بریر بن خُضیر هَمدانی
اجر یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
شیاطین از ذکر نام شهدا بدشان میآید
آثار معنوی فوق العاده یاد شهدا
نورانیت مجالس بواسطه یاد شهدا
با یادشهید ، خودشهید در مجلس حاضر میشود
شهدایی که در شب اول قبر به داد آدم میرسند
احترام و ادب به شهدا، از چشمشان دور نمی ماند
شهدایی که مهجور و غریب ماندند
امام زمان (عج) غصه دار غربت این دو شهید
یادشهدا مورد عنایت امام زمان (عج) و محل نزول برکت
جناب بریر حقیقتا عاشق بود!
دشمن خواستار جنگ با این سلحشوران بود.
تنها زنی که در عاشورا به شهادت رسید.
بیشتر مقاتل ما از منابع اهل سنت است!
ماجرای صبح عاشورا
اتمام حجتهای مکرر اباعبدلله در عاشورا
خدا بر ما منت گذاشت تا جانمان را فدایت کنیم!
آراسته ترین وضعیت ظاهری در شب عاشورا
شبهه ای مغالطه آمیز که دشمن روی آن مانور میدهد!
“مومن” این شکلی است!
از حالا تا ابد با امام حسینیم!
روضه جبرئیل برای حسین(ع)
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
توفیقی بود در این ماه محرم که شبهای پایانیاش را سپری میکنیم، به یاد شهدای کربلا بودیم و سر سفره با برکت این شهدای بزرگوار مهمان. غیر از امشب، سه شب دیگر ظاهراً از محرم باقی مانده و بحثی را دیشب در مورد جناب بریر آغاز کردیم. امشب انشاءالله این بحث را تمام میکنیم. انشاءالله شبهای بعد هم نام تعداد دیگری از یاران اباعبدالله و شهدای کربلا را انشاءالله خواهیم آورد و اگر توفیقی بود، سالهای دیگر انشاءالله یاد شهدای دیگر کربلا. امسال هم به لطف خدا تعداد قابل توجهی از این شهدا را مرور کردیم و یادشان را گرامی داشتیم.
رهبر معظم انقلاب فرمودند که: «حفظ یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.» اَجرش کمتر از شهادت نیست. زنده نگه داشتن نام شهدا، این خودش بسیار بسیار پیش خدای متعال ارزشمند است و خدای متعال اجر میدهد. در حالی [که] شیاطین و دشمنان بدشان میآید این نامهای مطهر آورده شود. میبینید حساسیت نشان میدهند. [مثلاً] به اسم کوچهها، گاهی اسم شهید را برمیدارند، جایش لاله و نسترن میگذارند. گاهی اسم شهید میماند، «شهید»ش را برمیدارند تا معلوم نشود این کیست، چیست. آن هویت شهید محو [میشود]. حفظ نام این شهدا بسیار ارزشمند است. آثار معنوی فوقالعادهای هم، آن مجلسی که اسم شهدا آورده میشود، مثل این مجلس، [دارد]. شما انشاءالله وقتی که بعد از ۱۲۰ سال از دنیا رفتید و ما هم حالا کمتر از ۱۲۰ سال از دنیا رفتیم، خواهید دید این نورانیتی که در این مجلس به واسطه یاد شهدا [هست]، ملائکه عطرآگین میکنند. وقتی اسم این شهید میآید، خود این شهید حاضر میشود در مجلس و میگوید: «یاد کردی منو؟ من هم تو رو یاد میکنم. تو منو اینجا یاد کردی، من تو رو بعد از مرگ یاد میکنم.»
داستانهای عجیب و غریبی و بسیاری در این زمینه داریم. از افراد متقی، آقایی بود در قم [که] چیزهایی بود از وسایل باطنی و اینها. رفته بود کنار قبر یکی از نزدیکانش که دامادشان بود، یعنی شوهر خواهرش بود. از دنیا رفته بود. گفت که: «با عصا زدم کنار قبرش. بهش گفتم از اونور به من خبر؟» گفت: «ظاهر شد برام. دیدمش. بهش گفتم از اونور چه خبر؟» گفتش که: «شب اول قبر شب سختی بود، ولی به دادم رسیدند.» گفتم: «کیا؟» [گفت:] «امامزادههایی که تو کوچه و خیابان، تو مسیرها میرفتیم. گاهی توقف میکردیم، ناهاری، شام، یک زیارتی میکردیم. شاید خیلی هم جدی نمیگرفت [آنها را]. بعد از مرگمان همهشان آمدند. همه آمدند و دست ما را گرفتند و شفاعت کردند.» این شهدای بزرگوار که شما وقت میگذارید این شبها و مینشینید، احترام میکنید، ادب میکنید به این شهدا و به مجلس امام حسین علیه السلام، این چشم این بزرگواران دور نخواهد ماند. خصوصاً که شهدا، شهدای غریبی هم هستند، یعنی کمتر نام اینها آورده شده و کمتر اینها شناخته شدند.
مرحوم آیتالله بهجت، البته بنده از خود ایشان نشنیدم و نخواندم. یکی از اساتید ما نقل میکرد از ایشان که ایشان فرموده بودند: «مرحوم شهید اول و شهید ثانی، اینها خوب، علمای درجه یک ما بودند، ولی اینها را شهید کردند. هر دو بزرگوار اعدام کردند و به طرز فجیعی به شهادت رساندند. خصوصاً شهید ثانی را گردن زدند و سه روز پیکر ایشان روی زمین رها [بود]. در ترکیه، قسطنطنیه، در استانبول، پیکر مطهر ایشان را در روی زمین رها کرده بودند سه روز بدون سر.» که همه علمای ما سر سفره بزرگواران نشستند و آثار اینها را خواندند. آیتالله بهجت که ایشان فرموده بودند که: «امام زمان ناراحت [اند]، غصه دارند بابت غربت این دو تا شهید که این دو بزرگوار مظلومانه شهید شدند.» به تعبیری: «پلوی مرجعیت نخوردند.» تعبیر این بوده: «اینها پلوی مرجعیت نخوردند. این همه آثار دادند، ولی مرجعیت به این شکل، عزت و احترام اینها را نداشتند و با غربت به شهادت رسیدند و حتی در مورد قبر این بزرگواران هم به صورت مشخصی ما اطلاعات نداریم که کجا باشد.» [اینها] نشان میدهد که یاد این بزرگواران، یاد این شهدا مورد عنایت امام زمان واقع میشود و در این جلسات [آوردن] این نام، شیاطین را دفع میکند، رحمت را جاری میکند، برکات دنیوی و اخروی میآورد. یاد اینها روح سلحشوری و حماسه و عشق و ایثار را در خود ما هم ایجاد [میکند].
بریر از آن شهدایی است که حقیقتاً عاشق بود. شهید بسیار والا مقامی است این بزرگوار. مقداری در مورد ایشان دیشب عرض [کردم]. نکات دیگری هم هست، امشب عرض میکنم. قبلاً نکتهای را گفته بودم. روز اولی که در میدان، اولین افرادی که قرار بود به میدان بروند از لشکر دشمن، یسار آمد، غلام زیاد و غلام عبیدالله آمدند و اینها مبارز خواستند و میگفتند که از لشکر امام حسین، «حبیب و مسلم و بریر باید به میدان بیاید.» گفتند: «اینها اوناییاند که ارزش جنگیدن دارند. بقیهتون که ما کار [نداریم].» که این بزرگواران پا شدند میدان [بروند] و امام حسین علیه السلام اجازه ندادند و شهید بزرگوار دیگری به میدان رفت به نام عبدالله بن عمیر کلبی که ایشان در واقع شهید دوم به حساب میآید بعد از جناب مسلم بن عوسجه که انشاءالله فردا شب در مورد این بزرگوار نکات را عرض خواهم کرد.
این شهید، ببینید هر کدام از این شهدا یک ویژگیهای عجیبی دارند. این عبدالله بن عمر که انشاءالله فردا شب زنده باشیم ازشان میگوییم باز ویژگی منحصر به فردی که این شهید داشت این بود که همسر او هم در عاشورا و کربلا به شهادت رسید. تنها زنی که روز عاشورا به شهادت رسید توسط رُستم، غلام شمر. خدا جفتشان را لعنت کند. رُستم را یادتان [است] توی آن مختارنامه، غلام ایرانی، همسر این بزرگوار را به شهادت رساند.
