برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عنوان کلی بحث ما، بحث مهندسی خلقت بود. خب، چه شد که از آنجا به بحث اعمال و ملکوت اعمال رسیدیم؟ یک آیۀ فوقالعادهای در قرآن داریم؛ میفرماید: «خلق الموت و الحیات لیبلوکم ایکم احسن عملا». فلسفۀ خلقت چیست؟ فلسفۀ خلقت شما، فلسفۀ خلقت موجودات، کل این نظام عالم، یک محور دارد، یک برنامه دارد، یک دیتا دارد. آن هم این است: همۀ اینها را آوردم کنار هم چیدم، میخواهم ببینم چه کسی عمل زیباتر انجام میدهد. همۀ برنامۀ کل این هندسۀ خلقت خلاصه میشود در عمل من و شما. همۀ این خلقت، همۀ خلقت عالم، همۀ خلقت خودمان، عصارهاش میشود عمل من و شما.
این عمل. نمیفرماید چقدر عمل کنید. برای ما کمیت عمل خیلی مهم است؛ اینقدر نماز خواندیم، اینقدر روزه گرفتیم، ۲۰ سال... میگوید: «نه، کیفیتش را میخواهم. چقدر عملت زیباست؟» کدام عمل زیباتر است؟ رقابت و دعوا و مسابقه! کل این عالم را یک زمینۀ بازی آفریدم، یک بوم نقاشی آفریدم. همۀ اینها قلم و مداد در دست توست؛ ببینم چه نقاشی میکنی. خودت هم یک تکه از این بومی؛ خودت یک تکه از این بومی. این آسمانها و زمین قلم است، این اوقات قلم است. این خورشیدی که میآید وسط قرار میگیرد، میشود اذان ظهر. این اذان و این خورشید و این ساعت و این زمین و این آسمان و همۀ اینها قلم است. نماز ظهر میخوانی، نقاشی میکنی. حالا چه نقاشی کردی؟
ملاک اینکه این زیباتر است یا زیباتر نیست، اصلاً ملاک زیبایی اینجا چیست؟ «صبغۀ الله و من أحسن من الله صبغَة». رنگ خدا از همۀ رنگها قشنگتر است. کدام عمل از همۀ اعمال زیباتر است؟ آن عملی که شفافیت خدا در آن عمل بیشتر است؛ بیشتر خدا دیده میشود در آن عمل و خودش نیست. صاحب عمل خود را نمیبیند، صاحب عمل چیزی غیر از خدا نمیبیند، منقطع از همه است.
یک خاطره برایتان بگویم: این خاطره به کل عمرم قیمت دارد، به کل عمر ناقص من قیمت. خرجش بکنم (؟). شما را اهل یافتم برای اینکه این خاطره را بهتان بگویم. البته این خاطره، یک دویست سیصد جلسۀ شرح میخواهد؛ یعنی حداقلش این است که باید بنشینیم «رسالۀ الولایۀ» علامۀ طباطبایی را مباحثه بکنیم برای اینکه یک گوشهای از این خاطره از آن دربیاید.
یکی از اساتید بسیار بزرگ ما که افتخاری داشتیم در قم محضر ایشان بودیم. از شاگردان مرحوم علامۀ طباطبایی و از مراودین با مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت و خیلی بزرگان. فرصت خیلی عالیای در زندگی ما شکل گرفت که حالا با ایشان آشنا بشویم و اینها. یک فرصت عالیتری بود. یک عمل جراحی داشتند و به هیچکس خبر ندادند، حتی به آقازادهشان. آقازادهشان ناراحت شده بود؛ میگفت: «چطور حاجآقا به تو گفتند، به من نگفتند؟» دوتایی با هم رفتیم و اول کارهای بیمارستان را انجام دادیم و روز عمل جراحی بنده توفیق داشتم ایشان را بردم. صبح تا ظهر با هم بودیم. البته عمل سرِ یکی از آن روزهای ویژۀ زندگی ماست. آن چند ساعتی که اختصاصی از محضر این مرد بزرگ استفاده کردیم و خدا انشاءالله حفظشان کند.
صحبت و اینها زیاد شد. بعد از اینکه بنده ایشان را میخواستم منزل بیاورم، یک گفتوگویی شد، یک سؤالی پرسیدم، یک جوابی گرفتم. کلاً از آن روز دیگر آدم سابق نشدم. از جوابی که گرفتم، زندگی من فرق کرد. بعد به یکی از اساتید گفتم. ایشان گفت: «همۀ عرفان و قرآن و همۀ اینها را ایشان خلاصه کرد برای تو.» این جواب واقعاً در یک جمله، همۀ دین، همۀ عالم، همۀ همۀ همه را خلاصه کرد در یک جمله.
