تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دوازده

00:20:18
158

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
به جلسه "ابرکلیدواژه" رسیدیم. در این مباحث، واقعاً به واژه‌ای فوق‌العاده کلیدی و بنیادین، یعنی «تقوا»، که در جاهای مختلف زیاد شنیده‌ایم، رسیدیم. و معمولاً هم آن فضایی که قرآن برای تقوا ترسیم می‌کند، در فضای فکری ما خیلی شفاف نیست.
یک تصوری نسبت به تقوا داریم، در حالی که تقوا واژه‌ای است که هندسه‌ای را با خود دارد؛ پیش و پس از خودش وقایعی را دارد، مقدماتی دارد، مؤخراتی دارد.
تقوا صفر و یکی نیست که [فکر کنیم] یا داریم یا نداریم. نه، تقوا صفر تا صدی است. مراتبی از تقوا را خیلی‌ها دارند؛ مثل عصمت می‌ماند.
الان ما فکر می‌کنیم مثلاً اهل‌بیت معصومند. آخر بعضی وقت‌ها آدم می‌شنود دیگر، می‌گویند: «آقا! فلان‌کس که معصوم نیست، راحت می‌شود نقدش کرد.» می‌گوید: «فلانی که معصوم نیست، راحت می‌شود نقدش کرد.»
عصمت را چطور معنا می‌کنی؟ عصمت مگر صفر و یکی است؟ حالا کاری به آن هم ندارم که نقد مگر مربوط به هرکس که غیرمعصوم بود، باید باشد؟ که غیرمعصوم بود باید نقدش کرد؟ یا نقدش واقعاً رواست؟
عصمت صفر و یکی نیست. عصمت صفر تا صد است. تقوا هم صفر تا صد است. الان، همین الان، شما نسبت به بعضی چیزها عصمت دارید. می‌خواهید بگویم برایتان؟ شما می‌دانستید یکی از معصومین هستید، ولی نه جزء چهارده تا [معصوم]شان؟ چند میلیون معصومیم؟ چهارده میلیون معصوم؟ چهارده میلیون معصوم شمایید!
می‌دانستید حتی عصمت فکری دارید؟ شما نسبت به بعضی از گناهان، شما عصمت فکری دارید. مثال: تا حالا به فکر شریف شما خطور کرده است که در این ستون‌های نمازخانه تی‌ان‌تی (TNT) جاسازی کنید و اینجا را با اهلش به بهشت روانه سازید؟ [در حالی که] کثیرالابتلا به آن مبتلا شده [اند]؛ [آیا تا حالا به ذهنتان خطور کرده که] یک نفری را بکشید؟ یک نفر را منفجر کنید؟
ما در این گناه معصومیم؛ حتی عصمت فکری داریم. و نسبت به خیلی گناهان دیگر، الان کسی به ذهنش نمی‌آید که از این بالا خودش را پرت کند پایین. «وسوسه می‌شوم بروم بپرم و خودم را نگه می‌دارم.» این [چنین حالتی] نسبت به این [گناه]، حتی نسبت به فکرش هم زمینه وسوسه ندارد.
عصمت دارد. جزو مخلصین [است]. دقت کنید: جزو مخلصین، شیطان هیچ زمینه نفوذی در این گناه بر او ندارد. مخلص کسی است که شیطان هیچ زمینه گناهی برای او ندارد. وسوسه‌اش کارایی ندارد [که] بخواهد در این زمینه وسوسه‌اش کند.
«هی دارم وسوسه [می‌شوم]. شیطان می‌گوید: پاشم این ستون‌ها را منفجر کنم‌ها، قتل‌عامتان کنم!» «ای! شیطان می‌گوید: پاشم قتل‌عامتان کنم!» هی دارم خودم را نگه می‌دارم! وسوسه‌ای ندارد! من اینجا جزو مخلصینم؛ معصومم.
پس یک مراتبی از عصمت را همه ماها داریم. همین‌جا تقوا هم داریم. درست است؟ ما نسبت به این گناه تقوا داریم. البته تقوا وقتی کارایی دارد که خودآگاه باشد؛ یعنی زمینه این گناه، استعداد این گناه، اختیار این گناه را آدم دارد و انجام نمی‌دهد؛ به آن فکر هم نمی‌کند. خود همین، ایجاد نورانیت می‌کند. این یک درصدی از تقوا را می‌آورد، یک درصدی از آثار؛ آثار فراوانی دارد.
