* روز ظهور، روزی است که نور خدا به اوج فروغ خود میرسد [01:00]
* در تحلیلهایتان خدا را لحاظ کنید؛ او نمیگذارد نورش خاموش شود [03:37]
* «دین» یعنی تسلیم شدن در برابر یک ساختار؛ حتی بیدینی هم خود یک دین است [06:15]
* خطاب قرآن به کفار: «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ»؛ شما دین خود را دارید، من هم دین خود را [07:02]
* هدف نهایی رسالت: غلبه دین حق بر هر آن چیزی که از جنس دین است [09:40]
* وعده قطعی خدا: در پایان تاریخ، دین حق بر تمام ادیان و مکاتب دیگر چیره خواهد شد [10:15]
بسماللهالرحمنالرحیم. عزیزان من، خداوند در سورهٔ مبارکهٔ صف وعدهای حتمی میدهد و میفرماید: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»؛ اوست خدایی که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر تمام ادیان عالم پیروز گرداند. این، همان تحقق وعدهٔ «وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» است. روایات ما تصریح دارند که این روز بزرگ، روز ظهور حضرت حجت (عج) است که میآید و جهان را پس از آنکه از ستم لبریز شده، سرشار از عدل و داد میکند. این، سرنوشت قطعی تاریخ است.
اما این پیروزی بهایی سنگین دارد و بزرگترین بهای آن در کربلا پرداخت شد؛ آنجا که دشمنان دین، اراده کردند تا نور مطلق خدا، حسینبنعلی (ع) را برای همیشه خاموش کنند. آنان با قساوت تمام، سر از پیکر مطهر آن امام جدا کردند و بر نیزه افراشتند تا پیروزی خود را به نمایش بگذارند و بگویند کار تمام شد. غافل از آنکه آن سرِ بریده، خود بزرگترین پرچم پیروزی حق بر باطل گشت. سلام بر آن سری که بر نیزه رفت تا نور خدا را خاموش کنند، اما از همان فراز نیزه، راه را برای منتقمش روشن ساخت.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در محضر سوره مبارکه صف بودیم، آیات هفت و هشت و نه. در این آیات، خدای متعال فرمود: این جماعتی که ایستادهاند روبهروی دین خدا، نه انگیزهشان این است که کاری کنند که نور خدا خاموش بشود. خدا نور خودش را به آن سرمنزل مقصود خواهد رساند، هرچند کافرین خوششان نیاید.
حالا چیزی که اینجا مطرح است، این است که در بعضی از روایات ما، روز موعودی که قرار است این نور به اوج خودش برسد، به اوج فروغ خودش برسد، این را روز ظهور امام زمان معرفی کردهاند. روزی است که جز خدا پرستیده نمیشود. «یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْمًا وَ جَوْرًا». عالم لبریز از عدالت و قسط و حقیقت و توحید میشود، بعد از اینکه لبریز از فساد و ناعدالتی و ظلم و آلودگی بوده است.
پس ما با یک پایانی مواجهیم. این جدال و این نبرد یک امروزی دارد، یک فردایی دارد. امروزش یک جبههای است که اهل حقیقت است و جبههای است نورانی، مدافع نور خداست؛ و یک جبههای است که میخواهد با فوت کردن، نور خدا را خاموش کند. یک جماعت ظالماند، یک جماعت فاسقاند، یک جماعت یا بیاعتقادند یا اگر هم ادعای اعتقادی دارند، پابند آن اعتقادشان نیستند. اگر دم از پیغمبری میزنند، اینها پیامبرآزارند. یعنی کارشان این است که پیامبران را اذیت میکنند، آزار میدهند، با نیش و طعن، با بیعملی و با بیملاحظگی. اینها پیامبرها را آزار میدهند. پیامبرها از اینها راضی نبودند و بعضاً مورد لعن انبیا بودند. در مورد بنیاسرائیل بهطور خاص آمده که حضرت داوود و حضرت عیسی اینها را لعن کردند. اینها ملعون بر لسان داوود بودند. اینها اینطور انبیا را آزار میدادند، ولی ادعا دارند. ادعایشان این است که: ما در خط انبیا هستیم، ما طرفدار انبیا هستیم، ما به حمایت از دین این انبیا قیام کردیم. خودشان را متدین میدانند، گاهی هم خودشان را برگزیدگان عالم میدانند، نژاد برتر میدانند، مثل این صهیونیستها، و ادعاهای گزاف دارند.
