!! توجه : متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
درمورد توثیق عرض کردم که اساس قضیه توثیق و تضعیف، تجمیع قرائن است. قرائن را وقتی کنار هم جمع کردیم، ما را به اطمینان برساند که فلان شخص ثقه است یا فلان شخص ضعیف است. یکی از این قرائن، خود همان روایتی بود که از او نقل شده بود. قول رجالیِ رجالی متقدم، رجالی متاخر؛ اینها همه میتواند حاکی از این باشد که این شخص، ثقه است یا ضعیف است، یا جرح و تعدیلش بکنیم.
حالا اینجا یکسری قواعدی هست که از آن تعبیر میکنند به توثیق عام و توثیق خاص. برای اینکه یک نفر را ثقه کنند، ثقه بدانند، گاهی توثیق خاص برایش میآورند، گاهی هم توثیق عام برایش میآید. توثیق خاص به این نحو است که عرض کردم، مثلاً رجالی. حالا رجالیون متقدم و متأخر. متقدمین قبل از علامه حلی بودند، متأخرین بعد از علامه حلی بودند.
خوب، اگر یک رجالی، مثلاً نجاشی، کَشّی، اینها گفتند فلان شخص ثقه است، این میشود توثیق خاص. اگر روایت در موردش داشتیم که از همه اینها بالاتر است، یعنی خود معصوم اگر توثیق بکنند، روایت داشته باشیم، روایتی که حالا باز خود سند روایت هم قوی باشد، این دیگر از همهی توثیقها بالاتر است، کما اینکه درمورد افرادی ما این شکلی توثیق خاص از اهلبیت داریم.
مثلاً امام رضا (علیهالسلام) درمورد یونس بن عبدالرحمان. موسی بن سیار سؤال میکند: «أَفَیُونُسُ بْنُ عَبْدِالرّحْمَنِ ثِقَةٌ فَآخُذُ عَنْهُ مَا اَحتاجُ اِلیهِ مِنْ مَعَالِمِ دِینِی؟» یونس بن عبدالرحمان ثقه است؟ از او آن چیزهایی که از معالم دین لازم دارم را بگیرم؟ حضرت میفرماید: «بله.» میشود توثیق، توثیق خاصِ خاص؛ دیگر از این توثیق حلالتر در این دنیا نداریم. درست شد؟ توثیقی که از امام است.
یک توثیق دیگر، توثیق رجالی متقدم است که عرض کردم. حالا این متقدمین را اگر بخواهیم اسم بیاوریم؛ بنی فضّال، برقی، ابن عقده، ابن نوح، عقیقی، کَشّی، شیخ مفید، قَضائری، سیدمرتضی، ابن قضائری، شیخ طوسی و نجاشی، اینها مهمترین علمای متقدم هستند که حالا بینشان هم رتبهبندی هست. بعضی از آنها قول رجالیشان مهمتر است، بعضی قول رجالیشان ضعیفتر است.
از بین اینها، برقی و کَشّی و شیخ مفید و نجاشی و شیخ طوسی و ابن قضائری، ازشان اثر خاص رجالی الان موجود است. بعضیهای دیگرشان هم ازشان اثر رجالی خاص نیست، بین آثار و منابع دیگر، نقلهای دیگران، میشود به نظرات اینها راه پیدا کرد. میشود توثیق خاص به واسطه توثیق عالم رجالی متقدم. درست شد؟
یک توثیق خاص دیگر داریم به واسطه قول عالم رجالیِ متأخر که بعد از علامه حلی میشوند. مهمترین اینها، خود علامه [حلی] هم جزء متأخرین است. علامه حلی، ابن داوود حلی، شهید ثانی، شیخ بهایی، علامه مجلسی اول، علامه مجلسی دوم. محقق حلی قبل علامه حلی است. بله، دایی علامه حلی. اینها میشوند رجالیون متأخر. ابن ادریس حلی، ایشان جزء متقدمین است. برخی میگویند متقدم، متأخرین. به واسطه ابن ادریس و تفکیک بشود؟
خدمت شما عرض کنم که این هم میشود قول رجالیون متأخر که یک دلیل دیگری است برای توثیق. یک دلیل دیگر برای توثیق داریم: اجماع بر توثیق. این اجماع، اجماع اصولی و فقهی نیست. این اجماع به معنای اتفاقنظر است. حالا چه در یک دوره بگوییم آقا، همه علمای فلان دوره اتفاقنظر داشتند فلانی ثقه است، یا فلانی مثلاً در یک دورهای، در قم، علمای قم [او را] بیرون کردند، [گفتند] «راوی ضعیف است، روایت ضعیف نقل میکند، یا غلو بوده، یا روایت ضعیف بوده.» این میشود اجماع.