چند تا مثال دیروز گفتم دیگر. مثلاً در رزق اثر دارد: «مَن یَتَّقِ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ». تقوا داشته باشی، نه تنها رزق می‌دهد، [بلکه] از جایی که حساب نمی‌کنی رزق می‌دهد. خارج از [معادلات] خدا، برای تو یک محاسبات دیگری باز می‌کند؛ برای رزق است.
چون اصلاً خود رزق، محاسبات [خاص خود را دارد]؛ یعنی خود تقوا، محاسبات رزق دیگری دارد. حالا دو درصد تقوا داری، به همان دو درصد من رزق می‌دهم؛ رزق دو درصدی می‌آید. ۵۰ درصد تقوا داری، رزق ۵۰ درصدی [داری/می‌گیری].
توقع داشته باشی، خدا بهت علم می‌دهد؛ و [با] تقلا، «وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ». تقوا داشته باشی، خدا علوم ویژه به آدم می‌دهد، وحی به آدم می‌شود، الهام به آدم می‌شود، حکمت خدا به آدم می‌دهد. همه این‌ها مراتب دارد؛ یک درجه ۱۰۰ دارد که مال معصومین است، [و] درجات پایین‌تری دارد که خیلی‌ها دارند.
یک چند تا از آیات قرآن را، در موضوعی خیلی جذاب، امروز برایتان بخوانم. بحث خیلی قشنگی است، بحث فوق‌العاده [ای است]؛ رو شکمی با هم بحث بکنیم.
یک دروازه‌هایی از بحث باز می‌شود اینجا که جلسات بعد، ان‌شاءالله، این را ادامه می‌دهیم. البته فردا بنده نیستم؛ چهارشنبه‌ها قرار شده که خدمتتان نباشیم، دانشگاه هستیم. چهارشنبه اگر عزیزان تشریف می‌آورند، یک جلسه‌ای را قرار شده در نهاد داشته باشیم؛ مباحث مربوط به تحلیل و رسانه و این‌جور بحث‌هاست. چهارشنبه ظهرها آنجاییم. چهارشنبه شب‌ها هم باز همین‌جا خدمت عزیزان هستیم؛ هیئتی که بچه‌ها و رفقا اینجا دارند. چهارشنبه شب‌ها، در همین نمازخانه، [یعنی] دوبله [برنامه] از دانشگاه، ولی ظهرها خدمت شما نیست.
برای شنبه، در سوره مبارکه مائده، ماجرای هابیل و قابیل را [می‌خوانیم]. «هفت تا بیل توش داشته باشه، گفتش که بیل می‌رَم...» هابیل، بابیل، قابیل و [چه کسی] کشت؟ یا قابیل، بابیل‌ها، ویلا هفتم؟ حالا کی واقعاً کی را کشت؟ هابیل مقتول بود، قابیل قاتل. بدون بیلش؟ نمی‌دانم، در روایت نیامده.
هابیل را قابیل کشت. ماجرای قتل این دو تا را قرآن دکوپاژ فوق‌العاده‌ای [کرده است]. اصلاً کلاً دکوپاژ قرآن فوق‌العاده است دیگر! داستان‌پردازی قرآن یک چیز عجیب و غریبی است. از یک زوایایی وارد بحث می‌شود، یک چیزهایی‌اش را می‌گوید، یک چیزهایی‌اش را نمی‌گوید. آن‌هایی که نمی‌گوید، چقدر جالب است! آن‌هایی که می‌گوید، چه شکلی می‌گوید!
الان می‌خواهم در این ماجرا داستان این را بگویم که آقا، آدم‌کشی خیلی بد است. یک نفر را بکشی، یک نسل را کشتی. یک نفر از کره زمین کم شد، یک نسلی کم شد.
گفتند: «یک کدام جنگ بود که یک‌ششم مردم کره زمین در آن کشته شدند.» این است: یک‌ششم [یعنی] ۶ نفر بودند. البته اختلاف سر این که فرزندان آدم چند نفر بودند، چطور بود ماجرای ازدواجشان، این‌ها بحث‌های مفصلی است.
خلاصه اینجا هابیل کشته شد. قرآن می‌خواهد ماجرا را تعریف بکند که این ماجرای دعوا و درگیری و قتل [از کجا نشأت می‌گرفت؟] آنان رسمی داشتند: قربانی می‌کردند برای خدا. قربانی هم که می‌کردند، قبول شدن عمل را می‌دیدند؛ «تَأْکُلُهُ النَّارُ» (آتش می‌آمد، می‌خورد به آن قربانی). وقتی می‌سوخت، جزغاله می‌شد، معلوم می‌شد که این قبول شده است.
