برخی نکات مطرح شده در این جلسه
نسبت فرد و جامعه؛ جسم متکثر و روح واحد
جامعه مؤمنانه؛ عبد و عالم در سطح جمعی
نقش اختلاف اعضا در رسیدن به علم و کمال
سهم کاسب مؤمن در پرورش مرجع تقلید
امام خمینی؛ محصول یک روح اجتماعی منسجم
بدون جایگاه درست، تقوا معنا ندارد
انتخاب شغل؛ کشف استعداد و نقش اجتماعی
فروشنده، پزشک یا طلبه؛ همه در خدمت یک روح واحد
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحث دیروز، بحمدالله، بحث بسیار سنگینی بود. ما چند دقیقه آخر فقط یک سری اصوات مهمل دو سه جلسهای را توضیح دهیم. من چیزی را نوشتم؛ یک متنی را، حالت مقالهمانند، تهیه کردم. این بحث را برای اینکه بحثمان در نرود و مرتب پیش برویم، از روی متنی که دارم، جزء جزء توضیح عرض میکنم. انشاءالله که بحث جا بیفتد. بحثمان، بحث مهمی است؛ ادامه مباحث، وابسته به فهمیده شدن است.
گفتیم که نسبت جامعه با فرد، نسبت جسم و روح است. ما یک روح داریم که واحد است و یک جسم متکثر، با اعضای متعدد، داریم. همه اینها یک وحدت پیدا میکنند ذیل اراده روح، ذیل خواست روح. همه با هم آنجایی میروند که روح اینها را میفرستد؛ درست است؟ همه یکپارچه میشوند ذیل روح. روح است که اینها را واحد میکند. جامعه، نسبتش با فرد، این شکلی است. هر فردی مثل یک قطعه میماند. مجموعه همه اینها را بهش میگوییم «این اصل».
یک نکتهای که جلسه قبل فقط در حد یک کلمه اشاره کردیم و [اکنون] توضیح دهیم، این است: یک روح کمالی که پیدا میکند، به چه نحو است؟ الان شما، من یک کمال اسم میبرم؛ به اسم کمال «عالم شدن»، «دانشمند شدن». این کمال هست یا نیست؟ بفرمایید. کمالِ جسمِ [یک] شخص است، یعنی جسم متصف میشود به اسم عالم، یا روح متصف میشود به اسم عالم؟
شما الان، مثلاً، تشریف میبرید همدان، [کنار] مزار جناب بوعلی، یا مثلاً میروید توس، [کنار] مزار فردوسی. الان آن فردوسی که فردوسی بود و شاهنامه را انشا کرد، آن فردوسی که زیر خاک است، برزخ است؟ بفرمایید. جور دیگری صحبت کرد که اثبات کرد؛ حالا بر مبنای اینکه قبول داری. ولی این روح این کمال را چه شکلی به دست میآورد؟ به واسطه چی؟ واسطه جسم؟ یعنی چی «به واسطه جسم این کمال را به دست میآورد»؟
یعنی یک نفری که دانشمند میشود، اعضای او همه با هم، خود روح اینها را جهت میدهد، اراده روح جهت میدهد به سمت دانشمند شدن. هر کدام، متناسب با خودش، کار خودش را که انجام داد، این کمال به مرور حاصل میشود؛ درست است؟ شما وقتی میخواهید دانشمند بشوید، باید مطالعه کنید. قدم به قدم با هم پیش برویم: باید مطالعه کرد؛ درست است؟ باید درس خواند. درس خواندن چه چیزهایی میخواهد؟
شما باید اول متن کتاب را، دیگر، حالا یک مثال سادهاش این است دیگر: متن کتاب را ببینید؛ درست است؟ چشم کارش تصویربرداری است. کجا باید برود؟ [تصویر را] تحویل بدهد به مغز و آنجا دریافت بکند و صورتسازی بکند؟ و فلسفه مشاء خیال را امر جسمی [میداند]، فلسفه حکمت متعالیه خیال را مجرد [میداند]. این وقتی تحویل میدهد، دست کتاب را نگه داشته، این گردن پایین آمده؛ دیگر خیلی ساده داریم مثال میکنیم. گردن پایین آمده، دارد کتاب را میخواند. این ستون فقرات و کمر، در حالت ایستایی، خودش را نگه داشته تا گردن بتواند کارش را انجام دهد، چشم بتواند کارش را انجام دهد. اینها اعضایی است که ارادی دارد کار میکند. اعضای غیرارادی هم که باید کار خودش را درست انجام دهد: قلب و عروق و کبد و... انجام دهد. این به مرور، این مطالعه حاصل میشود؛ به مرور، وصف عالم پیدا میکند؛ درست است؟
آقا جان! جامعه وقتی قرار شد جامعه مؤمنانه باشد، نه افراد مؤمنِ [جدا از هم]؛ چهار تا فردی که خودشان خوبند، نه؛ یک جامعه یکپارچه، یک انسان کلیِ مؤمن. یعنی همه این جامعه بشود یک انسان و آن هم مؤمن باشد، متعبد باشد، عبد باشد؛ نه فرد فردی داشته باشیم که به اینها بگوییم [مؤمن]. یعنی یک وصفی باشد برای روح جامعه؛ روحالاجتماع. به این روحالاجتماع بگوییم «عبد»، به این روحالاجتماع بگوییم «عالم». این هم خیلی جالب است: میشود یک وقتی یک جامعهای باشد، خیلی از اعضای این جامعه حتی سواد نداشته باشند [اما کل جامعه] عالم [باشد].
