عظمت شهدای کربلا
شاخص ترین ویژگی یاران امام حسین علیه السلام
اعلام آمادگی چگونه صورت گرفت؟
انواع بذل
مکافات نوعی از بذل
متاجره نوع دیگری از بذل
معنای احسان
بذل یاران امام حسین علیه السلام از کدام نوع بذل است؟
آیا می توان به امام بذل کرد؟
انفاق و صدقه ما، لطف امام زمان به ما
ابتدا، آخر، اصل و فرع همه ی خوبی ها، اهل بیت علیهم السلام
چرا یاران اذن گرفتند؟
چرا روز عاشوراجهاد، تکلیف نبود؟
بذل امام به ما یا بذل ما به امام
امام حسین اجازه داد که زمین به خون یاران آغشته شود.
چرا کربلا نورانی ترین مرکز است؟
اختصاصات حرم امام حسین علیه السلام
وجه عظمت یاران سید الشهدا
شیعیانی که جا زدند
موقعیت بذل یاران امام حسین علیه السلام
فرق شهدای دفاع از حرم و شهدای دفاع مقدس
التماس برای بذل
عظمت حبیب بن مظاهر
کسانی که اهل بذل نبودند
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه گذشته به این نکته رسیدیم که یکی از مهمترین اوصافی که برای اصحاب امام حسین (علیه السلام) گفته شده و ذکر شده، این است که آنها "محْجَة" خود را تقدیم امام حسین (علیه السلام) کردند؛ یعنی عزیزترین و باارزشترین داشته خود را، که "خون قلب"شان بود. مگر چیزی عزیزتر و سَروَرتر از خون قلب وجود دارد که برای امام حسین (علیه السلام) تقدیم شود؟
بذل کردن، احسان کردن به امام حسین (علیه السلام)، زمانی که ایشان میخواستند به سمت کربلا حرکت کنند و اعلام بکنند که چه کسانی همراهشان میآیند، در خطبهای که امام حسین (علیه السلام) خواندند، فرمودند: "مَن کانَ فِی فینا باذِلاً مُهْجَتَهُ و مُوَطِّناً علی لِقاءِ اللهِ نَفسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا" (هر کس آماده است برای ما خون قلب خویش را بذل کند و خود را برای ملاقات با خدا مهیا ساخته، با ما بیاید). هر کسی وطن خودش را قصد کرده و میخواهد به وطن برود؛ وطنش کجاست؟ ملاقات خدا. هر که قصد دارد برگردد به وطنش، آماده خوندل دادن است و اهل بذل بوده است؛ بذل خون دل.
اولاً، بذل در برابر "منع" است. سه مدل بذل داریم:
1. **مکافات:** مدل اول زمانی است که شما برای من کاری میکنید و من در جبران کاری که شما برای من کردید، بذل میکنم. مثلاً برای عروسی خواهر ما آمدید، دامادی خود ما آمدید، سیسمونی بچهمان یا تولد بچهمان چیزی آوردید، من هم برای تولد بچه شما چیزی میآورم؛ این جبران محبتی است که شما کردهاید. کربلا رفتید، سوغات آوردید؛ مکه رفتید، سوغات آوردید؛ من هم از کربلا و مکه برایت سوغات میآورم. این را در فارسی «مکافات» میگوییم؛ مثلاً میگوییم: «آقا چه مکافاتی شده!» همان مکافات عمل که حافظ میگوید:
«گندم از گندم بروید جو زِ جو
از مکافات عمل غافل مشو»
اگر من بذلی کردم و شما هم در ازای بذل من بذلی کردی، این میشود مکافات؛ یعنی محبت من را جبران کردی. این مدل اول.