ظهر عاشورا با عمود خیمه این عبدالله بن عمر [رفت] به میدان و آن برگشت. گفت: «یسار برگشت.» گفت: «تو برای چی آمدی؟ ما با تو چهکار داریم؟ بگو بریر بیاید. مرد جنگی رئیستون بریر است. ما با شماها جنگ نداریم.» که البته این شهید بزرگوار رفت و او را به درک واصل کرد. جناب بریر همچون کسی بود. در سپاه امام حسین جایگاه ویژه و ممتازی داشت.
صبح امام حسین علیه السلام، این را خوارزمی نقل کرده. این را هم عرض بکنم. برخی عزیزان تأکید دارند. چند شب، چند بار به ما گفتند که: «از منابع اهل سنت بگو که مثلاً این قضایای مربوط به امام حسین در منابع اهل سنت هست؟» بله. ما اکثر این مطالبی که این شبها خدمتتان عرض کردیم، این مقاتلی که میگوییم و از رویش میخوانیم، بیشتر اینها مال اهل سنت است. تاریخ طبری، مقتل خوارزمی، الفتوح ابن اعثم و همین طور [سایر منابع]. اینها همه مال اهل سنت است. بیشتر کسانی که واقعه کربلا را نقل کردند، مقاتلی که به ما رسیده، اهل سنت بودند. اینها نشان میدهد که در خود منابع اینها همه چیز هست و مطالب هم که مطالب متقن [است].
خوارزمی در «مقتل الحسین» میگوید که: «صبح عاشورا که شد امام حسین با اصحاب نماز خواندند.» «ثم قُرِّبَ إلیه فرسه فاستوی علیه.» اسبشان را آوردند برای حضرت، جلوی حضرت. حضرت سوار اسب شد و «تقدّم نحو القوم.» عربیاش را میگویم که بدانید عبارات توی تاریخ به این شکل آمده. دلتان قرص بشود به اینکه مطالب [درست است]. برخی دوستان هم تشکر کردند. گفتند: «خدا خیر بدهد. اینجوری که میگویید آدم میفهمد که مطلب، مطلب معتبری است. همینجور [این مطالب را] ننشستید مثلاً برای خودتان بسازید، ببافید.»
امام حسین علیه السلام با اصحابشان حرکت کردند به سمت لشکر دشمن و «بین یدیه بریر بن خضیر الحمدانی»، یکی از افرادی که در محضر امام حسین علیه السلام بود، جناب بریر بود. امام حسین علیه السلام به بریر فرمودند... ببینید! عظمت یک شخصیت را نشان میدهد اینها. در عین حال روش امام حسین و سیره امام حسین را نشان میدهد. حضرت میخواست اتمام حجت کند با اینها. راهی برای اینکه فردای قیامت اینها بگویند: «ما نمیدانستیم و نفهمیدیم و معلوم نبود و حق با کیست؟» هیچ راهی نگذاشته. امام حسین علیه السلام هرکه تو لشکر عمر بن سعد ماند، حجت بر او تمام شده و قطعاً جهنمی است. در این تردیدی نیست. حالا نادانهایی میگویند: «خود یزیدش معلوم نیست جهنمی باشد. اجتهاد کرده.» ببینید چقدر آدم باید شیر خام خورده باشد که از این حرفهای این شکلی بزند. میگویند: «آره، هم یزید در بهشت، هم امام حسین. یزید اجتهاد کرد، خطا کرد. امام حسین اجتهاد کرد، درست [عمل کرد]. این یک ثواب میبرد، آن دو ثواب میبرد. جفتشان تو بهشت.» آدرس نمیدهم کی گفته. در کدام کتاب. همینهایی که ازشان نقل میکنیم اینها را، همینها خودشان میگویند که اینها تو بهشت [اند]. نادانی است دیگر.
