت را نداشته باشد و ساختار مرد... یکی از لذتهای زندگی این است. خدا خرجی یک زن را در جیب یک مرد قرار داده و مرد مسلمان لذت میبرد از این. و هیچ چیزی برای خدا محبوبتر از اون خونهای نیست. هیچی خدا آنقدر دوست ندارد. اون خونهای که با ازدواج آباد میشود. آبادی و خونه (ای که) ما، خونههای آباد داریم، «بیت معمور»، و خونههای خراب. آن خانههای مجردی و تک نفره جدا جدا. پسر واسه خودش خونه گرفته بود. خونههای دانشجویی و اینها، حتی خوابگاهی. این (خانهها) آباد نیست. حالا نمیگویی من که حالا همش در نگاه خدا منفور است؟ نه، حالا منفور هم نباشد، محبوب نیست. آن خونه محبت و قلب دو نفر برا هم (میتپد). یک خانمی منتظر این آقا از سر کار برگردد. آقایی است که ساعت کار و اداره تموم بشود، برگردد، برود خونه همسرش، بچههایش. این با عشق پاشده غذا (آماده کرده). الان که این آقا، آن (آقا) با عشق، دستش پره. کلی بار تو دستشه. تو خورجین موتورش است، (تو) صندوق ماشین. با یک عشقی رفته بازار و ترهبار و چه میدانم این حرفها. بارکشی کرده، آورده به همسرش بدهد. اینها را خدا، حالا تعبیر خدا عاشق اینهاست. محبت اسلام با ازدواج، نکاحی که خدا خواسته. ازدواجی که خدا گفته، محبوب خداست. و این محبوبیت هم صورت برزخی دارد. و هیچ چیزی هم مهمتر از این محبوب خدا بودن نیست. یک کاری بکند که دل از خدا (ببرد). این دیگر بارش را بسته، نونش افتاده تو دبه روغن. اگر کسی که خدا خوشش بیاید. خوشش بیاید. یک وقت در حد رضایت است. یک وقت در حد محبت است. یک وقت خدا خوشش میآید یعنی (راضی است). یک وقت خدا خوشش میآید یعنی دوست دارد.
خونهای که برای ازدواج گرفته میشود، لذا بعضی دربشون (مسلمانان) بر این بود که خونه اجاره (میدادند) به دختر و پسری که تازه ازدواج کردهاند. با نصف (قیمت) یا اصلاً وقف در گردش کرده بودند. سالی یک سال، یک بار به یک دختر. خیلی خوب است. بنده همینجا این دعا را علنی (میکنم). جلسه را ضبط میکنیم. عصر جمعه است. وقت استجابت دعا. حالا بنده خودم خونه از خدا (میخواهم). حالا به ما هم خونه (بده). «گل جمالش» و چیزی از او کم (نمیشود). به ما از خدا میخواهم. جلوی جمع میخواهم. ریا در این دعا میکنم و شماها آمین بگویید. هم در مورد من محقق بشود. خدا به ما یک (خانهای بدهد) و یک نحوی خلاصه (طوری باشد که) و در جوانی که یک سال یک بار یعنی سالیانه در (آن زندگی کنند). اولاً خیلی خرابی ندارند تو خونه و آباد میکنند. حالا بعضیها این کار زشتی است که میکنند. اینها تا بچهدار میشوند، اینها را بلند میکند یا میکشد رو اجارهشون. «بچهدار شدی، بچهدار (شدی؟!) چون امسال بچهدار نشدی، من میکشم رو اجاره. بچهدار شدی، من نمیکشم!» و این هم عیدی! رزق من هم خدا میرساند. نمونه رزق رساندن خدا به تو. بالا (نرود). و خدا از راه دیگری تأمین (میکند). چون بچهدار شدی، این محبوب (خداست). هر چقدر این بچهها تو خونه اضافه میشوند، این هی محبوبیت اون خونه برای خدای متعال (بیشتر میشود). صدای گریه بچه بلنده. «رحمت حق جاری». و به واسطه اون خونه، عذاب را از کل اون امت برمیدارد. اطفال رضیع در روایت (آمده است)، شیرخوارهها. اینها گریه که میکنند، عذاب از یک امت برداشته میشود. تعداد بچههای شیرخوارهمان را بیشتر کنیم، شاید کرونا زودتر از این مملکت برداشته بشود. و شاید به برکت این شیرخواره، مثلاً این خانواده قرار بوده کرونا بگیرد، دیگر نمیگیرد. یا قرار بوده با کرونا این پدر و مادر از دنیا (بروند)، به واسطه اشک این بچه، رحمت برای خونه جاری شده، اینها از دنیا نمیروند. و خدا (از) صاحب خونه که تو این خونه اشک بچه شیرخواره را (تحمل نمیکند) به حساب نمیآوریم.
ببینید عزیزان! اصل نکته اینه: ما میگوییم اولاً ما سکولار داریم زندگی میکنیم. ملکوت هیچ جای زندگیمون نیست. ما میگوییم ملکوت را قبول داریم، معاد را قبول داریم. یا برای امواتمان که مجلس ختم بگیریم، یکی اون بمیره بریم سر قبرش، یا یه شب جمعهای بدیم نهایتاً. الان حقالناس این دیگر ته باور ملکوت است. ملکوت همه زندگی ماست. وقتی که من صاحبخونه مستاجرم بچهدار میشود، این الان یک ملکوتی در خانه من که به او اجاره دادم شکل گرفته. یک ملکوتی در ارتباط من با این مستاجر شکل گرفته. یک ملکوتی در ارتباط اینها با من. من همین که هزینه رحمتی که تو خونه من داره جاری میکنه، برام بسه. من باید منتدارش باشم. برم دستش رو ببوسم. خونه بچهدار شدی. عذاب را از این خونه برداشتی. همونجور که اگه کسی تو خونه ما فحشا کنه، خونه ما رو به لجن کشیدی. حالا اگه یک کسی خونه ما رو تبدیل کنه به محلی که توش نغمه گریه یک کودک پاک که همین الان از ملاقات خدا دستش رو (برمیدارد). همونجور که فرض (کنیم) مجلس (درس) صاحبخانههایی داشتیم که خدا را شاکریم. یکی از همسایهها با توسلات، توسلات اینجا تبدیل شده، مجلس روضه، کلاس درس و فلان. یعنی وقتی یک جای مجلس روضه (است)، مستاجر من اینجا (نماز شب میخواند)، اینجا صدای فحش بلند نیست. صدای آهنگ حرام بلند (نیست). کثافتکاری کفش زنونه اینجا نمیآید. ده تا ده تا بیایند و بر انواع اقسام (جمع شوند). اینجا هر کی میآید پاکدامن میآید. میآیند. اشک میریزند، ذکر خدا. خوب این روضه امام حسین علیه السلام، لطافتی که تو اون خونه میآورد، لطافتی که بچه (دارد). اول (بچه)، هرچی نغمه تو این جلسات. چهار ماه اول، چهار ماه صلوات، چهار ماه یک سال، اشک این بچه (رحمت خاص خداست). «رحمت خاص خدای مُتعال». اینها وقتی تو زندگی (هستند). اصل تقصیرم گردن ماهاست. امثال (من). ملکوت اجاره، ملکوت صاحبخانه؛ بچهدار شدن رحمت جدیدی. «امسال بچهدار شدی!» دیگر این دو تا بچه دارد. راهش نمیدهند. «اون سه تا بچه داره؟» اینجا اینها خدا رو به قهرش (میآورند). همونقدر که این خانهای که نکاح (در آن است) محبوب خدا (است). کسی هم سنگاندازی (کند). حالا برو ببین که از کجا داری میخوری. همهمان هم دنبال یک ولی خدایی هستیم که به ما بگوید: «مشکلمون از کجاست؟» همه اینها قواعد (دارد). ولی کدام (قاعدهها؟) پیغمبر اکرم (ص) همه اینها را به ما گفته. مشکلاتم (چیست؟) من صاحبخونه تو اجارهای که دارم میدهم به دختر و پسر جوان تازه دو تا (بچه)، سه تا بچه. سختگیریهای مشرکانهای که میکند، خدا قهرش میآید. میاندازد منو تو چاله. حالا برو دنبالش! دنبال این بودی که یک ۱۰۰ تومن اضافهتر کاسب بشوی، یک تق تق کمتری تو خونت باشد. ۱۰ تا تق تق برات میآورد. این ۱۰۰ تومن از ۸۰ جا ازت میکشد بیرون. خرجهایی برات میتراشد که هیچ ذرهای هم نه خاصیت برای دنیا (دارد) فقط پولت را (دور میریزد). اینجا اگر این کار را میکردی، منو به حساب میآوردی، با من معامله میکردی، ده جای دیگر واست جور (میکردم). یک خونههایی، یک زمینهایی برای معاملههای جور تو کاسبیت یک رشدی بهت میدادم. باور خدا رو (بکن). برزخ همینجا (است). ملکوت همینجا (است). همین بنده که الان پای لپتاپ نشستم دارم روایت میخوانم، این کیبورد و این میز و این کتاب، برزخ توی این است. برزخ باطن همه اینهاست و من حرف زدنم اینجا الان یک (مرحلهای) یا بهشت (است)، قصر وُ دُر و یاقوت، حورالعین، شراب شیر. یا زقوم گداخته، آه... آتشین. ولی خدا گفت که با قبرها صحبت (میشود). «سلام شما چرا مار و عقرب ندارید؟» آقای قاضی نقل میکرد: «عقرب نداریم، هر کی میآید با خودش میآورد. عقرب با خودشون میآورند.» ما همین نیشی که میزنی که «امسال دیگه بچهدار نشوید» یا «بعد اجاره رو بدی بالا» یا «از اینجا بری!» این میشود. عزیز من! این دل طرف را سوزوندی. چه کار بدی کردهام؟ بعد ببین با من دارند چه شکلی معامله میکنند. بچه سه تا بشود چهارتا. چهارتا بشود پنج تا. تو سرش میزنند! تحقیرش میکنند! مسخرهاش میکنند! اینها دل شکستنها، سوزاندنهاست و ریشه تو را میسوزونی با این حرفها تا هفت پشت.
روایت بعدی از امام کاظم علیه السلام: میفرمایند: «ثلاثة یستظلون بظل عرش الله یوم لا ظل الا ظله.» سه دسته روزی که هیچ سایهای جز سایه عرش خدا نیست، اینها زیر سایه عرش خدا (هستند). عرش خدا چیست؟ سایه یک تکه سایهبان است؟ مثلاً ملت عزیز (میروند) سایه مثل اینجا. الان شما میگویید که ما مثلاً زیر سایه امام خمینی ده سال (زندگی کردیم). این انقلاب زیر سایه (ایشان بود). زیر سایه مقام معظم رهبری. مثلاً میگویی ملت عراق زیر سایه آیت الله سیستانی از فتنهها عبور (کردند). شما میگویی که «زیر سایه پدر و مادریم». زیر سایه پدر و مادر یعنی بابات هرجا وای میایستد، میرود اون پایین مینشینی، سایهاش بیفتد روت، بعد مثلاً الان بابای سر کار است. الان من دیگه سایه نیستم. سایه ننه بابا بالا سرم نبوده، این جوری شدهام! این سایه همون سایه است. وقتی که کسی تحت حمایت کسی است. وقتی (یک نفر) یک ارتباط ویژهای با کسی دارد، از برکات وجودی او بهرهمند است. اینو میگویند «زیر سایه کسی (بودن)». از برکات بهرهمند (بودن). عرش کجاست؟ اونجایی است که تقدیرات خلائق و فرمانروایی خدای متعال و حاکمیت نسبت به همه عالم از اونجا (است). در مورد عرش تو جلسات ابتدایی «سه دقیقه در قیامت» یک وقتی نکاتی را عرض کردیم. اقتصاد مقاومتی. مثالی که زدیم عرش. میفرماید که سه (دسته) و روز قیامت همه میفهمند که یک سایه در واقع بیشتر نبوده در این عالم. سایه واقعی، سایه عرش بوده. اگه کسی زیر سایه عرش بود، زیر سایه بوده واقعاً. کسی زیر سایه قیامت (باشد). حالا کیا زیر سایه در روز قیامت، زیر سایه عرش حق تعالی (هستند؟) «یک رجل زوج أخاه المسلم.» اولین دسته اونی که برادر مسلمانش را اقدام کرده برای ازدواج. ببین! تو وقتی سایه بالا سر کسی میشوی، معلوم میشود که به سایه عرش متصل (هستی). از تو خیری به دیگران میرسد. برکت وجودی داری برای دیگران. چون ما یک سایهای که این یکم سخت (است)، خیلی هم قشنگ است، هم فنی است. یک سایه بیشتر ندارد تو. وقتی سایهات میافتد بالا سر کس دیگر، (میشوی) سایهی... که جز در عرش خدا، فانی شدی تو. شدی سایه عرش خدا. کسایت افتاد بالا. نکته، یک سایه در واقع بیشتر (از سایه عرش) نیست. هر جا هر کسی دارد کمک به دیگران میرساند، همون یک سایه، سایه عرش خداست. اکبر و سایه مشهدی قنبر و مشهدی حسین و اینها نداریم. سایه عرش خداست. این مشهدی حسین آقا آدم خوبی بوده، متصل شده به عرش خدا، سایه عرش انداخته بالا سر ما. این از خوبی مشهدی حسین. و روز قیامت میبیند این زیر سایه عرش بودن و متصل به سایه عرش بودن.
یکی اونیه که واسطه ازدواج دیگران (میشود). «وختمه خادم» گرفته برایش. حالا یا خودش خدمت کرده یا برایش خادم گرفته. این هم سایه انداختن (است). سومین (دسته)، «سِر را برایش کتمان کرد.» اصلاً سایه انداختن چیست؟ وقتی کسی تو آفتاب است، (تو) رنج (است). سایه میاندازی که آفتاب اذیتش نکند. تو یک اذیتی است، تو آزاری (است)، تو رنجی (است)، تو نیازی (است)، تو شدتی (است). وقتی اون شدت را از او برطرف میکنی، مانع میشوی که اون شدت به او برسد. این میشود سایه. روز قیامت هم میبینی این (چگونه است). خدا همه شدتها را (مانع) شدت (میشود). شدت عبور از صراط، شدت سختیهای حقالناس. همه اینها شدتی ندارد. این مزاحمتها و گرماها و سختیها و رنجها را از تو برمیدارد. خب وقتی سر کسی را کتمان کردیم، همین است دیگر. سر اونجایی که کسی در آزار است از اینکه این آفتابی که بخواهد به او بخورد، در رنج سختی (است)؛ این سر را وقتی کتمان میکنی، سایه شدی برایش. تو سایه شدی، سایه عرش. و سایه عرش، سایه نداریم که عکسهایی انداخته. پس تو متصل (شدی). کسی اگه متصل به عرش شد، یکی از برکاتش این است. یکی دیگر از برکاتش این است که دعایش مستجاب میشود. چون کسی که متصل به عرش است، دعای او دیگر یک حجابی و فاصلهای ندارد. متصل به عرش است دیگر. میگوید و اجابت میشود. میگوید و جاری میشود.
اگه میخواهید مستجابالدعوه بشوید، واسطه ازدواج دیگران (شوید). خیلی (قرب) خالصانه باشد و پایش وایسی. بعداً منت نگذارید. غرغر نکنید. و همینطور اعمال را حبط میکند و باطل میکند. با تقوا باشد انسان. خالصانه. این دیگر آقا یک دانه واسطه ازدواج اگه بشود، برده (است). این را فقط خرابش نکن و درست انجام بده. تو همین کتاب داریم دیگر که دیده بود آتیش خونهها که حالا بهش میرسیم جلوتر. خونههای (مان) را نابودش کردی. به هر حال این هم هست دیگر. «آدم شدی کی واسطه ازدواج تو بود؟» (کسی که) کلمه اولی (را) به رو آورد، (او را) تمام.
روایت دیگر (پیامبر ص) فرمود: «لعن الله ...» (پیغمبر اکرم) «لعن الله مُتوکلین.» خدا لعنت کرده متو (بیان نفرمودند). «توکل» کنارهگیری. اینهایی که ازدواج نمیکنند که حالا توضیح میدهم. گفته بودن که ما رفقای مذهبی داریم، اینها ازدواج نمیکنند. در مورد اینها صحبت (کنید). دیگر چی بگویم؟
پیغمبر اکرم (ص) (فرمودند): «اگر کسی شرایط ازدواج دارد.» موقعیت، وضعیت اقتصادیش جور است. وضعیت سن و سال و فرهنگی و سیاسی و تربیتی (مناسب است)، مسائل مختلف، زمینهاش فراهم است و ازدواج نمیکند به دلایل الکی. و زیاد دیدهام از این افراد، «نه! اون موردی که میخواهم هنوز پیدا نشده! خودتون!» مواردی که باید باشد؟ باید باشد. (میگوییم) «میگردیم.» ایدئالگرایی و کمالگرایی و اینها که محصول توهمات و بلندپروازی است و خیلی اصلاً با بلندپروازی میروند جهنم دیگر! ما جاهای خاصی برای جهنمیها داریم! بلندپروازها خیلی بالا بالاها میپریدند. نه (اینکه)! «آخه من رفتم دیدم یک کمی گوشه لبش اونجوری بود!» «این باباش آخه! دیدم موهای سرش ریخته بود!» «آخه اینها را دیدم فلان محله تهران مینشینند!» «آخه اون (شخص را) دیدم که پدربزرگ زنداداش (شان) سایه بغلیشان معتاد بوده!» به صورت کمیک دارم میگویم، ولی از این چیزها زیاد (شنیدهام). «بنده خدا آدم سادهای بود تو خیابون میخندیدند.» حالا نوه خوب، پدر و مادر دختر (او) خوب. چند ماه بعدش (آنها) مردند، ولی به خاطر اون (چیزها) نگرفت. «بازی درآوردن و خدا قهرش میآید.» (مسخره کردن) حالا با این توجیهات زن (نمیگیرند). «بیا ازدواج (کنید).»
متوکلین، و خدای متعال اینها را لعن کرده. «الذین یقللون» (فهمیده نمیشود). ازدواج نمیکنیم! «ازدواج کنم؟ اصلاً خوشم نمیآید. راحت زندگی میکنم. نمیخواهم زیر بار مسئولیت بروم. الان هم دیگر ازدواج سفید و چه میدانم همخانگی و فلان و اینها باب شده و یک هفت سال با (هم) زندگی میکنیم تا ببینیم به درد هم میخوریم که با هم ازدواج کنیم یا نه.» خیلی باب (است)! خیلی فیلم شبکه خانگی (میسازند که) زندگی میکنند که بعد ببینند به درد ازدواج با هم میخورند یا نه. این مسخرهبازیها را، این زندگی سگی را بگذاریم کنار. اینها زندگی سگی است. سگها هم تعهد دارند. سگها مثل آدم بچهدار میشوند، بعد اون سگ نر مسئولیت را به عهده میگیرد، سگ ماده مسئولیت را به عهده میگیرد. اینها با هم زندگی میکنند. وفادارند به همدیگه. (چون) اینی که ما تو غرب میبینیم، یک درصد بسیار بالایی که بنده سال ۲۰۰۵ اینها (آمار) اش را میخواندم، اون موقع یک آمار اور (داده بود). (میگفت که) «۳۰ درصد بچههای غرب (آبا و اجدادشان) براشون به طور واضح مشخص نیست باباشون کیه!» که این آمار الان توی این ۱۵ سالی که گذشته، خیلی (بیشتر شده). تا جایی که ما بعضی برنامههای تلویزیونی جذاب غربی را داریم. حالا اینها را اگه رفقا بتونند کلیپش را در بیاورند، نشان بدهند. البته توی اون مستند «ایکسونامی» اینها را نشان دادند. ما برنامههایی داریم در (غرب) که جذابیت برنامه به این است که یک بچه را میآورند و بهش میگویند: «ننه بابای حقیقتت کیه؟» یا مثلاً زنی را میآورند برای اولین بار جلوی دوستپسرش اقرار میکند که مثلاً بچهاش از این نیست و از این قبیل. این جزء جذابیتهاست. همون برای راستآزمایی طرف را میآورند. یکی از سؤالات این است که تا حالا مثلاً به اون زن میگوید که «با کسی از دوستای شوهرت مثلاً تا حالا ارتباط داشتی؟» (در حالی که) خبر نداشته باشد قبلاً همه را چک کردند و اطلاعات طرف را همه را دارند. آره! بعد اون زنگ را میزنی، میرود بالا و شوهر خوشحال است که این (حقیقت را) عصبانی نکند. «بچهمان هم شبیه اوناست.» مثلاً این هم از اون باشد. خلاصه اینها مال ما نیست. اینها مال زندگی سگی است. اینها زندگی پیغمبر و اهل بیت (علیهم السلام نیست). مشکل امام حسین علیه السلام با یزید، یزید زندگی سگی دارد. که بنده تو برخی جلسات مفصل در مورد این صحبت کردم که هرچی که شما تو شاخصههای زندگی یزید میبینید، الان تو تمدن غرب جزء المانهای سبک زندگی (است): استایل سگبازی، دوستدختر داشتن، عرقخوری، فان، پورن، تفریح، کاباره، سرگرمی، هرچی بگی؛ اینها یزیدی است. یزید شاخص زندگی غربی است. نه یعنی هرکی تو غرب زندگی (میکند، نه). زندگی مسلمان (نیست).
خلاصه اینها (نشان میدهد که) امام حسین (علیه السلام) وحید مبارزه با زندگی سگی (بودند). آدم زندگی کن! بعد ببینید، میآید میگوید که: «حسن مثنی پسر امام حسن علیهالسلام.» میگه: «آقا من میخواهم خواستگاری کنم یکی از دخترها را از شما، ازت.» میفرمایند که: «سکینه را میخواهی یا فاطمه را؟» فاطمه دختر (امام حسین). میفرماید: «من به تو پیشنهاد میدهم که با فاطمه ازدواج (کنی). این سکینه حالا شبیه حالت مادرم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است. خیلی حالات توحیدی دارد و اینها. ممکن است آنجور حق ازدواج و زندگی با تو را تأمین (نکند).» (فاطمه) سکینه. حالا حضرت سکینه حالات توحیدی (دارد). حضرت فرمودند که: «من پیشنهادم به تو این است که با فاطمه ازدواج کنی. شما کدام پدرخانم را سراغ داری که اینقدر ساده بگیرد؟» بعد خودش (میگوید): «من دو تا دختر دارم، هر کدومو میخواهی؟» بعد پیشنهاد بدهد. «بعد این برای ازدواج با تو مناسبتر است. این بیشتر زن زندگی است. بیشتر میتونه با تو ارتباط برقرار کنه.» این هم کجا بوده؟ تو واقعه کربلا بوده! این خواستگاری طبق برخی نقلها (در) یعنی تو اون ایامی که آب را بستند. محاصره شدند. بدترین شرایط را داشتند. طرف آمده خواستگاری. حالا این موقع حالا وقت گیر؟ بازماندههای کربلا! این هم جزء نکاتی است که خیلیا (آن را نمیدانند). فقط یک مرد باقی مانده، چهار پنج تا لااقل باقی ماندند. یکیش همین حسن مثنی است. ایشون مجروح. امام باقر علیه السلام. سج (یوسف سجودی). به افراد دیگری هم (از) اصحاب حضرت. خلاصه داماد امام حسین علیه السلام. به این سادگی. این شاخص (است). این الان محرم، امام حسین (علیه السلام).
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «اَرذالُ و مُوتاکم العُزّاب.» «بهترین مرده (یعنی) مجرد.» در بین اموات، اراذل (هستند). الان توی محله اراذل این اراذل وقتی نشستند، چه شکلی برخورد میکنی؟ سعی میکنی اصلاً باب گفتگو رو با اینها باز نکنی. به اینها محل (نگذاری). این عذاب تازه (است). بهشت که برن، مجردها جزء اراذل بهشتی (هستند). یعنی خیلی بهشتیها با اینها اختلا (ط نمیکنند). سر و کله (با آنها) ارتباط ندارند. مزیتی ندارد. خواستگار داشتی، قبول نکردی. بامزهتر، گریهدارترش این است که اون اول خواستگار خوب را پس میزنیم. خیلی خبر (دارد) و «حلوا حلوا» (بیان نمیشود). خیلی عتیقه (بود). بعضی جسارت به کسی نمیخواهیم بکنیم. بعضی واقعاً ممکن است که شرایط نبوده و واقعاً نپسندند و نشده. حالا به من، خیلی بهتره. من سرم خیلی بهتر (بود). حضرت زینب سلام الله علیها سر (از همه) بهتر بود. نسبت به عبدالله بن جعفر (قبول نکرد). پذیرفت. خواستگاری آمد. اینها هامون قهر خداست و هامون چوب (خدا) صدا نداره!
روایت دیگر فرمود که خیلی این روایت، روایت جالبی است. فرمود: «لو خرج الاعضاب من امواتکم الی الدنیا لتزوجوا.» مجرداتتان از برزخ برگردند دنیا، میروند سریع (ازدواج میکنند). همه مجردها از برزخ برگردند. «من کان موسراً فلم ینکح فلم ینکه فلیس ...» (کسی که شرایطش رو دارد برای ازدواج، ازدواج نمیکند، از ما اهل بیت نیست.) (یعنی) از ما نیست. ما اینو جزء خودمون به حساب نمیآوریم. مثل اینکه شما فرض کنید توی مراسم، توی مراسم عروسی شما جزء خانواده داماد و خانواده عروس نباشید. بعد اونجا دم در میگویند که «آقای داماد از ما نیست.» اگر هم میآیند پذیرایی کنند به عنوان صدقه، بوسی (میکنند). نه. «تشکر میکنم از با داماد عکس بندازی.» (میگویی) «از ما نیست!» یعنی کسی شرایط ازدواجش (فراهم باشد و) ازدواج نکرده، تو برزخ این شکلی از اهل بیت (علیهم السلام) به حسابش نمیآورند. تو دنیا (فکر میکنند که) تفضل است در حد صدقه! ولی از ما نیست. (میگویند) «از خودشون!»
یک روایت دیگر دارد. شداد بن اوس. خیلی روایت فوقالعاده است. میگه شداد بن گفتش که: «زوجونی!» برگشت: «واسه من زن (بگیرید). منو زن (بدهید).» «فوصانی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أوسانی ألّا لقی الله أعزباً.» پیغمبر به من سفارش کرده من خدا را در حالی که مجرد هستم ملاقات (نکنم). خدا خوش ندارد مجرد بیاید. جوان مجرد ملاقات (کند). این مجرد فقط به جوان هم نیستها! خانم محترم و عزیزی که همسر شهید (هستید)، اون آقای عزیزی که همسرش از دنیا رفت. الان خیلی از این جوانهایی که تو کرونا (فوت کردند، هستند). چهل سالش، پنجاه سال، شصت سال. به هر نحو. یک وقت طلاق گرفتم (طلاق گرفته). یک وقت پدر از دنیا رفته. مادر پنجاه ساله مونده. این بچهها خوششون نمیآید پدر شصت ساله میخواهد زن بگیرد. این بچهها سنگ میاندازند! «قهر خدا رو داره!» نه! «ما نمیتونیم خونه کسی (دیگری) ببینیم به جای مامانمون!» بگذاریم کنار این توهمات و افکار و موهومات. حلال خدا. نیاز اون مرد. مثل اینکه بگی «من نمیتونم ببینم بابام بشینه غذا (بخوره). بعد از مامانم برای چی غذا میخوره؟ وقتی مامانم مرد، بمیری!» (نه!) «مادرم! بابات این آدمیزاده. نیاز داره. نیاز به همدم داره. آدم هرچی سنش بالاتر میرود، نیازش به همدم بیشتر میشود.» علامه طباطبایی همسرش از دنیا رفت. (بر اثر) اشک، سکته خفیف کرد. عاشق همسرش بود. سریع هم ازدواج کرد با مرحوم روز (شمس الشموس) که اهل معنا بود. خواهر ایشون رو برای علامه گرفته بودن. تفاوت سنی (داشتند).
امیرالمؤمنین (ع) که در اون قله بود، فاطمه زهرا سلام الله علیها جزء وصیت حضرت زهرا سلام الله علیها وقتی وصیت کردند که «منو شبانه دفن کن، غسل بده (و) اینها»، یکی از وصیتها بود: «یک هفته بعد از دفن من ازدواج کن.» و مورد را معرفی کردم: «فلانی خوبه. میتونه بچههای من (را) رسیدگی کنه. هم براتون مونس خوبیه، هم برای بچههای من.» کدام زنی را دیدید وصیت بکنه وقتی داره از دنیا میره: «شوهرم بعد از من با فلانی ازدواج کن!» تا نمردم اسمش را نمیآورند! تازه اگه خفت میکنم کسی را نبیام (میخواهم بگویم)؛ «کسی را نبینم اینجا!» اینها تو توهمات سیر کردن است و برزخ ما را هم آلوده میکند و خراب (میکند). گرفتاری بر این پدر! «همسرش از دنیا رفته. اصلاً از کدوم قبرستونی در اومده؟ و تا چهل (روز) صبر کرد، تا سال.» کی اینو گفته؟ «تا سال باید صبر کنیم.» بابا! امیرالمؤمنین (ع). الان سادات من (فکر میکنم) احتمال میدهم بعضیها رگ گردنشون بزنه بیرون. یعنی گرفته (است). بله! احمقانه، مادی. جنسیت زدن با اینها داری میفهمیم و ادراک میکنیم. فرمود: «پیغمبر اکرم (ص) به من وصیت کرد من خدا را مجرد ملاقات نکنم.» (مثل) همسر شهید حججی. خیلی خوبی خدا حفظشون (کند). یک سال به نظرم بعد از شهادت شهید حججی ایشون ازدواج کرد و خانواده شهید حججی خیلی خیلی سریع (او را) پذیرفتند. اینها خیلی زیبا. چرا همسر شهید هر چقدر بزرگتر (باشی)، همچین گنده میکنیم که دیگه بنده خدا حرف از ازدواج نتونه بزند. خیلی زشت باشه که این بنده خدا فرض کنید مثلاً حالا نمیخواهم نمونه بگویم. این شهدای بزرگ (مانند شهید چمران). «خواستگاری همسر شهیدو میخواهم بگیرم.» خیلی زننده است. «خیلی! فلانی اصلاً اسطوره است تو مملکتمون. اصلاً همسر کنار (نمیرود).»
فرمود: «خدا را ملاقات نکن در حالی که مجردی.» فرمود که: «من یک شب در حالی که...» امام صادق (ع) فرمودند: «یک شب در حالی که مجرد باشم، یک شب بدون همسرم نمیخوابم. یک شب بدون اینکه زن داشته باشم نمیخوابم.» این دیگر از امیرالمؤمنین (ع) که یک هفته بعد ازدواج کرد، دیگر جلوتر (است). یعنی اگه این خانم من از دنیا رفت، فردا (صبح) (ازدواج میکنم). امام صادق علیه السلام میفرماید. میفرماید که امام کاظم (ع) فرمودند که: «ما این بچههامون کوچولو (هستند)، زنشان میدهیم.» جلسه قبل: «سغار. لم یکادو یتعل.» (بچههای) کوچک که نمیتوانند الفت بگیرند. «اگه خیلی کوچک (باشند، چه سنی دارند؟) سن ازدواج کی است؟ وقتی که الفت بگیرد. با خانواده همسرش الفت بگیرد. با مردم تو جامعه الفت میگیرد که بتواند درآمدی، کار و کسبی، اقتصاد، گردش اقتصادی (داشته باشد). ملاکش الفت است. الفت. اگر خواستگاریش را بفرستند. شرایط ازدواج مهمترینش چیست؟ الفت.»
سن ازدواج کی است؟ وقتی که الفت (فراهم باشد). بعضی موارد آدم میبیند اینها ۳۳ سالشان شده هنوز بزرگوار نه حرف معمولی بلد است با کسی، (نه) کمترین فهم از آداب معاشرت و شعور اجتماعی دارد. این اصلاً اون هم که رفته خواستگاری برای واسطه (شدن)، خیانت به اسلام و مسلمین کرده. خواستگاری یک خانوادهای داریم بدبخت میکنیم. بعضی وقتها واسطه در (ازدواج شدن). در روایت دیگر دارد که فرمود حالا بگذارید من اون روایت را (بخوانم). فرمود: «من یک شب بدون همسر نمیخوابم.» اگر بتوانم الان پیدا کنم، اول این را بخوانم در مورد روابط زن و شوهر که اینها خیلی دیگر روایتهای ترسناکی است. حواسمون را باید جمع بکنیم. پیدا نکردم. اگه بعد پیدا شد، عرض میکنم. اگر پیدا نشد دیگر خشکی قبول کنید دیگر روایت را. روایت امام صادق در منطقه «یاد عقیق» بودن تو ذهنم هست باز اگه پیدا (بشود).