البته اینها همش بحث دارد؛ دیگر عرض کردم اگر ما برویم به سمت قرائن، ممکن است به این برسیم که آقا مثلاً شیخ صدوق در مقدمه کتابش «مَن لایَحضُرُهُ الفَقیه» میفرماید که من از غُلات، آنهایی که غلو میکردند، روایت نقل نکردم، از غُلات «لَعَنَهُمُ الله» که خدا لعنتشان کنه. که از جمله کسانی که اهل غلوّند، کیان؟ کسانی که «سَهوَ النّبی» را قبول ندارند. کسانی که سهو را قبول ندارند، اینها اهل غلوّند.
مبناست دیگر. اگر بخواهیم این مبنا را بپذیریم، که اکثر این رُوات را باید بگذاریم کنار. [چون] تا طرف یک چیزی میگفته که یکم ناب بوده، موسی بن سیار (؟) معرفتهای خاص داشتند نسبت به اهلبیت، عموم علما در حوزه یک چیزی میگویند، یکهو یک کسی میآید یک حرف ناب، یک مطلب پخته اهل معرفت، از یک زاویه دیگری، یک باور و اعتقاد دیگری، وحدت وجود و اینها. حالا در زمان ما، یکهو همه پس میزنند، حتی بعضی تکفیر میکنند که آقا این از دین خارج شده، این کافر است، این مرتد است.
خود ملاصدرا را گرفتند بیرون کردند، تبعید کردند. [میگفتند] «فهم بالاترشه، این نبوغ داره، این داره اصل دین را میفهمه.» گاهی اینجوری است. مشکلاتی هم داریم. واسه همین ما باید به قرائن رو بیاوریم، تا توثیقهایی به نحو خاص که معلوم نیست روی چه مبنایی بوده. گاهی مبنا همین بوده که [اگر] طرف سهو النّبی را قبول نداشته، اهل غلوّ است.
بههرحال اجماع هم یکی از راههای توثیق است. حالا چه علمای یک دوره، چه علمای جمیع دورانها؛ اگر آمدند و یک نفر را اتفاقنظر داشتند برای اینکه ثقه است یا ضعیف. حالا اینجا بحثهایی هم هست درمورد خدمت شما عرض کنم که خود این اجماع و مطالبی که درمورد پایه این اجماع و اینها است که به آن نمی پردازیم.
و راه پنجم هم عرض کردم، استفاده از مجموع قرائن است. میرداماد در «الرواشح السماویه» میفرماید: «مجتهد باید تمام آن جاهایی را که گمان میشود، گمان میرود که آنجاها بشود از حال آن شخص اطلاع پیدا کرد، همه آنها را باید برود.» به قول ما «سرک بکشد». چه طبقات باشد، چه اساتید باشد، چه مشایخات باشد، چه اجازات باشد، چه سیر باشد، سیره، چه تاریخ باشد، چه انساب باشد، خانواده خاصی باشد که آن خانواده شاید توثیق شده باشند یا تضعیف شده باشند، همه را باید برود آدم پیدا بکند.
«سبیل اجتهاد» را در شأن او واضح بکند. هر آن چیزی که میتواند به ما کمک بکند، احتمالات را بالا پایین میکند درمورد اینکه این آدم را ثقه بدانیم یا ضعیف بدانیم. همین الانش هم همین است. یک مسیر عقلایی است. ما مسیر شرعی که نداریم برای بحث توثیق و تضعیف. یک مسیر عقلایی داریم. همین الانش، آقا یکی میآید به شما میگوید که: «خبر داری که هفته دیگه اسرائیل میخواهد بزنه؟ میخواهد حمله کنه؟» «کی گفته؟» «میگوید پسرعمم توی سپاه، اون گفته.»