مثال من [را] خوب دقت بفرمایید، مثالهای دقیق: الان یک عالمِ جامعه دینی، یک عالم دینی، وقتی میخواهد پرورش پیدا کند، چه اتفاقی باید بیفتد؟ یک مجموعهای از آدمها باید فعالیت کنند، دیگر، که یک نفر بشود عالم دینی. حالا ما در خود اعضا، برخی از اعضا، اولاً قیمت اولیه اعضا، ارزش اولیه اعضا، تفاوتی با هم ندارد. دیه اعضایی که جفتی است، جفتش با هم دیه انسان کامل را دارد. معلوم میشود که یک چشم با یک دست، [و] یک دست کامل، تفاوتی ندارد. به نسبت [بین] دست [ها]، ما رتبهبندی میکنیم اینها را. ولی در قیاس کارکردش با روح، نه؛ در قیاسش با خود این پیکر، این خود این پیکر چیز زائدی ندارد. همه اعضا یک قیمت دارد.
با اختلاف اعضا هم کار دارم. اختلاف اعضا نداشته باشید، [نمیتوانید] هیچ وقت دانشمند [بشوید]. درست است؟ اگر همه اعضای شما چشم باشد، دستتان هم چشم داشت، خود این اختلاف و تلوّن و تفرّق است که شما را عالم میکند. شما برای عالم شدن، همانقدر به دست نیاز دارید که به چشم نیاز دارید؛ درست است؟ جایگاه چشم حساستر است، بالاتر است؛ در این امر اولویت بالاتری پیدا میکند. ولی این نسبت این مجموعه، یک مجموعه منسجمی است که هر کدام سر جای خودش است؛ به همهاش نیاز داریم تا عالم شکل بگیرد.
آقا، این طلبهها از کجا تأمین میشوند؟ دینی و غیردینی ندارد؛ غیردینی نداریم. یک عالم دین، یک مدرسه علمیه میخواهد. مدرسه علمیه بنا میخواهد، مدرسه علمیه نگهبان میخواهد، مدرسه علمیه شوفاژکار میخواهد. سیستم گرمایشیاش باید درست باشد، سیستم سرمایشی باید درست باشد. آشپز میخواهد؛ خود آشپزخانه پروتکلی خیلی وسیع و دامنهداری است. مجموعه مجموعههای مختلف.
حالا خود این طلبه باز شهریه میگیرد، در حد بخور و نمیر. البته طلبهای که با ۷۰۰ هزار تومان زندگی میکند، شما چه توقعی دارید؟ طلبه آمدن، [با] همه مزایایی که برای شما [یعنی جامعه] میرسد، [اما] میگوییم ۷۰۰ هزار تومان! حالا این طلبه شهریه که میگیرد، این از کجا میآید؟ این را از کاسبِ مؤمنی که دارد کاسبی میکند، [از] خمسی که میدهد، [تأمین میشود]. خمسی که او میدهد، یک مقداریش –یک مقداریش، نه همش– یک مقداریش میآید شهریه [او]. او دارد فعالیت اقتصادی میکند، سهم امامش را دارد میدهد. این سهم امام، یک مقداریش میآید [در] گردش اقتصادی زندگی طلبه را تا یک حدی [پوشش میدهد].
وقتی این مجموعه همه منسجم شد، همه دارند کار خودشان را انجام میدهند؛ درست است؟ آخرش یک مرجع تقلید درمیآید با این سیستم، یک ولی فقیه درمیآید. یعنی امام خمینی محصول همین سیستم است، دیگر. امام خمینی با سهم سادات و [سهم] کاسبها و تجار، [به این جایگاه رسید و] رهبر همه اینها میشود. ولی نقش آنها نادیده گرفته نمیشود پیش خدا، در آن روح. درست است که این به عنوان چشم این مجموعه، به عنوان قلب این مجموعه، به عنوان مغز این مجموعه به حساب میآید؛ قلب و مغز. ولی این اعضا همه با هم در مسیر فعالیت [هستند]. یک کسی قلب سالم داشته باشد، نه دست داشته باشد، نه پا داشته باشد، نه چشم؛ چه کار میتواند بکند؟ از آن طرف، دست سالم دارد، مرگ مغزی کرده است. چون وقتی اعضای سالم دارد [و] مرگ مغزی میکند، چه کار میکند؟ خودمان اعضای سالم را هدیه میکنیم، اهدا میکنیم؛ پیکری که مغز ندارد.
عرض کنم که دانشجویی، یک تفاوت عمدهای که هست، این است: پس تفاوت [در این است]. اینجا خدمت شما هستم. من بعدش میروم خدمت طلبههایی که قبلاً دانشجو بودند. مدرسه [یا] طلبه، هیچ اصراری هم ندارد. جامعه [اگر] عالم دینی نداشت، از یک طرف دکتر مهندس هم نداشت. ما که برای همه اینها ارزش قائلیم. در قیاس اولیه، همه اعضا یکسان [هستند]. دکتر، مهندس، [این تفاوتی] ندارد.
مثل اول انقلاب، ما پزشک کم داشتیم؛ چه کار کردیم؟ وارد کردیم. واردات پزشک از هند و پاکستان و کشورهای آفریقایی و اینها. از کجا وارد کنیم؟ از اسرائیل بیاوریم؟ باز وابسته به چیست؟ [به] کارکردِ [جامعه]. و کارکرد [جامعه] باز وابسته به همین است که دکتر و مهندسها خوب در این جامعه باشند. ببینید این تقابل را، یعنی این هارمونی را باید همه را با هم در نظر گرفت.
نقطه اول کار: حالا این یک خورده بیاید به سمت اینکه ما تکلیفشناسی بکنیم. این یکی دغدغه خیلی مهمی است که من خیلی با آن مواجهم که آقا ما چه شغلی انتخاب بکنیم؟ شما اول باید استعدادت را شناسایی [کنی]. اگر استعداد مغز شدن داری و بروی جای دست بنشینی، داستانهایی داریم از علما و بزرگان. خیلی حساس است. شما در رشته خودت، حتی همان رشته مهندسی که انتخاب کردی، نقطه دوم [این است که] کشف کردی، باید سر جای خودت کار خودت را بکنی.
آدم میبیند، دیگر: رئیسجمهور میشوند به جای اینکه کار اجرایی کنند. قوه قضاییه، قوه مقننه، و شورای نگهبان؛ اینجا این کار را باید بکنی. نقش شما این است، جایگاهت این است. رحمت [بر] تفاخر نیست! ببین! تو دستی، من چشمم؛ بدبخت! برو چشم باش!
ما مدرسه که میرفتیم ابتدایی، انشا [از ما] همه [میخواستند]؛ [از] همه میدادند، دیگر. یک روزی گفته بودند که «میخواهی چه کاره شوی؟» از این کلاس مثلاً ۳۰ نفره، ۲۸ نفر گفته بودند «دکتر، مهندس، خلبان». یک تفاوت، دو نفر بودند که هیچ کدام از این دو تا نبودند. یکی ما بودیم، یکی یکی دیگر: «فروشنده بشوم» – یادم نمیرود – «مربی تربیتی بشویم»، «فلان» و اینها. [گفتند:] «رفتی آخوند شدی؟ خجالت نمیکشی؟» فامیل نزدیک درجه یک خودت باشی، کارکرد خودت را داشته باشی. آن وقت معنا میبخشی به همه این پیکر.
توضیح دارد که گذشته؛ مفصلتر با هم این بحث را ادامه دهیم.
خدایا! در فرج آقا امام زمان تعجیل [بفرما].
و صلی الله علی سیدنا محمد.
جلسات مرتبط

جلسه چهارده : فرهنگ، تجلی روح جامعه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پانزده : جدال سه نظریه درباره شخصیت جامعه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شانزده : جامعه حقیقی در نگاه قرآن و اهل بیت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفده : آیا انسان محکوم به روحالاجتماع است؟
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هجده : فرد جسم است، جامعه روح است
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست : شکلگیری جامعه بر اساس رضا و سخط
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و یک : وحدت در کثرت؛ جامعه در نگاه المیزان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و دو : نقش اجتماعی؛ مهمتر از عیار فردی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و سه : سوره حجرات؛ مانیفست جامعهسازی قرآنی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و چهار : ولایتمداری؛ مرز اطاعت و عقل اجتماعی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت