توجه به اصحاب امام حسین، غریب مانده
شهدای کربلا، بالاترین جایگاه در میان شهدا
نباید آشنایی ما نسبت به شهدای کربلا اندک باشد.
ما باید علقه عاطفی نسبت به شهدای کربلا داشته باشیم.
ضرورت شناخت اصحاب امام حسین علیهالسلام در زیارت عاشورا
ابراز علاقه به شهدای کربلا، عامل نزدیکی به خدا
معنای بابی انتم و امی
امام زمان هر روز به شهدای کربلا ابراز ارادت می کنند
ارتباط عاطفی با شهدای کربلا غوغا می کند
باب وسیعی که به برکت شهدای کربلا گشوده می شود
هرچه معرفت به شهدای کربلا بیشتر باشد، اتصال به امام حسین قوی تر می شود.
کلید ارتقای زیارت
اوج اتصال به شهدای کربلا
زیارت عاشورا، حدیث قدسی است.
سلام به اصحاب در ردیف امام حسین علیهالسلام
فطرس، مسئول انتقال سلام است.
جناب حر ریاحی، مسئول انتقال حاجت است.
معنی سلم
ثارالله و ثار الحسین علیهالسلام
عبارات زیارت نامه حضرت مسلم همان زیارت نامه حضرت عباس علیهالسلام است
غربت مسلم بن عقیل
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی و آل محمد و عجل فرجه. و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله العالمین الی قیام یوم الدین.
در زیارت عاشورا، که پیش از این سخنرانی دوستان خواندند و معمولاً اهل زیارت عاشورا هستند و انشاءالله میخوانند و خواهند خواند، یکی از مطالبی که خیلی اصرار هست و باید به آن توجه شود و گاهی شاید آنقدری که باید و شاید به آن توجه نمیشود، توجه به اصحاب امام حسین علیه السلام است. واقعیت این است که آدم وقتی نگاه میکند، میبیند اصحاب امام حسین علیه السلام واقعاً ناشناخته ماندند و غریب واقع شدند. حتی از جهت علقه عاطفی هم با اصحاب امام حسین علیه السلام کمتر علقه عاطفی برقرار میکنیم.
حرف خطرناکی است که خوب نیست بگویم، نباید بگویم، ولی لازم است بگویم؛ این است که ما گاهی با شهدای دفاع مقدس، ارتباط، علاقه و آشنایی بیشتری داریم به نسبت شهدای کربلا. این چیز خوبی است؛ قطعاً باید شهدای دفاع مقدس را دوست داشته باشیم، باید بیش از اینها بشناسیم، بیش از اینها به آنها علاقهمند شویم. شهدای مدافع حرم را باید دوست داشته باشیم، باید بشناسیمشان؛ ولی ما در طول تاریخ، در هیچ دورهای، هیچوقت، هیچجا شهیدی بالاتر از شهدای کربلا نداشتیم و نداریم. همه شهدا یک طرف، شهدای کربلا جایگاهشان از همه بالاتر است. ما نهایتاً اگر بتوانیم خیلی تلاش بکنیم، شاید پنج شش تایشان، اسمهایشان به ذهنمان برسد؛ آن هم به دلایل خاصی است، در روضهها، روی جهاتی، مطالب اینها خوانده شده و گفته شده و به یادمان هست: یکی جناب حر، یکی جناب زهیر، آبس را حالا مثلاً از جهتی میشناسیم. حبیب بن مظاهر را – که البته "مظاهر" درست است – تا حدی میشناسیم. و دیگر تقریباً از شهدای کربلا، مسلم بن عوسجه، -به مناسبت حبیب بن مظاهر، حالا ما میگوییم مظاهر- حبیب بن مظاهر که چون رفیق بودند با همدیگر، ایشان را هم اسمش را شنیدیم. حتی مثلاً این شهدای قبل از ورود امام حسین به کربلا، سه تا شهیدند: مسلم بن عقیل، هانی بن عروه (ایشان را هم تا حدی میشناسیم؛ و چون مسجد کوفه هم رفتیم، ایشان گنبدی دارد و زیارتگاه جدایی دارد)، و نفر سوم عبدالله بن یقطر (ایشان را اصلاً اسمش را با هم نبردیم و کمترین شناختی نسبت به این بزرگوار نداریم).
زیارت عاشورا به ما یاد داده است ما باید علقه عاطفی داشته باشیم با شهدای کربلا و شناخت داشته باشیم. من این کلمات را برایتان میخوانم؛ آیا همه اینها را تا حالا خواندیم و به این عباراتش دقت کردیم یا نه؟ میگوید باید شناخت داشته باشی نسبت به شهدای کربلا، نسبت به خود امام حسین. حالا حالا کار داریم تا شناخت داشته باشیم؛ بنده هم تصدیق میکنم. ولی خب معرفت امام حسین از جهاتی سختتر است دیگر. شهدای کربلا را راحتتر میشود با آنها ارتباط برقرار کرد و تا حدی هم میشود معرفت نسبت بهشان پیدا کرد.