ارتباط زن و شوهر با همدیگر، بهشت و جهنم (است). همین حرفها و اینها. این کارها صبح تا شب یک بهشت و جهنم آماده (میکند). که تقریباً اصل بهشت و جهنم ما اینجا دارد شکل میگیرد. شما با هیچ... اصل روایت اول (از) پیامبر اکرم (ص) است: «إن الله عزوجل و رسوله بریان» (خدا و پیغمبر خدا بیزارند) اگر کسی ضرر به خانمی وارد (کند تا) مهرش را بگذرد تا طلاق بگیرد. اصطلاحاً میگویند «خُل مبارک» یا «قید مهرش را میزند» یا «در معاوضه با چیز دیگری دست از مهرش برمیدارد که طلاق مبارک (باشد).» اگه یک کسی زن را تحت فشار قرار بدهد، تانک او (باشد)، (خلاص) مهرش را بزند، خودش طلاقش را بگیرد. اینو میگویند چی؟ پیغمبر اول بدبختیش است به طرز فجیع. «بیزار». حالا اونور خدا اگه محبت داشت، چقدر اثر داشت. اینجا خدا بیزار باشد از یک کسی. مرده وارد ملاقات خدا شده، وارد حریمی شده که در ملک، ملک فضای اُنس با پیغمبر (ص) (است). همه کاره اونجا پیغمبر (ص) (است). محیط، محیط توحید، عشق، عشقبازی با خدا و رفاقت با خدا، ملاقات خدا. وارد عالم برزخ که میشود، از جانب خدای متعال ندا (میرسد): «خدا از این آدم بیزار است.»
نوبت دوم (است): «من اضرّ بامرأتِه حتی تفتدی منه نفسها، لم یرض الله تعالی له بعقوبة دون النار.» هر کس ضرر وارد کند تا اون طرف «نفسش را از او باز خرید کند»، خدا به عقوبتی کمتر از جهنم و آتش برای این آدم راضی نمیشود. این نرخ شاهعباسی، کمتر هم راه ندارد. فقط باید جزغاله (بشود).
«لعن الله تعالی یقرب للمرأة.» خدا برای یتیم چه شکلی غضب؟ (برای) زن همون (طور). زن بیپناه است. خدای متعال زن را از جهت بستر مادی (آفریده)، نه روحی. جهت بستر مادی، جوری آفریده (که) «الرجال قوامون.» زن نیازمند به حمایت، توجه، بال (و) تکیهگاه. حالا این مرد نامردی (است. او را) یتیم (کرده است). علامت مزیت برتری (نیست). الان وقتی یتیم میشود یعنی درجه ۲ (میشود). پیغمبر اکرم (ص) و در راس درجه ۲ های پیغمبر اکرم (ص) یتیم بودن دیگر. «درجه ۲ شدن.» مدرسه یزید به عنوان یتیم، درجه ۲. یتیم نیازمند (است)، زن هم نیازمند حمایت (است). این به معنای درجه ۲ بودن و حالا گاهی تعبیر به اسیر میشود تو برخی (روایات). «إنّ نساءَکم اسیره عندکم.» این زیر دست (بودن) تحقیر نیست. به عنوان این نیست که (این تحقیر است). چون ما این واژهها رو با «زیر دست» یعنی اینکه مسئولیتش با توست. الان همه ما زیر دست آقای رئیس جمهوری (هستیم). ما زیر دست این دولتیم. حقوقبگیر دولت (هستیم). تقریباً میشود گفت همه ملت از دولت بهترند. اکثریت قریب به اتفاق از شخص رئیس جمهور، از دولت (بهترند). همه اینها بهترند. اکثریت قریب به اتفاق بند به این است. این هیچ ربطی ندارد. خدای متعال معیشت این خانواده را به تقدیر در نظر گرفته، عمدتاً وسایل مالی به گفته مرد و زن از کانال مرد اداره بشود. شرایط اقتصادیش (فراهم باشد). این هم هیچ به این معنا نیست که اون مرد مزیتی دارد. تکلیفش از اون تکلیف مسئولیت بیشتر است و اگر هم انجام ندهد جهنمش سخت است. اگر انجام بدهد که خب بالاخره مسئولیت (بیشتری دارد). خدا همونجور که برای یتیم غضب؟ (میکند). برای زن هم غضب. قوا. نماز (که زن میخواند). با هم (جمله نامفهوم). ماجرای قبلی سوء (فهمیده نمیشود). تو قبر عالم برزخ و نماز و روزه. خصوصاً مرد مسئولیت سختتری دارد نسبت (به زن). مرد نسبت به زنش مسئولیت دارد. زن نسبت به شوهرش مسئولیت ندارد. آنقدری که مرد را بابت زنش از یک جهت، از جهت حسابرسی، از جهت اون تبعیت و رابطه و تمکین و کرنش و اینها. چرا که به این خانم میگویند که «تو چرا در اختیار (همسرت) نبودی؟» غرایز و نیازهای (خودش را ارضا نمیکرد). سعی کنیم ذهنمون را از بستهبندی در بیاوریم. گاردمون را بشکنیم. آماده نباشیم تا یک آخوندی یک چیزی میگوید با مشت بخواب (جمله نامفهوم). این فضاهای فمینیستی رخنه (کرده). اگه بخواهیم در مورد فضای فمینیستی حرف بزنیم، دهها و صدها جلسه جدی نوجوانی توش (عادت به) ورود (داریم). قدیمیترش اوایل (بیان نمیشود). هم الان عرض کنم خدمت شما که خیلی اصل ماجرا جدی بگیریم.