امام حسین علیه السلام اتمام حجت کرد. از هر ابزاری هم که داشت استفاده کرد برای اتمام حجت که اینها برایشان معلوم بشود حق با کیست. خب جناب بریر «سید القراء» بود. اعتبار داشت. عرض کردم خیلی از اینهایی که تو لشکر دشمن بودند شاگردان قرآن او بودند. از وجاهت و اعتبار او خواست حضرت استفاده کند. [گفت:] «بیاید تو میدان.» اونایی که به قرآن احترام میگذارند، به معلم احترام میگذارند؛ اگر شک و شبههای دارند، ببینند آقا مگر نمیگویید «ما خارجی هستیم؟»، مگر نمیگویید «ما از دین بیرونیم. مخالف قرآنیم؟» این آقا که «سید القراء» [است]، این که معلم قرآن است. این هم بیدین است؟ این هم از دین خارج است؟ اینی که توی تقوا و تهجد و پارساییاش شما حرفی ندارید. این چی؟
امام حسین به بریر فرمودند: «یا بریر! کلّم القوم و انصحهم.» حرف بزن نصیحتشان کن. بریر آمد نزدیک این لشکر عمر سعد ایستاد. اینها آمدند نزدیکش. دورش کردند. «یا هؤلاء اتّقوا الله.» آی شماها تقوا داشته باشید. «فان آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم —دست شما درد نکنه— قد اصبحوا بین اظهرکم.» این خانواده پیغمبر را ببینید امروز صبح تو چه وضعیتی اینها قرار دارند. «هؤلاء ذریّته و عترته.» اینها ذریه پیغمبرند، عترت پیغمبرند. «و بنات و حرمه.» دختران پیغمبرند، حرم پیغمبرند. «فَهاتوا ما عندکم.» [با] خانواده چهکار میکنید؟ ناموس رسول الله اینجاست. میخواهید با اینها چهکار کنید؟ با حسین و خانواده چهکار کنی؟
اینها گفتند: «ما نمیخوایم کاری کنیم. ما فقط میگیم که حسین بن علی را به ما تحویل بدهند. ما هم حسین بن علی را تحویل عبیدالله بدهیم. کاری نداریم.» مثل اینکه – دور از ساحت اباعبدالله، دور از ساحت اباعبدالله – انگار دنبال یک مجرم میگردد. [گفت:] «کسی کار نداریم. «لا یریدون غیرُه منکُم.» کار ندارم به شما. کار دارم با [فقط] او. کار ندارم با شما.» خوب ببینید! این جناب بریر عاقل و دانا و با غیرت. [گفت:] «ما تحویل عبیدالله [بدهیم]، عبیدالله هر کاری خواست میکند. ما کارهای نیستیم.» [گفت:] «برگردید! لااقل چرا محاصره کردید؟ نمیگذارید کوفه برود؟» این عین عبارتی است که [خوارزمی] همین را گفت کتاب [مقتل الحسین]، لشکر عمر سعد. خیلی هم حرف عاقلانهای است. آقا میگویید: «ما نمیگذاریم برود کوفه.» خیلی خب، بگذارید برگردد مدینه. لااقل راهمان را وا کنید برگردد. «یا اهل الکوفه! وای به حالتان مردم کوفه. انسیتم کُتُبَکُم الیه؟» یادتان رفته چه نامههایی نوشتید برایش؟ یادتان رفته چه عهدی کردید باهاش؟ خدا را شاهد گرفتید برای اینکه کمکش میکنید. «ویلکم، دعوتم اهل بیت نبیکم.» خانواده پیغمبر را دعوت کردید، آمدید میگویید که: «ما فقط میخواهیم ببریم تحویل عبیدالله بدهیم.» شما که روز اول نامه دادید، گفتید که...
اینجاهاش خیلی تعابیر جالبی است: «و حَلاتُموهُ انواعَ فراتِ الجاری و هو مبذول.» چرا این آب فراتی که به روی همه باز است، به روی او بستید؟ «یَشرَبُ منه الیهود و النصاری و المجوس.» یهودی و نصرانی و مجوسی از این آب میخورد. پسر پیغمبر حق ندارد از این آب بخورد؟ اینجاش خیلی تعبیر عجیبی است: «و تَردَحُ منه الکلاب والخنازیر.» سگ و خوک از این آب میخورد. بعد به روی پسر پیغمبر [این] آب را بستید. «بئسَ ما خَلَفتُم محمداً فی ذریّته!» چقدر بد کردید با فرزندان رسولالله. «ما لَکُم؟» چه مرگتان است؟ «لا سقاکم الله یوم القیامه.» خدا سیرابتان نکند روز قیامت.
«فبعث القوم أنتم.» چقدر مردم بدی هستید شما. اینجا چند نفر پا شدند. گفتند: «دیدند جوابی ندارند بهش بدهند.» حرف، حرف منطقی بود. عاقلانه بود. چقدر با ادب بودن. حرف که میزدند چقدر این حرف، حرف متقن، دقیق، قول سدید [بود]. لشکر دشمن دید حرفی ندارد. برگشتم به این [بریر] گفتند: «یا هذا! ما نداری ما نقول.» برگشت گفت: «الحمدلله الذی زادنی فیکم بصیرهً.» شکر خدایی که به من بصیرت داد. مثل شماها نیستم. «اللهم انی ابرا الیک من فعال هؤلاء القوم.» خدایا من تبری میکنم از کار اینها به تو. «اللهم الق بأسهم بینهم حتی یلقوک و انت علیهم غضبان.» اینها را بینداز به جان هم خدایا تا روزی که [اینها] ملاقات تو [کنند] و [تو] [بر] ایشان غضبناک [باشی]. و این حرف را که زد، لشکر دشمن تیرباران کردن جناب بریر را و ایشان هم برگشت به سمت امام حسین علیه السلام.
چیز دیگری که نقل شده از این بزرگوار، امام حسین علیه السلام در منطقه «ذو حسم» خطبه خواندند که این البته وقت دیگری عرض شد. در یک جلسه دیگری و چند نفر پا شدند مجدد با حضرت بیعت [کردند]. یکیشان زهیر بود. اول زهیر بود، بعد نافع بن هلال بود، بعد بریر پا شد. عبارات را ببینید! خیلی اوج معرفت اینها را نشان میدهد. جناب بریر به امام حسین علیه السلام عرض کرد: «والله یا بن رسول الله!» پسر پیغمبر، به خدا قسم، «لقد مَنَّ الله بک علینا.» خدا به ما منت گذاشته. ما منت به تو نداریم که کنار تو داریم میجنگیم. ازت دفاع میکنیم. تو به ما منت گذاشتی. خدا منت گذاشته. اجازه داده ما جانمان را فدایت کنیم. ما افتخار میکنیم اعضای ما برای تو تکهتکه بشود. «ثم یکونُ جدّکَ شفیعنا یوم القیامه.» روز قیامتم جد تو شفاعت ما [کند]. چه معرفتی است! چه عشقی نسبت به امام حسین علیه السلام دارد!
یکی دیگر از چیزهایی که در مورد این بزرگوار هست که خب یک سری شبهات هم اینجا مطرح است، این را عرض بکنم. بحث مهمی است. بعضی مطالب را ماها نمیگوییم. میگوییم که اگر اینها را بگوییم شبهه میافتد برای مردم. لذا بعضی [چیزها در] عاشورا [بود که] نسبت بهش ما ساکت بودیم. خب دشمنان ما میآیند اینها را پیدا میکنند توی آثار ما، بعد منتشر میکنند. بعد شبههافکنی میکنند. شبهه پیش میآید تو ذهن مردم، تو ذهن جوانان. یکی از شبهاتی که نسبت به عاشورا هست این است: گفتند که امام حسین علیه السلام خب وقتی میخواستند روز عاشورا به شهادت برسند، حضرت [به] ملاقات خدا میخواست برود دیگر. حضرت در آراستهترین وضعیت خودش را قرار داد. امام حسین علیه السلام شب عاشورا بهترین وجه خودشان را قرار دادند و تا جایی که توانستند به سر و وضع ظاهری خودشان رسیدند و زوائدی که به تنشان بود، موهای زائد و اینها را [با] وسایلی که هست، با داروهایی که هست، حالا به قول ماها با نوره، حضرت تمیز [کردند]. خب این برای بعضیها سؤال شده. افرادی بودند که شب عاشورا این کار را کردند. البته تعداد زیادی نبودند، نهایتاً دو سه نفر توی شهدای کربلا این کار را انجام دادند. برای بعضی سؤال شده که: «خب مگه آب بوده شب عاشورا که اینها این کار را کردند؟» آقا ما این همه داریم گریه و ناله میکنیم. همین الان همین جملاتی که خواندیم از صبح عاشورا، جناب [بریر] پا شده گفته آقا آب را بستید. شب عاشورا با کدام آب اینها این کار را کردند؟
یک شبههای است. دیدم بعضی جاها این شبهه را انداختند و آمدند با همین مانور دادند، بعضی از دشمنان، که: «اینها این همه گریه میکنیم برای امام حسین! بابا اینها! ببین اینها آب، تشنه نبود. امام حسین آنقدر آب داشتند که حتی شب عاشورا رفتند از این کارها هم کرده [اند]!» خب این مغالطه است. چند تا جواب [دارد]. خدا رحمت کند مرحوم آقای ریشهری را. انشاءالله روحش شاد باشد. ایشان آثار خیلی خوبی دارد. یک کتابی دارد از «صحیح من مقتل سیدالشهداء». هزار و تقریباً دویست سیصد صفحه، شاید هم بیشتر، ۱۴۰۰ صفحه. کتاب بسیار خوبی است. بنده سالها با این کتاب مأنوس بودم. بسیار کتاب خوبی است. زحمت کشیده. توی این کتاب این شبهه را ایشان آنجا مطرح کرده. چند تا جواب داده. جوابهای خیلی قشنگی هم [داده]. جوابهایی که ایشان داده سه چهار تا جواب [است].
جواب اول این است که اصلاً نوره برای اینکه تبدیل به خمیر بشود، نیازی به آب لزوماً ندارد. ایشان میگوید که مثلاً مشک. مشک برای عطر استفاده میشود. خب این هم رطوبت دارد دیگر. این هم اگر بیندازیم با نوره قاطی بکنم، نوره را تبدیل به خمیر میکند. خب لشکر امام حسین آب نداشته [اند]. با روغن مثلاً یا با چیزهای دیگری تبدیل به خمیر کردند. نکته اول. دقت داشته باشید. نکات بسیار مفیدی [است]. خیلی کمک میکند [این] بحثها.
نکته دومی که ایشان میگوید این است که اصلاً عاشورا در لشکر امام حسین علیه السلام تا یک حدی آب بوده. آب غیر شرب بوده. آب غیر شرب را میخوردند. اینها که تشنه بودند، مضطر بودند. آب غیر شرب را اگر میخوردند، مریض میشدند، مسموم میشدند. این آبش آبی بوده که برای یک سری استفادههای خاص میشده ازش استفاده کرد، ولی قابل [شرب نبوده].
نکته دیگر این است که حتی آب شرب هم یک مقداری بوده. برای اینکه چند بار توی سپاه امام حسین علیه السلام اینها زدند به خط، زدند به شریعه و رفتند آب آوردند، ولی آب خیلی کمی. خب شما فرض کنید یک لشکر ۲۰۰، ۳۰۰ نفره، یک مَشک آب بخواهد به اینها برسد. یک مَشک آب کی را میتواند سیراب بکند؟ تشنه بودن به این معنا نبوده که یک قطره آب به هیچ کس نرسد. البته امام حسین علیه السلام تمام این سه روز آب ننوشید. گفتند سه نفر بودند که رسماً وقتی که آب را بستند، هفتم محرم تا عاشورا، سه نفر بودند که اصلاً [آب نخوردند]: امام حسین علیه السلام، حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت عباس. این سه نفر اصلاً آب نخوردند. ولی آبی که میآمد در حدی که فقط یک حلقی تر بکند. [مقدار] بسیار کمی که به هر کدام یک مقدار خیلی کمی برسد، این مقدار آب شور [نبوده]. این مقدار بوده. حتی شب عاشورا هم ظاهراً این مقدار آب بوده. اینها پاسخهایی است که مرحوم حاج آقای ریشهری رحمت الله علیه توی این کتاب مطرح میکند.
