‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
مطلبی که دیروز به آن اشاره شد، این است که قرآن کریم برای اینکه اثبات کند معجزه است، تحدی از مخالفانش خواسته که مثل قرآن بیاورند. نتوانستند در طول تاریخ چیزی بیاورند که دیروز مفصل در مورد این صحبت کردیم که «نتوانستند بیاورند» یعنی چه. یعنی اثری باشد که وقتی کسی قرآن را دیده و این اثر را که نگاه میکند، بگوید که نه، واقعاً قرآن در برابر این کتاب شما مثال خیلی خوبی است. ویرو شنیدم پاکستان فارسی قدیم... دریا پشتو، چی میگن؟ اردو چیه؟ "فارسی جاندار شعرم آسمان یعنی سرود پاکستان" فروردین امین عرض کنم که قرآن میفرماید که علامه در جلد یک المیزان، صفحه 68 میفرمایند که این تحدی را در یک مدت طولانی پیوسته با آن مواجه بودند و کسی نتوانست مبارزه کند با این تحدی. با اینکه خیلی تعصب بالایی هم داشتند ولی شانه خالی کردند و پنهان شدند.
قرآن در مورد این مسئله در آیه پنجم سوره مبارکه هود میفرماید: «أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ» (آیه پنجم سوره هود). بابا! آن وقتی که این ... آقا بنده خدا! بابا! آن وقتی که اینها لباسشان را کشیدند روی سرشان، همان وقت هم خدا خبر داشت از سر اینها. هم از علن این سر، مخفی، الان آشکار هم میدانست اینها چی مخفی کردند، هم میدانست چی اینها آشکار کردند. سر و صورت را میپوشانی، فرار میکنی که نبیننت، در میروی. بهت میگویم بردار بیا تحدی کن با قرآن. تحدی کردم، میگویم یک چیزی بردار شبیه این بیا. بعد هر وقت به پیغمبر میرسید، ماسک میزنی مثلاً، فرار میکنی که نبیننت، نفهمند مثلاً تو بودی. تو مگر مثلاً خودت را بپوشانی از دست من در میروی؟ من مگر یادم میرود؟ حواسم هست، میدانم تو بودی. دیگر من دارم بهت میگویم بردار بیا، چرا طفره میروی؟ چرا فرار میکنی؟
درست شد؟ قرآن کریم پس تحدی کرده و این تحدی هم سه قسم بود: یک تحدی، تحدی به خود قرآن. در آیه 88 سوره اسرا میفرماید که: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً». اگر انس و جن جمع شوند. جالب است که در این مسئله با جن هم تحدی کرده است. نه فقط با جنها، اگر جمع شوند، مثل قرآن بیاورند. آنها که مثلاً معمولاً زیاد است، هزار سال، 2000 سال، قدیمیها را دیدهاند، سرک میکشیدند، نفوذ داشتند، بروند کتابهای موجود را، بروند آدمها را، بروند چه میدانم، حتی با ملائکه هم خب گاهی ارتباط داشتند. جنیانی که خوب بودند با ملائکه ارتباط داشتند، میدیدند ملائکه، شاهدش هم خود ابلیس است که در بین ملائکه حضور داشت با اینکه جن بود ولی خطاب به ملائکه شد به او هم خطاب شد. جنی که این موقعیت را دارد هم نمیتواند مثل قرآن بیاورد. درست شد؟ اگر انس و جن جمع شوند که «أن یأتوا بمثل هذا القرآن»، مثل این قرآن را بیاورند، «لا یأتون بمثله»، نمیتوانند مثل این قرآن را بیاورند هرچند «کان بعضهم لبعض ظهیراً». ظهیر به معنای کمککار است. هرچند بعضیشان هم پشت آن یکیها باشند، هر چقدر هم که پشت همشان صد میلیارد، همه این انس و جنی که از اول خلقت تا الان بودهاند. شما بگو 50 میلیارد، بگو 50 میلیارد جن، 50 میلیارد انس مثلاً، همه با هم... آفرین! که این انسان شامل انبیا و اولیا میشود، آن جن هم شامل آنهاییشان که بین ملائکه بودند هم میشود. همه اینها با همدیگر جمع شوند، بشوند 100 میلیارد، پشت همند. نه 100 میلیاردی که دانه دانه بخواهند یک چیزی بیاورند. همه 100 میلیارد بشوند، کار پژوهشی تیمی انجام دهند. «بعضهم لبعض ظهیرا»، همهشان با همدیگر بشوند یک گروه، بشوند یک لجنه علمی، قشنگ یک تیم. نمیتوانند مثل این قرآن، نمیتوانند. درست شد؟
این «بمثله» هم میفرماید که به قرآن برمیگردد. همه آدمیان، در جلد 13 المیزان، صفحه 201 علامه میفرمایند که همه آدمیان و جنیان در همه زمانها، همه آدمها، همه جنها، همه زمانها با توجه به همه جنبههای کمالی، همه جنبههای کمالی لفظ و معنای قرآن؛ یک چیزی بیاور که همه این جنبههای کمالی لفظ و معنای قرآن را داشته، همه آن وجوه بلاغت قرآن را داشته باشد. آهنگ قرآن را داشته باشد. خود این موسیقی قرآن یک چیز فوقالعاده است. موسیقی قرآن اگر قرآن موسیقی را نداشت اصلاً این شکلی نمیشد که اینقدر قابل حفظ باشد. یعنی اینکه مردم حفظ میکنند، خود شما این سورههای آخر قرآن را بر اساس آهنگش اصلاً حفظ میکنید. فصاحت و بلاغتش به اقتضای این است که کلماتی که استفاده کرده، حروف کلمات، خود این فرم کلمات، ترتیب کلمات. این خیلی اینجا موزیکش، موسقایش به این معناست که این با فصاحتش فرق میکند. البته توی بحثهای فصاحت و بلاغت خود موسیقی را هم میآوردند که مثلاً سجع داشته باشد. البته آن مال بلاغت بود. سجع داشته باشد، توی فصاحت خود اینکه کلمات قرابت نداشته باشد: «مالکم علی المجنون» (مثالی که توی مطول و مختصر و اینها) مثالهایی که میزدند. خیلی کلمه یک جوریه دیگر، درسته؟
