‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحيم. بحثی که قبلاً داشتیم درباره دو نوع استنباط حکم شرعی: نوع اول استنباط بر اساس ادله مُحرزه بود و نوع دوم استنباط بر اساس اصول عملیه. ادلّه مُحرزه بحث اول ماست؛ چند جلسهای را به آن میپردازیم و مباحث الفاظ و اینها را اینجا کار میکنیم. هم دلیل لفظی و هم دلیل عقلی ذیل ادله مُحرزه انشاءالله بحث خواهد شد.
دلیلی که فقیه در استنباط حکم شرعی به آن استناد میکند، یا او را به علم به حکم شرعی میرساند یا نمیرساند. اگر به علم به حکم شرعی برسد، دلیل قطعی است. بشریت و حجیتش را از حجیت قطع گرفته؛ چون قطع به حکم میآورد. بحث قطع را هم که جلسه قبل بحث کردیم؛ قطع هم حجت به حکم عقل است. پس تحتم پیدا میکند بر فقیه و حتمی میشود که بر اساس آن، استنباطش را برای حکم شرع اقامه بکند. از نمونههایش، این قانون کلیه است که میگوید: «کُلُّ ما وَجَبَ الشَّیءُ وَجَبَتْ مُقَدِّمَتُهُ.» وقتی چیزی واجب شد، مقدمهاش هم واجب است. این قانون به عنوان دلیل قطعی شمرده میشود بر وجوب وضو به این جهت و به این وصفش که مقدمه نماز است. خب وقتی چیزی واجب است، مقدمهاش هم واجب است. الان وضو مقدمه نماز است. وقتی نماز واجب است، وضو هم چه میشود؟ این دلیل ما هم قطعی است؛ یعنی هم تکلیف روشن میشود، هم دلیل قطعی است، مستند به قطع است؛ انسان در آن شکی ندارد. یک قاعده عقلی است؛ برو و برگرد ندارد که وقتی چیزی واجب باشد مثلاً همه وقتی چیزی واجب بود، مقدمهاش هم واجب است.
وقتی نان خوردن واجب است، یعنی همه میدانند که مثلاً باید ساعت ۸ صبح در کارخانه باشند؛ خب هر کسی میفهمد که مقدمات رسیدن به کارخانه را هم باید طی کند. وقتی بخشنامه میشود که همه باید ۸ صبح باشند، کسی نمیتواند بگوید آقا من ۵ دقیقه به ۸ راه افتادهام، نیم ساعت راه است. میگوید خب حالا بالاخره من مهم این بود که ۸ اینجا باشم. یعنی اینکه من ساعت چند راه بیفتم که واجب نبوده به من. اینکه نیم ساعت قبلش راه بیفتم، واجب نبوده. مهم این بوده که من تا قبل ۸ برسم. میگویند اینکه شما باید هشت اینجا باشی، مقدمهاش هم به شما واجب بوده؛ یعنی وقتی میدانی که نیم ساعت راه است، و نیم ساعت قبل راه بیفتی، این "بایدیه" و الزام است؛ خودت باید بفهمی. اینکه من نباید به تو بگویم این هم برو و برگرد توش نیست؛ یک قاعده قطعی و عقلی است.
اما در حالت دوم، دلیل ناقص است؛ چون قطعی نیست و دلیل ناقص، وقتی که شارع حکم به حجیتش بکند و امر بکند به استناد به آن در عملیات، حجت میشود، هرچند که نقصانی هم دارد. این میشود مثل دلیل قطعی و محتم میشود بر فقیه اعتماد بر آن. این را اصطلاحاً بهش میگویند امارات. امارات: دلیل غیر قطعی است که قطعی نیست، ولی شارع آن را حجت دانسته است. پس ما در ادله، ببینید ادله مُحرزه دو نوع است: دلیل قطعی و دلیل غیرقطعی. دلیل قطعی حجتش را از قطع گرفته؛ قطع هم حجیتش عقلی است و ذاتی است؛ برو و برگرد توش نیست، مثل همین قاعدهای که میگوید: «کلُّ ما وَجَبَ الشي و وَجَبَت مُقدّمتُه.»
دلیل غیرقطعی، دلیلی است که پشتوانهاش قطع نیست، ولی شارع آن را معتبر دانسته است. این را بهش میگویند امارات. گفته: شما با آن معامله قطعی بکن. و فقیه هم باید به آن اعتماد بکند، باید از آن استفاده کند. یکی از نمونههایش از دلیل ناقصی که شارع آن را حجت قرار داده است، حجیت خبر ثقه است. خبر ثقه به علم نمیرساند؛ یقینی نیست، قطعی نیست. الان یک نفر ثقه بیاید به شما بگوید که آقا مثلاً من الان نمایشگاه کتاب بودم، کتابی با بن ۱۰۰ تومانی را خریدم ۲۰۰ هزار تومان. بر فرض، خب شما هم هیچ راه دسترسی به اخبار اینور و آنور ندارید. این آدم ثقه است، میدانی دروغ نمیگوید، اشتباه نمیکند، بنا ندارد بر اینکه آدم را به اشتباه بیندازد، اهل مغالطه نیست و فلان و اینها. وقتی طرف ثقه شد، حالا این مثال عرفیمان است؛ مثال روایی هم که داریم: وقتی ثقه شد، شما این حرف را از او میپذیرید. یقین دارید الان به حرف او؟ قطع داری؟ احتمال خلاف امتحان میدهی؟ شاید اشتباه بکند، شاید اطلاع اشتباه به ایشان داده باشند، شاید بد فهمیده، شاید بیست هزار تومان بوده و ۲۰۰ تومن فهمیده. احتمال همه چیز هست ولی این احتمال را بهش آدم محل نمیگذارد، به خاطر اینکه آن ثقهبودنش پوشش میدهد. در مسیر روایات این هم همینطور است. ابوبصیر؛ راوی ثقه است. زراره؛ ثقه است. یونس بن عبدالرحمن؛ ثقه است. حضرت میفرمایند که بروید معالم دینتان را از یونس بن عبدالرحمن بگیرید. دسترسی به عبدالرحمن چی میگوید؟ ابوبصیر میفرماید که تو مسجد بنشین، فتوا بده. خب این احتمال نیستش که اشتباه بکند؟ چرا هست. حالا من دلم گرم نمیشود، از خود معصوم حتماً باید بشنوم. حضرت فرمود: نه، نیازی نیست. شما معامله از من، اگر بشنوی قطعی است و صددرصدی؛ از این، ۸۰ درصدی است و آن ۲۰ درصد را من ندید گرفتم. شما معامله قطعی کن باهاش. آن ۲۰ درصد را ندید بگیر. ۲۰ درصد پوشانده شده. هرچه میگوید قطعی؛ ولو در دلت واقعاً قطع نیست.
اماره امارات، دلیل قطعی نیست، ولی شارع او را حجت قرار داده است؛ حجت خبر ثقه. شما احتمال خطای درون میدهی، احتمال شذوذ میدهی؛ میشود دلیل ظنی ناقص. ولی شارع آن را حجت قرار داده و امر کرده است که دنبالش راه بیفتی و تصدیقش بکنی. به وسیله آن مرتفع میشود، در عملیات استنباط میرسد، مرتفع میشود، میرسد به درجه دلیل قطعی. یعنی ما در امارات، امارات یک پشتوانه دارد، یک سیم بکسل دارد که متصل به دلیل قطعی است. آن هم حجتی که شارع به او داده است. دلیل قطعی خودش از خود ذاتاً حجت است. گفتیم قطع را شارع نه میتواند بهش حجت بدهد، نه میتواند حجت ازش بگیرد. حجیتش ذاتی است. مثل اینکه شما به آب نمیتوانی ماهیت را بدهی یا ازش بگیری. ما یک آبی داریم، ولی ماهیت را ازش گرفتهایم؟ آتیش است. شکری داریم که شیرین نیست؟ شکر، شیرینی ذاتیش است. روغن، چربی ذاتیش است. ذاتی را نمیشود گرفت، نمیشود داد. شما میتوانی اصل این را معدوم بکنی، نمیتوانی بین او و ذاتیش فاصله بیندازی. شما میتوانی کاری بکنی که این روغن دیگر روغن نباشد؟ همان را که عرض کردیم، کاری بکنیم که قطع دیگر قطع نباشد، یعنی بین قطع و قاطع فاصله بیندازیم؟ آها احسنتم، احسنتم. ولی چربی را نمیتوانی ازش بگیری، چون ذاتیش است. آب، بوش را میتوانی ازش بگیری. قطره چیزی میزنی، عطری میزنی، ولی ماهیت را نمیتوانی ازش بگیری. سیالیت را نمیتوانی ازش بگیر. اینها ذاتی است. قطع، حجیت ذاتیاش است. نمیشود ازش گرفت، نمیشود بهش داد.
ولی در دلیل غیرقطعی، هم میشود ازش حجیت را گرفت، هم میشود بهش حجیت داد. از قیاس حجیت را میگیریم. خبر واحد حجیت را میدهیم. خبر واحد از امارات است. قیاس هم از امارات است. ولی خبر واحد امارهای است که حجیت به او بخشیده شده، تأییدش کردهاند و مثل دلیل قطعی شده. قیاس امارهای است که رد شده، تأیید نشده و این دیگر اصلاً مردود است. شارع از غیر راه خبر واحد متواتر، خبر متواتر... خبر متواتر، یعنی آنقدر به تواتر رسیده است. واحد یعنی در حد تواتر نیست، نه یعنی از یک نفر نقل شده، این در تواتر نمیرسد. یک وقت شما یک چیزی میبینی که همه دارند میگویند. بله، بله، فلانی. بحث خبر واحد تواتر اجمالی به این میگویند متواتر است. احسنت. خبر داریم متواتر، مستفیضه، واحد. متواتر دیگر آنقدر همه میگویند که آدم شک نمیکند. مستفیضه، همه آنقدر نمیگویند ولی خیلیها میگویند، آدم شک خیلی کمی دارد. خبر واحد: جمعیت کمی دارند، میگویند. واحد یعنی مستفیضه و متواتر نیست. تو سه لایه: آن لایه اصلاً آدم شک نمیکند، میشود جزو بدیهیات. قطع مستفیضه شک میکند ولی شک کم. تو واحد شک زیاد. برابره. بله شک زیاد است. برابر است. پنجاه پنجاه است. یکی میآید میگوید آقا پایین دَم در یک جنازه افتاده. یکی میآید میگوید نفر بعدی هم دارد میآید همین را میگوید. بعد اساماس هم برای شما میآید و بعد میرود تو تلویزیون هم میزنند، زیرنویس کرده. دیگر بله. ۱۰ نفر همزمان به شما پیام دادند که جلو در خانهتان اینجوری شده، این میشود مستفیض. اگر سه نفر پیام دادند میشود خبر واحد. آدم برایش پنجاه پنجاه است. درست؟ حالا خبر واحد اگر میخواهد قطعی بشود، از ادله قطعی باید کمک بگیرد. ادله قطعی هم یکیش مثل خبر متواتر، یکیش مثل سیره عقلا است؛ یعنی عقلا بما هُم عقلا یک رفتاری میکنند که شارع هم از این جهت که عاقل است و رئیسالعقلا است، او هم تأیید میکند. این میشود قله قطعی برای ما که خبر واحد ما اینجوری اثبات میشود. احسنت. سوال. سوال پختهای بود. یعنی از سوال میشود فهمید که بحث حل شده یا نشده. این الحمدالله کاملاً مشخص بود که بحث حل شده که همچین سوالی شد.
پس وقتی که شارع حکم نکند به حجیت دلیل ناقص، دیگر حجت نیست. نمیشود بهش اعتماد کرد. در استعمار استنباط، چون ناقصی است که احتمال خطا درش است. مثل چی؟ الان مثالش را زد. امارهای که حجت نباشد، مثل چی؟ قیاس. آدم پنجاه پنجاه احتمال میدهد، ولی گفته است که: حق نداری اخذ به این بکنی؛ بگذار کنار. گاهی ما شک میکنیم، نمیدانیم که شارع دلیل ناقص را حجت قرار داده یا نه. پیش ما هم دلیلی که حجیت ثابت بکند نیست. شرعاً نه اثباتش بکند نه نفیش میکند. اینجا واجب است که ما برگردیم به قاعده کلی که اصولیون اینجا تقریر کردند. آن قاعده میگوید: هر دلیل ناقصی حجت نیست تا وقتی که با دلیل شرعی اثبات نشود به دلیل شرعی عکس ثابت نشود. این معنای همان چیزی است که گفته میشود در علم اصول، بهش میگویند: اصل در ظن عدم حجیت است، مگر آنچه که خارج شود به دلیل قطعی. اصل در ظنیات چیست؟ در علم اصول این است که دنبال آن نیفتیم، نیفتیم، مگر اینکه پشتوانهاش قطع بیاید و قطع بیاید پوشش بدهد. پس ظن تا وقتی وقتی پشتوانه قطع نداشته باشد، حجت نیست. قاعده کلی اتباع از ظن مردود، محکوم و حرام است. آیات قرآن نهی کرد از اتباع ظن: «اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَّ وَ اِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً.» «یَتَّبِعُونَ» دنبال ظن راه نیفت. «وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ.» تا یقین نداری دنبالش راه نیفت. پس دنبال چیزی که یقین نداری راه نیفت. یا خودش باید یقین باشد یا پشتوانهاش یقین باشد. یا یقین به خودش تعلق بگیرد یا پشتوانهاش یقین. خبر واحد خودش یقینی نیست، ولی پشتوانهی یقینی دارد. قاعده مقدمه واجب خودش یقینی است؛ یعنی همه عقلا، به عقلا این را اینجور رفتار میکنند. بله، دلیل قطعی ظن. اصل در ظن این است که حجت نیست، مگر آنچه که خارج بشود؛ یعنی آن ظنی که خارج بشود به دلیل قطعی. دلیل قطعی میآید این ظن را خارج میکند از عدم حجیت. «اُخرُج!» خارج شو! لازم. خارج شد. «اَخرَجَنی.»
خلاصه «نستخلصو»؛ یعنی خلاصه میگوییم. خلاصه میگوییم از آن این است که: دلیل جدید به چه معنا بود؟ اصطلاح دیگر باید اینجا حل شده باشد. جدید چی بود؟ شایسته. دلیل شایسته برای اعتماد بر آن به عنوان دلیل فقهی؛ یعنی دلیلی که فقیهین تمیزه، دلیلی که در فقه ما بتوانیم بهش اعتماد بکنیم، همان دلیل قطعی است یا دلیل ناقصی است که حجیت شرعاً با دلیل قطعی ثابت شده باشد. ما در فقه به چه دلیلی تکیه میکنیم؟ یا دلیل قطعی یا دلیلی که پشتوانه قطعی داشته باشد. این دو تا تمام شد. خلاصه.
حالا ما یک تقسیم دیگری تا حالا برای دلیل دو نوع کردیم. دلیل محرز یا دلیل قطعی بود یا دلیل غیرقطعی که شارع آن را... شارع آن را حجت دانسته است، که گفتیم امارات. یک بار دیگر دلیل محرز چند نوع بود؟ چی و چی؟ قطعتی چی بود؟ آها. پشتش به قطعی گرم است، یعنی غیرقطعی که شارع آن را حجت قرار داده، حتماً با تأیید شارع را اینجا لازم داریم. امضای شارع را لازم داریم وگرنه اصل بر این است که غیرقطعی حجت نیست.
حالا یک تقسیم دیگری از دلیل محرز بخواهیم بگوییم. این یک تقسیم بود. تقسیم دوم در مسئله فقهیه چه قطعی باشد چه غیرقطعی. دلیل محرز دو نوع است: یا دلیل شرعی یا دلیل عقلی. دلیل شرعی منظور ما معنیِ "بِهِی" منظور ما به آن هر آن چیزی که از شارع صادر بشود. از آن چیزی که برای آن دلالتی باشد بر حکم شرعی و شامل میشود آن بر کتاب کریم، سنت. کتاب دلیل شرعی است. چیاست؟ کتاب و سنت. سنت چیاست؟ قول و فعل و تقریر معصوم. پس دلیل... ببینید این کتاب و کتاب نمودارها برای حلقه اولی نمودارها؛ به دوستان عرض کردم که این حلقه اول هر مقداری که خوانده میشود، نمودارش تهیه بشود. ۱۰۰ تا برگ، ۵۰ تا برگ بشود کنار هم همینجور بخورد جلو چشم آدم. روز به صبح مثل آدم یک دور نگاه کند، کل اصول جلو چشم آدم است. حلقه اولی این شکلی است. ادله محرزه دو نوع: قطعی و غیرقطعی که شارع حجت دانسته است؛ این یک تقسیم. تقسیم دوم برای دلیل محرز: یا دلیل شرعی یا دلیل عقلی. دلیل شرعی دو نوع: کتاب و سنت. سنت سه تیکه: قول، فعل، تقریر معصوم. دلیل عقلی منظور قضایایی است که عقل آن را درک میکند و میتواند ازش حکم شرعی را استنباط بکند، مثل قضیه عقلی که میگوید وقتی چیزی واجب بود، مقدمهاش هم واجب است.
قسم اول، قسمت اول چی بود؟ نه، دلیل شرعی. دلیل شرعی به دُورِهِی، به دُورِهِی؛ یعنی به نوبه خود به دو نوع تقسیم میشود. پس ما در دلیل شرعی هم دو نوع دلیل شرعی داریم: دلیل شرعی لفظی و دلیل شرعی غیرلفظی. دلیل شرعی لفظی همان کلام شارع، چه در قرآن چه در سنت. دلیل شرعی غیرلفظی فعل معصوم و تقریر معصوم است. تقریر معصوم چیست؟ سکوت معصوم از فعل دیگری به نحوی که دلالت میکند بر قبول او. یعنی یک جوری اعلام میکند که من قبول دارم که سکوت کردم. آن تقریر به معنای دیگر تو درس و اینها میگویند: تقریر درس کردن. آن هم یعنی شما یک چیزی را انگار با نوشتن تأیید کردی دیگر، یعنی حرفها را قبول داری. خب تقریر پس به این معناست. حضرت میبینند که فلان کس دارد اینجوری وضو میگیرد؛ هیچ معیار تقیه و فلان و اینهایی هم ندارند برای اینکه سکوت بکنند و سکوت میکنند. مثل هند جگرخوار لعنت الله علیه علیها آمد خدمت رسول الله گفت: آقا ابوسفیان به من پول نمیدهد، میتوانم دست تو جیبش بکنم بردارم؟ بردار. خوب اینجا الان این دلیل شرعی است. دلیل عقلی؟ لفظی غیرلفظی؟ جفتش است. یک لفظی دارد، یک غیرلفظی. لفظیش کجاست؟ بردار. اینی که بردار دلیل شرعی لفظی است برای جواز برداشتن نفقه از جیب شوهری که نفقه نمیدهد. یک دلیل شرعی غیرلفظی هم دارد: جواز غیبت از شوهرش. غیبت کرد، عیب شوهرش را گفت. حضرت نهی نکردند، گفتند: غیبت نکن. تقریر کردند حضرت. اینجا دلیل شرعی غیرلفظی است برای جواز غیبت از شوهری که نفقه نمیدهد. پشت سر همینطور است. پس ما الان تو این روایت دلیل شرعی بود، هم لفظی بود، هم غیرلفظی.
خبر واحد است اینها. اکثر روایات ما خبر واحد است، ۹۵ درصد روایات خبر واحد است. ۳ درصد، ۴ درصد مستفیض و ۱ درصد متواتر. گفتم متواتر یک دونه فقط خبر غدیر. حالا خود خبر واحد پشتش قطعی است. اصل خبر واحد الان زمینههایش را میگوییم. بعضیهایش دیگر باید تو درس خارج حل بشود انشاءالله که حالا فرمول دارد، مهارت دارد، ظرافت دارد. یک وقتهایی فقیه میبیند مسیر، مسیری که ثقه نیست، ولی او دارد در نفسش طمأنینه پیدا میکند به اینکه این از معصوم است. یک ویژگیهایی دارد، یک شرایطی دارد. ارتکاز. ارتکازی که میگوییم خیلی مهم است که حالا جلوتر در مورد ارتکاز بحث میکنیم. ارتکاز یعنی شما علمی که از شارع و شریعت داری، یک چیزی را برایت به نظرت میآید که این قطعی میشود که این مال شارع است. آها احسنت. فقیه کسی است که اول فتوا بدهد. آنقدر یعنی ذائقه باهاش یکی شده. جان؟ نه، از مرکز. مرکز میماند. ارتکاز هم از همون میآید دیگر. از مرکز هم میآید. یعنی شما به آن مرکز وصلی، از آن مرکز داری میگیری. از آن رگش برداشت. آیا وحید خراسانی به جای ادله اربعه، ادله خمسه قائلند؟ مفهوم بهجت هم همینطور بودند. کتاب، سنت، عقل، اجماع، ارتکاز. پنج تا. کتاب، سنت، عقل، اجماع، ارتکاز. بعداً صحبت خواهیم کرد انشاءالله. ذهنت را درگیرش فعلاً نکن، فقط از این جهت عرض کردم که خبر واحد و اینها خبر واحد مسیرش مسیر ثقهای نیست، ولی ارتکاز شما که این روایت درست است، ارتکاز فقیه است. مرتکاز هر ننه قمری سیاه است. یک کلامی هست. این اصلاً کلامی نیست.
مثال ارتکاز. دعای وحشت. گفتن که آقا نطفه یک کسی را از جای دیگر بردارند بیایند به یک خانمی تلقیح بکنند، تلقیح مصنوعی. این بچه بشود. این حرام است؟ جایز است؟ ایشان فرمودند که: ارتکاز متشرعه این را قبول نمیکند. یعنی چی؟ بحث سیاق نیست. شما لفظی نداری، روایتی نداری که بگویی سیاقش این را میگوید. بحث این است که شما ذائقه شارع دستت است. میدانی الان اگر امام معصوم بود، میگفت این حرام است. دلیل قطعی میشود. ارتکاز جزو ادله قطعی است؟ بله. یعنی شما شارع یک جوری بارت آورده، شریعت یک جوری بارت آورده که میدانی الان انسان نسبت به پدر و مادرش میداند که این چه جور برخورد میکند. شما میدانید که این چگونه برخورد میکند، آن کار را میکند با اینکه جایی ندیدی ازش. این محصول شناخت عمیقی است که شما از او داری، از سیره و رفتار. و این میشود ارتکاز. یعنی میدانی چکار میکند. میدانی اگر این تو موقعیت باشد، چکار میخواهد بکند. امام معصوم تو یک همچین برههای باشد، چکار میکند؟ من به رفقا سال ۸۴ میگفتم یکی از این آقایان رجال سیاسی اسمش را زده بودند با تبلیغ ۲۰۰۵. گفتم که در بطلان این عمل. این میگوید: من و آقای خامنهای ما دو تا بودیم دیگر. نظام، ستاره اثر امام، من و خامنهای دو سر نظام. این میگوید: خداوکیلی آقای خامنهای اگر الان تو انتخابات ریاست جمهوری بود، همین کار را میکرد؟ ارتکاز است دیگر. شما میدانی، میشناسی رفتار منش او. ارتکاز یعنی شما از منش او یک دریافتی دارید. دیگر سیاق نیستا. سیاق شما یک چیزی دارید، از متن چکه کرده، برداشتی میکنید. ما اینجا چیزی نداریم ولی میدانیم اگر بود همین بود. این میشود ارتکاز. بله. ۵۰ سال. من مرحوم کاشف الغطا میفرمایند که: بین من و لوح محفوظ هیچ حجابی نیست الا تعملی من یک لحظه تأمل بکنم. من ذائقه معصوم دستم است. آیتالله بهجت هم خیلی تعریف. یعنی این شکلی بود. یعنی وقتی ازش سوال میکنم، میگوید: من میدانم امام صادق چی میخواهد بگوید. امام جعفر بوده دیگر. این جعفر به آن جعفری پیوندی داشته. من ذائقه معصوم زیر زبانم مزمزه میکنم. میگویم: معصوم چی میخواهد بگوید؟ مزه دهان معصوم دستم است. این میشود ارتکاز. به مناسبت سرش بحث خواهیم کرد، یک اشارهای فقط کردیم. این جزو ادله قطعی است. ولی جزو دلیل قطعی ارتکاز نگفتن فقها. ولی خب عرض کردم مثل آقای بهجت، آقای وحید و اینها قائل به این است.
خوب در قسم اول به هر دو نوعش احتیاج داریم. به تعریف در قسمت اول کدوم است؟ دلیل شرعی دوباره قسمت اولی که دارد پاراگراف قبل داشتیم. این قسمت اول همان قسمت اول سه تا کار باید بکنیم. ما در ادله محرزه این سه تا. ببینید این چند مرحله را داریم: یکی دلیل قطعی، دلیل غیرقطعی، دلیل شرعی، دلیل عقلی، دلیل شرعی لفظی، غیرلفظی. بفرمایید. حالا این همان سومی که میخواستیم بگوییم: قول و فعل و تقریر. یک بحث دیگر هم داریم در مورد دلیل شرعی. اون هم این است که: یک: این دلالت دلیل شرعی؛ یعنی بر چه چیزی دلالت دارد؟ دو: حجیت این دلالت. سه: صدور دلیل از شارع. این سه تا بحث داریم. پس تو بحث تقسیم نیست. ما یعنی سه محور در بحث، سه محور در بحث. در بحث دلیل شرعی: بر چه چیزی دلالت دارد؟ دو: حجیت این دلالت. سه: صدور دلیل از شارع.
بسیار خوب. پس ما حالا اثبات، اثبات کنیم. بله. احسنت. بله. پس ما سه تا بحث داریم اینجا. یکی، شکرالله مساعیتان. بحث اول: تحدید دلالت. بحث دوم: اثبات حجیت آنچه که دلالت و ظهور دارد. درس سوم: اثبات صدور دلیل شارع.
بریم سراغ دلیل شرعی. ماشاءالله ذهنها خوب است. ذهنها قوی است. سرمایهگذاری که ما تو علم منطق کردیم، وقت کُند میرفت الان دارد خودش را نشان میدهد که ذهن آماده شده وگرنه ما معمولاً این حلقه اول را به سختی پیش میرویم. آنقدر درگیری و سوال و ذهنها اصلاً انس ندارد با مفاهیم. الان ما توی نیم ساعت ۴ صفحه خواندیم، سه صفحه خواندیم. خیلی خوب است. رکوردی است برای ما در حلقات. من تا حالا با این سرعت حلقات نگفتهام. بانک مسکن هیچچیزش کم نمیآید. یعنی بلکه از جاهای دیگر هم داریم میگوییم. ولی خب ذهنها الحمدالله خیلی آماده است.
خوب، ما در دلیل شرعی چند تا بحث داشتیم. دلیل شرعی چندم بود؟ بدون نگاه به تخته. آها. بعد خودش از یک حیثیت چی و چی بود؟ آها. پس باید اول ما یک بحث مبسوطی در مورد لفظ داشته باشیم. میگویند مباحث الفاظ در علم اصول ادبیات است. الان کار کردم. کتاب مقننه فقیه که اینجا هست کار کرده. دو سه جلد کارکرده. مبانی ادبیاتی علم اصول را جدا کرده. یعنی این باید صرف و نحو و اینها باشد که حالا بحثش را اینجا میپردازیم ما، ولی آوردن تو اصول بحث کردند. برخی اساتید هم قائلند که اینها جزو بحثهای اصولی نیست. چون اصول یعنی با چیزی که الفاظ منطق چیا بود. ولی خوب با توضیحات بیشتر.
بحث اولمان در دلیل شرعی لفظی بحث دلالت است. بحث مفصل در مورد دلالت داریم. چه حالا امروز مقدارش را بحث میکنیم، بقیهاش میماند برای جلسه بعد انشاءالله. وقتی که دلالت دلیل لفظی مرتبط به نظام لغوی عامه برای دلالت مییابیم از رجوع به راجح است. یعنی ترجیح دارد که ما به عنوان مقدمهای برای بحث در دلالات ادله لفظیه یک بحث اجمالی بکنیم در طبیعت دلالت لغویه و کیفیت تکونش و نظرات کلی درباره آن. پس ما در مقدمه بحث. ببینید اولاً که دلیل لفظی مربوط به چیست؟ ساختار دلیل لفظی چیست؟ به همین نظام لغوی عامه دیگر. یعنی شما ادبیاتی داری، لغاتی داری. این لغات برای معانی وصل شده. از این لغات معانی. خب این است دیگر. دلیل لفظی یعنی همین. یعنی شما دلیلت متناسب با همین محاوره است، همین گفتگوی پس باید بیاید بریم یک قواعد کلی از همینها پیدا بکنیم. قواعد کلی در بحث گفتگوهای عرف چیاست؟
استعمال داریم. یک چیزی به اسم دلالت داریم. یک چیزی به اسم وضع داریم. حقیقت داریم. مجاز داریم. تو عرف ما برخی واژهها گفته میشود با مفاهیم موکد لفظی داریم. یک سری واژهها گفته میشود حقیقی است؛ یعنی برای همان معنایی که برایش وضع شده به کار میرود. بعضیاش مجازی است، کنایه است. استعمال داریم. لفظی شما میگویید تبادل داریم. یک لفظی گفته میشود، اولین معنایی که به ذهن میآید چیست؟ دلالت داریم. از لفظی معنایی بر میآید. از این لفظ دلالت به معنایی دارد. قرینه داریم. اینها قواعد کلی در آن زبان ندارد. همه زبانها این را دارد. مشترک در همهاش هست. این قواعد کلی که در همه ادبیات و زبان میخواهیم مقداری روش بحث بکنیم و اینجا خوب اجمالی است دیگر. بحث حلقههای بعدی مفصلتر روش بحث میشود. انتقال. احسنت. چرا؟ چون دلیلمان دلیل لفظی است. یعنی کسی با لفظی بخواهد مفهومی را برساند، این چه اقتضایی دارد؟ یک اسلوبی دارد، یک قوانینی دارد. بنده دارم با شما صحبت میکنم. میخواهم با لفظ به شما پیامی برسانم. باید دلالت داشته باشد. کلام من استعمال دارد، حقیقت دارد، مجاز دارد، تبادر دارد، قرینه دارد. عام، خاص دارد. مفهوم دارد، اطلاق دارد، تقیید دارد. میتوانستم قید بزنم نزدم. میتوانستم افرادی را جدا بکنم نکردم. اینکه جدا نکردم میشود عام. اونی که قید نزدم میشود مطلق. میتوانستم مطلب باز بکنم، سربسته گفتم میشود مجمل. اینی که گفتم ازش یک چیز دیگر هم برداشت میشود میشود مفهوم. مفهومگیری در مورد مفهوم یک وقتی صحبت کردیم دیگر. اینها همه قواعد عرفی است. یعنی هر زبانی انسان به ماهُ انسان با دیگری وقتی صحبت میکند، این قواعد در صحبت کردن او در لفظ اینها اقتضای لفظی.
خوب بحث اولی که داریم در مورد وضع و علاقه لغوی. وضع چیست و علاقه لغوی چیست؟ در هر لغتی یک علاقاتی بین مجموعهای از الفاظ برقرار است. عقل، دل عقل. اجماع یک جوری برمیگردد به دلیل شرعی، برمیگردد به دلیل اصل دلیل شرعی که حالا بیشتر به دلیل لفظی برمیگردد. صورتی تو دلش قایم است. عقلی هم هست. ترکیبی از دو تاست. یعنی عقل به شما میگوید که اگر دلیل لفظی نبود، اینها این همه نمیگفت. دو تایش با هم. عقلی را در تقلید عقلاً. شرعیاش را در تقدیر زنده.
تو هر لغتی یک علاقهای بین مجموعه از الفاظ و مجموعهای از معانی است. یعنی یک سری الفاظ داریم که این یک سری الفاظ حمل میشود بر یک سری معانی. هر لفظی به معنایی خاصی ارتباطی دارد که ما هر وقت این لفظ را تصور میکنیم، ذهنمان سریع میرود سراغ تصور معنا. تا میگوییم گاو، سریع معنایش. لذا برخی از خود واژه پرهیز دارند. "خدا حفظشون بکنه." به حیا همیشه از این واژه، سگ ایشان پرهیز داشت. یعنی تو مثال هم واژه را بگوید، به زبانش نمیآید. خجالت میکشد واژه سگ را بگوید. ذهن سریع میرود سراغ واژه. خیلی مؤدب حتی تو مثال وقتی میخواست بگوید، میگفت مثلاً شما شخصی... من اینجا گفتش که من سگم را... میخواست بگوید من سگم را بستم جلو در. میگفت: من... گفت پرهیز داشت. چون ذهن سریع منتقل میشود به معنا، مگر معنا معنایی باشد که ذهن باهاش انس خوب ندارد. این در نفس طرف یک بدی میافتد از شنیدن این واژه. مثل همین واژهای که آیتالله جوادی به کار بردن و اینها خیلی اصلاً برنتابیدن، در حالی که واژه، معنایی دارد، انس دارد با یک سری معانی و در یک سیاقهای خاصی واژه را تو فلان موزه استفاده میکنیم. در فلان وقت استفاده این خیلی هم رایجها. یعنی در زبانهای مختلف شما میبینی یک کلمهای بین شما. یک واژه ما اولی که داماد مشهدیها شده بودیم تو منبرامون خیلی به کار میبردیم. میگفتیم آقا واژه سیخ زدن، سیخونک. اینها خیلی واژه مثبتی اَز منفی نیست بلکه حداقل تربیتی خیلی زشت است بین ما. خلاصه تصریحش به بعضی خب یک واژهای تو یک عرفی با یک معنایی سبقه ای دارد. معنایی به او با یک ساختاری، ساختار مثبت، ساختار منفی. اینها همه عالم وضع است. پس تمام زبانها نه، اصلش مشترک است. اصل وضعش مشترک است. اصلش وضع دیگر، بله. یعنی این بین اینها وصل شده برای آن معنا. بین اینها وصل شده برای آن معنا. یعنی لفظ ترمینال که وقتی مثال زدیم. ترمینال در عرف کسایی که کار الکتریکی میکنند برای معنای وصل. برای کسایی که راننده هستند برای معنایی وصل شده. برای خلبان برای معنای وصل شده. هر کسی یک وضع جداگانه دارد، ولو واژه مشترک بین آنهاست. آها وضعش یکسان. یعنی اصل این است که این لفظ گفته میشود و معنایی میآید. به خاطر چیست؟ به خاطر وضع است.
خب این اقتران بین تصور تصور معنا و انتقال ذهن از یکی به دیگری همان چیزی است که ما اسمش را میگذاریم دلالت. مثلاً وقتی میگوییم کلمه آب، دلالت دارد بر ماده سائل خاص یعنی سیال اراده میکنیم به آن. اینکه کلمه آب، تصور کلمه آب، تصور آن سائل خاص را میآورد. یعنی دلالت همینقدر که شما واژه را تصور کنی، آن معنا میآید. اینجا لفظ میشود دال، معنا میشود مدلول.
یکی از آقایان میگفت: ما رفته بودیم اراک سخنرانی بکنیم. واژه، ایشان خودش مازندرانی بود. خب "یارو" واژه منفی نیست. در مورد یکی از وزرا صحبت میکرد گفتم: یارو برگشته فلان چیز را میگوید. ملت عصبانی شد. بعضیها پاشدن رفتن. گفتند: خیلی بیادب. گفتم: برای چی؟ گفتند: ما اینجا به زنهای فاحشه میگوییم "یارو". هی به وزیر مملکت شما میگویی "یارو"!! "یارو" چه طرز حرف زدن است؟ یک بحثی هم هست در علم تبلیغ اینکه شما مخاطبت را، عرفت را بشناسی و واژههایی را که میگویی، آن انس با ذهنی را لحاظ بکنی. اینها سیاق ذهنیشان چیست؟ از این واژه چی میفهمند؟ خیلی بحث مهمی نیستها. مثلاً بنده برای جوان نوجوان دبیرستانی وقتی میخواهم صحبت بکنم، یک سری واژهها سریع اینها میخندند، حساس میشوند، نگاه میکنند، در حالی که برای پیرمردها وقتی صحبت میکنی. یک جمعی بودیم یک جوانی داشت یک خاطره تعریف میکرد از یک جایی. حالا نمیگویم دیگر. خاطره خیلی زشت بود. بعد یک واژهای را یک کسی سوتی داده بود. یک واژهای را گفته بود که این تو عرف جوانها خیلی واژه منفی است. بعد چند تا جوان بودن هی میخندیدند. واژه یعنی چی؟ تو عرف اینها یک واژه معنایی دارد. راهنمایی تعریف میکردم آن لحظه. بله تقویت میشود، تازه از من میخواهد به یکی دیگر فحش بدهد. میگوید: اینها همه دلالت است دیگر. اینها همه دلالت است. این لفظ میشود دال، اونی که تو ذهن اوست معنا میشود مدلول. بر این اساس میشناسی، میفهمیم علاقه بین تصور لفظ و تصور معنا مشابهت دارد به درجه علاقهای که ما در زندگی عادیمان بین آتش و حرارت مشاهده میکنیم یا بین طلوع خورشید و نور خورشید. پس همانگونه که آتش میکشاند به سمت حرارت، یعنی مَعِدّ به حرارت است. طلوع خورشید، مَعِدّ به نور. تصور لفظ هم مَعِدّ به تصور معناست. میشود این را گفت که تصور لفظ، سبب برای تصور معناست. همانجور که آتش سبب برای حرارت است.
یعنی علیت دارد. علت تصور معنا چیست؟ تصور لفظ. علت بحث علیت. ببین اینهایی که قبلاً خواندیم همه خاصیت. هیچچیز بیخاصیت نبود. عینک که خواندی، علیت دارد. بعد کاشفیت دارد. تو نظام علیت از معلول به علت برسیم میشود کشف حاج کریم. از معلول به علت برسیم کشف. از علت به معلول برسیم. بله علت. بله. حمله مرگ فلش را هم برمیگرداند. حل بشود. حالا اگر ما معنا را داشتیم میرفتیم به سمت لفظ. از معنا به لفظ میشود کشف. از مناب اینگونه معنا میشود. از معلول به علت از میشود اِنی. از لفظ به معنا میشود. خیلی من پنکه را میبینم، واژه پنکه تو ذهنم میآید. این کشف چیست؟ واژه پنکه را میبینم، معنای پنکه تو ذهنم میآید میشود کشف. غیر از اینکه علاقه سببیت بین تصور لفظ و تصور معنا مجالش ذهن است. آن بیرون مجالش علاقهاش بیرون آتش و حرارت. شما در بیرون این علاقه را کشف میکنی. این علاقه مجالش لفظ من و تو ذهن است. چون تصور لفظ و معنا در ذهن ایجاد میشود. علاقه سببیت بین آتش و حرارت یا بین طلوع خورشید و نور مجالش عالم خارجی است.
یک سوال اساسی ما اینجا داریم. سوال خیلی مهمی است که: چی باعث میشود این علاقه شکل بگیرد؟ که از مباحث مهم نار حرارت ذاتی است. حرارت ذاتی آتش است. نار است. ولی آن ذاتیاش نیست. قراردادی اعتباری. این محل مناقشه همینجاست. و درگیری اصلی همین است که یک عده میگویند دلالت الفاظ بر معانی ذاتی است. یک عده میگویند ذاتی نیست، قراردادی است. کی محل بحث در کتب اصولی که مفصل حتی در مباحث تفسیری هم ما این را داریم. جلد اول از تحقیق بحث مفصلی دارد مرحوم صفوی. بله. در مورد اینکه ایشان قائل به دلالت ذاتی است. ولی خب مشهور مخالف ایشاناند. ایشان مرحوم نائینی. مرحوم نائینی آیا علت ذاتی و مشهور قائلند که دلالت ذاتی نیست و قراردادی است و اعتباری و وضعی است؟ وضع و ذات این دو تا در برابر هم است. مرحوم آقای سهدهی یک وسط میانبر زده است. یک نظر جدیدی را ایشان مکتب قرن قرانه چی؟ قره اکید قرینه تأکید؟ قرن کی دید؟ پس سعی کنیم باشیم همیشه. قرن کجا بود؟ درس کی بود؟ کجا حساس شدی؟ بابا غیرت ما برنمیتابد. خیلی بله. واژه قرن اکید ایشان مسلک قرن اکید را این وسط تأسیس میکند که در حلقه ثانیه و ثالثه در موردش مفصل بحث میکنیم. اینجا اسمی از حلقه از قرن اکید. فردا انشاءالله وارد بحثش میشویم. علاقه چه شکلی شکل گرفته بین لفظ و معنا. والحمد لله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...