2. **معاوضه:** مدل دوم این است که من در مقابل بذل شما بَذل میکنم، ولی برای جبران نیست؛ در مقابل بذل شما [یعنی برای جبران] نیست؛ شما بذلی به من نکردی، من خودم ابتدا بذل میکنم. اما یک وقت هست که بذل میکنم، ولی ازت توقع دارم؛ مثلاً میگویم: «کاسبی، بعداً هوای ما را داشته باش، دعوتت میکنم اینور و آنور.» (خدای رحمت کند یکی از علمای مشهد را، منظورش عدل خمینی بود). اذیت میشد، ترافیک خوردیم، بغل خیابان ایستاده بود، خیلی اذیت شد؛ خدا رحمتش کند. ما که آمدیم، خلاصه بنده خدا عصبانی از علمای [حرم]، «من مشکل پروستات دارم، اذیت شدم، این پاها…» یک جوانی آمد من را سوار کرد، نشستیم و گفتم: «آقا من دنبال اینم میخوام برم، از اینا...» گفت: «نه حاجآقا! شما اول بگو که چیکارهای؟ تپل باشی، مریضم؟ منتظرم بیام دنبالت!» «خب پس بفرما.» اگر یک کسی به شما بدی کرده و شما بهش احسان میکنی، به این میگویند "مکافات".
3. **احسان:** این نوع بذل نه جبران است، نه توقعی در آینده دارد و نه قصدی از آن پافشاری است. این نوع بذل وقتی امام حسین، عزیزترین چیزش را به ما عطا کرده، ما هم در مقابل این لطف، [مثل همان] مدل سوم، به امام حسین علیه السلام بذل میکنیم. حتی اگر قیمتیترین چیز را، جانمان باشد، خونمان باشد، قلبمان باشد، رگهای تنمان باشد، به امام تقدیم کنیم. این بذل، بذل درستوحسابی است به حساب امام. تو بدی که بگویی من دارم در مقابل بدی او… یا باید بگوییم این بذلی که بَذل میکنی و توقع داری که [چیزی بگیری]، غالباً تو ماههای تازه اگر خیلی هم عاشقانه شد، بذلی که کردی در برابر بذلی که امام به تو کرده، هیچی [نیست]. به حساب امام! امام از همه وجودش زده، از وقتش زده، از عمرش زده، از آسایش و آرامش و زن و فرزند و زندگی و همهچیزش زده برای اینکه تو سر به راه بشوی، تو حق را بشناسی، مؤمن بشوی، روشن بشوی. آن محبتی که امام به ما کرده، با محبتی که ما به امام میکنیم، اصلاً قابل مقایسه نیست. ما فکر میکنیم مثلاً مسجد جمکران چله بگیریم، بعد گوسفند میکشیم. عذرخواهی میکنم، آقای فلانی! ببخشید، شما همین گوسفندی که [به عدد] صدقه بدهی، این خودش بذل امام زمان به شماست؛ اجازه امام زمان به شما داده. در مورد امام زمان [است]؛ یک نوری گذاشته در شما؛ کاسه و میش صدقهای بود که امام زمان انجام داده است با دست شما.
چله گرفته بود امام زمان را ببیند. یک دستور خاصی است؛ ذکری از یکی از سورهها به تعداد. شبهای آخر که رسیده بود یک سید آمد پشت در خانهاش. تشرف با حضور پیدا کرده بود. حضرت فرموده بودند که ما خودمان بلدیم بچههای خودمان را جمع کنیم، این سادات را جمع کنیم. پس شما هر چقدر هم که بذل بکنی، بذل به امام، در واقع امام بذلی به تو کرده است؛ یعنی "أَحسَنْتُمْ أحْسَنَتُمْ لِأنْفُسَکُم". محبت امام زمان به تو بود که اجازه داد این کار را. مبدأ همه خوبیها امام زمان است. مرکز همه خیرها. "کُنتُم أَوَائِلُنا و أصْلُنا شما آخِرُشی!" شما اصْلَشید، شما همه خوبیها مال اهل بیت است. مجلس روضه گرفتیم، یک چهار قطره اشک هم ریختیم، بدنمان را، از انرژیمان مایه گذاشتیم، آمدیم جارو کردیم، سیاهی زدیم، غذا درست کردیم. امام! مگر میشود ما برای امام بذل کنیم؟ این بذل امام به تو بنده خداست.