خود این آهنگ آیات، مثلاً شما سوره مبارکه «والتین و الزیتون» را مثلاً ببینید. حروفی که توی این سوره به کار رفته، خواتم آیات که همهاش روی قالب است. شما تمام قرآن که میخوانید، ببینید تمام سورهها این شکلی است. سوره مبارکه بقره مثلاً با اینکه بله، سه جزء یعنی 70 صفحه است تقریباً، 60-70 صفحه، 60 و خوردهای. شما میبینید که آقا این آهنگ این توی 60 صفحه. یک نفر بتواند 60 صفحه مطلب بگوید در این حوزههای وسیع که دیروز عرض کردم. قانون اساسی باشد، قانون اساسی را بریزند توی مفاتیحالجنان. خیلی چیز عجیبی. بعد توش داستان باشد، نجوم باشد، هستیشناسی باشد، به کهکشان کار داشته باشد، قانون خانوادگی بگوید، به طلاق کار داشته باشد، به یتیم کار داشته باشد، نکته اخلاقی بگوید و همه اینها با رویکرد توحیدی. رویکردش هیچ جا رویکردش عوض نمیشود. هیچ جاییش تناقض ندارد که حالا در مورد این تناقضش جلوتر صحبت میکنم انشالله. بعد همهاش هم یک موزیک داشته باشد، توی یک آهنگ، توی یک قالب. هر سورهای هم آهنگ خودش را دارد. آن لوح محفوظ، آن حقایق و معارف اصلی در واقع این نازل شده. آنجا هم در واقع این کلمات هست ولی به این شکلی که پیش ما نیست. حالا باید روی این بحث کرد، آن توی لوح محفوظ به چه نحوی است. میگویند اجمال. شما الان تمام این چیزی که روی تخته نوشته بودند و پاک کردی، همه اینها را مثلاً فرض بفرمایید من الان یک ماژیک را بردارم، شروع کنم آقا از آن بالای تخته تا این پایین تخته بنویسم برات. مطالب، یک شکل بکشم یا مطلب بنویسم. همه آن چه که میخواهم آنجا بنویسم، الان اینجا جوهر این ماژیک همهاش همونه دیگر؟ همین میآید آنجا قیافه پیدا میکند. حالا تصور بفرمایید یک جوری باشد که در عین حالی که این توی ذهن است، آنجا هم ماژیک اگر برداشتم دیگر از این جوهر کم میشود و میآید روی ماژیک. ولی مثلاً از ذهن من که به زبانم جاری میشود، از ذهنم خالی نمیشود، کم نمیشود. درست شد؟ ولی توی ذهن من مطلب یک جور دیگری است. به زبانم که میآید یک طور دیگری میشود. الان ذهن من و شما با همدیگر مشترک است توی تصور کلماتمان ولی وقتی که میخواهیم به زبان بیاوریم، من فارسیش را میگویم شما انگلیسیش را. درسته؟ دوباره خود انگلیسی که این دوستان مثلاً بچههایی که پاکستان بودند یا هند بودند مثلاً یک لهجه و یک تلفظی دارند. آنی که انگلیس بوده، آنی که آمریکا بوده. حتی خود انگلیس و آمریکا دو تا لهجه و دو تا تلفظ دارند. درسته آقا؟ تفاوتهای قضیه. وگرنه اگر بیاید توی عالم ذهنمان ببینیم آنجا کسی با، وقتی خودش با خودش صحبت میکند، نه فارسی صحبت میکند نه انگلیسی صحبت میکند نه اردو صحبت میکند. روشن است آقا؟ این هم در لوح محفوظ این شکلی است. آنجا حقیقت مسئله است. وقتی نازل میشود، کلمه و لغت و زبان و اینها. ولی اینی که نازل شده همونه. این نکته مهم است.
پس آقا این جنبههای کمالی، خود موسیقی قرآن یک بحث مفصلی دارد. کتابهایی برایش نوشته شده که اگر میخواستیم بحث بکنیم مثلاً دو ترم میشود فقط در مورد موسیقی قرآن صحبت و اسرار و عجایبی که فقط در موسیقی قرآن، آهنگهایی که در قرآن به کار رفته. از خود قرآن آهنگ دارد. این آهنگ خیلی مهم است. یعنی آخرش نون دارد، نه. مثلاً اگر کسی به علم نت موسیقی اشراف داشته باشد، احاطه داشته باشد، میفهمد که از جهت نت هم قرآن دارد یک آهنگی را رعایت میکند در بیان خودش. یعنی روی قاعده موسیقی دارد جلو میآید. کلمات را توی این، خیلی مهم است. شما برای اینکه آهنگ درست در بیاید، یک سری کلمات را به هم میچسبانی ولی خیلی وقتها میبینی که کلمه شکسته میشود، نصفه میشود. دقت بکنی هیچ جای قرآن کلمه شکسته، کلمه خراب نشده. خیلی مهم است. مثل شعرا، هی تیکه، مثلاً «هوشیار میکند» هوشیار! هوش هوشیاره، چرا میگوید؟ ضرورت شعریه؟ ضرورت شعری میگوید: «قافیه چو تنگ آید، شاعر به جفنگ گوید». درست شد؟ آخرش دیگر جا نبوده، مجبور شده این شکلی کند. قرآن آهنگ را رعایت کرده، مضمون را رعایت کرده، کلمه را هم رعایت کرده. خیلی چیز، بدون اینکه هیچ جا هیچ کلمهای بشکند، نصفه بشود، تغییر پیدا کند. حالا یکی بردارد یک متنی بیاورد که همه اینها را رعایت کرده باشد. یعنی در کمال لفظ و کمال... نمیشود. نداریم! در طول تاریخ هم کسی ادعا نکرده.
مطالب قرآن را کپی پیست کردی؟ او گفته مثلاً عنکبوت را گذاشته بود. مثلاً فیلم کانگورو، نازل... به جای سوره عنکبوت سوره کانگورو نازل کن. بعد برو توی اسرار زندگی اینها. بعد برو یک داستان تاریخی هم برایش بیاور که یک پیغمبری مثلاً یک قضیهای داشته. مثلاً یک سلیمانی بوده در شرق آسیا که با کانگوروها مثلاً در استرالیا مثلاً یک سلیمانی بوده که با کانگورو صحبت کرده و کانگورو به بقیه کانگوروها گفته «ادخلو مساکنکم». درست شد؟ اگر توانستی همچین چیزی بیاوری که واقعیت هم داشته باشد، شواهد تاریخی هم بهش حکایت کند، آثار باستانشناسی هم ازش حکایت کند، آثار زمینشناسی هم ازش شکایت کند. اگر توانستی این کار را بکنی، به این میگویند مثل قرآن. «شهرام بهرام»، قرآن اصل است، قرآن اوج بلاغت است. من دارم شبیه این، شبیه این منظور این نیستش که همینها را بردارم دوباره تکرار کنم. یعنی این را بگذار کامل کنار. مثل قرآن یعنی بگو آقا چرا این این را به جای آن؟ این به جای آن، و با این نشان بده که قرآن اوج فصاحت و بلاغت نیست. معلوم بشود قرآن چی کم دارد؟ قرآن چی زیادی دارد؟ مال همه زمانها هم هست. فقط هم مال عربهای زمان پیغمبر نیست. نه فقط عربها، نه فقط زمان پیغمبر. همین امروز به در زبان دیگری، کتاب دیگری بیاور، در زبان خودت، با ساختار خودت در اوج همین کمال لفظ و معنا باشد. نبوده! نشده! نتوانستهاند!
یک آیه دیگر در قرآن داریم، باز پس اول داریم، تحدی به کل قرآن. مثل قرآن، سه قسمت تحدی داشتیم به کل قرآن، 10 سوره، یک سوره. اول داریم کل قرآن را خب یک آیه را خواندیم سوره مبارکه هود بود، سوره اسرا بود، آیه 88. آیه بعدی سوره مبارکه طور، آیه 33 و 34. «أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا یُؤْمِنُونَ فَلیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ» «تقول» به معنای این است که آدم بخواهد یک چیزی را به زحمت... من مثلاً بخواهم به زبان کرهای مثلاً صحبت بکنم، الان خیلی باید دست و پا بزنم. آخر هم آن کسی که زبانش زبان کرهایه دیدید، ایرانیهایی که میروند اربعین، میخواهند با این عراقیها صحبت بکنند: «ألا آقا مثلاً الف لام یا تنم آخرش میگذارد بعد تقبل». درست شد؟ خب عرض کنم خدمت شما که طرف میخواست برود خارج، میخواست برود آمریکا. آقا رفیقش بهش گفتش که این زبان اینها خیلی شبیه ما. گفت: چطور؟ گفت: اینا فقط یکم کلمات را میکشند! خب مثلاً چی؟ گفت: همین برادر، مادر ما را میگویند مادر! رفت آمریکا، آمد تاکسی بگیرد فرودگاه بیاید: دربست! میبری کجا؟ میخواهی بروی؟ یکم صحبت کردن این به آن گفتش که: ببخشید شما ایرانی نیستی؟ گفت: چرا من ایرانیام، انگلیسی صحبت فارسی صحبت میکرد. «تقبل» یک کسی که زور میخواهد به خرج دهد. یک کسی که به زور میخواهد یک چیزی بگوید. که این «تقول» هم معمولاً وقتی که کسی دارد یک چیزی را به دروغ در واقع مطرح میکند. یک باطلی را به صورت حق جلوه میدهد. مثل آدمی که زبانش انگلیسی نیست، به زور میخواهد خودش را یک جوری وانمود بکند که انگار من انگلیسی بلدم. «تقول».
یک کسی هم که دروغ میگوید ولی میخواهد یک جوری وانمود کند که انگار من راست میگویم. به این هم میگویند «تقول». حرف باطلی دارد ولی میخواهد یک جوری خودش را نشان بدهد که انگار من دارم حق میگویم. به این هم میگویند «تقول». «أم یقولون تقوله». آنها چی میگفتند؟ میگفتند پیغمبر «تقول» کرده. یعنی حرفهایش باطل است، ظاهر آراستهای بهش داده. یک ظاهر شیک بهش داده که خودش را حق نشان بدهد. حرفهایش دروغ است. دارد خودش را این که حرف یک جوری نشان میدهد که انگار حرفهایش راست است. این این جوریه. حرفها مال خودش است، دارد این جور میکند. خب شما برداری... یعنی کار آدمیزاده. وقتی باطل است، دارد خودش را حق نشان میدهد، خب بقیهاش هم باید بتوانند. وقتی حرف باطل است، بقیه باطل که کاری فوقالعاده نیست. وقتی که آیا پیغمبر قرائت میکردند، شبها که پیغمبر توی خلوت قرآن میخواندند، چون پیغمبر روی پا میایستادند. شبی 10 جزء قرآن ایستاده میخواندند که آیه نازل شد: «طه مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَیٰ» (آیه دوم سوره طه). قرآن نازل نکردیم به مشقت بیفتی. بعد پیغمبر بلند که قرآن میخواندند، این کفار، این مال زمان مکه پیغمبر است، کفار قریش میآمدند پشت در خانه پیغمبر جمع میشدند که این صوت پیغمبر و این کلمات را بشنوند. نبینند اینها را. با اینکه اینها کافر بودند، یک سر سوزن هم به این مضمون محتوا اعتقاد نداشتند ولی میفهمیدند این چه فوقالعاده است!. آره! واقعاً یعنی همین آهنگش که به گوشش میخورد، میبیند آقا یک صوت عجیبی است. زبانشان هم که عربی بود، میفهمیدند این کلمات سابقه نداشته در زبان.
خلاصه «فلیأتوا بحدیث مثله إن کانوا صادقین» (آیه 34 سوره طور). آن زمان اینکه مثلاً بوده رونالدو باشد، مسی باشد، کار بنده نیست، کار خدا. رونالدو پاسخی دارد. الان پس بگویم میخواستم جلوتر بگویم. یک نکتهای که هست این است که حالا این اصلاً توی درس نیست ها، ولی چون سؤال پرسیدید.
قرآن اول میگوید یک دانه سوره مثل قرآن بیاورید. بعد میگوید 10 تا سوره مثل قرآن. اینجا توی دستهبندی که کردند میگویند اول گفته مثل قرآن بیاورید، بعد گفته سادهاش کردند. ولی سیر نزول این شکلی نیست. توی سیر نزول اول میگوید یک سوره مثل قرآن بیاورید. بعد میگوید 10 تا سوره مثل قرآن بیاور. بدتر شد که آقا! یکی چرا؟ بد بگید 10 تا خوب! حالا این نکتهای دارد که این هم مال المیزان است اتفاقاً. ولی اینجا توی این کتاب نیست که مضمونش را عرض میکنم. البته بحثش مفصل است. نکتهاش این است که اینی که میگوید یکی یا 10 تا، یک وقت ممکن است آقا یک کسی یک حرکت خارقالعادهای داشته باشد یا یک آدمی خارقالعاده باشد از جهاتی. ولی مسئله این است که اگر یک چیزی از طاقت بشر، از توان بشر بیرون بود و یک بار از یک بشری صادر شد، یک بار ممکن است هر کسی ازش یک چیزی رخ دهد. ممکن است آقا من یکهو یک غزلی بگویم شبیه غزل حافظ. در این صورت ممکن است من یکهو یک چند تا روپایی بزنم یا مثلاً با توپ یک چند تا کار بکنم، یک چیز فوقالعادهای. ولی وقتی 10 بار توانستم یک کاری را انجام بدهم، یک چیزی که در طاقت بشر نیست. حالا یک وقت است در طاقت بشر است، خب معلوم میشود که ملکه خودم است. ولی یک چیزی که هیچ بشری قدرتش را ندارد، این جور کلمات را بالاخره هر کی میتواند بگوید ولی پیغمبر به هر حال خیلی قشنگتر گفته. خب حالا میشود یک دانه سوره این شکلی آورد ولی وقتی 10 تا آورد معلوم میشود کار خودش هم نیست. مثال از یک جهت مقرب از یک جهت موحد است. یعنی به هر حال نفس آن بازی را همه میتوانند انجام بدهند. حالا گل را همه میزنند، یکی قشنگتر میزند، یکی فلان. ولی اینکه یک شما یک کاری بکنی که هیچ بشری قادر به این نیست. یعنی یک صفحه مطلبی بیاوری که هیچ بشری نمیتواند این جور حرف بزند، آن یکیش حکایت میکند که هیچ بشری نمیتواند این کار را انجام بدهد. اول گفت یکی که معلوم بشود هیچ بشری نمیتواند این کار را بکند. بعد میآید میگوید 10 تا که معلوم بشود خود پیغمبر هم نمیتواند این کار را بکند. آره! چرا اول یکی را میگوید بعد 10 تا؟ که اول باید 10 تا را بگوید بعد یکی را. اگر 10 و یک میگفت، معلوم میشود بعد کار دارد. ولی وقتی این طور میگوید، میخواهد اول بگوید این قدرت بشر نیست. بعد میخواهد بگوید قدرت خود پیغمبر هم نیست. یعنی این نیستش که بگوییم حالا این آدم به هر حال یک سوره گفته خیلی متفاوت است. این یک سوره را ممکن است آدم ازش یک قریحه یک ذوقی یک چیزی بگوید. دو تا ممکن است. ولی 10 تا نمیشود. نمیشود آدم 10 بار یک حرکتی انجام بدهد که هیچ کس نمیتواند انجام بدهد. نمیشود 10 بار یک جوری حرف بزند که هیچ کس نمیتواند حرف بزند، هیچ کس که یعنی حرفی که یک بارش را هیچ کس نتوانسته انجام بدهد. یعنی آنجا معلوم شد این کار بشر نیست. اینجا معلوم میشود کار پیغمبر هم نیست.