پرسیدم: «آقا، ما چند جور روایت داریم؟» کار خدا بود به زبان ما آمدی! همچین سؤالی. اصلاً فکر نمیکردم ایشان جواب خیلی سفت و روی هوا بدهند؛ تمام میشود. گفتم: «آقا، در مورد ثواب بیماری چند جور روایت داریم؟ بعضیها گفتهاند که مثلاً یک شب تب اگر بکند، گناه یک سالش بخشیده میشود. برخی گفتهاند اگر مثلاً یک شب تب کند، گناه هفتاد سالش بخشیده میشود. برخی گفتهاند گناه کل عمرش بخشیده میشود. این چه جوری تفاوت اینها؟ چه کسانی یک شب تبشان گناه یک سالشان است؟ چه کسانی گناه هفتاد سالشان است؟»
چه جوابی داد! ایشان معرکه است! ایشان فرمود: «بستگی به میزان انقطاع دارد. همین!»
به میزانی که از غیر خدا منقطع و به خدا [وصل شود]، این عملش زیباتر [است]. «أحسن صبغۀ الله و من أحسن من الله صبغَة». گاهی در عمل ما پنج درصد خدا دیده میشود. این حالا یک چیزی، یک کمی بهشت دارد. آن پایینمایههای دو تا باغ، دو تا حوری، ده درصد، پنجاه درصد مناطق بهشت همین است. نه اینکه آنجا مثلاً گلابیهایش لک دارد، مثلاً طبقۀ بالا میرود گلابیهای صادراتی آوردهاند. اینجا مثلاً بهشت این شکلی نیست. پایینیها پنج درصد خدا در اعمالشان دیده میشد. اینجا هم در بهشت، پنج درصد خدا را [میدیدند]؛ بالاییها ده درصد، بیست درصد، سی درصد، پنجاه درصد. آن بالا، بالاییها کلاً خدا در آنها دیده میشد و کلاً خدا را میبینند.
اصلاً به اینها میگویند: «یَدُالله». به اینها میگویند: «ثارالله». این اباعبدالله، ثاراللهِ خداست. این خونش هم که میریزد، خون خدا ریخت. این [که] کار میکند، حرف که میزند، خدا دارد حرف میزند. این حدیث قدسی است دیگر. فرمود: «آنقدر به من نزدیک میشود...» «کُنتُ یدَهُ التی یَبطشُ بِها». من دارم کار میکنم، من از آستین [او] آمدم بیرون، دارم کار میکنم. خودی نمیبیند، خودی ندارد که بخواهد ببیند.
همۀ این عالم، همۀ هندسۀ خلقت برای اینکه به این نقطه برسد، این کیفیت در عمل ما حاصل بشود، این نیت حاصل [شود]. ظاهر عمل را داریم؛ الحمدلله همۀ ما اهل نمازیم. میزان توجه و انقطاع است، میزان انقطاع؛ چقدر منقطع هستم من در نمازم؟ یک بزرگی میگفت: «آقای بهجت نماز که میخواند، این اولش بامزه است. اول فکر میکنی دارم جوک میگویم، بعد میبینی چه نکتهای! وای! برکت!» نماز میخواند، بعد در نماز میگفت: «أحد»، گریه میکرد. گریه ندارد که! خدا بچه ندارد. خدا بچه ندارد. یک بزرگی گفته بود که او چون در مقام انقطاع بود. چقدر قشنگ است این! چون در مقام انقطاع بود، «لم یلد و لم یولد» را که میگفت، [مثل اینکه میگفت:] «خدایا، اگر تو مرا ول کنی، من هم از این حرفها میزنم [و قائل به یلد و یولد میشوم].» [و ادامه میداد:] «لم یلد و لم یولد... اگر تو مرا ول کنی، من هم قائل به یلد و یولد میشوم.» چقدر قشنگ است این نماز! این حقیقت نماز!
یک خاطره؛ نمیدانم بگویم برایتان یا نه. این حرفها خطر دارد البتهها! دیگر یک کمی جذابیت دارد، ولی خطرش هم زیاد دارد. هم خطر اینکه من احساس بکنم که مثلاً چه حرفهای خوبی [زدهام]، هم اینکه احساس بکنیم یک چیزهایی دیگر آدم [از] سیری شروع کردهایم و در سماوات داریم میرویم و در آسمانها [غرق میشویم]. یک تنوعی باشد انشاءالله برای خودم. حالا برای اینکه یک کمی حالتان را که حالا خشک شده، یک کمی حالتتان را بگیرم، این خاطره را هم بگویم با یک حالت انفجاری از جلسه خارج بشویم.
