‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
دلیل بر تشکیک وجود عرض کردیم که دو ادعا هست اینجا: یکی اینکه وجود، حقیقت واحد است و دیگر اینکه این حقیقت واحده، مشککه و مراتب مختلفی دارد.
دکتر حائری یزدی، فرزند آیهالله حائری یزدی، اسم کتاب ایشان «هرم هستی» است. «هرم هستی»، تحلیلی از مبادی هستیشناسی تطبیقی، چاپ دومش مال سال ۶۱٫ آدم خیلی جالبی است. شاگرد حضرت امام بوده. کمرهای بوده و بعد از اجتهاد، به عنوان نماینده آیتالله بروجردی، ایشان میرود آمریکا، دکترای فلسفه غرب. دخترهای او را میگیرد و سطح دکترا، لیسانسش را، فوق لیسانسش را هاروارد، دکترایش هم از میشیگان و تورنتو با درجه ممتاز میگیرد. رساله دکترایش هم به عنوان «علم حضوری» بوده، یکی از کتب برجسته و عالی در موضوع خودش است که طی ۹ سال (دانشگاه) استاد فلسفه در غرب نوشته شده است. کتاب، ۹ سال طول کشید و در رشته فلسفه آنالیتیک (که توی این کتاب خیلی بحث دکترا میگیرد) و مؤسسات مختلف و دانشگاههای بزرگ درس داده: دانشکده الهیات دانشگاه تهران، مدرسه سپهسالار تهران (مرکز تحقیقات ادیان جهانی)، دانشگاه هاروارد، دانشگاه مکگیل، میشیگان؛ دیگه مهد فلسفه. درخواست فرست بود قبل از خواندن و رفتن اینجا میشیگان و ایشان روز ۱۸ تیر سال ۷۸ از دنیا رفته است.
آثار خیلی خوبی هم دارد و خیلی هم مسلط است. در احوال مرحوم آیتالله حاج غلامرضا فقیه خراسانی (حاج غلامرضا یزدی) که در یزد زندگی میکردند. در احوال ایشان میخواندم که برای مجلس شورای ملی، از یزد کاندیدا میخواستند معرفی بکنند، دوران رضاشاه و اینها، بعد گزینه ایشان بوده. آقای دکتر حائری حمایت نمیکند. وقتی که حاج شیخ از دنیا میرود، اولین جلسه مجلس ختمی که در تهران برگزار میشود، در مسجد بوده که همین آقای حائری یزدی که حمایت نکرد و در عین حال، اولین مجلس ختم جالبی است و این مشربِ اینشکلی آدم در فلسفه، فیلسوفها و فلسفهدانها خیلی میبیند. خوشمشربی توسعای دارند. در نظر همدیگر را هضم میکنند، همدیگر را دفع نمیکنند، با هم کنار میآیند با وجود (جالب است که). تقریرات درس خارج فقه آقای خوانساری و خارج اصول آقای بروجردی، خارج فقه آقای سید محمد کوهکمری، «الحجة فیالفقه»، کتاب «هرم هستی» و «آگاهی و گواهی»، «عقل نظری» و اینها. اسمی از کسی آمد که مختصری داشته باشیم. فایل و پیادهاش کردم.
کتاب اول، کتاب فوقالعادهای است. بررسی که میکردم از جهات مختلف، یک نکته خیلی خوبی که دارد، نکته جالبش، یکی اینکه میگوید که غرب اصولاً چیزی از تشکیک نمیفهمد و مفهوم تشکیک و مشکک، اولاً که اصولاً مال یونان نبوده و یونانیها هم نداشتند برای همین، الان هم فلسفه غرب، همرده پهلویها است و بحث نور این هم مال فلسفه ایرانی است که اشراق هم به حسب ایرانی بودنش جالب است که بدانید، شیخ اشراق ۳۸ سال عمر کرد (فکم افتاد). بوعلی ۵۵ سال عمر کرده، خب این هم کم است (با سرطان). شیخ اشراق ۳۸ سالگی، شهیدش میکنند. ۳۸ سال خیلی اتفاقات میافتد. سهروردی ایشان چون از فلسفه ایرانی گرفته توی این مباحث است.
خلاصه اینکه اصالت ماهیتی هم بوده، ولی بحث تشکیک را شیخ اشراق بحث تشکیک دارد. در منظومه میگفتیم چطور میشود شیخ اشراق محیطی، آمده تشکیک را هم گرفته. فقط از ملاصدرا بزنی توی مخلوطکن. فارابی را یادم نمیآید. بوعلی را با کی باید مخلوطکن میکرد. اگر بریزیم علامه اول میگفتند که بوعلیسینا از همه برتر اَدرَک میدانستم و بعد ملاصدرا، بعد فارابی. غیر از اینها دیگر مثلاً میرفت مرحله بعد، دیگر خواجه نصیر. فلاسفه درجه ۲ صدرایی خوشذوق. معضلات، معضلاتی را که شیخ نتوانست حل بکند، آخوند حل کرد و همه مباحث هم روی همین تیکه میچرخد. عوالم با تشکیک فقط حل میشود. عالم ماده و مثال و عقل و اینها، اینها با تشکیک حل میشود. دیگر شیخ اشراق که قبول داشته که تشکیک را در وجود میدانسته. باید یا تشکیک را در ماهیت میدانسته. استبعاد شهید مطهری را من یادمه که سر درس میخواندیم، میگفت «چطور میشود که مثلاً یک نفر که اصالت ماهیتی است (از این با توجه به آیات و روایات)، بعد آمده عوالم را چیده، توجه به این نداشته که عوالم فقط با نیروگاه تشکیکی در وجود حل میشود؟» فلسفه خوب است. خیلی مسائل را قبول میکنند. با توجه به تشیع و محرز، به خاطر همین است که حرفی ازش نیست.
فارابی چون اغلب فلاسفه اهل سنت بودند، با استدلال، یعنی هیچکس مثل فارابی نتوانسته. کتاب «المله» فارابی، مدینه فاضله را طرحش را آنجا (عجیبغریبی نیست) بستهبندی که میکند و آخر به ولایت و جزء پیغمبر و اهل بیت هم جوری تعریف میکند که نمیشود توی این قالب گنجاند اصولاً. هیچ ادبیاتی ما شاید بهتر از این برای ولایت نداشته باشیم، خیلی تمیز.
فخر رازی عرض کنم که غزالی در نقد فلسفه، خودش فیلسوف بود. خودش بوعلی هم در تشیعش، حسامالعماد میگفتش که البته خوب او توی وهابیت را میگفت دیگه. خطاب به کل اهل سنت و منتظریهاشون. اول فلسفه دست اونها بود. توی ایران آمد و خلاصه شاگرد سهروردی اهل شهر سهرورد، شهرستان خدابنده، در مراغه نزد «م.جی» تحصیل کرده. نشانههای سنی بودنش پذیرفته است. در سن ۳۶ یا ۳۸ سالگی به شهادت رسید. کی شهیدش کرده بود؟ فقهای عامه فتوا دادن. با توجه به استنادات فوق هر چند تا حدود زیادی میتواند مذهب را اثبات کند به نظر میرسد هنوز پژوهشهای زیادی در این باره باید صورت گیرد. نه تنها در فحوای اندیشه و افکار بزرگ بلکه از یک کنار، از همون اول موحد شروع میکنند میآیند جلو. شما ابتدای یونان و اندیشههای استدلالات «الولایه»، تقریری دارند که توش خیلی از مسائل حل است. بیانی دارم. کلاً بحث تشیع و اینها میرود توی یک فضای دیگری. ملاک عناد «جهنم مال معاند» «رسالةالولایه» ایشان مواجهه با معاند نیستند. که بهشتی توی منطق قرآن هم گفتهاند. حاج آقا ملاک حق و باطل، چیز نیست بلکه اضافه و استکبار است. درسته؟ خیلی دامناش وسیع میشود. مستضعفین، «ألم تکن أرض الله واسعه؟». بحث استضعاف توی یک فضای دیگر است. فلسفه غرب خبری ازش نیست و نمیفهمد.
یکی بحث حمل اولی و حمل شایع. میگوید کلاً در فلسفه غرب همه حملها حمل شایع است. میگوید «این ویروس میکروب است.» همه حملها توی ماده است. معضل را ملاصدرا حل کرده. و اگر بفهمد که حالا آقای نورالدین آشتیانی درباره از دردهایی که هیچ کتابی هم برای تعریف خیلی اثر داشتی، شناخت اشراق چی داره. اگر زبانمون را میخواندی. نثر صحبت ایران، مؤسسه اداره کالیفرنیا. حرفهای جدیدی است. حاج آقا اگر به قولی بحث علمی باشد، زود باید بگیرد. کبریتیه که بزنی توی اتاق. فلسفه چطور است؟ توی فلسفه جدید در غرب نیست. اکرام و احترام نگاه میکنیم اونجا فقط به خروجی نیچه و فلان و اینها هم از باب اینکه فلسفهشان افتاده توی تولید. از باب اینکه سرمنشاء تولیدات و خروجی سیستم اقتصادی، اگر دکارت و کانت مجبورند به امتداد پیدا کنند فلاسفه ارزش دارد. اتفاقاً هر چه فلسفه فیلسوف امتداد پیدا میکند. نتیجهگرایی دیگر کار میکنند. دیگر قانونگرایی. این اگر به پدر مدرنیسم است، دیگر سیستم قانونگرایی فعلی ختم نمیشد که اصولاً سر سوزنی هم ربطی ندارد. یعنی اصولاً سبک زندگی فعلی غرب هیچ ربطی به اون اخلاقگرایی و قانونگرایی کانت ندارد ولی اسمش این است و امتداد فلسفه به حساب میآید. از این باب است که میپرستند امثال ملاصدرا توی این مصاف چیزی به حساب نمیآید تا وقتی که تئوری ولایت فقیه امام را امتداد سیاسی دهند. کتاب خوبی هم که فلسفه سیاسی ملاصدرا را دارد. دو سه تا کتاب خوب هم در این باره نوشتهاند. داشته باشید.
فلسفه واقعاً حاج آقا بعد از ملاصدرا فلسفه ریز نشدش توی زندگی مردم. بله. هنوز هم که هنوز این معضل هستش. حیف که یک همچین فلسفهای. فلسفه ملاصدرا دارای ذوق و لطافت است. تا کسی مراتبی از سیر و سلوک را نداشته باشد نمیفهمد اصولاً بحث چی است و مردم همه که توی این سطح نیستند. مردم از شما این اتفاق را نپذیرفتهاند. عرفایی که معروف به صوفیه هستند، اینها این کار فرهنگیاش را انجام دادند. درسته؟ این اشعاری که مانده است؛ حافظ و عطار و اینها، اینها محصول فرهنگی است دیگر. یعنی قشنگ میآیند همین فلسفه صدرایی را، آمدیم بحث پیادهروی اربعین را با فلسفه تحلیل کردیم. فلسفه و عرفان با هم فیلم ها ملحق شد به همون معلوماتمون. نه، معلوم شد. به نظرم میشود این کار کرد. مثلاً خود بحث نظام اعتباریات که وحدت در عین کثرت است به کثرت در عین وحدت. نظام اعتباریات دارد ولی نظام اعتباریاتش حجاب است. پیادهروی اربعین در عین اینکه نظام اعتباریات دارد، زبانهای مختلف است، ولی عشق به اباعبدالله حجاب زبان را کنار میزند. زبان جزء اعتباریات است. شما اونجا دیگر اصولاً بحث از کسی نمیگویی «من میخوام برم پیادهروی اربعین فقط چون عربی بلد نیستم» مکان اعتباریات و ملکیت اعتباریات خارجه ولی ملکیت مالک این زمینه. ملکیت یکی از بحثهای اعتباری مهم است و حجاب نیست. ملکیت هست و حجاب نیست. دقیقاً تعریف قرآن دارد برای حج. سوره حج طراحی بکنیم که در عین اینکه مالک خانهها هستی توی ایام حج کسی مالک نیست. درها به نحوی باز اَند و هر که هر جا میتواند برود. صبا به معنای عاکف و بادی؟ هیچ ملتی نیست که حج بر مبنای وحدت در کثرت شکل گرفته است. اتل الحج. تعبیر این است. حج تعطیل کردن و پیادهروی زیارت باطن حج، حج محقق نشده توی اربعین. امتداد فلسفه خود بحث اعتباریات را تعطیل کردیم ولی بیشتر را تعطیل میکردیم. خلاصه اون بحث اعتباریات علامه خیلی فوقالعاده است. امتداد علامه است.
خلاصه حالا من دیگر به مناسبت رفتم توی بحث. این کتاب کتاب خیلی خوبی است. بخش دومش (انتولوژی غربی و هستیشناسی اسلامی) کامل تطبیق داده اینها را به هم. وجود ربطی با هستی و هستی. اینش خیلی جالب بود. وجود ربطی هستی نیست. هستی یعنی گزارههای در سای سایلنت ستیک. آنالیتیک. اینها بر مبنای اصل هستیم. نه است. واقعگرایی را از هستی جدا کرده. منظور به همون تجلیات بحث تشکیک در حقیقت نور. قواعد انتولوژی توحیدی بحث تشکیک را ابتکار صدرالدین شیرازی. جایگزینی نور به جای وجود و وجود به جای نور. ایراداتی که ملاصدرا به اشراق میگیرد و بحثهای خیلی خوب مانند قاعده مخروط و بیکامینگ مخروط افلاطونیر را بحث میکند که بین ویتامین و بینگ چه فرقی است. از نو و صنف خود وجود و از مراتب نازل وجود. به انگلیسی وجود در این مرتبه همان صیرورت و شدن است. شدن از بودن مجزا نیست. معنای وحدت وجود هم همین است. خیلی قشنگ گفته. هم خیلی ادبیات آن برعکس آشتیانی که ادبیاتش خیلی سنگینِ کُلفتِ «پدر آدم در میآید» بود، این ادبیات خیلی رقیق و نرم است و بحث تطبیقش خیلی مهم است. موتور تطبیق ندهیم با بحث فلسفه هگل و کانت و همین بحث حمل شایع و حمل اولی خیلی فوقالعاده است. حمل مفهوم بر مفهوم. تجریدش کنی که در بیرون داری و مفهوم هم بهش نگاه کنی. اگر لازم دانستید یک وقتی به انرژی کانت. معقولات ثانیه در نظر کانت اپیستومولوژی. اپیستومولوژی این مثلاً اونتولوژی اونتولوژی مال کانت. باز دوباره بحث گوستیک. بحث تفاهم. خیلی بحثهای قشنگ. چاپ دوم سال ۶۱٫ چقدر این حرفها دستنخورده مانده. چقدر معضلات فلسفه. خلقت وجود. کتابش را که نرمافزار حکمت من دارم. چاپش مال مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران. قدیم چاپ نشده. دانشجوی فلسفه، فلسفه اش خیلی نیست. دانشگاه، دانشگاه دیگر. اسفارش را یک شرحی را پیدا میکنند توی یک ترم سه جلد فارسی توی اینترنت قرار میدهند. دانلودش هم رایگان. گوگل از خدا یک وقتی بخواهد به ما بدهد هیچ موقع خسته نشدم تا آخر عمر بعد از اون عنایت. مثنوی زحمت کشید. صدای آهنگری از صبح تا شب دارد میکوبد. با آهن سر و کار دارد. لحظات آخرش شب آخر ایشان را درک کردم. به لحظات آخر. خستگی به تنم راه پیدا نکرد این بیت. لحظات آخر شنیدم. تا الان خستگی به تنم راه پیدا نکرده. تا که دستت میرسد شو کارگر، چون فتی از کار خواهی زد به سر. بیتی که شنیدم تا الان احساس خستگی. تا که دستت میرسد شو کارگر، از کار خواهی زد به سر. خیلی کتاب خوبی است. کتاب «هرم هستی». حالا کتاب آقای هاشم هستی از نظر فلسفه و عرفان. این هم خیلی کتاب خوبی است. فقط سنگین است و احتیاج به مباحثه دارد ولی این کتاب «هرم هستی» مباحثه جدی نمیخواهد. یعنی اگه مطالعه بکنیم خیلی نکته دارد. کتاب فوقالعاده قابل استفاده ای است.
این کتاب «ذهن زیبا، بازی زیبا» را من دارم. قبل فوتبال، وقتی حال و حوصلهای بود، گزارش بدهم. بحث قانونگرایی توی فوتبال، بحث شانس، نیچه فوتبال. بحث اصولاً زیباییشناسی. زیباییشناسی یکی از مباحث فوقالعاده مهم امروز است. یکی از دوستان مشورت کردم. موضوع رساله گفتم چیست؟ شما پیشنهادت چیست؟ گفتم «مفاهیم بنیادین فلسفه در رسانه». مفهوم تأثیر، القا، تأثیر یعنی چی؟ از مقوله فعل است یا انفعال؟ خرید و سیره، نسبتاً بین وجود این مثبت و مصطلحات است. آقای علامه جوادی آملی چند تا معجم فلسفی دارد. شرح مست و فلسفی توی انگلیسی میشه «اینفلوئنس». فلسفه توی همین فرهنگنامه، توی اون قسمت پایینش تصویر و تأثیر را معنی کرده. خود القا، بعد تأثیر، خیلی بحث مبسوطی است. نسبتی که بین وجود، اثر و مؤثر هست و وجود اصولاً. این نسبت مشروط به اینها است. حقایق متباین. بعد بحث علت و معلول، مؤثر و مؤثر است. نسبت علت و معلول چیست؟ حضور چی؟ حضور علت در معلول حضور دارد به نحو حضور مفصلی دیگر. مثل حضور کلمه در اسم و فلو به معنای فلور توی رسانه. در هر پیامی، نکتهای بود که توی اینستاگرام آوردم که «در هر پیامی نفس صاحب پیام در پیام حضور دارد». «مَنِ اصغى الی ناطق فقد عبده». اصلاً ترکیب هر ناطقی گوش بدهد، او را پرستید. نگاهی که ریز میشوی علوم را، خیلی چیز میکنی. یک نگاه ماهیتی نیستش. مبانی همین تفکیک نمیشود. هر علمی از یک علمی جدا نیست. کثرتگرایی تفکیک بالاخره قطعاً داریم. تفکیک به تمام ذات ندارد. یک، دو جلسه پیش یک صحبتی کردیم، گفتیم که یعنی مباحث واقعاً چیز بشود، ساده بشود. نمیشود واقعاً کاری کردش که توی نگاه اصالت وجود. وقتی توی همین بستههای اصالت وجود، اینها به اصالت وجود و تشکیک و اینها که میرسیم، بحثها ساده سنگین، انگار که سر نخ را گرفتی تا تهش میرود دیگر مسائل حل میشود اما اینجوری نه. اینجوری باید هر جا یک سر نخ جداگانه پیدا بکنید تا مسائل را بفهمی. علم محصول ترکیب است. القاعده را از بحث علت و معلول گرفتن. یک قاعده را از بحث تشکیک گرفتن. ترکیب کردم. اگر ناطق از شیطان حرف میزند، شما داری شیطان را گوش میکنی. یعنی ناطق من الشیطان وجوداً یک مرتبه نازله خود شیطان است. شیطان شیطان میکند. نگاهش این است که اینقدر شیطان شیطان میکند ما یک اَبلیس گرفتیم. اون هم با علائم ابلیسک و نمیدانم چشم و نمیدانم اینها. علائم شیطان به علما. حیطه شون جدا است. مباحث جزئیات است. ورود نمیکنند. این بد است دیگر. جزئیات وقت دست کسی است که مناشی را نمیشناسد. شیطان در نگاه قرآن چیست؟ چون کتاب شیطانی که از المیزان جمعآوری شده است، مطالعه بکنید. حملات چهارگانه چیست؟ حمله از نقاط قوت سبک زندگی صرف نماد نیستش. گفتم هر وقت پای عدم در میان است توی سلسله اسباب، شیطان دخالت میکند. کی گول میزند آدم را؟ که میآید توی دنیا «ازلَّهُمَ الشّیطانُ». برزخی که او بوده خبری از ادبیات نبوده. وقتی مادی میشه ماده شیطان خیلی توی اینها حرفهای حرفهای. حقیقت شیطان و ماجرای آدم. هبوط تصادف. کار خوبی کرد یا نکرد؟ تشریعاً معصیت کرد تکویناً اطاعت کرد. یعنی چی؟ مبانی اصولیش میلنگد. چه شکلی میشود: در نهی که زجر هست و حاکی از این است که در مقام اعتبار، مفاسدی را لحاظ کرده شارع. اینجا در عین حالی که زجر میکند مفسدهای هم نیست! تناقض میشود توی مبادی فعل. اصول فکریمون و اصول عقایدمون. نیامدیم به این خروجیها برسیم. همین است. یعنی گفتیم آقا الان من این قاعدت را میخواهم بشورم. امر و نهی از شاره میخواهد. بشینم همون را تحلیل کنم برود. شارع میگوید مشهور یعنی واجب است. میگوید مشهور یعنی حرام است. در عبادات دلالت بر فساد دارد. در معاملات مفصلتر گفتم مبانی کلامی و الموصول باید عوض بشود. گفتم اینجا به نظر مبانی کلامی از موصول عوض بشود خیلی حرف غوغاست. المیزان امسال به مناسبت درس کلامی که داشتم تطبیقی مبانی کلامی خودمون با بحثهایی که علامه توی المیزان کلامی که مطرح بحث نبوت است.
میگوید که «اعجاز هیچ دلالتی بر نبوت ندارد و نبی به هیچ نحوی بر او واجب و لازم نیست که معجزه بیاید». چرا؟ چون پیغمبر میآید دعوت به فطریات میکند و دعوت فطریات از طرف تذکره یعنی چی این حرفها؟ میگوید «معجزه بنا به کشف لِمی حکایت از او نسبت است. دو معلوم که این دلالت بر یک معلول دیگری دارد و آن معلول دلالت بر علیت دارد. به این طریق کشف نبوت میکند. تلازمی که علت حرارت و انبساط. انبساط و حرارت. انبساط حکایت خودش معلوم نیست. حلزون معلوم حق معجزه باشد». حاج آقا وقتی که پیامبر در قید حیات نباشد تمام دیگر. تعطیل معجزه. تازه باز در قید حیات هم که باشد پیامبر برای آن کسی که حی حاضر آنجا هست میبیند آن را. برای اصل ماجرای نبوت وحی است از خدا و کلام خدا. به خدا چه شکلی باید حرف بزند؟ از ضرورت کلام خدا میرسد به اینکه از پیغمبر میفرستد. خدا باید حرف بزند. اگر حرف نزند کسی غیر از این کلامی ندارد به خدا. این ساختار فکری معرفتی معصومه حضرات. پایینترین سطح اشکالات فنی دقیقی میشود به اینها وارد کرد. آخر همش به تعبد ختم میشود. معاد و جزئیات با تعقل حل میکند. هندسه فکر معصوم خودش علیکم تفریح. تفریح با تو است. امروز داشتم احادیث اسما را میخواندم توی کافی. چقدر غریب! چقدر مطلب دارد این کتاب. نهجالبلاغه اوایل خطب و آن بخشهایی که توحیدی و فلسفی. یک سطح لایه خجالت میکشد از این نوع تحلیلی که این حضرات انجام میدهند. روایت ما برهان را با این چیز دارد. برهان را با همین نگاه فلسفی نگاه میکند. کلمه برهان را توی سفینه البحار سفینه البحار جستجو کن. عجیبغریبی است. فلسفه کجا است و فلان و اینها. اینها خیلی کمک میکند به مرحله سفینه. صادق علیهالسلام: «لم یجز أن یکون صانع العالم اکثر من واحد». از امام صادق علیهالسلام پرسیدند که چرا نمیشود صانع عالم بیش از یکی باشد؟ «انهما اثنان من أن یکونا قدیمین قویین او یکون ضعیف». حرف تو از این خالی نیست. این دو تا دو تا قدیم یا قوی باشند یا اینکه ضعیف باشد. «فن کانا قویا فلم لا یدفع کل واحد منهما صاحبه». اگر یکیش، اگر هر دو تا قویاند چرا همدیگر را دفع نمیکنند. و «ان زعمت ان احدهما قوی و الاخر ضعیف». یکی قویه اون یکی ضعیف است. «الواحد کما نقول للعجز وحده». اگر دو تا شدند یک فرجهای بینشان میآید. «بینهما قدیما معما». از وقتی دو تا بودن سه تا بودن. چون دو تا که هستند یعنی یک جایی از هم جدا بشوند دیگر. خطاب به گوینده «خمسه».
بعد این خدای سوم از کجا آمده؟ بین دو تا خداست. یعنی یک جایی که اول دیگر خدا نیست. یک جایی دارد که دیگر اون یکی نیست. این میشود نقطه خلأ بین این دو تا. میشود فرجه. باز تناسب هر کدامشان با فرجه یکی اضافه میکند. بین این دو تا عدم که نیست. یک چیزی باید باشد بین دو تا. دو تا باشد باید بشود سه تا. دو تا وجود یعنی سه تا وجود. حاشیه رفتیم. بحث این بود که آقا اگر وجود واحد نباشد باید حقایق متباینهای باشد. لازم باطل است. ملزوم لازم چیست؟ باید حقایق متباینهای باشد. میشود لازم و ملزوم اینکه یکی نباشد لازم. چرا باطل است؟ گفتیم چون اشتراک معنوی دیگر پیش نمیآید. حقایق متباین اگر باشند نمیشود که متباینات بما هم متباینات. کسی از آن جهت که کثیر است، واحد باشد. معنوی یعنی واحد از اون جهت که واحد است، نگاه نمیشود. واحد از اون جهت که کثیر است و کثیر از آن جهت که واحد. در عین کثرت همه اینها وحدتش را لحاظ میکند. کتاب در این باره بحث کردیم که نسبت فرد و جامعه، نسبت قطره و دریاست نه نسبت بطری و دریا. وحدت کثرت. حضرات فرمودند: بعد جالب است که انسان به مثال ماه و انسان کار ندارد. میگویند جامعه مؤمنین جامعه قطره و دریاست. جامعه کفار از حیث حیوانات که با هم یک جا میآیند کنار هم جمع نمیشوند. ائتلاف هم هر چه علف خوردنشان هم طول بکشد یکی نمیشوند. «انا سرعه اختلاط المیاه نظام و ان سرعه ائتلاف قلوب الابرار سرعه اختلاط ما السما به ما الانوار». قاطی شدن آب آسمان با آب دریا. و «ان بعد ائتلاف قلوب الفجار». که جالب است. فجار را با ریشهاش از فجره گرفتهاند. از هم از هم گسیخته و از هم گسسته و ابرار، بر به معنای بیابان. قابلیت انسانی که مرحله قابلیت رسید. قابلیت فیک پیدا کردن. قابلیت دریافت. گسیخته شده. پراکنده شده. وقتی به هم میرسند مانند نسبت آب و آب. حتی اگر ابراز تولد کند. «ان اظهر تردد». حتی اگر خیلی هم طول بکشد علف خوردن اینها بر یک آخو.
بعد حد وجودی را گرفتهاند. انسانی که رو به ماهیت میرود. انسانی که انسانی که به ماهیت. انسانی که به وجود. انسان خودش جنس است. مخلصیم. یک نوع است. ابرار یک نوع. فجار یک نوع. مقربین یک نوع است. متقین چه نوع از مؤمنین یک نوع. کفار یک نوع. منافقین یک نوع. مشرکین و فلان. بعد بحث تشکیکی. تشکیک در خود همینها. «مایؤمن اکثرهم بالله الا وهم مشرکون». اکثر مؤمنین باز مشرک. ایمان و شرک تشکیکی و درهمتنیده است. هر مرتبه از ایمان یک مرتبه از شرک را بغل خودش دارد تا اینکه به ایمان محض برسد که اون میشود مخلص. مخلص که بشود دیگر از شرک هم خلاص. بعد دیگر حالا «سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین». حساب و کتاب ندارند. همه را ۵ تا حکم برای مخلصین در نظر گرفتهاند. میگوید هر کی هر عملی بکند به همون جزایش میدهم الا مخلص. روز قیامت از همه حساب میکشم الا مخلص. شیطان همه را کار دارد الا مخلص. فلسفه چه شکلی جایگاه پیدا میکند؟ یک امتداد اجتماعی و سیاسیش که این در عین وحدت کثرت دارد و این کثرت وحدت دارد. ملزوممون چرا؟ ملزوم باطل است. این را سریع بخوانم. چرا ما حقیقت یکی داریم و نمیشود بیش از یک حقیقت داشته باشیم؟ یکی اینکه بین مفهوم و مصداق فرق است. مفهوم. این را اشاره کردم. کثرت و وحدت متقابلان. حاصل اینکه اگر وجود حقیقت واحده نباشد بلکه حقایق متباین به تمام ذات باشد، لازم میآید که مفهوم مفهوم وجود واحد انتزاعش از کثیر متالی باطل است. اینکه بخواهد واحد انتزاع بشود بما هو واحد از کسی مقدم را. مثل این. با امر منحصر در اینکه وجود حقیقت واحده باشد. بعد از اینکه تواترو را ما باطل گرفتیم که نمیتواند باشد. وقتی متوازی نتوانست باشد پس چون از اشتراک خارج میکند پس اشتراک در عین تشکیک است.
و نکته دوم اینکه بر فرض اینکه وجود دو مصداق متباین به تمام ذات داشته باشد از آن جهت که بین این دو تا هیچ حیثیت مشترکه پیدا نمیشود. اگر بخواهد صحیح باشد مفهوم وجود واحد را انتزاع بکنیم از مصادیق متباین به تمام ذات. این مفهومی که انتزاع شده یا باید درش خصوصیت مصداق «اَلِف» (فرض بر این است که هیچ حیثیت مشترکه بین الف و ب) را اخذ بکنیم درش. چون درش خصوصیتی اخذ شده که خصوصیت «الف» است یا باید در این مفهوم خصوصیت مصداق «ب» را یا باید درش اخذ بشود. دو تا خصوصیت با هم که دیگر منطبق به جفتشان نمیشود. نه بر الف نه بر ب چون «الف» چیزی درش هست که در «ب» نیست. در «الف» نیست پس اونی که مشترک است توی هیچ کدام از این دو تا نیست. پس ممکن نیست که این مفهوم را انتزاع بکنیم از خصوصیت مشترک بین این دو تا. چنین نیست. نتیجه اینکه نمیشود انتزاع کرد مفهوم واحد را از مصادیق متباین به تمام ذاتشان. اگر قرار شد که مصادیق متباین باشند به تمام ذاتشان، هیچ اشتراکی بین اینها نمیماند. میشود تباتی. پس وقتی ثابت شد که مفهوم واحد است، مصداق هم چی میشود؟ مصادیقش متباره. مفهوم که یکی است کجا دارد؟ اینها همه را توی همه اینها یکی است. توی کجای اینها یکی است؟ «الف» چیزی باشد که «ب» نیست. «الف» نیست. مفهوم یکی است. یعنی فقط توی «الف» هست توی «ب» نیست. «الف» نیست. یا اصولاً نه توی «الف» است نه توی «ب». این دیگر مفهوم وجود دیگر نیست که بخواهد در همه اینها یکی باشد. چطور میشود که توی این باشد و توی آن نباشد و در عین حال هم مشترک است؟ چطور میشود مفهوم وجود یکی باشد و مصادیق متباین باشند. روشن است آقا. سخت که نیست. مصادیق اگر بخواهد متباین باشد اصولاً وحدت مفهوم از بین میرود. متباین به ذات به تمام ذات. وقتی مفهوم یکی شد، مصداق هم یکی میشود. فقط مصداق یکی ما همه مرات است. از اون جهت که ثابت شد مفهوم وجود یکی است، ثابت میشود که وجود حقیقتاً یکی بیشتر نیست که حالا باز باید یک بحثی بکنیم که تخصص وجود با چیست؟ خاص شدن هر کدام از اینها به وسیله چیست؟. فردا فصل ششم کتاب بدایه مرحوم را تموم کردیم. تخصص وجود کنار همین بحث تشکیک را جدیتر باز پیگیری بکنید. منظومه را انشاءالله از فردا بحثش را داشته باشیم و برسونیم. بعدش انشاءالله خدمت شما عرض کنم که ملاصدرا چی میگوید و باز بعد از همه اینها، بیاییم یک فصل ششم را انشاءالله باز من از توی کتاب آقای حائری فرصت پیدا بکنم و مطالعه میکنم. خیلی نکات خوبی دارد و واقعاً لذت، خیلی لذت کتاب میآورد. آهنگ مروری داشته باشیم. فارسی و عربی و بحث تشکیک را هم انشاءالله مجزا دارد. منظومه، شرح منظومه شهید مبسوط. منظومه صفحه ۴۳ شروع میشود در صفحه ۶۳ از حالت وجود اشتراک بعد اصالت.
در حال بارگذاری نظرات...