پس نکتهای که اینجا بود این بود که این: «فلیأتوا بحدیث مثله إن کانوا صادقین» (آیه 34 سوره طور). اگر قرآن دروغی است که پیغمبر ساخته، معاذالله. اینها علامه در جلد 19، صفحه 19 المیزان میفرماید: اگر این کلامی بود که پیغمبر ساخته، خب باید یک کلام بشری میشد دیگر. بقیه هم میتوانستند مثلش را بیاورند. خب شما هم بیاورید. شما هم «تقبل» کنید. بردارید حرفهای باطلش را بهش خیلی ظاهر شیک داده، شما بردار یک سری حرف باطل بیاورید که بهش ظاهر... حرف باطل است دیگر. حرف باطل که کاری ندارد زدنش. پس نتوانستند.
این شد مورد بعدی. تحدی به 10 تا سوره. در آیه 13 سوره مبارکه هود میفرماید: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (آیه 13 سوره هود). اینها میگویند که پیغمبر «افترا» بسته. «افترا بستن» یعنی یک چیزی را درست کرده، به یک کسی نسبت داده. مثلاً من بردارم فرض بفرمایید که اینجا یک مشت زباله بریزم، فلانی میشود افترا. یک چیزی را درست کنم بعد به کسی بگویم. اینها را پیغمبر یک سری کلمات بافته، معاذالله، درست کرده بعد دارد به خدا نسبت میدهد. خدا را قبول داشتند. «قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ». این همان نکته است. که پیغمبر افترا بسته. یعنی اگر افترایی اگر کار خودش است، چون میخواستند بگویند این کار خودش است، خدا ربط ندارد. یک وقت میگفتند که اینها را که هر آدمی میتواند انجام بدهد. حرف باطل است که به ظاهر شیک داده. میگفتند خیلی خوب شما به «حدیث مثله» بردارید بیاورید. یک وقت میگویند که آقا ما نمیتوانیم ولی اینی که تو درست کردی مال خدا نیست، مال خودت است. مال خودش هم اگر باشد نمیتواند 10 بار این کار را کند. اگر میتوانید شما 10 تا مثل این بیاورید. «بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ». شما 10 تا سوره مفترایات. خیلی نکته جالبیها! از همین سورههای افترایی که این درست کرده و به خدا بسته. شما 10 تا درست کنید به خدا. ببین میتوانی 10 تا درست کنی؟ نمیتوانند.
«و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین» (آیه 13 سوره هود). هر که را هم که میتوانید جز خدا را، بنشینید با همدیگر. جمله این شکلی. سورهها مثل آن سورههای آخر قرآن هم حتى شامل میشود. سورههای یک، یک نکتهای که ایشان دیروز مطرح کردند که دلیلمان چیست که بگوییم قرآن ازش کم نشده؟ که عرض کردم بعداً جواب میدهم. البته اینجا بحثش فعلاً مطرح نیست ولی نکتهاش را برای اینکه توی ذهنتان باشد، یکی از پاسخها این است که قرآن تحدی کرده. همه هم میدانیم، گفته مثل این. اگر از سورههای قرآن کم شده باشد، تحدی خدا خراب میشود. چرا؟ برای اینکه من بهم میگویند که آقا تو بردار 10 تا سوره مثل قرآن بیاور یا یک دانه سوره مثل قرآن بیاور. من میگویم که این ببخشید 115 تا سوره بوده، 114 تایش مانده یکیش کم. من آن یک دانه را که ندیدم. اگر آن یک دانه را میدیدم شاید مثل آن میتوانستم بیاورم. یکیش حذف شده. اگر قرار است با من تحدی بشود، نباید هیچیش تغییر بکند.
در خلافت عمر و ابوبکر در زمان پیامبر که میبود، در زمان جنگ میکردند. آن موقع هر تحدی مال هر زمان است، فرقی نمیکند. بعداً هر زمانی که هر سورهای از قرآن کم بشود، تحدی خدا خراب میشود. حتی اگر یک کلمهاش هم کلمهاش ناقص بشود. اینی که مال تو بوده نیستش که. من همان را بردارم مثلش را بخواهم بیاورم. تو داری به من میگویی آقا من دیگر قرآن این شکلی دادم. تو بردار مثل این بیا. من میگویم: آنی که مال تو بوده تغییر کرده. تو عین آنی که خودت گفتی به من نشان بده تا من ببینم میتوانم. اگر تغییر کرده باشد، تحدی خدا خراب میشود. این یک استدلال است. چندین استدلال دیگر هم هست برای اینکه از قرآن چیزی کم نشده. بحث تحریف را داریم جلوتر انشالله. ولی خب مفصلش را نداریم. همه بحثها را داریم اجمالی میخوانیم دیگر. هر کدام اینها را انشالله بعدها اگر توفیق باشد این کتاب را که تمام کردیم، بعداً مفصلتر اگر فرصت شد بهش میپردازیم.
پس این هم شد آیه بعدی. این فائی که آمده «فتأتو بعشر صور مثله» این فاء تفریع است. یعنی در فرع آن ادعایی که دارید، خب پس حالا این کار را کنید دیگر. مگر نمیگویید 10 تا افترا بسته؟ افترا بسته 10 تا افترایی بیاور. میشود ساخت دیگر. میشود بافت دیگر. تو هم 10 تا بباف به خدا نسبت بده. اگر تو هم 10 تا بافتی به خدا نسبت داری. معذرت میخواهم. تو پیغمبر تقدیر گرفته شده؟ «قل لهم ان کان هذا القرآن مفتراة علی الله». به اینها بگو که اگر این قرآن از چیزهایی است که من به خدا افترا بستم، و «کان من عندی» یعنی از جانب من است، و «کان من الجائز أن یأتی به مثله» یعنی غری و میشود یکی دیگر هم بردارد بیاورد. یکی غیر از من میتواند مثل اینها را بیاورد؟ «فَإِن كُنتُمْ صَادِقِينَ فِي دَعْوَاكُمْ وَمُوجِدِينَ غَيْرَ حَاضِرِينَ» (آیه 22 سوره هود). اگر شما هم توی ادعایتان، ادعایتان صادقید و جدی هستید، شوخی نمیکنید. «فأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ». من این همه افترا بستم، تو 10 تا افترا ببند. افترا اگر باشد، نه. من میتوانم به 10 تا برسانم. من میتوانم. شما از بین این همه میتوانید 10 تا افتراییاش را درست کنید.
در جلد 10 المیزان، صفحه 162 میفرمایند این تحدی که میفرماید فقط از حیث نظم قرآن و بلاغت قرآن نیست. بله خب؛ بلاغتش در اوج است، نظم قرآن در اوج است ولی شامل ابعاد مختلف میشود. مثل فصاحت و بلاغت، مثل معارف. یعنی اگر این کتاب را یک آدمی آورده، خوب دقت کنید نکتهای که دارم میگویم، نکته خیلی مهمی است. اگر این کتاب را یک آدمی آورده و ادعا دارد به واسطه این کتاب که من رسول یک خدای برحق هستم. درست است؟ آمده که پیام آن خدا را برساند، از آن خدا بگوید، آن خدا را معرفی کند. باید یک جوری باشد که این ورش و آن ورش، هم این ورش را خواندیم بخون، خدایا برسیم و همه آن کمالاتی که در مورد آن خدا گفته، این ورش باشد. هم آن ورش را که خواندیم ببینیم همان خدا را دوباره دارد میگوید، همان کمالات را دارد میگوید. نه اینکه اینجا یک چیزهایی بگوید، ببینیم در مورد یک خدایی دارد صحبت میکند که رفتیم آن ور ببینیم خدایش انگار عوض شد.
توی تورات و انجیل این شکلی است. یک خدای یکسان ندارد. چرا؟ چون کار بشر است. خدا هی تغییر پیدا میکند. یک جا خیلی قدرتمند است، یک جا یکهو ضعیف است. یک جا خیلی مهربان است، یک جا خیلی ظالم است. یک جا به عدالت و اینها رفتار میکند. شما تورات را که نگاه میکنی، یک جا دارد یهودیها را توبیخ میکند و دارد ملامت میکند. یک جای دیگر دارد میگوید: شما را من فقط به خاطر نژادتان دوست دارم و هر چی که هست به شما میدهم. چون شما را نژاد برتر آفریده. یک نژاد برتر آفریده. عمل به خاطر این آفریده. بعد چرا خود اینها را توبیخ میکند؟ جابر است؟ جبار است؟ تناقض نیست؟ آن در موضع خودش «انت ارحم الراحمین فی موضع العفو» (تو مهربانترین مهربانان در جایگاه عفو هستی) و کسی را انتخاب کرده که اولاً آنجا در مورد انبیا میفرماید: «فضّل النبیین بعضهم علی بعض» (برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری بخشیدیم). بعضیهایشان نسبت به بعضیها فضیلت دارند. بعد خود انبیا را بله، فضیلت برایشان قائل شده. در مورد امتها هم فضیلت قائل شده ولی ملاک آن فضیلت را هم توضیح میدهد. این نیستش که یک جایی یک طوری بگوید که انگار بیملاک فضیلت داده، انگار ملاک دارد. تورات این شکلی است. ولی توی قرآن این شکلی نیست. آره یعنی یک جاهاییش استفاده میکنند. آن جاهایش که دارد میگوید که من شماها هم حساب میکشم. با شماها هم خویشاوندی ندارم. شماها را هم به خاطر نژادتان کار ندارم. مهم این است که به فلان دستور من عمل کنید. اینها را میگذارند کنار. آن جاهایش که میگوید: من فقط به نژاد شما توجه دارم، همه را برای شما آفریدم و شما برای من مهمید و فلان، اینها را نگه میدارند. این میشود تحریف دیگر.
ولی توی قرآن این شکلی نیست. شما قرآن را تا بخواهی بروی یک جاییاش ببین احساس بکنی که آقا یک امتیاز ویژهای دارد میدهد، سریع میبینی که یک سری آیات دیگر میآید دست و پایت را میبندد. میفرماید که: «إن أَکرَمَکُم عِندَاللهِ أَتْقاکُم» (به راستی گرامیترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست). تمام دیگر. نژادپرستی و رنگ پوست و قبیله و قوم و فلان، همه اینها رفت کنار. اینکه از نسل فلان آدم است و ژن خوب و ژن برتر و... میبینی خود پیغمبرشان را هم توبیخ میکند. یونس را میاندازد توی شکم نهنگ. با اینکه انبیا را برایشان فضیلت قائل است ولی فضیلتش یک طوری نیست که انگار به اینها یک گرین کارت داده، گفته هر کار دوست داری برو انجام بده. این نیست. حساب میکشد. خود پیغمبرش هم باید پاسخ بدهد. فضیلتی که برایشان قائل است به خاطر بندگیشان است. میبینی تمام قرآن به همان بندگی دارد دلالت میدهد. این میشود معارف قرآن که بیبدیل است، نمیشود مثلش را آورد. این یکی از وجوه اعجاز قرآن است. توجه داشته باشید. خیلی به این نکات توجه ندارند. قرآن چیش معجزه است؟ اینهاش معجزه است که از اول تا آخر در مورد خدا دارد حرف میزند و هیچ جای خدایش با آنجا تفاوت پیدا نمیکند. همهاش یک خدا است. همهاش با توصیفی که از خدا کرده همخوانی دارد. هیچ جایش تناقض پیدا نمیکند که یک جایی ببینی خدا یک جوری شد. نه. بله خدای متعال صفاتی دارد که این صفات گاهی با همدیگر تقابل دارد. رحیم است. یک جاهای دیگر هم منتقم است. تقابل دارد ولی اینها با هم تعارض ندارد، تناقض ندارد. تقابل داشتن با تناقض داشتن فرق میکند. یک وقت هست من مهربانم، جای دیگر هم سختگیر. نسبت به کی مهربانم؟ نسبت به کی سختگیرم؟ نسبت به آنی که درس میخواند مهربانم، درس نمیخواند، کلاس را به هم میزند، سختگیرم. ولی اگر نسبت به یک کسی که کلاس را به هم میزد، مهربان بودم و نسبت به یک کسی دیگر که کلاس درسش را میخواند، سختگیر بودم، این میشود تناقض. صفات خدا تناقض ندارد. تقابل دارد. قرآن صفات متقابل از خدا گفته، بله. ولی صفات متناقض از خدا نگفته. ولی تورات و انجیل تحریف شده. تحریف شده تورات و انجیل تحریف شده صفات متناقض از خدا گفته. این یک نکته. این میشود یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن کریم.
معارف دیگر چی؟ اخبار غیبیش. اخبار غیبی جلوتر صحبت میکنیم انشالله. الی ماشاالله قرآن مطالبی را گفته که توی همان دوران نزول قرآن رخ داد. میفرماید که: آقا شما رمانها که شکست خوردید به زودی غلبه میکنید: «وهم من بعد غلبهم سیغلبون» (آنان پس از شکستشان، به زودی پیروز خواهند شد). «سیغلبون». هنوز پیغمبر از دنیا نرفته بود و قرآن داشت نازل میشد که غلبه کردند. تازه قرآن یکی از نکات مهمش این است که لایه لایه دارد. یک لایه لایه ظاهرش است، یک لایه لایه هم باطن است. تأویل دارد، بطن دارد. و میبینی که بعضی مطالبی که دارد میگوید، میبینی دقیقاً توی بطن هم دارد رخ میدهد. اینها هم هست. یعنی این دیگر باز خودش یک معجزه شدیدتر است دیگر که یک چیزی شما بگویی که هم ظاهرش درست باشد هم باطنش. و تأویلش هم تأویلش درست باشد. ظاهرش درست است. مشکل ظاهرش درست است، تأویلش مشکل دارد. قرآن یک چیزهایی گفته که هم ظاهرش درست است هم باطنش. و برهانی که در قرآن آورده، پس چند تا را گفتیم تا حالا؟ فصاحت و بلاغت، معارف، اخبار غیبی، اقامه برهان. برهانهایی که در قرآن آورده هیچ جا توی استدلالهایی که خدا در قرآن آورده خدشه نمیشود. استدلال مو لای درزش نمیرود. درجه یک، 100. هیچ کس نمیتواند خورده بگیرد بگوید این چه استدلالی است. استدلالش ها! بله ممکن است یک مطلبی بگویی که ما به حسب ذهن خودمان مثلاً من بین «صلب» و «ترائب» که حالا نمیخواهم وارد آن بحثها بشوم که مثلاً قرآن گفته ما نطفه را اینجا ایجاد کردیم. بعد میگویند که آقا مثلاً الان در علم روز این طور برای ما قابل فهم نیست که مثلاً بین صلب و ترائب، استخوانهای جلو این وسط نطفه شکل گرفته باشد. نیاز به معنا است که اینی که دارد میگوید چیست دقیقاً. که بین صلب و ترائب. و شاید هم امروز کشف نشده، فردا کشف بشود. یعنی یک وقت دقیقاً ضدش را کشف کرده به صورت قطعی و یقینی. یک وقت هست میگوید: من این را هنوز کشف نکردهام. تفاوت دارد. بعدش هم آن گزارش با استدلال فرق میکند. استدلال قرآن نمیشود توش خدشه کرد. بله در گزارش قرآن میتوانم من بگویم که آقا اینی که میگوید هنوز نفهمیدهام، هنوز کشف نشده. صحبت نباید غلط باشد. گزارش غلط هم نباید باشد. که آن را میگویم جای خودش باید روش بحث بشود که قرآن آیا گزارش غلط دارد یا خیر. برخی آمدهاند گفتند که آقا چرا قرآن الی ماشاالله گزارش غلط دارد. حالا نمیخواهم وارد آن بحث بشوم. خودمان یک بحث مفصل است. در مورد موسیقی قرآن گفتم دو ترم بحث میخواهد. در مورد این چهار ترم یک کتاب دو جلدی نقد قرآن که آن را باید بنشینیم چهار ترم، هر یک جلد شد دو ترم، بنشینیم بخوانیم بحث بکنیم که این چیزهایی که میگوید عنوان اشکال به قرآن چه مشکلاتی دارد. خود اینها بحثهای مفصلی است. خیلی خوبی هم هست. یعنی به نظرم اینها باید توی حوزه خوانده شود، کار بشود.
