ادامه متن کتاب؛ تشکیل خانواده
وظیفه فرزند در قبال والدین
کارهایی از جنس باقیات صالحات
تفاوت عمل متصل و عمل منفصل
دو مثال از عمل منفصل خیر و عمل منفصل شر
در فضای مجازی اعمال منفصل را جدی بگیریم!
ماجرای عبرتانگیز از کتاب بازگشت
مگر میشود کسی بار اعمال دیگران را به دوش بگیرد؟!
راه جبران اعمال منفصل شری که مرتکب شدهایم!
مبنایی مهم در تربیت فرزند
تکلیف کسانی که از نعمت فرزند محروماند چه میشود؟
ترس از تربیت فرزند، خوبه یا بد!؟
خبر دادن امیرالمؤمنین علی ع از برزخ
حسرت کسی که امکان ازدواج داشت ولی ازدواج نکرد!
ضابطه مهم در انتخاب شغل!
هدیه دادن به اموات
جابجایی اعمال چگونه اتفاق میافتد؟
توفیق ترک گناه با هدیه دادن به اموات
در هدیه دادن، همه را شریک نماییم
چه کارهایی برای اموات میتوان انجام داد؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
به جلسه هشتادم از «۳ دقیقه در قیامت» رسیدیم و دو تا چله پشت سر گذاشتیم. ادامه مباحث کتاب را از روی کتاب، انشاءالله، میخوانیم. برخی مطالبم که به کتاب اضافه شده است، اینها را هم باید نکاتی در موردشان عرض کنیم. بحث ملکوت «خانه و خانواده» را، این بخش از کتاب را که نصفه خوانده بودیم، کامل بخوانیم. باز هم بحث «خانه و خانواده»؛ چون هنوز مطالب و نکاتی را باید عرض کنیم و بخشهای دیگرش را هم تقریباً توضیحات کلی داده شده و نیاز به بحث حضور دقیقی نداریم. حالا یک کمی از آن فضای نظم خواندن متنمان فاصله میگیریم. عملاً تا حالا همینجوری صفحه به صفحه خواندیم و آمدیم جلو؛ چون کتاب ویرایش پیدا کرد، ما الان صفحه ۷۰ کتاب هستیم؛ ولی مطالبی به قبل از این صفحه ما اضافه شده است؛ مثلاً صفحه ۶۲ مطلب اضافه شده، صفحه ۶۸ مطلب اضافه شده است. بگذارید اینجا بحث صفحه ۷۰ آن را که نصفه مانده، تمام کنیم، بعد برگردیم به صفحه ۶۲ که در مورد قرآن نکاتی دارد.
متن کتاب را مجدد با هم بخوانیم:
**تشکیل خانواده و صله رحم:**
در مورد اهمیت تشکیل خانواده، شاید لازم به هیچگونه تذکری نباشد. درست است که قبول بار خانواده، کار سخت و سنگینی است؛ اما در روایات ما، ازدواج “سنت پیامبر اسلام” معرفی شده و تکامل نیمی از دین انسان، منوط به “ازدواج و تشکیل خانواده” است. وقتی هم که فرزندی متولد میشود، خیرات و برکات بر اهل خانه نازل میگردد. البته این را هم باید اشاره کرد که تمام امور دنیا، بهخصوص همین تشکیل خانواده، با سختی و گرفتاری همراه است؛ چراکه خداوند در آیه ۴ سوره بلد میفرماید: «بهدرستیکه ما انسان را همواره در سختی و رنج آفریدهایم.» یعنی حال دنیا اینگونه است که با سختیها و مشکلات “آمیخته شده”. اما در آن سوی هستی مشاهده کردم که هر بار انسان در کنار خانواده و همسر خود قرار میگیرد، خیرات و برکات الهی بر او نازل میگردد.
این مطلب را قبلاً به آن اشاره کردیم و کلی روایت برایش خواندیم و میخواهم عرض کنم که برخی، لنگ همیناند که یک بار برگردند دنیا، «برای خدا» کنار همسرشان بنشینند. چون آیه قرآن میفرماید که اینها میگویند: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرکتُ» – پروردگارا، مرا باز گرانید؛ شاید کارهای شایستهای را که ترک گفتهام، انجام دهم. اینها خیلیهایشان زن داشتند، همغذا میشدند با زنشان، خرید میکردند، بچه داشتند. خب، چطور اینها «صالح» به حساب نیامده برایشان؟ چون «نیت» نبوده و سطح زندگی، «سطح حیوانی» بوده و ارتباطشان هم با همسرشان «حیوانی» بوده و با بچهشان «حیوانی» بوده و ملکوتی برایش شکل نگرفته. و آرزو میکنند یک بار برگردند همین غذایی که با خانواده خوردهاند، همین نانی که برای خدا خریدهاند را «برای خدا» بگیرند و همین سر سفره بودنشان، همین بوسهای که برای بچهشان داشتند را «الهی» کنند تا اینجا یک چیزی برایشان به حساب بیاید.
و بعضیها آن طرف لنگ همین یک دانه نوازش فرزندشان هستند «برای خدا». و با همینها، گرفتاریها حل میشود. هدیه کرد به اهل بیت، به امر او! اگر کسی بچهاش را میبوسد، این را هدیه کند به روح پدرش. کسی کنار همسرش مینشیند غذا میخورد، صاحبش را هدیه کند به امام حسین، به امیرالمؤمنین، به امام زمان. خلاصه، این ثواب دارد، اثر دارد، ملکوت دارد. مردهها لنگ همیناند. آن طرف همه سر سفره بودنها را الکی تلفش کردیم. چه کارها میشد با اینها کرد!
از طرفی، بسیاری از خیرات توسط فرزند برای او ارسال میشود. خب، این یک بحث جدیدی است. تا حالا، بحث خانواده را که داشتیم، بیشتر به پدر و مادر و جایگاه این دو تا نسبت به هم، یعنی دو تا همسر و وظیفهشان در قبال فرزندان بیشتر اشاره کردیم. ولی اینکه فرزند در قبال پدر و مادر تکلیفی داشته باشد، این را کمتر به آن اشاره کردهایم و آثار که بچه دارد برای ملکوت پدر و مادرش، چه در دنیا چه در برزخ. که حالا نکات مهمی دارد.
میگوید شاید هیچ «باقیّاتالصالحاتی» – البته «باقیّاتالصالحات» تعبیر فارسی است، تعبیر قرآنیش «الباقیات الصالحات» است، این الف و لام جفتش دارد. بعضیها «قاسم الجباری» را الف و لام میزنند سر «القاسم»، نه، این «قاسم الجباری» اینجا الف و لام ندارد. یا «اللهم ارزقنا» را الف و لام سر «ارزقنا»، نه، آنجا الف و لام ندارد، اینجا الف و لام دارد. الف و لامها را باید رویشان دقت کنیم. هیچ «الباقیات الصالحاتی»! حالا «باقر صالحات» خودش تعبیر خوبی است. «واقعیات صالحات»، «باغ یا تو صالحات» غلط است. خود «باقیات صالحات» هم به این کارهای خیری که از آدم میماند میگوییم؛ در حالی که در نگاه قرآن این نیست. میگوید اینها همه امور دنیا فانی است، یک سری چیزها «الباقیه»، یک سری چیزها «صالحه». نه، مثلاً اینهایی که هدیه میفرستی برای صالحات، مثلاً نه. نفس این اعمال صالحی که شما انجام میدهید، هم «الباقیات» است هم «صالحات». یعنی اینها میماند. اخلاص که میماند، تقوا که میماند. صالحات تقواست که باقیاتالصالحاتی هم باقی است هم صالح است؛ یعنی صلاحیت دارد برای اینکه یک زندگی نوینی برای شما رقم بزند. اصلاً «صالح» همین است دیگر: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً» – هر مرد و زن باایمانی که کار شایستهای انجام دهد، زندگی پاک و پاکیزهای به او میدهیم. حیات طیبه همینجا برایش محاسبه میشود. حیات توحیدی: قلب انسان متوجه خدا، در دل انسان محبت خدا و اولیای خدا. عالم را توحیدی میبیند، ادراکش توحیدی میشود. حیات طیبه.
بعضی قویترند همینجا دستش میکنند، بعضی ضعیفترند اعمال صالح را فعلاً اینجا شکل دادهاند. حیات طیبهشان بروزش در برزخ میشود. آنهایی که قویترند، اهل مراقبهاند، اهل توجهند، اهل زحمتاند و میپذیرند این زحمات را در همین دنیا و سیر میکنند، سلوکی دارند، حرکتی دارند، اینها همینجا به آن طیبه میرسند. وقت زن و بچه برایش نشانهای از خداست، شغلش، کسبش، درآمدش، وسایلی که دارد، نفسهایی که میکشد، زندگیاش، همه اینها یک فرصت و یک امکانی است که خدا به او داده برای ارتباط با حقتعالی، برای انس، برای توجه، برای تذکر میشود حیات طیبه. که البته خود همان هم مراتب دارد. هرچه ایمان بالاتر برود، عمل صالح خالصتر بشود، حیات طیبه انسان رشد میکند. این باقیاتالصالحات همین است؛ یعنی صالحیتی که دارد برای اینکه حیات طیبهای به تو بدهد.
حالا ما یک سری «عمل صالح متصل» داریم، یک سری «عمل صالح منفصل» داریم. این را توی «آن مرگ» اشارهای به آن شد، ولی باز نشد که آنجا همین کلمه «عمل صالح منفصل» بیان شود که این را جایی توضیحش نیست و باید روی این کار بشود. این جلسه در مورد همین «عمل صالح منفصل»، انشاءالله، یک کمی بیشتر صحبت میکنیم.
