باب بیست و هشتم کتاب وسائل الشیعه؛ استحباب انجام کار خیر از طرف میت
آیا با مُردن، ادراک و شعور از بین میرود؟
آثار خواندن نماز از طرف میت
آثار خواندن دعای عهد
غوغایی که خواندن ادعیه به پا میکند!
برای والدین خود چه کاری انجام بدهیم؟
کارهای خیری که پس از مُردن به میت میرسد!
صدقه دادن به نیابت از میت
پاسخ به شبهه توسل
عاق شدن فرزند از طرف والدین
کیفیت نماز والدین
حق والدین بر فرزند
والدین از فرزند توقع دارند
بهترین هدیه برای میت
اثر صدقه و نماز وحشت برای میت
شدیدترین ساعت بر میت
قبرستان پر از محتاج
عزادار اصلی، خود میت است
دفع عذاب از اموات با دعای زندگان
ماجرایی جالب از پایبندی به رفاقت صفوان بن یحیی
هدیه اعمال به اهل بیت
شراکت با امام زمان عج
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
در موضوع هدیه و اموات، مطالبی در جلسات قبل عرض شد. در این جلسه، روایاتی در این باب میخوانیم که روایات جالبی هستند و کمتر هم خوانده میشوند. در کتاب شریف «وسائل الشیعه»، کلاً این بحث مربوط به دفن اموات و اینها که در جلد دوم وسایل آمده، بحث خیلی مفصل و مبسوطی است و بایدم جا دارد کلاً روایت اول این باب تکتک خوانده شود و رویش کار شود. حالا فعلاً فقط همین باب ۲۸ را میخوانیم که صفحه ۴۴۳ میشود. این کتاب ما ۹ حدیث دارد. اینجا حالا در مستدرک هم هست، در بحار هم هست. حالا این را میخوانیم؛ آن روایتی که اینجا نیست را از آن دو کتاب میبینیم، انشاءالله.
باب استحباب صلات عن المیت و صوم و الحج و صدقه و البر و الدعاء له و ترحم علیه و جواز تشریک بینه فی رکعتین و فی الحج: عنوان باب بحث مفصلی است؛ یعنی کل باب استحباب نماز از طرف میت، روزه از طرف میت، حج، صدقه، کار خیر، آزادکردن بنده از طرف او، دعا برایش، طلب رحمت برایش و اینکه جایز است که تشریح کند (بین دو نفر در دو رکعت)، که اشاره کردیم جلسه قبل، دو رکعت نماز هدیه کند به دو میت و حج به جا بیاورد از طرف میت و...؛ یعنی دو نفر یک حج، یک عمره هدیه به دو نفر، دو میت.
خب، روایت اول از عمر بن یزید میگوید: «به امام صادق علیه السلام عرض کردم: نسلی انا المیت؟ آقاما میتوانیم به جای میت نماز بخوانیم، برایش نماز بخوانیم؟ حتی انه لیکون فی ضیق و وسع الله علیه ذالک.» گاهی این مرده در تنگنا و فشار است و این عمل باعث میشود که در وسعت قرار بگیرد، گشایشی فیقال له: «خف عنک هذا الضیق بصلات فلان اخیک.» نماز برایش میآرند و به او میگویند که به واسطهی نمازی که رفیقت خوانده، برای تو گشایش ایجاد شده. حالا مخصوصاً برای والدین که مواردش را عرض کردم.
«قال فقلت له: فاشرک بین رجلین فی رکعتین؟» گفتم: آقا، میتوانم دو نفر را شریک کنم، دو رکعت را به دو نفر بدهم؟ دو رکعت بخوانم؟ هدیه، نیابت با هدیه فرق میکند. نیابت نمیتواند (مثل اینکه من مثلاً ۱۰ تا نماز میگرفتم از ۱۰ نفر، یک نماز بخوانم و بروم، این ده تا اینجوری). ولی بحث هدیه که تبرعاً هم هست، رایگان پول هم نگرفتم. این را میتوانم دو رکعت بخوانم (هدیه کنم).
به روایت میفهمند که: «ان المیت لیفرح بالترحم علیه، مرده خوشحال میشود به واسطهی این ترحمی که به او میشود، رحمتی که برایش جاری میشود و الاستغفار.» استغفار میشود. «کما یفرح الحی بالهدیه تهدیه الیه.» همانجور که آدم زنده خوشحال میشود وقتی هدیه برایش میآید. تموم که نمیشویم، که هستیم؛ دیگر آن طرف هم هستیم. زندگی و اینجا متناسب با مختصات اینجایی خوشحال میشویم، آنجا متناسب با مختصات آنجایی خوشحال میشویم. اینجا بدن مادی ما در معرض یک عنایتی قرار میگیرد و خوشحال میشود. آنجا بدن مثالی ما در معرض عنایت قرار میگیرد و خوشحال. خلاصه ادراک و شعور و همه اینها را داریم؛ نه، درک و شعور در یک مقیاس چند هزار برابری تقویت شد. خیلی درکش رفته بالا؛ چه از خوبیها و خوشیها و لذتها، چه از بدیها و سختیها و تلخیها و فشار و درد و... الان این میفهمد که این هدیه (یعنی تو دنیا حالیش نمیشود این کاری که برایش کردند) یعنی چی؟ حرَم دارم، دعابعدی بعضی خوشحال میشوم، بعضی بیتفاوت. آنجا میفهمد تو که یک نفر دعا میکند برایت اثرش چیست. هدیه، گشایشی که بر او ایجاد میشود و دعایی هم که او میکند، البته و اثری که بر. خلاصه خوشحال میشود این مرده.
روایت سوم: «یدخل علی المیت فی قبره الصلاه و الصوم و الحج و الصدقه و البر و الدعاء.» قبلاً چند بار عرض کردیم که هر وقت در روایت میگویند قبر، منظور چیست؟ برزخ. قبر سیمان و فلان و اینها نداریم. قبر تفاوتی (یک تکه خاک و سنگ و کلوخ)، آن یعنی عالم برزخ. طرف نماز میرود، آنجا نماز صورت ملکوتی دارد. روزه میرود، حج میرود، صدقه میرود، کار خیری کرده میرود، دعا میرود و «یکتب اجره لذی فعله و میت.» برای کسی که این کار را انجام داده هم برای... برای جفتشان شمرده میشود که کار کردی. زیارت عاشورا از طرفش بخوان. دعای توسل بخوان از طرفش. دعای عهد بخوان.
یکی از اساتید (حالا این را الان اینجا میگویم که کمی بحث را از خشکی در بیاوریم) همان بحث در مورد والدین. یکی از اساتید ما، پدرشان که از دنیا رفته بود (ایشان را که میخواستند بشویند، غسل بدهند) من دیدم که این چسب و مسب و اینها به دست این پدر ما زیاد است. از بیمارستان که آوردند اینها را، خوب نچسبانده بودند؛ مانعاند دیگر. متأسفانه بعضیها هم در غسل و اینها خیلی دقت نمیکنند. بدن خون دارد میدهد، چسب دارد، مانع دارد. حالا بحث خالکوبی و فلان و اینها هم که اینها خودش موانعی است اگر روی پوست باشد. ایشان گفت که: «من دیدم اینجوری. گفتم آقا برو کنار، من خودم غسل میدهم.» آمدم چسبها را قشنگ جدا کردم، سه تا غسل دادم. بدن خوابیده است. یک دعای عهد از طرفش خواندم و با دستم هم زدم به پایش سه بار. شبش خواب دیدم. حالا دو تا خواب در ذهن من است که نقل کرده بودیم. ایشان گفته بود که پدرشان گفته بود که: «من عتیقهجات و زیاد داشتم.» راست هم میگفت؛ ما رفته بودیم، دیده بودیم در منزل ایشان. کمد از بالا تا پایین، همهاش عتیقهجات است؛ سماور و نمیدانم قوری و فلان. «من هیچکدامش اینجا به دردم نخورد. دعای عهدی که پسرم خواند، خیلی به در...» بعد یک خواب دیگر دیده بود که کسی بالای منبر و در عالم برزخ و این پدر استاد ما پشت پرده عهد بخوانید. متن روایتش اول که به هر یک کلمهاش درجه بهش میدهند. هزار حسنه میدهند. هزار سیئه دفن میشود. هر یک کلمه در ماه رمضان باشد که دیگر (روز جمعه باشد) دو برابر میشود. گفت که: «این آقا بالای منبر بود، گفت که یک آقایی پشت پرده است. این در عمرش دعای عهد نخوانده، یک بار پسرش برایش خواند ولی اینقدر برکات از او یک بار نصیبش شده که قابل شمارش نیست. زندگیش زیر و رو شده، عالم برزخ از این یک دانه.»
خلاصه دعای برای مرده، از طرف مرده، فقط دعای خیر مثلاً دعا کنیم، نه، از طرفش دعایی بخوانیم. دعای توسلی باشد، دعای سماتی باشد (سمات غلط است، سِمات). دعای مشلول خوب است. دعایی از یستشیر خوب است. بعضی از این دعاها را گفتند که (دعای یستشیر و مشلول و اینها) گفتند اینها را به دشمنان ما یاد ندهید. همین که در مفاتیح هم هست، دارد. حالا اصلش را مرحوم سید آورده. یک وقت یکی از بزرگان به من فرمود که: «این را نگاه کن، متنش را بیاور.» آوردم، دیدم که بعضیاش در این بخش اول چیز نیست، مفاتیح نگفته، فقط گفته سفارش شده، دارد که امیرالمؤمنین به امام حسین یاد دادند اینها را. حالا هم یستشیر در ذهن من است و هم مشلول. حضرت این را گفتند که: «این جزو اسرار من است، بهعهده تو باشد و نگذار به دست دشمن برسد که اینقدر این دعا قوی است که دشمنان ما هم بخوانند اثر میبینند. نگذار به آنها برسد که اثرات فوقالعادهای.» دعاهای بسیار قوی. دعای مشلول هم که این بابا نسخه باباش شده بود، دیگر شل شده بود، معلول، و خواند و خوب شد. یعنی نفرین پدر را توانست کنترل. اینقدر دعا.