اینجا من و تو را حساب کردم، گفتم: «بگذار یک چیزی هم به این برسد.» الان یک شیر آب که متصل میشود با لوله، به واسطه آن شیر آب [جریان دارد]. اینجا افتخار برای سد یا افتخار برای شیر؟ کدامشان دارد بذل میکند؟ شیر دارد بذل میکند در حق سد یا سد دارد به شیر [بذل] میکند؟ اینجا الان بذل از جانب کی به کی است؟ شیر دارد برای سد بذل میکند یا سد دارد به شیر بذل میکند؟ یتیمنوازی که میکنی، یک نفر را از زندان در میآوری، کمک میکنی، عیادت مریض بودی؛ اینها از جانب شما به امام میرسد؟ از شیر به سد میرسد یا از سد به شیر؟
بَذل بکنی برای امام، امام در حق تو بذل کرده است. برای همین ظهر عاشورا اینها آمدند التماس کردند به امام حسین. وقتی جنگ واجب باشد، وقتی جهاد واجب است، دیگر اذن نمیخواهد که. دشمن آمده، باید دفاع کنی. شب عاشورا اذن گرفتند؛ چرا حضرت قاسم (علیه السلام) اذن میدان گرفت؟ آن هم آن شکلی، دو تا [پای] امام حسین، با دو تا پای امام حسین را میبوسید که حضرت اجازه بدهند در میدان. این اجازه میدان [برای چیست]؟ وقتی جنگ واجب است، وقتی جهاد است، دیگر التماس ندارد که جهاد واجب نبود. چرا؟ برای اینکه اینها هر چقدر هم دفاع میکردند، جان امام را نمیتوانستند حفظ بکنند. امام قطعاً [در مقابل آنها] ایستادگی میکرد. "خاصّهی بیعتم را از گردن شما برداشتم." خلاص! وظیفهای نسبت به جهاد از اینجا به بعد منت گذاشتن امام حسین کربلاست، منت گذاشتن به امام حسین، لطف کردن در حق امام حسین، ماندن و شهید شدن تکلیف نداشتند. اگر میرفتند هم، اینها.
حالا ایستادند التماس به امام حسین که: «آقا تو را خدا بگذار ما کشته بشویم.» بذل اینها چه مدل بذلی بود؟ چرا این سه تایی که گفتیم… یک بذلی ما میکنیم به یک کسی، حالا یا مکافات است یا متاجر است یا احسان. امام حسین نکردند، اینها بذل امام حسین شامل حالشان شد که اجازه دادند خون اینها کنار خون شریف خودش روی زمین کربلا جاری بشود؛ که زمین اختصاصی اباعبدالله است و چند هزار سال قبل خلقت، زمین را آمده [توقّف دادند] برای اینکه خون مطهرش جاری بشود. این خلوتگاه اختصاصی امام حسین برای اینکه خون مبارکش [جاری شود]. اجازه داد امام حسین خون اینها هم اینجا ریخته بشود. گرفتی چی شد؟
امام حسین اجازه داد این زمین به خون اینها آغشته بشود. زمین کربلا که دیگر نورانیترین نقطه هستی است. نورانیترین نقطه زمین. از بدن جدا شدم. در آن مستند صوتی از [یک رزمنده] نامش کرده بود [گفت]: «جدا شدم. کره زمین را به شکل یک توپ دیدم. رفتم به سمت کرات دیگر. از دنیا فارغ شدم، از زمین فارغ شدم. یکهو از آن بالا که به کره زمین نگاه کردم، اندازه یک توپ شده بود کره زمین.» دیدم یک نقطه از زمین نورش دارد به چشمم میزند. دارند به من میگویند: «زمین یک نقطهای دارد. درست است زمین بیارزش است، ولی یک جایی دارد که ارزش دارد.» دیدم آنجا همهاش نور است؛ منبع نور است. نگاه کردم، [دوباره] زنده کردم. فاصله گرفته بودم از زمین. این نور من را برگرداند زمین. رفتم تو کربلا. برای بنده توصیف میکرد که این نور دقیقاً بین قبر مطهر اباعبدالله و گودی قتلگاه، مرکز نورانیت هستی، خورشید افتاده توی زمین، همه عالم را آنجا دارد نور میدهد.
