رشادت شهدای کربلا
بکر بن حی بن تیمی
ساکن کوفه بود و روز عاشورا به امام پیوست
تقابل با امام حسین به اندازه نحر(ذبح) یک شتر طول کشید
تاریخ عاشورا به شمسی
منبرها باید شبکه ای شود
مطالب باید مستند و متقن باشد
شهدایی که امام حسین علیه السلام بر ایشان گریه کردند
کلید واژه امام در شب و روز عاشورا
در لحظه لحظه روز عاشورا چه اتفاقی افتاد؟
آرایش جنگی امام دفاعی بود
کندن خندق در روز عاشورا
عاقبت ننگین هر کسی که در کربلا نقش داشت
راحت ترین بیعت در طول تاریخ برای کدام معصوم بود؟
صبح عاشورا امام بر روی شتر، برای سپاه دشمن سخنرانی کرد
جمله معروف «هیهات من الذله» کجا ایراد شد؟
بعد از سخنرانی امام چه اتفاقی افتاد؟
فریاد «هل من ناصر» چه کسانی را تکان داد؟
فرمانده غارت خیمه های امام
چه کسی محاصره را شکست؟
امام حسین علیه السلام پیراهن دست دوز حضرت زهرا را در هنگام وداع پوشیدند.
لحظه شهادت امام حسین علیه السلام
سخت ترین وداع برای امام حسین علیه السلام
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
از اصحابی که از لشکر عمر سعد به لشکر امام حسین (علیه السلام) ملحق شدند، یک نفر دیشب فقط باقی مانده است که بگوییم. بعد، آن چند نفری که جناب حر و همراهان ایشان هستند، گروهیاند که از عمر سعد به سپاه امام حسین (علیه السلام) ملحق شدند. این بزرگوار، جناب بکر بن حی بن تیمی بوده است. احسنت، انرژی داشته باشید!
ایشان ساکن کوفه بود و روز عاشورا از عمر سعد جدا شد و به امام حسین (علیه السلام) ملحق گشت. سنش بین ۵۰ تا ۵۴ سال بوده و به احتمال زیاد در همان حمله اولی که صورت گرفت، شهید شده؛ چون آن شهدا رجز نداشتند. رجز مال شهدایی بود که نبرد تنبهتن میکردند. گروهی حمله کرده بودند به گروهی. در فیلمهای مختار و اینها دیدید دیگر؛ این درگیریهای گروهی تقابل دوطرفهای میشود. تقریباً ۵۰ تا ۵۴ نفر در آن قضیه کشته شدند؛ نصف لشکر امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسیدند، که حالا این هم نکتهای است و باید بحث کرد. کم بودن یاران امام حسین (علیه السلام) و اندک بودن سپاه، مسئله مهمی است، باید به آن توجه کرد. یک جنگ برابر حرفهای آنچنانی نبوده.
عمر سعد تعبیری که در مورد لشکر امام حسین (علیه السلام) کرد، این بود که اینها یک لقمهاند. گفتن ماجرای شهادت امام حسین (علیه السلام) – این تعبیر آیتالله بهجت (ره) میفرمودند – به اندازه ذبح یک شتر تقابل با امام حسین (علیه السلام) طول کشید. اگر مثلاً بگوییم ۲۰ دقیقه... البته یک زمانبندی جالبی کردهاند. بنده آوردهام برایتان. خیلی این مسئله جالبی است. برداشتهاند با تقویم روز و ساعت کربلا را دقیقاً درآوردهاند، با تقریباً فاصله حدود سه دقیقه اختلاف دقیقش را درآوردهاند. خیلی مطلب جالب و فوقالعادهای است.
