‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم
در آیه نهم سوره مبارکه صف، خدای سبحان فرمود: «هُو الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ». فرمود یک پیغمبر را فرستاده و یک هدف هم تعیین کرد، مثل ماها که این تاکسیهای اینترنتی را میگیریم و یک مقصد تعیین میکنیم. خدای متعال هم این پیامبری که ارسال کرده و فرستاده، یک مقصد برایش تعیین کرد؛ آنهم این است که «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ». البته این شاید اختصاص به پیغمبر ما داشته باشد، چون انبیاء سابق یا پیامبریشان همگانی نبوده یا همیشگی نبوده. بعضی انبیاء توی یک جغرافیای محدودی پیغمبر بودند، یک سرزمین خاصی بوده، یک قوم خاصی بوده. بعضیها همگانی بودند، برای کل عالم پیغمبر شده بودند. از این انبیای همگانی، بعضیهایشان همیشگی هم بودند، بعضی همیشگی نبودند. آن پیغمبری که همگانی است و همیشگی است، پیغمبر ماست، حضرت ختمی مرتبت، صلواتالله و سلام علیه. بقیه انبیاء حتی اگر همگانی بودند، همیشگی نبودند. قرار نبوده که دینشان همیشه بماند، یک مدت محدودی بوده.
چون پیغمبر ما هم همگانی است و هم همیشگی است، این دین میماند. ماندنشم اینطور نیست که یک دینی کنار بقیه دینها باشد، فقط حفظ شود، محو نشود؛ نه، میماند، رشد میکند، غلبه میکند، محو میکند: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ». این محو کردن بقیه ادیان، نصرت خدای متعال است نسبت به این پیغمبر و این دین و اهل این دین. البته این نصرت یک قاعدهای دارد. نصرت خدای متعال، نصرت میخواهد. چرا؟ در جلسات بعد انشاءالله به آن اشاره خواهیم کرد. تا ما نصرت نکنیم دین خدا را، خدا هم مایی که اهل دین او هستیم را نصرت نمیکند و تا این نصرت نیاید دین خدا غلبه نمیکند. این یک قاعدهای دارد. این نصرت، نصرت ما را میخواهد. نصرت ما جهاد میخواهد. ما جهاد میکنیم، خدا به ما نصرت میرساند. با نصرتی که به ما میرساند، غلبه میدهد دینش را بر سایر ادیان.
ما جهاد میکنیم، ما نصرت میکنیم دین خدا را و پیغمبر خدا را که در آیات پایانی سوره مبارکه صف به آن میرسیم. در سورهای که به نام مبارک پیغمبر اکرم، سوره مبارکه محمد صلیالله علیه و آله و سلم، فرمود: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ». شرط نصرت خدای متعال این است که ما نصرت کنیم خدای متعال و دینش را. این میشود دین حق و این میشود غلبه کردن دین حق، «وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ».
افرادی اند که مشرکند. مشرک یعنی اینکه حالا اینها کافر هم نیستند. کافرها که بیاعتنا بودند؛ یعنی اصلاً چه بسا میخواستند که این در صحنه نباشد. مشرکون اجازه میدهند این باشد، میگویند کنارش چیزهای دیگری هم بماند. در کنار این دین حق، دینهای دیگری را هم میخواهند نگهدارند، سرپا نگهدارند. تمایل دارند که حالا این هم خوب است، این هم حق؛ کنارش آنهم باشد، قاطی داشته باشد، یکم این، یکم آن. این میشود مشرک. اینجا میفرماید که من این را غلبه میدهم، چیز دیگری کنار این دین نمیماند، دوام نمیآورد، در عرضش چیزی نمیماند. اینجا دیگر مشرکین هم صدایشان درمیآید. فرمود من این نور را به آخر میرسانم، حتی اگر کافرون بدشان بیاید (آنجا سخن از کفار بود که نمیخواستند این بماند). اینجا میفرماید من این را غلبه میدهم بر سایر ادیان، حتی اگر مشرکین بدشان بیاید. مشرکین مشکلی ندارند با ماندن این دین؛ مشکلشان با این است که این دین بقیه را محو بکند. اینجا میفرماید این دین بقیه را محو میکند، حتی اگر مشرکین بدشان بیاید. این قاعده به چی برمیگردد؟ این قاعده به این برمیگردد که این دین حق، ذات حق این است که باطل را سرکوب میکند، محو میکند، کنار میزند.
در سوره مبارکه انبیاء آیه ۱۸، با تعبیری دارد، خیلی این تعبیر، تعبیر زیبایی است. توجه به اینها خیلی دلگرمکننده است. میفرماید: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ». من کارم این است، علیالدوام. من خدا هستم. منم، هم کائنات. نقذِف، صیغه جمع به کار میبرد. همه عالم دارد اینجور سیر میکند و رفتار میکند. داریم با حق میکوبیم تو سر باطل که چی بشود؟ «فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ». میکوبیم، قشنگ خوردش میکنیم، از هویت خودش خارجش میکنیم، محوش میکنیم، میدهیمش بیرون، نابودش میکنیم. انقدر میکوبیم چیزی ازش نمیماند. این صورت تخیلی ادعایی که برای خودش درست کرده، این کوبیده میشود، این خورد میشود. یک پز ابرقدرتی برای خودش درست کرده، یک پز جاودانگی برای خودش درست کرده. رژیم صهیونیستی، رژیم آمریکا، یک تخیلی دارد که من میمانم، من ابرقدرتم، من قدرت برتر عالمم. انقدر با حق تو سر این میکوبم، این پز را اول ازش میگیرم، این ادعا را از حلقش بیرون میکشم، این صدا را خاموش میکنم. «فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ». محوش میکنم یکطوری که دیگر کسی باورش نشود همچین کسی بوده، همچین ادعایی داشته. «وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ». بدبختید بابت این حرفهایی که زدید، بیچارهتان میکنم بابت این ادعاهایی که کردید. خیلی گندهگویی کردید، خیلی حرف گندهتر از دهنتان زدید، نابودتان میکنم. کار خدا این است، با حق میکوباند تو سر باطل.
البته این کوبیدن، نصرت ما را هم میخواهد، جهاد ما را هم میخواهد. ماها باید عامل این باشیم. خدای متعال در کائنات خوب، حق را بر باطل میکوبد، باطل را محو میکند. اینجا در صحنه جامعهای که بشر دارد زندگی میکند، صحنه ارادههاست، تبلور انتخابها. اینجا باید آن جریانی که خودش را وابسته به حق میداند، جریان وابسته به باطل را، جریان باطل را محو بکند، از میدان به در بکند. و این محقق نمیشود مگر به واسطه جهاد، استقامت، صبر، اخلاص، توکل. ضربه به ضربه، پشت هم بتواند آسیب بزند به جریان باطل. آرامآرام البته ضرباتی هم میخورد. این ضربات به خاطر این نیست که باطل قدرتی دارد، باطل اثری دارد، باطل حقانیتی دارد؛ نه، به خاطر این است که اینها امتحان بشوند، از باب امتحانشان است که ضرباتی هم میخورند. ضرباتی میخورند از باب امتحان، ضرباتی میزنند. این ضرباتی که میزنند حق، مؤثر، شکننده است، محو میکند، از صحنه به در میکند. ضربه اول، دوم، سوم، آرامآرام این ضربات را میزند: «نَقْذِفُ بِالْحَقِّ». خورد خورد میکوبد. هی این جریان باطل ضعیفتر و ضعیفتر میشود، هی جریان حق قویتر و قویتر میشود تا جوری میشود که «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ». کامل غلبه میکند، میدان را دست میگیرد جریان حق، کامل محو میشود جریان باطل، حتی اگر مشرکین برایشان خوشایند نباشد.
یک توضیح دیگری در مورد این آیه داریم که جلسه بعد انشاءالله به آن میپردازیم و از این آیه هم انشاءالله عبور خواهیم کرد.
و صلیالله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...