پیشگامان شهادت
سلیمان بن رزین
غلام امام حسین علیه السلام
نامه بر امام به بصره
قبر ایشان معلوم نیست
چه طور ابن زیاد اوضاع شهر را به نفع خود کرد؟
عبدالله بن یَقطَر
برادر شیری امام حسین
شهید بسیار مظلوم و غریب
نامه بر جناب مسلم به سمت امام حسین علیه السلام
قبر ایشان مشخص نیست
قیس بن مُسَهَّر
بسیار شجاع و جسور
کارستان جناب قیس بر منبر کوفه
نقل های متفاوت در سفر جناب مسلم به کوفه
چندین بار نامه را به امام حسین علیه السلام رسانده
چگونه این همه آدم با امام حسین بیعت کردند؟
خفقان عجیب و غریب کوفه
داعش ادامه دهنده راه بنی امیه
بر سر دو راهی..
توریه زیرکانه جناب قیس بن مصهر
لعن بنی امیه و ابن زیاد بالای منبر
از منبر پرتاب شد
وقتی خبر شهادت قیس به امام حسین علیه السلام رسید
سخت ترین وداع برای امام حسین علیه السلام
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
در آخرین شب این محفل و آخرین شب محرم الحرام هستیم. توفیقی شد که در این محرم، خدای سبحان توفیق داد که در محضر تعدادی از شهدای کربلا باشیم و خدا را شکر میکنیم که اجازه داد به این ذوات پاک توجه بکنیم و نام مبارکشان را بر زبان جاری کنیم.
در آخرین جلسه این بحث میخواهیم یادی کنیم از اولین شهدای کربلا که معمولاً این شهدای بزرگوار ناشناخته و مهجورند؛ خیلی کسی این بزرگواران را نمیشناسد و حرفی از این بزرگواران نیست. البته تعدادشان در نقلها مختلف است؛ پنج نفر، شش نفر. ولی میتوان گفت سه نفر از این شهدای اصلی هستند که اینها نامهرسان امام حسین (علیه السلام) و پیک امام حسین (علیه السلام) بودند و واقعاً هم خطر کردند، این سه بزرگوار جان مبارکشان را دادند برای انتقال این نامهها.
اولین شهیدی که نام مبارکش را میآوریم، جناب "ابوذین سلیمان" است. ایشان گفتند که خادم امام حسین (علیه السلام) بود، به تعبیری گفتهاند که برده امام حسین بود؛ سلیمان مولی الحسین، یعنی عبد امام حسین (علیه السلام) بود و اولین شهید نهضت امام حسین (علیه السلام) به شمار میآید. ایشان کسی بود که نامه امام حسین (علیه السلام) را برد برای اهل بصره. امام حسین (علیه السلام) از اهل بصره دعوت کردند. اولین شهید این بزرگوار است.
نامه امام حسین (علیه السلام) را برد برای اهل بصره. میدانید عبیدالله، اول فرماندار بصره بود. با حکمی که یزید برایش زد و دیدند کوفه دارد از دست میرود و جناب مسلم و قضایایی که پیش آمد، "نعمان بن بشیر" آن موقع حاکم کوفه بود. یزید ملعون دید اوضاع خیلی به هم ریخته است و کوفه را کسی نمیتواند جمع بکند. حکم زد برای عبیدالله. عبیدالله ملعون هم "قلع و قمع" کرد، یعنی از همان اولی که وارد کوفه شد، قتل عام کرد و دستور داد؛ چون قبیلهای بودند دیگر اینها. گفت: «اگر یک نفر از هر قبیلهای ببینم که پشت حسین ایستاده و میخواهد از مسلم حمایت کند، رئیس قبیله را جلوی در خانهاش به میخ میکشم.»
روسای قبایل را جمع کرد، گفت: «اولاً که جیرهی حکومتیتان را قطع میکنم و از هر قبیلهای اگر سرباز ببینم، رئیس قبیله را اعدام میکنم.» هر رئیس قبیله مجبور شد کل قبیلهاش را جمع بکند و اگر هم در قبیلهاش کسی بود با امام حسین (علیه السلام)، رئیس قبیله معرفی میکرد، میفروختش که «این در قبیله ما است، آدم نمیشود». این شکلی در ساعت خیلی کم، در چند روز، عبیدالله شهر را جمع کرد، قلع و قمع کرد و به فجیعترین شکل اعدام میکرد هر کسی را که ذرهای اگر احتمال میدادند که این با حضرت مسلم و نهضت امام حسین (علیه السلام) همراه است.
عبیدالله ملعون اول در بصره بود، قبل از اینکه حکم کوفه برایش بخورد، فرماندار بصره بود که این جناب سلیمان از جانب امام حسین (علیه السلام) نامه آورد برای اهل بصره. اینها را دعوت به یاری امام حسین (علیه السلام) کنند و یک ملعونی آمد و خبر داد که حالا برخی اسمش را گفتهاند "منذر بن جارود". این آمد به عبیدالله خبر داد که این نامه را جناب سلیمان آورده و گرفتند و نامه را با او گرفتند و سر مبارکش را از تن جدا کردند. این اولین شهید نهضت امام حسین (علیه السلام) و شهید غریبی است که امشب نامش را آوردیم و انشالله از غربت درآید و انشالله در آن شبی که همه ما نیازمندیم برای اینکه از غربت در بیاییم این شهید بزرگوار به همراه اربابش اباعبدالله الحسین، انشالله دست همه ما را بگیرد.
این شهید اول، این نامهرسان امام حسین بود به بصره. دو تا شهید هم امام حسین دارند که نامهرسان بودند، اینها به کوفه. که البته بحث است که این دو نفر، دو نفرند یا یک نفرند؟ برای اینکه وقایعی که در مورد این دو نفر رخ داده بسیار شبیه هم است. نحوهی دستگیریشان، اعدامشان، شهادتشان خیلی شبیه همدیگر است. لذا خیلی از آقایان، خیلی از علما و مورخین احتمال دادهاند که اینها دو نفر نیستند، یک نفرند، ولی برخی هم گفتهاند نه، شواهد نشان میدهد که اینها دو نفرند.
جناب آقای دکتر "سنگری" که این شبها از کتاب ایشان استفاده میکردیم (البته یکی از منابع بود، از کتابهای دیگری هم استفاده میشد)، میفرمایند که دو نفرند ولی تفاوتشان در یک داستان دیگری است، این وقایعی که نقل شده در مورد شهادت اینها، همش مال یک نفر است.
ببینید این دو نفر، نام مبارکشان این است: نفر اول "عبدالله بن یقطر" که البته اسم ایشان "یغطر" و "بغطر" هم خوانده شده است. "عبدالله بن یقطر" ایشان برادر شیری امام حسین (علیه السلام) بوده، همسن امام حسین بوده، با هم بزرگ شدند و مادر ایشان یک دورانی دایهی امام حسین (علیه السلام) بوده و در زیارت ناحیه هم که حضرت سلام دادهاند به ایشان، به عنوان "ربیع الحسین" یعنی همشیر حسین، برادر همشیر، یاد کردهاند (امام زمان از عبدالله بن یقطر). ایشان یک شهید است.
یک بزرگوار دیگر "قیس بن مصهر" است. ایشان هم "مصهر" و "مضهر" نام مبارکش خوانده شده است. جناب "قیس بن مصهر" تقریباً ۳۵ سال سن داشته، "عبدالله بن یقطر" تقریباً ۵۷ سال سن امام حسین (علیه السلام) را داشته است. و ویژگیهایی که از این دو نفر گفتهاند متفاوت است، ولی نحوهی شهادتشان را تقریباً یکی نقل کردهاند. دکتر "سنگری" میفرمایند که نه، این شهادتی که نقل شده مال عبدالله بن یقطر نیست، مال قیس بن مصهر است.
در مورد کیفیت شهادت عبدالله بن یقطر ما خبر نداریم و بهتر است که اینطور بگوییم: بگوییم که قیس بن مطهر نامهی امام حسین را به کوفه میآورد که دستگیرش کردند و اعدامش کردند، که عرض خواهم کرد و به وضع فجیعی هم این بزرگوار را کشتند. و از غربت و مظلومیت این شهید این است که ما قبری از این بزرگوار سراغ نداریم؛ شاید بشود گفت تنها شهید کربلاست که ما ایشان و جناب سلیمان را هم (که ما قبر این بزرگوار را نمیدانیم کجاست).
چون شهدای کربلا، آنهایی که در کربلا کشته شدند همه در آن قبر دسته جمعی که گودال بزرگی که بنی اسد کندند، یک قبر هم هست در کربلا، در چند قبر دفن نکردند. یک قبر بزرگ کندند، یک چالهای در واقع کندند، همه بزرگواران را بدون غسل و کفن با همان تجهیزات خودشان توی قبر دفن کردند. افرادی که قبر داشتند فقط امام حسین (علیه السلام) بودند، حضرت علی اکبر، "حبیب بن مظاهر" و حضرت عباس (علیه السلام) را در قبرهای جدا دفن کردند.
این بزرگواران حتی قبری هم ازشان نمانده است. در کوفه به شهادت رسیدند. معلوم نیست عبیدالله ملعون این بزرگواران را کجا دفن کرده است: قیس بن مصهر و عبدالله بن یقطر و جناب سلیمان. همگی شهدای بسیار مظلوم و غریب نهضت امام حسین (علیه السلام) هستند که عرض خواهم کرد امام حسین در شهادت قیس بن مصهر گریستند؛ اشک مبارکشان جاری شد، وقتی خبر شهادت او را شنیدند.
و عبدالله بن یقطر، تفاوتش گفتند این است: پس قیس بن مصهر نامهی امام حسین را به کوفه میبرد، دستگیرش کردند و کشتند. عبدالله بن یقطر نامهی مسلم را از کوفه برای امام حسین میبرد که دستگیرش کردند و کشتند. تفاوتی که برای این دو بزرگوار گفتهاند به این کیفیت است.
جناب عبدالله بن یقطر، عرض کردم ایشان همشیر بوده با امام حسین (علیه السلام)؛ ولی این هم با نقلهای تاریخی باز جور در نمیآید، چون طبق بسیاری از نقلهای تاریخی امام حسین (علیه السلام) از هیچ زنی غیر از حضرت زهرا (سلام الله علیها) شیر ننوشیدهاند. و لذا برخی در همین مسئله خدشه کردهاند. برخی هم گفتهاند نه، دایه داشتند، هم امام حسن هم امام حسین دایه داشتند و مادر عبدالله بن یقطر دایهی امام حسین بوده است.
به هر حال اینها نقلهای تاریخی است که باعث میشود که برخی مطالب یک کمی ابهام پیدا کند و این هم از آن بحثهای بسیار مبهم است. اصل قضیه و اصل داستان درش بحثی نیست که امام حسین (علیه السلام) ارسال کردند پیکی را به سمت کوفه و داستانهایی که در آنجا رخ داده، که باید عرض کنم.
پس این هم شد عبدالله بن یقطر. و نفر بعدی هم جناب "قیس" انسان بسیار باصفا و با دل و جرئتی بوده است. این ویژگی بارز این شهید، دل و جرئت این شهید است. یک کاری کرد در کوفه، کارستان! یک حرکت عجیب و غریبی کرد در کوفه که عرض خواهم کرد. از منبر عبیدالله استفاده کرد، یک حرکت عجیبی کرد که دیدند او را سر منبر کشتند، از همانجا پرتش کردند. دل و جرئت اینها واقعاً قابل تحسین است.
در آن وضعیت خفقان و قتل عامی که در کوفه بود، این بزرگوار به کرات نامه میبرد و میآورد. فاصله یک کیلومتر، دو کیلومتر نبود. اول از کوفه رفت مکه، نامه برداشت، برد نامهی کوفیان را برای امام حسین (علیه السلام). بعد که در ماه مبارک رمضان بود، رسید مکه، سه روز توقف کرد. خدمت شما عرض کنم که آنجا (مکه) امام حسین (علیه السلام) ایشان را با جناب مسلم (اولین نامهای که اینها نوشتند امام حسین را دعوت بکنند در کوفه که حبیب بن مظاهر و سلیمان بن صرد از شخصیتهای مطرح کوفه بودند)، اینها قیس را فرستادند که نامه را برد برای امام حسین. رفت آنجا. آنجا امام حسین (علیه السلام) ایشان را همراه با حضرت مسلم فرستاد به سمت کوفه که سفر بسیار سختی را همین داشتند.
نقلهای عجیب و غریبی ما داریم. این بزرگوار وقتی که از مکه خواست حرکت کند، برخی نقلها این است که دو نفری راه افتادند با حضرت مسلم. برخی نقلها یکی دو نفر دیگر هم (چهار نفر) اینها دو تا راه بلد همراه خودشان انتخاب کردند، چون حضرت مسلم وارد نبود به راه مکه تا کوفه و قرار شد اینها از راههای میانبر اینها را به سمت کوفه برسانند. در مسیر مشکلاتی خوردند. این دو نفری که راه بلد حضرت مسلم (علیه السلام) بودند، از شدت تشنگی تلف شدند و از دنیا رفتند و مشکلات دیگری پیش آمد.
البته بعد این داستان، قضایایی نقل شده که دیگر آنها را نقل نمیکنم که شبهه برایتان ایجاد نشود، چون طبق برخی نقلها حضرت مسلم نامهی استعفا دادند به امام حسین (علیه السلام) در آن قضیه، خیلی دیدند سفر بسیار سنگین است. البته از باب این نبود که از مسئولیت فرار کند، دید واقعاً طاقتفرساست. و برخی هم قبول ندارند این داستان را. به هر حال آنجا دوباره حضرت مسلم نامه نوشت برای امام حسین که آقا قضیه این شکلی است، این همراههای ما اینجور تلف شدند. با سختی، اینها خودشان را به یک منطقهای رساندند و گفتند آقا سفر بسیار سختی است.
قیس دوباره نامه را برد برای امام حسین. چندین بار این جناب قیس نامه برده و آورده و این خودش خیلی نشاط و پویایی و تکاپو و تلاش میخواهد. چقدر یک انسان باید انگیزه و همت و تلاش داشته باشد و با آن سختیهایی که در این قضیه بوده، خطراتی که بوده، جان مبارک اینها در خطر بوده و عرض کردم مسیری که آمدند (در تشنگی)، با این سختی اول سفر را فقط راه آمدند و چند بار ایشان در مواقف مختلف از جانب امام حسین (علیه السلام) نامه برده و آورده.
اولش دعوتی بود که مردم کوفه کردند، که عرض کردم. دفعهی دوم با حضرت مسلم راه افتادند. اینجا امام حسین (علیه السلام) توصیههای خیلی خوبی کردند به اینها. فرمودند که راه میافتید، با تلاش، سعی میکنید کتمان کنید، مسائل امنیتی را رعایت کنید و با مردم هم با لطف برخورد کنید و اگر دیدید مردم واقعاً جمع شدند بر اینکه ما را یاری کنند، به من خبر بدهید. و اینها هم آمدند. حضرت مسلم این قضیه را دید و بیعت جمع کرد. نامههای فراوانی آمد.
یک جوانی چند شب پیش سوالی کرد که اهل این جلسه: «خب، مردم آن زمان که بیسواد بودند، چه شکلی این همه تعداد نامه نوشتند؟ مگر سواد داشتند؟»
اولاً که به این نحو نبوده که همه بیسواد باشند، حتی در خود دوران پیامبر اکرم هم یک نهضت سوادآموزی رقم خورد و خیلیها کاتب قرآن بودند. این یک نکته.
نکته دوم این است که قرار نیستش که نامههایی که ارسال میشود، تک تک بنشینند و بنویسند. پیامک گوشی که نیستش که ارسال کنند به یک سامانهی پیامکی. این یک نامهای نوشته میشود، چند نفر اسمهایشان را اعلام میکنند، زیر نامه فقط اسامی اینها نوشته میشود. امضایشان هم همین. اولاً اسامی نوشته میشود، آن موقع هم مهرشان، انگشترشان بوده، خاتمشان بوده، هر کسی اسمش روی انگشترش معمولاً حک بوده است. با انگشترش یک مهر میزده، این شده امضا. یک نامه مینوشتند، چند ده نفر، چند صد نفر امضا میکردند و مهر میزدند. گفتند ۱۸ هزار نفر این شکلی با امام حسین بیعت کردند و نامه فرستادند. شاید چند صد تا نامه بیشتر نبود، ولی اسامی توش حک میشد. اینها نامهها را این شکلی جمع کردند برای امام حسین فرستادند.
و مسلم درخواست کرد، گفت: «آقا جان، سریع بیا که اینها به بنی امیه رغبتی ندارند، شرایط برای شما مهیاست، همه بیعت کردند و آمدند.»
دوباره جناب قیس، نامهی جناب مسلم را برد برای امام در مکه. دوباره امام حسین (علیه السلام) نامهای نوشتند برای اهل کوفه و حضرت مسلم. که این بزرگوار را دیگر اینجا دستگیر کردند. "حسین بن نمیر" ملعون، ایشان را گرفت. در کوفه حکومت نظامی بود و ورودیها و خروجیهای شهر را کامل بسته بودند. فقط در ورودی شهر ۴۰۰۰ تا سرباز گذاشته بود عبیدالله ملعون که کسی نتواند وارد بشود. از بیرون شهر هم سپاه گذاشته بود که از بیرون دستگیر کنند، که همین هم شد. جناب قیس را در یک منطقه بیرون از کوفه دستگیر کردند.
حسین بن نمیر ملعون، این نامهی امام حسین را پاره کرد. ایشان را دستگیر کرد، کت بسته برد برای عبیدالله. ببینید این دل و جرئت را! در آن شرایط خفقان عجیب و غریب که فقط خبر کوفه رسید به سپاه امام حسین (علیه السلام). سپاه حضرت در مسیر از هم پاشید، فهمیدند کوفه چه اوضاعی است و مردم در خفقان قرار گرفتهاند و نهضت امام حسین در کوفه شکست خورده است. اکثر یاران امام حسین (علیه السلام) در مسیر ول کردند حضرت را، همه در رفتند. وضعیت خیلی خراب است، حتماً کشته میشود. حالا ببینید این آدم چقدر دل و جرئت داشته! تک و تنها، یک نفره رفته نامه ببرد برای کوفه.
این شهید با عظمت که امام زمان در زیارت ناحیه به ایشان هم سلام داده: «السلام علی قیس بن مصهر سیداوی». حضرت به این بزرگوار سلام دادهاند. دستگیرش کردند، بعد قضایایی که پیش آمد در دارالعماره که برایتان متن آن را از نقل سید بن طاووس در «لهوف» بخوانم که مطالب بسیار جالب و عجیبی اینجا نقل شده که کمتر عرض میکنم، متأسفانه این مطالب خیلی گفته نمیشود و خوانده نمیشود.
جناب سید بن طاووس نقل میکند در «لهوف» میفرماید که: «کتب الحسین علیه السلام کتاباً الی سلیمان بن صرد.» امام (علیه السلام) نامهای نوشتند برای چند تا از شخصیتهای مطرح کوفه، "سلیمان بن صرد خزاعی" و "مسیب نجبه" و "رفاعۀ بن شداد" و جماعتی از شیعیان کوفه. قیس بن مصهر را فرستادند به سمت کوفه. که داشت میآمد، نزدیک کوفه که شد، حسین بن نمیر، این شهید بزرگوار را دستگیر کرد. برد ایشان را، اول تفتیشش کرد، نامهی امام حسین (علیه السلام) را پیدا کرد. «مزقهو» نامه را تیکه تیکه کرد. «فحمله الحسین الی ابن زیاد» بردندش برای عبیدالله. «فلما مَثَل بین یدیه» آوردنش جلوی عبیدالله.
حالا شما تصور کنید شرایط را، یک نفر اسیر است در همچین وضعیتی. پدرجد داعش بودند دیگر، بنی امیه، داعشیها ادامهی همان بنی امیه. شما تصور کنید یک نفر مثلاً نیروی نفوذی حاج قاسم سلیمانی، (بلا تشبیه) این را ببرندش پیش ابوبکر بغدادی، چه برخوردی؟
خیلی از او پرسید که «تُریٰ أنت؟» (تو کیستی؟) اسمت چیست؟ گفت: «أنا رجلٌ من شیعة امیرالمومنین علی بن ابیطالب»، قبل از این که خودش را معرفی کند، گفت: «یکی از شیعیان علی بن ابیطالب هستم، و بنه علیهم السلام و از شیعیان پسرش هستم.»
گفتند که ظاهراً از متن همین فهمیده میشود. گفتند ظاهراً خودش تیکه تیکه کرد و بلعید، این بهتر است، چون اینجا میگوید که ازش پرسید عبیدالله که چرا نامه را تیکه تیکه کردی؟ حالا یا بلعید یا تیکه تیکه کرد، ظاهراً خودش تیکه تیکه کرد. گفت: «لعلک لا تعلم ما فیه»، گفت که: «این کارو کردم که نفهمی تو نامه چی نوشتهام.» چون اسامی اینها لو میرفت. این بزرگوارها، قیس بن مصهر، جان این آقایان را نجات دادند. اینها حاضر نشدند نصرت کنند امام حسین را. البته بعداً جزء توابین شدند، بعضیهایشان. سلیمان بن صرد جزء توابین شد، آنجا به شهادت رسید. شهادتش قبول واقع بشود به فضل و کرم خدای متعال.
تنها گذاشتن یاران امام حسین. نمیخواست اسامی لو برود. نامه را پاره کرد. میخواستم نفهمی چی تو نامه است.
گفت: «مَن مَعه الکتاب و الا مَن؟» نامه از که بود؟ برای که بود؟ از که میبردی؟ برای که میبردی؟
گفت: «من الحسین بن علی»، شجاعت را ببینید: «الی جماعةٍ مِن اهل الکوفة، لا اَعرِفُ اسمائهم». از حسین بن علی میبردم برای یک تعدادی از اهل کوفه ولی اسامیشان را نمیدانم. تقیه و توریه و اینها.
اینجا عبیدالله عصبانی شد، گفت: «والله لا تفارقنی حین تخبرنی باءسمائهم»، «به خدا از من جدا نمیشوی مگر این که اسم اینها را باید بگویی. یا این کارو میکنی او تصعد المنبر، یا میروی بالا منبر، فتلعن الحسین و اباه و اخاه، یا میروی بالا منبر، حسین و پدر و برادرش را لعن میکنی، و الا اگه این کارو نکنی، قطعت إرباً إربا.» عبیدالله که با کسی شوخی ندارد، یک حیوان درنده به معنای واقعی کلمه، اگر توهین نباشد به حیوانات درنده.
قیس برگشت و گفت: «أفعل قوم.» ببین چقدر زرنگ بوده این آدم، ببین چه آرامشی، چه شجاعتی، چه دل و جرئتی. جان به فدای این اصحاب امام حسین! یکی یکی دیدنیتر، یکی یکی دلبرتر.
ولی «لعن و اگه میخوای، چشم. و اما لعن الحسین و أبیهِ و أخیه، فأَفعل.» دروغ نگفت. نه، اینجا قواعد طلبگی است. گفت: «لعن حسین و پدر و و برادرش، چشم.» خب، این لعن حسین و پدر و برادرش دروغ میشود که؟ اینجا طلبهها میگویند: اضافه مصدر به فاعل یا مفعول. لعن حسین یعنی چی؟ یعنی حسین، حسین را لعن کنم، این میشود اضافه به مفعول. یا نه، لعن حسین یعنی میروم بالا منبر، همانی که حسین لعنش کرده، منم لعن میکنم. حرف دو پهلو زدن.
گفت: «چشم، لعن حسین، چشم.» یعنی میروم بالا منبر اونی که حسین لعن کرده، لعن انجام میدهم.
فرستادنش بالا منبر. مردم جمع شدند. این مرد زرنگ و دانا رفت بالا منبر، «وصعد المنبر فحمد الله و اثنی علیه»، حمد خدا کرد، ثنا کرد. بر پیامبر صلوات فرستاد و «أکثر من الترحم علی علی و ولده»، هی طلب رحمت کرد برای امیرالمومنین و فرزندانش، هی از امیرالمومنین گفت، «عبیدالله بن زیاد و ابا»، شروع کرد لعن عبیدالله و پدرش. تریبون از عبیدالله گرفته، مردم را جمع کرده، رفته بالا منبر، پدرش را، آخر هم شروع کرد سران بنی امیه را یکی پس از دیگری لعن کردند.
بعد گفت: «أیها الناس انا رسول الحسین بن علی، من فرستاده حسین بن علیام علیکم، اومدم برای شما، و قد خلفته بموضع کذا و کذا، فاجیبوا»، گفتش که «جواب من را بدهید یا جواب امام حسین را بدهید و از این بیعت دست برندارید.» و خلاصه اینها را تحریک کرد به این که در این نهضت امام حسین بمانند.
حالا عبیدالله خودش در صحنه نبود. بهش خبر دادند. تا بهش گفتند: «این بالا منبر دارد این کارو میکند.» دستور داد: «از همان بالا منبر پرتش کنید پایین.» «فامره بالقاء من اعل القصر». حالا یا منبرش بالای قصر بوده، از همانجا پرتش کردند. یا این که دستور داد از منبر ببرنش بالای قصر، از بالای قصر پرتش کردند.
بردند بزرگوار را از آن بالا پرت کردند و نقلها اینجا مختلف است. گفتند که برخی هم اسم این ملعون را اینجا آوردند که قاضی بود و فقیه کوفه بود. اگر اسم کثیفش را پیدا کنم برایتان میخوانم که وقتی این بزرگوار را، قیس بن مصهر را از بالای قصر پرت کردند پایین. حالا الان اسمش به چشمم نمیآید. این فقیه و قاضی بود، اسمش ابن عمیر فکر میکنم بود، "ابن عمیر حمامی" یک همچین اسم. اسم کثیفش در ذهنمان هم نمونه.
گفتند که این استخوانهای قیس بن مصهر شکست، به قول ما قطع نخاع شد. از بالا که پرت شده، دارد تکان میخورد و به خودش میپیچد. این ملعون خبیث سریع آمد، خنجر را گذاشت زیر سر این. بهش گفتند: «برای چی این کارو کردی؟» گفت: «راحتش کردم، دیدم دارد اذیت میشود، راحتش کردم.»
این خبر رسید به امام حسین (علیه السلام) در "عُذیب الهجانات" که ما در دهه اول خیلی از این منطقه یاد کردیم. "تِرماه" وقتی آمد عذیب الهجانات، امام حسین (علیه السلام) پرسیدند: «کوفه چه خبر؟ و با این یار من، چه کرده؟»
گفتند: «کی آقا؟ منظورتان کیست؟»
فرمود: «قیس بن مصهر؟»
به حضرت خبر دادند. گفتند که: «آقا، این بزرگوار را اینطور گرفتند، دستگیر کردند و از بالای دارالعماره پرت کردند.»
اینجا گفتند که: «ترّقَت»، «رقّت». اینها دیدند امام حسین (علیه السلام) بغض در چشمهای مبارکش جمع شد. نتوانست بغضش را کنترل کرد، زد زیر گریه امام حسین (علیه السلام) و اشک جاری شد در شهادت این شهید بزرگوار که امشب یادش کردیم. این شهیدی است که امام حسین برای او گریه کرده و حضرت این دعا را کردند: «اللهم اجعل لنا و لشیعتنا منزلاً کریماً، خدایا برای ما و شیعیان منزل کریمی قرار بده. و اجمع بیننا و بینهم فی مستقر رحمتک، بین ما و اینها جمع کن در آن محلی که محل استقرار ماست و محل استقرار رحمت تو است. انک علی کل شیء قدیر.» و نفرین کردند این مردم را که: «خدایا شاهد باش، اینها ما را دعوت کردند که از ما حمایت کنند ولی یاران ما را و شیعیان ما را یکی یکی کشتند.»
انشالله که رحمت بیپایان خدای سبحان بر این شهدای بزرگوار باشد خصوصاً این سه شهیدی که امشب یاد کردیم و انشالله در محضر اباعبدالله، سلام ما را هم به امام حسین (علیه السلام) برسانند.
شب آخر این مجلس و شب آخر محرم با این روضه بحث خوب این شهید، شهیدی بود که امام حسین (علیه السلام) در ماتم او گریست. چند نفری از شهدای کربلا بودند که امام حسین (علیه السلام) در شهادت اینها گریست، مثل جناب حبیب، مثل همین شهید بزرگوار، مثل حضرت علی اکبر. حضرت سختترین گریهی امام حسین (علیه السلام) در فراق شهدای کربلا و سنگینترین تعبیری که امام حسین در شهادت شهدای کربلا به کار بردند، کنار بدن پارهپاره قمر بنی هاشم است. آن تعبیری که آنجا امام حسین (علیه السلام) به کار بردند، برای احدی به کار نبردند و در حالی که امام حسین کنار بدن پارهپاره عباس هیچجا نداشت که نگاه کرد به این بدن پارهپاره. فرمود: «الآن انکسر ظهری...» فرمود کمرم شکست. فرمود راه چارهام از دست رفت و دشمنم دست و زبانش به من باز شد. «وشمت بی عدوی».
اینجا گفتند باز طبق نقل مقاتل، گفتند امام حسین (علیه السلام) کیفیت این شهادت را که دید و بدن پارهپارهی قمر بنی هاشم را که دید، چون حضرت وقتی رسید طبق نقل مازندرانی، وقتی رسید بالای سر قمر بنی هاشم، دید هم دستهای او را بریدند و هم پاهای او را بریدند: «قطعوا یدیه و رجله.» دید هم دستها بریده شده هم پاها بریده شده. تا امام حسین برسند، اینها ریخته بودند سر این بدن نازنین و مبارک. و حضرت آمد اینها را فراری داد.
گفتند حضرت دوباره سوار مرکب شد، تاخت به سمت اینهایی که ریخته بودند سر قمر بنی هاشم. حمله کرد سمت اینها و مقتل اینجور نقل کرده، گفتند امام حسین (علیه السلام) شمشیر میزد و میدوید با اسب به سمت اینها، میفرمود: «أین تفرون و قد قتلتم أخی و قد قطعتم عضدی.» کجا فرار میکنید برادرم را کشتید؟ کجا فرار میکنید بازوهایم را کندید؟ و این لشکر پراکنده میشد و امام حسین (علیه السلام) طبق نقل مقتل با سرآستین، با کم (یعنی سرآستین)، با سرآستین هی اشکهایش را پاک میکرد و حمله میکرد به سمت لشکر دشمن. گفتند با یک اوضاع و احوالی که: «و بان الانکسار فی وجه الحسین،» وقتی برمیگشت به سمت خیمه، شکستگی در چهره اباعبدالله هویدا بود. این دیگر ظاهراً اعظم مصائب بود در کربلا برای اباعبدالله. از راه رسید، ستون خیمه عباس را کشید. این خیمهای که جلوی همه خیمهها بود، علمدار خیمه، سپهدار بود. خواست به این زن و بچه بفهماند دیگر این خیمه بیصاحب شد. دیگر پای دشمن به این خیمهها باز شد.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار، و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم.