برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
نکتهای که امروز میخواهم عرض کنم خدمتتان، در مورد شخصیت است. بحث خوبی است در روانشناسی، در مورد شخصیت. شخصیت یعنی چه و شخصیت آدم چگونه شکل میگیرد؟ البته در مورد شخصیت اگر بخواهیم صحبت کنیم، لااقل یک ماه باید فقط بنشینیم و گفتوگو کنیم؛ یک سری مفاهیم را با هم پیدا کنیم.
یک چکیده و خلاصه است. همانطور که همۀ بحثهایمان اینگونه است، واقعاً این ده دقیقه، یک ربعی که با هم صحبت میکنیم، هر جلسهاش یک ساعت و نیم است که چکیده میشود در چند جمله. اگر هر کدام باز شود، یک ساعت و نیم لااقل بحث میبرد.
شخصیت آدم را چه چیزی شکل میدهد؟ اعمال آدم. اعمال آدم شخصیت میسازد برای آدم. شخصیت یک عنوان حقیقی برای ماست، اعتباری نیست. همان ملکوت ماست، همان ملکات ماست. ملکوت و ملکات ماست؛ ملکات ما میشود شخصیت ما. میگویند: «این شخصیت، شخصیت باادبی است»، «شخصیت وزینی است»، «شخصیت جلفی است.»
از کجا شما میدانید این شخصیتی که من میشناسم در فلان موقعیت این کار را خواهد کرد؟ از کجا شما میگویید علم غیب دارید؟ نه! بروزات رفتاری داشته که کاشف از شخصیتش بوده است. وقتی شخصیت را کشف کردی، میفهمی در فلان موقعیت قرار بگیرد چه میکند. این نکته مهم است: پس اعمال ما ملکات ما را شکل میدهد. با عمل شکل میگیرد.
یک آدم چگونه شاعر میشود؟ شعر گفتن برایش ملکه میشود. یکهو احساس میکند صبح پا میشود، احساس میکند یککم دارد قلقلکش میآید، مورمور میشود. میرود پیش دکتر، میگوید: «آقا، شعرت میآید؟» شعر آمدن اینگونه است. قریحه به خرج میدهد، با اوزان آشناست، قافیه میشناسد. بعد یک شعری میگوید، میبرد پیش استاد، بهش میخندد. آن استاد بهش میخندد: «وزن خارج شدیم! آنجا آن وزن است، اینجا این وزن مشکل دارد.» دوباره میرود کار میکند، کار میکند، کار میکند، کار میکند. میشود مولوی که دیگر حمام هم که میرفته، پشت در یکی را میگذاشته [و میگفته]: «من شعرم بیاید، دیگر نمیتوانم جلویش را بگیرم. من تو حمام شعر میگویم، تو بنویس.» کاتب داشته. مولوی دیگر دست خودش نیست؛ شعر ملکه است. ملکه، آنی است که در خواب با آدم هست.
یکی از این مجریان بسیار معروف — اگر نگوییم معروفترین مجری صدا و سیما و معروفترین گزارشگر صدا و سیما — در برنامهای دعوتش کرده بودند، در مورد خوابهایش صحبت میکرد. خیلی جالب بود. میگفت: «خواب میبینم، در خوابم دارم فوتبال گزارش میکنم.» بعد حساسیت به خرج میدهم در مورد اسم بازیکنانی که دارم میگویم. «در خواب، فلان بازیکن آمد زد پشت من، گفت: «هیچکس مثل تو اسم من را درست تلفظ نکرد!» این چیست؟ اینها ملکات آدم است. آدم بعد از مرگش ملکاتش را میبیند. در خواب هم با ملکاتمان سیر میکنیم.
آن بزرگ میفرمود که آنقدر باید روی خودت کار کنی که در خواب هم [نامحرم نبینی]. اگر هنوز در خواب نامحرم میبینی، یعنی ملکۀ نگاه به نامحرم میکنی. ملکه این کنترل، این تقوا است. شخصیت پاک، مطهر، عصمت، یعنی این عصمتی که میگوییم در مورد اهل بیت، یک همچین شخصیتی یک سر سوزن آلودگی ندارد؛ کنترل کامل.
امام خمینی برایتان آوردهام بخوانم. خیلی جملات جالبی است. یعنی من اینها را که میخواندم با خودم گفتم: «جا دارد من بابت این چند جمله [از] امام خمینی بلیط هواپیما بگیرم، در همین گرانیها بروم تهران، امام را زیارت کنم و برگردم.» بعضی وقتها پیش آمده [که] رفتم تهران؛ برای ایشان، فقط حضرت عبدالعظیم، گاهی برای امام خمینی [زیارت کردهام].