خاطرۀ عجیبی است. حاجاحمدآقای خمینی، رحمتالله علیه، ایشان یک خوابی از حضرت امام میبیند. در اثر این خواب، سکتۀ خفیفی میکند. ایشان در اثر فشاری که از این خواب بر قلب ایشان وارد میشود و بعد از مدتی از دنیا میرود که این خواب را که ایشان میبیند، کلاً از جماران جمع میکند، میآید، میرود بیابانهای اطراف قم، میرود در فضای دیگری و اصلاً در وادی دیگری. خوابش را برای یکی از مراجع عظام قم تعریف کرده [بود]. این خواب هم از آن ماجراهایی است که این خودش باز چند جلسه بحث میخواهد که توضیح داده بشود. حالا من سعی میکنم [که ماجرا] دراز نشود.
ایشان میگوید که من بعد از رحلت حضرت امام (سال ۷۳ یا ۷۴ از دنیا رفت حاج احمد؛ چهار پنج سال بعد از رحلت امام)، امام را در خواب دیدم. از امام پرسیدم که: «آقا، آنور چه خبر؟» ایشان گفت: «ضدانقلاب نهایت استفاده را میکند.» توضیح [دادند]. امام فرمودند که: «من که به سختی گذشتم، تو به فکر خودت باش.» بابت اعدامهای سال ۶۷ بوده. تازه معلوم میشود عظمت جایگاه امام. امام فرموده بودند: «بابت تکتک دستهایی که در بالکن جماران تکان دادم، از من سؤال کردند. هر یک دانهاش را پرسیدند: "این را برای چه تکان دادی؟"» همه را جواب داده بود، رد شده بود. همهاش برای خدا بوده که ردش کرده [بودند].
حالا بچهها سؤال کردند از او. برزخ که سؤال نمیکنند! آدمهای خیلی خیلی بزرگ و آدمهای خیلی خیلی بد، دو طایفهاند. قیامت هم خیلی برای اینها معنا ندارد. قیامت برای آن حد وسط است که حساب و کتاب دارد؛ ته بهشت است یا ته جهنم. در مورد خوبهایشان که مشخص است؛ اینها ولایت دارند و جایگاهی دارند. شهدا بر اعمال ناس شهادت میدهند روز قیامت. امام [کی] بوده که همۀ اینها را جواب داده بود؟ برای خدا بود. «فکر خودت باش. من که به زور رد شدم.» این «به زور رد شدنش» جالب است. حاج احمد آقا حالش متغیر میشود. بعد از مدتی او هم صاحب کرامت میشود. جالب است، اینها را نشنیدهاید؟
حاج احمد آقا به یکی از این خادمان بیت امام در جماران گفته بود که: «من فلان تاریخ از دنیا میروم. من فروردین و بهار را نمیبینم و فلان سخنرانی —مثلاً ۱۳ آبان بوده به نظرم— فلان سخنرانی که در جماران میکنم، این آخرین سخنرانی من است.» یعنی یک تکان خورده بود، رفته بود بالا. یعنی امام یک تکان داده بود حاج احمد آقا را. تکان اینکه آقا، جدی! ماجرای عمل، ملکوت عمل... آمدهایم که این ملکوت را ایجاد بکنیم.
بامزه است. دیگر وقتم گذشته. شرمنده.
یک آقایی این هم جالب است. حالا از باب بامزگیاش فقط میگویم: یکی از بزرگان را جلوی در سرویس بهداشتی دیده بود. این را بگویم جالب است. [به او] گفته بود که: «حاجآقا، دعا کنیم برای اموات؟ دعا کنیم برای پدر مرحوم من؟ من هم دعا [میکنم]. سرویس که رفتم، باشد برای پدر.» به او برخورده بود، ناراحت شده بود. اینها اصلاً جواب درست و حسابی [نمیدهند]، تحقیر میکنند، فلان میکنند.
شب رفته بود پدرش را در خواب دیده بود. پدر گفته بود: «گیر بودم با آن سرویس بهداشتی. ملکوتی داشته سرویس بهداشتی رفتنش. چه نورانیتی در آن بوده!» در نماز من نورانیت، نورانیت است. روایت مسواک زدن که یک مسواک چه کارهایی میتواند بکند! مسواک اگر خوب بزنی، حضرت ابراهیم را میتوانی ببینی. روایت برایتان فردا انشاءالله میخوانم. میگوید: «مسواک اگر درست زده باشی، ملکوت مسواکت ایجاد شده باشد، حضرت ابراهیم پشت [در] طلبتان [است].» انشاءالله فردا.
خدایا، در فرج امام عصر (عج) تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلیالله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
جلسات مرتبط
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت