‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
در آیه نهم سوره مبارکه صف فرمود: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ». خدا همین کسی است که پیغمبرش را با هدایت فرستاده، با دین حق فرستاده و برای این هم فرستاده که این دین حق را غلبه بدهد بر هر چیزی که از جنس دین است. هیچ آیینی، هیچ مرامی، هیچ سبک زندگی، هیچ اعتقادی در این عالم نخواهد ماند. همه محکوم به زوالاند، همه نابود میشوند، هیچکدام سرانجام و پایان ندارند؛ چون هدایت به آن سرانجام رسیدن، نیست. اینها چون دین حق نیستند، محروم از هدایتاند؛ چون محروم از هدایتاند، عاقبت ندارند، ته ندارند، به آن نقطه آخر و پایانی نمیرسند.
اینها یک مدتی، یک کف روی آباند، یک سراباند، یک ابزار امتحان. خدا اجازه داده این دین باطل هم یک چهار روزی سروصدایی بکند تا «گریزد هرکه بیرونی بود»، هرکی که اینجایی نیست، هرکی که گولخورش ملسه، هرکی که از درون مرضی دارد، آمادگی و استعداد گول خوردن دارد، این صدای باطل را بشنود، با همین فریب بخورد، برود. خدا این را به او مهلت داده برای تمیز بین مؤمنین، برای تمحیص مؤمنین، برای اینکه تفکیک بکند خوبها را از بدها، مؤمنین را از کافرین. یک صدای کفری هم باید بلند شود که کفار خودشان را نشان بدهند. این صدای کفر را خدا اجازه داده بلند شود. فکر نکنید این صدای کفری که خدا اجازه داده بلند شود، یعنی این هم در عالم یک چیزی است، هست، میمانَد، ماندگار است، بقا دارد؛ نه! هیچ پایانی برای این متصور نیست. خدای متعال قرار نیست بماند؛ چون نور خدا نیست. آنی که میماند نور خداست، آنی که باقی است نور خدا باقی است. «ما عندکُم یَنفَد و ما عِندَ الله باق». هرچیزی که به شما برمیگردد، به شما چسبیده باشد، پیش شماها باشد، تمام میشود، نابود میشود، محکوم به زوال است. هرچیزی به خدا برگردد، به خدا اتصال دارد، به خدا جوش خورده، این میمانَد، این باقی است.
دین خدا، دین حق است؛ چون دین حق، دین خداست. این میماند، این نوراللّه باقی است. بقیه دینها مندرآوردیاند، هواهای نفسانیاند، شهواتاند، نظر اکثریتاند، قوانینی هستند که اکثریت گفتند. یک وقت هست که یک قانونی است که ریشهاش دین خدا و دین حق، نور خداست. این میماند، این برقرار است، آسیب هم نمیبیند، فروغش هم کم نمیشود. بقیه رفتنیاند.
ممکن است حالا یک جماعتی هم باشند بهحسب ظاهر اکثریت باشند، بر اساس نظر اکثریت به یک مرام و آیین و قانونی رسیدهاند، این هم محکوم به زوال است؛ چون هواهای نفسانی اینهاست. بله، البته اکثریتی که گفته میشود، این نیست که هر جایی اکثریتِ کامل محکوم باشد؛ نه. یک وقت است که پایه اعتقاد یک قانون، از دین خداست، از وحی، از پیغمبر. حالا در مسیر اجرا، تابع اکثریت کردند، نظر اکثریت را پرسیدند؛ آن یک بحث دیگری است.