حالا اینجا هابیل قربانی کرد. در روایت آمده که حالا قربانی‌شان چه بوده، به چه نحوی بود؟ آن هابیل جنس‌های باکیفیتش را قربانی کرد. آتش آمد خورد به جنس هابیل؛ آتش [خداوند آمد]، معلوم شد که این قبول شده است. این که دید [قربانی هابیل را] آتش گرفت، خودش آتش گرفت؛ آتش حسادت! دید نمی‌تواند تحمل بکند: «قربانی تو قبول بشود، قربانی من قبول نشود!» گرفت این را کشت.
حالا کشتنش یک دیالوگی دارد بین این دو تا که این خیلی محشر است. این [قابیل] برگشت، گفت: «لختِ ل! [جنس تو قبول شد،] می‌کشمت برادر!» برادر که هابیل بود، برگشت جواب داد، گفت: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ.» ناراحتی [چرا] خدا عملی را قبول می‌کند از کسی که تقوا دارد؟
همان نظام شخصیت و نظام اعمالی که جلسات قبل بحث کردیم؛ آن ساختار و آن چینش، اگر بود، این عمل از او بالا می‌رود. حالا عمل قبول می‌شود یعنی چه؟ اصلاً عمل بالا می‌رود یعنی چه؟ [آیا منظور این است که] نماز شبی [است] که دارد می‌آید، [یک] ورژن جدیدی است که تا حالا رو نکرده بودم، آزمایشی بود؟ سینا تعجب می‌کند! بعد می‌آید، می‌رود بالا، مثلاً تبخیر می‌شود؟ عمل می‌رود بالا یعنی چه؟ مثلاً می‌رود بالا یعنی این عمل از [...].
حالا این بحث بالا و این‌ها بحث‌های مفصلی است؛ باید بنشینیم بعداً با هم صحبت بکنیم. اصلاً بالا یعنی چه؟ پایین یعنی چه؟ بالا و پایین [چیز] چیست؟ بالا یعنی بالای اینجا، یا بالای رتبی، یعنی عوالم بالا؟ الان بنده که اینجا نشسته‌ام، یک جسمی دارم که این پایین است، یک روحی دارم که آن بالاست. روح بالا یعنی من اینجا نشسته‌ام، یکی بالا روی سرم نشسته، روح من است؟ بله! این حرف‌ها دارد از بالا تنزل می‌کند، می‌آید پایین. از روح دارد می‌آید به جسم. بله! این جسم پایین است، روح بالاست. حالا روح بالا یعنی بالای ۵ متر بالاتر است؟ بالا پایین این شکلی نیست. بالا پایین رتبی است؛ از جنس عالم [بالاست]، عالم بالاتر. یک عمل سنخیت دارد با عالم بالا، می‌رود بالا. بعد اثراتی که در آن عالم بالا باید داشته باشد، از او بروز پیدا می‌کند.
قبولی عمل، حبس عمل نمی‌شود؛ یعنی چه؟ یعنی عمل بالا نمی‌رود. نطفه‌ای که منعقد بشود، مثال: مثال واضح دنیوی بخواهم بزنم، یک نطفه منعقد بشود، رحم این نطفه را بگیرد... نمی‌شود قبول نطفه؟ درست است؟ قبول نطفه یعنی چه؟ یعنی نطفه حالا دارد کار می‌کند. نطفه برای چه بود؟ برای اینکه تبدیل به انسان بشود. بله! الان رحم نطفه را قبول کرد، ملکوت عمل را قبول کرد. عمل برای این بود که شما را مقرب بکند، بالا بروی. بالا بروی یعنی چه؟ یعنی در اسماء و صفات الهی سیر بکنی.
این‌ها را داشته باشید؛ خیلی قیمتی است این حرف. نه در دانشگاه، [بلکه] جاهای خاصی است. «فِی صُدورِ رِجَالٍ»، این حرف‌ها را ما از آنجا دزدیدیم، مال خودمان [نمی‌دانیم]. چیزی هم نمی‌فهمیم.
عمل بالا می‌رود یعنی چه؟ یعنی جنسش از جنس اسماء و صفات الهی است. تجلی افعال الهی؛ شما محبت به حیوان می‌کنی، این از جنس رحمت خداست. این عمل می‌رود بالا، یعنی در ملکوت شما را مظهر رحمت خدا می‌دانند.
خوب، این عمل قبول می‌شود یعنی چه؟ یکی به یک حیوانی محبت می‌کند، قبول می‌شود؛ یکی محبت می‌کند، قبول نمی‌شود. از که قبول می‌شود؟ از کسی که تقوا دارد.
همین بحث نطفه و این‌ها [است که] می‌گویند: «یک شاخصی باید داشته باشد، اسپرم یک تعدادی باید داشته باشد، آن تعداد باروری دارد.» حالا یک عملی نابارور [است]، ملکوت از آن تولید نمی‌شود؛ این می‌شود حبس عمل. یک عملی بارور، ملکوت ایجاد می‌کند، آثار مل. قبول عمل: خدا از که قبول می‌کند عمل را؟ از آدمی که با تقوا است. آن ساختار را حفظ کرده، آن معیار سنجش و چارتی که لازم بوده را دارد، آن کف را دارد.
مثال: اسپرمی که زدی، یک تعدادی را باید داشته باشد. آن [اسپرم] دارد، آن مقدار را دارد. این عمل یک معیاری، استانداردی دارد؛ یعنی از یک شخصیتی باید بیاید بیرون که آن شخصیت استاندارد باشد. آن استاندارد شخصیتی چیست؟ تقوا است. خدا از که قبول می‌کند؟ از کسی که تقوا [دارد]. ناراحتی؟ تو اگر عملت، اگر تقوا داشتی، خدا عملت را قبول پیدا می‌شود.
خیلی قشنگ! یک ماجرا این است: این آقایی که تقوا دارد، این‌قدر حالیش است که قواعد عالم ملکوت را می‌داند. آن‌که تقوا ندارد، به قول مرحوم علامه طباطبایی، این‌قدر نافهم است که فواید عالم دنیا را [هم] از دست می‌دهد. حتی بلد نیست چطور جنازه را دفن کند! او دارد از ملکوت به این خبر می‌دهد: «قَبِلَ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ.» در عالم بالا عمل را از کسی قبول می‌کنند که تقوا دارد. جفتشان بچه آدم‌اند. می‌گویند: «بچه آدم، بچه آدم بودن این [یعنی] این‌قدر بالا پایین [است] که نمی‌دانی جنازه را چه‌کار کنی!»
یک کلاغی می‌آید جلو، شروع می‌کند چیزی دفن کردن، از آن یاد می‌گیرد. چرا سطح درک آدم‌ها این‌قدر متفاوت می‌شود؟ استاندارد شخصیتی برمی‌گردد بالا است که قواعد عالم بالا را خبر دارد. که قواعد [آن را می‌داند]؛ یعنی از حیوان بدتر است! [نیاز است] حیوان به ما آموزش بدهد.
این یک نکته است. یک نکته دیگر: تو اگر دست دراز کنی، من را بکشی، من دست دراز نمی‌کنم تو را بکشم. دفاع کنم از خودم [می‌کنم]. بحث دفاع نبوده؛ بحث این بوده که من نمی‌خواهم قبل از اینکه تو من را بکشی، اقدام به قتل تو بکنم. از خودم دفاع می‌کنم، فرار هم می‌کنم، ولی بنا ندارم تو را بکشم. چرا؟ «إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.» من از خدا می‌ترسم. این ترس از خدا از کجا آمده؟ دوباره از همان تقوا [است که] ملکه استاندارد شخصیتی درست می‌کند. یک ترسی از خدا دارد، این ترس از خدا بروز پیدا می‌کند؛ ظلم نمی‌کند، جنایت نمی‌کند.
جنایتی که روی کره زمین شد، به آدمی برمی‌گردد که تقوا ندارد. تقوا [سبب می‌شود که] بحث‌های دیگری [پیش بیاید]؛ در مورد جامعه، هر وقت جامعه فسادی دارد، آسیبی دارد، خرابی دارد، به یک چیزی برمی‌گردد: به یک آدمی، به یک شخصیتی [که] تقوا ندارد.
حضرت امام فرمود: «۱۲۴ هزار پیغمبر، در یک دهکده، در یک روستا جمع بشوند، [حتی] گفت‌وگوی لفظی با هم دعوا پیدا نمی‌کند.» همه روی استاندارد شخصیتی [هستند]. این جعبه نوشابه را دیده‌اید؟ نوشابه‌ها را هر کدام در قالب خودش که می‌گذارند، همه سر جای خودشان هستند. یک نوشابه [که] اضافه دارد، کم دارد، مشکل دارد، کل آن جعبه نوشابه را خراب [می‌کند]. به او می‌خورد، می‌شکند، می‌ریزد.
جامعه را که خراب می‌کند؟ آدم بی‌تقوا! فساد جامعه از کجا شروع می‌شود؟ از آدم بی‌تقوا؛ [او] شخصیت استاندارد ندارد.
تو اگر من را بکشی، گناه من هرچه بوده، می‌آید به عهده تو. این هم یک قاعده ملکوتی [است]. می‌گوید: «قاتل، گناه‌های مقتول [را] می‌آید به عهده‌اش.» دیگر چون وقتمان رو به اتمام است، می‌خواهم سریع تمامش کنم. هر که هر که را بکشد، گناه‌های مقتول به عهده قاتل [است].
حالا بحث [این است که] اگر این [فرد] اثر ایمانش کشته بشود که شهید می‌شود، گناه‌های خودش صفر می‌شود و همه گناه‌هایش می‌آید به گردن قاتل. اگر سر ایمان نباشد، گناهان خودش هم هست؛ همان مقدار گناه را این هم دارد. یعنی سیئات ملکوتی او به این اضافه می‌شود. این یک بحث دیگری است که باشد [به] طلبتان؛ بعداً باید صحبت بکنیم که سیئات اضافه می‌شود، کم می‌شود، تبدیل می‌شود. این‌ها یک بحث‌های دیگری است. این‌ها همه نظام اعمال است.
«فَتَکُونُ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَ ذَلِکَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ.» «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ.» این از کشتن برادرش خوشش آمد، احساس کرد چه کار خوبی من انجام می‌دهم، آرام می‌شوم. اگر برادرم را بکشم، این آرامش هم مال همان عدم استاندارد شخصیتی است. کسی که استاندارد شخصیتی ندارد، با ظلم آرام می‌شود، با گناه آرام می‌شود.
کشته می‌شود، چقدر آرام! پس یک آرامش خیالی است، [یک] آرامش واقعی. آرامش واقعی را آدمی دارد که استاندارد شخصیتی دارد.
بعد از درس، گفت: «آقا! من این حرف‌هایی که می‌شنوی [و] می‌گویم: این درس را بخوان، آن درس را بخوان، این کار را بکن، آن کار را بکن، من افتاده‌ام به استرس؛ آرامش ندارم، تمرکز ندارم، هیچ کاری نمی‌توانم بکنم.» گفتم: «دنبال تمرکز می‌گردی؟ تمرکز مستقیماً حاصل نمی‌شود. آرامش هم مستقیماً حاصل [نمی‌شود].» این استاندارد شخصیتی می‌خواهد، آن استاندارد شخصیتی ایجاد می‌کند آرامش و تمرکز را.
«چه‌کار کنم؟» گفتم: «استاندارد شخصیتی، تقوا و عمل صالح [است].» «عمل صالح کوچک باید داشته باشی؛ آن را درست کنی، همه‌چیز درست می‌شود.» کشکی نیست! فراوان طلبه‌ها و غیرطلبه‌ها آمده‌اند، با این راهکار کلاً زندگی درست شده است.
یک کار جزئی صالح درست کن. ملکه تقوا را از یک جای کوچک ایجاد کن. این ملکه تقوا، استاندارد شخصیتی را از یک گوشه‌ای درست می‌کند برایت. آن استاندارد شخصیتی آرامش می‌ریزد، تمرکز می‌ریزد، همه‌چیز را درست می‌کند.
بعد هی می‌رود جلو. کار شیطان هم همین است. از یک جایی دری باز می‌کند تا آخر ملکوت. باید باز کنیم با چه؟ با یک عمل صالح متقیانه کوچک.
تقوا این نیست که آدم انجام ندهد؛ بعضی کارها را باید انجام دهد تا بشود تقوا. «صبح به صبح دعای عهد می‌توانی بخوانی؟» گفت: «آره.» گفتم: «همین را مشغول شو، آثارش را [ببین].» عمل صالح کوچک ساده است، آثاری دارد. یک‌هو یک دریچه نوری باز می‌شود، کل زندگی آدم را زیر و رو [می‌کند]. قبلاً صحبت کردیم؛ ان‌شاءالله بعداً هم با هم در این زمینه بیشتر صحبت خواهیم کرد.
خدایا! در فرج امام عصر تعجیل بفرما! قلب نازنین حضرتش از ما راضی [بفرما]. و صلی الله علی سیدنا محمد و [آله].

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00