زمین کربلا در روایت دارد قیامت که میشود زمین متلاشی میشود، یک تکه از زمین را اختصاصی میآیند به قول امروزیها "اسپرت" میکنند این زمین را. همینجور درست است، ملحق به بهشت میکنند. آنجاست؛ خاکش را بشود خورد؛ خاک شفا؛ دعای شما مستجاب باشد. این خاک [که] میایستی هر دعایی بکنی مستجاب است. اینجا هم البته دعا میکنیم، اینجا هم حاجت میدهند. خدا یک مغناطیس خاصی توی خاک قرار داده. خاک هیچ معصومی را نمیتوانی بخوری، حرام کبیره است. در روایت دارد خاک اگر بخوری، انگار گوشت تن آدم میخوردی؛ اینقدر گناه شدیدی [است]. ولی خاک کربلا، تربت شفا، همه بیماریها.
این خاکی که خدا برای امام حسین، اختصاصی جدا گذاشته، سوا کرده، شهدای کربلا از یک جهت بذل کردند. صاف کنیم. این کاری که شما کردید لطف امام حسین در حق شما بود، نه لطف شما به امام حسین. خودش که قرار است خون مطهرش را روی این زمین جاری بکند و بهشت خدا را روی این زمین جاری بکند. روی این زمین اختصاصی اجازه داد خون تو هم ریخته بشود. این خیلی مقام است و این خیلی لطف است از جانب امام حسین به شهدای کربلا. امام حسین خیلی اینها را تحویل گرفت، اجازه داد خون اینها ریخته شود؛ عنایت امام حسین.
بذلی که اینها کردند، یک تعبیری امام حسین (علیه السلام) دارند. آقا! خیلی تعبیر جالب است در مورد مردم کوفه. حضرت بعد از شهادت حضرت مسلم در سخنرانی فرمود: "وَ قَدْ خذَلَتْنا شیعتنا" این جمله را حفظ کنید. "خذلتنا" (خ، ذال، لام) "شیعتنا" (که مشخص است) "وَ قَدْ خذَلَتْنا شیعتنا"؛ یعنی ول کردند، نامردی کردند، شیعیان ما با ما نامردی کردند. "برخی شیعیان امام حسین را کشتند." شما دیگر اینها را بالای منبر نگیر. «بابا این تعبیر مال امام حسینه، موشمرده میگردد.» اونها هم کشتند، دست به یکی کردند، نامردی کردند، جا زدند.
همچین شرایطی میخواهیم تعریف بکنیم شهدای کربلا تو چه موقعیتی بذل کردند. شما میروی تو خانه، میبینی پدر و مادرت، آن یکی برادرت، آن یکی هیئت، مسخرت میکنند. [در این حالت] ارزش ندارد. آن هم خوب است، ولی وقتی شرایط دیگری است، همه هستند و از همه طرف آدم دارد میبیند، دیگر خیلی کار شاقی نکرده. زمان جبهه تا حدی بعضی مناطق این شکلی بود. تو محل، جوانها میدیدند که آقا این خونه رفتن جبهه، اصلاً خجالت میکشید بماند. عظمتی میخواهد، آن هم آدم است، آن هم با صفاست. همچین کاری میکند، مقدس.
توی شرایطی که هیچکس نمیرود، مثل دفاع از حرم، خصوصاً آن شهدایی که شهدای رده اول دفاع از حرم بودهاند. شهید رضا اسماعیلی (رضوان الله علیه)، خانواده [شان] شترهای محل. مینشیند. اولین ذبیح فاطمیون، بر بچههای باصفای فاطمیون. یکی مثل شهید صدرزاده، وقتی اقدام میکند برای اینکه ببرندش شهید صدرزاده از شهریار، قبولش نمیکند [او را]. مدتها، تا یک سال، مهاجرین عزیز افغانستانی بین اینها زندگی میکند. زبان افغانی را فول یاد میگیرد، افغانستانی جا میزند، با اسم مستعار "سیدابراهیم". سید نبود. "حسن" که شهید سردار حاج قاسم سلیمانی (رضوان الله علیه) میفرمود: «پشت بیسیم یک جوان دارد بازم با لهجه غلیظ تهرونی با یکی دیگر حرف میزند به حسین بادپا، از شهدای عزیز، [گفتند]: «ای پسره کیه؟» «دارد به لهجه غلیظ تهرانی صحبت میکند.» با لشکر فاطمیون. با لشکر غلیظ تهرونی. آنجا که رفته بود، دیگر تهرونی حرف میزد. بسیاری از شهدا التماس کرده و حیله به کار بردهاند برای اینکه ببرندشان.
شهدای کربلا تو فضایی رفتند بذل کردند. چقدر "خَذَلَتْنا شیعتنا"، بذل کردند در حالی که بقیه خَلعه و وَل کرده بودند، همه از دَم. حبیب بن مظاهر که گفتیم، درست است اهل کوفه بود. امام موسی (علیه السلام) کربلا… کربلا تقریباً ۸۰-۹۰ کیلومتر با کوفه فاصله است. امام حسین را کربلا متوقف کردند. حضرت میخواستند کوفه. وقتی به امام حسین ملحق شد، ظاهراً شب ششم محرم به امام حسین (علیه السلام) عرض کرد: «آقا من تو این روستاهای اطراف اینجا را میشناسم. اجازه بدهید من شبانه بروم تو روستاها.» دنبال راه در رو نبودند. برداشته شد. در خدمتیم امیر. خبر شهادت مسلم. سخنرانی همین عبارت را که خواند. میگوید: «هر کس از مکه و جاهای دیگر به حضرت ملحق شده بود (غیر از آن لشکری که از اول مدینه آمدند)، همه اینها پا شدند و رفتند. یک جوری که اشتباهی سوار حبیب زد به روستاهای اطراف.» رفیقاشو جمع کرد، گفتند تا حدود ۹۰ نفر، ۱۰۰ نفر ملحق [کنند]. سپاه عمر سعد خب شب بود، سر و صدا مشخص شد، کشته دادند هیچی. حبیب برگشت. تو روستای اینها رفت از یک مسیر پشتی، یک راه طولانی از یک جای دیگر زد، دوباره برگشت به امام حسین.
چند نفر [از] سرانی بودند که نامه دادند به امام حسین (علیه السلام) و همهشان هم خیانت کردند. حبیب جزو آن افرادی است که نامه داد و تا آخر باهاش ایستاد. این عظمت حبیب است. اکثرشان خیانت کردند. آقا! جنگ! «آقا میکشند!» «آقا فلان!» آدمحسابیها، مؤمنها، خوبها، مسجدیها، بسیجیها، نماز جمعهایها، تظاهراتیها، انتخاباتیها، رأی میدهند، ستاد میزنند. اینها به امام حسین میگفتند: «آقا میکشندت! تعارف ندارد، یار نداری، کسی نیست اینجا. چند هزار نفر جنگیدند. بذل کنی، التماس کنی که بذل کنی. من تکلیفم [است]. کربلا چین! شبها بتوانم هم خودم بفهمم، هم این حس را بیندازم تو دلها. من [این حس را] بردم و کردم تو [دلها].»
این چند شب شهدای کربلا بیفتد تو دلمون، لَه لَه بزنیم بریم کربلا، بچسبد به ضریح شهدای کربلا. دلتنگ ایرانی. اینها عظمت دارند. من چند نفر از کسانی که زیر آبی رفتند در رفتند، حالا اگر فرصت هم اجازه بدهد اسم میآورم. قبل از اینکه وارد شهدای کربلا بشیم، شبهای بعد انشاءالله این شهدا را با اسم ازشان یاد میکنیم. چیزهای عجیب و غریبی خواهید شنید. آماده باشید، خودتان را آماده کنید شبهای بعد. داستانها و عجایبی از شهدای کربلا خواهید شنید که قطعاً تا حالا نشنیدهاید. شهید نوجوان ۱۲ ساله داریم. فرزند مسلم بن عوسجه. ۱۲ سالش بود. این دیگر باشد طلبتان؛ یک شب توضیح میدهم برایتان. "محسن"! اسم این شهید را نشنیدید. بعد مادرش وقتی سر شهید را بهش دادند چیکار کرد؟ ما فقط "ام وهب" را شنیدیم. عظمت این شهدای کربلا آدم را دیوانه میکند. بچه ۱۲ ساله. حالا شما آدم گندهها را نگاه کنید؛ کسانی که امام حسین را رها کردند. اینها را ببینید. بعد بفهمیم آنهایی که بذل کردند چیکار کردند.
نفر اول "حُرثَمَة بن ابی مسلم". دو چشم. سه سه نقطه. این اسمها را سعی کنید حفظ [کنید]. مَثلاً: نفر اول "حرثمة بن ابی مسلم". نفر دوم "ضحاک بن عبدالله مشرقی". نفر سومش معروف. اسمش را زیاد شنیدهاید: "عبیدالله بن حرّ جُعفی". ویژگی مشترکشان چی بود؟ اهل بَزم!
ببین چقدر اینها بدبخت بودند، بدبخت! امام حسین آمد به تو گفت: «بیا بریم.» امام حسین به تو گفت: «بیا بریم روی این زمینی که من دارم شهید میشوم.» حضرت شهادت فرمود. [مثل] کمک تهران، مزار ایشان را زیارت بکنم. پشت پشت دیوار معروف قبرستان باغ طوطی. آنجا قدیمی است. این شهید محافظ حاج قاسم سلیمانی بود. دهه شصتی هم بوده. همراه حاج قاسم بود. اینقدر عظمت پیدا کرد. نماز میتشان را رهبر انقلاب خواندند و زار گریه کرد. تشییع ۵۰ میلیونی حاج قاسم. او هم شد. شهر به شهر رفت. مردم آمدند به تابوت تبرک کردند. خدا وکیلی من و تو میدانستیم، میدانستیم با حاج قاسم شهید میشویم، نمیرفتیم؟ آقا خیلی افتخار! ماشین حاج قاسم منفجر شد که این قطعات بدن اینها تعداد زیادیاش معلوم نشده. فقط دست حاج قاسم. آن هم از برای بدنهایی که جمع میکردند. "غاله" شد. سوختی، تکهتکه شد. این سردار پورجعفری (رضوان الله علیه)، بنده از یک منبع موثق شنیدم؛ همهتان میشناسید. مادر شهید پورجعفری برای من تعریف کرد. یک جمله گفته، حسین پورجعفری گفته بود: «با هم شروع کردیم، با هم تمامش میکنیم.» با همان حال بد رفته.
حالا ببین این صدا چقدر بدبخت بوده. ابی مسلم. اصلاً آدم در بدبختی اینها متحیر میشود. مسلم کسی بود که تو جنگ صفین با امیرالمومنین بود. عراق بود. صفین که میرفتیم به یک جایی رسیدیم، دیدیم امیرالمومنین از اسب پیاده شد، روی زمین نشست، شروع کرد گریه کردن. این خاک، تُربه حضرت. با این خاک صحبت میکرد میگفت: «چی تو ای خاک؟ از تو یک امتی محشور… از این خاک تو یک امتی میآیند محشور میشوند.» هرثمه برگشت پیش زنش. خیلی ارادت داشت به امیرالمومنین. «آقا چی گفت امیرالمومنین، خاک کربلا.» گروهی خاک. پیاده شد، برداشت. نماد خاک، برداشت. نماز خواند. اینجوری با این خاک هست. زنش بهش گفت که این آقا جز حق نمیدهد. این هرثمه بدبخت تو کربلا، لشکر مقابل امام حسین بود. لشکر عبیدالله.
امام حسین رسید کربلا. راه را برای حضرت که بستند، یکهو یاد خاطره افتاد از امیرالمومنین. میگوید که آن مکان را که دیدم، درخت را که دیدم، یاد این قضیه افتادم. روی شترم نشستم، آمدم سمت حسین، سلام دادم. خاطرهای که از پدرش داشتم بهش گفتم. گفتم که: «نه با توام، نه روبروت. زن و بچهام خونه منتظرند. اگه میخوای بری، برو! فقط زود برو، صحنه کشته شدن من را نبین. "فَلا تَسْمَعْ لَنا صَوتاً" صدای من که به تنهایی بلند شد، صدای من را نشنو. جان حسین در دست. به خدا اگه امروز هر کی صدای منو بشنوه کمکم نکنه، "کَبَّهُ اللهُ" یک جایی برو صدای من را نشنو.» این هم چیکار کرد؟ گازش را گرفت و رفت. [اینکه] دیده امیرالمومنین، امام حسین بهش گفته.
الثمت بن علی، نفر دوم ضحاک بن عبدالله مشرقی. میگوید: «من و رفیقم که مالک نامی بود، آمدیم پیش امام حسین، سلام دادیم. پیش حضرت نشستیم. حضرت جواب سلام دادند و خوشآمد گفتند.» [گفتند]: «آمدیم اینجا چیکار؟» «گفت: "آمدیم سلام بدهیم، شما طلب خیر بکنیم، دیداری تازه کنیم، خبر مردم به شما بگیم که اینها میخواهند با شما بجنگند." احترام گذاشتیم و دعا کردیم.» و حضرت فرمودند که حالا غربت مالک بن نَذر که رفیقش بود برگشت. گفت: «آقا من بدهی دارم، زن و بچه دارم.» این آقا هم که ضحاک بود برگشت گفت: «آقا من هم بدهی دارم، زن و بچه دارم، ولی اگه به من اجازه بدهی، اگه آمدم دیدم هیشکی نیست که ازت دفاع کنه، وایمیستم برات میجنگم. آنقَدری که ببینم کشته نمیشوم، میجنگم.» ضحاک بن عبدالله مشهدی مشاهده کربلا. نگاه میکند، خودش را نگاه میکند، خاکی که به سر میریزد. بسته. میگوید: «این هم ایستاد، جزو لشکر امام حسین بود.»
یک گروهی از اصحاب که کشته شدند و این دید دیگر این جنگ دیگر به سمت امام حسین [پیروز میشود]. مرد نمیرود، غلبه نیست. از حضرت اجازه گرفت، سوار مرکب شد، رفت. ساعتی کارمندی. عمر ابن قیس مشرقی میگوید: «با پسرعمویم، ضحاک، همین ضحاک بود. این پسرعمویم میگوید که تو منطقه بنی مقاتل، امام حسین آنجا رسیده بود.» پسرعمو، همین ضحاک بن عبدالله به امام حسین. «یا اباعبدالله! این صورتتان را رنگ کردید یا رنگ موی خودتان است؟» فیلم محصن. حضرت سیاه [مویشان] سیاه. گفتم که آقا! «من که پیرم، بدهیام زیاد دارم، زن و بچه دارم، امانت...» اینجا جالب است که حرف امانت را میکشیم پیش امام حسین. حق مال مردم. «من امانت دارم.» اینها. امام حسین همان جمله را فرمود. فرمود [که]: «پس بزنید بروید، صدام! کاری نکنید. خدا با صورت!» این نفر.
این را امام سجاد روایت کرده است. فرمودند که امام حسین رسید به منطقه «اطّاس». دستهداران. یک خیمهای را خیمه عبیدالله بن حرّ جُعفی. عبیدالله از بزرگان کوفه. این فهمیده بود که فضای کوفه به هم ریخته، امام حسین که بیایند جنگ میشود. از کوفه زده بود بیرون که جنگ را نبیند، تو این جنگ نباشد. از بدبختی صاف امام حسین [را دید]. امام حسین، حضرت یکی از یارانش را به نام حجاج، حجاج بن مسروق که انشاءالله یادش خواهیم کرد، این را فرستادند. تعبیر را ببینید امام حسین چی گفتند. حجاج را فرستادم گفتم برو به این عبیدالله این را بگو: «ببین آقا جون! تو یک آدم گناهکاری هستی.» جمله را ببین. "وَ اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ اخَذَکَ بِما اَنْتَقَضْتَ" خدا میتواند گناهی را که کردی، کیفر دهد، که اگر همین الان توبه نکنی بابت گناهان، خدا تو را میگیرد. امام حسین منت دارد سر ما، نه ما سر امام حسین برای پاک کند. "وَ یَکُونُ جَدّی شَفیعُکَ بَیْنَ یَدَیِ اللهِ" میخواهی جدم شفاعتت را بکند؟ بیا پیش ما. بهش گفت. عبیدالله چی جواب داد؟ این بدبخت گفت که: «یابن رسول الله! من اگر بیایم کمک شما، این اسب من مال شما، خیلی برکت داشته هر جنگی که...» مگر خودت نیاز دارم. "خَلاصَ لَنا وَ لا عَلَیَنا" من با ما باش، نه تو لشکر دشمن، که اگه صدای من را بشنوی، صدای من را بشنوی، جوابم را ندهی، خدا با صورت جهنم. که حالا همین را گفتند، گفتش که: «من این شمشیر را به شما میدهم.» بیشترش را میخواهم بگویم، وقتتان گرفته میشود. حضرت فرمودند که این منت از جانب ما [است].