آدم نگاه میکنی [مثلاً] تو تاکسی، زن راننده تاکسی. معمولاً تو تاکسی همه فامیلی دارند که فامیلهای رئیسجمهورند، مثلاً محافظ رئیسجمهور، همه معمولاً یک فامیل این شکلی دارند. یک فامیل دارند که خونه مسئولین درجه یک نظام میرود برقکشی میکند. آدم میشنود. مثلاً یک فامیل داریم، مثلاً میرود نهاد ریاستجمهوری، آن لوابِ (?) استخر اینها را، آن چیز میکند، تمیز میکند. آن گفته که آقا فلان کس میآید، ماشینش فلان است، ده نفر فلان هستند، اینجوری باهاش میآیند. همه اطلاعات این شکلی معمولاً دارد.
خدمت شما عرض کنم که، خود این آدم، حالا خودش هم مجهول است، یعنی توصیف کند معیار [را]. یعنی این، یک چیزی میگوید بر اساس پسرعمویش که ما اصلاً نمیشناسیم. و معلوم نیست پسرعمویی اصلاً هست یا نیست. و معلوم نیست پسرعمویش واقعاً همچین جایی میرود یا نمیرود. و اصلاً معلوم نیست پسرعمویش راست میگوید یا دروغ میگوید. همش هی تراکم ظنون [است]، هی بدتر میشود. تراکم بَرِ دروغ!
یک وقتی هم مثلاً حاج آقای امینی میآید به شما یک همچین حرفی میزند. [میگوید:] «تحریری شنیدم.» حاج آقای تحریری از کجا؟ بعد مثلاً میگوید: «مستقیم از رهبری» یا «از فلان شاگردشون.» مثلاً سردار وحیدی که شاگرد حاج آقا، خب مثلاً حاج آقا میفرمایند که: «از فلانی شنیدم.» سلسله را که میآیی جلو، هر یک دونهاش برای اینکه آدم باور پیدا کند، [آدم میشود]. خیلی... همین حاج آقای امینی هم آدم میشود پس [بهش اعتماد کرد]. حرف بیخود فلان شخص شنیدم، دیگر تمام. مجموعهی قرائن این دوتا خیلی تفاوت کرد تا اینکه از راننده تاکسی شنیدم که از پسرعمویش شنیده؛ اگر پسرعمویش هم داشته باشد. این میشود استفاده از مجموع قرائن.
اینها توثیق خاص است. ولی در ضمن اینها، یکسری توثیقات عام شکل میگیرد که این بحث ما است. مثلاً آقا «مشیخه»، یا «مشیخه» خود این بحث مهمی است. این است که آقا شخص اساتیدی دارد، «مشایخ اجازهای» دارد. وقتی که این آدم معتبر است، مشایخ اجازهای که نام میبرد را، خب طبعاً آنها معتبر بودند که این میرفته پیش آنها شاگردی میکرده، درس میگرفته، استفاده میکرده. این خودش یک راه است. حالا بعضی قائلند که مطلقاً میشود فهمید، همه را کشف کرد. بعضیها هم نه. ولی بههرحال فیالجمله میشود رویش فکر کرد، بررسی کرد. مشایخ اجازه را میشود در نظر گرفت. این خودش یک بحث است.
مثلاً طبقات را، مثلاً یکی از بحثهایی که میشود به آن اشاره کرد، اجازات را، احادیث را، خود متن حدیث را. عرض کردم گاهی متن حدیث نشان میدهد. مثلاً حضرت یک جملهای به راوی دارند میگویند که از این فهمیده میشود که حضرت این را «صاحب سرّ» میدانند که دارند با او اینجور صحبت میکنند، تضادّن [است]. درد دل میکنند با او. یک چیزی دارند میگویند. یکی از اسرار را مثلاً دارند میگویند. یک مطلب بلندی دارند میگویند. یک درد دل نسبت به وقایعی که آنجا رقم خورده، دارند میگویند. این معلوم میشود که این خیلی نزدیک است به امام که حضرت دارند با او اینجور صحبت میکنند. یا تحلیل خیلی نابی را دارند میگویند درمورد «زُریح» یا «ضُریح مُحاربی» [گُدالزال و ه جیمی] زریح شاید درستتر باشد.
طرف آمده از امام سؤالی کرده [آیه] «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ» آیه قرآن را سؤال کرده که آقا یعنی چی «تَفَثَهُمْ»؟ یعنی چی؟ حضرت فرمودند که: «یعنی ناخناشو بگیره.» گفت: «آقا این زُریح یا ضُریح، وقتی آمد از شما سؤال کرد، شما فرمودید یعنی بعد حج ملاقات امام.» [او گفت:] «من سؤال میکنم همین آیه را، شما میفرمایید ناخنش را بگیره؟» حضرت فرمودند: «او کجا و تو کجا؟ تو مثل او باش، بیا اینجا، منم از همون حرفها به تو میزنم.»
نشان میدهد که خودش توثیق است دیگر، چه توثیقی بالاتر از این! اینها میشود همان قرائنی که حکایت از توثیق میکند. بله، توثیق ممکن است توثیق رجالی متقدم نباشد، توثیق رجالی متأخر نباشد. خود این [خصوصیات] خاص است. این هنوز خاص است. توثیق عام «کُبرا» است. یک کبرایی است که منطبق میشود، یعنی مصادیق دارد. این میشود توثیق عام. یک قاعده است، یک فرمول است که منطبق میشود بر افراد. حالا منطبق میشود ممکن است به پنج نفر بیشتر تطبیق نداشته باشد، ولی به کبروی بودن و کلی بودنش آسیب نمیزند. در هر صورت کبرا کلی روشن است. آره. «الا بناءً عَلی تَمَامِیَّتِ کُبرَا وَثاَقَة کُلِّ مَن وَرَدَ فِی کَامِلِ الزِّیارَاتِ». کبرای وثاقت هر کسی که در «کامل الزیارات» وارد شده، این خودش یک کبراست.
نکتهای که هست این است که تا وقتی ما توثیق خاص داشته باشیم، نوبت به توثیق عام نمیرسد. این نکته مهمی است که باید به آن توجه کنیم. حالا توثیقات عام چه مدلی است؟ یک وقت است آقا، راوی کتابها توثیق شده. مثلاً بعضی نویسندهها کتابی را که مینویسند میگویند: «آقا من این روایاتی که تو این کتاب آوردم، هرچی که آوردم، از راویانی بوده که ثقه بودند.» مثلاً کتاب «کامل الزیارات» همین کار را کرده. تفسیر قمی همین کار را کرده. این خودش یک کبرا به ما میدهد. توثیق عام است.
در مقدمه تفسیر قمی میگوید: «من هرگز از ضعیف روایت نیاوردم. هرچی که بوده از قوی بوده، از ثقه بوده.» یا در «کامل الزیارات»، بعداً باید صحبت بشود که اینها به چه نحو و چه استفادهای میشود؟ توثیق عام است. یعنی خود این شخص، آره دیگر، خودش ثقه است. ابن قولویه قمی که «کامل الزیارات» را نوشته، آره، خود این آدم [آنها را توثیق کرده است]. مثل این میماند که دونهبهدونه اینها را بردارد توثیق کند، انگار یک کتاب رجالی بنویسد، دونهبهدونه اینها را توثیق کند. حالا این دونهبهدونه را توثیق نکرده، توثیق عام کرده. گفته: «آقا روایت که آوردم، نگاه کن سند [را]. نگاه کن من از ضعیف روایت نیاوردهام.»
[منظورش] «آوردهام» [است]. انگار منظورش این است که شما سلسله راویانی که من در کتاب آوردم، نگاه کن، به همه اینها بگو. میشود توثیق. حالا باید درمورد این بحث شود که این چه نحوی [است]، چون بحث مهمی است. [بعضیها] قبول ندارند.
یک وقت دیگر، توثیق مشایخ [از سوی] راویان است. مثلاً آقا، برخی شاگردان. یعنی شاگردان برخی از راویان التزام عملی داشتند، فقط از اساتید ثقه نقل میکردند. و مثلاً این برای ما ثابت شده که این آدم فقط از آن اساتیدی که ثقه بودند، نقل روایت میکند. وقتی معلوم شد که کسی استادش است و از کسی روایت کرده به عنوان استاد، این خودش میشود یک توثیق عام. درست شد؟
مثلاً مشایخ نجاشی. ما میدانیم نجاشی فقط از مشایخی نقل روایت کرده که ثقه بودند. هر کی که جزء مشایخ نجاشی باشد، میشود [ثقه]. یا مشایخ ابن ابیعمیر. یکسری اصحاب اجماع داریم، بعدها درموردش صحبت میشود انشاءالله، که اینها هرکی که از اینها (اینها ازش نقل روایت بکنند)، فقط آن شخص خاصی که اینها ازش نقل روایت میکنند، ثقه میشود. سه نفر را داریم به اینها میگویند «مشایخ ثلاثه». اینها فقط آن یک نفری که ازش روایت میکنند نیست؛ هر کل آن سلسله سندی که آن دارد نقل میکند، ازشان [ثقه است]. آره. این سه تا: یکی ابیاصر بزندی، یکی صفوان بن یحیی، یکی ابن ابیعمیر است. مشایخ ابن ابیعمیر همش [ثقه است]. شخصیت ممتاز و فوقالعادهای است. بعدها اگر فرصت بشود عرض میکنم.
یک وقت بر اساس مبانی خاص توثیق میشوند. مثلاً برخی میگویند آقا، وقتی کسی وکیل معصوم باشد، خود وکالت از معصوم یک قرینه است برای اینکه این ثقه است. وگرنه اگر ثقه نبود، امام او را وکیل خودش نمیکرد. یک مبناست. بعضی قبول دارند، بعضیها هم قبول ندارند. این هم میشود عام. یا مثلاً خاندانهایی را (خاندان قبیله)، ما راویانی را داریم که اینها خاندانشان توثیق شدهاند، مثل خاندان حلبی. وقتی یک نفر جزء آن خاندان باشد، بنی فلان، مثلاً این به واسطه همین توثیق میشود. این هم یک توثیق [است].
ما الان بحثمان درمورد آن راویان کتابها است. مثلاً آقا، در برخی منابع که اشاره کردم به بعضیشان، نویسنده کتاب میآید وثاقت همه راویان کتاب یا وثاقت مشایخ مستقیم و بدون واسطه خودش را ادعا میکند. میگوید همه راویانی که من در کتاب آوردم ثقه هستند یا میگوید مشایخی که بدون واسطه من ازشان نقل قول کردم، که این اگر قبول بشود، این راوی، اگر یک جای دیگری هم ازش روایت ما دیدیم، میشود گفت ثقه است، چون در آن سلسلهای آمده که تو مثلاً کتاب «کامل الزیارات» آمده. درست شد؟ این خودش یک توثیق است.
یکی از این کتابها تفسیر علی بن ابراهیم قمی است. قبر ایشان کجاست؟ نه، وسط پاساژ. پاساژ پشت شیخان. وسط پاساژ یک ضریح دارد. یک قبر کوچولو ضریح دارد. ضریح کوچولو وسط پاساژ تو خیابان ارم که میخواهیم بیاییم. این شهدای خرمشهر بیرون بغل خیابان هستند، دفن شدهاند. شما همون پشتش، [اگر] وارد پاساژ بشیم، آفرین، آ باریکالله. آن پاساژ را وسطش که میروی، وسطش قبر علی بن ابراهیم قمی است. قبرستان بوده دیگر. اینجا همه قبرستان بوده، خراب کردهاند، کوبیدهاند، درست کردهاند. حالا آنجا مثلاً پاساژ است. آن قبر است. یک دونه قبر. اولیاء الهی دیگری آنجا دفن هستند. هنوز آنجا شده الان طلافروشی. طرف سر لخت مثلاً میآید.
علی بن ابراهیم قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم، ایشان جزء محدثین معروف شیعه است که همه قبول دارند که ایشان ثقه است. یعنی هیچکس درمورد وثاقت علی بن ابراهیم بحثی [ندارد]. نجاشی درمورد ایشان مینویسد: «ابوالحسن القمی ثقةٌ فی الحدیث، ثبتٌ، معتمدٌ، صحیحُ المذهب، سَمِعَ فَاکثَرَ.» خیلی هم روایت شنیده. «و صَنَّفَ کُتُباً.» چند تا کتاب دارد. خیلی شخصیت درجه یکی است.
خوب، ایشان اساتید خوبی هم داشته. یکی پدرش است، ابراهیم بن هاشم. احمد بن محمد بن عیسی اشعری، احمد بن محمد بن خالد برقی. اینها اساتیدش [بودند]. شاگردان درجه یکی داشته. یکی از شاگردان ایشان کلینی است. کلینی شاگرد علی بن ابراهیم قمی است. بسیاری از روایات اصول کافی، خود کافی میگوید مستقیم نقل میکند دیگر. کلینی شاگرد اوست. یک شاگردش ابن قولویه قمی است که «کامل الزیارات» را نوشته. یک شاگرد دیگرش علی بن بابویه، پدر شیخ صدوق [است]. امام زمان آن تعابیر را درمورد پدر شیخ صدوق میفهمانند تو «فقیه منی». «تو معتمد منی.» «ثقتی، معتمدی، فقیهی.» پدر شیخ صدوق شاگرد علی بن ابراهیم [بود]. محمد بن حسن بن ولید. اینها همه شاگردان علی بن ابراهیم قمی [بودند].
یک تفسیری هم ایشان دارد که تفسیر خیلی مهمی است. امروز هم یک تفسیر داریم به نام تفسیر قمی. بحث که این همون تفسیر قمی است یا نه، بحث مهمی دارد. تفسیر [را] توضیح بدهم. فردا نکات بیشتر درمورد این تفسیر، چون بحث مهمی است. تفسیر قمی که امروز در دسترس است، مقدمه دارد. در متنش تفسیر همه سورههای قرآن هست. البته تفسیر همین [همه] سوره قرآن هست، این نیست که منظور این نیست که کلمه به کلمه توضیح داده. مثلاً یک آیه را آورده، به تناسب یک روایتی برایش آورده که آن تفسیر یک کلمه از آن آیه است. اینجوری است تفسیر قمی. آره. آفرین. مثلاً ممکن است از یک سوره، پنج [آیه]، آن آیه را هم تازه کامل تفسیر نکرده. یک تکه از آیه را روایت بوده دیگر. اگر متناسب با آن روایتی بوده توضیحی بوده. آره دیگر. واسه همین اصلاً مهم نیست که سلسله سندش که توثیق شده روایت [است]. همش تفسیر که ما سلسله توثیق از توش در نمیاد.
علامه طباطبایی «تفسیر المیزان» و تفسیر «المیزان»ی که روایی نیستش که بگوییم حالا اونی که رواییه مهمه. البته ایشان تفسیرش هم تفسیر اثری محض نیست. در کنار روایات آراء و نظرات اجتهادی و اینها هم آورده. گاهی حتی بعضی مطالب هست که اصلاً مستند به نقل نیست ایشان آورده. در مقدمه تفسیر علی بن ابراهیم تعبیری دارد که الان میخوانیم انشاءالله که از این فهمیده میشود که ایشان همه راویانی که در این کتاب آمده را توثیق کرده [است]. خودش توثیق است دیگر.
ایشون در مقدمه اینطور میگوید، میگوید: «وَ نَحْنُ ذَاکِرُونَ وَ مُخبِرُونَ بِمَا یَنتَهِی اِلَینَا.» بخوانم یا بگذاریم برای فردا؟ چون الان واردش بشویم، آره، الان وارد بشویم، تمام نمیشود. بحث مفصل شروع میشود. انشاءالله فردا این را توضیح میدهم که ایشان در مقدمه چی میگوید و چه استفادههایی شده، چه بحثهایی شده در مقدمه ایشان. این را و «کامل الزیارات» را انشاءالله فردا توضیح میدهم.
و صلی الله علی سیدنا محمد.
در حال بارگذاری نظرات...