شخصیتی ویژه، فوقالعاده. بالاخره کسی که امام باقر (علیه السلام) بشارتش را به شیعه داده، کم آدمی نیست. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «یک مردمانی میآیند در مشرق زمین.» حالا ما باورمان نمیشود؛ [چون] شما عکس امام را روی پول میبینید. پول هم که هر روز دارد ارزشش میآید پایین.
امام باقر (علیه السلام) فرمود که: «اقوام/قومی میآیند در مشرق زمین که اینها *یتهابّون بروحالله* [بر محور محبت روحالله] دور هم جمع میشوند.» علامه [میگوید]: من میفهمم این روحالله، وصل [به خدا] نیست؛ اسم یک آدمی است به اسم روحالله که دورش جمع میشوند. نه اینکه روح خدا مثلاً با اینهاست، نه! یک آدمی است به اسم روحالله [که] امام باقر به شیعه بشارت داده که این شخصیت میآید.
امام در این [که] ساده بیان میکند، خیلی نکات را میگوید؛ نکات بسیار عمیق. من یکی از این نکات بسیار عمیق را برایتان بخوانم. خیلی جالب است. داستان از خود امام را برایتان بگویم و برای امروزمان بس باشد. میخوانم، حوصله کنید. خیلی جالب است، خیلی جذاب است؛ فقط حوصله میخواهد. تحمل بفرمایید. اینها همهاش از امام خمینی است. نگویید آقا دارد به امام توهین میکند! از خود امام خمینی است. میفرماید که سخنرانی مال سال ۵۸، ۱۷/۰۴/۵۸ است.
«شخصیت آدم چگونه شکل میگیرد؟» [داشتید] «طاغوت فرق نمیکند که محمدرضا باشد یا من و شما.»
شخصیت یک آدم طاغوتی از کجا شروع میشود؟ حیطۀ شعاع عملیات مختلف است. یک کسی طاغوت است در خانواده خودش؛ یک کسی طاغوت است در خودش و همسایههایش؛ یک کسی طاغوت است در محلهاش؛ یک کسی در شهر؛ یک کسی هم در یک استان؛ یک کسی هم در سطح کشور.
آدم وقتی طاغوت شد، به میزانی که عرصه پیدا میکند، بروز طاغوت [پیدا میکند]. توضیح بدهم این را. جمله خیلی زیباست. ایشان میفرماید که: «ما همه فرعونیم، فقط مصرِمان کوچک است.» خیلی [زیباست]. آب گیرمان نیامده. «من در همان مقدار آبی که گیرم آمده، خودم را نشان دادم.»
امام میفرماید: «آدمی که در ارتباطش با همسرش ظلم میکند، در ارتباط با بچهاش ظلم میکند، سازمان ملل را بدهند دستش، کل بشریت را نابود میکند. امکانات ندارد، بنده خدا.»
ما فاصلهمان را با صدام و اینجور آدمها خیلی فاصلۀ طولانی میدانیم؛ دیگر، آقا، آنها کجا، ما کجا؟ شمر و یزید کجا، ما کجا؟
خیلی تکرار میکرد و تأکید میکردند، چون کتاب *رحمت واسعه* که از ایشان چاپ شده، کتاب بسیار زیبایی است. حتماً عزیزان بگیرند، مطالعه بکنند. خیلی کتاب قشنگی است. کتاب *رحمت واسعه* پنج بار هم به نظرم تجدید چاپ شده، دو سه بار ویرایش شده.
کتاب [میگوید]: «فکر نکنی شمر و یزید را از جهنم آوردهاند. من و تو را از بهشت [آوردهاند]. یک ملکاتی داشتهاند، سر وقتش بروز پیدا کردهاند؛ [و] امام حسین را کشتهاند.» [میخواهد بگوید] نهیب بزنم به کسی: «سطح پایینتر اینها را داریم. روز امتحان معلوم میشود.»
از شمر بدتر [را] در روز امتحان خود بنده میبینم دیگر. ماشینی که دارم، عرصۀ جادهای که [دارم]، خیابانی که دارم، به هرکس بتوانم زور میگویم. رانندگیام این است. «مملکت را بدهید دستم، حالم تغییر میکند؛ یعنی مثلاً یکهو خوب میشوم.» رانندگیاش را بشناس.
خواستگاری. حالا برای دخترها این را بگویم: خانمها، اگر خواستگار آمد، بگویید: «یک دور برویم بیرون، یک چند دقیقهای پشت فرمان بنشین.» در رانندگی، قشنگ شخصیت این آدم با این مقدار امکانات چه میکند؟ با زندگی تو همین کار را میکند، با عالم هم همین کار را میکند. یک عرصهای است که دارد خودش را نشان میدهد. اینجا زور میگوید؟ مدارا میکند؟ تحمل میکند؟ خوشاخلاق است؟ داد میزند؟
آدمی که شنا بلد باشد، برایش مثلاً یک استخر سه در چهار با یک استخر سه کیلومتر در چهار کیلومتر تفاوت دارد؟ در این مقدار خودش را نشان دهد، کلاً کشف میشود، دیگر بقیهاش هم کشف میشود. درست است، آقا؟ در همین موقعیت چه عملی از او دارد بروز پیدا میکند؟ برود بالا، قطعاً بدتر میشود.
یک روایت برایتان بخوانم، [که] کولاک [است]. فرمود: «اگر با کسی رفیق بودی — خیلی روایت جالبی است — با کسی رفیق بودی، بعد از اینکه، بعد مدتی، این رفیق رئیس شد، بعد مدتی رئیس [بود]. بعد از اینکه رئیس شد، یک دهم (۱۰ درصد، عُشر) رابطه خوبی که قبلاً با تو داشت، ۱۰ درصد رابطه خوبی که قبلاً با تو داشت، اگر حفظ [کرد]، بدان از اولیای خداست؛ چون ریاست و موقعیت همۀ دین آدم را میبرد.»
خب، منی که اینجا نساختم، بروم آنجا که قطعاً بدتر میشوم. شخصیت در همین اعمال کوچک شکل میگیرد. آدم میخواهد منظم بشود، چهکار بکند؟ در همین کارهای کوچک شروع کن، کنترل کند. چهکار بکند؟ در همان جایی که میتوانی، شروع کن. از آن جاهای ساده شروع کن؛ فشار نمیآید. شروع کن، آنجاها سعی کن ملکه کنی [مثل] آن دستورها. آنجا وقتی ملکه کردی، جاهای سخت کمکم آسان میشود، از آدم برمیآید.
یک جاهایی آدم میبیند که نفسش خیلی در فشار قرار میگیرد. من اینجا باید [بگویم] بعضی آدمها مثلاً به آدم حرف درشت/ناپسند میزنند؛ آدم نمیتواند جواب ندهد. بعضیها را چرا، میتوانی جواب ندهی. شروع کن، پیش اینها بیشتر بنشین. پدربزرگ آدم به آدم یک چیزی بگوید، آدم نمیتواند جواب بدهد؟ درست است؟ یا جواب میدهید؟ چگونه است؟ بعد آدم کمکم پیش این پدربزرگ احساس میکند دارد ساخته میشود. او یک چیزی بارش میکند، سکوت میکند، دو تا، سه تا؛ بعد میآید، تو تحمل میکنی. شخصیت دارد شکل میگیرد؛ صبور میشود، دارد محکم میشود، مقاوم میشود.
میفرماید که: «همین طاغوتی که در خانواده خودش طاغوت است، اگر دستش برسد، در محلهاش هم طاغوت است.» دوست دارم خطش را برایتان [بخوانم]. آقای بهاءالدینی میفرمود که: «هی میرود میگوید مرگ بر آمریکا! تو خودت در خانه آمریکایی، اسرائیلی، در خانه آمریکایی [هستی].» «همین طاغوت اگر دستش برسد، در همۀ سطح کشور طاغوت است.»
خیلی مثال دقیقی است. به نظر شما اگر مثلاً عراق [جز ایران بود] یا ایران جز عراق بود؟ محمدرضا پهلوی، اگر عراق جز ایران بود، مثلاً محمدرضا پهلوی [که به] مردم ایران زور میگفت، امام میفرماید: «توسعه پیدا میکرد.» یعنی: «توی مرز جغرافیایی بر فرض ۲۰۰۰ کیلومتری، داری زور میگفتی، این میشود ۴۰۰۰ کیلومتر؛ این میشد ۴۰۰۰.»
ملکه وقتی باشد، بروزش دیگر هرچقدر عرصه پیدا کند، بروز پیدا [میکند]. آدم که زور بگوید، از یک مورچه شروع میشود. خیلی جالب است! چقدر ما دستور داریم نسبت به حیوانات! فردا داستان خیلی قشنگی در ذهنم آمد. از این کارهای ساده میشود شروع کرد.
آیتالله میرزا جواد آقای تهرانی را میشناسید دیگر؟ شما مشهدیها، یک یا دو دوره نماینده خبرگان مشهد بودند. یک انسان فوقالعاده عالی، لطیف، پاک. مزار ایشان رفتید دیگر؟ در بهشت رضا، تنها قبری — من آنقدری که دیدم — در بهشت رضا، تنها قبری که اسم ندارد. ایشان وصیت کرده بود که: «من جبهه میرفتم، ۸۰ سالش بوده، جبهه میرفته، کفش رزمندهها را جفت میکرد.»