عمل صالح متصل، مباشرت دارد با خودم؛ یعنی من خودم متصل به من است. عملی است که بین من و این عمل فاصلهای نیست. ما یک سری عمل صالح منفصل داریم؛ یعنی عمل صالحی است که واقع شده در این عالم، ولی من خودم مباشراً، مستقیماً از من صادر نشد؛ با واسطههایی به من برمیگردد، ولی آخر در پرونده من هم نوشته میشود. یک عمل منفصل، گاهی خیر است، گاهی شر. من اگر فتنهای بکنم، انحرافی ایجاد بکنم، حرفی بزنم، تهمتی بزنم، این تهمت من، صد واسطه هم که دست به دست بگردد و هیچکس هم اصلاً نه من را بشناسد، نه تهمتم را بداند، از هیچی من خبر نداشته باشد، تا وقتی تهمت من زنده است و اثرگذار، و هر که را که میسوزاند، در آن سوختن، مجدداً من حضور دارم. درست شد؟ ولو اصلاً خودم کسی این پیامکهای جوکی که منتشر میشود، فلان شخصیت را مسخره میکنند، دست میاندازند، مثلاً آیتالله جنتی -خدا حفظشان کند- «ملکه انگلیس سه تا سور زده به عزرائیل.» کسی کارش این... آخه بزرگوار که همین الان در بین علمای ما خیلی از ایشان بزرگتر هم هست، آیتالله صافی گلپایگانی الان ۱۰۶ سالشان است به سال قمری. خدا سلامت بدارشان. آیتالله وحید خراسانی ۱۰۰ سال، مراجع دیگر نزدیک ۱۰۰ سال است. کسی با آنها هم کار ندارد. خب، آدم عاقل میفهمد که در این مرد عزیز و بزرگوار جوهرهای یافته (دشمن) که دارند ایشان را میزنند. به خاطر نه سنش است، نه عالم بودنش است، نه مسئولیتش است؛ یعنی اینها همه در افراد دیگر هم هست. در خود ایشان، دشمن احساس زخمی دارد از ایشان نسبت به خودش میکند. لطیفه میسازی، کارم ندارم. ایشان خودش اثر کرامت نفسش و اینها مثلاً چیزی میگوید، نمیگوید و اینها. آنهایش را من کار ندارم. چون بعضی حربه میکنند، دست به دست میرود. کسی نمیداند اینجا که اصلاً از کیست؟ تو را میشناسند؟ حرف تو بوده؟ نه، لایکی ۲۰ سال پیش گفتی و همینجور ۲۰ سال است. از همان اولین کسی که دست روی این سوژه گذاشت و سوژه کرد، وقتی ما یادمان میآید آیتالله جنتی سوژه این ماجراها بودند، کسی که اولین بار این را سوژه کرد، اصلاً مرده طرف. هر جوکی که میگویند، اصل سوژه را تو، هر طنزی، هر توهینی. هر فلانی، یک عمل منفصل تو است. تو دست روی سوژه سخنرانی تا ۱۰۰ سال گوش میدهند. شبههافکنی. گاهی نورانیتی دارد، آنور باشد آنجور اثری، اینور باشد اینجور اثری. در هر صورت، این عمل چیست آقا؟ عمل منفصل است؛ یعنی مباشرت دست و پای خودت مباشرت ندارد، ولی دست و پای دیگران انگار متصل شده به دست و پای تو. این عمل با دست و پای دیگران، با زبان دیگران، برای تو مینویسند. اینجا انگار زبان تو توسعه پیدا کرده، زبان دیگری آمده چسبیده به زبان تو. با زبان دیگری داری کار میکنی. کل این بحث در دعا مثلاً این هست. با زبان دیگری وقتی دعا میشود، مستجاب میشود برایت. انگار دو تا زبان پیدا میکنی. طول پیدا میکند و عمق پیدا میکند. ملکوت نزدیکتر است. به عمق ملکوت نزدیکتر است. صد تا زبان وقتی برایت دعا میکنند، انگار با ۱۰۰ زبان؛ یعنی ۱۰۰ تا زبان میآید میچسبد به زبانت. وقتی کاری را تو بنیانگذاری میکنی، دیگران تکرار میکنند، انگار صد نفر انجام میدهند، انگار تو صد بار این کار را انجام داد. و این حالا بعد از مرگ انسان هم همان اثر را برایش دارد؛ یعنی همانجوری که این عمل من اینجا اگر یک دانه نماز شب خواندم، چقدر نورانیت برایم میآورد و رشد میآورد، حالا اگر کسی نماز شب از من یاد گرفته و دارد نماز شب میخواند، این چی میشود؟ این هم عمل من، عمل چی؟ عمل منفصل. حالا من خودم مردم و هنوز نماز شبها را میخوانم، هنوز من در نماز شبها حضور دارم و انگار زندهام. از این جهت حضور دارم، از این جهت دارم رشد میکنم. این رشد برزخی هنوز ادامه دارد. و یکی از تفاوتهای برزخ و قیامت همین است که امکان رشد را ما در قیامت نداریم، دیگر تمام میشود؛ ولی امکان رشد را در برزخ داریم که از الطاف حقتعالی است. کار یکهو تمام نمیشود و این عمل منفصل مان برقرار است. دست و پایمان جمع میشود، عمل متصل دیگر نداریم؛ ولی عمل منفصل، «الباقیات الصالحات». یکی از آن نمونههای «الباقیات الصالحات» همین است. و یکی از بهترین نمونههایش «فرزند»، «تربیت فرزند».
کارکرد بچه چی بوده؟ عصای پیری و پیری نیست، عصای بعد پیری و کوری. وقتی که مُردی، میفهمی که بچه چیکارست. نه اینکه اینجا دکتر بِبردت زیر دوش، شکلت را عوض کند. اینها کارکرد بچه نیست. چرا خرابش میکنی؟ پس چرا آدم بزرگ نمیکند که شهیدش کند؟ ابراهیم عصای پیر کوری! این را میخواهد که این را در راه خدا هدیه کند. مثل اباعبدالله که حضرت علیاکبر را هدیه کرد. آدم بچه را میخواهد برای این. این وقت میشود «باقی». و آن مراتبی که آن بچه حالا دارد. پدر بمیرد، بچه بماند کار بکند. گاهی بچه میرود، پدر میماند. آن با شهادت رفته. حالا هرچه که او دارد، نصب میشود، چون این هم عمل منفصلش است دیگر. این نکته مهمی است که به آن توجه شود. در صورتی عمل منفصل اوست. حالا هرچه که او دارد، غُرو پیدا میکند، آن شهید در عالم برزخ باز برای پدره دارد نوشته میشود. منفصلش این نیست که فقط بابا باید بمیرد، بچه بماند، این اینجا کار بکند. برای قشنگترش این است که بابا هنوز آنجا مانده، بچه میرود. «رضا پدر شهید» خیلی ارزش و اهمیت دارد. «مادر شهید» خیلی ارزش و اهمیت دارد. اینها را خیلی باید بهطور ویژه به آنها نگاه کرد. گاهی آدم احساس میکند در جامعه ما آنجور اعتبار و احترامی که باید پدر و مادر شهید داشته باشند، متأسفانه، گاهی توجه به آن نیست. در هر صورت این میشود عمل منفصل ما. دست و پای ممتد ما، امتداد پیدا میکند، توسعه پیدا میکند دست و پا، چشم و گوش.
حالا توی آن کتاب «بازگشت» بود دیگر که مطلب خوبی هم بود. میخواهید یک لحظه این را پیدا بکنیم و بخوانم برایتان؟ چون نکته جالبی دارد. بحث عمل منفصل را دارد. یک اشاره به آن بکنیم. توی کتاب «بازگشت» صفحه ۷۶. فانوس دهم نداشتیم از آن بخوانیم. حالا نکته خوبی بود بهنظرم. کتاب «بازگشت» را نخواندهاید؟ کتاب خوبی هم هست. این کتاب را مطالعه بفرمایید. و این داستانش هم، داستان جالبی بود. یعنی اصلاً اولی که رفقا میخواستند این کتاب را چاپ بکنند، حالا لطف دارند، محبت دارند دیگر، از سر محبتِ حُسن ظنشان مشورت میگیرند. داستانی که تعریف کردند، من خودم گفتم این واقعاً اثر گذار بوده. عرض کردم که این یعنی جز دو سه تا داستان بود که گفتم. گفتم چند تا اینجوری جمع شده، کتابش کنیم و اینها. خودم تنم لرزید. حتماً کتاب کنید اینها را. اینها اثرگذار است و انشاءالله برسد به دست همه جوانها. یک تکانی بخوریم ببینیم چقدر ماجرا جدی است. این خیلی نکته جالبی دارد. خصوصاً با این فضای مجازی. عمل منفصل را یک کمی جدی بگیریم.
میگوید: «شهر ما خیلی کوچک است. تقریباً تمام اهالی آن، همدیگر را میشناسند. زندگی در این گونه شهرها، هم خوبی دارد، هم بدی. خوبیاش این است که همه از حال هم با خبرند و به یکدیگر اعتماد دارند. مشکلات اخلاقی و برخی از گرفتاریها که در کلانشهرها دیده میشود، در شهرهای کوچک وجود ندارد. به خاطر اینکه اگر آبروی انسان به واسطه اشتباه یا عمل نابجایی از بین برود، دیگر جبران کردنش بسیار سخت است. من هم به چنین دردی مبتلا شدم؛ اما بهتر است ابتدا برایتان نقل کنم: در شهر کوچک ما، یکی دو تا مرکز خدمات کامپیوتری بود که من هم در یکی از این فروشگاهها کار میکردم. مدتی گذشت و دیدم کار ما، خیلی مشتری ندارد. آن زمان، هنوز فضای مجازی به گستردگی و بیدر و پیکری امروز نبود. لذا مشتری داشتم که تقاضای فیلمهای مستهجن داشت. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که مخفیانه این کار را شروع کنم. البته کوچک بودن شهر ما باعث میشد که خیلی زود حمله... کار را شروع کردم. مشتری خاص خودش را داشت، یا فلش را پر میکردم، یا سیدی و غیره میفروختم. البته این نکته را یادآور بشوم که من اهل نماز و روزه بودم. آن زمان تازه از سربازی برگشته بودم. برای تعدادی از جوانها این کار را انجام دادم. مدتی که گذشت، تصمیم به ازدواج گرفتم. خواستگاری رفتم و دختری که فکر میکردم به درد من میخورد، به من جواب رد داد. از طریقهای مختلف اقدام کردم؛ اما نتیجه نگرفتم. حسابی به هم ریخته بودم. به آن دختر پیغام دادم که من هرطور شده تو را به دست میآورم و غیره. خواستم مثل فیلمهای سینمایی حرکت خاصی… چقدر عاشقم! اما نتیجه عکس داد. آبروی خودم و خانوادهام از دست رفت. دیگر در بین تمام اهل محل انگشتنما شده بودم. فشار روحی شدیدی بر من وارد شد. از همه بدتر اینکه آبروی پدر و مادرم را بردم. تصمیمات بد را یکی پس از دیگری بدون مشورت با دیگران میگرفتم. این بار تصمیم به خودکشی گرفتم. یک بسته قرص آرامبخش بسیار قوی تهیه کردم. همه را یکجا خوردم. دقایقی بعد بیهوش شدم و رفتم. خانواده من بلافاصله بسته قرص را پیدا کرده و سریع من را بیمارستان رساندند. پزشکان مشغول فعالیت شدند؛ اما من چنان حالتی پیدا کردم که قابل توصیف نبود. روح از بدنم جدا شده بود و بهآسانی هرجا که میخواست منتقل میشد. لحظهای در منزل بودم، لحظه بعد کنار بدنم در بیمارستان و غیره. اما یکباره حس کردم که کسی در کنارم ایستاده که بر خلاف بقیه من را میبیند. به من دستور داد که همراه من بیا. من بدون اختیار به دنبالش حرکت کردم. من را به جایی برد که شبیه یک بیابان بود. بعد دستور داد که همانجا بمانم. نمیدانم چطور توصیف کنم. تمام لحظات زندگی من از تولد تا لحظهای که خوردم، در مقابلم به نمایش درآمد. برای کارهای خوبم خوشحال بودم و نشاط خاصی پیدا میکردم؛ اما به ماجراهای سال آخر عمرم که رسیدم، چنان بار سنگینی روی دوشم حس کردم که قابل توصیف نیست. اولین کسی که برایش فیلمهای مستهجن را به روی فلش ریختم، رو نشانم دادند، بعد عواقب سنگینی که در نتیجه مشاهده این فیلمها برای آن شخص پیش آمد را دیدم. گویی یک بلوک سیمانی را روی دوشم گذاشتند. بسیار سخت و سنگین بود؛ اما چارهای نداشتم. نفر دوم به همین صورت، نفر سوم. برای هر یک نفر که این کار را کردم، یک بار سنگین روی دوشم قرار میگرفت.»
بله، قرآن میفرماید کسی عمل دیگری را روی دوش نمیکشد. کدام عمل دیگری را؟ عمل متصل را. ولی عمل دیگری که عمل منفصل خودت به حساب بیاید، چی؟ این را روی دوش میکشی. این فرقش این است. این سؤال برای بعضی یعنی عمل متصل خودشان را دارد؛ ولی هر عمل متصلی، یک جوری عمل منفصل یکی دیگر هم است. چون هر هدایتی از دیگران، هر ضلالتی هم از دیگران است دیگر. بالاخره هر کسی هر کاری را، یک کسی سنتگذاری کرد. در عالم قتل، انجام بده! برای قابیل هم مینویسند در روایت؛ چون بنیانگذار قتل بود، اولین کسی که قتل انجام داد او بود. یعنی همه قتلهای عالم، عمل منفصل قابیل هم است. و هر کسی هم عمل خودش به عهده خودش است؛ یعنی هر قاتلی مجازات خودش را میکشد، عمل متصلش. عمل متصل کسی به کسی نمیدهند. تو قتل انجام دادی، به گردن خودت. ولی هر عمل متصلی، یک عمل منفصلی هم هست. شاگرد کسی بودی، بچه کسی بودی. البته بچه کسی بودی و تربیتش کرد. یعنی اینجوری تربیتت کرده. بله، پسر نوح هم کارهای بد کرد، ولی دیگر برای پدرش ننوشتند؛ چون دیگر عمل منفصل نوح نیست. ولی همه کارهای امام حسن و امام حسین برای امیرالمؤمنین هم هست. به همین دلیل امیرالمؤمنین از امام حسن و حسین بالاترند. «ابوما خیر منهما» -پدرشان از آن دو بهتر است. «الحسن و الحسین سید شباب اهل الجنه و ابوما خیر منهما» -حسن و حسین آقای جوانان بهشتاند و پدرشان از این دوتا بالاتر است. این بقیه روایت را معمولاً نمیخوانند. چرا؟ برای اینکه هر کاری کردند، مال خودشان هست، مال امیرالمؤمنین هم. برای این دو نفر نیست. امیرالمؤمنین هم که نفس پیغمبر است، برای پیغمبر هم هست. لذا پیغمبر، امیرالمؤمنین و حضرت زهرا از امام حسن و امام حسین بالاترند. شهادت اباعبدالله هم، عمل متصلش مال خودش است. و همان شهادت اباعبدالله هم عمل منفصل برای امیرالمؤمنین داریم. دو بار شهید شده، یکی در محراب کوفه، یکی در گودی قتلگاه. عمل منفصلش بود. تربیت کرد حسین بن علی را برای همچین روزی. تربیت کرده حسن بن علی را برای ماجرای سم و شهادت. همه اعمال امام حسن و امام حسین برای امیرالمؤمنین هم هست. عمل منفصل. ولی اعمال پسر نوح برای حضرت نوح نیست. چرا؟ عمل «غیرالصالح»، عمل غیر صالح، اهل تو نیست. از تو منفک است، از تو جداست. به پای تو هیچیش نوشته نمیشود. از تو کامل جداست. حتی در این حد جداست که سوار کشتی… آنقدر جداست. درست شد؟ بعد، آن بچههای دهپشت غریبه را سوار کشتی خودش کرد. آنها عمل منفصل نوح بودند. بچه خودش عمل منفصل خودش نبود. اینها نکته خیلی دقیقی است.
«همه اینایی که دیده بود، آن بار سنگینی که هر کسی در اثر دیدن این فیلم روی دوشش آمده بود، یک همچون باری روی دوش این هم!» حالا آن بار هم بستگی به طرف دارد. این نکته، این دیگر آقا آتش میزند. این دیگر آتش! حالا طرف در اثر این دیدن، چقدر مفاسد در زندگیاش شکل گرفته؟ زندگیاش را از دست داده، کارش را از دست داده، بچهاش خراب شده، چی شده؟ همه را به پای من هم که دخالت کردهاند، همه آن مفاسد آن یک نفر را برای من هم نوشتند. چرا? چون بههر حال عمل منفصل من است. البته راه توبه باز است. عرض میکنم، انشاءالله. قطعاً خیلیها با شنیدن این حرف به مرز ناامیدی میرسند. راه توبه باز است. لااقل اینجا اگر نتوانیم توبه کنیم که همین هم از خدا میخواهیم. همین هم ناامید نیستیم. همین هم از خدا میخواهیم که کمک کند. ولی راه دیگری دارد. آن هم این است که عمل منفصل اینوریت را زیاد کنی. این لطفی که خدا اینجا کاری کردیم که خیلیها را آلوده کردیم. کاری بکن که خیلیها را نور بدهی. این کف کارهایی که دارد میشود. کار فرهنگی که افرادی دارند انجام میدهند. یک گوشه کار تو هم حضور داشته باشد. یک گوشه کار پول و شهرت و فلان و این حرفها برای خدا، به کفاره این، به کفاره. لذا امام کاظم به علی بن یقطین فرمودند: «کفاره اینی که داری برای هارونالرشید کار میکنی، این است که رسیدگی کنی به شیعیان.» مأموریت به او دادند. «تو در دستگاه کار میکنی. هرچی تو داری برای من انجام میدهی، عمل منفصل هارونالرشید شدی. تو در دستگاه، همه آن آلودگیها تو هم شریکش میشوی. اولاً که سعی کن تو خودت شریک نباشی، هیچی امضا نکن، خونی نریز. این یکی که اول متصل نکنی ظلم. عمل متصل نداشته باشی. سعی کن عمل منفصل من موسی بن جعفر باشی. تو دستگاه هارون ال... من موسی بن جعفر اگر رئیس بودم، حاکم بودم، چیکار میکردم؟ رسیدگی به شیعیان میکردم. حکم اعدام ناحقی را برمیداشتم. مظلومی را از ظلم درمیآوردم. تو این کارها را بکن. این خدا زیر سایه عرش جایگاه اختصاصی به تو میدهد.» که ما در بحث سیره موسی بن جعفر اینها را روایتش را و توضیحاتش را عرض کردیم. این میشود کفاره. این شکلی. پس یک کسی در دستگاه هارونالرشید هم باشد و آدم موسی بن جعفر باشد، با موسی بن جعفر محشور بشود. «به سوزن بزنی با اینها محشور میشوی.» ولی میشود کسی معاون اول هارونالرشید باشد، با موسی بن جعفر. بستگی دارد تو کجا، کسی و عمل منفصل کی هستی. الان بعضی تو جمهوری اسلامیاند، عمل منفصل ترامپاند، عمل منفصل بایدناند، عمل منفصل شیطاناند. بعضیها مثل خیلی از رفقای ما تو آمریکان، عمل منفصل امام خمینیاند، عمل منفصل حاج قاسم سلیمانیاند. به اینها نیست و راه توبه هم دارد. عمل منفصل آنوریها بودی، آن شکلی بودی. عمل منفصل اینوریها شو. این شکلی بیا. این تا حالا ابزار توسعه خواستههای شیطان بودی، حالا بیا ابزار توسعه خواستههای امام زمان. این را توسعه. کفاره آن میشود، جبران آن میشود، توبه. درست شد؟
حالا میگوید که: «من دیدم هر یک نفری که دیده بود، بار سنگینش روی دوش من. حالا آن بلوک سیمانی اول، یکی بیاید روی آن، یکی دیگر بزنند یاوری. یکی دیگر میآید روی آن، دومی. یکی دیگر میآید روی آن، سومی. یکی دیگر میآید پن...» آقا، برزخ جدی است!ها! ساکت و سامان! بانک زیر خاکها رفته، ترقطروق است و سروصدا. این همه جرم و جنایتی که داریم میبینیم، اینها از کجا دارد درمیآید؟ این فضای اینستاگرام که میروی، سرتا پایش لجن میبارد. برزخ اینها که دارند تولید میکنند، چه خبر است؟ خوشحال هم هستی، ۱۰ میلیون ویو! بدبخت، ۱۰ میلیون را تک تک باید بروی حساب پس بدهی. قبلاً فلش و اینها بوده، ۱۰ نفر میدیدند. الان یک کانال تلگرامی ۸۰K. آن که میگذاری، حالا پاک هم میکنی، دیگر از دست تو در رفته. این فضای مجازی، قرض کردن بارها، فقط آقا، ابزار جهنم رفتن را دست ما داده و جهنم رفتن را تسهیل کرده. یک سرسرهای برای رفتن تا قعر جهنم. اگر تک و توکی نوادری که از این استفاده خیر بکنند، کار خوبی هم وسط اتفاق بیفتد، خیلی باید حواسمان را جمع کنیم.
میگوید: «برای هر یک نفر که این کار را کردم، یک بار سنگین روی دوشم قرار میگرفت. دیگر کمرم طاقت نداشت. میخواستم فریاد بزنم، دنبال کسی میگشتم که من را کمک کند؛ اما هیچکس نبود. در مجموع برای حدود ۶۰ نفر فیلمها را ریخته بودم. ۶۰ نفر بودند، قیاس این فضای مجازی و اینها. ولی ۶۰ نفر هرکدام از آنها یک بار سنگین بر من تحمیل میکرد. بدتر از آن اینکه برخی از افراد این فیلمها را برای دیگران هم ریخته بودند و مشکل من را دوچندان میکرد.» باز آن برای یکی دیگر ریخته، باز هم عمل متصل و نفر سوم هم عمل منفصل نفر دوم هم عمل منفصل نفر اول. این سیر ادامه پیدا میکند. باز هم برای نفر چهارم ریخته. عمل منفصل نفر اول، عمل منفصل نفر دوم، عمل منفصل نفر سوم، عمل متصل نفر... همه ما در همه ماجراهای عالم شریکیم. فقط صرف اینکه راضی باشی، اتفاق میافتد. عمل منفصل. همه اینها میشود عمل منفصل خوبها و بدهاش. به هر جرم و جنایتی که دارد میشود، راضی گناهها. مفاسد، بداخلاقیها، راضی عمل منفصل. ناراضی نیست؟ به خوبیها، زیارت میروم، خرجی میدهند برای اهل بیت، ازدواج میکنند، راهی حرم میروم. اسباب ریا و صومعهاش میگویم که شاید هم خدا به ما توفیق بدهد و انجام بدهیم. هم خدایا، من کارهای اینها را دوست دارم. خدا کمک کن. در این وضعیتی که الان جگر شیر میخواهد زن گرفتن، ازدواج کردن، همینها را کمک کن که از پس ازدواج و زندگی و خرج آنها برمیآیند. هم بدون من به کارهای اینها راضیام. خود طرف نیت الهی ندارد از ازدواجی که کرده، ثوابی ندارد. تو هر عمل متصلی یک نیتی میخواهد دیگر. شما گاهی در عمل منفصل با نیتی که داری، ۱۰ برابر آن کسی که دارد انجام میدهد، عمل متصل به نیت اینجوری ندارد. ۱۰ برابر سهم داری. یعنی شما خالصانه برای خدا میگویی: خدایا، من خیلی دوست دارم این را نداریم. خدا نصیب ما بکند. خیلی دوست دارم که این جوانها دارند ازدواج میکنند. من خیلی خوشحالم که اینها دارند حلال انجام میدهند، حرام انجام... خود آن جوان خیلی حس این شکلی ندارد. او عمل متصلش است. مثلاً دو قران ثواب دارد. شما عمل منفصلت، ۲۰ تریلیارد ثواب میبری. عمل منفصل این شکلی. راضی باشی. همه اینها که حرم آمدند، من خوشحالم. همین پرستارهایی که دارند خدمت میکنند به مریضها در این ایام. بعد شاید شما روز قیامت رفتید از همه پرستاران ثواب در پرستاری از کروناییها بوده. شما خالصانهترین مسئله، بیشتر خالصانهتر و ریاضت و اجرت و اینها هم ندارد دیگر. بعداً به خودت بنازی و خودت را کسی بدانی. اعمال آدم اصلاً به حساب نمیآورد. خیلی لطیف است. خیلی هم خوب است. اعمال منفصل، آقا، خیلی امیدبخش است. بیشتر به عمل منفصل میشود امید داشت. عمل متصل، خلاصه، آقا جان، این میگوید بار این شکلی بود.
«میخواستم داد بزنم؛ اما هیچکس به داد من نمیرسید. دوباره همان ملک من را به آن وادی آورد. در مقابلم قرار گرفت. به من گفت: دیدی چه کردی؟ تو با پخش این تصاویر و فیلمهای حرام، زندگی خیلی از انسانها را به هم ریختی. هم حقالناس به گردن داری و هم حقالله. ای کاش بتوانی جبران کنی! یکباره حس کردم که از آن وادی وحشت به سوی زمین کشیده شدم. با سرعتی بسیار زیاد من در اتاق بیمارستان روی تخت خوابیده بودم. چند پزشک جوان مشغول فعالیت بودند و بلافاصله گفتند: مریض احیا شد. بیمار برگشت. من چند ساعت در کما بودم و هیچ امیدی به بهبود من نبود؛ اما خدا خواست که من برگردم. یکی دو روز بعد از بیمارستان مرخص شدم. با اینکه شخصیت من در بین اهالی شهر از بین رفته بود؛ اما از همان روز راه افتادم. شهر کوچک بود و من همه را میشناختم. به منزل تمام ۶۰ نفری که برایشان فیلم ریخته بودم، مراجعه کردم. یکی یکی برایشان حرف زدم. خواهش کردم که محتویات روی فلش را پاک کنند. برایشان از سختی و بدبختیهایی که در دنیا و آخرت گرفتار میشوند، گفتم. من حتی به برخی از آنها این نشانه را گفتم که شما برای فلانی و فلانی هم این فیلمها را کپی کردی. اما تقریباً تمام آنها من را مسخره کردند. هیچکس باور نمیکرد. هرچه بیشتر میگفتم، بیشتر مسخره میشد. کار به جایی رسید که انگشتنما شدم. میگفتند: فلانی عاشق شده و کارش به جنون رسیده. کم کم خودم هم باورم شده بود که اینها، شاید اوهام بوده. مگر میشود در چند دقیقه این همه مطلب اتفاق بیفتد؟ من تمام زندگیام از کودکی تا حالا را دیدم. من این ۶۰ نفر را یکی یکی دیدم تا اینکه یکی از کسانی که من را باور کرده بود، کتاب «سه دقیقه در قیامت» را برایم آورد. با خواندن این کتاب و مواردی که در مقدمه اشاره شده بود و روایات و خاطراتی که در داستان برخورد با نامحرم دیدم، مطمئن شدم که آنچه دیدم، صحیح است. الان که این مطالب را برایتان مینویسم، امید دارم که خدا از سر تقصیرات من بگذرد و شرایطی فراهم کند که حقالناس بر گردنم نباشد.»
انشاءالله. این هم ماجرای عجیبی بود که به آن اشاره کردیم. خلاصه، اثر عمل منفصل را آدم میتواند ببیند. در این کتاب، باز موارد دیگری هم هستش که پیشنهاد میکنم دوستان حتماً کتاب «بازگشت» را مطالعه کنند. کتاب «شنود» را هم که دیگر حتماً همه تا الان دیگر مطالعه کردهاند و ما انشاءالله نداریم در مخاطبین «سه دقیقه در قیامت» «شنود» نخوانده نداریم. انشاءالله. کتاب «شنود» پنجمش سانسور شد، حذف شد، به چاپ نرسید. و مطالب خوبی هم بود. آن بخش یک پنجم مطالب خاصی بود. حالا به دلایل امنیتی و غیره مطالب حذف شد. یک پنجم هم کم نیست از کتاب. خدمت شما عرض کنم، ۱۰۰ صفحهای، ۲۰ صفحه حذف شد. حالا در هر صورت همین مقدار ۸۰ صفحهاش هم خیلی اثرگذار و نجیبزننده است.
بههر حال، ایشان میگوید شاید هیچ باقياتالصالحاتی بهتر از فرزند صالح برای انسان نباشد. کلاً تربیت انسان. حالا فرزند، لزوماً نه. خب، بعضیها از نعمت فرزند بهحسب ظاهر محرومند. آنها نگویند که خب، پس ما از اینجا پارتیبازی شده است. خدا بهرهمند نکرد از یک ثواب عظیمی، ناعدالتی میشود که بچهدار میشود و... به قرآن داریم آیه جالبی است: «یَجْعَلُ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً» - خدا بعضیها را عقیم قرار میدهد- خیلی از این جمله، خدا هیچوقت چیزی که نقص باشد را به خودش نسبت نمیدهد. عقیم بودن را به خودش نسبت داده: «من بعضاً را عقیم قرار میدهم، بعضیها را پسر، بعضیها را دختران و اناساً دوقلو میدهم» - کله دوقلو، یا هر دو پسر، یا هر دو دختر، یا یکی پسر و یکی دختر با سه تا کلمه. خدا اینها همه را گفته. خیلی هم جز اعجاز قرآن این سه کلمه، هر سه حالت را گفته: دوقلو، دو تا پسر دوقلو، دو تا دختر دوقلو، یک پسر و یک دختر. با سه کلمه این را گفته است. از اعجاز ادبی قرآن. و بعدش میفرماید: «یَجْعَلُ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً» - هر که را بخواهم من عقیم قرار میدهم. خدا که نقص را به خودش نسبت... عقیم بودن نقص نیست. نکته اول.
نکته دوم هم این است که فرزند، لزوماً منظور زایمان و بچه و اینها نیست؛ یعنی تربیت انسان. یعنی تربیت انسانی. یعنی اثرگذاری انسانی. اثرگذاری بر شاکله یک انسان. وقت معلم هم جایگاه این شکلی پیدا میکند. هر کسی که سروکارش با انسان است، دوستانی که میپرسند: «آقا، چه جور انتخاب شغل کنیم؟» عرض میکنم که ببین از جهت هستیشناسی اگر بخواهی نگاه کنی، هرچقدر شغل یک مشغولیتی است دیگر. یک استناعه، یک صنعتگری. یک چیزی داری میسازی، یک چیزی را داری میپرورانی برای رفع یک نیاز. چه چیزی میپرورانی برای رفع چه نیازی؟ به میزان مرتبه وجودی هر کدام از اینها، آن کاری که داری انجام میدهی، ارتقاء پیدا میکند. آنچه میپرورانی و رفع نیاز میکنی، هرچقدر بالاتر باشد، شغل تو. انبیا چی میپرورانند؟ انسان. یعنی چی؟ انسان میپروراند؛ یعنی فطرت میپروراند؛ یعنی شاکله انسانی میپروراند. یعنی انسان بالقوه را، به قول حضرت امام، انسان بالقوه را میگیرند، بالفعل «عبد» بالقوه را میگیرند، «عبد» بالفعل میکنند. «عبد» میپروراند. رفع چه نیازی میکنند؟ رفع نیاز «تقرب به حقتعالی» میکنند. بزرگترین نیاز ما، «نیاز تقرب» است. نیاز وصال. «و سلک قرة عینی» - بزرگترین نیاز ما که قرة العین ماست، وصال به حقتعالی. رسیدن به خدا. درست شد؟ «و سلک منایا» - به سال تو منای من است، غایت آمال من است. بزرگترین آرزوی من، بزرگترین نیاز من، وصال به خدا. وصال به خدا یعنی هیچ حجابی بین من و خدا نباشد. اینجور خدا را مشاهده کنیم. غرق در توجهات و تجلیات. این کار کیست؟ این بزرگترین کار این عالم. آنوقت ممکن است بچهای هم نداشته باشد، یا بچهاش هم روبهراه نباشد. الان ما همه سر سفره حضرت نوحیم. همه ما بچههای حضرت نوح به حساب میآییم. در حالی که او بچه قرآن نقل کرده این شکلی بود. از حسب ظاهر، خیلی بهرهمند از اولاد صالح نبود. بعضی هم اولاد صالح دارند، خودشان نقشی نداشتند در تربیتش. مگر هر که آدم خوبی است لزوماً ننه بابایش خوب بودهاند؟ در اثر مخالفت با ننه بابا اصلاً عامل خوب بودنش این بود که یک بابای جنایتکار و هفتخط داشت. یک مادر درب و داغان داشت. روبروی اینها وایساد. حرف اینها را گوش نکرد. بداخلاقی هم البته با اینها نکرد. مدارا کرد، تحمل کرد. مثل مرحوم حداد که مادر خانمش را تحمل کرده بود، خدا درهای به رویش باز کرد. مگر لزوماً هر که ما مواردی داشتیم، بابای عرقخور بوده، نزولخور بوده، مشرک بوده، به مراتب عالی معنویت هم رسیدهاند. بعضی از اینها داشتیم مادر ۱۰ بار قرص خورده بود که بچه بیفتد و هر کار کرده بچه بیفتد، نیفتاده و مانده بود. بچه یکی از بزرگترین اولیای الهی شده بود.
هر پدر و مادری نقش داشته باشد و از هر بچهای به هر پدر و مادری چیزی برسد. اگر اینجوری بشود از ابراهیم هم هرچی کار کرده و به مدلی نیست. پدر و مادری که نقطه مقابل نباشد، کارت رو بدش بیاید، مخالف تو باشد. ما دوست طلبه داشتیم، این را من طلبه شدم، بابایش گفته: «یک پاتو نذاری خونه ما.» و این یک سال همکلاسی ما بود. آخر سال آمد دید. اسمش مسعود بود. آمد دید، داداشش محسن آمده، توی آن فضای مدرسهای که بودیم، توی هشتی، بهش میگفتیم هشتی، آمده روی پله منبر نشسته. گفت: «محسن، تو اینجا چیکار میکنی؟» گفت: «مسعود، وقتی میخواستی طلبه بشوی، بابا بهت چی گفت؟» یک سال هر شب توی حجره میماند، خونهشان نزدیک بود. آنجا دوتایی شدن، دو تا برادر با هم، مسعود و محسن. خیلی سال گذشته. عرض کنم که خب، این الان هرچی اینها درس بخوانند، عمل منفصل به حساب میآید برای باباهه؟ زجر میکشند، اصل عمل متصل به حساب میآید برای بابا. این اذیتها و این دلشکستگیها و این آزارها و بیپولیها و سختیها و اینها، عمل عمل. همهاش عمل متصل بابا است. و هیچ کدام از این درس و بحث و خیرات و کارهای خوبی هم که میکنند، عمل منفصل برای باباهه به حساب نمیآید. برعکس.
یک کسی حالا مواردی بوده، طرف بچه نداشته، یتیم گرفته. از جایی حالا بزرگ کرده. گاهی موارد این شکلی بوده. گاهی مستقیم توی خانه خودشان بزرگ کردهاند. گاهی حمایت مالی کردهاند. گاهی بعضیها به حسب ظاهر فرزند را از اینها میگیرد. مرحوم آیتالله مجتهدی را بنده اسم آوردم. حالا برخی هم دو تا بچه داشتند. نه، ایشان از پرورشگاه دو نفر را حالا نمیدانم. وقتی ما خبر داریم، حتماً آن دو تا عزیزم که چیز بودند آن خبر دارند. مطلب مخفی این جور چیزها، ولی وقتی خبر به گوش بنده رسیده، حتماً آن عزیزانم که در منزل ایشان بزرگ شدهاند، باخبرند. دیگر نباید چیز مخفیانهای باشد. ایشان فرموده بود که: «خدا به من بچه نداد. این را بنده از برخی شاگردان ایشان شنیدم.» حسب ظاهر، با آن فرزند «نداد»، محبتش را، محبتی که میخواست به اولاد خودم قرار بدهد، توی محبت من قرار داد به طلبهها. ایشان طلبه تربیت کرده. آقا، چه طلبههایی! یکی از یکی گلتر، یکی از یکی بهتر. که برخی را خدا توفیق داد ما ایامی اینها را از نزدیک دیدیم که به مراتب عالی معنویت رسیدهاند و حیات انور خودروهای بر سر ما مستدام بدارد. شاگردان مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی بودند. از شخصیتهایی که از بعضی شهدای بزرگ گرفتهاند و از بعضی علمای بزرگ گرفتهاند و بعضی شخصیتهای قم و ائمه جمعه این طرف آن طرف و برخی اساتید اخلاق و معنویت تهران و الان مشهد و اینها، شاگردهای برنامه مجتهدی بودند. آقازادههای رهبر انقلاب که آقا فرموده بودند که: «من نگران بچههام بودم. اینها را کجا تربیت بکنند؟ کدام مدرسه علمیه بفرستم؟ هر چهار تا ایشان فرستاده مدرسه. خیالم راحت شد که مدرسه ایشان تربیت شدهاند. خوب بودند و انصافاً خوب تربیت شدند.» این چهار تا آقازاده، چهار تا روحانی فاضل صال... خلاصه، خدا میخواست به ایشان دو تا بچه بدهد، سه تا بچه بدهد که معلوم نبود چی درمیآید. من الان چندصد تا اولاد صالح ایشان دارم. گاهی یک خانمی بچهدار نمیشود، مربی مهد کودک میشود. محبتی که خدا آنجا میخواست قرار بدهد، اینور برایش قرار میدهد. اینجا به دست بازی و راحت با یک فراق خاطری آن دغدغه و مصیبتهای بچهداری را هم ندارد. شب بیداریاش هم ندارد. تعویض پوشکش هم ندارد. آن اثر خوب راه دادن این بچه به مراتبی میرسد و این خانم توی همه اینها شریک میشود. تألیفی میکند، بچه ندارد. کار پژوهشی مشغول میشود. کاری که از آنها زیاد است. به شرط اینکه آن جنبه اخلاصش باشد و با این توجه باشد. خلاصه، باب عمل منفصل بسته نیست. بچه عمل منفصل است. خدا بچه را بهت نداده، صد تا باب دیگر دارد. صد تا کار دیگر میتوانی بکنی. عمل من و ملاک این زایمان نیست. این که گربهها هم بچه میزایند. ننه بابا بودن که این نیست. به قول استاد ما رفته بودیم قبر را میخواندیم، نوشته: «پدری مهربان و دلسوز و مادری مهربان و دلسوز.» اولاً اگر همه پدر مهربان و دلسوزند، که این و جامعه داریم، پس چیست این همه طلاق؟ این همه جنگ و جدال و درگیری و ماجرا و مصیبت و اینها؟ اولاً چیست؟ ثانیاً پدر مهربان و دلسوز که همه ببرها و پلنگها و کرگدنها و گرگها و همه اینها پدر مهربان و دلسوزند برای بچههایشان. این هم فضیلت انسانی است. پدر مهربان و دلسوز، فضیلت انسان. پدری که بچه تربیت کرده. پدری که متخلق بوده و اخلاق الهی. آنجا به پدر مهربان و دلسوز کار ندارند. امیرالمؤمنین فرمود: «اگه این قبرستون مردهها بتونن با شما حرف بزنن.» آن خطبه معروف نهجالبلاغه که حضرت فرمود که: «بگذارید من به شما خبر بدم.» به مردهها گفتند. گفتند: «اموالتون رو که بردن تقسیم کردن. زنهاتونم که ازدواج کردن. خونههاتونم که افراد دیگهای توش ساکن شدن. هذا خبر ما عندنا.» -این از این و. و من خبر ما عندکم؟ -از آنور چه خبر؟ حالا شما خبر بدید آنور چه خبر است.
یکی از فانتزیهای بنده این است که یک رمان بنویسیم. یک نفر از توی برزخ بیاد دنیا. حالا چند تا کتاب نوشته شده از دنیا رفتن توی برزخ. یکی از برزخ برگردد بیاید توی دنیا. فرصت دارد برای کار، بهش و اشتیاق دارد. بعد بیاید ببیند توی این دنیا چه خبر است. این میدانید پول آنجا چه ارزشی دارد؟ باهاش چیکارها میشود کرد. یکی از آنور بیاید خبر بدهد. سریال ساخته بودند، فضایی آمده بودند، از همهچی ما تعجب میکردند. یکی بیاید از همهچی این دنیاییها تعجب کند که اینها چیکار میکنند. حالیشان نیست اینجا چه خبر است. اینجا باید... اینجا چه ارزشی دارد؟ چون همهاش از ارزش از اتفاقاتی که توی برزخ میافتد میگویند. کسی نمیآید بگوید آقا اینجا چقدر حیاتی است. اینجا که ما توش هستیم، همهچی اینجا اتفاق میافتد. امیرالمؤمنین اینجا امیرالمؤمنین شد. امام حسین اینجا امام حسین شد. همه هرکی به هرجا رسیده، اینجا رسیده. این دنیا نفس به نفسش آنقدر قیمت دارد. امیرالمؤمنین فرمود: «خبر پیش شما، من به شما بگویم.» به اینها که دور فرمودند: «اینها اگر میتوانستند با شما حرف بزنند به شما میگفتند: اینور فقط تقوا به درد میخورد.» یک پدر مهربان و دلسوز، اینها کسی کار ندارد. مهربانی هم خوب است، به شرط اینکه تقوا باشد. مهربانیها تقوا نیست. «با بچه قاچاقچیات مهربانی دلس...» - ترحم بر پلنگ تیز دندان جفاکاری بود بر گوسفندان. سعدی! خلاصه، مهربانی نبود یک جایی. پدر غیر مهربان و غیر دلسوز مثل همین. برخی علمای خودشون نذر کردند که آقازادههاشون اعدام بشن. جزو منافقین شده بودند، جزو اشرار بودن و اینها. پدر غیر مهربان و غیر دلسوز. آنور به حساب میآید یک دانه اولاد داشتم، آن هم با دست خودش به جوخه اعدام سپرده. پدر غیر مهربان و غیر دلسوز. ولی تقواست. آنور این ارزش اینور هم دارد. بچه هر غلطی کردیم، بابای با محبت، پدر مهربان و دلسوز، سر سوزنی ارزن نمیرسد.
خلاصه آقا جان، عمل منفصل تربیت کن. یک نیروی باتقوا بساز و تقوا از خودت سرایت بدهی و توسعه بدهی. این تقوا رو خودت. یک نفری نماز شب میخوانی، بشن ۴۰ تا نماز شبخوان. بشن ۱۰۰ تا نماز. یکی از اساتید میفرمودند: «اگه گاهی آدم اهل عمل نیست، این غصهاش نباشه برای اینکه یک چیزی رو به دیگری نگه.» بعضی میگویند: «آقا، ما تبلیغ نمیریم، حرف نمیزنیم، سخنرانی نمیکنیم، فلان نمیکنیم.» ساکت بشوم. خفهخون. عرض کنم که آیتالله وحشت میفرمودند که: «خب، حالا لازم نیست آدم عمل بگه.» از آن چیزایی که عمل نمیخواهد. دانلود فضایل اهل بیت، وسایل علمی. علم طرف را افزایش. تاریخ اهل بیت، عمل. یک تاریخدانی که کسی ازش عمل نمیخواهد. تاریخ، فضایل اهل بیت. خودت عمل میکنی، توسعه بده. این برکات، نورانیت دارد. از عمل هم اگر میخواهی بگویی، اولاً انسان یک وقتی بنا ندارد کلاً عمل کند. میشود نفاق. یک وقت بنا دارد عمل کند، دنبال هل میگردد. یکی از بهترین هلها همین «خدا گفتن» است. بگو: «خدایا، من میگویم، توفیقش را به خود من هم بده.» به قول استاد عزیز ما میفرمود: «گاهی آدم خودش خیلی اهل نماز شب نیست، هر سحر صد نفر به واسطه حرف او دارند نماز شب میخوانند. این خودش هم خوابه، ثبت نماز شب را دارد. انشاءالله یک روزی نور نماز شبهای دیگر او را میگیردش.» منفصل را دارد دیگر. اگه بنا نداشته باشد عمل کند، این منافق است. عمل منفصل هم ندارد. یعنی به حرف بقیه دارند عمل میکنند، آل بیعمل. ولی خودش بهرهای ندارد. یعنی عمل متصل هم برایش نشده. کاسبی میکند، دارد مشتری جمع میکند. حواسش را به خودش جمع میکند که مثلاً «بدون ما آنقدر نماز شب»، حرف... خاطرات بگویم، دیگر غالب همین است دیگر. یک آقای... ببینیم همهجا اینکه نوری توی آن کار نیست. آدم بشود یک چیزی میگوید، اهل عمل نیست. این عمل منفصلش میشود اینجا. نور عمل منفصلش، انشاءالله، او را میگیردش. نماز شب منفصلش، انشاءالله، اهل نماز شب متصلش میکند. به مرور، به حرف او چهار نفر ترک گناه کردند. جوانی بوده، اهل گناههای جوانانه و نوجوانانه بوده. خودش هم هنوز میلغزد توی ارتباط با نامحرم و وسایل شهوانی و اینها. انشاءالله، به همین گفتنها و اثر روی دیگران. خودش هم راه سریع... که دارم عرض میکنمها. یک رمزی است. نکته جالبی است که شیطان یک وقتی میآید توی گوش ما پچپچ میکند: «نگو، خودت اهل عمل نیستی.» منظور از یک عمل منفصلی، محروم میکند که آن عمل منفصل میتواند عمل متصل ایجاد کند. جامع منفصل، عمل متصل. چون همه دست و پایمان، اوج حماقت یک کسی بگوید: «به کار دیگران کار نداشته باش.» همه ما به کار همدیگه کار داریم؛ چون همهمان دست و پای همدیگه ایم. قرآن: «همهتون از همید.» یعنی دستمون چشم او، چشم تو هم به حساب. کمترین کارش این است که من باید از توی قلبم قطع بکنم. اگه نمیتوانم کاری از بیرون انجام بدهم، که نشد. از توی قلبم باید بگویم: «نمیخواهم.» چون نمیتوانم دهنش را ببندم که تهمت نزند. آخر کاری که ازم برمیآید این است که توی دلم بگویم: «خدایا، من به این.» اگر میتوانم دهنش را ببندم، دهنش را ببندم. تهمت نزن. به مرحوم آیتالله شهابادی از ما نخواستند که زنا نکنیم. بحث امام. تعلیماتش توضیحاتش داده. از ما خواستند که نگذاریم زنایی در عالم محقق بشود. خیلی نکته لطیفی است. یعنی هیچ زنایی در عالم رخ ندهد. نه اینکه ما که الحمدلله اهل زنا نیستیم. خب، بنده خدا. اینها بقیه دست و پای تواَن. عمل منفصل تواند. آن ها زنا میکنند. آخرش آلودگیاش تو را هم میگیرد. تو شریک میشوی. من که از قلبت واقعاً نفرت داشته باشی در عملت هم یک جوری بروز بدهی. بر نحوه به اینها که میرسی باید اخم و تخم کنی. نباید روی خوش نشان بدهی که اینها هر غلطی... دلم خوشم نمیآید. یوسف نشستن. تأیید بودنت تو این کانال تأییده. مطالعه میکنم. توجیه مقابله کنیم. از خودت یک چیزی نشان بدهی. عمل منفصل. و ما همهمان عمل منفصل همدیگهایم. همه اینها که دارند این بحثها را گوش میدهند، عمل منفصل مان. همه آنهایی که دارند یک نکتهای، تذکری، دعایی، یک حرفی، یک چیزی. ما میشویم عمل منفصل آنها. همه شاگردهای یک معلم میشوند. عمل منفصل او. خود معلم شاگرد یکی دیگر از عمل منفصل او. همینجور میرود تا بالا. یک کسانی مخفی گم. آیتالله جوادی فرمودند: «هر عمل خیری که توی این مملکت انجام بشود، اول برای امام و شهدا مینویسند.» همه نماز جماعتها، همه راهپیماییها، همه کتابهای خوبی که چاپ میشود. این مجموعه جهادی و عزیز که بنده تشکر ویژه بکنم از این رفقامون. حالا جلسات آخر صدیقه در قیامت. رفقای خوب و عزیزمون در نشر شهید ابراهیم هادی که خدا توفیقشان بدهد. اینها سرداران عرصه جنگ نرم و در واقع دفاع مقدس در حوزه فرهنگند. که گمنام هستند. کسی اینها را نمیشناسد. دنبال راحت تهمت میزنند که برای چی؟ چی از حاج قاسم مایه گذاشتهام؟ توی اول کتاب صدیقه در قیامت چاپ جدید دیدم. بعضی این تهمتها را راحت مطرح میکنم. نمیترسند از قبر و قیامت. اینها اگر دنبال این کارها بودند، نسخه همین کتاب را برنمیداشتند رایگان منتشر بکنند و با این هزینههای کم و بدون اسم و بدون رسم و بدون این حرفها. قصدشان، غرضشان فقط همین ماجرای شکری به کدام برکت داده. به کار روح این شهید ابراهیم هادی را انسان احساس میکند توی این مجموعه و اثرگذاری این کارها. کتاب «سلام بر ابراهیم»شان که دیگر واقعاً گل سرسبد آثار. و این کتاب «سه در قیامت» که کتاب اول سال شد از جهت فروش و اینها. رفقای عزیزمون جانفشانی میکنند توی این عرصه. خدا به همهشان توفیق بدهد. اینها میشود عمل چی، آقا؟ منفصل. و ما مکلف به این. این را باید محققش کنیم.
ادامه متن کتاب میفرماید:
«برای همین است که امام رضا میفرماید: وقتی خداوند خیر بندهاش را بخواهد، وی را نمیمیراند تا فرزندش را ببیند.»
پس این جور بچهای. دیگر، بچهای که تو دخالت داشته باشی در تربیتش و خلاصه. بله، علما و شهدا هم که عرض ما همین بود. علما، شهدا سهم دارند از همه اعمال ما. توی این کتابهای نشر شهید ابراهیم به روی امام میرسد. همین کتاب ثوابش. اول حکومت اسلام سایه برکت و خونه شهد. بنده به وضوح دیدم، چشمهای خودم، که ما بحث «سِله» در قیامت را قبل از حاج قاسم، شهادت حاج قاسم شروع کردیم. مرگم هم که یک سال قبلش بود، گفته بودیم. چند جلسه از قیامتم گفتیم. روز شهادت هم، یکی از روزهای جلسات، چند ساعت بعد از اعلام شهادت برنامه داشتیم در حرم. بنده مثل روز دیدم جلو چشم خودم که این شهادت حاج قاسم سلیمانی فضا را عوض کرد. فضای فکری جامعه. راحت میشود در مورد شهادت صحبت کرد. قبل از روز شهادت حاج قاسم، بحث در مورد ملکوت شهید و برزخ شهید و فلان باز نبود. یعنی بنده روز اولی که شروع کردم، گفتم: «اوه، من چی بگویم؟» این کتاب فضای شهادتی و شهید و این حرف ها دارد. «عشق شهادت» و... مگر الان میشود توی جامعه این حرفها را زد؟ اصلاً ورق برگشت. یکهو باب این حرفها باز شد. این همه از شهید حاج قاسم سلیمانی گفتیم. هنوز که هنوز هم میگویند: «آقا، بازم بگو. بازم بگو. بازم بگو از شهید بگو، از شهادت.» این بابش را اینها باز کردند. توی همه این جلسات شریکند. اگر ثوابی داشته باشد حاج قاسم سلیمانی، توی همه این منبرها شریک است، توی همه روضهها شریک است، توی همه... همانجور که توی همه زیارتها شریک بود. تا وقتی بود، او جانفشانی میکرد. مردم زیارت میرفتند، کربلا میرفتند، سامرا میرفتند. هرجا میرفتند، برکت زحمات او و بقیه رزمندههای عزیزمون. این میشود عمل منفصل. و چه توشهای جمع کرد این سردار شهید عزیز.
و باز کتاب معرفی کنم. کتاب «مالک زمان». رفقای نشر شهید ابراهیم هادی یک دور همه کتابهایشان را برای ما فرستادند. ما تک تک مشغول مینشینیم، میخوانیم. کتاب «مالک زمان» را که تازگی چاپ شده، از حاج قاسم، هنرمندانه است. هی تطبیق دادهاند، تکه تکه از زندگی حاج قاسم با مالک اشتر؛ یا با سبک زندگی مالک اشتر؛ یا با دستوری که امیرالمؤمنین به مالک اشتر داده بود. و خیلی هم قشنگ اینها را با هم میکس کردهاند و سِت کردهاند، سر جایش نشاندهاند. خاطرات بکر و جالبی دارد. این کتاب را بخوانید و پیشین شهید سجده کنید در عظمت نورانیت این شهید، در مقام قرب این شهید که چقدر این شهید شهید، چقدر یک انسان به مراتب عالی میرسد. و این مادر چی تربیت کرد! خوش به سعادت این مادر. خوش به سعادت آن پدر که اینها عمل منفصلشان است، چون تربیت کردهاند این بچه را. در افقی که آنها میخواستند، این سیر کرده، شد حاج قاسم. نقطه مقابلش را. اعمال او برای پدر و مادر هست، انشاءالله. چقدر این یک آدم به چه جاهایی میتواند برسد! چقدر هی تکه تکه میخواندم و هی لذت میبردم و هی به وجد میآمدم و هیچ نکته داشت، درس داشت. همچین بچهای. این خیر خدا به آدم که نگهت دارم. همچین بچهای ببینی. یک همچین بچهای پیدا نمیکنی. همچین محصولی ببینی. حاج آقا مجتهدی به خود بنده میفرمود که: «با افتخار میفرمود: طلبههای ما وقتی توی قم راه میروند، مردم از دیدن اینها میفهمند اینها طلبههای ما هماند.» فرمود: «طلبه من میرود پیش آیتالله صافی گلپایگانی، ایشان تا نگاهش میکند، میگوید: طلبه حاج آقا مجتهدی؟» میگوید: «آره، ما اینجوری طلبه تربیت...» خیری است که خدا به آدم میدهد. آنقدر میماند که میبیند اثرش را در دیگران. آقا، این اثر گذاشت. این کار. این شد. همچین نسلی پرورش پیدا کرد. شکل پا شدن انسانهایی در اثر تربیت تو. خودمان را بسازیم، بعد همچین اثراتی هم در دیگران ببینیم از کار خودمان.
حالا در پاورقی خاطره نقل میکند. میفهمند که نگارنده میگوید: «بنده دوستی داشتم که مسائل دینی را به خوبی رعایت میکرد. وضع مالی بسیار خوبی داشت؛ اما زیر بار ازدواج نرفت و تا آخر عمر مجرد ماند. او انسان خیری بود که چندین مسجد و مدرسه و غیره بنا نمود. دوست ما در اثر یک سانحه مرحوم شد. او را در عالم رؤیا مشاهده کردم. به من گفت: جای من خوب است؛ اما حسرت میخورم که چرا با وجود توانایی مالی، خانواده تشکیل ندادم. اگر یک اولاد صالح داشتم، از همه موقوفات بر من بالاتر بود. من با مجرد ماندن از درجات و مسابقات بسیاری محروم شدم.»
حالا نگاهمان نسبت به فرزند و فرزندآوری و اینها عوض میشود. هر یک دانه بچه. آقا، شما برای عمل منفصل یک کتاب مینویسی، دو نفر میخوانند. حالا مثلاً کتاب «موجود»، حالا در یک حدی اثر دارد دیگر. کتاب نوشتن کجا؟ پرورش انسان. از شما یک کتاب متولد میشود، یک وقت یک انسان متولد میشود. چقدر فرق! دانلود مشاغل را هم عرض کردم دیگر. همینجور میآید پایین. اول انسان، بعد میشود حیوان. پرورش حیوان. درجه پایینتر. بعد میشود نباتات. بعد میشود جمادات.
بعد، تولید یک مرحله است، توزیع یک مرحله است، مصرف یک مرحله است. حالا یک کسی کارش این باشد که مصرف جمادات بکند. کمترین حد کار یک آدم توی این دنیا، تولید انسان کجا؟ مصرف جماد باشد. تولید انسان میکنی؟ وقت تولید حیوان میکنی؟ وقت تولید نبات میکنی؟ یا تولید جماد؟ یک وقت توزیع هر کدام از اینها است شاخه توزیع. یک وقت در مصرف. کمترینش مصرف. کمترین مرتبه وجودیاش هم جمادات است. این پایینترین شغل، پستترین شغل در عالم است. مصرف جمادات. درست شد؟ بالاترین شغل این عالم چیست؟ کسی میخواهد انتخاب شغل کند، این ضابطهاش. به همین میزان ملکوتش قشنگ نگاه هستیشناسی. و ملکوتش هم ازش دلالت دارد دیگر. کیت ملکوتش چی؟ هرچی خود آن کار، صناعت بالاتر. آن صنعت بالاتر، پرورش بالاتر، مثلاً یک انسان. شما پرورش دادی: «مَن أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً». یک نفر احیا کنی، انگار همه را احیا کردی. خیلی حرف است. و این هم باید با همان نگاه عمل منفصل فهمیده شود؛ چون یک نفر در عمل همه شریک است و در عمل همه سهم دارد. الان ببینید بعضی مسئولین بیعرضه ما چطور در عمل ۸۰ و خوردهای میلیون آدم سهم دارند و همه متأثرند از بیکارگی و علافی و مفتخوری. اینها توی همه زندگیها اثرشان را گذاشتهاند. قاسم سلیمانی توی همه زندگیها اثر مثبت. توی همه دنیا. یک آدم، پدر و مادر تربیتش میکنند. یکی دیگر تربیت نمیکند. حالا من کار ندارم که بعضیهای دیگر تربیت پدر و مادر بوده یا هرچی. کار ندارم. انشاءالله که پدر و مادرشان عقوبتی نداشته باشند بابت این بچهها. بههر حال، بچه را تربیت نکنی، اینجوری میشود. حالا بعضیها میگویند: «ما از تربیتش میترسیم.» اصل نکته خوب است؛ ولی وقتی آدم میترسد باید چیکار کند؟ یک بچه دیگر نمیآوری. «میترسم ترب... تربیتش میترسیم.» یکی به من این را گفت: «از این دو تا از تربیتش نمیترسیدی؟ الان چیکار کردی که خیالت بابت این دو تا تخته؟» خیلی بنده خدا پوکر فیس شد. گفتم: «مغازه جنس کجا...» «ما دوست داریم بچه بیاریم ولی شرایطش را.» حالا بحث اقتصادش هم نیست. خدا میرساند. «از تربیتش میترسم.» حالا یک کاری کردی که الان این دو تا مطمئنی. سومی هم انجام بده. اگر مطمئن نیستی که خب، این دو تا چیکار میکنی؟ این دو تا چه فرقی میکند؟ «تربیتش میترسیم.» میترسی؟ باید خوب تربیتش کنی. و دعا کنی، سند داشته باشی، توسل کنی، دقت کنی، حواست را جمع کنی. چارهای نداری. بین یکی و ده تا فرقی نیست. یکی هم باشد همین است، ۱۰ تا هم باشد همین است. با این اصطلاح، «هیچی خسارت». خلاصه، این ماجرا این شکلی.
نکته بعدی که میگویند که حالا این را میخوانیم و یک مقداری این جلسه در موردش صحبت میکنیم. یک مقدار دیگرش باز میرود جلسات بعد. میگوید: «بنده از نوجوانی یاد گرفتم که هر کار خوبی انجام میدهم یا اگه صدقه میدهم، ثواب آن را به روی تمام کسانی که به گردن من حق دارند، از آدم تا خاتم و تمام اموات و شیعه و پدران و مادرانم نثار کنم.» که خیلی خوب است. در مورد هدیه اعمال به اموات و آثار فوقالعادهای دارد. کتاب «روزنههایی از عالم برزخ» از آیتالله خرازی. این کتاب، عرض میکنم که رفقا مطالعه کنند. حالا رفقای پارانشیم هم بتوانند کتاب را بیاورند برای فروش. و عزیزانی که میخواهند درخواست بدهند، این رفقا بهشان برسانند کتاب را. کتاب خیلی خوبی است. توی همین حال و حواس به داستان جالبی دارد. کتاب «داستانهای شگفت» شهید اصغری هم توی این زمینه کتاب بسیار جالبی است و داستانهای جالبی دارد. کتاب اینجوری داریم. کتاب «دارالسلام» مرحوم عراقی هم یک حال و هوای این شکلی در مورد اثر اعمال بعضی کتابها هست دیگر. از علما کتاب «معادشناسی» برنامههای تهرانی هم که داستانهای جالبی توی این زمینه دارد که بعضیها را هم قبلاً در مورد هدیه اعمال و اموات، ماجرای آلبالو پلو اینها را که قبلاً گفتیم و باز هم داستانهای بیش از این هست؛ یعنی خیلی مطلب هست. بعضی موارد هم انشاءالله جلسه بعد نکاتی که تا حالا عرض نکردم، اگر خدا توفیق بدهد، انشاءالله عرض میکنم. نکات جالبی در مورد اینکه کارهای ما چه اثری دارد برای برخی اموات، خصوصاً پدر و مادر. این هدیهها، هدیه واقعی است. خیلی هم دنگ و فنگم کار بکنیم حبه بشود. خب، کار شما عمل متصل حبس شده، عمل منفصلت که حبهات بالا نمیرود، اصلاً هیچ اتفاقی نمیافتد. ولی من کار را انجام دادم، بعداً به یک دلیلی حبس میشود، غیبت میکنم، این میرود در اعمال دیگر. عمل متصلش میرود برای دیگری. و این هم باز نکته جالب و قشنگی دارد؛ چون وقتی شما داری غیبت یک کسی را میکنی، انگار زبان شما شده زبان کار کردن برای آن کسی که دارد غیبتش میشود. اینجا خودت میشوی عمل منفصل دیگری. این بحث جابجایی اعمال هم با این تکه حل میشود. این را به آن خیلی دقت داشته باشیم؛ چون از آن معضلات سنگین فلس... آخه چه شکلی عمل من میرود برای یکی دیگر؟ خودش چطور میشود که باز عمل من میرود برای یکی دیگر؟ «کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ» - هر کس در گرو دستاوردهای خویش است. «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتۡ رَهِینَةٌ» - هر کس در گرو دستاوردهای خویش است. دو تا آیه. «کُلُّ امرئِ رهِینٌ بِمَا کَسَبَ». هر کسی در رهن اعمالش است. «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ». اعمال خودمانیم: «لَهُ مَا کَسَبَ وَعَلَیْهِ مَا اکْتَسَبَ» - هر چه کسب کرده، به سود و زیانش است. چطور میشود که من با غیبتم، هرچی کسب کردم مال یکی دیگر میشود؟ چون تو با غیبتت داری پا میگذاری توی حریم آبروی کسی. که این پا گذاشتن در حریم آبروی کسی، خدا پُز میزند. پس ستم میزند. اینجوریت میکند که تو را میکند زبان هم عمل منفصت میکند. عمل منفصل او میشوی، حمالش میشوی، نوکرش. کنایه از الطاف خدا، نیکی به نسبت آنچه تا حالا داشتی، تا آخر عمرت حمالش. تا الان هرچی داشتی مال او شد. حالا این یک وقت سنگینتر میشود، اعمال کل عمرت. یک وقت سبکتر است، میشود اعمال یک ماهه. سبکتر میشود، میشود اعمال یک روزه. سبکتر میشود، میشود اعمال یک ساعته. این جوری ظاهراً.