خب، پس شما بدانید در این جدال طرف مقابلتان کیست و بدانید آخر داستان هم چیست. در تحلیلهایتان خدا را در صحنه داشته باشید، خدا را ملاحظه داشته باشید. کار خدا را در تدبیر لحاظ کنید. کار خدا چیست؟ کار خدا این است که نمیگذارد نورش خاموش شود: «اللهم نوره». این کار خداست. کار خدا این است که پیغمبر فرستاده. پیغمبر را هم برای یک هدفی فرستاد. آن هدف چیست؟ ببینید آیه نهم: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَ دِينِ الْحَقِّ». این خدایی که نورش را نگه میدارد، به اوج میرساند، همان کسی است که پیغمبرش را فرستاد. برای بار چندم با این کلمه مواجه میشویم. رسول الله! هم حضرت موسی (علیهالسلام) فرمود: «إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْكُمْ»، هم حضرت عیسی (علیهالسلام) خودش را رسول الله معرفی کرد، هم با پیغمبر ما که رسول الله بود، اینها این مواجهه را داشتند و این تهمت را زدند و الان هم دوباره خدای متعال پیغمبرش را به عنوان رسول الله معرفی میکند. هدف فرستادن او را هم دارد میگوید: پیغبمری که فرستادم، ای رسولی که فرستادم، برای چه فرستادم؟ «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ». اولاً با چه فرستادم؟ بعد برای چه فرستادم؟ پس کی فرستاد؟ «من» فرستادم. اینی که فرستادم کیست؟ رسول الله. با چه فرستادم؟ «بِالْهُدَىٰ وَ دِينِ الْحَقِّ». با هدایت فرستادم، مبانی دین حق. اصلاً این با هدایت آمده، اصلاً کارش هدایت است. آن هدایتی که میگفتیم به مقصد، به مقصد رساندن است. اصلاً این پیغمبر چسبیده به آن هدایت، اصلاً کارش این است، کارش هدایت است، وجودش سرشار از هدایت. این را فرستادم که هدایت کند. پس حتماً خودش را هم هدایت میکنم. وقتی با هدایت فرستادم، یعنی به مقصد میرسد. هر کسی که به او متصل باشد، به مقصد میرسد. «أَرْسَلَهُ بِالْهُدَىٰ وَ دِينِ الْحَقِّ». یکی با هدایت، یکی هم با دین حق. دین یعنی چه عزیزان؟ دین یعنی روش. دین از دَین میآید، یعنی شبیه به هماند، از یک ماده. دین وقتی آدم دارد به کسی مدیون است، یک کسی میشود، یعنی یک بدهی نسبت به یک کسی دارد که باید بابت آن بدهی کرنش کند، سر تسلیم فرود بیاورد، در موضع ضعف و در موضع پایین قرار میگیرد نسبت به آن. دین یعنی آن وقتی که انسان نسبت به یک ساختاری، نسبت به یک سبکی، نسبت به یک سری احکام و قوانین و دستوراتی خودش را تسلیم میکند، سر تسلیم میآورد، خضوع میکند، گردن کج میکند. لزوماً هم کلمه دین، خود کلمه دین برای دین الهی استفاده نمیشود. هر سبک زندگی و هر قاعده و آیین و دستور و ساختار و احکام و قوانین و اینها دین به حساب میآید.
خداوند در سوره مبارکه کافرون، خطاب به کفار میفرماید که: «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ». اولش میگوید «قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ». اینها کافرند. خب، ما به کافر میگوییم بیدین. آیه آخر میفرماید: شما به دین خودتان، من هم به دین خودم. من هم دین دارم، شما هم دین دارید. خب، کافر مگر قرار نبود بیدین باشد؟ نه. بله، به نسبت دین الهی بیدین است. دین الهی را ندارد، نه اینکه هیچ دینی ندارد. خود کفر یک دین است. خود بیدینی هم یک دین است. این سر تسلیم پیش چه قاعدهای فرود آورده؟ تسلیم چه دستوری شده؟ تسلیم آن دستوری شده که بهش میگوید دین نداشته باش. تسلیم آن قاعدهای شده که قاعده بیدینی است، قاعده سرکشی است. اینها میشود خودش یک دینی. پس همه در این عالم متدیناند، همه دین دارند، ولی یک دین است که دین حق است. آن دین حق با کی آمده؟ با پیغمبر خدا آمده. آن چیزی که پیغمبر خدا، رسول الله، میگوید – که البته بینات میآورد و با بینات معلوم میشود که پیغمبر خداست – آن چیزی که او میگوید میشود دین حق.
پس خدا، پیغمبر را با هدایت و دین حق فرستاد تا چه بشود؟ «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ». «عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ». شاید قشنگترین ترجمهاش این شکلی باشد، چون یکخرده این کلمه توضیحش سخت است. کلمات عربی قواعدی دارد. این الف و لامش چیست؟ «كُلِّهِ» چیست؟ خیلی ساده اگر بخواهیم ترجمه بکنیم اینجوری میشود: «لِيُظْهِرَهُ». خود کلمه اظهار از ظهور میآید. ظهور به معنای نمود پیدا کردن نیست. البته آن هم درست است. اصل معنای ظهور در لغت عربی به معنای غلبه است. آیا آخر همین سوره «فَسَبِّحُوا ظَاهِرِينَ» داریم؟ «فَسَبِّحُوا ظَاهِرِينَ» یعنی ظهور کردن، یکهو از پرده بیرون آمدن، خودشان را نشان دادن؟ نه، «فَسَبِّحُوا ظَاهِرِينَ» یعنی غلبه کردن. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ». خدا پیغمبر را فرستاده با دین حق، با هدایت، که چه بشود؟ تا او را ظاهر کند، یعنی غالب کند بر هر آن چیزی که از جنس دین است. هر آن چیزی که، دقت به این ترجمه داشته باشید، هر آن چیزی که از جنس دین است. آخر این رسالت، آن روز پایانیاش، تا آن روز من داستان را پیگیرم. «وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ». تا روز آخر نور خدا را پیگیری میکنم. آن روز آخرش این روز است، آن روزی است که همه آن چیزی که از جنس دین است از صحنه محو میشود. این دین حق میماند، این غلبه میکند بر همه اینها که البته توضیحات بیشتری دارد، انشاءالله در جلسه بعد به آن خواهیم پرداخت.
و صلیالله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...