هدیه بده، هدیه بگیر
گرهگشایی اموات از مشکلات زندگان
ذکر چند نمونه از هدیه دادن به روح بزرگان
دعای خاص و دعای عام برای اموات
ماجرایی جالب از عذاب در بهشت برزخی
آیا اموات از خانواده خود خبر دارند؟
پرسش از میت چه هنگام شروع میگردد؟
اثر ملکوتی اعمال تا چه هنگام همراه ما خواهد بود؟
منوی باز خدا
هدایای معنوی اموات به ما
چه کاری برای اموات خودمان انجام دهیم؟
زیارت اهل قبور
اثر حضور در کنار قبر مومن
آیا زیارت نیابتی ثوابش کم است؟
کسانیکه دچار برزخ سختی دارند چشم امید به ما دارند!
استمرار در عمل، اثر مستقیمی بر شاکله انسان دارد
اموات را تنها نگذاریم!
۶ کاری که به میت نفع میرساند!
ساعت تنفس زندان برزخی
خشنودی اموات با طعام دادن
اصل نیاز پدر و مادر بعد از حیاتشان هست
در قبرستان چه سورههایی بخوانیم؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام.
در مورد هدیه دادن به اموات و هدیه گرفتن از ایشان، جلسه قبل اشارههایی شد و نکات بیشتری را انشاءالله این جلسه با هم مطرح کنیم. بحث اولی که کمتر مطرح میشود، در مورد هدیه گرفتن از اموات است. اینکه ما از اموات هدیه بگیریم. بحث هدیه دادن به اموات خیلی مطرح شده که انشاءالله مفصل نکاتی عرض خواهیم کرد. اما بحث هدیه گرفتن از اموات خیلی کمتر مطرح شده است.
خب دعا میکنند برای ما و این اثری دارد، بعضیهایشان هم دست و بالشان باز است و هدیه میدهند. این هدایا جنبههای مختلفی دارند. شما هر بار که به زیارت امام رضا (علیه السلام) مشرف شوید، هدیه دارید از امام؛ هر بار که از دور سلام بدهید، هدیه دارید از امام رضا (علیه السلام). برای علما و بزرگان فاتحه بخوانید، قرائت قرآن کنید و بحثهای این شکلی…
ماجرای مرحوم آسید احمد آقای قاضی را قبلاً تو بحث شفاعت اشارههایی بهش شد. آنجا گفتیم که در واقع یک حمد و هفت «قل هو الله» برای ایشان آثار فوقالعادهای دارد. برخی بزرگان اینطوری بودند، معروف بودند که حدیث کسا برای برخی، زیارت جامعه هدیه میدهند، نخودکی که آنجا اگر دنبال مورد بگردید، بروید کنار قبر ایشان، بحث وقتگشایی و اینها است و یک صبح تا شب بنشینید، مورد نظر پیدا میشود.
در خدمت شما عرض کنم که نخودکی حالا تو این باب خیلی شناخته شده است و تو روایات هم البته هست که توسل به هر کدام از اهل بیت (علیهم السلام) آثار ویژهای دارد. این را تو آن جلسات بحث المیزان، در سری «در المیزان»، یکی از جلساتش این روایت مفصل خوانده شد. البته روایت نیست، یک نقلیه که مرحوم صدوق از استاد معنوی که داشته و خیلی از او نقل قول میکند، در آثارش نقل قول میکند که ایشان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در رؤیا میبینند و پیامبر و ۱۴ معصوم میفرمایند که برای هر کاری به کدام یک از ایشان متوسل شوید. پنج تن را کامل جدا کردهاند، مثلاً تو بحث سفر به امام رضا (علیه السلام) متوسل شوید. حمل و نقل و رفت و آمد و اینها.
خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) طولانیترین سفر را در بین اهل بیت داشتند، برای رسیدگی به برادران و توفیق نافله به امام هادی (علیه السلام) متوسل شوید. توفیق نافله میخواهی پیدا کنی، به امام هادی (علیه السلام) متوسل شوید و توسل به امام کاظم، امام جواد (علیهما السلام)؛ اینها که خب واقعاً مرسوم است و واقعاً هم آثار دیده میشود. مثلاً جوانهایی که مشکلاتی دارند و برای خانهدار شدن و اینها، این دستورات آثار خاصی دارد.
حالا شما نگاه نکنید به بعضی از بیعقلهایی که بعضاً ادعای فضیلتشان هم میشود. ما دیدیم بعضی از اینها مسخره میکردند دستوری را که برخی بزرگان میگفتند در مورد توسل به حضرت زینب (سلام الله علیها) که ۶۹ هزار تومان بزنیم، سوره مبارکه فتح، ۶۹ هزار تومان یا ۶۹۰ هزار تومان. توسل مختصر پیدا کنید، اشکی بریزیم، دو رکعت نماز بخوانید و نیت کنید که مشکل که حل شد، بدهید به یک علویه مستمند، خانم سیده گرفتاری. خب، آثار فوقالعاده دیده شده. بنده دیدم یکی از این فضلایی که خیلی ادعای فضیلتش میشد، آمده و آن را مسخره کرده. خودم با بیعقل جماعت چه کنم؟ مخصوصاً اگر ادعای عقلش هم بشود که دیگر بد سر کردهایم. تو آخور طبیعت، مثل کبک بعداً می گوییم هیچ خبر دیگری نیست. وضعیت این است. همان هم دیگر هیچی نمیگوید.
این آثار این توسلها، حیات این شخصیتها، توسلات خاص، اثرات خاص، افراد با عنایات خاص که این را هم یک وقتی نقل کردیم. مرحوم شیخ محمدتقی آملی فرموده بود: «من حاجتهایی دارم، میروم حرم امام رضا (علیه السلام)، برآورده نمیشود. میآیم حرم حضرت عبدالعظیم، سریع برآورده میشود.»
بعد از حضرت عبدالعظیم بخواهم. معروف بود بین برخی که ۴۰ تا مزار، جلولهی شهید را میشستند. شهید گمنام، سپهر باب کرده بود تو بهشت زهرا تهران. زیاد شهیدان گمنام، ۴۰ تا قبر را میشویند. به کرّات، کوسان. حاجفال. شستن قبر این است. هدیه کردن قرآن و نماز و صلوات و ذکر و فلان و اینها به طریق اولی اثر بیشتری دارد.
مرحوم شهید علمدار در ساری معروف است که زیارت عاشورایی برای هوشمند کتاب علمدار. آنکه نوشتهاند که چیزهای عجیب و غریبی نقل شده در هدیه زیارت عاشورا، مرحوم علمدار آثار فوقالعاده. کلید زنی شهدا. خلاصه، آثار فوقالعادهای از علما و بزرگان و از کار اینها. عرض کردم برخیشان حدیث کسا، مثلاً خب آنی که خود آن شخص هم علاقه داشته بهش، خیلی اثرگذار است. از کار و سوری که مثلاً علاقه داشتند، انس داشتند. به هر حال، این بحث هدیه گرفتن یک چیز کاملاً عادی است و عنایاتی که از آن طرف میشود به این طرف، آثار توسلات و اینها یک چیز واضحی است برای اهلش.
هدایای مختلف گاهی اثر مادی دارد برامات. مثلاً توسل به حضرت ابوطالب و عبدالمطلب اشاره کردم. گفتند که این در گشایش رزق آثار فوقالعادهای دارد. صلوات برای حضرت نرجس خاتون، غروب جمعه ۱۰۰ تا «انزلناک» سفارش شده، هدیه به حضرت نرجس خاتون، هدیه به حضرت نرجس خاتون آثار فوقالعادهای دارد، آثار بینظیر. صلوات برای شانه نازلا، نماز برای… قبلاً به این اشاره شد. خانمهایی که موقع زایمان، برخی بزرگان فرمودند حالا آن عصر ولادت هست و سختی در زایمان و اینهاست. به روح خانمهای نمونه عالم، حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، از آسیه و حضرت مریم و حضرت نرجس خاتون و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرت زینب (سلام الله علیها) و حضرت نفیسه خاتون و حضرت معصومه (سلام الله علیها) و حضرت امالبنین و حضرت حکیمه خاتون. این شخصیتهای برجسته، خانمهای استثنایی و حضرت آمنه، فاطمه بنت اسد، این شخصیتها، رقیه؛ همه را اضافه کنید. برای هر کدام دو رکعت نماز بخوانند. هدیه به ارواح اینها. حاضر میشوند و در این عصر ولادت گشایش ایجاد میکنند.
به کرات دیده شده، مجرب. سفارش کردند اساتید و چیزهای کاملاً واضح است. البته خب عرض میکنم آنی که عقلش را ندارد، نمیفهمد، مسخره میکند. از او غیر از این هم توقع نمیرود. ولی اینها اموری است که کاملاً واضح است. یعنی آثاری که اینها دارند، یک شهید، آقا، اثرگذار است و ولی خدا، و گشایشهایی میتواند ایجاد بکند با یک نظر و عنایت و یک دعا، چه برسد به اینهایی که مقامات عالیه معنوی دارند. اینها وقتی در طول حیات بودند، خیلی کار از ایشان برمیآمد. توسل به اینها… میگفت: «آقای بهجت عمل جراحی میکردند، کار گیر کرد، به خود ایشان متوسل شدم، گشایش و حل شد.» آنی که زنده است، در طول حیات توسل به او اثر دارد، این شخصیتهای بزرگ، چه برسد به اینکه از این دنیا رفتند، از حجاب بدن خلاص شدند و دست و بالشان باز شده و آثار عجیبی از اینها دیده میشود. به کرات اینها دیده شده.
میخواهم همینجور بگویم. خیلی موارد تو کتابهای مختلفی بهش اشاره شده است. عرض کردم آثار مرحوم شهید دستغیب هست، آن کتاب آیتالله خرازی، آثار قبلاً اشاره به اینها. اگر مراجعه کنند عزیزان، میبینند. به هر حال، هدیه گرفتن در ازای هدیه دادن یک امر واضحی است. هدیه بدهی، قطعاً هدیه میگیری. یا خودش آنقدر بالا است که بهت مستقیم هدیه میدهد، یا پایینتر، گشایشی برایش میشود، خدا بهت هدیه میدهد. تفریج کرب میکنی دیگر، گشایش ایجاد میکنی. و همانجور که ادخال سرور برای زنده داریم، برای مرده هم داریم. آثار فوقالعادهای ادخال سرور بر زنده دارد که میگوید نوری میشود، شب اول قبر نجاتش میدهد. برای مرده هم «ادخال سرور» خوبی داریم.
خب ما پول نداریم برای زندهها ادخال سرور کنیم، تبدیل به غفلت میشود و اثرش خیلی نیست. نه میفهمد، نه قدر میداند، نه آنی که ازش توقع داریم حاصل میشود. ولی مرده هم میفهمد، هم قدر میداند، هم اثرش حاصل میشود. خیلی گشایشش بسیار بالاتر است. دعای برای اینها، خدا میداند چه اثری دارد. چه گرههایی از ما باز میشود در اثر دعا برای اموات و هدیه دادن به اموات.
وسیع کردن مأمور کرباسیان، تو آن کتابی که دارد، کلاً خاطرم نیست، خیلی سال پیش خواندم. میگوید: «دیدم این امواتی بودند در عالم برزخ.» حالا چشم مفصل است. حالا الان هم کتابش اینجا در دسترس نیست. قم کتابش اگر بود، الان برایتان از رو میخواندم. یک سری داستانهای جالب ایشان در مورد سرگذشت ارواح و اینها دارد. مسائلی که پیش آمده بود. کتابش هم نایاب. حالا الان مثلاً اسمش هم تو خاطرم نیست. یکی از داستانهایی که میگوید همین است که میگوید: «دیدم یک سری برگههایی برایشان میافتد.» یک سری امواتی بودند، گفتیم: «اینها چیست؟» گفت: «به ما رزق خاص نمیرسد چون وارثی نداریم، بیمارستان بدوارث که میگویند چشم به راه مینشینیم.» این دعاهای عامی که مردم میکنند: «اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات و اتبع بیننا و بینهم بالخیرات.» اینها که میآید، برای ما گشایش ایجاد میکند. رزق عام است، در واقع مثل باران. قبلاً که اشاره شد. هر چقدر توسعه بدهیم، کم نمیشود. مثل دری میماند که باز میشود، هوا به همه میرسد. نوری است که به همه میخورد.
گفتی ما خواب دیدیم که مرده ما گفته که: «اینها که میفرستید، هیچی به خودم نمیرسد. فقط مخصوص خودم بفرست.» خب، عرض شد که این احتمالاً بندهی خدا چی بوده؟ ما که بلد نیستیم، احتمال میدهیم که این احتمالاً حقالناس زیاد داشته. شاید برایش که میفرستند، در واقع، بقیه حقشان را میگیرند که از این کم میشود و اینها. «کم شدن» را نداریم که وقتی به دو نفر فرستادید، نصفش باشد! یا تکثیر میشود به تعداد نیاز هر کدامشان از این عمل برطرف میشود. به میزان نورانیت عمل، به میزان حقانیت عمل، وزن عمل. بحرینها از آن عمل برده میشود در بهشت افعال، در بهشت صفات، اون جنت اسماء و صفاتی که دارد، اثر و تجلی که اون اسم دارد، اون فعل دارد. اینها همش بالاخره برای میت.
یک داستان جالبی را مرحوم آقای حسینی تهرانی در معادشناسی نقل میکنند. جلد ۲، صفحه ۲۵۰ تا ۲۵۶. خیلی دوست داشتم این داستان را به مناسبتی بخوانیم. حالا نظر به همین مناسبت هدیه گرفتن. خیلی ماجرا جالب است. البته بحث ملکوت اعمال هست و نهی بسیار جدی تو این داستان هست که اثرگذار است. داستان قشنگی است. این را بخوانم.
نراقی، ملا مهدی نراقی، که میشود احمد نراقی، پسر که صاحب معراج. مرحوم ملا مهدی پدر صاحب جان، مرحوم نراقی جد مادری مادربزرگ ما، یعنی پدر مادر مادر مادر مادر حقیر، چهار تا مادر. مادر به توان ۴ برای حقیر. فرزند ارجمندش، حاج ملا احمد نراقی، که دایی ما میشود آقای تهرانی، استاد مرحوم شیخ انصاری، از علمای برجسته و صاحب تصانیف عدیده است. ماجرا را کی نقل کرده؟ پدر نراقی، پدر شیخ انصاری از عتبات عالیات در هنگام تحصیل به ایران آمد و به اصفهان رفت. سپس به کاشان آمد و ۴ سال تمام از محضر درس آخوند ملا احمد نراقی بهرهمند شد. سپس به نجف اشرف معاودت کرد. برگشت. این داستان در بین علما و طلاب نجف مشهور است. در بین اقوام و ارحام مادری ما از مسلمیات احوالات مرحوم محسوب میشود. فامیل هم بودند دیگر، میدانند.
ایشان تو همان ایام اقامت در نجف در ماه رمضانی که بهش میگذرد، یک روز تو منزلشان برای صرف افطار هیچی. عیالش بهش میگوید که: «هیچی تو منزل نیست. برو بیرون چیزی تهیه کن.» ملا نراقی در حالی که حتی یک فلس پول سیاه هم نداشته، از منزل بیرون میآید. یکسره به سمت وادیالسلام نجف. وادیسلام گفتیم، غلط. وادیالسلام. به سمت وادیالسلام نجف برای زیارت اهل قبور میرود. در بین قبرهای قدیمی مینشیند و فاتحه میخواند تا اینکه آفتاب غروب میکند. هوا کمکم رو به تاریکی میرود. در این حال میبیند عدهای از اعراب جنازهای را آوردند. قبری برایش حفر کردند. جنازه را در بین قبر گذاشتند. رو کردند به من و گفتند: «ما کاری داریم، عجله داریم. میرویم به محل خود. شما بقیه تجهیزات این جنازه را انجام بدهید.» جنازه را گذاشتند و من در بین قبر رفتم که کشف را باز کنم و صورتش را به خاک بگذارم، به روی او خشت بگذارم و خاک بریزم و صاف کنم. ناگهان دیدم دریچهای. از آن دریچه داخل شدم. دیدم باغ بزرگی. مکاشفه شد برایش. از این اتفاق ظاهری، ملکوتش رسیده. درختهای سبز سر به هم آورده و دارای میوههای مختلف و متنوع. قبر اینجوری است آقا. قبر این در ملکوت حاکمیت است. انگار پشت در خانه شما میآید. نگران، مثلاً این دزدگیرها را دیدید، خیلی سنسور قوی دارد. یک کسی از بغلش رد بشود، حالا ضرب در میلیاردش بکنید. قبر اینجوری سنسور خیلی قوی دارد. برای تو خانهاش است، تو بهشتش است، تو… سنسور قوی دارد. کنار قبرش تا حتی توجه به قبرش میشود، میفهمد. قویتر، در به آن سمت باز میشود، میرود یا میرود پایین یا میرود بالا. خلاصه قبرها این شکلی است. این نیست سیمان، گودال و فلان. اینها یک چیز دیگری است.
از در این باغ، یک راهی به سمت قصر مجللی (خب این هم دفن نکرده بودند تو بهشتش بوده) که در تمام این راه از سنگریزههای متشکل از جواهرات فرش شده بود. همش دُر و یاقوت و اینها است. من بیاختیار وارد شدم و یکسره به سمت آن قصر رهسپار شدم. دیدم قصر باشکوهی است، خشتهایش از جواهرات قیمتی که خونمون خطبه پیغمبر بود دیگر. از پله بالا رفتم. وارد یک اتاق بزرگ شدم. دیدم شخصی در صدر اتاق نشسته است. دور تا دور این اتاق افرادی نشستهاند. سلام کردم و نشستم. جواب سلام من را دادند. بعد دیدم افرادی که در اطراف اتاق نشستهاند، از آن شخصی که در صدر نشسته پیوسته احوالپرسی میکنند، از حالات اقوام و بستگان خودشان سوال میکنند و او پاسخ میدهد. کسی که تازه وارد عالم برزخ میشود، آنهایی که آنجا هستند، سوال میکنند: «فلانی چه خبر؟ زنده است؟ مرده؟» میشود که اموات از همه چیز دنیا خبر دارند. بستگی به درجهشان دارد و نهایت بعضیهایشان از اقوام نزدیک خودشان فقط خبردارند. انشاءالله میخوانیم که جمعه به جمعه میآیند. مثل امروز سر میزنند. «یَزورُ أهله فی کل جماعه.» یک همچین… هر جمعه میآید، سر. باخبر میشود. سرزنش نه اینکه مثل این دنیا پرواز اختصاصی، مثلاً میگویم سر در خانه میشود. حالا ممکن است این حرکت اینجوری هم باشد ولی اطلاع پیدا میکند دیگر. اشراف دارد. آن آدم عالم بالا است و اشراف در حد شعاع خانواده خودش. معمولاً اموات اینجوریاند و خبر دارند. چون عمل منفصلش است. از این باب است که هفته به هفته بگویند که از این عمل منفصل چه خبر؟ از این باب خانواده، همسر و بچه، خانوادهاش دیگر. پدر و مادر و همسر و فرزندان، اینها میشوند خانوادهاش. به اینها سر میزند، ببیند از اینها این هفته چی کاسب شده. جمعه، روز ضیافت الله و مهمانی خدا است و اینها روز پذیرایی است. بیاید ببیند که امروز چی نصیبش میشود. بقیه نه، خیلی خبری نسبت بهشان ندارد. عموم چی شده؟ مثلاً پسر عمو چی شد و داماد اون چی شده؟ اینها.
کسی که تازه میآید، خبر میدهد. دارد یک سری اطلاعات رفته و این هم کمکم دیگر از ما بعدش دیگر خبر ندارد. آن هم که اول رفت، میدانست پسر عمویی دارد. از الان پسر عمو خبر ندارد. نکته خیلی عجیبی است در مورد عالم برزخ. رویش فهم بشود. بابی است که ازش ۱۰۰ تا مطلب در… یعنی نیست که همه اطلاعاتش را بگذارد و برود، دیتا صاف. این اطلاعات کلی دارد. اقوام اینها را میشناسد. اینها آمدند کنار قبرش و کلیت. بعد دیگر میرود آنور را. دیگر اینجا در جریان نیست که دارد چی میشود. یعنی خودش هم نمیخواهد اصلاً. یا نمیگذارند، یا اصلاً دیگر علاقهای هم ندارد که بخواهد از اینجا جمع میکنی، میروی کانادا. دیگر بعد یک سال دو سال اصلاً کار نداری که این پسر عمو چه کار دارد میکند، نمیدانم آبجی کوچیکه چطور است. یک حالی از دور یک زنگی بزنی، تماسی. همان فامیل درجه یک تو دیگر. بقیه را یک کسی بیاید آنور یک آماری میگیرد که فلانی چی شد، آن یکی رستوران راه انداخته بود، چه کار کرده؟ همین دیگر.
خلاصه اینها میآیند سوال میکنند که از فلانی، فلانی چه خبر و فلانی زنده است. میگویند: «خب حالا پس انشاءالله میآید اینور، میبینیم.» (پس نیاوردنش اینجا، بردندش جای دیگر.) یک کلیتی هم چون نسبتهایی که دارند، میفهمند که اینی که آمده، از اقوام و خویشان و نزدیکان و اینها. آن دور و آنهایی که باهاش مرتبطاند، اتصال دارند. مثل همین تلگرام که توی لیست مخاطبینت هست، پیام میآید که «جوین فلانی، تلگرام فلانی، فلانی وارد تلگرام شد.» آنهایی که تو لیست مخاطبینتند، آنور هم برزخ، «فلانی وارد اینجا شد.» خلاصه این طرفها چی شد؟ چه کار میکنی؟ اینها مکاشفه دیده بود که خیلی جالب است. نشسته بودند و سوال میکردند. نشسته بودند. آن هم برده بودند صدر اتاق نشانده بودند. تازه وارد.
سلام کردم، نشستم. جواب سلام من را دادند. بعد دیدم افرادی که در اطراف اتاق نشستهاند، از آن شخصی که در صدر نشسته پیوسته احوالپرسی میکنند، از حالات… پاسخ میدهد. آن مرد مبتهج و مسرور به یکایک از سوالات جواب میدهد. ناگهان ماری از در وارد شد. (بهشت برزخی پس عذاب هم باهاش جمع میشود.) نکتهای است. نکته بسیار مهمی است. بهشت عدن آن جنت و آخرتی فرق میکند. آنجا دیگر «ممتاز الیوم ایها المجرمون.» آنجا دیگر همه چیز جدا میشود. «یوم الفصل» آنجا است. آنجا کامل تفکیک کامل است. یا اینوری یا آن وری. آنجا صفر و یک است. اینجا تشکیکی است. درست شد؟ اینجا نه لزوماً. بهشتش هم خیلی هم بهشت جهنم نیست. مخترع پنکه تو جهنم باد پنکه بهش میخورد. دست گرفتم مسخره کردن. یعنی اثر عمل شما صورت… مخترع تلفن هم یک خط تلفن برایش کشیدند و مخترع مثلاً تلگرام، آنجا مثلاً دختر اینستاگرام. این صورت عمل برایش بالاخره یک اثری در این حد دارد دیگر. بعد نسوخته باد پنکه بهش میخورد. بعضی وقتها بدتر است. آنجا وقتی آدم جهنم، جهنم است دیگر. آقا طرف تو زندان است، کولر گازی گذاشتند. زندان، زندان است دیگر. حالا آن یکی دیگر بدبخت دارد پاره پاره میشود تو گرما. واسه کولر گازی. زندان، زندان تو حبس، تو شکنجه، تو انفرادی. حالا کولر گازی خاصیتی برای این دارد.
اینها جمع میشود با هم. یعنی هم تو جهنمش یک آثار خوبی دیده میشود که پیغمبر در مورد حاتم طایی فرمودند که به دخترش فرمودند که: «بابابزرگ تو جهنم است، ولی بابت سخاوتی که داشت عنایتی بهش.» به خاطر اینکه مشرک بود، تو جهنم اینور هم که چی بود؟ این هم تو بهشت است ولی وسط قصر و بقیه نترسیده بودند. واسه دنیا نیست که اگر مار آمد به گلخن و این حرفها مال خودش است، ربطی به من ندارد که من میخواهم بترسم. واهمه از خودش، کسی ندارد. مار را دیدم که ناگهان دیدم که ماری از در وارد شد. یکسره به سمت آن محل رفت. نیشی زد و برگشت از اتاق خارج شد. آن مرد از درد نیش مار صورتش متغیر شد. قدری به هم برآمد. کمکم حالش عادی و به صورت اولیه. سپس باز شروع کردند با همدیگر سخن گفتن و احوالپرسی کردن از گزارشات دنیا.
از آن مرد پرسیدم: «ساعت برای مرتبه دیگر، آن مار از در به همان منوال پیشینی، ۶۰۰ و برگشت.» آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهرهاش دگرگون شد و سپس به حالت عادی برگشت. من در این حال سوال کردم: «آقا شما کی هستید؟ اینجا کجاست؟ این قصر متعلق به کی است؟ این مار چیست؟ چرا شما را نیش میزند؟» گفت: «من همین مردهایم که همین اکنون شما در قبر گذاشتید.» حساب و کتاب چی میشود؟ اینها فکر کنید خیلی. بعد این الان نماز وحشت برایش به خانه. تو دفع تلقینش میدهند. از آنجا میشنود. کانالهای تلگرامی ۵۰۰ نفر بشویم پست را میگذارم. ۱۰ تا نماز دیگر بخوانند، راه میافتم. عصر خود او، اعمالش. آن دیگر هدایا است و عنایات و موهبتها و بهرهمند میشود دیگر. و بعضی شب اول قبر است. بعضیش مال بعد تلقین است. فلان. خلاصه، باغ بهشتیاش را در عین حال این هنوز قبر، هنوز سنگ را نگذاشته.
جواب میدهد. سوال ازش میکند. رفته بود قبر نبود بلکه از این میشه فهمید این همان اولی که مرد، سوالش را پرسیدند برادر. همین که وارد تخت بیمارستان، آنجا سوال پس میدهد. یعنی هنوز اینجا دارند شوک میدهند به قلبش که برگردد. سوالش را میپرسند ازش. به هر حال اینجوری میشود بار کامل. اگر حل نشده مسئله مانده، بله، دارد. اگر حل شده که دیگر ندارد. بله. به هر حال میگوید که: «باغ بهشت برزخی من است که خدا به من عنایت کرده است که از دریچهای که از قبر من برزخ باز شده. دریچهای که از قبر من بالا. این قصر مال من است. این درختهای باشکوه، این جواهرات و این مکان که مشاهده میکنید، بهشت برزخی من است و من آمدم اینجا.» این افرادی که دور اتاق گرد آمدهاند، ارحام مناند. همان لیست مخاطبینی که «جوین» شد، که قبل از من به دار حیات گفت و اینک برای دیدن من آمده. از بازماندگان و ارحام و اقربای خود در دنیا احوالپرسی. البته آن هم بهشتی بودند و من حالات آنها را برای اینها بازگو میکنم. گفتم: «این مار چرا تو را میزند؟»
گفت: «قضیه از این قرار است که من مردی هستم مؤمن. اهل نماز و روزه و خمس و زکات و هر چه فکر میکنم کار خلافی از من که مستحق چنین عقوبتی باشم، سر نزده است.» ماها که خودمان دیگر حسابمان را صاف میدانیم و اینها. خوب خوبهایمان این است. اگر تو بازی حقالناس نیفتیم، آنجور تو کپک و گند و فاضلاب و اینها، هادی حقالناس گرفتار نشویم. اینهایش اینجا است. خیلی خدا این باغ با این خصوصیات. نتیجه برزخی همان اعمال صالحه من است. مگر آنکه یک روز… حالا ببینیم ماجرای مار چیست.
«یک روز در هوای گرم تابستان که در میان کوچه حرکت میکردم، دیدم صاحب دکانی با یک مشتری خود گفتگو و منازعه میکنند. من رفتم نزدیک برای اصلاح امور. دیدم صاحب دکان میگوید: «۳۰۰ دینار، یعنی شش شاهی از تو طلب دارم.» مشتری میگوید: «من پنج شاهی بدهکارم.» من به صاحب دکان گفتم: «تو از نیمشاهی بگذر.» به مشتری هم گفتم: «تو هم از نیمشاهی دست بردار. نه شششاهی تو، نه پنجشاهی او. پنج و نیم بده.» هرچی به مقدار پنج شاهی و نیم به صاحب دکان. صاحب دکان ساکت شد و چیزی نگفت. ولی چون حق با صاحب دکان بود و من به قدر نیمشاهی به قضاوت خود، که صاحب دکان راضی برش نبود، حقش را ضایع کردم. در کیفر این عمل، خداوند عزوجل این مار را معین کرد. نیش بود دیگر. زدم، نیش، سوزاندمش. هر یک ساعت مرا بدین منوال نیش میزند. هر ساعت برزخ تا در نفخ صور دمیده و خلائق برای حساب در محشر حاضر شوند.»
لطف خدا این است که طرف وقتی مرد، حسابش رسیدگی میشود. یعنی آن یکی وقتی بیاید نسلش تا قیام برکت شفاعت محمد و آل محمد نجات پیدا کند. یک شفاعت این کار. وایستا وایستا تا شفاعت شامل حالش بشود. مسئله درست بشود. چون این را شنیدم، برخاستم. گفتم: «عیال من در خانه منتظر است. من باید بروم برایش افطاری.» بحث هدیه است. حالا پس آدمهای معمولی این شکلی هم که گرفتاریها هم حتی ممکن است داشته باشند، هدیه میدهند به ما. آنهایی که در ساعت یک دانه نیش مار هم میخورند، اینها هم دستشان باز است برای هدیه دادن. همان مردی که در صدر نشسته بود، بلند شد و من را تا در بدرقه کرد. از درب که خواستم بیرون بیایم، یک کیسه برنج به من داد. کیسه کوچکی بود. گفت: «این برنج خوبی است. ببرید برای عیالت.» برنج برزخی. من برنج را گرفتم و خداحافظی کردم و آمدم بیرون باغ.
از دریچهای که داخل شده بودم، خارج شدم. دیدم داخل همان مردم روی زمین افتاده بود. دریچهای نیست. از قبر بیرون آمدم و خشتها را گذاشتم و خاک انباشتم و دو طرف منزل رهسپار شدم و کیسه برنج را با خودم آوردم و طبخ کردم. این برنج آقا تنزل برنج برزخیای بوده. برنج مادی دیگر نبود. برنج برزخی بود که تو دنیا تنزل از حقایقمون. «وَإن مِن شَیءٍ إلا عِندَنَا خَزائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إلا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ.» ولی این نسبت چون معمولاً قطع در توجهات ما و اینها، آن اثر هم نیست. اگر ما اتصال این صورت مادیاش را با صورت برزخیاش برقرار کنیم، هر چیزی که داریم همین اثر را دارد. «أنِ انْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ.» با یک کاسه آب به ۳۰۰ نفر شام پیغمبر. تو عروسی حضرت زهرا با یک پاچه بز همه مدینه را مهمان کرد. با یک لیتر بنزین ۱۰۰۰ کیلومتر، مثلاً آب بریزی تو ماشین راه برود. این حالا دیگر بحث اسبابش یک طرف است. بحث اینکه آن اتصالش به صورت ملکوتیاش برقرار شده، این صورت ملکوتی دارد. آن به آنجا جلوه میکند. اینجوری است و برکت هم که میگویند همینجاست. «بقیتالله خیر لکم ان کنتم تعلمون» همین است. پول برکت میکند. این را طلبهها خوب میفهمند. یعنی چی؟ ۷۰۰ تومان شهریه بگیری، ۳۵۰ اجاره خانه بدهی. با ۳۵۰ با دو تا بچه زندگی میکنند. زندگی میکنیم. هم آدم خودش تعجب میکند. ما که وضعمان خراب است. این اثرات دیده میشود. اینها برکت یعنی اینها.
مخصوصاً تو زیارت، پولی که خرج اهل بیت میشود، خرج اینها میشود. تو صله رحم خرج بشود، آن باغ بشود. اتصال برقرار میشود. این پول صورت ملکوتیاش از این به بعد تو جیبت است. تا الان هزاری تو جیبت بود، از این به بعد صورت ملکوتی هزاری تو جیبت است. ملکوتی هم که تمام نمیشود. تا وقتی که تو اتصال را قطع کنی. یا با گناه قطع میکنی یا با افشا. قطع چی میشود؟ نمیشود. فقط اثر ملکوتیاش دیگر تو دنیا محو میشود. دیگر برای ملکوت ملکوتش را هم نداری. یک وقتی حبت نمیشود. دیگر این اثر را اینجا برایت ندارد. یک خواب خوبی دیدی. یک حال خوبی داشتی. یک ذکر خوبی داری میگویی. بقیه میفهمند. لذا آن دستورهای حاجی شناخت این است که اگر داری انجام میدهی، هیچکس نباید بفهمد. آثارش گرفته میشود. فهمیدنش. امام جواد (علیه السلام) چشم کسی را خوب کردند. فرمودند که: «به کسی نگو.» بعداً که بینا شده بود، خیلی «پاچه» شده بود. چی شده؟ تا لو داد، نابینا شد. شیخ عباس قم نقل کرده است. یعنی اثرش منوط به کتمانش است. نگفتنش است. تا وقتی نگفتی، اثرش.
بعضیهایش به محض توجه بهش، قطع میشود. دیگر خیلی لطیفتر. بعضی عنایتهای خدا تا وقتی که تو این را از جانب خدا میبینی و خودت را هیچ میبینی، وصل است. تا یک لحظه احساس میکنی که من این را دارم. از رو آب رد میشد، یک لحظه به خودش گفت که رو آب رد میشوم، افتاد تو آب. اینجوری میشود. خلاصه اینها اثرات این شکلی. آن در واقع دارد با کشتی رد میشود از آن آب. با موتوری دارد رد میشود که موتور ملکوتیه است، موتور دنیایی نیست. این برنج را به اینها داده بودند و طبخ میکردی. مدتها گذشت، ما از آن برنج طبخ میکردیم. هر وقت طبخ میکردیم، چنان بوی خوشی ازش متصاعد میشد که محله را خوشبو. برنج بهشتی و ملکوتی. ولی اثری داشته باشد دیگر. فرقی داشته باشد. برنج هندی سرطانزا، لاستیک، آدامس. همسایهها میگفتند: «این برنج را از کجا خریدید؟» بالاخره بعد از مدتها که روزی من در منزل نبودم، یک نفر مهمان آمده بود و چون عیال از آن برنج طبخ میکند، آن را دم میکند. عطرش فضای خانه را فرا میگیرد. مهمان میپرسد: «این برنج از کجاست که از تمام اقسام برنجهای عنبربو خوشبوتر است؟» اهل منزل معذوب به حیا شده، داستان برایش تعریف میکند. تا خانمش میدانسته، اشکالی نداشته دیگر. از این یک نفر رفع شد.
آن یکی پس از این بیان آن مقداری که برنج مانده بود، چون طبخ کردند، اینجا دیگر تمام شد. خلاصه نیمه شعبان این آیه را بنویسید: «أن هذا لرزقنا ما له من نفاد.» تو کیف پولتان بگذارید. حالا کیف پول جیب بغل کارت است، دارد که تا شب نیمه شعبان سال بعد جیبت خالی نمیشود. ملکوت را حاضر میکند در جیبت. گفته شده نقش.
خلاصه آقا، هدیه. یک برنجش که میدهد این است. یک شکلات برزخی، بستنی کاکائو. و این کتابهای علما. آقا، حالا قرآن که دارد. «مَعِدَة الله» این سفره خداست. سفره پذیرایی. این منوی باز خداست. قرآن به نوع خدا است. بعد همه پذیراییاند. تو دستور بدهی برایت بسازند. اینجا آن خودش است. برقرار. غذای اصلی. این کتابهای علما هم همینطور. آثار بزرگان علما، این تفسیر المیزان، رستورانی است. غذاهای عجیب غریب توش دارد. دریایی. اینها دریایی از حقایق و معارف است. شما وقتی این را میخوانی، سر سفره علامه طباطبایی نشستهای، داری از این رزق متنعم میشوی. رازق شماست. جنبه ملکوتی دارد، جنبه دنیایی دارد. این خودش هدیه است. یک بخشی از هدایا همینها است. عنایت میکند به شما با یک کتابش. شماره متصل، متوسل به خودش و هدیه برایش بفرست.
آقای محمود قروی اصفهانی که معمولاً کتابش سنگین است، طلبهها کپ میکنند. خط به خط میخوانی. ایشان، شیخ انصاری، صاحب کفایه. باید خط به خط توسل کنی. بابات جلو چشمت میآید. این یکی دیگر چی بود که «لا یکاد أن یخفی»، تعابیر این شکلی سنگین، «فَتَبَصَّرَ فلان و اینها و فیه تأمل.» دیگر کلاً دیگر این هم هدیه است دیگر. یک بخشی از هدایا اینهاست. هدایای معنوی که از آنور عنایت میشود، اثرش را میگذارند. شاگردش را میفرستند. شاگردی ازش، از خودشان میفرستند. سر راهت قرار میدهد. مأمورش میکند. آقا، «غر» خیلی اصرار داشتیم منزل بیاید سخنرانی کند. در قید حیات، خصوصاً چند نفریم، به کسی نمیگویند. گفت که: «از استادم (حالا خدا رحمت کند) برو کنار قبر ایشان بسپار. بگو که بیاید تو خواب من. اگر قرار است اینجا (چون به من قبلاً دستور داده) هیچ جا نروم، اگر اینجا را قرار است قبول کنم، بگو. هر چی اینور آنور نیامده. هنوز یک هفته دو هفته خبری، کس دیگری خبری نیست.»
چیزی. به هر حال این ارتباطات هست دیگر. یعنی آن استاد شاگرد را میفرستد. میگوید: «این جلسه را برو، آنجا را برو، اینجا را نرو.» یک طریقی این است. خلاصه هدیه فرستادن این بخش هدایایی است که از آنور به اینور داده میشود که یکیاش این ماجرای چی بود؟ برنج. ماجراهای دیگری داریم که حالا روایات هست. نکاتی هست که انشاءالله باید بخوانیم و مطلب زیاد است اینجا برای والدین در روایت دارد که کل این باب را بخوانم برایتان.
در مورد خصوص خیرات برای اموات، اثرش. من از این کتاب «ثمرات حیات» جلد ۱ صفحه ۱۴۸ این مطلب را بگویم که اثرش چیست. بعد بیاییم یک سری باز مطالب بخوانیم که نکات جالبی دارد. اینجا من علامه طباطبایی، من، هتل پهلوانی سوال میکنند. میگویند: «درباره اعمال و خیرات مستحبی که برای اموات مفید است سوال شد.» چیها خوب است برای اموات بفرستیم؟ خیرات برای اموات. آنچه از روایات استفاده میشود، رفتن به زیارت قبور آنان و خواندن قرآن و غیره. اولش رفتن به حج. کنار قبر اثر فوقالعادهای دارد. چیز خاصی، اتم پا که روی قبر گذاشته میشود، دارد که مؤمن آرامش پیدا میکند. اگر مؤمنی پا بگذارد روی قبر. روی قبرها نگذارید. بله اگر اسماء الله و اینها دارد. اسم و اینها نگذارید. حساساند. توی عراق که داد میزنند. سلام، عصبانی. منافق اذیت میشود. اگر مؤمنی روی قبر. منافق اذیت میشود. آدم نشدی، مثل این نشدی. برای منافق عذاب است. برای مؤمن که مؤمن به مؤمن انس پیدا میکند، خوشش میآید. و خلاصه پا گذاشتن روی قبر چیز بدی نیست مگر حالا مراعات نمیشود متاسفانه. «انالله» مینویسند. روی اسماء الله مینویسند. سنگ قبر میگذارند. علی تاپ تاپ میپرید پایین بالا پایین میپرید. سنگ… خوب گفتم: «ببین روی علی داری میپری.» آها، باشه. اسماء اهل بیت را بدون وضو دست زدن بهش حتی اگر اسم یکی دیگر باشد، نمیشود بهش دست زد. همان اللهش را برخی علما گفتند، الفش. آن سه نقطه هم که همان الفش هم نمیشود دست بهش زد. پا رویش نمیشود گذاشت. دست بیوضو به همان الفش هم نمیشود زد. به گاز هم نمیشود شما دست بیوضو بزنی. به جی گاد هم نمیتوانی دست بزنی. به او هم نمیتوانی دست بزنی. ملک عبدالله سعودی هم باشد، به عبداللهش قداست دارد، حرمت دارد. نباید یک فکری کرد. یک سنگ قبری در نظر گرفت که این تماس مستقیم باهاش برقرار نشود. یک کمی ارتفاع بدهند. مثلاً قانون پا گذاشتن چیز بدی نیست. کنار قبر رفتن اثر فوقالعادهای دارد. اثر خاصش مال آن کنار قبر است. اثر خاص روی انس خاصی با قبرش است. در خانهاش اینجاست دیگر. در خانه برزخیاش اینجاست. مال پهلوانی همینقدر فقط نقل میکنند از علامه: «خودشان حاشیه میزنند به این مطلب علامه که حالا این روایاتش را بخوانیم و بعد دیگر چند تا روایت دیگر داریم. باید بخوانیم جالب است.»
محمد بن مسلم میگوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم که: «آیا مردگان ما را میبینند؟» (بریم کنار قبر اموات.) گفتم: «آیا میدانند ما رفتیم؟» (وقتی میرویم کنار قبرشان، میفهمند ما رفتیم، باخبر میشوند؟) «یَعْلَمُونَ بِكُمْ وَیَفْرَحُونَ بِكُمْ وَیَسْتَأنِسُونَ بِكُمْ.» بله، هم میفهمند، هم خوشحال میشوند، هم انس میگیرند با شما. این آقا مثل آن کسی که تو کمائه نیست که بروی، نروی، فرقی نمیکند باهاش، نمیفهمد. این فرق میکند دیگر. حالیاش است. این خیلی هم شورش بالاتر است. به نسبت قبل ادراکش بالاتر است. لطافتش بالاتر است. درکش از فقر، درکش از عمل صالح. انس با مؤمن. انس میگیرد، لذت میبرد، خوشش میآید.
رساند شب اول قبر. سفارشی که بنشینی کنار قبر مرده دفع میکند. طلاق میاندازنت. بدو بدو به ناهار رستوران برسیم. الان که دیگر کرونا. بندهی خدا کرونایی هم باشد که دیگر هیچی دیگر. میگذارند و اقوام درجه یک هم کنار قبر نمیآیند. بنشینید یک کمی. هدیه ختم صلواتی برایش بگیرید. حدیث کسا برایش بخوانید. زیارت عاشورا بخوانید. قرآن بخوانید، خصوصاً نماز بخوانید برایش بفرستید. استغفار برایش بکنید. صدقه برایش زیاد بدهید. اینها اثر دارد. مرده انس میگیرد، خلاص میشود. یک کمی آرام آرام، هی قدم به قدم. یک قدم بلند کن، دوباره بزن زمین. بدو بدو میگیرند. همچین گوله از آمبولانس در میآورند. خود آمبولانس هم که ۱۲۰ تا داشته میرفته. یک کمی بنشین. یک کمی آرام بگذار. آرام تو قبر هم میخواهی بگذاری. هنوز ادراکات دنیای خودش را تا یک حدی دارد. صحبت بشود و این رفتن و بردن از اینها سر در میآورد. هنوز کامل منقطع نشده. ۴۰ روز طول میکشد این کامل رابطهاش با این بدنه قطع بشود. بعد ۴ ماه. همینجوری هی آرام آرام. بعضی بیشتر طول میکشد. بعضی سریعتر. حالا اگر اولیای خدا است که از قبل اینکه برود، روی هوا دویده و رفته. ماها، ما معمولیها طول میکشد تا آرام آرام بخواهیم فاصله بگیریم از این. این انس میگیرد، خوشحال میشود. کنار قبرش بروید. هر روز بروید. همسرش هر روز علاقه شدیدی به همدیگر داشتند. حشر جفتشان هم روز جمعه است. پیامبر اکرم باشد و سر سفره امام زمان مهمان باشند. انشاءالله.
روایت بعدی از امام باقر (علیه السلام) نقل میکند. محمد پهلوانی: «من زار قبر أخیه المؤمن» (کسی که قبر برادر مؤمنش را زیارت کند.) بشیند کنار. نشستن بالا سر قبر هم خوب است. بشیند کجا؟ یعنی تو قبر بین خود و قبله قرار بدهد. بالای سر یعنی الان کتاب که جلو من قبر باشد (بلا تشبیه) این سمت راستش بخش بالا سمت راست. تو هم آنجا خوب است. بالا سر قبر مؤمن عزیز. حالا اسم نمیآورم. اهل دلی بود. خادم یکی از قبرستانهای قم بود. این خودش اهل… خوب، جوان هم بود. قبرستان فوقالعادهای بود. خبر داشت. یکی از این بزرگان یک وقت رفتیم. گله کرد. گفت که: «از آن در آنور آمدی.» گفت: «از بالا سر این فلان چرا وارد شدی؟ از پایین پا.» علما، بزرگان پایین پا وارد میشوند. سادات و پایین پا وارد میشوند. مؤمن پا وارد میشود. بالا سر مینشیند. مخصوصاً پدر و مادر. احترام پدر و مادر. از پایین، پایین پا بیاید، بالای سر بنشیند. خلاصه، زیارت قبر برادر. زیارت ما قبلاً بحثی داشتیم. زیارت معجزه میکند. مفصلاً شرایط که زیارت قبر دیگران سفارش شده. کنار قبر بنشیند و «اِستَقبل القِبْلَةَ.» به سمت قبله بنشیند.
حبرات ملکوت انزلنا چیست؟ اثرش چیست؟ برزخ شیعه اثرش برای میت چیست؟ هفت بارش چیست؟ به هر حال: «أَمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ.» آن مرده از فضای اکبر نجات پیدا میکند. یعنی حالا آن مرده کمکم ارتباط با قیامت. از فضای اکبر. چون یک واهمه سنگین. این اموات. این یک مرحله الان رفته. اصل واهمه. چطور الان خیلی از مرگ میترسند؟ باز آنها که تو بهشت برزخیاند، جهنم. آنهایی که تو بهشت برزخیاند، خیلیهایشان از قیامت بعد از برزخ میترسند. فضای اکبر. آنهایی که میونهاند، وسطند. که قاطی پاتی. آنها که خیلی میترسند. جهنم هم که دیگر هیچی. آخر کاری است. که به هر حال البته امیدت هم هستی. خوف و رجا. به هر حال اینجا از آن فضای اکبر نجات. الله و مرد انس قیامتی برایش ایجاد میکند که با قیامت انس بگیرد. از آن ترس خلاص.
آیتالکرسی و «جعل ثواب قرائته». یکی از چیزهایی که خیلی آیتالکرسی تو قبرستان دارد. به هر یک آیه که میخوانند. روایتش را بشود انشاءالله پیدا کنیم، بخوانیم. باشد. ثواب عجیبی دارد که گفتم عمل ۷۰ تا پیغمبر است. هر یک خطش هدیه بدهی به هر کدام از اینها، اثر فوقالعادهای دارد. یک آیه قرآن برای اهل قبور. و حالا حق پیغمبر با گردن ما. ببینید به همین فکر میکردم که اینها همه امت اسلاماند و هر چه ما داریم از این لسان مبارک پیغمبر. خیلی حرف. زبان پیغمبر. که این قرآن بر زبان او نازل شد. همه این شهدا و علما و اولیای خدا، همه اینها تربیت شده قرآناند و همه اینها از لسان مبارک پیغمبر. پیغمبر کیست؟ کجاست؟ زبان؟ کجای عالم است؟ چرخش این زبان به این. چرخش این زبان همه هدایتها مال همین بود. قرآن که اثر قرائت. همش به چرخش زبان مبارک رسولالله بوده. امتش باشیم. با او محشور بشویم و مشمول دعایش باشیم. انشاءالله.
«اذا قرا المؤمن آیة الکرسی» مؤمن آیتالکرسی بخواند و «جعل ثواب قراءته لاهل القبور» ثوابش را بدهد به اموات. «جعل الله تعالی له من کل حرف ملک» به هر یک حرف آیتالکرسی. نه یک کلمه. آیتالکرسی هم قرار شد قبلاً اختلاف علامه قائلند که یک سه آیه بهتر است. میفرمایند که خدا برای او از هر حرفی ملکی قرار میدهد که «یسبح له الی یوم القیامه» تا روز قیامت برایش تسبیح میکند. هم، هم برای شمایی که خواندی، همه را. مرده، درست شد. برای اثر این عمل این است. تو عمل متصلش است دیگر. تو آیتالکرسی متصل داری. آیتالکرسی منفصل به هر یک حرفش. ملک کیست؟ ملک تسبیح میکند و آن تسبیح مال تو است. عمل منفصل تو. ما چقدر اعمال داریم که باهاش ملکی تولید میشود که یعنی با خودمان عمل ملائکهای میشویم. عمل منفصل تو. آنها تا قیامت تسبیح. زیارت این است. تا قیامت زیارت میروند. زیارتش مال تو. حمد میگویند. استغفار میکنند. صلوات میفرستند. نماز میخوانند. همش مال تو. بعضی اعمال شکلی از یک عمل چند میلیارد عمل منفصل.
راوی میگوید از امام باقر (علیه السلام) در مورد زیارت قبور پرسیدم. امروز که الان داریم بحث میکنیم. به عزیزان. امروز جمعه گوش میدهند بحث را. وقتی روز جمعه باشد، فضای هم روز جمعه با زیارت اهل. «فیضیقن و ست علیهم.» هر کسی از اینها در تنگنا باشد، روز جمعه وسعت بهش میدهند. روز ضیافت و پذیرایی و گشایش. روز جمعه فشار سختی. یک اکسیژنی به طرف میرسانند. دری. بالاخره تو زندان هم یک ساعت تنفس دارند دیگر. تو زندان هم میآیند بیرون یک هوای طرف میخورد. دوباره برمیگردد میرود. یک ساعاتی در هفته این ساعت تنفسی زندان برزخی کیست؟ «بین الطلوعین» جمعه است. «یَعْلَمُونَ بِمَا أُعْطَاهُ.» خب آن اینها که گرفتار. آن صبح جمعه، تو آن بینالطلوعین که بروی آنجا، میفهمند که آمدند که اینها آمدند کنار ما. «فی کل یوم فضل طلعت شمس کان…» البته اینجا تو روایت دارد که اینها هر روز میفهمند. یعنی ساعت گشایششان آن ساعت است ولی ساعت باخبر شدنشان از اینکه کسی آمده کنار قبرشان هدیه بفرستد، هر روز هر وقت باشد، میفهمند. مال آن وقت نیست. «فی کل یوم» یعنی هر روز اگر هدیه بیاید، کسی کنار قبرشان بیاید، میفهمند. تنفس است مال آن ساعت. جواب هم میتوانند بدهند. نیاز به توضیح مفصل. نیاز به بحث.
میفرماید: «وقتی خورشید طلوع میکند، کانون سوداء.» که این روایت خیلی جالب است. جهت ساعتهای برزخی بحث مفصلی اینجا که نمیشود. باید تو همان بحثهای «پایان در برزخ» داشته باشیم. ولی این حالا نکته خوبی اینجا دارد. میفرماید که: «وقتی آفتاب طلوع میکند، رها میشوند به حال خودشان. آزاد. دیگر میروند هر کسی به کار خودش.» معلوم میشود که ما تو برزخ هم انگار یک صحنه عمومی داریم. چطور اینجا شب هر کسی برای خودش خلوت است. روز میآیند تو یک صحن عمومی. صحنه جامعه. فضای ارتباط و حشر و نشر و اینها است. تو برزخ هم این را داریم. خود ساعت مثل دنیا را نداریم اینجوری که یعنی زمان آن شکلی از دست رفتن و اینها. جوجه ساعت که میآید ساعت قبلی از دست میرود. آن اثرش دیگر نیست دیگر. خودش آنجا همه چی هست. فوتی نیست. آن طرف چیزی از دست نمیرود ولی آن تفاوت روانی ساعات را دارد. تفاوت روانی ساعات که شب یک جور است، روز یک جور است. شب ساعت خلوت است. «ان ناشعة اللیل هی أشد وطئا و أقوم قیلا.» «ان لک فی النهار سبحا طویلا.» روز وقت درگیری و مشغولیت و حشر و نشر.
من دیدم تو مرگ بود. اینها میروند توی شهرکهاشان. مؤسسه آموزشی دارند. هر کسی شغلی دارد. کار میکنند. بازار میروند. رفاقت ۸۸ شبهایش را. آن که میگوید روز که میشود آفتاب میزند، اینجور میشوند. «کانون سوداء» یعنی همین. از باز، بستگی دارد که اینها برزخشان چطور است. کدام درجه اعمالشان. وضعیتشان. بالاها و بهشت پایینهای بهشتند. وسط ها درگیرند. برزخ به معنای واقعی کلمه جهنم هم گرفتارند. اینها دیگر ساعتها بالاخره این شکلی. آل فرعون هم صبح جدا بهشان عذاب میدهند، شب جدا عذاب. یعنی صبح عذاب صبحانه شب عذاب شبانه دارد. باید بخوانیم. یک وقتی عرضه میشود بر اینها آتش. «عَرض» کنم اشارهای بکنم. فقط بدانید این آیه را داشته باشید. سوره غافر آیه ۴۶: «النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون أشد العذاب» که قشنگ به صراحت میگوید مال قبل از قیامت. قیامت که میشود، میاندازیم تو اشد عذاب. فعلاً که تو برزخاند چه جور عذابشان؟ آتش عرضه میشود بهشان «غدوا وعشیا». «غدو» کیست آقا؟ اول صبح. «عَشی» کیست؟ شب. اینها عذاب صبحانه دارند، عذاب شبانه دارند. فرق میکند گرفتاریهای میآید. روز هم یکجور گرفته است. امشب هم یکجور گرفته است. شما فرض کن روز میآیی محل کار، صاحبکار میزندت. شب میروی خانه، خانمت میزندت. میشود تفاوت. یعنی خلوتش یکجور گرفتاری دارد. چه جور گرفته است. اینها هم همینجور با هم که هستند، از دیدن همدیگر گرفتارند. خلوت که میروند، از آن تنهاییها و حسرتها و فشارهای تکی و تاریکی و ظلمت و از آنها در فشارند. ساعت جنبه روانیاش. خب این ادامهاش فقط میفهمند که آمدند. خوشحال میشوند. فرمود: «نه و یستوحشون لهم اذا صرف عنهم.» وقتی پا میشوی میروی، احساس تنهایی میکند. میآید انس میگیرند. یک ارتباط برقرار. تا اینجای مطلب داریم.
یک داستانی هم مرحوم علامه در واقع فرمودند که نقل میکنند که این ماجرای قشنگی در ادامه مرحوم آیتالله تهلوانی تهرانی نکته را اضافه میکنند که این قاعدتاً از علامه طباطبایی این تیکه میفهمند که در رؤیاها دیده شده که اموات با طعام دادن خوشنود میشوند. غذای اینجا که در واقع رفع نیاز گرسنگی دیگران را میکنید، وقتی هدیه میدهید به مردهای، رفع نیاز گرسنگی او میشود آن طرف و گرسنگی برزخ التیام پیدا میکند. این ماجرا را نقل میکند که ماجرا جالبی است. میفرمایند امام جمعه زنجان مرحوم سید محمود از قول کسی که خود را فرزند عالم میدانست، میفرمودند: «عالمزادهای نقل میکردند پس از فوت پدر برایشان قرائت قرآن میکرد و به یکی از کسانی که احضار روح میکرد، گفتم: «از پدرم سوال کنید قرائت قرآن ما برای شما در آن عالم چه صورت و نتیجهای دارد؟» پس از احضار جواب داد: «من پرسیده بود که میگوید صورت و نتایج آن را من نمیتوانم بگویم و شما هم نمیتوانید درک کنید ولی برای شما مثالی میزنم: اگر کسی در حمام گرم تاریکی قرار داشته باشد، ناگاه روزنهای برایش باز کنند که روشنایی و نسیمی ازش داخل بشود چگونه است. قرآن خواندن شما برای ما شبیه به آن است. وقتی که ما این مطلب را گفتیم تو بحث این کتاب (اصلاً چاپ نشده بود هنوز) بخاطر بنده جالب بود که این مطلب با آنی که رفیق ما گفته بود کامل یکی است و این حالت تنفس و این رسیدن به همه و برای تک تکشان همین حالت است که اینجور حالت گشایش درونی ایجاد میکند و اگر به همه باشد، برای همشان اتفاق میافتد.»
این هدایا آقا جان این شکلی است. اثرش برای اموات. یک بحثی را هم در مورد هدیه اموات حضرت استاد آیتالله جوادی آملی دارند در کتاب «معاد در قرآن» که جلد ۵ تقسیم موضوعیشان است و این را هم از رو میخوانم چون مطالبی دارم که مطالب جامع است. چهار صفحه بحث میکنند. صفحه ۱۹۱ میفهمند که امام کاظم (علیه السلام) درباره پرسش اسحاق بن عمار درباره مردی که حج به جا میآورد و حج یا عمره یا برخی از طواف خودش را به نیت شخص دیگری که در مراسم حج و عمره حاضر نیست انجام میدهد. آیا از ثواب شخص انجام دهنده کم میشود؟ اعمال واجب را بر یک نفر دیگر انجام بدهیم، مستحبات. میفرماید امام کاظم (علیه السلام) که: «اجر و پاداش او به جای خودش باقی است. غیر از اجر و پاداش که به دیگری میرسد، آن مال خودش را میبرد.» فرمود: «اگر کانال شخصی بزنی توی اطلاعات. مطالب برای خودت ذخیره کردی. بعداً یکی دیگر هم میآید این اطلاعات را دسترسی پیدا میکند.» تو فضای عمومی، فضای به قول اصطلاح امروزیها «پابلیک»، «پرایویت» نیست. «پابلیک» این را در اختیار دیگران فرستادی. تو شخصی خودت هم هستی دیگر. شخصی برای کسی فرستادی، برای خودت هم ذخیره شد. کسی فرستادم. فضای مجازی خیلی قشنگ است از این جهت و خیلی کمک میکند برای فهمیدن اینها.
اسحاق میگوید: «پرسیدم آیا اگر او مرده باشد، از این حج و عمره چیزی بهش میرسد؟» فرمود: «بله.» فرمود: «اگر هم مورد غضب یا در تنگنا قرار گرفته باشد، بخشیده میشود یا دربارهاش توسعهای به وجود میآید.» پرسیدم: «آیا اگر از مردگان، میفهمد که چنین عملی برایش انجام شده؟» فرمود: «بله.» پرسیدم: «اگر او شخص مرده ناصبی باشد، دشمن اهل بیت باشد (تکفیریهای امروزی)، باز هم به حالش سودی دارد؟» این خیلی عجیب است این تیکه. فرمودند که: «از کیفرش کم میکند، تخفیفی در حقش به وجود میآید.» یعنی تا ناصبیاش هم برایش هدیه اثر دارد. البته عرض کردم برای دشمن اهل بیتی که وضعش معلوم است. آن شکلی ما حق دعا و هدیه و اینها به این نحو. ولی آنهایی که حالا دشمنیشان اینجوری در این حد بوده، حالا یعنی مخالف اهل بیت بودند و اینجوری که آسیب کلان بزند، مثل رضا شاه و فلان و اینها. روزه را تعطیل کنند. هر کسی روضه بگیرد بزندش و زندانش بکنند. تخریب بکنند. چه میدانم. قبور اهل بیت جداست. اینها که حالا حالتهای معمولی. یعنی همین حتی تکفیریهای معمولی اینها، وهابیهای مثلاً معمولی، اینها را هم ما دعا برای عاقبت بخیریشان همین الان میکنیم. هم بعد از مرگشان از خدا میخواهیم تا جایی که میشود اثر جهل و نادانی بود و این روایت مطلب جالبی است که امام کاظم (علیه السلام) فرمودند و آیتالله جوادی اینجا نقل میکنند.
میفرمایند که: «از این حدیث برمیآید که پاداش و کیفرهای برزخ شدت و ضعف دارد.» بعضی قویتر است. بعد به خود میزان طرف هم برمیگردد دیگر. من تو چه موقعیتی باشم که چقدر بهرهمند. برخی از آنها مایه تکامل میشود و رفته رفته روح انسان را پالایش میکند. ارتقاء روحی میآورد. بعدش نه فقط رفع یک گرفتاریها و رفع یک سیاحات میکند و درجات روحی و ترقیات و تعالیات روحی. بعضیهایش دارد یعنی طرف منزلت قلبش بالا میرود. بعضیهایش نه فقط عملی در عین حال رونقی دارد و یک اثری دارد که حالا همان اثرش را هم همانقدر میبیند در عمل یا سفره میشود غذای توضیح میدهند. میفرماید: «گستره رحمت الهی در علل و عوامل و احوال و اوضاع متعددی ظهور میکند.» رحمت خدا تو چیزهای مختلفی جلوه میکند. در علتهایی در عواملی که رمز و راز آن کاملاً روشن نیست. اگر کسی به نیابت از طرف متوفی عمل خیری انجام داد، میگوید: «از دنیا رفته. برایش هدیه. یکی بیاید بگوید وضع مرده ما چطور است؟» خب بندهی خدا چرا اینجوری میکنی؟ خب خودت برو هدیه برایش انجام بده. وضع موجود هرچی باشد، تو گوش کسی زدم ۲۰ سال پیش! خلاف حکمت خدا و تدبیر خدا و ستاریت خدا. عمل ثواب. هدیه. اینها اثر دارد. هرچی هم که باشد، اینی که تو انجام میدهی قطعاً بهش میرسد. قطعاً برایش خاصیت دارد. تو دیگر ناصبی. آقا، ناصبی که نبوده. ننه و بابات ناصبی. فرمود: «از عذابش کم میشود. تخفیف میدهند در حقش.» انجام بده. فایده میکند. افاقه میکند. صدقه بده. همان چیزی که گفتیم چندین بار، هی گفته شد. از طرفش حج بفرست. حالا مثلاً انشاءالله باز بشود کربلا. از طرفش کربلا بفرست. خودت از طرفش برو کربلا. اربعین برو. کسی را بفرست. پول بده، بفرست. حرم امام رضا (علیه السلام). پول بده کسی را بفرست بیاید زیارت امام رضا (علیه السلام) به نیت پدر آقا. آثار دارد. آثار فوقالعاده دارد. هر یک قدمش گشایشهایی ایجاد میکند. یک قدم زیارت. زیارت. برو حرم. اطعام بده. به یتیم رسیدگی کن. جلسه قبل بچه خواندیم. هیأتی رسیدگی کرده بود چه اثری. کتابخانه وقف کن. کتاب وقف در گردش کن. این کار خوب است. بعضیها میکنند. مسجد بساز. عرض کنم که به مجموعه طلبه آقا. این خیلی کار فوقالعادهای است. یک نفری که تو مسیر تحصیل علم. اسپانسر مالیاش. یک طلبه را حمایت مالی کن. از آن اول طلبگی. خودش خوش استعداد است و جدی پیگیر است. وضع اقتصادی باشد. بعضاً هم شناخته میشوند اینها. تو اطرافیها دیده میشود. یک ماهانهای به قول معروف در نظر بگیر برایش. طلبههای خیلی خوبی الان ما داریم میبینیم. سال اول، سال دوم. خیلی خوش استعداد. خیلی خوش فکر. البته حالا بعد توی حمایت از اینها هم خیلی تدبیر به خرج داد و هم عزت نفس طرف حفظ بشود. خدای نکرده مبتلا به مفتی خوری که دیگر عادت کند به اینکه دیگر مثلاً تأمین شدیم، ما دیگر خلاص. دنبال بازی به یک نحوی. حالا دو ماهی یک بار، سه ماهی یک بار. مناسبتی مثلاً یک حمایتی، یک کمکی، یک چیزی، یک هدایایی. حالا پولی نیست. مثلاً لباس بچهاش، کفش بچهاش. بحث این شکلی. خلاصه، اجاره خانه. اینجوری خانههایی بگیر بده به این طلبهها. خانه اگر داری، یک طبقه اضافه داری، بده. یک طلبه ساکن بشود. غوغا میکند. خیلی آثار عجیبی دارد. یعنی آنور بعد آن دعای بابای چی. کارها که نمیکند برای تو. گشایش برایت ایجاد میکند. رفع بلا میکند. دیدی مادر را تو «آنسوی مرگ» دعا کرد چه نشد آقا. یک هدیه اینجوری. هدیه کمی هم نبود انصافاً. خانه را برداشته بود، داده بود. بعد، بعداً اینجور از حقالناس نجات پیدا میکنی. برمیگردی دنیا. میبرند بهشت. مادر نشانت. بعد این آقا، این برکت این کار را شما ببینید. این شد کتاب. این شد کتاب «آنسوی مرگ». چند هزار نفر تا حالا متحول کرده. این برکت یک هدیه به یک مادر. بخش اصلی کتاب همین تیکه بود دیگر. بخش اثرگذار. آدم تعجب، انگشت به دهان میماند از این همه اثری که یک هدیه به یک مادر چه کن فیکون کرده تو کائنات. کی آن برگشته. شده کتاب و اینجور رفته تو همه خانهها. زندگیها را زیر و رو کرده. هدیه مادرت میدهد. میگوید خالصانه مخفیانه. آنقدر خدا اثر میدهد. حرکت ما جدی نمیگیریم. دست کم میگیریم. خیلی کار میکنی. این هدایا اصل نیاز پدر و مادر بعد از مرگ شروع میشود. اصل توقع ننه بابا. همه کاره تمام خلاص. دانلود دنگ و فنگ داشتیم و گیر بودیم و بیمارستان و دکتر و فلان و…
در حال بارگذاری نظرات...