بعد از واقعه کربلا دیوانه شد. چرا کمک امام حسین، تو همچین فضایی که اینجور آدمهای اسم و رسمدار، حسابی، سن و سالدار، امام حسین را ول کردند. روز عاشورا ۱۲ ساله، ۱۳ ساله، ۱۰ ساله ناز امام حسین را خریدند. سرزمین شد. حال امام حسین عوض شد. میخواهد اصحاب را متوجه کند، بقیه را متوجه کند. متوقف کردند لشکر اباعبدالله را. حر متوقف کرد. گفت: «نمیگذارم یک قدم از اینجا جلوتر بریم، باید همینجا بمانی.» نامه دادند. ببینم عبیدالله چه… که نامه دادند. لشکر عبیدالله، لشکر عمر سعد وقتی متوقف کردند حضرت را، حضرت به آن اطرافیان رو کردند فرمودند: «اسم این سرزمین چیست؟» «محمود.» «اسم دیگری هم دارد؟» گفتند: «آقا آذریه.» فرمود: «اسم دیگری هم دارد؟» گفتند: «آقا نینوا هم میگویند.» فرمود: «اسم دیگری هم دارد؟» «کرب و بلا! به اینجا کَرب.» فرمود: "اَللّهُمَّ اِنّى اَعوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلاءِ" خدایا پناه میبرم به تو از کرب و بلا.
خیمه زد اباعبدالله در این سرزمین. بازسازی خیمهگاه. رفتم، خیلی برایم اتفاق عجیبی افتاد. عباس خیمه عباس (علیه السلام). خیمه اول که جلوی در آسمان حرم بوده دیگر. عباس جلوتر. که چند روز دیگر اباعبدالله ستون خیمهاش را میکشد جلوی چشم این زن. جلوتر میرویم، خیمه مشکها. خیمه مرکبها. خیمه زینب کجاست؟ متوجه شدم امام حسین دقیقا پشت دیوارش نوشته: «خیمه زینب سلام الله علیها». معلوم است اینقدر به هم متصل بوده. اباعبدالله چسبیدهترین خیمه به خودش، خیمه زینب را زد. طاقت دوری ندارد. دلبستگی زینب را خبر دارد. میدانی این همان زینبی است که وقتی خواست عقد کند، ازدواج کند، شرط کرد؛ شرط ازدواجشان بود سه روز دور از حسین نباشد. همه وجودش تعلق است. این خیمه را [زد]. حال زینب منقلب شد از همین جمله اباعبدالله. اسرار الهی خبر دارد. این سرزمین چه غوغایی قرار است درش بشود. اصلاً دیگر حال زینب از همین ورود به کربلا.
لا اله الا الله. خدا رحمت کند قدیمیها را. بنده را معمولاً کمتر میکند [نمیفهمد]. ولی امشب به یاد قدیمیها، به یاد حق و حقوقمان، شهدایمان سر سفره اباعبدالله، همین روضه را بخوانیم، اشک بریزیم. امشب این روضه، روضهای که بنده از بچگی زیاد شنیدم، شاید جزو اولین روضههایی باشد که از کودکی شنیدم. یک طرف مرکبش را عباس گرفت. پیاده کرد زینب را از اسب. یادش است. دور تا دور بنی هاشم جمع شدند. مردان بنی هاشم، ناموس خداست. ناموس دور تا دورش را گرفتند. با چه آرامشی. درست است. تو دلش مردان بنی هاشم بودند، محارمش دورش را. فدایت بشوم خانم! چقدر زود گذشت این اوضاع پیاده شدن شما از شتر و سوار شدن. این هفت هشت روز که از روز دوم تا غروب عاشورا این همه زمان کوتاه. ولی اینقدر فاصله و تفاوت که این همه مردم. ولی وقتی خواستی سوار محمل شوی، هرچی نگاه کردی دیدی دیگر محرم دورت نیست.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی جمیعاً سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار. و لا جعله الله آخر العهد منی زیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.