ولی یک وقتی هم هست که از ریشه، مبنای یک قانون این بوده که اکثریت میخواهند. خب، اگر این باشد که خوب، آن جماعت قوم لوط هم اکثریت بودند. حضرت لوط علیه السلام تک و تنها بود، اقلیت محض بود، حتی همسرش به او رأی نداد. این اکثریت و اقلیت مدنظر نیست. اینجا حرف خدا و قانون خدا و حکم خدا را باید گرفت. خب، همین هم شد. قوم لوط اکثریت بودند، رفتند. حضرت لوط تک و تنها بود، ماند؛ چون نور خدا بود. این قوم لوط زمانه ما هم، این الجیبیتیها و رنگینکمانیها اینها محکوم به زوالند، اینها میروند. ولو بیشمارند در عالم، خیلی زیاد باشند، بر فرض خیلی زیاد باشند، اینها محکوم به زوالاند. آن جبهه پاکدامن، سالم، عفیف، خانوادهدار، متکی به آموزههای انبیا، اینها خواهند ماند. ولو کم باشند، ولو کوچک باشند، محدود باشند، بهحسب ظاهر ضعیف باشند، تو چشم قلدرهای عالم ضعیف پیدا کنند، مستضعف به حساب بیایند، اینها میمانند، آنها میروند؛ چون قانون این است: «اللهم اتم نوره». این نوری که خدای متعال به اتمام میرساند، همین غلبه دادن دین حق بر هر آن چیزی است که از جنس دین است.
چرا خدا اینها را غلبه میدهد؟ چون دین حق است. چرا خدا دین حق را غلبه میدهد؟ اولاً دین حق چیست؟ دین حق اسلام است. اسلام یعنی تسلیم حقتعالی بودن، تسلیم خدا بودن. چرا غلبه دارد؟ چون ساختار عالم را خدا بر حق آفریده: «خلق السماوات و الارض بالحق». هر آن چیزی که در آسمانهاست، هر آن چیزی که در زمین است، خود آسمان، خود زمین، خدای متعال همه را به حق آفریده. همه بر مدار حقیقت و حق دارند رفتار میکنند. بر اساس وظیفهای که خدا برایشان تعیین کرده، آن نقطهای که خدا برای اینها گذاشته، آن نقطهگذاری را دارند قدمبهقدم میروند. همه عالم این است. تو با چی میخواهی، با کدام کائنات میخواهی به مقصد و هدف خودت برسی؟ عالم باید تو را همراهی بکند دیگر. عالم همراهی نمیکند. عالم این نقطه ننگین باطل عصیانگر را کمک نمیکند، همراهی نمیکند، دلسوزی برایش نمیکند، همزادپنداری باهاش نمیکند، خوشش نمیآید.
یک آیه داریم در سوره مبارکه دخان، خیلی زیباست. در مورد فرعون و سپاهیانش میفرماید: «فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ». آسمان و زمین بر اینها گریه نکرد. فرعون سقط شد، سپاه فرعون به درک رفتند، مردند، هلاک شدند. نه آسمان گریه کرد، نه زمین. چرا؟ چون آسمان و زمین را خدا به حق آفریده. اینها تابع حقاند، اینها عاشق حقاند، اینها یاور حقاند. و کسی که از مدار حق بیرون است، آسمان و زمین به اینها تمایل ندارند، دلسوزی ندارند، برایشان گریه ندارند، در فقدانش دلسوزی ندارند، کمکی به او نمیرسانند، برای رسیدن او به اهدافش مانعی نمیگذارند. خدای عالم را این شکلی آفریده. اسباب در دست حقتعالی است. تو برای رسیدن به هدفت، این کائنات برای کمکت بکنند دیگر. کائنات مگر کمک میکند کسی که در مدار حق نیست را کمک میکند؟ نه.
دین حق پیروز است؛ چراکه دین حق، چون عالم عالم حق است، چون کائنات همه در خدمت حقاند. همه این اسباب دستبهدست هم میدهند که حق را در عالم جلوهگر کنند و آن حق، این دین حق است. همه دستبهدست هم میدهند که دین حق را در صحنه نگه دارند و هر چیزی جز این دین حق را از میدان به در کنند. این غلبه دادن دین حق بر سایر دینها و مرامها و آیینها که میشود غیر اسلام، غیر از هر آن چیزی که هست، دین باطل است. این غلبه دادن میشود نصرت خدا. کمک میکند این دین حق را در برابر آن ادیان دیگر و آیینها و افکار و مرامها و سبک زندگیها و قوانین و مقررات دیگر، هر چیزی که از دایره دین حق بیرون باشد، خدا با این حق، آن باطل را میکوبد که انشاءالله در جلسه بعد به این نکته اشاره خواهم کرد.
**و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.**
در حال بارگذاری نظرات...