خلاصه اینها از کار بسیار قوی است. ذکر «لا اله الا الله» خیلی قوی است. ذکر صلوات خیلی قوی است. این ادعیه خیلی قوی است. دعای فرج، خدمت شما عرض کنم که دعای سَم، دعای همین هدیه که اسم آوردم (یستشیر و مشلول و جوشن و جوشن صغیر و صیفی صغیر)، اینها ادعیه بسیار قوی است. از طرف میت خواندن هم آثار فوقالعادهای دارد. میخوانم، میگوید: «از طرف خودم و پدرم و مادرم و اجدادم.» خیلی حقوق را صاف میکند همین ادعیه. و یک فرصتی است دیگر. ماها تا در دنیا هستیم قدر نمیدانیم این وقتها را. آقا، داریم میگذرانیم ولی آنور میدانند ثانیه به ثانیه اینها یعنی وقتی که ما داریم اینجا نشستیم دور و دارد میگذرانیم، نمیدانی چه قیمتی دارد یک ثانیهاش، یک دقیقهاش، یک... یک ساعت میشود. دعای کمیل میخوانید. در بین ادعیه قویتر از دعای کمیل و مناجات شعبانیه نداریم. در رأس ادعیه ما است. وضعیت توحیدی و اتصال با حق تعالی در رأس ادعیه. این دو داکومنت خیلی قوی است. امیرالمؤمنین به هستهای خضر فرمود: «ولو شده در عمرت یک بار این دعا را بخوان.» اصلش هر شب جمعه و اع نیمه شعبان و عید قربان و عید فطر و اینها. نشد سالی یک بار. نشد در کل عمرت یک بار این دعا را بخوان. اینقدر که این دعا اثر. خوب میخوانند بر. اما شب جمعه مخصوصاً خوب است. انواع هدیه میدهند و آثار فوقالعادهای و اجر خودت هم محفوظ است. یکی هم بابت دعای کمیل که خواندی. هم بابت گشایشی که برای آن شخص، دیگر تو که بهرهی توجه تو را داری. کامل خواندی و با خدا توجه پیدا کردی. هدیه هم فرستادی. او هم از این صورت عمل بهرهمند شد.
لباس بعدی دارد که: «من عمل من المسلمین عن میت عملاً صالحاً.» یکی از مسلمین از طرف میت عمل صالحی انجام دهد. «اضاعف الله له اجره.» خدا اجرش را مضاعف میکند و «نفع الله به المیت.» و به واسطهی این عمل، خدا به مرده هم نفع میرساند.
روایت بعد، از جناب احمد بن فهد ابن فهد حلّی. علامه طباطبایی فرمود: «در شیعه مثل ایشان نیامده. نفر اول در مقامات توحیدی در شیعه ایشان است.» ایشان علامه بحرالعلوم و سید ابن طاووس. ایشان در کتاب «عده الداعی» نقل میکند: «ما یمنع احدکم ای یبر والدیه؟» چه مانعتان میشود که شما به پدر و مادرتان خیر برسانید؟ کمک کنید؟ کار خوب برایشان بکنید؟ «حین و میتین.» پدر و مادری که زندهاند و پدر و مادری که مردند. «و یصلی عنهما.» از طرفشان نماز بخوانید. «و یتصدق عنهما.» گشایش خوبی در اقتصاد زندگیم بود وقتی قطع شده. نکند دعای بعد از نماز برای والدین را ترک کردهای؟ یکی از اسباب قطع روزی این است که دعا نمیکند برای پدر و مادر بعد از نماز و حرم و زیارت. در حال خوشی دارد، وقت خوب است. خود دعا نکردن سلب توفیق (والدینش که هیچی). نماز بخواند، صدقه بدهد طرفین. «یصم عنهما.» آن نماز والدین هم که خیلی سفارش شده و خیلی هم خوب است. در مفاتیح هم. آن را بخوان. این دعا را زیاد بخوان: «اللهم اغفرلی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب.» یا آن: «رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا.» روزه بگیر از طرف اینها. «فیکون الذی صنع لهما و له مثل ذالک فیزیده به برهی خیراً کثیراً.» اینی که به آنها دادی که مال آنهاست، مثل همان هم برای خودت هم است. عمل تو که از بین نمیرود. تکثیر میشود، فقط خدا این را برایش زیاد میکند. به خاطر اینکه بر والدینت کردی، خیلی کثیر است. یعنی هم کار خیرت را داری، هم صله رحم هم به حساب میآید. برالوالدین هم برایت به حساب میآید. چند تا عنوان پیدا میکند، به هر کدام هم یک ثواب مضاعف.
حُرّ عاملی حاشیه میزند و میفرماید که: «هذا محمول علی اهداء ثواب الصلاة.» یعنی ثواب نماز را هدیه کند. ثواب روزه را هدیه کند. «بعد الفراغ.» بعد که نماز تمام شد، روزه تمام شد، هدیه کن. «نحو صلات طواف و زیاره.» یا مثل نماز طواف و زیارت باشد که جلوتر توضیح میدهند. در حدیث ششم که میخوانیم همین که معاویه بن عمار میگوید: «قلت ابی عبدالله علیه السلام: ما یلحق الرجل بعد موته؟» به امام صادق علیه السلام عرض کردم که: به آدم بعد از مرگش چی میرسد؟ چی بهش مُلحق میشود؟ «فقال: سنت سنها یعمل بها بعد موته.» کار خوبی که بنیانگذارش بوده. مدرسهای زده، اینجا هنوز دارند نیرو تربیت. دانشگاه تأسیس میکنند که این تا ۵۰۰ سال مفاسدش هست. مفاصل آن دانشگاه گردن اینهاست. بعضیها میآیند مدرسه علمیه میزنند، یک مدرسه دبیرستانی تأسیس میکنند، کتابخانهای میزنند. سنت حسنهای را به جا میگذارند، این بعد از مرگش هم عمل میشود به این. این را دارد. «فیکون له مثل اجر من یعمل بها من غیر ان ینتقص من اجورهم شیء.» بدون اینکه اجر هیچکدامشان کم بشود. هر که به اینها اضافه بشود، اجر خودشان را میبرد، به قبلی میرسد. جاریه که بعد از او جاریه دارد، هنوز کار میکند. «و الولد الطیب یدعو لوالدیه بعد موتهما.» و یک بچه خوبی دارد که برای پدر و مادرش بعد از مرگ دعا میکند. «و یحج و یتصدق.» حج هم به جا میآورد، صدقه هم میدهد برای پدر و مادر. برده آزاد میکند. «و یصلی.» نماز میخواند. «و یصوم عنهما.» روزه میگیرد برایشان. «فقلت: اشرک هما فی حجه؟» گفتم: پدر و مادرم را در حَجم شریک کنم؟ حالا حج واجب (اصل حج را داری)، تو مستحبات شریک میکنی، تو صبا شریک.
روایت بعدی دارد که امام صادق علیه السلام: «کان اباعبدالله یصلی عن ولده کل لیله رکعتین.» این را باید، خیلی جالب است. امام صادق هر شب دو رکعت از طرف بچههاشون میخواندند و «و ان والدیه فی کل یوم رکعتین.» شبها دو رکعت به نیابت از بچهها میخواندند، روزها دو رکعت به نیابت از والدین میخوانده. «خیلی کیف؟ سار للولد اللیل؟» چرا برای بچهها شب میخوانید؟ خیلی آقا، این توش اصلاً نکات عجیبی در این روایات. یعنی کسی ابواب را اینجوری کار نمیکنیم. ما این لابلای روایتهای آدم میبیند اینها دریایی از معارف. گفتم آقا چطور شبها را گذاشتیم برای بچهها؟ «لأن الفِراشُ للولد.» چون نطفه واسه بچه شب بسته میشود. «قال: و کان یقرأ فیهما انا انزلناه فی الغرب و انا اعطیناک الکوثر.» در این دو رکعت نمازی هم که میخواندند. قشنگ است دیگر. آدم هر روز دو رکعت نماز برای پدر و مادرش بخواند و بچهاشون هم که در قید حیات بودند. یک ربطی به مرده زنده ندارد. مردن بخوانند، تازهنفس بخوانند. سوره کوثر.
روایت بعدی از معاویه بن عمار میگوید: به امام صادق عرض کردم که: «ای شیء یلحق الرجل بعد موته؟» بعد از مرگ به آدم چی میرسد؟ وَرّام بن ابی فِراس، ایشان در کتاب خودش میفرماید که: «مجموعه وَرّام باشد. إذا تصدّق الرجل بنیّه المیت.» خیلی این روایت جالبی است. وقتی یک کسی به نیت مرده صدقه بدهد (صندوق صدقات، صدقه، حلوایی که میدهند، خرمایی که میدهند شب جمعه، قدیمها زیاد میدادیم شب جمعه. در مغازه یک چیزی میگذاشتند، در خیابان یک چیزی میدادند). الان دیگر همان برافتاده متأسفانه. صدقهای که میدهد به نیت میت. «امر الله جبرئیل أن یملأ إلی قبره سبعین ألف مل.» خدا دستور میدهد به جبرئیل که با ۷۰ هزار ملک بروند کنار قبر این مرده. «فی ید کل ملک طبق.» در دست هر ملکی هم یک طبقی. «فیحملون إلی القبر.» حملش میکنند به قبرش و «یقولون: السلام علیک یا ولی الله.» میگویند: «سلام بر تو ولی خدا.» «هذه هدیه فلان بن فلان الیک.» این هدیه فلان فلان به توست. «فیتلأله قبره و اعطاه الله ألف مدینه فی الجنه.» قبرش تلألؤ میکند و خدا هزار شهر در بهشت بهش میدهد. «وزوّجه ألف حوراء.» هزار تا حوری هم همسرش میکند. «والبسه ألف حلّه.» هزار تا حُلّه تنش میکند. «وألف حاجه.» هزار حاجتش را هم برآورده میکند. صدقه غوغا میکند.