عبارتها را ببینید. زیارت عاشورا، این عبارات حتماً جالب خواهد بود برای ما. به آن توجه کنید. یک عبارتی؛ همه اینها را بلد هستید، همهتان هم حفظید. من کلمه اولش را بگویم، بقیهاش را شما خواهید گفت. مضمون و محتوایش: «إِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُم». هرکی که با تو در سِلم بود، رفاقت، مدارا، تسلیم بود، من هم با او در سِلم هستم. مصداق بارز و عالی این «لِمَنْ سَالَمَکُمْ» کیا بودند؟ تا کی؟ الی یوم القیامة، الی یوم القیامة.
عبارتها را ببینید؛ خیلی: «وَ أَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ، بِمُوَالاتِکُمْ وَ مُوَالاةِ أَوْلِیَائِکُمْ». اول به خدا نزدیک میشوم، بعد به شما، با ولایت شما و ولایت اولیای شما. یا ولی، با چی نزدیک میشوم به خدا و به تو، یا اباعبدالله؟ نام زیارت عاشورا است دیگر. زیارت عاشورا را که نگفتند مثل سرود ملی است که همینجور میخوانیم. نمیدانم چیچی میگوییم… بیشترین قضایا که گاهی در این تیمهای ملیمان میبینیم که کلمات سرود ملی را جابهجا و چیز دیگری تلفظ میکنند. "غزای معروف، شهیدان پیچیده در گوش زمان، فریادتان." «علیکُم بِمُوَالاتِکُمْ وَ مُوَالاةِ أَوْلِیَائِکُمْ». من به خدا نزدیک میشوم و به شما نزدیک میشوم با ولایت نسبت به شما، علاقهمندی، ابراز محبت نسبت به شما. و کیا؟ اولیای شما. باز اولیای امام حسین، اولیای اهل بیت در رده اول کیان؟ شهدای کربلا. یعنی میخواهی به خدا نزدیک شوی، باید به شهدای کربلا علاقهمند باشی، ابراز احساسات کنی. من هرچه نوحهها را گوش میدهم، کمتر ما در مورد شهدای کربلا نوحه داریم. اگر داشته باشیم، بعضی افراد حالا شبها را یک رسمی کردند – خیلی هم نمیدانم از کی و کجا باب شده که حالا تا حدی هم خوب است – برخی جلسات نسبت به برخی از حضرات، شب اول برای حضرت مسلم میخوانند، شب دوم ورود به کربلا، شب سوم حضرت رقیه، شب چهارم فرزندان حضرت زینب، شب پنجم عبدالله بن حسن، شب ششم قاسم بن الحسن، شب هفتم حضرت علی اصغر، شب هشتم علی اکبر، عباس. مشخص است. جناب حر کجاست؟ مسلم بن عوسجه کجاست؟ و بقیه شهدا که کمکم انشاءالله اسمهایشان را خواهیم گفت و در موردشان صحبت خواهیم کرد. در این چند شب اصلاً اسمی از اینها نیست! زیارت عاشورا دارد میگوید من به خدا نزدیک میشوم با ابراز علاقه به اهل بیت و شهدای کربلا. ابراز علاقه به شهدای کربلا کجاست؟
عرض من روشن است؟ دوستان با مطلبی که دارم میگویم ارتباط برقرار میکنند؟ دارم این دغدغه را جا میاندازم یا نه؟ ما در مورد شهدای کربلا کم گذاشتیم. کربلا میروند، فکر میکنند که شهدای کربلا همین ضریح کوچولو! هشتاد تا شهید مگر در آن ضریح کوچک جا میشوند؟ شهدای کربلا تا وسط بینالحرمین دفناند. وارد حرم امام حسین میشوی، زیر پایت همش قبر شهدای کربلاست، تا وسط. یک کم از [قبر] عباس علیه السلام از قبور شهدا فاصله دارد، همش قبر است. یک گودال بزرگ کندند، چون امکانات که نداشتند که تکتک قبر بِکنند، یک چیزی بزرگی را، گودال بزرگ کردند و این شهدای کربلا را دفن کردند در این گودال بزرگ. یک نفر را این طرف و یک نفر آن طرف جدا کردند، قبر جدا برایشان در آوردند. که این طرف امام حسین علیه السلام بودهاند؛ البته از علی اکبر و پایین پای امام حسین یک قبر جدا برایشان گذاشتهاند. این طرف هم حضرت عباس علیه السلام. سه نفر طبقهی قبر جدا دارند، بقیه همه در گودال، قبر دستهجمعی دارند.
بدنهای مطهر اینها را کنار همدیگر چیدند، یک قبر بسیار بزرگ، یک چالهی بزرگ. ما حتی همینقدر هم ضریحی نگذاشتهایم. آن بغل امام حسین، یک نفر از این شهدا را البته جدا کردند: حبیب بن مظاهر که ایشان هم سوا بود. یک نفر هم که رفقایش آمدند بردند؛ رفقایش آمدند از کربلا خارجش کردند و بردند جای دیگری. اینها شهداییاند که تک و توکی جداگانه قبری دارند. بقیه این شخصیتهای ممتاز کی بودند؟ چی بودند؟ کجا؟
شهدای دفاع مقدس، شهدا. میرسیم دفاع مقدس را شهید؛ چند جایگاهی دارد در این عالم شهید. شهید یکی از مقدسات است. شهید علاءالدین. حتی یک شهید معمولی؛ شهید داریم در دفاع مقدس ارمنی بوده است. مثلاً تانکر سوخت میبرده، راننده بود، آنجا موشک زدند. ایشان به شهادت [رسید]. اشاره کردند. تلگرام، شخصیت بزرگی بوده، رگههایی در وجودش بود. کدام شهدای ترور هم با احترام یاد میکنیم؟ اینها هم یک چیزهایی در وجودشان بوده. خدا اینها را به مقام شهادت رسانده، خودش. ولی دهها کتاب زندگینامه داریم برای شهدای مختلف، جاهای مختلف. دو سه تا کتاب داستان، رمانمانند معمولی، بنده یادم نمیآید حالا دیده باشم در مورد شهدای کربلا.
نیت کردم این جلسات را، رویش حساب کردهام. شهدای کربلا "بسته اند" [خیلی با کرامتاند]. از شما میگویم: بدهبستان، و دست و بالشان هم باز است حسابی. شما هم تجربه کنید. شما از امشب نیت بکنید، جلساتی که میآیید، به نیت شهدای کربلا. امام حسین که جای خود دارد، به علت شهدای کربلا [تشریف میآید]. و بدهبستان هم بکنید. چه آنهایی که حضوری گوش میدهند، چه آنهایی که مجازی گوش میدهند، این نیت را بکنند و گوش بدهند و اتفاقاتی که برایشان میافتد را گزارش کنند.
یک بزرگی به بنده گفتش که: چلّه زیارت عاشورا بگیر. هدیه کن به شهدای کربلا. ماه صفر تمام نشده یک عنایت ویژه بهت میکند. همینم شد. ماه صفر تمام نشده، به طرز عجیبی کربلا نصیب ما شد. شهدای کربلا، با اسم هر یک روزش را به اسامی اینها... امروز فلانی و فلانی... مثلاً حالا دو نفر، سه نفر... شهدای کربلا استثناییاند ولی غریبند. در آن افقی که امام حسین و حضرت عباس و حضرت علی اکبر و اینها هستند، بالاخره شهدا، هر کدام از اینها اگر بودند، در رأس بودند. هر کدام از اینها بودند، دهها قاسم سلیمانی تربیت میکردند. شهدا، شهدای اعجوبههای تاریخاند. شوخی نیست این تعابیری که در مورد شهدای کربلا آمده. امام زمان در زیارت ناحیه خطاب به اینها میگوید: "پدر و مادرم به فدای تو". این پدر و مادرم، پدر و مادر اصطلاحی نیست که مثلاً بگوییم امام عسکری و مثلاً حضرت نرگس خاتون. این نیست. این یک ضربالمثل در ابراز محبت است. همین که عرض کردم باید نسبت به شهدای کربلا ابراز محبت بکنیم. در زبان عرب وقتی اوج ابراز عاطفه داشته باشند، میگویند: "پدر و مادرم به فدایت". منظور این نیست که پدرم مثلاً اصغر آقا که فرزند اکبر آقا است با مادرم که مثلاً خدیجه خانم... اینها را من فدایت میکنم. نه. "أبی و أُمّی" یعنی دیگر آدم عزیزترین کسش در این عالم کیست؟ پدر و مادرش. من علاقهای که به تو دارم، از علاقهای که به پدر مادرم دارم شدیدتر است. حاضرم پدر و مادرم را فدایت بکنم. اینقدر من به تو علاقه دارم. شهدای کربلا. رفتید [از قول] امام زمان: هر روز قربانصدقه شهدای کربلا میروند. میدانستید این را؟ زیارت ناحیه ظاهراً زیارتی است که هر روز امام زمان میخواند. هر روز به شهدای کربلا [میگوید]: "پدر و مادرم فدایت". عاطفهمان با شهدای کربلا ضعیف است. در زیارت عاشورا میفرماید: "معرفت شما... معرفت شما اهل بیت و معرفت اولیایتان." با این به خدا نزدیک میشوم، با این به شما نزدیک میشوم. میخواهی به امام زمان نزدیک شوی؟ ارتباط عاطفی برقرار کن با شهدای کربلا. میخواهی به خدا نزدیک شوی؟ نه امام حسین، فقط ارتباط عاطفی با امام حسین.
ماندهایم. ارتباط عاطفی با شهدای کربلا غوغا میکند. همین برادران حضرت عباس علیه السلام را که اینقدر میگوییم "برادران حضرت عباس"، مثل بعضی از این شخصیتهایی که در رسانهها شبیهسازی میکنند که جسارت به این شهدای کربلا نشود، به این بزرگوار. برادران حضرت عباس. برادران امام حسین، فرزندان امیرالمؤمنین از امالبنین. برای روضهخوانی بلدیم: چهار تا پسر شهید شدند... خب، چهار تا پسر! اسمشان چیست؟ عباس. خب، نفر بعدی؟ نمیدانم! عباس و برادران! یعنی کمترین شناختی که از یک نفر باید داشته باشیم را نداریم. خیلی بد است اینها. بی معرفتی است. بیمعرفتیهایی است که خودمان محروم میمانیم. یک باب وسیعی، این شهدای کربلا، از برکت، از رحمت، از عنایت. ما از این باب محرومیم.
این یک عبارت دیگر در زیارت عاشورا. یک عبارت دیگر در زیارت عاشورا. این عبارت دیگر اصلاً اوج همه عبارتها است. هرچه جلوتر میرویم عبارتها عجیبتر. تا حالا دو تا عبارتش را دیدهاید. عبارت سوم: «فَسَأَلَ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی»... جلوجلو خواندم... «فَسَأَلَ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الآخِرَةِ وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیَا وَ الآخِرَةِ». چقدر جالب است! از خدا درخواست میکنم. از خدایی که سه تا عنایت به من کرده. بابت این سه تا عنایتی که کرده، دو تا عنایت دیگر درخواست میکند. ولایت. اول: «أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُم». من را اکرام کرده، کرامت برای من قائل شده. چکار کرده؟ معرفت اهل بیت را روزیام کرده. الحمدلله. دوم چیست؟ «مَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِکُم». اولیای شما را میشناسم، که گفتم در رده اول این اولیا کیان؟ شهدای کربلا. خدا به من عنایت کرده است: شما را میشناسم، اولیای شما را میشناسم.
و «رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ». از دشمنان شما بدم میآید. روزیام کرده که از دشمنان شما بدم بیاید. بدم میآید از یزید، بدم میآید از عمر و عاص، بدم میآید از معاویه. خدا سه تا عنایت به من کرده: معرفت شما، معرفت اولیایتان، نفرت از دشمن. بابتش کرده، دو تا چیز دیگر هم میخواهم. اولیش این است که من با شما باشم در دنیا و آخرت. من را با شما قرار بده. دومین عنایت چیست؟ پاهایم را سفت کنم پیش شما، تا آخر با شما باشم. هم با شما باشم، هم با پای سِفت کنار شما باشم. سُر نخورم در دنیا و آخرت. این دو تا عنایت را برای چی خواست؟ چون آن سه تا عنایت را خدا کرده بود. یکی از آن سه عنایت چی بود؟ معرفت اولیا. خب، این میزان دارد، مراتب دارد. معرفت امام حسین درجات دارد. همینقدر که ما میدانیم اینجا هیئت شب اول محرم، مشکی پوشیدیم، عروسی نمیگیریم. اول محرم عروسی بگیرید یا عروسی بروید. این همش معرفت است. معرفت. اینها همه شناخته است. بعضیها مرتبهشان بالاتر است، معرفتشان بالاتر است. بعضیها در درجاتی هستند، صدای گریه ملائکه را در مجلس روضه میشنوند. بعضی در مراتبی هستند، میبینند شب اول محرم، عالم حال و هوایش عوض میشود. بعضی در مرتبهای هستند، سلام میدهند به امام حسین، جواب سلام را میشنوند. مراتب بالاتر معرفت به امام حسین. معرفت به اولیای امام حسین، شهدای کربلا را. این هم یک مرتبه از معرفت. خیلی درجه است. نفرت از دشمنان اهل بیت، این هم مراتب دارد.
شما در هر مرتبه از اینها که باشی – [این] سه تا را گفتیم – به واسطه این سه تا، آن دو تا را میخواهد دیگر. در هر مرتبه از این سه تا که باشی، خدا آن دو تا را بیشتر بهت میدهد. اگر پله ۵ این سه تا باشی، در آن دو تا هم خدا پله ۵ بهت میدهد. هر چقدر معرفتت نسبت به شهدای کربلا بالا برود، اتصال به امام حسین و اهل بیت شدیدتر. حالا این اتصال شدیدتر میشود چی میشود؟ من نمیدانم، ولی میدانم خیلی خوب میشود. آنهایی که دارند... عجیب غریب بعضی زیارت عاشورا میخوانند. همسر علامه طباطبایی رضوان الله علیه. روز عاشورا، علامه طباطبایی آمده بودند منزل. ببینید معرفت و زیارت. تفاوت. بعضیها... علامه طباطبایی سالها نجف زندگی میکردند، ۱۰ سال. برگشته. همسرشان یک حال پریشانی گرفته بودند. گفته بودند که چی شده؟ گفته بود که من [زیارت عاشورا] میخواندم. روز عاشورا یک لحظه یادم افتاد که ما ده سال که نجف زندگی میکردیم، من روزهای عاشورا میرفتم کربلا عاشوراها. کربلا. آمدم زیارت عاشورا را بخوانم، حالم عوض شد. یکهو دلم تنگ شد. گفتم: یا امام حسین، من ده سال عاشورا [کربلا بودم]، امسال فاصله افتاد. در دلم گفتم. چشم باز کردم، دیدم کنار ضریح امام حسین علیه السلام ایستادهام در کربلا. زیارت را انجام دادم، نماز زیارت را خواندم، دیدم برگشتهام خانه. دُماش. زیارت با زیارت تفاوت دارد. یکی از آن کلیدهایی که باعث میشود زیارتمان ارتقا پیدا کند، برود بالا، چیست؟ شناخت اولیای اهل بیت. شناخت شهدای کربلا. کلاس ما را میبرد بالا. و دیگر اوج این اتصال به شهدای کربلا در سجده زیارت است: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا»... با این عبارت کار داریم امشب و فردا... «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ». خدایا، من را ثابت قدم کن پیش خودت. یک جای قرصی به من بده کنار خودت که آنجا کنار حسین و اصحاب حسین باشد. احترام. خدایا یک جایی به من بده کنار امام حسین. ما معمولاً هیئتها و روضهها و اینها [میگوییم]: بهشت آنجایی خوب است که کنار امام حسین باشد. نه! دیگر نشد! میگوید: کنار امام حسین و کیا؟ اصحاب امام حسین. شهدای کربلا.
اهل بیت اصرار... عاشورا حدیث قدسی است. این را میدانستید؟ که خدا فرموده. این زیارت را خدا، خدا به ما یاد داده است. آنقدر اسم اصحاب امام حسین و شهدای کربلا در سلامی که میدهیم: «السَّلَامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَی أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَی أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ». شوخی نیست. شما به امام حسین سلام میدهی. علی بن الحسین جدا که حضرت علی اکبر است. اولاد امام حسین جدا. اصحاب امام حسین. روز عاشورا صد بار سلام میدهی. صد بار سلام به امام. صد بار سلام به شهدای کربلا، اصحاب امام حسین. این عظمتی دارند در این دستگاه. خدا خواسته شما به اینها متصل باشی. جوش بخوری. به هر کدامشان شده، برو پیدا کن ببین کدامشان به حال و احوال تو میخورد. شهدای کربلا، حال و هوایت به کدامشان بیشتر میخورد؟ گاهی ممکن است به این بیشتر بخورد، گاهی به آن بیشتر بخورد. برقرار کن. زیارت امام رضا میروی، هدیه به اینها کن. زیارت عاشورا میخوانی، هدیه به اینها کن. ذکر صلوات در طول روز داری، هدیه به اینها کن. صدقه میدهی، هدیه به اینها کن. کمک به هیئت میکنی، محرم، هدیه به اینها کن. شهدا، شهدای کربلا بابالحوائج. بقیه مثلاً رفتند، حضرت عباس شلوغ است. بعضی از شهدا... همهشان بابالحوائجاند. همهشان یک دستگاهی دارند. آن طرف حساب کتابی دارند. حر که دیگر ظاهراً در شهدای کربلا از همهشان ضعیفتر است، از همهشان کمتر است. دم و دستگاهی دارد. گفتند یکی از بزرگان این جمله را فرموده. حالا این بچهها هم که الحمدلله صدایشان زینتبخش مجلس است. حالا شما که اینها هم بالاخره مجلس امام حسین هم صاحب دارد. آدم جرأت نمیکند این بچه را بخواهد ساکت بکند. یکوقت دیدی امام حسین علیه السلام صدای بچهها را بیشتر دوست داشت. کسی ساکت باشد، خودتی! کنارش داشته باشید. انشاءالله که خدا تکتک این بچهها را حسینشناس کند. مجلس روضه و سیاهی آن نوری که در این مجلس است. یک بزرگی فرموده بود. شنیدهاید قضیه فطرس را؟ که مَلَکی بود که پرش را زد به گهواره امام حسین علیه السلام. که برخی اساتید ما این روایت را قبول دارند. یکی از بزرگان فرموده بود که شما سلام که به امام حسین علیه السلام میدهید، فطرس مأموریت پیدا کرده (گفت: با بال و پر سوخته برگشته، عهد میبندم که هر جای عالم کسی به امام حسین سلام داد، من سلامش را به امام حسین منتقل کنم)، فطرس شد مسئول انتقال سلام. گفتند مسئول انتقال سلام فطرس. بزرگوارانه. مسئول انتقال حاجت، حر است. حاجات از امام حسین داری؟ حر منتقل میکند. حر [با اینکه] کمترین شهید در شهدای کربلا است، ولی مقاماتش این است. این همه کار ازش میآید. مرحوم کَنّی، ملا علی کَنّی تهرانی. چه قضیهای دارد؟ مرجعیت ایشان. چون خواب دید. جناب، جناب حر به ایشان فرمود: "اربابم اباعبدالله مرجعیت شیعه را به شما واگذار کرد." مرجعیت شیعه را به شما واگذار کرد، خبر رو آورد. مرجعیت عجیب! مرحوم آیت الله مهدوی کنی. ایشان جناب حر که ظاهراً مقامش [در] شهدای کربلا از همه شهدا پایینتر است. ظاهراً گفت: حالا شما ببینید، کمترین مقامش که این است، با بقیهشان کار نداریم دیگر.
با خود امام حسین بستیم. هر سال هم یک دو سه تایی را، حضرت زینب را، یک اسمی هم ازشان میآوریم. ولی باز با خودمان دو تا هم کار نداریم. با روضه حضرت زینب و امام حسین رفت و آمد نمیکنیم. خیلی خودمان را درگیرشان نمیکنیم. دیگر با خود امام حسین بستیم. ما دیگر امام حسین را داریم. شما اگر میخواهی ابراز محبت کنی به امام حسین علیه السلام و ادب نشان بدهی و تواضع نشان بدهی، من ابراز نوکری، علاقه به شما میکنم. اندازه نمیبینم که مستقیم بیایم به شما علاقه [نشان دهم]. شهدای کربلا: «أَنّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُم». چون «أَنّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُم». «السَّلَامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَی أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَی أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ». این سلامی که میدهی به اصحاب حسین، همان سلمی است که میگوید: سلام، یعنی وقتی با کسی مواجه میشوی، سلم آن حالتی است که هیچ چیز مزاحم و هیچ چیز اضافی و اینها در این ارتباط و رفاقت نیست. کمترین آسیبی از جانب من به شما نرسد. هیچ چیزی که بخواهم با آن آسیب به تو بزنم. سلام یعنی همچین حالتی. یک جوری با یک کسی ارتباط برقرار کنی که کمترین آسیبی از جانب تو بهش [نرسد]. چون «سَالَمَکُم»! کمترین آسیبی از جانب شهدای کربلا به تو نرسید. سعی میکنم با اینها جوری باشم که کمترین آسیبی از جانب من به اینها نرسد.
عبارت بود. در مورد شهدای کربلا. خب، اصل مطلب را در همین سجده زیارت عاشورا فرمود. وارد اصل بحث بشویم. آقا شهدای کربلا ویژگیهاشان چیست؟ اولین ویژگیشان اینها را دیگر حالا دوستانی که میخواهند پیگیر بحث باشند، انشاءالله دقیق در ذهنشان ثبت میکنند. یکی یکی. اولین ویژگی شهدای کربلا: چکار کردند؟ زیارت عاشورا روی یک کُدْ تمرکز میکند. آن چیست؟ «الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ». اینها مُهجه - با ه دو چشم - مُهجه خودشان را برای حسین علیه السلام بذل کردند. مُهجه یعنی چی آقا؟ آفرین! وقتی یک نفر را میکشند، وقتی که ذبحش میکنند، هر چی خون در رگها هست، بیرون میآید. بعضی از اعضا و قطعات بدن گوسفند، شما هر کاری که بکنی، این خون تویش است. مثل چی؟ مثل قلب. شما هر کاری که بکنی، این قلب آخر تویش خون است. آن دیگر پنهانترین خونی است که در تن گوسفند است که به این راحتیها در نمیآید. به آن میگویند مُهجه. آن خونی که در قلب است. برخی گفتند به آن خون قلب میگویند مُهجه. برخی گفتند به رگی که به قلب متصل است. پس مُهجه خون معمولی نیست. خون گردن، خون دست، گلوله بخورد به پهلوت، خون بیاید. خون خون خوبی است، ولی مُهجه نیست. اصحاب امام حسین کسانی بودند که «بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ». البته اینها مُهجه خودشان را دادند. امام حسین هم مُهجه خودش را داد. زیارت اربعین را خواندید؟ و انشاءالله امسال همه با هم میرویم و میخوانیم: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ». امام حسین هم مُهجه خودش را برای خدا... امام حسین خون قلبش را برای خدا داد: «مُهْجَتَهُ فِیکَ».
شهدای کربلا خون قلبشان را برای کی دادند؟ امام حسین. «أَوْتَارُ للّٰه». اینها «ثأرُالحسین». آن خون خدا بود، اینها خون حسین. او فدایی خدا بود، اینها فدایی حسین. شئون باید حفظ شود. کلاس باید حفظ شود. در کلاس امام حسین قرار نمیگیرد، ولی امام حسین هم خون قلبش را داد. او برای خدا داد، اینها برای امام حسین دادند.
«بَذَلَ» کرد آقا! این کلمه «بَذَلَ»، کلمهای است که باید در موردش صحبت بکنیم. مقداریاش را امشب، یک مقداریاش را فردا شب انشاءالله. خون قلبش را بذل کرد. نه! خون قلبش ریخته شد. بذل: دو دستی تقدیم کرد. بادا باد شهادت. شهادت معمولی. بنده به مناسبت یک مجلسی از یکی از شهدا که حالا انشاءالله این چند شب از ایشان هم یاد خواهیم کرد، یکی از شهدای مدافع حرم. دانشگاه فردوسی سخنرانی میکردم. مادر شهید از این جملهای که بنده گفتم خیلی خوشش آمد و بعداً نقل کردند. تا آمدم صحبت بکنم، در یادواره آن شهید گفتم که این شهید «ذبیح» بود. گفتم: کیا دوست دارند شهید بشوند؟ کل مجلس دستها را بالا بردند. گفتم: کیا دوست دارند ذبح بشوند؟ تهمت نمیزنم، ولی یکهو همه دستها خوابید. شهادت را میخواهیم، ولی دیگر آنجوریاش دیگر نه! یک گلوله بیاید، خیلی قشنگ فانتزی، تمیز، شیک و مجلسی به شهادت نائل بشوند. خیلی قشنگ مناسبتی عرض میکنیم. کسی بیاید دو دستی تقدیم بکند: این سر را آوردم. نه سر خون، سر خون قلب. «الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ». آقا این قلب را برداشتم، آوردم. با همه رگههاش، با همه خونهاش، دست شما.