خب حالا قضیه چیست؟ گفتند که شب عاشورا امام حسین علیه السلام رفتند برای نظافت و تنظیف بدن مطهرش. تعداد زیادی هم نبودند که این کار را کردند. کلاً شاید دو سه نفر از اصحاب امام حسین این کار را انجام دادند. یک چند نفری هم منتظر بودند که امام حسین علیه السلام از این خیمهای که برای نظافت تشریف برده بودند، بیرون بیایند. یکیاش جناب بریر بود با عبدالرحمان بن عبید ربه. اینها ایستاده بودند که امام حسین علیه السلام بیاید بیرون و بعد از امام حسین بروند و داروی نظافت استفاده بکنند. اینجا گفتند که البته بحث مَشک هم آمده. این نقلی که الان دارم میگویم برایتان، سید بن طاووس در «لُهوف» نقل کرد. البته این مال صبح عاشوراست، مال شب عاشورا هم نیست. گفتند صبح عاشورا حضرت یک خیمه جداگانه زدند و «امر بجفنه فیها مسک کثیر و جُعلَ فیها نوره.» یک ظرف مشک برای حضرت آوردند که تویش کلی مُشک بود و درش یک مقدار نوره ریختند. به حضرت یکمی هم زدند، خمیر شد. «ثم دخل لیتطلیه.» [حضرت] رفتند تو آن خیمه برای اینکه داروی نظافت را استفاده بکنند. با بدن مطهر و تمیز به ملاقات خدای متعال.
این بزرگواران پشت در خیمه ایستاده بودند که خب یک مقداری درست شده بود دیگر. در حد مثلاً شاید چهار پنج نفر جواب میداد این مقدار نور. حضرت بیایند بیرون که بروند استفاده کنند. اینجا میگوید که بریر همش شوخی میکرد. کی؟ صبح عاشورا هی با این عبدالرحمان شوخی میکرد. عبدالرحمان برگشت گفت: «یا بریر! ا تضحکو؟ بابا تو این وضعیت تشنگی، فشار جنگ، غربت، خستگی، مظلومیت امام، وضعیت خانواده امام حسین، محاصره جنگی، چرا میخندی؟ چرا شوخی میکنی؟ «ما هذه ساعه الضحک و لا باطل.» الان که وقت خنده و شوخی نیست.» جناب بریر را ببینید! این اوج ایمان و شادی و نشاط این بزرگواران است. همان که در مورد خود امام حسین هرچه به ظهر عاشورا نزدیکتر میشد، با همه اینکه بلاها و فشار بیشتر میشد، حضرت شادابتر میشد، بشاشتر میشد. گفتند چند تا دیگر هم بودند این شکلی بودند. حبیب هم این شکلی بود، بریر همین شکلی بود. اینها علامت ایمان [اند]. اینها را دارم عرض میکنم برای این نکته. ما ماشینمان پنچر میشود به خدا و ولایت فقیه و قبلیها و بعضی وقت [توهین میکنیم]. اینها هرچی بیشتر تو فشار قرار میگرفتند، هی این جوهر ایمان خالصتر، سبکتر، آسمانیتر بود. اینها علامت ایمان [اند]. مؤمن این شکلی [است].
میگوید جناب بریر برگشت جواب داد. گفت: «لقد علم قومی. خانواده من، قوم من میدانند که من اصلاً نه در جوانی، نه حالا که پیر شدم، هیچ وقت اهل شوخی نبودم و «و انما افعل ذلک الآن استبشارا بمسیرنا الی الجنه.» چرا آنقدر میخندم؟ خیلی خوشحالم بابت این عنایتی که خدا دارد در حق ما. همان که به امام حسین گفته بود: «خدا به ما منت گذاشت. ما برای تو تکهتکه میشویم.» این باورش بود. خیلی خوشحالم. خدا باب شهادتمان را برای ما باز کرده کنار امام حسین علیه السلام. تا دقایقی دیگر کنار حضرت به شهادت میرسیم. تا ابد با امام حسینیم. اصلاً در پوست خودم نمیگنجم. «فوالله» به خدا قسم «ما هو الا» فقط یک چیزی الان داریم «با شمشیر میرویم سمت این دشمن. نعالجهم بها ساعه.» چند دقیقهای با اینها درگیر میشویم. «ثم و نسربا الی الجنه.» بعد به همسران بهشتی میرسیم. [منظورش] همسر بهشتی [نیست]. اهل شهوات و این حرفها بودن [نیست]. منظورش این است که داریم نعمتهای بهشتی، یک خوشی ابدی، راحتی ابدی میرسیم. مرام و منطق جناب بریر بود این بزرگوار.