قرآن خیلی مهم است. قرآن است بابا! از اصل منبع ما قرآن است. همین احکام و همه اخلاق و عقاید و اینها همه را از قرآن داریم میگیریم. قرآن صحبت نکنیم شناختی نداشته باشیم چه کتابی است، چه ساختاری دارد. اصلاً برای چی معجزه است؟ همین قرآنی که به ما رسیده با چه فرایندی به ما رسیده؟ از کجا معلوم این قرآنی که همان قرآنی که اول پیغمبر آورده بود؟ صحبت کنم و استدلال بیاورند. اگر این قرآن یکی است، چرا اینقدر اختلاف نسخه دارد، اختلاف قرائت دارد؟ همان بحث تحریفی که ایشان مطرح میکند. مختلف، اینجا مثلاً کلمه را گفته آنجا «مسلمانان» پاسخ هم دارد آره ولی متاسفانه توی حوزه معمولاً اینها خوانده نمیشود. یکی از اساتید ما در مورد همین اختلاف قرائت الان 14 سال است که دارد تدریس میکند در مورد اختلاف قرائت. هنوز تمام نشده. 14 سال! که همه این 14 قرائت درست است؟ از زمان خود پیغمبر بوده؟ زمان اهل بیت بوده؟ اهل بیت ام... حالا اینها باید روش بحث بشود که آیا بعضیها هم قائل نیستند به این. بعضی علما گفتند نه این هفت حرف را، روایتی که دارد هفت حرف نازل شده، روی آن باید بحث بشود. روایتش منظور روایت چیست؟ علما چیها گفتند؟ نه فقط توی حوزهها به صورت عمومی نیست. توی رشتههای تخصصی هم نیست. علوم قرآنی همین حرف. توی دکترای علوم قرآنی همین. اینها خیلی حرفهای غریبی است. متاسفانه وقت گذاشته نشده، کار نشده. حالا من نمیخواهم ذهنتان را خیلی درگیر کنم وگرنه الان هزار تا مسئله میتوانم در مورد قرآن برایتان ایجاد بکنم. ذهنتان هم درگیر بشود. البته درگیر شدنش هم خوب است که آدم به این فکر بیفتد که خوب پس اقامه برهان.
پندهای نیکو، نصیحت کرده، موعظه کرده. شما موعظه را که گوش میدهی آقا چقدر این مطابق با فطرت است. یک وقت یک کسی یک جور موعظه میکند: «پسرم در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن. مردم همه گرگند. اگر میخواهی در زندگی موفق باشی، تمام سعیت به این باشد که تو زودتر از بقیه کلاه مردم را برداری. آدم بیشرفی! آخه چه جور حرف زدنی است؟ چقدر جنایتکار!» ولی قرآن هر چی که گفته موعظه حسنه است. میبینی اوج انسانیت است، اوج کرامت اخلا قی است. اوج نوع دوستی، علاقه به بقیه آدمها، محبت به بقیه موجودات. این هم یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن.
دیگر چی؟ دستورهای مهم اخلاقی و احکام الهی. دستورات اخلاقی که احکامی که گفته، میبینی دقیقاً مطابق با آن چیزی است که جامعه نیاز دارد. بعضیهایش خیلی واضح است. آدم تا نگاه میکند میفهمد که کسی انسان را نکشیده، نفس محرم را هم... ولی اینکه کسی آدم کشته، او را بکشید. این ممکن است هر کسی نفهمد: «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ» (و برای شما در قصاص، زندگانی است، ای خردمندان). و برخی احکام دیگر. ممکن است کسی اول که نگاه میکند نفهمد. نه اینکه ببیند ضد فطرت است. این نفهم است. ولی خوب که تحلیل کرد، خوب که تجربه کرد، آمدند توی جامعه این را اجرا کردند، میبیند که با همین جواب میرسند. گفته کسی که زنا میکند را شلاق بزنید. آقا این خلاف حقوق بشر است. مگر چیکار کرده؟ مگر فلان. ولی وقتی اجرا کردند، دیدند که بله! این کانون خانواده را این حفظ میکند، فحشا را توی جامعه این کم میکند، مفاسد جنسی را این از بین میبرد. وقتی این را انجام نمیدهند، میبینند که آقا همه چی کشیده میشود به همجنسگرایی و دیگر نسلشان دارد از بین میرود. هزار و یک مصیبت. پس این هم میشود یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن. دستورات و احکامی که داده. شما وقتی که رفتار میکنی میبینی چقدر اثربخش و چقدر درست است.
پس اگر تحدی فقط از یک جنبه بود، بعد میفرمود متخصصان آن جنبه، همه نحوی آن را جمع کنید اگر توانستید مثل نحو قرآن بیاورید. همه علمای بلاغت را جمع کنید. همه دکترا را جمع کنید. اگر توانستید یک قرآن بیاورید، قرآن طبی دیگر بیاورید مثل این قرآن نباشد. همه وجوه را کار داشته باشد. همه این وجوه را داشته باشد. کتابی بیاوری که فقط توی مسائل طبیاش مثلاً با قرآن بخواهد تقابل کند. هم طبی هم ادبی هم فلسفی هم حقوقی. همهاش و این از غیر خدا، از کسی برنمیآید. این هم تحدی به 10 تا سوره. تا انشالله تحدی یک سوره را هم فردا با همدیگر بخوانیم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...