تکه تکه. نماز اول وقت. پنج دقیقه مغازهمان را میخواهیم ببندیم، هشتصد بار با خدا وارد مذاکره [میشویم]. بیست بار آیة الکرسی میخوانیم که مشتری نیاید در نماز. چهارصد بار مرور میکنیم. دوربین مداربسته در مغزمان الان فعال میشود، هی دارد جلوی مغازه را نگاه میکند. رد میشود. این قنوت حاج آقا هم یکم طول کشید! «اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ». دیگر این همه «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا». از ده نفر نماز جماعت دارند، صد نفر نماز فُرادی. آن ته به صورت گَرد. ما یک جنس، یک شانه تخم مرغمان را برای خدا بخواهیم بدهیم به خاطر نماز اول وقت. اگر بیاید بعداً یکی بگوید که: حاج آقا من آمدم تخم مرغ میخواستم، شما نبودی، مسجد بودی! خب چکار کردی؟ بقالی بالا گرفتهام. آنجا در دلم یک دعای عرفه برگزار میشود: خدایا من کسیام که شانه تخم مرغ در راه تو دادم. یادت نرود در آن روزگاری که من به [تو] محتاجم. خدایا این خون قلبم در اختیار تو. «الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ». ای شوخی! آقا یاغرگفته بود اهل فنی بود. آدم حسابی هم بود. «یا لیتنا کنا معکم». شهدای کربلا خواب دیدم. وسط میدان، ظهر عاشورا. جلو. با ناراحتی، اوقات تلخی. رفتم وایستادم جلوی امام حسین. تیر اول که آمد نزدیکهای صورتم که رسید، دیدم برای تنم ضرر. سلام. قاپیدن خود به امام حسین، یکم شرمنده شدم. گفتم آقا! شرمنده. آقا سر شوخی نیست. تیر دوم سمت قلبم، جا خالی. تیر سوم سمت پهلو، جا خالی. از خواب با وحشت پریدم. حرف مفت. تازه آدم حسابی بود! امام حسین را دیده بود در خواب. خوش به حالش! به طهارتهایی داشته. شهدای کربلا در نماز اباعبدالله، با دست تیرها را گرفتند. دیدند جا ندارد، گردن میگرفتند. تیرهایی که میآمد را با گردن شکار میکردند. «نُحُورَهُم و صُدُورَهُمْ». با گردن و سینه تیرها را که میآمد، میقاپیدند. یک کوچولو از فضایل این شهدای کربلا. قلب گذاشته وسط. شوخی! خود امام حسین علیه السلام فرمود که حالا فردا شب انشاءالله این عبارت را میخوانم و در موردش بحث میکنیم.
یکی از این شهدایی که مخصوصاً در زیارت این بزرگوار این عبارت به کار رفته، جناب مسلم بن عقیل است. خدا انشاءالله به همین زودی روزیمان کند، نصیبمان کند زیارت این بزرگوار را در مسجد کوفه. زیارتنامه ایشان. مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح زیارتنامه مسلم را نقل کرده و شیخ عباس آخر زیارتنامه میگوید که شیخ عباس قمی میفرماید: عبارات زیارت جناب مسلم بن عقیل همان عبارات زیارت حضرت عباس علیه السلام است. میگوید: من دیگر نقل نمیکنم. بقیه زیارت اگر خواستی بخوانی، برو زیارت حضرت عباس از اینجا به بعدش را بخوان. وداع زیارت ایشان، همان وداع آنجاست. عبارات هم همان عبارات است. خیلی حرف است. زیارتنامه حضرت مسلم همان زیارتنامه حضرت عباس علیه السلام است. چه مقامی دارد جناب مسلم؟ ما نمیدانیم حضرت عباس بالاتر است یا حضرت مسلم. اینها را من نمیدانم. زیارتنامه، عبارت پایانیاش شبیه هم است.
یکی از آن عباراتی که در زیارت جناب مسلم به کار رفته این است: «أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ». شهادت میدهم که تو به عهد خدا وفا کردی. «وَبَذَلْتَ نَفْسَکَ فِی نُصْرَةِ حُجَّةِ اللَّهِ». شهادت میدهم خودت را بذل کردی، جانت را بذل کردی در یاری حجت خدا و «ابنِ حجةِ الله». یاری حجت خدا و فرزند حجت خدا. «حَتَّی أَتَاکَ»... تا لحظه مرگ خودت را فدا کردی. این میشود مقام حضرت. جانت را بذل کرد. بذل و بخشش. یکوقت حساب بانکیات. معمولاً ما بخششهای نصفه نیمه داریم. بذل خیلی بهش نمیشود گفت که بدهی و دیگر اصلاً کارش نداشته باشی. بذل این است. بگوید: هرچی توش پول هست و هرچی بعداً خواهند ریخت و اینها باشد. هرچی میخواهند خرج کنید. این را میگویند بذل. پنجاه تومان، دویست تومان. [تا عاشورا خبری میشود؟] تا اربعین اتفاقی میافتد؟ برای سالهای بعد برنامهریزی کنیم که باز بریزم یا نریزم. بذل پول میکند. بذل مال میکند. یکوقت بذل آبرو میکند. صحبت کرد. یکوقت بذل جان میکند. همه تنش، همه وجودش را میسپارد. این وسط میآید در میدان.
حضرت مسلم علیه السلام، مسلم آبرومند بود. اعتبار اجتماعی داشت. شخصیت خاصی بود. پدرش عقیل جایگاه ویژهای داشت. خودش داماد امیرالمؤمنین بود. مسلم بن عقیل داماد امیرالمؤمنین بود. همسر او، این رقیه... در برخی روایاتی که دارد، حالا حضرت رقیه سلام الله علیها جدا [است]. برخی روایات این تعبیر [را دارد]. مثلاً «با رقیه خداحافظی کن» به امام حسین گفتند. حضرت زینب فرمودند عرض کردند با رقیه. و همسر مسلم بوده. همسرش اسمش رقیه بود. داماد امیرالمؤمنین بود. آقا در شهر کوفه، اینجا حاکمش در دوره امیرالمؤمنین بوده قریب پنج سال. داماد کسی است که اینجا پنج سال حکومت کرده. کم کسی نیست. آبرو و حیثیت و اعتبارش را گذاشت وسط برای امام حسین علیه السلام. در خانهها آدم جمع کرد، نیرو جمع کرد، بیعت گرفت برای امام حسین. نامه جمع کرد. خوارش کردند. کوچکش کردند. نماز قبلی غلغله بود مسجد. الان هیچکس نیست. در این شهر راه افتاد. یک دانه خانه درش به روی مسلم باز نبود. نشست در کوچه. شب شده بود. شب شهادتش. جناب مسلم پشت در یک خانه تکیه کرد. در تاریکی. یک خانمی بچه محل کار بود. شب شده بود و دیر شده بود. چشم به راهش بود. این زن زن بزرگواری بود جناب طوعه.
تو کی هستی که اینجایی؟ من سفیر حسین بن علی هستم. سفیر حسین بن علی اینجا چکار میکند؟ مردم با من نقض بیعت کردند. بیعتشان را شکستند. دنبالم میگردند در این شهر. سرم را جدا کنند، تحویل عبیدالله بدهند. زن محب اهل بیت، قربان و صدقه او هم رفت. این زن بزرگ که از اولیای اباعبدالله بود، در خانهاش را باز کرد به روی مسلم. گفت: تشریف بیاورید زیرزمین. یک جوری باشد، آرام و ساکت. پسرم نفهمد. چون پسرم با این دستگاه مرتبت است. اگر با خبر بشود شما را تحویل میدهد. خودشان مخفیانه شروع کردند پذیرایی کردن از مسلم. پسرش آمد. ایشان آرام میرفت و میآمد. چند بار که رفت و آمد، پسرش [فهمید.] جناب مسلم نشسته است در خانه. خودمانیم! که دیگر درگیری شروع شد و جناب مسلم آمد در خیابان و درگیری خیابانی شد. تن به تن. نمیتوانند. جناب مسلم درگیر. قلبش را گذاشت. حجت الله. همه جانش را گذاشت وسط برای دفاع از امام حسین. تک و تنها! از یک جهت شهادت مسلم شهادت ویژهای است برای اینکه واقعاً تک و تنها، غربت اباعبدالله ظهر عاشورا و یکی هم یک چیز دیگری داشت که بقیه شهدای کربلا نداشتند. آن هم این بود که تنها شهیدی بود که آتشبارانش کردند. منجنیقهای آتش را پشت بامها آماده کردند، گلولههای آتش را پرتاب میکردند سمت جناب مسلم. تا آخر دستگیرش کردند. قرار شد سر از تن مبارکش جدا کنند. برای دارالاماره بردند.
آب آوردند برای مسلم. دفعه اول ظرف آب را جلوی دهان او گرفتند، قطره خونی از دهانش [ریخت]. دفعه دوم ظرف را گرفتند، قطره خون ریخت. دفعه سوم گرفتند، دندان مبارکش در این ظرف افتاد. گفتند: مثل اینکه قسمت نیست این آقا سیراب از دنیا برود. با لب تشنه سر از تنش جدا. سر مبارکش را بالای دارالاماره زدند. تنش را داخل این شهر، در این کوچهها چرخاندند، سنگباران کردند. عرض روضه من این یک خط، به همین چند جمله و عرض من تمام. در راه کوفه بود اباعبدالله علیه السلام. این سواران دارند رد میشوند. صدا زد. امام حسین علیه السلام اینها را که بیایند. حضرت فرمود: "از کوفه چه خبر؟" اینها گفتند: "آقا، شمشیرها را برایت آماده کردهاند." فرمود: "از مسلم چه خبر؟" اینها گفتند: "خدا رحمت کند مسلم را. به شهادت رسید." دیدند امام حسین علیه السلام شروع کرد بلند بلند گریه کردن. هی فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ». دعا کرد برای مسلم. گریه کرد برای مسلم. صورت مبارکش خیس شد. فرمان داد: "فرزندان مسلم را بیاورید." فرزندان مسلم در کاروان بودند. دختران مسلم. شب اول از شب اول با این آتش وارد محرم بشویم. انشاءالله. یکهو دیدند این بچهها. امام حسین علیه السلام اینها را روی زانو نشاند. نوازشگرانه صورت اینها را دست کشید. فرمود: "بچههای من جای خواهر و برادر شمایند." [بچهها که میخواهد امام حسین علیه السلام اینجوری اعلام کند به این بچهها یتیم شدند] نوازشگر. "زینب مادر شماست. من جای پدر شما." گفتند: "یا اباعبدالله چی؟" با همان گریه: "فرمان [دادند] مسلم پدرتان به شهادت رسیده است."
آیا به یتیمان اباعبدالله هم همین خبر را دادند؟ فقط همین قدر بگویم انقدر با...
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اباعَبْدِاللَّهِ، وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَئکَ، عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ.»