یک چیزی هم گفتم جلسه قبل که باید اصلاح شود: ۱۰ مهر عاشورا نبود، ۱۰ مهر شب اول محرم بود که من اشتباهی جلسه قبل گفتم ۱۰ مهر عاشورا، ۲۱ مهر عاشورا بوده است. ۲۱ مهر سال ۵۹ شمسی عاشورا بوده. و این را درآوردهاند، ساعتهای دقیقش را که هر اتفاقی در چه ساعتی افتاده است. یک مرور اجمالی به این داشته باشیم خوب است. لابهلا یک سری اتفاقات را باید مرور کنیم. این بحث هم برخی گفتند که آقا مثلاً چیز نیست دیگر، حالا خیلی به درد محرم و جلسه و هیئت و اینها نمیخورد. خیلیها حوصله این بحث جلسات و منبرها را ندارند. باید انشاءالله منبرها به سمت شبکه شدن برود و تقسیم شود. فضای همه مطالب همه جا پخش میشود، این همه مطلب تکراری و تکرار مکررات و بعضاً بی سند. برای حضرت قاسم مراسم عروسی میگیرند شب ششم. اولین سندی که در مورد ازدواج حضرت قاسم هست، مال قرن ۱۰ است. قاسم ازدواج کرده، یک وقت قرن ۱۰ درآمده، بدون سند. شیخ عباس قمی رد میکند، محدث نوری رد میکند. شب ششم ازدواج... مطالب مستند و متقن. وقت گذاشتهاند و روضه امام حسین (علیه السلام) یک چیزی کسبوکار پیدا کند؛ مطلب داشته باشد، جلسه و موضوعات مختلفش هم گفته شود. یک عمر پای منبر نشستیم، دو کلمه از اصحاب امام حسین (علیه السلام) نشنیدهایم! آدمهای فرهیختهای بودند. امام حسین (علیه السلام) در شهادت اینها گریه کرد. امام حسین برای اینها، برای شهدای کربلا گریه کرد. کمترین ویژگی از اینها... ماهایی که طلبهایم، بعضی رفقای طلبه میگویند آقا اینها اولین... یک عمر درس و بحث و منبر و جلسه و اینها، دو تا چیز از دو تا از صحابه امام حسین. کمترین بیوگرافی اینها را نداریم. شهدای دفاع مقدس را بهتر میشناسیم. شهدای کربلا... منبر که زیاد است، جلسه که زیاد است. خوشت نمیآید؟ نمیگیرد؟ برو هیئت پشتی. ادا نشود. یک ذکر خیری از این شهدای بزرگوار صورت بگیرد.
گفتند که مرحوم دکتر احمد بیرشک، ایشان محاسبه کرده است. واقعه عاشورا ۲۱ مهر ۵۹ هجری شمسی رخ داده است. هر سی سالی یک بار، سال شمسی و قمری با هم تفاوت میکند دیگر. میدانستیم دیگر. هر سی و خردهای سال. سال ما ۳۶۵ روزه است، سال قمری چقدر است؟ ۳۵۵ روزه است. ۱۰ روز به نسبت ما. این ده روز در ۳۶ سال تقریباً ۱۰ تا ۳۶ تا، میشود ۳۶۰ تا. یک سال عقب میافتد. لذا، مبدأ سالها هجرت پیغمبر است. به قمری میشود ۶۱ هجری قمری. به شمسی میشود کی؟ ۵۹ هجری شمسی ۲۱ مهر. بعضی بزرگان بودند، شمسی عاشورا مراسم میگرفتند. خدا رحمتشان کند. آیتالله حسنزاده آملی (ره) ۲۱ مهر مناسبت عاشورا مراسم میگرفتند. خود غدیر را هم میدانید دیگر، در آن سه روز آخر سال بوده است. یعنی ۲۸، ۲۹ اسفند و اول فروردین. یعنی برای ایرانیان، غدیر، خود واقعه غدیر مصادف شد با نوروز، با اول فروردین. این مناسبتهای شمسی، این قضایا. چیزهای... اگر پیدا بکنی. تک تک.
بعضیها آمدهاند، دیدهام تولدهای اهل بیت را درآوردهاند. بعد میگویند فلان امام مهرماهی بوده، فلان امام مردادی بوده، فلان امام شهریوری بوده. میگویند آن موقع ما شهریوریها، ما اسفندیها فلان. و اینها. یک کار جالبی است. تطبیق. این هم نکته خوبی است. شما تاریخ شمسی تولد خودت را میدانی، تاریخ شمسی تولد امام رضا را مثلاً بدان. ۱۱ ذیالقعده آن سال چند شمسی بوده؟ این هم سلیقه دارد. بعد مناسبت خوبی میشود. دیگر همین را مراسم بگیریم. آقا بد است برای امام رضا دو بار ما جشن بگیریم؟ جشن تولد بگیریم؟ مشهدیها بانی شوند. روز شمسی میلاد امام رضا را پیدا کنند، رسمی کنند، هی داد بزنند آقا فلان روز تولد شمسی امام رضا میخواهیم جشن بگیریم. دو برابر برای امام رضا (علیه السلام) جشن میگیریم. خیلی اتفاق خوبی است.
گفتند که این افق کربلا را کشف کردهاند. بر اساس نقل تاریخ که مثلاً بعد اذان صبح این اتفاق افتاد، بعد این اتفاق افتاد، بعد این اتفاق افتاد. زمانبندی دقیق اتفاقات روز عاشورا را گفتهاند. مطلب زیادی نیست. همینقدر فقط اشاره شده است که ایشان صبح عاشورا به امام حسین (علیه السلام) ملحق شد و شهید شد. احتمالاً در حمله اول. واقعنگاری عاشورا این است. اینها را داشته باشید. روز عاشورا در آن ساعتها میتوانید خلاصه برای خودتان برنامهریزی بکنید که ببینید در این ساعت چه اتفاقی افتاد. خیلی فاصله مرداد باز به مهر یکمی نزدیکتر است.
۵:۴۷ دقیقه اذان صبح بوده در کربلا. روز عاشورا امام حسین (علیه السلام) نماز صبح خواندند، بعد سخنرانی کردند و دعوت کردند به صبر. کلیدواژه اساسی سخنرانی امام حسین (علیه السلام) شب عاشورا و روز عاشورا، صبر است. به کرات حضرت ترکیب صبر را میکردند: "صبراً بنی الکرام، صبراً بنی عمومتی، صبراً اخوانی، اصبروا!" همهاش صبر، صبر. کلمات مختلف. حضرت. فشار زیاد بود. دقیقه آخر شیطان هم همه تمرکزش را گذاشته روی این. مؤمنین در جدال امام حسین (علیه السلام) توصیه اصلیشان صبر بود. بحث صبر بحث مهمی است. جای گفتگوی حضرت. سخنرانی. طرف مقابل هم نماز صبح را به امام که خواندند؟ عمر سعد (لعنتالله). و بعد از اینکه نماز صبحشان را خواندند، آرایش نظامی گرفتند. هرکی رفت سر جای خودش قرار گرفت. میمنه و میسره سپاه. نزدیک ۶ صبح بود که امام حسین (علیه السلام) دستور دادند پشت خیمهها خندق برای جلوگیری از شبیخون دشمن (چون جنگ جدی شد). امام حسین آنجا، فکر کنم شمر وارد شد. "ازت یک روز فرصت خواستم دیگر. بعد نماز صبح دیگر." یعنی صبح شد دیگر، روز شد، جنگ شروع شد. حضرت هم میخواهد آرایش جنگی بگیرد. چیزی ندارد که بخواهد با آن... لشکر دشمن هجوم بیاورد. آرایش جنگی امام حسین (علیه السلام) دفاعی بود، تاکتیک دفاعی را حضرت پیاده کردند پشت خیمه. اولاً که خیمه را بلندی زده بودند. خیمهها روی بلندی بود. این «تله زینبی» و اینها که در روضهها میشنوید، روی تپه بود.
خدمت شما عرض کنم که پشت خیمه را خندق کندند که لشکر دشمن شبیخون نزند. معنای دیگری پیدا میکند، اصلاً خیلی! در آن گرما سه روز آب نرسیده به خیمهها. همه تشنه. خندق کندن. حالا خستگی خندق کندن و چاله کندن و اینها. خار بیابان که از دیشب جمع کرده بودند، خار بیابان پر کرده بودند. خندقها را آتش زدند که آتش باشد، دشمن شبیخون نزند. اسب اگر بخواهد بیاید در گودال، در گودال آتش است. از پشت حمله نکند. ۳۳ هزار نفر جمعیت حمله بکنند. تمام شد دیگر.
خندق چقدر بوده؟ ما نمیتوانیم تصور کنیم. آتش انداختن. خب، این طبعاً حرارت را میبرد بالا. گرمای خیمهها. ۷.۶ دقیقه طلوع آفتاب بوده. یکم از طلوع آفتاب که گذشت، حضرت سوار شتر شدند. با شتر. شتر خوب بلندتر است به نسبت اسب. روی کوهان شتر مینشینند. ارتفاع دارد. با شتر رفتند که این شتر را میدانید دیگر، بعد شهادت امام حسین (علیه السلام) ذبح کردند. شتر امام حسین را ذبح کردند. چهل تکه کردند. در هر دیگی که انداختند، سنگ شد. یک فصلی از لهوف، اینها را بخوانید رفقا. کربلا. ارتباط بگیریم، حیف است. مطالعه یک فصلی از کتاب لهوف.
عاقبت قاتلان امام حسین (علیه السلام)، فصل آخرش. همه اینها بدبخت شدند. هرکی در کربلا شرکت کرده بود، بدبخت شد. هرچی به غارت بردند، مایه بیماری و فقر و فلاکتشان شد. اگر گردنبند گردن انداختند، جای گردنبند بیماریهای عفونی و پوستی شدید. دست زده و به لباس حضرت، دستش فلج شده بود، دستش کهیر میزد. و همینطور این هم شتر حضرت بود. کی کشتند؟ در هر دیگی که انداختند. یک مشت احمق نادان بدبخت. شتر نشست. آمد روبروی سپاه کوفه. با صدای بلند شروع کرد با اینها خطبه خواندن و سخنرانی کرد. چند مرحله. حضرت خوب چیکار کرد؟ حضرت صفات خودش را گفت، فضائل خودش و پدر و برادرش را گفت. خب، بالاخره اینها اهل کوفه بودند. امیرالمؤمنین را میشناختند، امام حسن را میشناختند. راحتترین بیعت در طول تاریخ برای معصومین کدام بیعت بوده است؟ کدام معصوم راحتترین بیعت طول تاریخ را گرفت؟ امام حسن مجتبی (علیه السلام). به محض اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شهادت رسید، فردایش همه با امام حسن بیعت کردند. بدون ذرهای قیلوقال و حرف و حدیث. کل کوفه بیعت کردند با امام حسن. فضا، فضای عاطفی بود. داغدار بودند امیرالمؤمنین را کشتند، خلیفه را کشتند. خیلی شبانه و مخفیانه. این همه جمعیت که آمدند بیعت کردند با امام حسن. فردایش هیشکی نمیدانست قبر امیرالمؤمنین کجاست. خیلی جالب است. اینها فکر کنید صد سال قبر امیرالمؤمنین مخفی بود. خیلی.
و حضرت فرمودند که: "آقا شما برای من نامه نوشتید. من ۱۸ هزار نامه دارم از شما." که همه نامهها را حضرت با خودش آورده بود. فقط یک اسب، خورجینهایش را پر کرده بود از این نامهها. یک نفر، مثل این مانیفستهای گروهی، از یک نفر امضا میکردند، یک نامه ۵۰ نفر، ۲۰ نفر، ۱۰۰ نفر. ۱۸ هزار تا نامه بود. اسم سرگروهها موجود. اسم افراد موجود. و بامزه و عجیبش این بود که حر از معدود افرادی بود که نامه به امام حسین (علیه السلام) فرماندههای سپاه عمر سعد بود. عبیدالله بود. آنهایی که نامه داده بودند آنور وایستاده بودند امام حسین را بکشند. که حر در رجزی هم که خواند گفت: "من حر بن یزیدم و ضعیفی من مهماننوازم. شما دعوت کردید، من دارم ازش دفاع میکنم."
انشاءالله سخنرانی کردند. نامهها را. اول خودشان را معرفی کردند. "من حسین بن علی، پدرم این، برادرم این، این هم نامههای شماست. دعوت کردید." و چند تا از سران سپاه کوفه را حضرت خطاب کرد. حجار بن ابجر، شبث بن ربعی. یکی از آن ۸ تا فرمانده اصلی میدانی سپاه عمر سعد بود. این هم جزء کسانی بود که نامه دعوت داده بود. گفتند: "نه، نامه چیه؟ دعوت چیه؟" یک ماه گذشته است. حضرت نامه اینها را به سمت اینها پرتاب کرد. این دو نفر. فرمود: "خدا را شکر میکنم که حجّت را به شما تمام کردم." دیگر حرفی نبود.
یکی از سران سپاه عمر سعد برگشت گفت: "آقا چرا حکم عبیدالله را قبول نمیکنی؟ چرا بیخیال نمیشوی؟ ما با شما نجنگیم." حضرت فرمود: "این جمله معروف مال اینجاست." فرمود: "الا إن الدعی بن الدعی قدکوّنی بین اثنتین. مرا بین دو چیز قرار داده، بین السلّه و الذلّه. و هیهات منا." اینها پیشنهادی که به من دادهاند، این است. یا بردهای باشم، دست شما، نوکر شما باشم، تسلیم بشوم، هر غلطی دلشان خواست من امضا کنم. سخنرانی امام حسین (علیه السلام) اینجا تقریباً نیم ساعت طول کشید. اول صبح، اول طلوع آفتاب. حدود ۸ صبح.
خب، بعد سخنرانی حضرت که ۶ و ۷ و ۱۰ دقیقه تقریباً شروع شد، تا ۲۰ دقیقه به ۸ تقریباً طول کشید. بعد سخنرانی حضرت، بعضی از بزرگان سپاه امام حسین (علیه السلام) (یاد خواهیم کرد شبهای دهههای بعد) اینها آمدند در میدان سخنرانی کردند. مثل جناب بریر که بهش میگفتند سید القراء، سید قاریان که دیشب یک یادی از بریر کردیم. و ظهیر هم طبق برخی نقلها ایشان هم سخنرانی کرد. بالاخره شخصیتهای معتبری بودند. آدمهای رسانهای بودند. به قول... صحبت کردن با مردم کوفه که "آقا برای چی میخواهیم بجنگیم؟ پسر پیغمبر است." و از این قبیل و اینجا صحبت امام حسین... اینجا نمیدانم در فضا هستید یا نه؟ کیف میکنید یا جای دیگری؟ مطالب قشنگ است. خیلی ابعاد قضیه باز میشود.
تقریباً ۸ صبح بوده. حضرت یک بار اینجا ۸ صبح ایستادند. بعد از سخنرانی اصحاب. حالا بوده عرض میکنم اختلاف ظهیر هم بوده یا نه. بعد از سخنرانی اصحاب حضرت رو به لشکر دشمن یک بار "هل من ناصر ٍ ینصرنی" اینجا گفتند. کسی میآید کمک؟ که اینجا چند تایشان تکان خوردند. که چند... اسمهایشان را دیشب آوردیم. یکیش ابوشعثاء کندی بود، تیراندازی که تیر میانداخت. یکی دیگر آن دو تا برادری که ابوالحطوف که دیشب گفتم. برخی گفتند اینجا جدا آمدند در سپاه امام حسین که جزء خوارج بودند قبلاً. شهید حمله اول بودند. اینها خیلیهایشان در همین لحظه رسیدند. البته میگویم اختلافی صحبت کردهاند. و تک و توکی از لشکر عمر سعد به امام حسین (علیه السلام) ملحق شد.
نزدیک ۹ صبح شد. شمر آمد. نزدیکای ۹ صبح برگشت گفتش که: "چقدر تعلل میکنی؟ چقدر لفتش میدهی؟ چرا نمیجنگی؟ صبح شد دیگر. امان اینها تمام شد. عمر سعد دیگر." دیگر شمر رقیب دیرینه. آمد تیر را گذاشت در کمان. پرتاب کرد. اولین چیزی که خواندند عبارتش را برایتان: "أَشْهِدُوا لِی عِنْدَ الْأَمِیرِ، بَرای من پیش امیر شهادت بدین که إِنِّی أَوَّلُ مَنْ رَمَى." که من اولین کسی بودم که تیر انداختم. شهادت فرمانده من بودم، جایزه مال من است، فتوحات مال من است. شمر نبودم، من بودم. یادتان بماند که بعداً ملک به من بده.
اسبها گرد و خاک بلند شد. دیگر وقتی چند تا اسب با هم میروند، گرد و خاک. امام حسین (علیه السلام) آمدند، دیدند گرد و خاک بالا آمده، میدان دیده نمیشود. صبر کردند. یکم گرد و خاک... گرد و خاک بخوابد. گرد و خاک آرام آرام. کجای میدان قاسمه؟ زمین پا میکشد برای قاسم. نفر آخری که ضربه آخر به قاسم زده بود. از دور که میآمد. گفتند اینجا امام حسین (علیه السلام) برای اولین بار، آخرین بار، یعنی تنها موردی که پیش آمد در کربلا همین بود که اول قاتل او را کشت. بعد آمد بالا سر قاسم. بعد فرمود: "خیلی برای عموت سخته. صدا زدی، نتونستم جواب بدهم. حالا من از لشکر دشمن..." امام حسن! هدیه کنید به حضرت زهرا. به آن غریب، برای یتیم شریعتی نوازم. انشاءالله دل امام حسن شاد شود با این اشکهای شما.
کربلا نه همسری، نه فرزندی، نه پدری. حتی ظاهراً مادرش هم در ... واقعاً تک و تنها بود. فارسی راوی که از لشکر عمر سعدی میگوید: "من از دور نگاه کردم، دیدم امام حسین (علیه السلام) با دستهایش یک بچهای که حالا بچه مشخص است، یعنی قدش بلند نیست، چون امام حسین روی اسب میانداخت، روی زین اسب، بعد اسب را میکشید به سمت. یک شهیدی را که نتوانست روی اسب بیندازد، دست زد، در عبا جمع کردن علی اکبر طلایه داشت که جسد مطهر شهدا را امام حسین (علیه السلام) آنجا قرار. یک شهید دیگر هم کلاً برنگشتند به سمت خیمهها. آن شهید دوم کی بود؟ من روی برگشتن به خیمه ندارم. قاسم دست انداخت، قاسم را از جلو بلند کرد. سینهاش را پشت قاسم. پای قاسم روی زمین. نمیدانم حالش را. چرا امام؟ برای اینکه برنامه دشمنی، پستی بودن، شقی بودن، فاسد بودن. میخواستند برنامه دشمن این بود که اینها را زندهزنده هم ذبحشان کنند، هم غارتشان کنیم. امام حسین (علیه السلام) برمیگرداند. زندهزنده. امام حسین (علیه السلام) زندهاش بود. فدای تو بشویم یا... بالا سر همه رفتی، مانع از ذبح همه شدی. السلام علیک یا ابا عبدالله. علیکم منی سلام الله أبداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لسلام."