میفرماید که: «خدا غضب میکند.» این هم خب اینجاهاش دیگر خیلی. اگه یک مردی به زنش سیلی بزند، یک سیلی (فقط). «أمر الله عزوجل مالک خازن النیران» (امر میکند خدا به مالک، خزانه دار آتش) ملکی که مسئول جهنم است، اسمش مالک است. که نماد جلال و جبروت کل ملائکه جهنم تحت تدبیر رئیس جمهور جهنم، مالک (است). خدای متعال به مالک (میگوید): «... علی حر وجه مال» (همینجا قطع شده) «هفتاد تا سبعین لطمه فینار.» (هفتاد سیلی در جهنم). گداخته جهنم با آتش داغ جهنم. صورت داغ این آدم. چون تو صورت داغ این آدم هفتاد تا سیلی بزنند وسط آتیش جهنم، اون هم مالک بزند، (باعث میشود که) گنده (بودنش) بیشتر (محسوب میشود). هم تحقیر (میشود). آدم بزرگتری (او را میزند). شما فرض کنید مثلاً در شکنجه جای اینکه سرباز جزئی تو زندان بیاید منو شکنجه بدهد، خود شخص پهلوی بیاید من را شکنجه بدهد. خود شخص صدام بیاید، خود شخص بن سلمان بیاید. تحقیرش هم بیشتر است دیگر. فشارش هم مضاعف است. عذابش هم شدیدتر است. یک سیلی اگه به زنش بزند، خدای متعال مالک را دستور میدهد که او بیاید هفتاد تا سیلی بهش بزند. «علی شعر امرته مسلم» هر مردی دست بگذارد رو سر (زن)، رو موی (زن). دست به موی زن مسلمان نامحرمی (یعنی) دستش برسد به بدن زن نامحرمی، به موی زن نامحرمی. «سمر کفه بمثامیر من نار.» میخهایی (با). اینها را باز تو فضاهای سنتی و منبریهای قدیمی میدیدم که مثلاً دارند فقط تهدید میکنند. اینها یعنی فضاهای جوزده، مگولیسم اینستاگرامی بی سوادی که هیچی از جهنم و قیامت و اینها نمیفهمند، نه سواد روایتی دارند، نه سواد فلسفیش را. همه را به مسخره میگیرند و کلاً بازی میگیرند. و اینها، اینها را بگذارید کنار. ذهنیتتون. عمیق برخورد بکنید. عالمانه برخورد. در جهنم عامل تعلق است. اشتغال کبیر دارد با (بیان نامفهوم). و دِد (ناواضح). مودت از جنس میخ، وقتی به دیوار میزنند، یک چیزی را میخواهند سوار بر رشته پیوند. یک چیزی با یک چیز دیگری میشود. این تابلو دارد پیوند میدهد با دیوار. کف دست. «سمر کفه بمثامیر.» تازه یک دونه میخ هم نیست. بعد این کف دست، حالا خود کف دست هم ماجرا دارد. کف دست خیلی لطیف است و ما اخذمون با کف دست است. (در) کف دست نم گرفتن، پشت دست نماز پس زدن. یعنی جاذبه نمادش بروزش تو کف دست است. بگذارید رنگش هم کاملاً متفاوت با همه جنس پوستش هم کاملاً (متفاوت است). کف دست چقدر کف دست نماد جاذبه است. پشت دست نماد دافعه. حالا این کف دستش میخ میخورد. این تعلق موی نامحرم، چیزی که نباید تعلق (بگیرد). ربطی به تو (ندارد).
«زنشو به ناحق بزنه، فانا خصیمه من خصیم.» روز قیامت طرف حسابش من هستم. اونی که حقالناسش را میگیرد دیگر اون زن نیست. من میآیم حقالناسش رو میگیرم. «لا تضربوا نساءَکم.» زنهایتان را نزنید. «فمن ضربهم بغیر حق» ناحق اگه (بزنه). نصیحت خدا و (اینها). روایت جالبی (است). من تعجب میکنم کسی که زنش را میزند، اگه کسی قرار باشد بزنند، این مرده را باید بزنند. این شایستهتر (است). کسی لایق کتک خوردن باشد، مردی است که زنش را میزند. این لایق کتکخوردن است. چون حیوان را میزند. «إنّ البهائم لادم إلا بالذّب.» حیوان را میزنند. اسب را میزنند. شتر را میزنند. واقعی اینجا کیست؟ (زنش را) به ناحق.
«لا تضربوا نساءَکم بالخشب فانّ فیه القصاص.» تازه اون ضربه به حقش هم با چوب نیست. مسواک! تازه اون هم اگه چوب مسواک (باشد). دستت را بلند کردی؟ نباید چوب (باشد!) یعنی چوب مسواک باید زیر بغلت بگذاری. با یک چوب مسواک بزنی یک جوری که زیر بغلت (هم) نی (آید!). این کتک این مال بعد از این است که اول موعظش میکند. اثر نگرفته. بعد تو رختخواب جدا میکند. بعد دیگر نتوانسته اونجا وارد کار فیزیکی میشود. «مقالع» تو برخی کلمات فقها اینها (آمده است). نیشگون که کبود بشود که باز اون هم دیه با تو دارد. حرف میزنم! یک کم صداش را بالا ببرد (مورد اشاره در روایت). این هم مال بعد از این مراحل است. همه مراحل طی شده. اول باهاش، اول هدیه خریده، باهاش حرف زده. «عزیزم، جانم، قربونت بشم، فدات بشم.» اثر نکرده. بعد کمکم رختخوابش را جدا. بعد ببینید این ساختار خانه باید چی باشد که اگه یک مردی اعلام جنگ، اعلام آتش (کرد نباید) شب اول جدا کند. یعنی قبلش جدا کردن نیست. اول پشت کند. خیلی اینها فصل فوقالعاده. بعد کم کم بسترش را جدا. «واحجروهن» جدا بزنی قصاص دارد. حکم کلی.
«کسی از شما خجالت نمیکشد؟ زنشو میگیرد مثل برده میزند. یذربها اول النهار.» اول روز زنش را میزند. «ثم یوزاجها آخر (فهمیده نمیشود).» آخر شب بعد میرود همآغوش و همبستر و فلان و اینها. خجالت نمیکشد. آدم کتکها را میزنی بعد توقع هم داری که هر وقت دست دراز کردی تو این مسائل اجابت هم بشود. با روی باز و با اشتیاق و با گرما. که باز اعصابت خراب بشود. آخر شب وقتی اجابت نشد باید شروع کنی داد و بیداد و فحش و ... (ناسزاگویی). آدم شو آقای عزیز محترم. به خودم دارم میگویم. انشالله عاقبت بخیر (شویم).
فرمود: «إنی لأكره أن أرى رجلاً فرائص غضّبِه قائمة على مریأة یضرب.» من خوشم نمیآید. من خوشم نمیآید ببینم. خوشم نمیآید یک مردی را ببینم که رگ گردنش زده بالا. رگها متورم شده. بالا سر یک زنی ایستاده، میخواهد بزندش. پرونده ما باشد؟ پیغمبر بدشان میآید. هم از ما، هم از (آنها). روایت دیگر از ایّوب. میگه که زنی پیش پیغمبر. و این شوهرش خیلی بد (او را) زده بودش. این خانم. پیغمبر پا شدند. خیلی بدشان آمد از این کار و فرمودند: «أیضرب أحدکم أمرأته ضرب العبد ثم.» میزند مثل (عبد). «میآید همآغوش.» همآغوش بشود با اون خانم. مردی که دست بلند میکند رو سر زن، رویش میشود بیاید دست دراز کند برای این مسائل؟
روایت بعدی را پیدا کردم. «الح (بیان نامفهوم).» روایت از امام کاظم علیه السلام در مورد امام باقر علیه السلام. یک مرد آمد پیش امام باقر علیه السلام و فقال: «أبی حلک من زوجة.» حضرت (پرسیدند): «زن داری؟» (وی گفت:) «خیلی دنیا و ما فیها و إنی أبیط لیلة لیس لی زوجة.» اگر همه دنیا و مافیایش را هم بهم بدهند، حاضر نیستم یک شب بخوابم در حالی که اون شب زن ندارم. همه دنیا و مافیایش را بهم بدهند، معنایش این است که همسرم بام نباشد. یک وقتی یکی از اساتید را گفتم: «آقا بچه کربلا چطور است و اینها؟» گفتم: «چرا؟» ایشان گفتند: «من (میخواهم) با خانم (هستم).» یادم است حالا شاید هم مثلاً برای همسر ایشون جور میشد که بلیت بگیرند. ایشون (میگفت): «حقالناس بیتالمال که بخواهم با بیتالمال مثلاً برای خانم بلیت بگیرند و اینها قبول نمیکنم.» اینورش هم قبول نمیکنم. من باید با خانم (بروم). آقای بهجت حرم امام رضا (علیه السلام) را دید (؟). گفت: «نه! ایشون فرمود امام اونها نیست.» برخوردهای پرخاشگرانه بود که از آقای بهجت (شنیده بودم). «که من مجردی از قم اومده بودم مشهد.» ایشون یکم با تندی گفتند: «که خانم تو نیست؟ آدم زیارت میرود با خانمش میرود. کربلا میرود. مکه میرود. مشهد میرود.» شرایط اضطراری خیلی خاص و ویژه و اینهاست. اون دیگر موارد خیلی (سخت) است. «مزه کرده بهشون. هر سفری هر جا.» «شاه عبدالعظیم بدون خانوما، چه میدانم قوم جمع کردن بدون خانمها.» یا خانومه!
روایت بعدی فرمود: «اگه کسی به زنش تهمت زنا بزند.» آقایون عصبانی که میشوند، اون کلمه خاص (زنا) را اون را به کار میبرند. اگه کسی نسبت رو (زنا) بدهد، این کلمه رو بگه به خانمش. «خَرَجَ من حسناتِها کما تَخرُجُ المارُّ (؟)» وقتی مار پوست میاندازد، چه شکلی از پوستش در میآید؟ هیچی از پوسته برایش نمیماند. این آدم هم از حسناتش در میآید. هیچی از حسناتش برایش (نمیماند). پیادهروی رفتی، اربعین رفتی، خرج دادی برای امام حسین (علیه السلام)، کربلا، هیئت، روضه، شام پختی، سفره انداختی، همه پرید. «و کَتَبَ لَهُ بِکُلّ شعر علی بَدَنِهِ الفِ خَطیئة.» به تعداد موهای بدنش، به هر یک مویی هزاران گناه برایت (نوشته میشود). هزار خطا برایت (نوشته میشود) که این کلمه را در نسبت به خانمش بدهد. «نزلت علیه لعنة.» لعنت برش نازل میشود. نه صرفی ازش قبول میشود نه عدلی. یعنی دیگر هیچ (کاری) هر کار بکند جایگزین این نمیشود دیگر. حالا باید بره یک کاری بکند از این. این گناه پاک نمیشود. این من (میگویم): «خانم ببخش و حلالش بکند و از دلش در بیاید.» کسی (تهمت) نسبت به زنش نمیدهد مگر اینکه ملعون باشد یا منافق باشد. این نسبت (تهمت) به زن دادن کفر است و کفر در آتش است. «لا تطفّون حذف نکنید طویلة.» اگه اینها رو نسبت بهشون بدید، پشیمانی طولانی در پیش دارید و عقوبت. یک عقوبت شدیدی را خواهید داشت.
«لا تطلقوا النساء الا» (طلاق ندهید زنان را مگر) طلاق. روایتی داریم فرمود که: «زنها رو الکی طلاق ندهید مگر جایی که واقعاً جایش است.» چون خدا طلاق (را) میدهم. «ذواق.» هی دوست دارن برن بچشن. حالا یک وقت در قالب طلاق و ازدواج، یک وقت در قالب دوستدختر (است).
در مورد غیرت به خرج دادنی که جایش نیست. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «کسی جایی که جای غیرت نیست، غیرت به خرج میدهد.» گوشی خانمش را چک میکند. «این کی است؟ بهش (این) پیام را دادید؟ اون را چرا اینجوری گفتی؟ اون کی بود؟ با کی داشتی صحبت میکردی؟» این زن سالم را بیمار میکند. «و البرئةَ الی الریب.» زن پاک را آلوده میکند. غیرت الکی به خرج (میدهد). «چرا دیر آمد؟» «با چی رفتی؟ با چی آمدی؟» «کجا (رفتی)؟» سؤال خودش سؤال بدیه (است). اون بحث اجازه گرفتن از شوهر بحث دیگری است. اون خانم هم خودش باید بدونه که این جزو حقوق (است). این پایه خانه (است). بیرون رفتن (بدون اجازه) سرما میآورد. سستی روابط میآورد. بگو، مطرح کن با شوهرت. «اینجا میخواهم برم، آنجا.» شوهرت بددل نباشد، بیمار نباشد.
در مورد آزار همسری که خوب نیست، اذیت میکند و اینها. دیگر الان وقتمان چون رو به اتمام است، بقیهاش بماند انشالله جلسه بعد در مورد کسی که همسرش را اذیت میکند (یا) از جانب همسرش اذیت میبیند. اثر این چیست؟ اثر اون چیست؟ اگه تحمل بکند اینها. این را انشالله جلسه بعد در موردش صحبت میکنیم. خدای متعال (را به) شرکت اباعبدالله (قسم میدهم). ایام تطهیر بشویم. پاک بشویم. اهل بشویم. از گناهانمان در (امان بمانیم). خصوصاً اینهایی که غضب (خدا را به دنبال دارند). کار بد کاری بکنیم که محبوب خدای متعال بشویم. با محبت اباعبدالله علیه السلام. و صلی الله علی سید (نا محمد).
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه شصت و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتادم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...