اینه که چند باری هم که صحبت کرد با لشکر دشمن، از عطش امام حسین علیه السلام [گفت]. از خودش نگفت: «من در فشارم، ما فلانی. من اینم.» من [او را] هیچ نخودی نمیدیدم. اینها همه دردشان و غصهشان امام حسین علیه السلام بود و مصائب و گرفتاریهای امام حسین علیه السلام. و بین همه این سختیها، عزیزان، عطش امام حسین علیه السلام نسبت به همه گرفتاریهایی که امام حسین داشتند، از همه اینها شدیدتر [بود]. همه غصه این اصحاب در همین عطش امام حسین علیه السلام، تشنگی شدیدی که گفتند لبهای مبارکش ترک ترک و گفتند از شدت تشنگی، همان جملهای که جبرئیل به حضرت آدم گفت وقتی توبه آدم قبول شد. شنیدید حضرت آدم سالها توبه کرد و گریه کرد ولی این گریهها باعث نشد در درگاه الهی بخشیده [شود]. خدای متعال جبرئیل را [فرستاد]. جبرئیل نازل شد. گفت: «آدم! خدا را به این اسامی قسم بده.» نام پیامبر را گفت، نام امیرالمؤمنین را گفت، نام فاطمه زهرا را و نام امام حسن را و گفت بگو: «یا قدیم الاحسان، به حق الحسین.» حضرت آدم تا این نام را شنید، اشکش جاری [شد]. تا این اشک جاری شد، خطاب رسید: «جبرئیل! به آدم بگو بعد از این همه سال، الان توبهات را بخشیدم با این اشکی که ریختی. توبهات را بخشیدم.» بشارت داد به حضرت آدم که بخشیده شدی، ولی دید آدم خوشحال نشد. «بخشیده شدی.» آدم گفت: «من دیگر اصلاً به بخشش کار ندارم. تو به من بگو این چه نامی بود که تا تو گفتی «یا قدیم الاحسان به حق الحسین»، آتش در دلم، به جگرم سوخت از این نام. این چه نامی بود؟» اینجا جبرئیل برای حضرت آدم گزارش داد که این نام چه نامی است و چه اتفاقاتی رخ میدهد آنجا. چه روضهای را خواند.
عزیزان! نشان میدهد در رأس همه روضههای اباعبدالله، همین روضه است. گفت: «آدم! از نسل تو پیامبری میآید در آخرالزمان. او نوهای خواهد داشت به نام حسین. این حسین را مردم کوفه دعوت میکنند که از او حمایت کنند ولی راه را بر او میبندند. بین دو نهر آب با لب تشنه سر از تنش جدا میکنند. خانوادهاش را اسیر میکنند.» نمی [تواند] یک قطره آب به گلوی مبارکش برسد. آدم! بگذار برات بگویم عاشورا این حسین چه خواهد کشید! اگر باشی روز عاشورا و ببینی حسین را، میبینی که از شدت عطش چشم مبارکش دیگر کار میافتد. آسمان را دود میبیند. فدای عطش امام حسین علیه السلام! عرض [امروزم] همین یک خط باشد.
امام سجاد که ایام شهادتشان است، وقتی آمدند پیکر مطهر اباعبدالله را دفن کردند، قبری که آماده کردند، در آن قبر گذاشتند. با خط مبارک یک جملهای روی این قبر نوشتند. که این قبر [را] گل کردند و روی این گل یک چیزی نوشتند. خب شما میدانید روی هر [قبر] بارزترین ویژگی که آن شخص داشته، یک معرفینامهای که بشود مثلاً میگویند: «فلان مسجد را وقف کرده.»، «فلان دانشگاه را ساخته.»، «فلان ویژگی را داشته.» امام سجاد علیه السلام یک خط نوشتند در توصیف اباعبدالله. نوشتند: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب.» این قبر حسین بن علی است. چه ویژگی برایش گفتند؟ «الذی قتلوه عطشانا.» این قبر آن آقایی است که با لب تشنه سر از تنش جدا کردند. السلام علیک یا اباعبدالله. بابی انت و امی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لاجعله الله آخر العهد منی لزیارتک. السلام علی...