هزار نفر را راه بیندازی یا هزار تا کار یک نفر را راه بیندازی چقدر خوب است؟ چقدر برکات! حالا آن طرف باشد. این چیزی بود که برای برخی واضح بود که تا گرفتاری مشکلی چیزی بود، سریع شروع میکردند هدیه برای اموات، مخصوصاً پدر و مادر و آثارش سریع ظاهر. به هر حال، در مورد هدیه، یک بخش از روایات، یک بخش دیگر از روایات در کتاب مستدرک (خب، مستدرک وسایل، روایاتی که در وسایل نقل نشده را نقل کرده). آن هم جلد دوم، صفحه ۱۱۱. روایت اولی که ایشان میگوید این است که: «قلت لأبی الحسن علیه السلام: الدعاء ینفع المیت؟» گفتم که درست بن ابی منصور میگوید: به امام کاظم علیه السلام: دعا به درد مرده میخورد؟ فرمودند که: نه. «حتی انه لیکون فی ضیق.» گشایش ایجاد میشود و «یکون مسخوطاً علیه یرضی.» آن مورد سخط ازش راضی میشود. حالا یا خدا از او راضی میشود یا بندگان خدا. «قلت: فیعلم من دعا له؟» میفهمد کی برایش دعا کرده؟ «قال: نعم.» بله. «ناصبین حتی اگه ناصبی باشن چی؟» فرمودند که: «ینفعهما.» حالا احتمالاً منظور حالا این به پدر و مادرم میخورد ولی الان که نگاه اول به ذهن پدر و مادرم است، الان که نگاه کردم به ذهن من میآید که میشود این دو نفر؛ یعنی این دو نفر ولو ناصبی باشند، یعنی یک ناصبی برای یک ناصبی هدیه بفرستد، دعا کند، باز هم خاصیت دارد. این خیلی قشنگتر است. «والله ذالک یخفف عنهما.» به خدا این باعث تخفیف جفتشان هم برای (مایه خیر است) دو تا ناصبی. ناصبی زنده برای ناصبی مرده دعا کند اثر دارد. چه برسد حالا بحث توسل و اینها را که خوب این وهابیهای نادان چیزهایی گفتند که کتابهایی که حالا پاسخ داده شده مفصل هست مطالب و حالا بنا نداریم وارد آن بحثها بشویم.
گرافیک از برنامههای تلویزیون که داشتیم، مجری برنامه برگشت گفت که: مثلاً سلام میدهیم به روح موسی و بن جعفر و در پیامها که بعداً میخواندیم، یکی پیام داده بود که: «شماها رافضیهای مشرک با اینکه ایرانی بود طرف. به مرده در برنامه زنده آموزش به بچهها میدهد که به مرده سلام بدهند، شما مردهپرستید، شما مشرکید.» نه، خب این را از خود منابع اهل سنت جوابهای مفصلی داده شده. از خود حتی مطالب ابن تیمیه و دیگران هم مرده زنده میدانند، هم هدیه میفرستند. یکی از چیزهای جالبی که دیدم این بود که خب معمولاً استناد به این روایت خلیفه دوم میکنند که خلیفه دوم گفته بود که: «بر مرده گریه نکنید، اذیت میشود.» «ان المیت لیعذب ببکاء اهله.» گریه نکنید، مرده اذیت. دیدم برخی از اهل سنت حتی با گرایشهای وهابی از این روایت استفاده خیلی جالبی کردند که به ذهن ما اصلاً نیامده بود. نوشته بود که یکی از بهترین ادله برای اینکه برای مرده میشود هدیه فرستاد، خود همین روایت است. از کجایش؟ متوجه گریه. میگوید: «وقتی از گریه تو اذیت میشود، اگر برایش هدیه بفرستی خوشحال نمیشود؟ خدا کریمتر از این است که مردهای که از گریه کسی اذیت میشود را با هدیه کسی خوشحال نکند؟» بهترین ادله است. با خود مبانی اهل سنت برای اینکه مرده از هدیه خوشحال. هدیه فرستاد.
آن بابا در مسجدالنبی گفته بود: «من افتخار میکنم ۵۰ سال اینجا امام جماعت مسجدام و یک بار در طول عمرم نگفتم السلام علیک یا رسول الله. یک بار سلام نکردم به قبر پیغمبر. از این شرکا را نداریم اینجا.» بنده خدا، «من از این شرک دور داشتم.» بدبختی است. و حالا اثر نطفه از لقمه اثر کوفت و زهرماری اینجا خودش را نشان. بعضیها میگویند که ۲۰ سال است دنیا رفته، یک بار سر قبرش نرفته طرف. آدم مشهوری هم هست و ادعای فضل و سوادش هم بزرگانه. «وقتی یک بار مکعب قبر بابام نرفته.» افتخار هم کرد. بدبختی از بیتوفیقی و قشنگ هم اثراتش دیده میشود در این افراد. بیتوفیقیها. بله.
به هر حال این اثراتی که اینها دارد. روایت بعدی از امام باقر علیه السلام که: «سئل رسول الله: من اعظم حق علی الرجل؟» کی بیشترین حق بر گردن مرد است؟ از پیغمبر پرسیدند. فرمود: «والداه.» پدر و مادر. «ربما الرجل یکون بارا بوالدیه و هما حیان فمات ثم لم یستغفر لهما کتب عاق لهما.» گاهی آدم پدر و مادرش زندهاند، و الان نیستند، و بَر به والدین، پدر و مادر میمیرند به خاطر اینکه استغفار برای ننه بابا نمیکند، حق والدین میشود، نفرینش. یک وقتم ننه بابا زنده، این بچه بچه خوبی نیست، عاق والدین. تو وقتی ننه بابا زنده، بعداً متنبه میشود «فمات أحدهما و أکثر الاستغفار لهما فیکون بارا.» مادر و پدر میمیرند، این زیاد استغفار میکند، ننه بابا الان بار والدین به حساب میآید، عاق والدین دیگر نیست. خیر میرساند و خیلی جالبی است در مورد اینکه این توقعات آنور هست، بلکه شدیدتر و لطیفتر و دقیقتر و اینهاست و توقع دارند و استغفار دیگر کار راحتی است برای پدر و مادر استغفار. و نگویم که این جوری عرض کردم دیگر، ناصبی هم باشه یا پدر و مادر نمیدانم عرقخور و قمارباز بود، زنباز بود. برخی موارد قاتل مادرم بود. باز هم تا وقتی که دشمنی خدا محرز شده باشد که این دیگر اصلاً دشمن خداست، که اینها هنوز با این چیزها احراز نمیشود. تا آنجا جا دارد برایش هدیه و استغفار و کمک و اینها. اثراتش هم ظاهر میشود.
اینجا باز روایت دیگری هست بخوانیم که حالا بعد انشاءالله. روایت بعدی از امام صادق علیه السلام میفرمایند که: «ان من حق الوالدین علی ولدهما.» از حقوقی که والدین به گردن بچه دارند این است که این بچه باید دین پدر و مادر را بدهد و «و یوفی نذورهما.» نذرهایی که کردند، پدر و مادر ادا کنند. آن را که میداند. «الا یستصیب لهما فحش.» فحش نخرد برای اینها، فحش بدهد. ولی این فحش خریدن خلاصه اینجوری. «فإذ فعل ذالک کان بارّاً.» وقتی که این کار را بکند، این بَر به حساب میآید. یعنی عاق نیست، آقا، بار! بار والدین. «و ان کان عاق لهما فی حیاتهما.» یک وقتی هم در دنیا وقتی من زنده بودم، عاقشان میکردند ولی این کارها را که میکند بعد از مرگ اینها، خدا به پدر مادرت، ای خدا پدرت را بیامرزد، ای خدا مادرت را بیامرزد. دعاهایی است که مستجاب هم هست در مورد دیگران و آثار فوقالعادهای هم دارد.
ماجرای حسین خاله را گفتم یک وقتی دیگر، حالا در بحث مرگ به نظرم اشاره شد که گفته بود که حسین خاله آدم عجیبی بود. شکستهبند بود. آقای بهاءالدینی فرمود: «من دیده بودمش و این طرز عادی نبود. شکستهبندی که میکرد، استخوان جا میانداخت. کرامتی بود از جانبش. آدم خاصی بود.» دیشب مهمان داشت و این خانم داشت بچه شیر میداد. آن یکی بچه سه چهار ساله گفت: «ما آب میخواهیم.» ظاهراً میرحسین آقا میگوید مهمان حسین آقا بوده. حسین خاله معروف به حسین خاله. خدا بابات را بیامرزد. میخوابد در بیابون. این را بنده شاید دو سه بار از مرحوم آیتالله روحانی شنیدم این داستان. ایشان میخوابد و میبیند در یک بیابانی است. این گرد و غبار، ذرات پراکندهای به هم میچسبد، متصل میشود، میشود یک پیکر بدن بابام. میگوید: «۳۰ سال بود باباش را خواب ندیده بودم، ۲۰ یا ۳۰ سال.» «پسر جان، من گرفتار بودم این ۳۰ سال که تو خوابت نیامدم. این دعای این خانم که: بابات را بیامرزد. این الان حل کرد مسئله را و گشایش حاصل شد. آمدم بهت بگویم یک بدهی به فلانی دارم. فلان جا نوشتم، برو بخوان و بهش بده.» این هم صاف میشود. خلاصه این دعای «خدا بابات را بیامرزد. مادرت را بیامرزد.» اینها، اینها دعای واقعی است، اثر دارد. این کار عراقیها خیلی قشنگ است. «رحم الله والدیک.» که مرسوم بینشان فرهنگ بین ما بشود. «خدا پدر مادرت را بیامرزد.» «رحمالله والدیک.» عربی! دعا میخری برای پدر مادرت. از عاق والدین در میآیند؛ یعنی کاری میکنی که برای پدر مادرت دعا میکنم. تا قبلش اگر والدین بودی، الان دیگر بَر والدین به حساب میآید. دعاشان شامل حالت میشود. بدهیهایشان را میدهی. نذرهایشان را ادا میکنی. حالا میدانی بدهی دارد، نمیدهی. دندش نرم. تو وقتی زنده بود خودش به من، «و لم یوف نذورهم.» نذرهای خودم را نمیدهم. «سَبَّلهما.» کاری هم بکند که فحش بخرند برای پدر و مادر. دورانهای که زنده بودند، ممکن است بارالوالدین بوده. الان که مردند، این جوری که کرده، آقاالوالدین شده. درست شد؟
روایت بعدی از پیغمبر اکرم میفرمایند: «ما اهدی إلی المیت هدیه و لا اطفیه.» هیچ هدیهای و هیچ تحفهای بهتر از استغفار برای میت نیست. بهترین هدیهای که اهدا میشود، بهترین تحفهای که فرستاده میشود. «تحفه ما در فارسی: حالا فلانی تحفه است، فکر کرده تحفه، فکر کرده تحفه است.» خودش همین است دیگر. امام زمانِ تحفه! این کنایه است. یعنی طرف دارد خودش را خیلی بالا میگیرد در حالی که هیچی نیست. خیلی بالای چیزی که دیگر بالاترین چیز است، بهش میگویند تحفه. لذا این موزهها را در زبان عربی بهش میگویند متحف. به موزه میگویند متحفین، محل تحفه. تحفه را اینجا جمع کردیم؛ عتیقهها و اشیای قیمتی و اشیای نفیس و اینها را. حالا آنی که برای میت یک چیز موزهای به حساب میآید، بهترین چیزی که دیگر تحفهی میت است، یعنی برای اموات آنی که تحفه به حساب میآید، دیگر یعنی اصلاً برگ سبز. تحفهی درویش، یعنی درویش برگ سبزش دیگر تحفهاش است. یعنی بهترین چیزی که دیگر این تحفه برای میت چیست؟ استغفار. استغفار. معلوم میشود دیگری با زبان دیگری برای تو استغفار میشود. خدا فضل و کرمش، استغفار برای تو هم میپذیرد. گناه تو هم بخشیده میشود. شبها، سحرها، وقتهای دیگر استغفار کن، هدیه کن به اموات و هدیه میدهی، هدیه میگیری. خیلی آقا، برکات عجیب است. یعنی امتحان کن. امتحان کرد و اینها را انشاءالله فرهنگ بشود بین ما. تاکسی مینشینی، دعا کن برای همین که نشستهای. هر که بهت یک چیزی میگوید «آقا در مغازهای، سلام علیک حاجی، از این جنسها داری؟ خدا پدر مادرت را بیامرزد. نان داری ۵ تومان بدهی، خدا پدر مادرت را بیامرزد.» این ۴ تا، اینم یکی. چقدر شد ۱۰ هزار تومان. پول را میگیرد «خدا برکت بده.» حالا در فارسی خیلی یک «دستت درد نکنه.» اگر دقت کرده باشید ایرانیها کمتر دستشان درد میگیرد. دقت کردهاید؟ یک چیز عجیب! بَر جالبی هم هست. چون این دعا خیلی رایج است. یعنی مشکل دست درد بین ایرانیها کمتر است. بررسی اجمالی کردم. یعنی معمولاً دکتر ارتوپد دست درگیریاش نسبت به دست، دست به نسبت کلام، آن قدر که ما قند بین ما هست و نمیدانم مشکل کلیه، چه میدانم مشکلات این شکلی که حالا بیماریهای رایج بین ماها (مشکلات ارتوپدی استخوانی و اینها)، خیلی بینمان اینها رایج نیست. درد دست و فلان و اینها. شاید یک از دعاهایی که میکنیم برای همدیگر «دستت درد نکنه.» این حالا خیلی قشنگ دعاست دیگر، مستجاب است دیگر. «خدا پدر مادرت را بیامرزد. خدا طول عمر بهت بده.» مخصوصاً گفتم وقتی که انفاق میکنی به کسی، آنجا دعای او که انفاق بهش میشود مستجاب است. حتی اگر یهودی باشد. در روایت یهودی هم باشد، آنجا دعا مستجاب است. و یکی از جاهایی که آدم دنبال گشایش است، همین است که مستمندان و مستمند. بعضی مشخص است الان که با این اوضاعی که هست که دیگر الان قالب همین است. بله.
بعضی کاسباند، یعنی رفته نشان کرده فلان رستوران معروف و فلان شیرینیفروشی و فلان پیتزا فروش. صبح میآید ۷ صبح مینشیند پشت در اینجا تا ۱۲ شب گدایی. ولی یک کسی میبینیم این در حرم مستأصل است. یک جایی در خیابان است، یک گوشه، یک سر گوشهای است، در فرعی نشسته. کاسب باشد، کوچه فرعی این شکلی نمینشیند که. این مشخصاً از خانه آمده بیرون دیگر حال نداشته. یعنی دل نمیتوانسته تا نشسته در کوچه. این را یک کمکی بهش میکنی، یک دعا برایت میکند، صد سال جلو، دعا برای پدر مادرت میکند، جلو میاندازد، گشایش ایجاد میکند. خلاصه این تحفهی استغفار که من استغفار میکنم از طرف خودم، پدرم، مادرم، برای پدرم، مادرم برای اموات. یک تسویه. استغفار ۵ تا، استغفار ۲ تا. واسه خیلی ذکر استغفار از اذکاری است که باید رایج باشد. آقای وحشت رضوانالله علیه به بچههای حزبالله لبنان جزء ۵ تا دستوری که داده بودند، یکیاش همین بود. یکی مداومت بر صلوات بود، ی کیاش هم مداومت بر استغفار. بالاتر از این دو تا پیدا نکردیم. صلوات و استغفار. فرمود: صلوات کار استغفار هم گناه را هم میبخشد.
خلاصه بهترین هدیه و بهترین تحفه. روایت بعدی دارد که پیغمبر اکرم فرمودند: «لا یوتی علی المیت ساعه اشد من اول لیله.» شدیدترین ساعت مرده اول شب است. یعنی همان لحظهی اولی که غروبی که او دفن شده، شب میشود. این شدیدترین ساعت. «فارحموا موتاکم بصدقه.» مردههاتان را رحم کنید با صدقه. «شب اول.» این ندیدم بین ما سنت باشد. اینها را باید آقا، فرهنگ کنیم. اینها سبک زندگی معنویت، سلوک، معادباوری، فرهنگ. همه چی هست. باید باب باشد، رایج باشد. روز اولی که در مورد کنار قبر، همین که دفن کنند، همه صدقه بدهند. صدقه جمع کنند برایش. صدقههای کلان بدهند. قربانی برایش بفرستند. هزینههایی که هزینههای بیخودی که دارد میشود. از کجا آمده که وقتی کسی را دفن میکنند، برای همان روز اول کوبیده بدهند؟ کراهت هم دارد که شما تا سه روز خانهی مرده، با لقمهی مرده یا صاحب عزا بخواهید بهشان چیزی بدهید. اصلاً کراهت دارد. تا سه روز مشغول عزاداری. غذا برایش میفرستم؛ کاری که پیغمبر کرد با خانوادهی جعفر طیار. سنتی بود که پیغمبر تأکید داشتند بهش که این باید انجام.
آن روز اول، ساعت اول شروع کنید صدقه دادن یا هی اعلام بشود. در تلویزیونمان اعلام بشود. هر روز برای مردهها صدقه جمع بشود. صدقه به نیت اموات، به نیت مریضی که صدقه، مفصل قبلاً صحبت شد. مطالب یکیش همین است. صدقه برای اموات. رحم کنید به این اموات. محتاجاند الان. همان فقیری که گفتم در کوچه در را باز میکنی، نشسته. چقدر دلت به حالش. قبرستان پر اینهاست. اگر تک و توکی قبرستان پرده کنار برود برای آدم، نه، همین جور همه نشستهاند مات و خوب. خوبها و نمازخوانهایش این است. نمازخوانها و روزهگیرهایش ایناند. دیگر آنهایی که نماز و روزه ندارند که، آنهایی که خیلی دیگر گرفتار اطلاعرسانی شدیدم. در فقر مفرطاند. آنی که نماز و روزه و اینها دارد، همین جور مات و مبهوت نشسته. کسی یک چیزی بفرستد. البته خوراک آنجا مثل دنیا نیست که سوخت و سوز بکنی، تموم بشود. میماند برایش همیشه. ولی اینقدر که آن آدم وسیع است و اینقدر که فقر انسان شدید و نیاز شدید دارد، این یک گوشه کار را بگیرد، دو گوشه کار را بگیرد. همه چی میخواهد آنجا. نیاز مفرط دارد به این چیزها. نیاز مبرم دارد.
خلاصه میفرماید که صدقه بدهید. اگر صدقه نبود، نماز لیلةالاول. صدقه است، فرمود: «فإن لم تجدوا فلیسلی احدکم رکعتین.» صدقه نداشتیم، بدهید. حالا شما دو رکعت هم بخوان ولی اصل صدقه است. اول صدقه است که در دو رکعت، «بسفاتحه الکتاب مره.» یک بار سوره حمد میخواند در رکعت اول و «قل هو الله احد مرتین.» دو بار «قل هو الله» میخواند و «و فی الثانیه رکعه الثانیه.» در رکعت دوم یک دانه حمد میخواند و «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ.» اشرم را ۱۰ تا الحکم تکاثر و «و یسلّم و یقول.» سلام میدهد بعدش. میگوید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد.» اسم طرف. در زبان عربی اسم و فامیل طرف همین جوری است. زبان شما بگو که: «مصطفی امینیخواه.» مرحوم مصطفی امینیخواه. «دنیا که رفتیم جدید میماند و بعداً هم لابد یک وقتی این حرفها شنیده میشود که ما در دنیا نیستیم.» انشاءالله عزیزان در ماین کار را بکنند. هرچند لیاقتی دعاهای ما که ما از اینجا بر میآید، نه آنجا. ولی به هر حال خدا کمکتان میکند در همین اسم و فامیل طرف را که میگویی کفایت میکند. حالا لازم نخواندم، لنگ این چیزها نبود. پس این را میخواند و بعدش هم صلوات و این هدیه و به این نحو میگوید. حالا فارسیاش را بفرست، برود. اشکال ندارد.
«فیبعث الله من ساعته.» حالا چی میشود این نماز که شما میخوانید؟ نماز لیلهال، آیه الکرسی دارد، مدل، دو مدل. چه اتفاقی میافتد؟ میفرماید که خدا برایش همان لحظه هزار ملک میفرستد سمت خوبی. هزار ملک جلوهی هزار اسم جمالی حق. «مع کل ملک ثوب و حلّه.» با هر کدامش یک لباس و زیورآلات و چی بگوییم مثلاً، بیا سر و وضع آراسته و یک تیپی است خلاصه. «و یوسع قبره من الضیق الی یوم ینفق فی الصور.» تا قیامت قبر این گشوده. گشایش آنی نیست که یک لحظه باز بشود، تمام. دیگر باز میشود. قشنگ قبرش. چندین بار تأکید کردیم که این قبر آقا این سیمان و کلوخ و اینها نیست. قبر یعنی برزخش. آن گشودگیاش هم نه یعنی مثلاً اینجا یهو دیوار را میکوبند مثلاً ۴ متر باز میشود. آن گشادگی روانی و استرس درونی و آن حالت دُمَغ بودن و در خود بودن و به هم ریخته بودن، تو خودتی، تو خودشه. تنگ و تاریک است. این جوری است. خب عرض کردم این را بارها. ما فکر میکنیم ماها داغ داریم و عزاداری عزیز از دست داده. این داغ دارد و عزا دارد. نه آقا جان! بزرگترین داغدار و عزادار کیست؟ خود مرده. مگر اولیای خدا، خوبان و مؤمنین و صالحین و اینها که گشایشی.
میروم این عمومی که ما میبینیم. اینها که در خیابان میبیند آدم. دیشب کتابفروشی رفته بودیم، کتابهای دست دوم. بنجل! بعد وایستاده با پَهنای قیمت. درب و داغون و عصبی. بداخلاق و بدعُنق. رفتیم به آن آقای داغون (آب ریخته بود)، متلاشی. ۳۰ تومن. من مقالات علامه طباطبایی. مال سال ۷۲ چاپ شده بود. کوچولو. امسال چاپ شده. ۳۰ تومن کتاب سال ۷۲. دست چهارم مثلاً. بعد عصبی میخواهی بکنم: «همینی که هست. فکر کردی چی؟ موز میخواهد بدهی؟» «این قدر سر و صدا میکند. این قدر...» «خیلی بنده خدا.» یعنی یک کتابی میخواستیم، ناقصش را داشت. کلی هم منت. در سر و صدا و دولا پهنا. نمایش پیرمرد. بعد به خانواده میگفتم، میگفتم که: «میمیرد، موی سفید کردی تو. تو آینه خودت را نگاه میکنی چی به خودت میگویی؟» صورتم مثلاً یک کمی ریشهایم دارد در میآید باید صاف کنم. «مرد حسابی موهای سفید را نگاه. تموم شد. وقت تلف شد. وقت اضافی. وقت رفتن است.» اولین موی سفیدی که آدم در سر و صورت میبیند، پیامش این است: «تمام آلارمهایی که میشود مثلاً باتری گوشی مثلاً «لو باتری» میآید. «باتری شما رو به اتمام است. دارد تموم میشود.» دیگر موی سفید آلارم که دیروز به اتم. بعد این موی سفید را میبینم. این کرونا هم میبینیم. این ماجراها دور و ورمان. اخلاقمان هم اینطور. اکثریت هم که همین است. مغازهها و فروشگاهها. خب اکثریت اینجا که این. اکثریت قبرستان هم همینهایند دیگر. «عوض بشود.» «تبدیل بشوند.» «عارفین و نمیدانم.» «بنده خدا که الان اخلاقش در مغازه این است. با یک مِن عسل نمیشود خوردش. لحظه شب اول قبرش چی میشود؟ تنگ میکند به یک خریدار. سوالی بکند. چیزی بگوید.» «ما از آن بدتر.» این حالا اسم پیغمبر را یدک نمیکشد. لباس نماد دین و اینها ندارد. ما اینها هم داریم و حیثیت دین و خدا. خلاصه آقا جان، اینجوری است. یعنی عالم برزخ قصابی و نونواییها و تاکسیها و آرایشگاهها و روزنامهفروشیها و نوعاً چطور است؟ همه میگویند و میخندند و مهرباناند و تخفیف میدهند و جلو پات بلند میشوند. «از آنهاست.» «نمیخواهی؟ برو.» اکثریت این است. اکثریت اینجاییاند. اکثریت قبرستان هم همین است و اینها در فشار قبر. این چون یک نفر در مغازه در فشار بود. یک دو دقیقه بیشتر طول بکشد، یک جور در فشار است از درون. ۲۰۰۰ نفر اینجوری برخورد کرده. ۲۰۰۰ تا فشار از آنها در. گشایش ایجاد میکند. این از الطاف خداست واقعاً. یعنی اگر این محبت خدا نبود، واقعاً کسی عالم برزخ نجات پیدا نمیکرد. راه بسته میشد کامل. به یأس کامل میرسید طرف. بدنم از من گرفتند. این عزادار اصلی مرده است که شما عزیزت را از دست دادی. او هم بزرگترین عزیزش را از دست داده که کیست؟ تنش. بزرگترین عزیزم از من گرفت. این حس عزاداری خودت را ضرب در میلیارد کن، میشود حس مرده نسبت به خودش. اکثریتی که عرض کردیم هستند. اکثریت همین است. اکثریت وضعشان اینجوری است. عزادار خودشاناند. این نمازها و این صدقه و این هدایا و اینها کمک میکند تا قیامت باز میشود برایش.
«و یأت المصلی بعدد ما طلعت علیه الشمس حسنات.» اینکه نماز خوانده چی؟ اینکه نماز خوانده، به تعداد مخلوقاتی که آفتاب بهش میتابد (کرهی زمین، تعداد موجودات کرهی زمین) حسنات مینویسند و «ترفع له اربعون درجه.» ۴۰ درجه هم بالا.
هر نماز، بزرگان سفارش اکید. یکی از سه تا دستور خاص مرحوم آیتالله شاهآبادی بوده. برخی بزرگان دیگر هم میگفتند: «هر شب نماز میت بخوان. هدیه کن به مؤمنین و مؤمنات که امروز از دنیا رفتهاند.» بعضیهایشان وارث دارند، بعضی ندارند. در اینها حتماً اولیای خدا، مؤمنین و خوبان و شهدا و اینها هستند. ما نمیشناسیم. مؤمنین از انسانشان مؤمنه. از جِنشان. حالا آنها یک عالم وسیع. بحث نماز میت و قبر آنها، قبرستان آنها، دفن آنها که وارد آن بحثها نمیشویم. بحثهای جالبی است. آنها را کجا دفن میکنند؟ چه شکلی دفن میکنند؟ احکام آنها چه شکلی است؟ اینها هر چی در مورد اینها میگوییم. اموات جن هم هست. شما هدیه برای آنها بفرستید، گشایش بر آنها هم حاصل میشود. مؤمنینشان، خوبانشان، آنها هم دعا میکنند. آنها به درد میخورند که حالا در کتاب «شنودم» یک اشاراتی به برخی از این ماجراها شده بود. به هر حال این ثواب نماز لیلهالدفن این است. کسی توفیق پیدا کند هر شب بخواند که ما توفیقش را و برکات نصیب حالش میشود. حالا الان اینها را میخواهند راه بیندازند، میگویند: «بخوان تا برایت بخوانند.» خآقا، به خواندن نمیکشد اصلاً. نیاز به خواندن تو همان که خواندی، خودت برای خودت ذخیره کردی. خودت برای خودت خواندی. سنت الهی هم بر این است که خدا به دل دیگران برای تو هم بخوانند. یعنی این یک دستی در ملکوت است که کار میکند.
روایت میفرماید که: «صلات الولد لوالدیه رکعتان.» بچه برای پدر و مادر بخواهد نماز بخواند. دو رکعت. حالا زندهاند یا مرده، فرقی نمیکند. «الاولى بالفاتحه الکتاب و عشر مره.» رکعت اول یک حمد میخواند و ده بار این دعا را میگوید: «ربنا اغفرلی و لوالدی و للمؤمنین یوم یقوم الحساب.» که آیه ۴۱ سورهی مبارکهی ابراهیم. رکعت دوم سوره حمد را میخواند. ۱۰ بار این دعا را میگوید: «رب اغفرلی و لوالدی.» آیه ۲۸ سوره نور. وقتی سلام داد، ده بار این دعا را میخواند: «رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا.» که آیه ۲۴ سورهی اسراء. بعد یک نماز دیگر هم هست. میفرماید که دو رکعت است. در هر رکعتی یک دانه فاتحهالکتاب و ۲۰ بار «رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا.» که همین آیه آخری بود که گفتیم. وقتی فارغ شد، سجده میکند و در سجده هم ۱۰ بار دیگر هم میگوید این دو تا. این دو تا، دو مدل نماز است که حالا آدم بتواند زیارتها که میرود انجام بدهد. شب جمعه مثلاً انجام بدهد. نماز والدین. اوقات خاص. شب مبعثی، شب عید غدیر، ایامی که حالا احیا دارد. شب عید فطر و اینها. روز خاصی است، اعمال دو برابر، چند برابر. شب خاصی اما چند برابر است. اینها مقید بشویم برای پدر و مادر که مضاعف میشود. چند ده برابر و چند صد برکاتش هم به همین ترتیب مضاعف میشود. این دعا شامل حالشان میشود. آنها شامل.
مجلسی پسر: «هر چی دارم از اینجا دارم که پدرم در حال نماز شب بود، من نوزاد بودم.» نقل کرده بود پدر که (پدر اسمش چی بود؟ محمد تقی پسر اسمش چی بود؟ محمد باقر) محمد تقی پدر علامه مجلسی. پدر صدای نوزاد را میشنود. در قنوت نماز شب بوده. هستش را می... این دعا گرفت و این شد علامه مجلسی. مرعشی فرمود که: «مادرم به من گفت که برو بابات را صدا کن.» پدرشان از علما بوده (سید محمود مرعشی). گفت که: «برو پدرت را صدا کن بیاید.» «پدرم چرتش گرفت.» «دلم نیامد. صورتم را گذاشتم کف پایش.» از این تماس صورت من با کف پای خودش چی شد؟ آیتالله تشرفات پیدا کرد خدمت امام زمان. مرجع تقلید شد و این برکات. این کتابخانه. ایشان یک دعای پدر. شما برای این پدری که از دنیا رفته میفرستی، او هم دعا میکند. استاد ما میفرمود که: «پدرم به کرّات آمده به خواب افراد مختلف، گفته: هر روز دعای این پسر میکنم که هر روز برای من هدیه میفرستد.» هر صبح ایشان یک حمد، ۱۱ تا قل هو الله میفرستد که این قبلاً هم اشاره شد. میگفتند که: «یک بار این را نفرستادم برای پدرم.» برادر ایشان خبر نداشته که اصلاً ایشان این کار را میکند. گفتند: «برادرم زنگ زد، گفتش که شما صبحها چکار میکردی برای پدر؟» «گفتم: چطور؟» «امروز خوابش را دیدم.» گفت: «من شب تا صبح منتظر منتظر یک لقمه نان پنیر صبحونه. این هم که واسه من بفرستد که امروزم نفرستاده.» که ایشان گفته: «همین هم ریاضت قلا بوده.» «هر روز.» گفته: «هر روز من هدایایی که میآید، هر روز من در حال ارتقام.» که حالا ما شوخی میکردیم با این استاد. هر کاری میکرد، خلاصه یک صلواتی میگرفت. گفتیم که: «حالا شما که از ما میگیریم، ولی این پدر شما اینقدر که دیگر شما جابهجا کردید. بنده خدا کمر درد شده. تا میآید یک دو دقیقه استراحت کند، بنشیند، میگویند آقا یک حجم وسیع دوباره صلوات آمد. پاشو.» شب میخواهد بخوابد. حالا برزخ این شکلی نیست ولی این ارتقاء. خلاصه درجه برایش دائماً حذف. خیلی چهرهی ملکوتیش عوض شده و نسبت به آنی که اول بود. اول آدم لباس سیاهی دارد و زیر چشمها گودی افتاده و پوست تن چسبیده و چه میدانم چهره چهرهی به هم ریخته و سیاه و همین که در قرآن هم بعضی چهرهها چیست؟ آقا، علیها قدره! غبار دارد و کثیف است و بعد یک مدتی هی شستشو دادند. دیگر استغفار و صلوات و ذکر و نماز و اینها جستجو پیدا کرده. اتو زده، لباس تمیز پوشیده است. خب این چقدر آنجا افتخار میکند؟ همین که تو هم کتاب پدربزرگم میگوید: «من به این نوه افتخار میکنم.» خب شما یک پدربزرگت را که در پارک مینشیند، روی یک دست کت و شلوار قشنگ تنش میکنی، میرود کنار بقیهی رفقایش مینشیند. چقدر به این لباس مینازد، افتخار تیپش عوض میشود، سر و رویش. حمام میبری، بوی گندش خوشگل میشود، تمیز میشود. این پدر شما در عالم ملکوت این کار را باهاش میکنیم. آنجا دعات میکند. آنجا افتخار. هی میگوید به همه. بعد آنها همه الان منتظرند این نوه بیاید ببینیم کیست که این پدربزرگ اینقدر ازش تعریف میکند. و قواعد زندگی در عالم برزخ که واقعی است. یک زندگی کاملاً واقعی است. ما اینجا را جدی گرفتیم، بازی. اینجا دور هم سر کار. زندگی واقعی آنجاست. لباس و تیپ و قیافه و هیکل و پروتز میخواهیم. «عمل جراحی میکنم.» این پوستها را کشید. شرمنده شدم دیگر. ۸۰ سالش است. هی این پوست را برمیدارد. بنده خدا هیچی خوراک موشهای قبرستان است. حالا آن هم حالا نمیدانم موش قبرستان پوست کشیده شده بخورد مثلاً برایش خوشمزهتر است؟ مثلاً خوشش میآید و اینها. این دیگر همین است دیگر. حالا زیبایی چهره هم به همین نماز و عبادت و نماز شب و اینهاست دیگر. نورانیت پیدا میکند، خوشگل میشود، صفا پیدا. همینش هم از آنجا حاصل میشود. حالا به این هم میرسی، اشکال ندارد ولی آنور بدن خودت، بدن پدر و مادر، سر و وضع آنور اینها هم برسید. اینجا خجالت میکشم، بابام گند میدهد، مهمانی میبرد. مثلاً میگومان که مثلاً این بابا بوی بد میدهد و مثلاً تیپش اینجوری است. اینها میگوید: «من خجالت.» «کوآنتوم خجالت نمیکشی، بابات آن بره سر و وضعش این شکلی است؟» مگر اینکه مثل آزر باشد، پدرِ از ابراهیم. که آن هم تا وقتی که «ما تبین له.» تا وقتی برایش مثل روز روشن نشده بود که این دشمن خداست، برایش استغفار میکرد. وقتی دیگر روشن شد که این آدمبشو نیست، آنجا دیگر ول کرد، دست برداشت. اینجا دیگر نمیشود وگرنه تا آن یقین نه است شما هدیهات را بفرست، کارت را بکن برایش.
روایت بعدی از پیامبر اکرم میفرمایند: «لا تنسوا.» این قبلی بخوانیم. این را باید شبیه همان روایتی که خواندیم، خیلی تفاوت چندانی ندارد. از امام صادق علیه السلام میفرمایند: «گاهی مردی عاق والدین در دوران حیات پدر و مادرش از طرف اینها روزه میگیرد.» اینجا روزه را تأکید کرد. «فیصوم عنهما بعد موتهما.» از جانب اینها روزه میگیرد بعد از مرگش و «و یصلی و یغوی عنهم الدین.» نماز بخواند، دین اینها را از طرف اینها ادا میکند. «فلایزال کذالک حتی یکتب بارا.» این کار را میکند تا میشود بارالوالدین. «گاهی هم بارالوالدین تو زمان حیات پدر و مادر. اینها که میمیرند، دینشان را نمیدهد و لا یبر به وجه.» هیچ کار خیری برای اینها نمیکند. «آن قدر هیچ کار خیری برای اینها نمیکند حتی یکتب عاقاً.» روایت بعدی از پیغمبر اکرم میفرمایند: «لا تنسوا موتاکم فی قبورهم.» مردههاتان را در قبرهایشان فراموش نکنید. «و موتاکم یرجون إحسانکم.» مردههای شما امیدوارند به احسان شما. «و موتاکم محبوسون.» مردههاتان در حبساند. «یرغبون فی أعمالهم.» رغبت دارند به اعمال شما. «فی اعمالکم البر.» و آنها «لاقدر.» تموم شد دیگر. دست و پای ندارد بخواهد کاری بکند. تازه فهمیده که اثر کار چیست و چقدر به درد میخورد. ازش کاری برنمیآید. «اهدوا إلی موتاکم الصدقه و الدعاء.» به مردههاتان صدقه و دعا هدیه.
بعد از پیغمبر باز میفرمایند که: بعد از مرگ پدر و مادر کار خیر هم میشود کرد. بله. «الصلاه علیهما.» نماز برای اینها بخوان. «و الاستغفار لهما.» برایشان استغفار کن. «و الوفاء بعهدهما.» به عهدشان وفا کن. تعهداتی که داشتند، درست کن. «و إکرام صدیقهما.» این خیلی جالب است. برو به رفقای اینها رسیدگی کن. این پدر و مادرت آنجا بهرهمند میشوند. گفتم یک موردی را. یکی از دوستان ما یک خانواده طلبی اهل اتیوپی در قم بودند. این خیلی مشکل اقتصادی و اینها داشتند. کیسه آب پاره شده بود. این خانم از هم میخواست بکند و دیگر بچه داشت میمرد دیگر. یعنی داشت. یکی از دوستان ما فشار آورد و خیلی جالب بود که شبش خواب دیده بود پدر خودش را. بهش گفته بود که: «این طلبهای که حالا یا خانمش یا خود طلبه که بهش رسیدگی کردیم نوادگان بلال حبشی. از نوادگان بلال حبشی. این را که پذیرایی کردید، بهش رسیدید، من را اینجا مهمان بلال کرد.» پدرش و اینها. یعنی یک بچه، یکی از نسل این بابا، یکی از نسل آن بابا اتصال پیدا کرده. ابعاد عجیبی. سین رفیق پدر و مادر تو اکرام میکنی، آنها از سختی در میآیند. نه هدیه چه بهتر. «عمه پیری داشتیم، بابای تو فامیلی زن بابایی مثلاً داشته.» این دیگر رحم تو که به حساب نمیآید. زن بابای بابای تو. زن بابای مامان تو. مثلاً رحم خودش به یک نحو به حساب میآید. حالا چون با پدر از طریق پدرش صله رحم به یک معنا میشود. آنجا خب این رحم خودت نیست. به نیت پدر و مادرت میروی به آن رحم رسیدگی میکنی. بعد از اینکه نه دنیا رفتند، گشایش میشود برایش. نگاه خودش صله رحم کرد. شیشه روغن میگیری و یک دانه، چه میدانم، گونی برنج میگیری، میفرستی. یک کار این شکلی میکنی. خدا میداند آن طرف چه آثاری دارد برای آنی که از دنیا.
روایت بعدی دارد که جبرئیل بر پیغمبر نازل شد به خمس بشار. ۵ تا بشارت. «اولها قال الله: من رجانی فلا اخیه.» اولین بشارت این بود که خداوند: «هرکه امید به من داشته باشد، من ناامید.» «و أتفع العذاب عن الأموات بدعاء الأحیاء.» دوم، حالا آن سه تای بعدیشو کار. دومین بشارت این بود که من عذاب را دفع میکنم از اموات به دعای احیاء یعنی زندهها که دعا کنند، عذاب را از مردهها. این واقعاً یک بابی است از رحمت. باز عرض میکنم یعنی ما فقط بعد از مرگ میفهمیم که این چه لطفی است که خدا. ما که کار تمام و به حالت یأس قشنگ میرسد انسان. عزادار اصلی میشود که بدن از دست میدهد و تازه میبیند که دیگران کار میکنند. میتواند رشد کند. چقدر خدا محبت کرده در این کار که وگرنه میمیرد. قشنگ یعنی مرگ روحی یاأس محض. خود جهنم که اصلاً تموم شد. کامل. اکثریتم که همین غافل. ما عنایت این شکلی دیگر. کسی بیاید به روی همهی اموات هدیه بفرستد و اینها که دیگر به صورت عام برسد. بچهها برای خودشان کاری نمیکنند. برای ننه بابا کاری بکنند. برای اموات دیگر کاری. جوانی مثلاً نه بچه دارد نه همسر دارد. خیلی بنده خدا بیوارث است. هیچکس برایش هیچ کاری. پدر و مادر هم که معمولاً برای بچهها این جوری کمتر کسی کار میکند. معمولاً بچهها برای پدر و مادر هم کاری. خلاصه خیلی آقا محتاج. احتیاج آن طرف زیاد. غلغلهای است. فقر از واویلا. سر و صدایی در این قبرستانها بلند است. دستی که از گدایی دراز میشود: «گفت دیدم یک حمد آمدم بخوانم. دیدم ده هزار تا دست دراز شد سمت من از این قبرستان.» دستها را دیده، یکی از اهل معنا. «دیدم که همه اینها دست: بده من، بده من، بده من.» «با کراوات و اینها را بر قبر انداختن.» اوضاع خوبی دارد آن بر بنده خدا. نه آقا! این دست دراز آن طرف. یک چیزی به ما بده.
روایت بعدی از پیامبر اکرم: «ما تسد قتلی لمیتن فیاخذها ملک فی طبقه من نور ساطع.» صدقه آنچه که داده میشود برای مرده، ملکی این را میگیرد در یک طبقی از نور. نوری که دارد میدر... «سات انزوها یبلغ سبع سما.» یک طبقی که نورش هفت آسمان را گرفته. «ثم یقوم علی شفیر الخندق.» میآید کنار خندق، لبه خندق نیست. این احتمالاً خندق منظور شاید همین اوضاع وادی حق الناس و اینها باشد. فضا یک جوری است که با آن بهشت برزخی آنها فرق میکند. یعنی این یک جور گرفتاری است خنده. در یک چاله افتاده، پایین افتاده و اینها. بعضیها هم تجربه نزدیک به مرگ: «افتادیم پایین، سقوط کردیم.» خلاصه این میآید در خندق کنار خندق، صدایش میزند: «السلام علیکم یا اهل القبر.» سلام میدهد به این اهل قبرستانها. احتمالاً همان فضای عمومیشان است. با هم صدا میکند: «اهلکم اهدی الیکم به هذه الهدیه.» خانوادهتان هدیه را برای شما فرستاده است. «فیاخذها.» این هم میگیرد این هدیه را و «و یدخل بها فی قبره.» در قبر خودش. خندق بود، فضای خصوصی خودش، غذای ابری به قول امروز. «توسع علیه مضجعه.» آن جای خوابش پهن میشود. خیلی قشنگ رختخواب شما. زانوهایش را جمع میکرد و وسعت پیدا کرد. گشایش، نشاط یا آرامش. گشایشی اوضاع. یعنی گشایش فقط درونی نیست. صورت بیرونی ظاهری ملکوتی، صورت مثالی هم دارد. اتاق خوابش مثلاً یک در ۵۰ بوده. نشسته میخوابیده، تخت هم نداشته. کفش هم نمور بوده. مثلاً این چه جوری میشود؟ الان کفش را قشنگ سایهبان بالایش آمده و نمیدانم اینورش رختخواب و تشک شد و آنجا پهن شد و قشنگ اینها جلوه میکند. یک هدیه آقا. یک خرما میفرستند. یک نمیدانم حلوا میفرستند. کرم هفته اول هست. الان که تعطیل شده، هفته اول دیگر تا ۴۰ روز اینها هست. بعد دیگر تموم. حاجی حاجی مکه بعد ۱۰ سال، ۱۵ سال، ۲۰ سال هیچ خبری نیست. هیچ. حیف. به درد خودمان میخورد.
پیغمبر فرمود: «الا من اعتف المیت به صدقه.» ببینید این خیلی جالب است. فرمود: «هر کسی عاطفهای نشان بدهد نسبت به مرده به یک صدقهای. فله عندالله من الاجر مثل احد.» اجری که بابت این دارد مثل کوه احد است. یعنی این صدقه چی میشود؟ تبدیل به کوه احد میشود. با یک قرون چقدر میتوانی کار بکنی؟ خیلی. پشتت گرم است دیگر. الان ۲۰۰۰ تومان در حسابت باشد، چقدر پشتت گرم است؟ هر جا بخواهی بروی، چک میکشی. هر چی کم بیاورم، من آقا. «کوه دماوند مال من چی میگویی؟ بنده خدا بگیر آقا. این را. این کارخانه را هم خریدم. دماوند مال من. ورشکست شد چی چی است؟» «دو روز کوه دماوند کرایه بدهم، پول ده تا کارخانه در میآید.» حالا کوه احد. به هر صدقهای که دادی، یک کوه احد. این صدقه که برای میت دادی، کوه احد بهت میدهند و «و یکون یوم القیامه فی ظل عرش الله.» روز قیامت هم زیر سایه عرش خداست. عرش خدا آن فضایی است که همه خلایق تقدیراتشان از آنجاست و چشمشان به آنجاست. رحمت بخواهد جاری بشود، شفاعتی بخواهد رقم بخورد. غایت ما، آن نتیجه کار ما، همه آنجاست. یعنی آنجا اعلام از آنجا میشود. آن دفتری که اعلام میکند که اصل کار آنجاست، مبدأ و معاد آنجاست دیگر. از آنجا آمدیم، به آنجا برمیگردیم. حالا آنجا زیر سایهی عرش خدا، یعنی آنجا آقا به این، این را در امان قرار دادند، به این بشارت دادند که یک آرامش روانی دارد. یعنی خیالش تخت است که آقا ما با اینجا رفیقیم. یعنی ما با اینجا هماهنگیم. اینجا ما را از خودش میداند. غریبه نیستیم و به ما رسیدگی میشود. هوای ما را دارند. هوای او را داشتی، هوایت را دارند. آن روزی که «لا إلا ظل العرش.» هیچکس هوای هیچکس را ندارد. هوایت را دارند. هوای مردهها را داشتی. خدا خیرت بدهد. هیچکس هوای مردهها را ندارد. آن روزی هم که هیچکس هوای هیچکس را ندارد، ما هوای تو را داریم. گم نمیشود چیزی. «و حی و میت النجاه به هاذه الصدقه.» مرده و زنده با این صدقه نجات پیدا میکند. دو تا. همین که داد، نجات پیدا کرد. همانی که گرفت، نجات پیدا کرد. الطاف خداست که هنوز ما فقیر داریم، میشود صدقه داد. مشکلات اقتصادی، این اوضاع الان کرونایی جز الطاف بییک که این رسیدگیها بشود، کمک بشود. این اوضاع اقتصادی ایثار کنیم از حق خودمان. آقا جبران میشود. این اصلاً آثار. بیاین همین الان. همین الان صدای بنده را هر که میشنود (حالا من خودم همین الان دسترسی ندارم) ولی شما که میشنوید ما انشاءالله بشود یک کاری بکنیم. همین الان به نیت پدربزرگ مادربزرگان از ما. حضرت آدم. حالا یک صدقه که خب صدقه بدهیم. رفقا که قربانی جمع میکنند، کار و قربانی و اینها. رفقای ماعون. حالا آن وقت مثلاً یک پولی کمک بشود و یک پولی حالا در نظر بگیریم، تصمیم بگیریم که این را بدهیم صدقه از طرف اینها. الان هم نقداً چکار میکنیم؟ یک حمد و یک صلوات برای همه اینها میفرستیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. ایاک. خدایا صراط غیر.
حدیث بعدی از امام هادی علیه السلام فرمود که به متوکل فرمود: «والله امیرالمؤمنین یحج عن ابیه و أمه.» امیرالمؤمنین به خدا قسم از طرف پدر و مادرش حج به جا میآورد و «و أن عن رسول الله.» از طرف پدر رسول الله. حتی تا زنده بود مصرف پدر و مادر رحمان انجام میداد و «و وصی الحسن و الحسین به مثل ذالک.» به امام حسن و امام حسین هم وصیت کرد: «شما هم از طرف پدر و مادر من این کار را انجام بدهید.» مصرف پدر رسول الله و «و کل امام منا یفعل ذالک.» همه ما اهل بیت هم این مسئولیت را داریم و وصیت. امیرالمؤمنین حج به جا بیاوریم از طرف پدر و مادر امیرالمؤمنین. یعنی شما باید برای پدر و مادرت کار بکنی و وصیت هم بکنی به بچهات که برای پدر و مادر من هدیه بفرستید. برای خودم و پدر و مادرم. بعدی بعدی بعدی. این یک بخشی است که در وصیتها سفارش کنیم همدیگر را. بچهها، هدیه شب جمعه یادتان نرود. برای من. رئیس روضه بگیرید. ماتَرَکی که مانده، پولی که مانده، مجلس روضه را ادامه بدهید. از طرف. خشک میشود. صدقه و هدیه و فلان. روضه بگیرید. دعا کنید. کتاب چاپ میکنند، مفاتیح چاپ میکنند، چه میدانم وقت در گردش میکنند، کتابخانه راه میاندازند. کارهای خوب، حمایتهای مالی که میشود که اینها صدقه جاریه است. از خوراک آقا، ظاهری هم بهتر است. یک کوبیده میدهی، میخورند، سیر میشوند، تموم میشود، فاضلاب میشود، میرود. یک کتابی میدهی، کمک میکنی چاپ میشود، چه میدانم. کار فکری فرهنگی. این اثرش هم ماندگار است. نورانیتش خیلی زیاد است. بعد گشایشهای معنوی که ایجاد میکند برای بقیه، باز آثارش میرسد به روح میت. فقط شکم سیر. واسه افطاریها که میدهند. همه ۱۲ نفر آمدهاند که هشت نفرشان روزه نیستند. آن چهار تای دیگر هم تا خرخره سیرند. یادم میماند از بیتوفیقی بعضیها که افطاری میدهند، آخرش به همینها میرسد. این سفرهها هم که پهن میشود در مجلس، اکثرش هم همین جوری است. یعنی یک مشت آدم سیر به یک مشت آدم سیر دیگر. اصلش به آن آدمی که گرسنه است واقعاً. باز بالاتر از گرسنگی فیزیکی و مادی، گرسنگی فکری و روحی و معنوی. آنها را آقا، یک کاری برای آنها بکن. مسجدی راه بیانداز. حسینیه راه بیانداز. مؤسسهی فرهنگی، مدرسهی علمیهای. کار فکری فرهنگی. اینها. اینها میماند برای آدم. برای خودت، برای پدر و مادرت. کار این شکلی. اینها خیلی مهم است. تا امام زمان هر کدام از ما بیاید. «موظف به این کار.» «إلا أن یظهر اللهُ أمره.» تا آن موقع ما همین موظفیم این کار را انجام بدهیم. قشنگ است.
روایت بعدی: صفوان بن یحیی که ملقب به ابومحمد. بیا صابر. خیلی ثقه بوده پیش اهل حدیث و خیلی عابد بوده. «کان یصلی کل یوم خمسین و مائتین رکعه.» این خیلی روایت جالبی است. ماجرای خیلی جالب. اولین بار از مرحوم شهید دستغیب شنیدم. خیلی برایم تذکر عجیبی بود. میفرماید که این هر روز آقا ۱۵۰ رکعت نماز میخواند. «روزی ۱۵۰ و یصوم فی السنه ثلاث عشر شهراً.» سه ماه در سال هم روزه میگرفت که احتمالاً میشده شعبان و رجب و رمضان و «و یخرج زکاه ماله کل سنه ثلاث مرات.» سالی سه بار هم زکات میداد. «ثم اشترک هو و عبدالله بن جندب و علی بن نعمان.» پس این آقا تکی چکار میکرد؟ خیلی قشنگ. یک نفر آدم روزی ۱۵۰ رکعت نماز میخواند و سه ماه در سال روزه میگرفت. سه بار هم زکات. دو تا رفیق دیگر داشت. عبدالله بن جندب و علی بن نعمان. عبدالله بن جندب شهید امام صادق. حدیث ابن جندب که حدیث معروفی است. اخلاق معنوی. حضرت به ایشان فرمود: «آدم خوبی بود، آدم اهل صفا و صلاح بود.» این آقای صفوان بن یحیی و عبدالله بن جندب و علی بن نعمان در بیتالله الحرام با همدیگر قرار گذاشتند. «فتعاقدوا جمیع ما مات واحد منهم.» هر کی دیگر، هر کدام از این سه تا که مُرد، «یسلی من بقیه صلاته.» هر کی ماند، این کارها را انجام بدهد از طرفش. این ۱۵۰ رکعت نماز، سه ماه روزه و سه بار زکات را به نیابت از او انجام بدهد. خب حالا طرف یک نفر مرده. آن یکی اهل همیناند دیگر. هر سه تاشان این جوری بودند. حالا این ۱۵۰ رکعت برای خودش میخواند. با هم قرار گذاشتند. رفاقتی. چه رفاقتهایی است اینها؟ اینها چه خبر است اصلاً؟ اینها نمیفهمند. من واقعاً چی با خودشان فکر میکردند؟ مرد حسابی. دیشب رفته بودم میوهفروشی، دیدم که این پسره ماشین خارجی خریده. میگفت: «الهی دلار برود بالا. خدا کند دلار پایین آن.» الان که ما خریدیم، فقط پایین است. این درگیر چیست؟ کی دلار را بکشد بالا که یک دو قرون سود کند. اینها فکر چی بودند؟ کجا بودند؟ ۱۵۰ رکعت برای خودش در روز میخواند. نفر اول از دنیا رفت. آن دو تا دیگر تقسیم کردند. آن دو تا که از دنیا رفتند، میدانی چی شد؟ آن تک نفری که ماند، این جوری شد که سه تا ۱۵۰ رکعت در روز میخواند. سه تا سه ماه در سال روزه میگرفت. سه بار زکات میداد در طول سال که میشد ۹ بار زکات. سه بار از طرف خودش، سه بار از طرف این یکی، سه بار از طرف آن یکی. ۱۵۰ رکعت خودم، ۱۵۰ رکعت این، ۱۵۰ رکعت آن. آدم برای ننه باباش این کار را نمیکند. آدم برای خودش این کار را نمیکند. کسی برای پنج رکعت نمیخواند. ۵۰ رکعتی که گفتند بخوانیم را نمیخوانیم. سفارش شده. بعد اینها چه قرار مداری بوده؟ اینها چه رفاقتی بوده؟ چقدر تو جدی گرفتن آنور خبری هست، نیست، جدی است، نیست؟ چه جوری است؟ چند چندیم؟ قرار شد اینها از طرفش حج به جا بیاورند، زکات بدهند. «مادام حیا.» «فمات صاحباه.» این آقای صفوان بن یحیی. آن دو تا رفیقش مردند و «وبقی صفوان بعدهما.» ایشان تک و تنها و «و کان یوفی لهما بذلک.» این کار را کرد. البته این شاید به این نحو باشد که الان که روایت را نگاه میکنم، به نظرم این شکلی میآید که این سه تا ۱۵۰ رکعت نبوده. این ۵۰ رکعت خودش بوده. شد سه تا که آخرش شد ۱۵۰ تا. آخرش را گفتم، اولش آخرش را گفتم که ماجرایش این بوده. یعنی ۵۰ رکعت آن یکی، ۵۰ رکعت آن یکی. زکات یک بار سال خودش را و روزه یک ماه سالش. راحتتر میشود. حالا اگر کسی بخواهد: آن یکی خیلی سنگین میشود. خدا! ۴۵۰ رکعت نماز. هر روز ۱۵۰ رکعت نماز. یک ۵۰ تا خودش، یک ۵۰ تا عبدالله ابن جندب. بعد چه رفاقتها؟ چه پایبندی به عهدی بوده که تا آخر این کار را کرد و «و یحج عنهما.» و هر چیزی از کارهای خیر و صلاحه که خودش انجام میداده، برای آنها هم. «و کل شیء من البر والصلاح یفعله لنفسه کذلک.» هر کار خیری برای خودش میکرد. یک دانه برای خودش، دو تا هم برای آنها. خیلی جالب است. «فلانی مشکل مالی دارد. صدقه بدهد.» خب این را میدهم. یک سومش از طرف خودم، دو سومش از طرف آن دو تا. خیلی هنر میخواهد. حالا ما با اموات این کار را بکنیم. با پدر و مادر خودمان. قشنگترش هم این است. یعنی حالا پدر و مادر که واقعاً نیاز دارند. یعنی اموات ارحام نیاز دارند، میشود این کار را من با اهل بیت انجام داد. این هم خیلی قشنگ است. بعضی اوقات خیلی حرفهایاند در این مسائل. در هدیه اعمال به اهل بیت و آثار فوقالعادهای هم میبینند. آثار فوقالعاده در این هدیه و شریک کردن اهل بیت و عمل. قرآن میخوانی، نافله میخوانی، هدیه کن به روح حضرت زهرا سلامالله علیها، پیغمبر، امیرالمؤمنین. آثار فوقالعاده دارد.
یکی از اساتید میفرمود که: «یک پادشاهی از یک جایی رد میشد، دید که یک ماهیگیری نشسته ماهی میگیرد. گفت: چند تا گرفتی؟» «گفت: من مینشینم بغلت، قرار میگذاریم. هر چی ماهی گرفتی نصف نصف.» این پادشاه بود، آن هم خبر نداشت که این پادشاه است. خود این شراکت گاهی رزق را زیاد میکند. دیگر یعنی خودش به تنهایی روزی ندارد. دو تا که با هم میشوند، روزی آن به این میرسد. خدا ازدواج و اولاد این شکلی است. یعنی خود طرف تنهایی روزی ندارد. بچگی، رزق بچه را به این میدهند. این هم شریک شد بین که از رزق خودش. خودش خوشروزی بود دیگر. این پادشاه بود. اینقدر روزی داشت. در روز شریک شده. آقا، این مثلاً ۱۰ تا ماهی گرفتم آنجا، نصفش را داد به این هم رفت. به این گفتش که: «ببین من در شهر مینشینم. این رفتار برای شکار. روستاهای اطراف آدرس من است. آمدی آنجا، بیا جلو در خانه من. اگر گفتند کی هستی بگو: من شریک فلانیم.» خلاصه کاخ را. «برو عمو، شریک فلانی راست.» آمد. در یک سفره وسیعی برایش پهن کرد و کلی لباس به این داد و کلی سکه داد و گفت: «تو شریک فلان. هر جا رفتی بگو: من شریک فلانی.» حالا این داستان، داستان خیالی هستش. اصلش خیالی است ولی در ارتباط با امام زمانش واقعی است. یعنی تو در عملت که شریک میکنی امام زمان را. دیگر از این به بعد تو را به عنوان شریک امام زمان میدانند. خیلی حرف. هدیه اعمال به اهل بیت. زیارت عاشورا خواندن، هدیه کنید به روح انبیاء. آرزوشان این بود که میآمدند در دنیا زیارت امام حسین به جا میآوردند و از زیارت دنیایی امام حسین محروم بودند. لذا زیارت برزخی نصیبشان میشود. شما هم زیارت دنیایی واسشان میفرستید. قرآن اینها نداشتند. قرآن میخوانی، هدیه میکنی. خلأ قرآن برای اینها پر میشود. خلاهای این شکلی که اینها از این امت پیغمبر محروم بودند. انگار از اعمال امت پیغمبر نصیب گیرشان میآید. خیلی خوشحال میشوند. خیلی خوششان میآید. اینها آن طرف خیلی ارزش دارد. خیلی عجیب است. ببین اصلاً یک زندگی دیگر است کلاً.
و خلاصه آقا، این جناب صفوان بن یحیی این شکلی بود. و روایت آخر هم در این باب از امام حسن و امام حسین که: «انهما کانا یودیان زکاه الفطره علی بن ابیطالب حتی مات.» هر سال چقدر روایت. هر سال زکات فطره که میدادند، امام حسن و امام حسین از طرف امیرالمؤمنین. تا وقتی زنده بودند. از دنیا رفته بودند. امام حسن و امام حسین مانده بودند. امام حسن، امام حسین از طرف پدرت. زکات است دیگر. صدقه است که بهترین صدقه است. پدرت از مادرت زکات فطره. «کان علی بن الحسین علیهم السلام الحسین بن علی حتی مات.» باز امام سجاد تا وقتی زنده بودند، هر سال زکات فطره از طرف امام حسین میدادند تا دنیا رفته. «کان ابو جعفر علی.» «حتی مات.» امام باقر زکات فطره هر سال میدادند برای امام سجاد علیه السلام تا از دنیا رفتند. «عن ابی منم الان دارم هم زکات فطره میدهم از طرف پدرم. امام باقر.» الان هم امام زمان هر سال دارند زکات فطره میدهند از طرف امام عسکری. الان امام زمان همش دارند به نیت حضرت ابوطالب و عبدالمطلب. «عبدالمطلب آخر کشف شد که از کجاست.» از همین باب که امام زمان انجام میدهند که برکاتی درش. عرض کردم قبلاً خود امیرالمؤمنین مقید از طرف حضرت ابوطالب و عبدالمطلب و مادرشان فاطمه تسر. محمد. شهید حج میرویم از طرف عمره میرویم، مثلاً به نیابت میرویم از طرف حضرت ابوطالب و عبدالمطلب. این هم آمده، دارد. از این کارها میکند. شبیه ما. زیارت میرود از طرف اینها. نمیدانم نماز بخوانند برای اینها. هدیه میفرستند برای اینها. لحظات عنایت میکنند دیگر. کسی شبیه خوشش میآید دیگر. مد نظر قرار میدهند شما و کارت. خلاصه اینها روایات بسیار جالبی است در مورد هدیه به اموات و آثارش. هنوز بحث هدیه را آقا تموم شده ندانید. ما هنوز در مورد هدیه اموات صحبت داریم و یکی دو جلسه دیگر لااقل. بعدش هم که باز بحث کودک اینها در عالم برزخ که آن هم بحث مفصلی است. خدا توفیق بدهد. انشاءالله بتوانیم در مورد اینها صحبت بکنیم. به عنایت امام رضا علیه السلام انشاءالله.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هفتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتادم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...