خلاصه، اینها همهاش میشود عمل منفصل و شما هدیه میکنی و سهم پیدا میکنی. با عمل منفصل حق پیدا میکنی. امام جواد علیهالسلام فرمودند: «هدیه قرآن که میکنید، آقا، ما برای تک تک شما از پیغمبر شروع کردیم، هدیه قرآن کردیم.» این خاصیتی برایمان دارد. حضرت فرمودند: «هر هدیه قرآنی که به هر معصومی داده شود، با آن معصوم محشور میشود.» حالا با ۱۴ معصوم هدیه قرآن؟ چی؟ با همه ۱۴ تا محشور. محشور شدن با چهار... با یک معصوم محشور بشویم بس است دیگر. بله، برای نجات بس است. ولی هم معصوم بالاخره یک جلوهای دارد دیگر. هر گلی بوی... توی همه آنها را با هم داری. همه ۱۴ تا را با هم. ۱۴ تا ختم قرآن اگر داشته باشد، برای ۱۴ معصوم. بعضی اینجوری هدیه میکردند. بعضیها هم صفحه به صفحه هدیه میکردند. صفحه اول بخوان برای پیغمبر، صفحه دوم برای امیرالمؤمنین، صفحه سوم حضرت زهرا. ۱۴ صفحه، ۱۴ صفحه میرفت جلو. و عملاً یک ختم قرآنش برای ۱۴ معصوم. بعضی هم ۱۴ تا ختم قرآن. بههر حال هدیه برای آن روح و آن می... گاهی او میت از ما بالاتر است. گاهی میت از ما پایینتر است. اگر از ما بالاتر باشد، با این هدیه شفاعتمان میکند. اگر از ما پایینتر باشد، با ما هدیه دعامان میکند. با آن دعای ما مشغول شفاعت اهل بیت و رحمت خدای متعال بر ما جاری میشود. گرههایی از او باز میشود. مشکلاتی حل میشود. مشکلات آن طرف هم مشکلات واقعی است. و کسی واقعاً به درد آدم نمیخورد. آن طرف به داد آدم نمیرسد. آنور هم استحقاقی. یعنی اگر کسی را شریک نکرده باشی، بهش نرسد به رحمت، اینجا نیست. اینجا باران میآید، ۱۰ نفر که هستند، برای همه باران میآید. جلو پهلوان تهرانی رضیالله عنه، بعد از رحلتشان به خواب یکی از دوستان رفته بودند، به ایشان گفته بودند که: «هدیه که بر من میفرستید، دایرهاش وسیع کنید.» لطافت ایشان هم نشان میدهد دیگر. دانلود آنکه وسیعش کنید. چون اینجا گاهی ما دور هم نشستهایم رفقا با هم گپ میزنیم، بعد میگویند که: «هدیه برایت آمده.» «و برای من میآید.» «به آنها چیزی نمیرسد.» چون اینجا استخراقی دارد. استحقاق برای من فقط فرستادید. این رفقای من اینجا دستشان خالی است. من پیش اینها شرمنده میشوم که برای من فرستادند. برای اینها نیامده. پُره این آدم. و نیاز به این چیزها ندارد. نه اینکه نیاز ندارد برایش نفرستیم. مورد توجهش واقع میشود. هدیه به چه نحو به آن میرسد؟ برایش چی میشود؟ خودش استفاده میکند؟ به دیگران میدهد؟ حالا تبدیل به چی میشود؟ خب، رحمت، آن رحمت را آنجوری که خودش میخواهد مصرف میکند. بعضیهایش هم تمسُّل دارد. بستگی به سطح درجه طرف دارد. اگه درجه عالی معنویت باشد، خودش صورت میدهد به آن تمسُّل. درجات پایینتر باشد، به همان صورتی که برایش فرستادهاند، استفادهاش میشود. لباس و هدیه دادن به کسی، بر آن لباس میرسد. خدمت شما عرض کنم که از آن طرف هم بعضیهایشان هدیه میدهند به دیگران. برای کار دیگران را راهانداز. و خصوصاً که دعا میکنند برای دعایشان شامل حال ما میشود. مؤمنات برای همه اموات، برای علما، همه بزرگان. عمل خاص را آقای بهجت فرمودند که صبحها انجام بشود برای اموات مدفون در مشاهد مشرفه: شهرهای مقدس مکه، مدینه، کربلا، نجف، عرض کنم که مشهد، کاظمین، سامرا، قم. امواتی که توی این شهرها دفنند. فرمودند که یک حمد و یازده تا قل هوالله صبح برای اینها خوانده بشود. این باعث توفیق ترک گناه میشود. هدیه فرستادی؟ هدیه بهت میدهند. نور فرستادی؟ نور میگیری. نور هم پیدا کردی، دیگر سمت گناه نمیروی. یکی از بهترین راهکارها برای ترک گناه همین کارهای این شکلی است. ارتقای معنی. میگوید: «نمیتوانم.» خب، آنور را نمیتوانی خودت را کنترل کنی، اینورت را که میتوانی تقویت کنی. اینورت را بالا ببر. سهم نورانیتت بالا برود، آن طرف قدرت پیدا میکنی. پیشرفت. این هدیه برای اموات. حالا ایشان از آدم تا خاتم. من یک امینالله میخوانم و بعدش چندین امینالله میخوانم. از حضرت آدم. حالا یادم نیست تعبیر دقیق ایشان را. هدیه است. من آیتالله روحانی که در قم بود ایشان، سید محمدعلی روحانی، چه تعبیر خواب داشت و اینها، روزی ۱۸ تا نماز جعفر طیار میخواند. یک روزی ۱۸. هر یک دانه اش هم ۲۰ الی نیم ساعت طول میکشد. ولی ایشان مدل خاصی میخواند. ما دیده بودیم توی صحن مسجد امام حسن عسکری. ایشان قدم میزد، میرفت، میآمد. اصل نمازش خیلی طول نمیکشد. بدون تسبیحات دو تا دو رکعت. رکعت اول حمد میخوانند و سوره زلزال. رکعت دوم حمد و سوره عادیات. نماز دوم، رکعت اول حمد و اذا جاء نصرالله. چی؟ قل هو. یک ذکر هم توی سجده آخرش دارد. سبحانالله و «تَكَرُّمِکَ» -به سه چهار خطی. بعدش هم که نماز تمام شد، یک قنوت دارد: یا رب یا رب رب یا رب یا رب بحم... دعایی که بعدش دارد که این هم مثلاً چهار پنج... ۳۰۰ تا تسبیحات که اول. بعد حمد و سوره ۱۵ تا است. میرود رکوع ۱۰ تا. پا میشود ۱۰ تا. میرود سجده ۱۰ تا. مینشیند ۱۰ تا. دوباره میرود سجده ۱۰ تا. مینشیند ۱۰ تا. بلند میشود رکعت بعدی. هر رکعتش میشود ۷۰ تا، ۷۵ تا، ۳۰۰. خودش بخوانی، میتوانی بیرونش بخوانی. ۱۸ تا ۳۰۰ تا. دیگر از صبح که راه میافتم، یک چندتایی توی راه میخوانم. دیگر از ظهر تا شب تسبیحات را این را میگویم. در راه قدم زدن میشود خواند. رو به قبله، پشت به قبله. فقط وضو باید داشته باشی. بعد برای ۱۴ معصوم، پدرم، مادرم. ایشان میگفت اساتید و آثار عجیب. ظلم نکنید. حرم امام رضا میروی، نماز جعفر طیار نمیخوانی، میآیی بیرون. محروم شدی. شهید اول در کتاب «المظ» آثار عجیبی گفتند برای نماز جعفر طیار خواندن توی حرمها. هر روز میخوانده. با کسی که دیده بودیم. ایشان گفتش که: «اگر کسی موقعیت داشته باشد هر روز نماز جعفر طیار بخواند، از استاد بینیاز میشود. و آن اثری که استاد میخواهد به او بدهد، خدا بهش میدهد. یا خود استاد هم بهش.» یعنی آن اثر نورانی و هدایتگر با نماز جعفر طیار حاصل میشود. نماز عجیب غریبی. امام رضا که هر شب میخواندند. برخی بزرگان هم سفارش میکردند. گفتند که این کار را بکن که هر شب سحر سنگین است برای ما. امام رضا هر شب هشت رکعت نماز شبشان دو تا نماز جعفر طیار. آنقدر علاقه داشتم نماز جعفر را... شما دوست داشتید ما میخوانیم. کدام دوست دارد؟ وقتی خدا عملی را دوست دارد، عاملش را هم دوست میدارد دیگر. آنقدر عمل را انجام بدهیم تا عامل هم محبوب خدا بشود. کسی هم محبوب خدا شد، دیگر نانش توی روغن. تمام شده کار. کاری که شما دوست دارید انجام میدهیم، شبیه شما بشویم. خصوصاً سحرها که سفارش شده و هدیهاش، هدیه برای امام. تو هر مناسبتی بتوانیم یک نماز جعفر طیار بخوانیم، به آن شخص، به صاحب آن روز هدیه کنیم. میلاد پیغمبر، میلاد امام عسکری، میلاد حضرت زهراست، مثلاً نماز جعفر طیار بخوانیم، هدی. زیارت بکنیم. به اموات هدیه بدهیم. به علما، به شهدا، بزرگان. ختم قرآن خصوصاً خیلی خوب است و آثار فوقالعادهای دارد. دستگیری میکند. آثار عجیبی دارد. نصیب خود آدم همیشه. آثار برک... رفاقت شکل میگیرد. آقا، شما برای یک آدم زنده اینجا هدیه میفرستی، چه اتقاقی میافتد؟ علاقهمند میشود. رفاقت برقرار. خب، این حد درکش چقدر؟ این چقدر ارزش دارد؟ یک چیز مادی مگر چقدر ارزش برای خود ماها؟ مثلاً گاهی هدیه میفرستند، چقدر آدم خوشش میآید. حالا مثلاً یک کسی مثل ما که عاشق کتاب است، سخت است که طرف بداند ما چی را نداریم و برایمان بفرستد. کار بسیار دشواری. بعضی البته واردند با چیزهایی که میفرستند. کتابهایی که کمتر تکراری پیدا میشود. بعد از هدایای هم از... با اینکه ما معمولاً قبول نمیکنیم هدیه را. یکی عطر، یکی کتاب. دیگر حالا هم رفقا میدانند که ما انتظار علاقه داریم. خیلی محبت میکنند و میفرستند. و و خدمت شما عرض کنم که وقتی میفرستد، خب، چقدر این کتاب را میخوانی، دعایش عطر، استفاده میکنی و علاقه به خود طرف پیدا میکنی. یک بابی میشود. بعضیها رو مادیاند اینجا. مثلاً یک بسته گَز، باسلوق، کلوچه زنجبیلی. مادی است. محبت شکل میگیرد. چقدر اینجا نیاز حیاتی داشته به این. حالا این بود و نبودش خیلی فرقی به حال ما نمیکرد. ولی آن طرف چی؟ خیلی فرق میکند. آدم جنس نور است. بعد آن توی موزه، اضطرار و استیصال. و واقعاً به دردش... به این عزیزانی که گرفتاریهای بزرگ دارند، عرض میکنم برای پدر و مادرتان اگر از دنیا رفتهاند، نماز قضا بخوانید، روزه بگیرید. و پدر و مادرتان هستند. پدربزرگ و مادربزرگ معمولاً دو سه نسل که میگذرد دیگر اینها بندگان خدا یتیم میشوند. آن بعضی که همین الان با این اوضاع الانی که با همان الانش یتیم قرن... کروناییها را دفن کرده بودند، رفتم بالا سرشان چند روز پیش. بالا سر قبر خانم ۴۰ ساله بود. هیچ کدام از بچهها و برادر و خواهرش ننشسته بودند. و حالا بچهها یا توی قرنطینه بودند یا هرچی. از الان دیگر همه یتیماند. الان با این وضع کرونا و اینها دیگر تمام شد. این دیگر حالا بچهها اگر برایش عمل انجام بدهند، خیلی. چی برسه به نوه. و هیچکس دیده نشده مثلاً اعمال برای چهار نسل قبلش را انجام داده باشد. چون الان قبر پدربزرگ و مادربزرگ چند... اگر موارد بسیار نادر، امامزادهای باشند، کسی باشند چیزی. وگرنه نوع ما هم حتی پدربزرگمان را نمیدانیم. پدر و مادرمان؟ پدر پدرمان. این بنده خدا تا ۳۰ سال، ۴۰ سال یک کارهایی برایش میآید. به بعد دیگر کلاً تعطیل. چه دلی از او به دست میآوری و او چه دعایی برایت از سر اضطرار میکند که بدن میخوانیم. بعضی مواردش، خدمت شما عرض کنم که: نماز قضا برای اینها، روزه گرفتن برای بسیاری از این گرفتاریها را حل میکند. چرا غافلیم از این کار؟ میخوانم انشاءالله. بسیاری از ماها عاق والدینیم. وقتی پدر و مادر دنیا... همانجور که اینجا توقع دارد بهش سر بزنی، برایش کار بکنی، توقع هدیه بفرست. شب جمعه است، ایام خاصیه، ماه رمضانه. این همه آدما قرآن خوندن. تو یک دانه روز مبعث بود، میمردی یک روزه میگرفتی، هدیه ما میکردی. ایام نوروز بود، یک زنگ به ما نزدی، میمُردی. میگوید شب جمعه بود، میمردی یک صدقه برای ما میفرستادی که چشمانتظار شب جمعه روز جمعه، هدیه میفرستادی، یک قرآنی میخواندی. این همه حرم رفتی، میمردی دعا برای ما میکردی، یک سلام از طرف ما میدادی. این شکلی میشوند. هدیه والدین توی دنیا میگیرد. دامنگیر میشود و پدر آدم را درمیآورد. پدر آدم در... همانجور که اینجا یک کیلو گوشت میخری برای مادرت میبری، چقدر خوشحال میشود! برق میزند چشمش از خوشحالی. شام هیئت کوبیده داده برای مادر. چقدر خوشحال. یک کوبیده برای آنور میفرستی. یک ذکر صلوات. اللهم صل علی محمد و آل محمد. حبیب اموات. منتها حضرت آدم... تمام گشایش فکر سلامت. غوغا میکند: «وصلّ علیه مرَةً لم یَبْقَ مِن ذنوبه ذَرَةً». کسی مرّهای برایم صلوات بفرستد... یعنی یک بار، ذرهای از گناهانش نمیماند. چون ولایت، ولایت پیغمبر، اتصال مطلق به حقتعالی است. با صلوات وصل ولایت پیغمبر میشوی. ولایت پیغمبر اتصال حقتعالی است. تو آن مقام اتصال هم حجاب و پردهای نیست. ما هم در حد اعمالمان بهرهمند میشویم دیگر. از صلوات صفات و ذاتمان حجا... توی اعمال جنت اعمال برایمان حاصل میشود. لذا با یک صلوات جنت اعمال حاصل میشود، جهنم اعمال درمیآید. مگر حقالناس که آنها هم با صلوات میشود. کسی کفاره نمیتواند بدهد. امام رضا فرمودند: «این کارهایی که به عنوان کفاره به حساب میآید، آخر آخرش همینها که گفتند: اطعام و روزه و فلان و اینها را. آخر آخر، آقا پول نداری.» هیچ کاری نمیتواند بکند. صلوات بفرستد. این کفاره گناه. خوشحال صلوات هدیه میکنی به روح امواتت. بعضی موقعیت در روزی صد تا. سحرها صد تا قل هوالله هدیه میکردم. انبیا و همهشان را دیدم. ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر در مکاشفه دیدم که از من تشکر کردند.
یکی از اساتید پرسیدم به ایشان. تصدیق سحرها. اذیب انبیا. خب، سوره قل هوالله خیلی ارزش دارد. صلوات خیلی ارزش دارد. سوره حمد خیلی ارزش دارد. انا انزلنا خیلی ارزش. شب جمعه آدم صد تا نازنین را بخواند، هدیه کند اموات. آثار فوقالعاده. بسیار خاصی که مرحوم جواد آقای ملکی خیلی به این اصل. انا انزلنا را برخی بزرگان گفتهاند هدیه شود به یاسر. فوقالعاده. خیلی گرهها را باز میکند. چرا، چرا غافلی از نماز خواندن برای... حالا بعضی نماز خودشان را نمیخوانند که دیگر حالا چی بگویم؟ چرا نماز نمیخوانی، روزه نمیگیری برای مادربزرگت، برای پدربزرگت؟ برای... عاشق غلامرضا فقیه یزدی یک دور نمازهای عمهاش را خوانده بود. گفته بود که احساس کردم نوازش. خیلی درست نیست. حالا کسی برای عمهاش، کسی کار نمیکند. همین نماز بخواند خیلی اثر دارد. حرم میرود آدم. مقید باشیم ولی دو رکعتی هدیه مثلاً به اموات. حالا خود ما خدا روزی کند این کار را بکنیم. کارها این شکلی در شبانهروز که بیکاریم. الحمدلله وقتها که دارم الکی گرفتهایی میگذرد. اینها را با ذکر صلوات و این چیزها نورانی کنیم. هدیه بدهیم. هدیه بده، هدیه بگیر. اینها دست خالی. مخصوصاً اولیای خدا. ماشین پر است. آیتالله پهلوان تهرانی به یکی از اساتید فرمودند: «هر سوره حمدی که بر من هدیه فرستادی، یک دسته گل اینجا برایت کنار گذاشتهام. وقتی بیایی همه را برایت میفرستم.» فرودگاه یک نفری دسته گل بیاورد، بگوید مثلاً فرماندار. این دفعه برایت اعتباریه خاصیتی ندارد. فقط بو میکند. دو دسته گلش واقعی است. آنجا دسته گلها فیک. دو دسته گلها دسته گل واقعی است. واقعاً تمام هم نمیشود. آب هم نمیخواهد و بو دارد و بوش هم مدهوشت میکند و تو را غرق میکند در تجلیات حقتعالی، عنایات قدوسی خدای متعال، عنایات رحیمیه خدا. به فاسق و جانی و اراذل هم گل میدهند. به هر... یک دیگر را فرستادی یک گل برایت فرستادم. ببینید اینها چیزهای عجیب است.
این بخش را بخوانیم و تمامش کنیم. میگوید:
«در آن سوی هستی، پدربزرگم را همراه با جمعی که در کنارش بودند، مشاهده کردم. آنها مرتب از من، «ما به وجود اولادی مثل تو افتخار میکنیم. اعمال خیرات و برکاتی که از سوی تو برای ما ارسال شده، بسیار مهم و کارگشا بود. ما همیشه برایت دعا میکنیم تا خداوند بر توفیقات تو بیفزاید.»
تا اینجایش آقا جان، در مورد چی بود؟ در مورد هدیه به اموات و اینها بود که ایشان میگوید: «من دیدم پدربزرگم را.» این تا اینجایش را ما داریم. یک تکه باز آخرش در مورد صله رحم دارد. الان میخوانم که خیلی کوتاه به بحث صله رحم اینجا دیگر کاریش نداریم. صله رحم را کسی بیشترش را میخواهد، چند جلسه در موردش صحبت شده، آنجا میتوانند مراجعه کنند. و بحث والدین و پدر و مادر و اینها را که اعمال ما چه اثری برایشان دارد، یکی دو جلسهای در این زمینه صحبت میکنیم. بعد اینجا فعلاً بحث چیز را دیگر تمام شد؛ یعنی بحث خانواده، اینجایش خیلی بحثی ندارد. یک تکه دیگر در مورد آن بابا که بچههای ناجوری داشت، یک اشارهای شده که این بدن بچههایش به کجا نمیکشد. انشاءالله بعداً جلوتر به آن میرسیم که آنجا فقط دیگر از رویش میخوانیم و نکتهای عرض نمیکنیم. یک بحث انشاءالله در مورد اطفال، اینجا به آن اشاره نشده توی کتاب، ولی ربط بحثمان دارد. بحث اطفال، روی بحث مفصل عقلی باید داشته باشیم که میماند برای بحثهای با پای عقل در برزخ. اگر خدا توفیق بدهد، یک بحث روایی و اینها داریم. آن هم یک دو سه جلسه احتمالاً محضرش باشیم.
فعلاً پنج شش جلسه این بحث طول میکشد. یکی اینکه چطور شده که بابابزرگش از اعمال این خوشحال شده؟ یک نکته. بحث عمل منفصل. یکی دیگر اینکه مگر آدمها میمیرند نسبتشان قطع نمیشود؟ نسبت مگر مال عالم ماده نیست؟ مگر اعتباری نیست؟ چطور است که من بابابزرگ. هرکی و اعمالش؟ چطور است که این بابابزرگه نوهاش را میشناخته؟ خانواده و معنا دارد؟ بابابزرگش، بزرگ مامانبزرگه با هم نیستند؟ چه جوری است اینها مثلاً میروند آنجا خواستگاری؟ زن دیگر مثلاً یک خانواده. بحثهای جالبی در عالم برزخ است که یک نشانههایی ازش را توی روایات داریم. بعد یک کمی در مورد اینها صحبت میکنیم. جلسات بعد.
فقط اینجا ادامه این بحث در مورد صله رحم. میگوید که:
«در میان بستگان ما خیلی از افراد در فامیل ازدواج میکنند. من هم با دختر دایی خودم ازدواج کردم. از طرفی من در میان فامیل معروفم که خیلی اهل صله رحم هستم. زیاد به فامیل سر میزنم. عمه دارم که مادر شهید است. همان که پسرش در اتاق عمل بالا سرم بود. تمام فامیل به من میگویند که تو پسر این عمه هستی. از بس که به عمه سر میزنم و تلاش در راه حل مشکلات ایشان دارم، دعای خیر اهل فامیل همواره مشکلگشای گرفتاریهای من بوده. حتی به من نشان دادند که در برخی موارد، حوادث سختی که شاید منجر به مرگ میشد، با دعای فامیل و والدین من برطرف شد.»
ملکوت صله رحم. یک گوشههایی از صله رحم را توی آن بحثهای خطبه پیغمبر اشاره کردیم. مفصلترش میرود برای آن بحثهای صله رحم که مفصل بحث شده. اینجا این پرونده این بخش «تشکیل خانواده و صله رحم» را میبندیم. یک چند جلسهای نکاتی که عرض شد را بهش میپردازیم تا برگردیم بحث قرآن و سایر مباحثی که در کتاب داریم انشاءالله بحث بکنیم.
و صلیالله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هفتاد و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...