‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عرض کردیم که مبحث «بداهت وجود» را از «شرح منظومه» استاد مطهری یک مروری داشته باشیم، هرچند بحث آن متقدم میشود نسبت به آنچه که خواندیم؛ اما حالا هم دوره میشود برای مباحث، چون حدود دو سالی فاصله افتاد بین درسهای آن موقع و الان. خاطرم هست سال ۹۶ بود، در مقایسه با سال ۹۷ که کلاس نداشتیم. فاصله طولانی شد. ما «اصالت وجود» را از این کتاب خواندیم، مقدماتش مانده بود. این یک دورهای میشود و بحث شناخت فلسفه غرب مطرح است که دانستن آن قطعاً مهم است؛ حالا این چند روزی که تعطیلات ۱۰ روزه داریم، بتوانیم این بخش را تمام کنیم، انشاءالله. ۲۶ صفحه از کتاب است. سعی میکنم با سرعت بیشتری پیش بروم.
ملاک بداهت چیست؟ ما گفتیم وجود بدیهی است. گفتیم بدیهی یعنی چه؟ دیشب گفتم بینیاز از... نه اینکه تعریف ندارد؛ بینیاز از تعریف تصوری باشد، میشود تعریف، میشود تعریف تصور بدیهی. منظور همین است. گفتیم در میان فلاسفه از بوعلی به این طرف که بحث کردهاند، اتفاق نظر بر این است که وجود به عنوان یک تصور برای ما یک تصور بدیهی و بینیاز از توضیح تصورات است. برای اولین بار... نکته قشنگی است، شاید برای اولین بار ما در «اصول فلسفه» گفتهایم، مطرح شده است. شاید برای اولین بار ملاک بداهت چیست؟ میگوید قبل از ما کسی نگفته از فلاسفه که ملاک بدیهی بودن و نظری بودن در باب تصورات چیست. دامنش وسیع است و کسی ذوق داشته باشد، حال داشته باشد، وقت داشته باشد، خیلی از اینها حرف در میآید. این سینا هم ندارد. رگههای کلی از بحث را گفتهام، دیگران هم گفتهاند؛ ولی اشکالاتی هست که رازی مطرح کرده و پاسخ پیدا نکرده است. الی ماشاءالله سؤالی که در این مسائل تولید میشود و جوابهای خیلی خوبی داده شده. اشکالاتی که کرده، باعث شده که بر این علم افزوده شود. اشکالات و شبهات همیشه علوم را افزایش داده است.
الان بحثهای خیلی مهمی ما در بحث معرفتشناسی کلاً در حوزه داریم، الحمدلله. و در بحث مقدمات برهان، شاید بیش از ۴۰ جلسه ما بحث کردیم که اصلاً یقینیات، متواترات نداریم، محسوسات نداریم، مجربات نداریم. شهید صدر توسعه داده که استقرائیات را هم ملحق کرده به بدیهیات. حاج آقای جوادی و شهید صدر، خیلی در مباحث فقهی و اصولی، در بحثهای علمی، در بحثهای روز ما دخالت دارند. من بعضی از این دانشجوها که میآیند، میگویند: «آقا، ما کلاً ما و شما هیچ نقطه وصلی با هم و نداریم. نمیشود؛ حوزه و دانشگاه ذاتاً با هم تفاوت و تباین دارند. وحدت هم هیچ معنایی ندارد. و اگر وحدت راهبردی باشد، آن هم که آقا یک سری کارهایی که بیرون انجام بدهیم، با هم انجام بدهیم. شما همش به تعبد کار داری، حجت و نقل. ما همش به تجربه و آزمایشگاه. آزمایش بشه، زیر میکروسکوپ بیاد. باید کشف بشه. استدلال، استقراء، اسدلال و تام باشه. این هم تام نیست. تمام مقدماتش بدیهی باشه که این هم محسوسات، مجربات و اینها رو که مجربات باید در کبرایی داشته باشد. ما ۸۰ درصد، ۳۰ درصد، ۵۰ درصد، هزار تا موش امتحان کردیم، ۸۹۰ تاش این واکنش رو نشون داد. این میشه نتیجه.»
حسرت میخورم و دوست دارم واقعاً این بحثها مطرح بشود. فرصتش را داشته باشیم. چکیده کتاب «استقراء» شهید صدر را بحث کردیم، ولی از آن بحث ما –من راضی نیستم– عرض کنم که این حوزههای جدی بحث که همه درگیری اینجاست، اینها رها شده است. میرویم سر یک چیز میجنگیم که اولاً هزار تا رزمنده دارد. حضور ما بیخاصیت است اینجا. اگر بتوانی تولید داشته باشیم و حرف برای گفتن داشته باشیم، اتفاقاتی میافتد که کف میدان حرکات و آثارش قطعاً دیده خواهد شد. و من به همین دانشگاه سوءتفاهم میکنم یکمی. نظریه شهید صدر رو وقتی تحلیل میکنم، فهمیدم عوض کرده تاریخ رو. چیکار کرده؟ دانشگاه را یکی کرده به همه استقرائیات و حجت. مبانی ارزشگذاری منطقی را عوض کرد. این نکات این شکلی که گفته میشود، نباید دست کم گرفت. خروجیها به آن معنای اینکه هرچی که اینجا داریم، درست است، فقط امتدادش بدهیم، نیست. گاهی آن نقطه اول کار... اگر خوب باشد. دعوا سر همین مباحث چالشی جدی و مبنایی است. این اگر حل بشود، مثل امام، امام اصلش، اصل تعریفش از نظام امامت و ولایت فرق میکرد، دیگر ما از ولایت بدیهیتر داریم. ولایت و امامت کی توی فقه در مورد امامت انگلت داره. کلامیها امام، امامتش رو خوب فهمیده. تعریف از امامت فرق میکند. آن تعریف کلامی از امامت سرریز میکند توی فقه. از تویش ولایت، یک نگاهی که آقا دارند توی این کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» که گفتم که کتاب بینظیری است واقعاً. این حلقه سومش دیوانهکننده است! احادیث کتمان، کتمان تشکیلاتی نسبت به همین قیام اهل بیت و مسائل این شکلی بوده و چقدر قشنگ توی روایت در میآید. این حرفها: «حدث الناس بما یعرفون». از این کلمه «حدث» همه خواندیم و میدانیم، از یک ریزهکاری میگوید: «چرا فلان واژه را کتمان کردند؟». کل معارف اسرار، همه را بیار توی فضای دیگه. کلیها و کبریهایی که داریم، درست و توش بحثی نیست. اینها را صغرا برسانیم، در حالی که خیلی محل چالش است.
فکر میکردم توی قبرستان یک دروازهای باز شد از مطلب. دیدم که روح، روحالقدس، روحالقدس هم شب قدر نازل میشود. فکر کنیم که شب قدر روحالقدس نازل میشود یعنی چی؟ شب قدر روح نازل میشود. روح مال کجاست؟ مال عالم امر است. یعنی شب قدر عالم امر نازل میشود. شاهکلید این ماجرای ارتباط روح میت با سوره قدر کجاشه؟ ثواب داره، پنج شش دست گل میشه، مثلاً سیب میشه، حوری میشه. تحویل مرده داده میشود. حقیقتی داره این. حقیقتش یک ماجرایی با میت داره. «تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ». بعد روح نسبتش با کل امر چیه؟ «مِنْ كُلِّ أَمْرٍ». ارواح، همه ارواح، تکثرات و تجلیاتی از آن، از روح. آن از روح شب قدر نازل میشود. مخالفین ما به تنزلش هم احتجاج کنند. میگوید خب: «علا مَن تنزل؟» بله، آن یک بحث. ولی خود روح، روحالامین. میگوید: «روحالامین». «روحالامین علی قلبی». روحالامین اصلاً باید از هرچی که ما خواندیم، یک بار در بیاییم. یعنی من واقعاً به این رسیدم، خیلی آسیب زده. روحالامین گرفتیم اضافه. از چه حیثی اضافه؟ لامیت اضافه؟ ظرفیت اضافه؟ نوعی؟ جنسی؟ چی چی؟ هرچی روحالامین بوده، شده روحالامین. یکی از مفسرین گفته که آقا این کلامالامین، کل سیستم داره. البته خروجیها میلنگد. کلی شعاری، تکراری، یک ذره جذابیت، تنوع تهش. حالا من باید چیکار کنم؟ «خیر من الف شهر». گفتند حکومت بنی امیه بوده، الف شهر. شب قدر از ۸۰ سال. اینها بهتر است. خب حالا به من چه؟ هزار بار بگم که شب قدر از ۸۰ سال حکومت، الف شهر. بعد قرآن در مورد الف شهر نظر نداره. تعریفش از الف چیه؟ تعریفش از شهر چیه؟ «خیر» چی؟ «قدر» چیه؟ دریایی میشه که علامه فرمودند: «من از یک سوره قرآن کل قرآنو میکشم بیرون». تحلیل و هیچ چیزی هم نداره آخر. نتیجهگیری هم نداره. فقط بدون من خیلی فاضلم که چقدر جولان زدم روی مطلب. به قرآن به بازی گرفتن. بیان للناسش کجا رفت؟ عربستان. علامه ساختهاش. عرب بیابانی بدوی. این مخاطب قرآن است. جلسه قرآن هفته بعد فردوسی. فرصت کردید برید اداره. سه جلسه، پنج جلسه سه ساعته. تبلیغاتش میشه. حتماً فرصت کردید. خیلی ذهن خودم خیلی به فعالیت میافتاد و چقدر مطالب داره از خود قرآن. نه جولان الکی از خود ببافی. سوره به سوره تفسیر سوره به سوره. کی دیدید که قرآن بدون مراجعه به تفسیر بخونه و بفهمه؟ فهم علامه رو حجت بدونه و اینکه روشو یاد بگیره که چه شکلی داره از قرآن استفاده میکنه. استانداردش این است. استاندارد میگوید: «المیزان فی تفسیر القرآن» ۵۰ سال ازش گذشته، ۸۰ درصد مطالب فهمیده نشده. کتاب نیست، گرامر. کلاً دو سه تا از مبانی علامه رو بسطش دادیم، خیلی حرف در میآید. کوچولو. نه. حرم قبر حسنی، کارگر. صفحه کتاب، صفحه ۳۲. نگاه و توجه بهش داشته باشید که گاهی همین مباحث آنقدر تکرار شده رو اگر از این حجاب این تکرارها در بیایم و بدیهی ندانیم و نپذیریم. آزاداندیش باشیم. کی گفته؟ برای چی فلان جمله رو گفتند؟ این قاعده که چی؟ کی گفته؟ دردش میآید پایش را خوردم؟ نقل تاریخ یک چیز قرآنی است، مبنای قرآنی است. به خودش بند باشد، بگوید من اینجوری فهمیدم. مربی آمده بود برای آقا تمرین بده. ورزش تمرین است دیگر. مطالعه، نرمش. از کجا ؟ خیلی حس خوبی است. دکتر امام گفته بود که من در عمرم بیماری متعبدتر از امام خمینی نداشتم. به هیچی اعتقاد ندارد، سنگین برخورد میکند. آن بحث خاص. وزن آن چقدر باشد. موضوع خاص باشد. رو همه چی ؟ گفتم ابتدائاً من ؟ این چشم بحث است. میگویند: امکان دارد ولی واقع نشده. استحاله، محال است هم امکان آن. چهارم این است: اگر یکیش فقط ممکن باشد و واقع شده باشد، چهارمی، اولی و دومی محال است، در سومی در وقوعش بحثی نیست. شما آبمیوه را وقتی میگیری، آب پرتقال، کُل پرتقال نداری که، جزئی آب پرتقال داری. از آب پرتقال جزئی اسم میگذاری برای همه آب پرتقالها، عامه. تغییرات فلسفه بینظیر. خیلی از مباحث ثبت و ضبط نشده. افتادگی زیاد داشت. درسهای امام خمینی بوده، فایلها ضبط نمیشده، جلسات هم در رفته. همین که رسیده عالی است. آن یک نکاتی فلسفی کلاً ریخته به هم. مبانی جدید. حجاب، سیاست، حکومت و اینها اگر نبود، شیخ انصاری بود. حالا رو امام باید حضرت امیر کار میکرد. حجاب، سیاست، حکومت، گوشت و مرغ. امام، میشنوی؟ یاد صفحه کارت ملی. آزاداندیشی خیلی مهم است. یکی از چیزهایی که از شهید مطهری برای من شگفتآور است، همین آزاداندیشیاش است. انبار علم نیست. خیلی انبار علم. باسوادند. خیلی از اینها جمع کردند. اینی که آدم اطلاعاتش زیاد باشد و قدرت هضم و ارتباطدهی اینها. آدم ملا و فاضل زیاد است. باسوادند، اقوال را حفظند. فهمید. اساتید معروف و خوب ما کسانی که شیخ انصاری میفهمند. از کجا؟ استدلال. قبح عقاب بلابیان. همه عقلا نیاز دارد به امتثاله. مامور خودش نیاز به امتثال دارد. و امتثال شما یک اتفاقی است برای او در نفس او وقوعی دارد. رضایت و غضب خدا هم مجاز. رضایت و غضب در کدام محال است؟ تردد انفعال از مقالات انفعالی و نفت نفوسی خلق کرده که در این نفوس رضایت او است. فلسفی و خیلی از مباحث ما اشاره شد. راضی نیست تحلیل نشده. بحث «دنا». روایت مقدماتی، چون سفت چیده و خوب فهمیده، اینطوری میگویند و اینطوری کار ندارد. همهاش از اول همه را خودش چیده. روایت و «من الناس من یشری لهو الحدیث لیضل عن سبیل...» و سیاق، سیاق مذمت. روایت در مقام بیان آیه. رو مبانی علامه در مقام جلیه داره. مصداق میگوید: مصداقی از مصادیق «لهو الحدیث» است. لذا اصلاً بحث ترجیح و مُطرب و فلان اینها بلاکش «لهو الحدیث»ی است که مضله. حالا طرف روایت پیغمبر بخونه، غنایی هم نخونه و اضلال هم بکنه. کتابی باشه که روایت پیغمبره. تحلیل روایت پیغمبره، اضلال. فهمیده نشده که کدام رئیس؟ از این حرفها زیاد. فقه صبی رو انشاءالله نکات خیلی خوبی هم داره. بخش غریبی که من تعجب میکنم، چطور ما «کتاب الصبی» نداریم در فقه؟ موضوع مستقلی است. خیلی موضوعات داریم. مثلاً کتاب را میگوید بحثهای فلسفی جدی دارد. بحثهای انسانشناسی جدی دارد. اقوال فراوان دارد. گفته به نیت بهشت اگر انجام بدهی، برای فقرا فتوا دادند که باطل است. طبیعت بهشت. مباحث تشکیکی. بحثهای نیت. اصلاً شما سیر و سلوک بدون کشف این تشکیک اصلاً معنا ندارد. قطعاً همین کلمه «لا اله الا الله» که طرف میگوید، یک خدای خیالی، ذهنی، وهمی. برای همان هم که عبادت قبول. چیه که میگویی نیت نباشه قبول نیست؟ «انتئولوژی» داره. قبول کاملاً. «خدا» یعنی چه؟ خدا قبول میکند. این از این عبادت قبول نیست. لن تفسیری معرکهای دارد. از فردا دیگه بلافاصله بعد نمازی که مسجد بخوانیم، بیاییم دیگه انشاءالله شروع میکنیم. رفقا! وقتی خانوادههاشون معذب نشن، باز خود همین باعث تحلیل رفتن انرژی و انگیزهها بشه. دیگه سر وقت شروع میکنیم. فخر رازی که همیشه تشکیکاتش مفید و نافع بوده که برخی میگویند زیر این آسمان ذهنی جوالتر از فخر رازی نیست. امام مسکین بهش میگویند. تشکیک، همون تشکیک لغوی است. رقص شیطان. به نظرم ۱۹ تا اشکال داره. تفسیرش ۱۹ تا اشکال میکند. خدمت شما عرض کنم که بعد اینها فلسفی به هم ریختن هندسه فکری طرف. خیلی راحت میریزند به هم افکار مختلف. انباری بود. کارگر چرک. کارن. فقط شخصیت را به لجن میکشد. فقط در ضد تعریف از یک شخصیت که یک شخصیتی که خوب بوده رو میخوام نابود کنه. اینها هنرشون نیست که. بعضی فلاسفه این شکلی. من که اصلاً بهم نمیچسبه شخصیتش رو، فکرش رو، هیچیش رو. پاسخ غزالی. غزالی شکافته شدن مسائل شده و خیلی هم از این راه کمک کرده. آن که همیشه ضربه میزند، ولی همان ضربهها کار کرده. میگوید: اصلاً معنی ندارد که یک مفهوم نظری باشد. تصورش نکردی. تصور کردی. تصور کردی ولی نیاز به تعریف داره. به اجمالی چیز داریم. تصور میکنیم تعریف میاد که به تفصیلی حلش بکنه. خیلی داره. اونو تصور کردید یا تصور نکردید؟ آیا در ذهن شما آمده یا نه؟ آیا چیزی که تصور نکردیم و در ذهن شما نیامده، یعنی مجهول مطلق؟ میگوید: اگر در ذهن شما نیامده که نه بدیهی است، نه نظری. چون شما میگویید تصور یا بدیهی است یا نظری است. یعنی چیزی که در ذهن ما تصور میکنیم یا بدیهی است یا نظری. چیزی که در ذهن نیامده، هیچ حکمی ندارد. ذهنم هم نمیتواند بهش انتقال پیدا کنه. مساوی با معلوم بودن. تصور داریم. همین تصور داشتن مساوی با معلوم بودن. مگه علم غیر از تصور است؟ علم تصوری همونه که تصور کردی و در ذهن شما هست. پس چه چیزش مجهول است؟ حرف هگل هم در زمینه «ناشناختنی» که میگوید: «ناشناختنی» اصلاً معنی ندارد. بر همین اساس نمیتواند چیزی «ناشناختنی» باشد. ذهن و خارج یکی میشود ؟. قدمای ما میگفتند که ذهن و خارج رابطه انطباقی دارند که وقتی یک شئ را من تصور میکنم، معنای ذهن من با اونی که در خارج است، منطبق باشد. همین ریکوردر توی مغز من است، انطباق کُلی در جزئی. اشکالات جدی است دیگه. ماده دارد در جایی که ساحتی است که ماده بر نمیدارد. اصلاً حضور پیدا نمیکند. تصور آب رطوبت میآورد. تصور آب رطوبت دارد. تصور آتش سوختن دارد. کلاً سوخت موثر موجود در ؟؟؟ علت تامه است. و اثر ؟ بزرگواران بافتند. و یکی از پایههای فکر، فکر هگل همین است که نمیتواند چیزی ناشناختنی باشد. یک چیزی تصور میشود یا تصور نمیشود؟ یا تصورش کردی، تصور نظری داشته باشیم. پس تقسیم بدیهی و نظری درست نیست با تصور. تصور همانطور که اشیاء عینی رو تجزیه میکند، مثلاً آب رو در آزمایشگاه به اجزای تشکیلدهندهاش تجزیه میکند. در ذهن، وقتی یک شئ را تعریف میکنیم، در واقع به یک سلسله جنس و فصل تحلیل میکنیم. پس عمل میگوییم انسان. مفهوم مثلاً تصورش نظری است. تعریف میخواهد. توی تعریف چیکار میکنی؟ اجزای این رو تعریف میکنی؛ جنس و فصل. بدیهی شدنش به این است که اجزایی برای ما کشف میشود. بله، تصورش کردیم ولی بدون اجزا. یک تصور بدون اجزا داریم، یک تصور با اجزا داریم. میشود بدیهی. الان من صندلی رو توی ذهنم میدانم چیست. پرسش نخستین، یکیش هم پرسش. بعد آن «ماه حقیقیه» بود که میآمد همین اجزای جنس. مثلاً وقتی شما خط رو تعریف میکنی، میگویی: کمیتی متصل غیر قاره که جز بعد واحدی دارد. وقتی میگویی کمیتی است، یعنی مثلاً کیفیت متصل غیر قاره است. با قید ؟؟؟. غیر قاره از قرار، مثل زمان و حرکت که قرار نداره. قید جزء یک بعد ندارد. در واقع ما این مفهوم خط رو شکافتیم و در ذهن خودمون یک عمل تجزیه و تحلیل انجام دادیم. به حق هم ارسطو یا فارابی «باب تعریفات» رو «باب تحلیل» نامیده. ارسطو و فارابی تعریف را گفتم تحلیل. قشنگ است. ما تعریف انسان، حد و رسم را نمیآورد و رسم رو هم جزو تعریف به حساب میآوری. بعد از آنور میگویند که اکثر اشیاء توی این عالم تعریف ندارد. من بحثهای مخصوصاً اعتباریات، بحث فقهی، میگوید صلاة را تعریف کن. خودداری کردن در تمام عبادات. ابراز عبودیت. جنس با یک فصل. اون فصلش اسمی است از اسماءالله که داره بروز پیدا میکنه. و چیز، تجلی اون اسم هم به سیام که صمدیت. سیام، عبودیت صمدی است. عبودیت غنی است. و خود او هم میشود مظهر صمدینی. عرفان امتداد پیدا میکند. عرفان و نافلههای سه رکعتی اونجوری میشه. نافله دو رکعتی اینجوری میشه. چرا توی چهار رکعت یا قصر میشه دورکعتی، سه رکعتی؟ قطع نمیشه؟ تحلیلش عرفانی است. فرض النبی، فرض الله، فرض النبی میافتد. فرض النبی یعنی چی؟ تعریف مسافر کیه؟ چرا خب سفر معصیت بره؟ چون هیبتالله. مسافر تخفیف میده ؟. خدا است. مسافر اگر لیاقت نداشت، خدا هیبتش را از او برمیدارد. چطور اصلش که تکلیف است. توی روزه اگر نمیدانست و خورد، این رزقالله لایحتسب بود. اعتکاف چیه؟ نماز چیه؟ که نماز جلوه الوهیت و الله همه اسماء توی روز فعلی که داره بروز پیدا میکنه. من چه جنبهای از عبودیتم داره بروز پیدا میکنه؟ من فقر و نیاز و عطش و فقر من حکایت میکنه که من صمد نیستم. هر عبادتی مخالفش میشه اون ابراز عبودیت. تعریف ندارد. صلاة تعریف ندارد. رکوع تعریف ندارد. جنس و فصل رکوع چیه که از جنس و فصل سجده جدا است؟ ساجدین، القانتین والقانتات. مقام اینها، آقا قنوت یک مقامی است که توی این قنوت شما بروز داره. مقامات مختلف در نمایشنامه بروز داره. مقام قنوت، مقام تکبیر، مقام حمد، مقام رکوع، مقام سجده. پنج تا. کسی به اینها برسه. فلسفه اجزایش چیه؟ سجده یعنی چیا. و عبودیت و ابراز عبودیت یک جزء و یک رکن ثابت در تمام افعال عبودی. ابراز عبودیت است. به علاوه جنس برای همه عبادیات تعبدی. تعبدیات توقیفی است. توقیفیه. چرا توقیفیه؟ عبادات با معاملات تفاوت دارد. آداب و صلاة. همه بزرگان نوشتند تا کجاها میرود. خدا است. جابهجا همین که چی گفته رحمالله ؟. پیدا کنید. چیکار کنم؟ تحلیلش. تعریف بالاخره برمیگردد به تجزیه و تحلیل. از اینجا معنی نظری روشن میشود. معانی که در ذهن ما میآید، گاهی به همان حالت مرکب در ذهن که هم آمده است. در ذهن ما و معلوم است برای ما از این جهت. یعنی معلوم است برای ما به حالت ترکی. مثل اینکه آب برای ما معلوم است به حالت ترکیب که در ذهن آمدن مساوی با معلوم بودن، ولی به حالت ترکیبی مجهول بودن از لحاظ شناخت اجزای آن است. یعنی ما نمیدانیم که اجزایش چیست. پس وقتی ما میگوییم یک تصور منحل میشود، چه ستونی ثبت کنیم، روشن میشود. هر تصور که بسیط باشد و از مجموعه چند تصور دیگه ترکیب نشده باشد، یک تصور بدیهی است. اگر یک عنصر ذهنی بسیط بود و وارد ذهن شد، همین وارد ذهن شد، یعنی معلوم بودن. دیگر جنبه مجهول بودن درش وجود ندارد. پس با اینکه تصور نظری هم برای ما معلوم است، ولی تصور بدیهی آن عنصر ذهنی بسیط است که قابل تجزیه و اجزا نیست. در تصور نظری، عنصر ذهنی مرکب، قابل تجزیه و اجزا ست. حل صفحه. ما روشن نکرده بودیم، ولی با مبانیشون همین حرف فعال باطن روشنی دارد. و این مطالب آنقدر خوب میفهمید و آنقدر قشنگ ؟. فلاسفه نعمتی است. دنیا باید با زبان مطهری آشنا بشود و دیوانه بشود. خواص فلسفی خیلی زبان، زبان گویایی. هارون. علامه طباطبایی فصاحتی. حرفها. رضوان خدا، مرد بزرگ. انشاءالله بحث برهانی که دارند، فردا میخوانیم که حالا چه برهانی داریم برای اینکه وجود بدیهی است. یک برهان معروف و رایج داریم و یک تقریر از حاجی. این کتاب در مورد برهان صدیقین که گفتم ۲۰۰ تقریر دارد. از قرآن کتابش رو پیدا کردم و خریدم. ۲۰۰ تقریر از آن. خیلی عالی. فقط ۴۰ تا یا ۵۰ تا، شاید حالا یا کمتر یا بیشتر. حاجی سبزواری تقریر دارد. تقریر خیلی جذاب. خدا رو از حق وجود خدا. همه چیز اثبات خالق به وجود یا به خالق. نه به مخلوق. خدا با خودش. این بخش «الناس مسلطون علی انفسهم» که یکی از ادله است. آنقدر که این طول کشید. مکاسب میخوانده طرف. درس فلسفه است، نه عرفان. خودش ؟. دانشگاه درس. شما میگویی بگذار ۱۰ جلسهای. گفت: چی میگذاری؟ گفتم کسی بلد باشه. رفقا پیشنهاد دادند. وقت دانشگاه. عرض کنم که خودش یک موضوع خیلی خوب است. خیلی میشود روش کار کرد.
در حال بارگذاری نظرات...