بعد وصیت کرده بود که: «من در جبهه یا هرجایی، هر [جا] — یعنی مثلاً در مسیر جبهه، رفت جبهه، برگشت جبهه — هر جا از دنیا رفتم، همانجا دفن [کنید]. فقط جایی باشد که پایین پای شهدا باشم، پایین پای شهدا. اسمم روی قبرم [نباشد]. حتی اگر جنازهام را داشتید با نیسان میبردید، از عقب نیسان حرکتها افتاد، همانجا دفن کنید؛ فقط پایین پای شهدا.»
یکی هم میآید با خودکار مینویسد، [ولی] میآیند پاکش میکنند؛ چون وصیت کرده. بعد جالب است خدا چهکار کرده! هرکس میآید، تعجب میکند: «آقا، یک قبر بتنی، وسطش میله است؛ این چیست؟» [و جواب میگیرند]: «فلان، پسر مرحوم آیتالله میرزا جواد آقای تهرانی که بنا به وصیت خودشان در جوار مزار پدرشان دفن شدند.»
ایشان معروف است که سبزی خریده بود. شنیدید این را؟ سبزی خریده بود، میرود منزل، میبیند که یک دانه مورچه در سبزیهاست. با آن حال نزار، قدش کامل خم بود. [و برای برگرداندن آن مورچه به طبیعت، مسافتی را طی میکند چون] سبزیفروشی، خانهاش دور شده بود. ساده است دیگر، ولی ملکه شکل میدهد برای آدم. یادم آمد. ایشان جعبه شیرینی را — شیرینی که مصرف میکردند — این بغلهای جعبه شیرینی را صاف [میکرد].
حضرت استاد آیتالله سید محمدمهدی میرباقری که عضو مجلس خبرگان هستند، خیلی سال پیش یک روزی درس خارج میرفتیم. درس خارج اصول میگفتند. بعد میآمدند؛ آن خیابان ارم را — آنهایی که قم رفتند میدانند — انتهای خیابان ارم یک مؤسسه در راه حق است. آنجا خارج فقه میگفت. من میآمدم فیضیه، از آنجا این مسیر را با هم میرفتیم و در درس خارج فقه ایشان شرکت میکردیم.
یک روزی در مسیر، یک بچهای کنار راهمان بود، داشت گریه میکرد. جمعیتی که میآیند و میروند، طلبهها هم همینجور میروند، میدوند به درس برسند، همه به هم میخورند. چیست ماجرای وسط آن شلوغی؟ مثلاً ساعت ۱۰ و ربع درس ایشان شروع میشد (دو سه دقیقه مانده تا شروع). حالا یک آیتالله، یک مجتهد با آن وجاهت علمی، با آن جایگاه، دارد میرود درس خارج، آن شاگردان منتظر... یک بچه ۵ ساله بود به نظرم، ایستاده و گریه میکرد.
وسط گفتوگو بودیم. رسیدیم به این بچه. بعد به من گفتند که: «شما برو درس، به این دوستان بگو که من یککم دیرتر میآیم. این بچه گریه میکند؛ من باید بروم ببینم مشکلش چیست.» «شما برو، من میآیم.» گفتم که: «حاج آقا، خب برعکس کنیم. شما برو، من میآیم. من هم دنبالش [میروم].» بعد دیدم یک پسر بزرگتری هست و گفتم: «آقا، چه گلهای است؟ چیست؟ یک چیزی میخواهد، بابایش برایش نمیخرد.»
گفتم: «گم نشده؟ نرفتهاند سرِ [کاری]؟» منتظر [پاسخ] گفتم که با نگرانی گفتند: «چی شد؟ گرسنه نبود؟ نه، مشکل نداشت. پرسیدی؟» «آره.» راه افتادیم برویم.
یک جمله ایشان گفت، این عالی بود. ایشان فرمود: «اینهایی که بشریت را نابود میکنند، یکهو چند میلیون آدم میکشند، از همین جاها شروع شده؛ به اینها بیاعتنایی کردهاند که آنجا آنجوری میکنند.» مثال دقیق ایشان این بود: «پوست پرتقال روی زمین افتاده، سطل آشغال نمیاندازی! از این کفران آیات الهی، اعراض از آیات بزرگ الهی، شروع [میشود] به امیرالمؤمنین میرسد. هیچ حسی ندارد. حسی نداشتی! شخصیت شکل میگیرد. شخصیت این آدم، شخصیت کافر است.» ایشان دقیقاً همین تعبیر را به کار بردند. «بعضیها کافرند. از این کوچیکه که کافر شدی، به بزرگ هم میرسد. آرامآرام ملکات از اینجا شکل میگیرد.»
ادامۀ جملۀ امام خمینی باشد، انشاءالله برای فردا. وقتمان رفت.
خدایا، عاقبت ما را ختم به خیر بفرما. قلب نازنین امام عصر از ما راضی [باشد].
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
جلسات مرتبط

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دوازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت