برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. این چند وقت اخیر در مورد ملکوت اعمال و آثار اعمال زیاد با هم گفتگو کردهایم. امروز یک هدیه ویژهای میخواهم به دوستان بدهم و یک یادگاری که اگر دیگر همدیگر را ندیدیم، از ما بماند. و انشاءالله این یادگاری را هم اگر بشود، عزیزانمان اینجا نصب بکنند تا جلو چشم باشد و به آن عمل شود؛ انشاءالله دورههای بعد، کسانی که بعد از ما میآیند، ببینند و به آن عمل کنند.
به نظرم خالی از لطف نباشد؛ یک ماجرایی از حضرت امام (رضوان الله علیه) که مرحوم آیتالله العظمی بهجت این را نقل میکردند. سرِ درس این داستان را تعریف میکردند و برای برخی از شاگردانشان هم این را تعریف کردند. ماجرای جالبی است. یک نکته جالبی در آن است: حضرت امام در سالهای جوانی، حدود ۳۰، ۴۰ سالگی، با پدر آیتالله شبیری زنجانی (از علمای بزرگ قم)، آقا موسی، دوست بودند. این دو بزرگوار مشرف میشوند مشهد.
پس: حضرت امام و پدر آیتالله شبیری زنجانی مشرف میشوند مشهد. در حرم امام رضا (علیه السلام)، حضرت امام آقای نخودکی را زیارت میکنند. آقای نخودکی را میشناسید؟ اسم ایشان را شنیدهاید؟ ایشان انسان فوقالعاده و برجستهای بودند. البته آقا نخودکی جایگاه عجیب و غریبی داشت؛ فردی میآمد میگفت: «فلان کس مریض است.» خرما را به ایشان میداد یا فوت به آن میکرد، آن فرد، بچهاش آنجا خوب میشد. مثلاً بچه فردی در تنگستان بوشهر بود؛ این (آقا نخودکی) فوت را اینجا انجام میداد، آن (بچه) آنجا خوب میشد.
بنده یکی از شاگردان آقا نخودکی را در مشهد زیارت کرده بودم؛ خیلی سال است که از دنیا رفتهاند. مرحوم آیتالله شیخ عباس حجتی که زیاد خدمتش مشرف میشدیم، ۸ سال است که از دنیا رفتهاند. ایشان به بنده میفرمودند – شیخ عباس حجتی میفرمودند – که آقا نخودکی ذکر خاصی داشتند؛ به انجیر میخواندند و آن انجیر را به مریض میدادند و مریض خوب میشد. فرمودند که: «من ذکرش را بلدم، انجیرش را پیدا نمیکنم؛ چون انجیرش هم خاص است.»
یک سفر دیگر که بنده خدمتش رسیدم، ایشان گفتند که: «انجیرش را هم پیدا کردهام؛ دعایی که به آن انجیر میخوانند، ۴۵ دقیقه طول میکشد. دعایش را هم خواندهام، برایت کنار گذاشتهام.» یک دانه از آن انجیر به ما دادند. یکی از اقوام ما در تهران در احتضار بود، داشت از دنیا میرفت. یک مقداری از آن انجیر دادیم و الان صحیح و سالم دارد زندگی میکند. انسان عجیبی بود.
حضرت امام در صحن، آقا نخودکی را زیارت میکنند. به ایشان میگویند که: «آقا، من یک عرضی با شما دارم.» آقا نخودکی میفرمایند: «شما بروید در بقعه شیخ حر عاملی، من میآیم آنجا با همدیگر صحبت کنیم.» وقتی که میآیند، امام رو به گنبد اشاره میکنند و آقا نخودکی میگویند: «شما را به این امام رضا قسم میدهم، به من بگو علم کیمیا داری یا نه؟»
علم کیمیا چیست؟ یک کیمیا داریم، یک سیمیا داریم، یک هیمیا داریم، یک لیمیا داریم؛ فرق میکند. کیمیا غیر طلا را طلا میکند، برگرداندن (ماهیت). علم کیمیا، علمی است که چدن را طلا میکند، خاک را حتی طلا میکند، مس را طلا میکند. امام به آقا نخودکی میگویند که: «به امام رضا قسم میدهم، به من بگو کیمیا داری یا نه؟»
آقا نخودکی انکار نکرد، نگفت: «ندارم.» گفت: «میخواهی چهکار کنی؟ لازم میشود.» آقا نخودکی به امام میگویند که: «اگر ما به شما کیمیا دادیم، شما تمام کوه و در و دشت را طلا بکنی، قول میدهی که این را آنجا استفاده نکنی؟ به جا استفاده بکنی؟ برنداری همینجور هرجا دلت خواست کیمیا را استفاده بکنی، هرچه دلت خواست طلا بکنی؟ قول میدهی درست استفاده بکنی؟»
حالا این (است) صداقت امام! امام یکم فکر میکنند، میگویند: «نه، قول نمیدهم. استخاره بکنم...» (این دکتر وحشت خیلی جالب است؛ یک استخاره میکرد.) «خالی که نمیتوانم ببندم. ممکن است بعداً یک استفادههایی بکنم از آن.» بهخاطر این صداقتش...
آقا نخودکی به ایشان میفرمایند که: «من یک چیزی بالاتر از کیمیا بهت میدهم؛ یک ذکری بهت میدهم بالاتر از کیمیا.» (بالاتر از کیمیا را توضیح میدهم چیست.) دستوری که ایشان میفرمایند این است: فرمودند که: «بعد از نماز واجب یادداشت بکنید.» انشاءالله عزیزانمان اینجا میزنند؛ حالا یا جلو چشممان یا آن پشت داشته باشیم؛ یادگاری خیلی به درد میخورد.
بعد از هر نماز واجب، یک بار آیتالکرسی تا «هو العلی العظیم». حالا این ترکیب اینها با همدیگر... آن آدمی که کیمیا دارد، یک دعایش به انجیر میخواند، آن آثار را دارد... یک چیز تحفهای، تحفه به معنای نایاب، یک چیز نایابی را دارد به امام میدهد؛ از کیمیا بالاتر. این ترکیب اینها با همدیگر، چیز فوقالعادهای است.
آیتالکرسی تا «هو العلی العظیم» یک بار. بعد تسبیحات حضرت زهرا. پس (وقتی) هر نماز که تمام شد – همین الان انجام بدهید – آیتالکرسی یک بار. تسبیحات حضرت زهرایی که میخواهید بخوانید، قبلش یک آیتالکرسی بخوانید. تسبیحات حضرت زهرا: ۳۴ بار «الله اکبر»، ۳۳ بار «الحمدالله»، ۳۳ بار «سبحان الله». یک «لا اله الا الله» که معمولاً یک «لا اله الا الله» آخرش بگوید. سه تا «قل هوالله» هم بخواند، سه تا صلوات هم بگوید. نهایتاً دو دقیقه، اگر خیلی بشود. (یعنی) آیتالکرسی، تسبیحات حضرت زهرا با «لا اله الا الله»، سه تا «قل هوالله»؛ که این سه تا «قل هوالله» خودش به تنهایی هم معجزه میکند.
میرزا جواد ملکی میفرمایند: «بعد از هر نماز، سه تا (قل هوالله) بخوان (و) هدیه کن به امام عصر؛ یک ختم قرآن به ایشان هدیه کردهای و ایشان یک ختم قرآن به تو هدیه میکند.» سه تا «قل هوالله» با سه تا صلوات. و یک آیهای هم دارد در سوره مبارکه طلاق، آیه ۲ و ۳: «و مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لَا یَحتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرًا.» این آیه را هم سه بار بگو.
یک بار دیگر از اول، همه حفظ بشویم. چی بود؟ آیتالکرسی، تسبیحات حضرت زهرا با «لا اله الا الله»، سه تا «قل هوالله»، سه تا صلوات، سه تا آیه «من یتق الله». (این نسخه این است:) یک دانه آیتالکرسی تا «هو العلی العظیم». (البته) آیتالکرسی؛ اختلاف نظر علامه طباطبایی با آیتالله بهجت فرق میکند. علامه طباطبایی (میفرمایند) آیتالکرسی تا «هو العلی العظیم». تسبیحات حضرت زهرا؛ این چیزها را معمولاً خانمها پایهتر هستند. جدیترین (بخش) تسبیحات حضرت زهرا با یک «لا اله الا الله»، سه تا «قل هوالله»، سه تا صلوات، سه تا آیه «من یتق الله».
از کیمیا بالاترش چی بود؟ از کیمیا بالاترش این بود که (مثل اینکه) امام میخواست مس را (با کیمیا) طلا بکند. (آقا نخودکی گفت: این ذکر بالاتر است). شاهرخ ضرغام را گرفت، طیّب کرد. از کیمیا بالاترش این (بود که) عرقخور (را) گرفت، شهید کرد، طیّب درست کرد. از کیمیا بالاترش این بود (که وقتی امام) میخواست خاک بردارد، طلا بکند، (آقا نخودکی) گفت: «بالاتر از صداقت در تو دیدم.» این صداقت خیلی مهم است؛ ملکه صداقت.
مثلاً (ماجرای) الطافینژاد معروف به لحافدوز همدان. ما وقتی همدان رفتیم، ایشان را زیارت کنیم، نشد. ایشان هم خیلی سال است که از دنیا رفتهاند؛ به نظرم بیش از ۱۰ سال شاید باشد. بعضی از آنها ماندهاند. (یک بار) از خیاطی پرسیده بودم: «مثل خودت سراغ داری؟» گفته بود: «نه، غیر از لحافدوز همدان.» الطافینژاد انسان فوقالعادهای بود؛ الطافینژاد آدم عجیبی بود. (وقتی از او پرسیدند) «از کجا به اینجا رسیدی؟»، او هم حالات عجیب و غریب و ماجراهای عجیب و غریبی داشت. ایشان فرموده بود که: «در ملکوت، به من و این [راه] باز شد؛ به برخی از خسیسین (؟) فرمانده.»
یک روزی تو خیابان، یک آقایی آمد به من گفت که: «آقا، ۱۰۰ تومان داری به من بدهی؟» گفتم: «نه، ندارم.» (یک) ۱۰۰ تومانی دارم. کلی مسیر را برگشتم، چون دیدم دروغ میگفته! داد زدم، دنبالش دویدم. گفتم: «آقا، صد تومان داشتم!» ۱۰۰ تومان که دادم، درِ آبرویم باز شد. صداقت! صداقت! خیلی حرف است. به خود این کار، راه انداختن (درگاهی).
یکی از علما در کرج، منزل ایشان طبقه چهارم بود. جلوی درِ خانه... من این حالات را در بزرگان دیدم؛ یک چیز عجیب و غریب، یک لطافتهای فوقالعادهای (هست) که آدم باورش نمیآید. فندک میزند، روشن نمیشود؛ حالا کبریت را برداشت، آورد. ما درس میخواندیم با یکی از اساتید که حالا از ایشان هم یک خاطره نقل میکنم. تو فیضیه ماجرایی داشتیم. واقعاً این سالهایی که قم بودیم، استفاده که نکردیم؛ ولی هر روزش بهاندازه یک سال خاطره (بود). تو مدرسه فیضیه ما درس میخواندیم، لمعه. استاد ما به ما درس میداد. خیلی سال پیش... گربههای فیضیه داشتیم! این گربهها از ماها بهترند؛ کما اینکه (ما) شهریه امام زمان را میخوریم، کار هم نمیکنیم! (آنها) نان امام زمان را میخورند، کار هم میکنند؛ تکلیفی هم ندارند. غذایی که میدهند، مال نان امام زمان (است).
روحانی نابینایی بغل ایستاده بود. (حالا که گفتم [این خاطرات قدیمی را]، بعضی آقایان این قدیمیاتشان [خاطراتشان] را دارند؛ شیخ عباس حجتی که اسم آوردم، یک سال ما طلبه تهران آوردیم اینجا. بعد رفقا گفتند: «شما هماهنگ کن شیخ عباس بیاید صحبت کند.» شب میلاد امام حسن مجتبی ایشان آمد و خلاصه نشست و سیگار «پین»اش را درآورد، شروع کرد کشیدن! (البته) اهل حوزه بودند. فردایش من بازخورد پرسیدم، گفتم: «آقا، این درس اخلاق چطور بود؟» آن مدیر گفت: «خیلی خوب بود! همه افتادند تو خط سیگار!» (خنده حضار). سیگار؟ یا نسبتی دارد؟ حالا بدآموزی نداشته باشد برای شما.)
ما درس میخواندیم (لمعه)، دیدیم که این بنده خدا میخواهد سیگارش را روشن بکند، نمیتواند. نابینا بود؛ یک روحانی نابینای سن و سال. لحظه عجیب بود! واکنش استاد ما چیست؟ الان چهکار میکند؟ خوب، سیگارش جالب نیست؛ از یک طرف (هم) نیاز به کمک دارد. لطافتها همینهاست. این عمل لطافت میآورد. این است. وسط درس به من هم ایشان چیزی نگفت. قشنگ است. (به من گفت:) «نمیخواهد من معطل بشوم؛ پیشمطالعه بکن. الان میآیم.»
بلند شد، این فندک را گرفت جلوی این بنده خدا. فندک را که زد، این (روحانی نابینا) هم باید (فندک را) تو (دهان سیگار) بدهد که بگیرد دیگر؛ «آتش بگیر! آتش را بگیر!» (آن روحانی) گفت: «نه، خوب است.» آن (استاد) که میخواست (سیگار را) بگیرد (از دهانش)، گفت: «به چهدرد میخورد؟ سیگار آرامش میآورد برای آدم.» (استاد، سیگار را) روشن کرده بود. (ولی) گفت: «نه، نماز شب خوب است. نماز شب آرامش (میآورد).» یعنی در عین حالی که هم (سیگار را) روشن کرد – یعنی یک کمک به یک آدمی که کمک نیاز دارد، الان مهم نیست سیگار است – تذکر هم داد. استاد میفرمودند: «ماجراهای دیگری مفصل است. من فقط چکیده بگویم.» عرضم تمام. میخواهم یک ربطی به پیادهروی اربعین بدهم.
ایشان میفرمودند که ما با این استاد بزرگوار – نمیدانم، شاید ۷ بار، ۸ بار کربلا رفتیم، حالا کمتر یا بیشتر یادم نیست – خیلی مأنوس بودیم با این استاد عزیز. (بزرگانی مثل) بهجت بودند و خیلی بزرگانی (دیگر)؛ ما که البته استفاده نکردیم، فقط میدیدیم. یعنی (از) دیدن (معنوی) محروم شدیم. بعد ایشان در چند سفر مختلف، این را تکهتکه در جاهای مختلفش برای من گفتند که مجموعش این (است). در سفری گفتند: «یک آقایی بود، مدتها استفاده معنوی میکرد از امام حسین.» در یک سفر دیگر گفتم: «آن آقایی که استفاده معنوی میکرد از امام حسین، اینجور بود که امام حسین او را سیر در ملکوت میدادند، از عوالم عبور میدادند.» حالا اینها توضیحات دارد؛ من نمیفهمم که توضیح بدهم. یک سفر دیگر که تو حرم نشسته بودیم، ایشان گفتند که: «حالا این حالتم جالب است. نمیخواهم یکجوری بگویم که مثلاً انگار من کسی هستم.» ایشان فرمودند که: «من مدتها هر شب از امام حسین استفاده میکردم و هر شب امام حسین مرا سیر در ملکوت میدادند.»
یک روز، ببینید اثر عمل را! ببینید اثر عمل (چگونه است)! یک روز یک کاری انجام دادم؛ نه حرام بود، نه مکروه بود؛ به نظرم میآید از من توقع نداشتند. (یک بار دیگر هم) تعبیر (کردند): «یک کاری انجام دادم، نه حرام بود، نه مکروه بود؛ به نظرم از من توقع نداشتند.» شب صدا شنیدم، فرمودند: «تراب! سلمان (را) واگذار (کن)!» (سلمان حِلّه!) (یک بار دیگر فرمودند:) «تراب! سلمان (را) واگذار کرد!» بعد ایشان همانجور که میگفت، خودشان را میزدند. یک بار دیگرش که این را میگفت – بخش آخرش را میگفت که من باز از کربلا تازه آمده بودم – ایشان داشت برای من تعریف میکرد، فرمود که: «الان دیگر (آن) هرم را نمیبینم.» جایگاهش خیلی بلند است. میخواهم بگویم محروم شده (ام) (از آن). اثر عمل، کیفیت عمل، حد آدم را معلوم میکند که آدم کجاست، تو کدام عالم. این درجه عمل، درجه آدم را نشان میدهد. حالا ربطش به کربلا...
قربانی میکردند. تو عصر جاهلیت مُد بود. بعد از جاهلیت همین کار را میکردند. قربانی که میکردند پای کعبه، خونش را و گوشتش را میمالیدند به کعبه؛ مثل الان (که) ماشین (را) به پلاک (میمالند). آیه نازل شد در سوره مبارکه حج که (پیغمبر!) به اینها بگو: «نه گوشت این به من میرسد، نه خون این به من میرسد. چی به من میرسد؟ وَ لَاکِنِ التَّقْوَىٰ... تقوا به من میرسد.» خیلی تعبیر عجیبی (است). نه گوشتش میرسد، نه خونش؛ تقوا میرسد. یعنی اونی که میخواهی بالا بیاید، به من نزدیک بشود، تقرّب پیدا کند، آن تقوای توست! تقوای توست! یعنی تقوا میرود بالا. یعنی آنی هم که تقوا دارد، میرود بالا، میرود بالا! یعنی چی؟ یعنی عوالم را رد میکند. دیوار حجاب است؛ درست است، این بدن حجاب است.
حالا از کجا بفهمیم چقدر تقوا داریم؟ (این) لایه دوم. فکر کنید؛ تا فردا روی این فکر کنیم. (خدا) میفرماید: «اگه میخواهی ببینی چقدر تقوا داری، یک ملاک دارد: «و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب.» به هر میزان شعائر الهی را تعظیم میکنی، به همان قدر تقوا داری. شما شعیرهای را از این شعائر الهی، در حد اربعین اباعبدالله و این زیارت میلیونی، (با) سراغ هیئت محل، حتی حرم امام رضا و دسته و سینهزنی و چای دادن و پرچم و هیچکدام از اینها به این نمیرسد! حالا چقدر محرومیت (است) (که) آدم جا بماند! بازیگرانی که (مرددند)... علامت تقوا این است: میخواهی سطحت را پیدا بکنی؟ سطح این است، فهمیده میشود. مشقت بیندازی. هر چقدر برای این شعائر بیشتر آزار ببینی، بیشتر! سعی کن این به چشم بیاید، نه من به چشم بیایم؛ شعائر به چشم بیاید. یعنی هم بروم، هم پول بدهم، هم کمک بکنم، هم تو مسیر کمک بکنم. با ماشینم دارم میروم، چند نفر سوار بکنم. اضافه دارم، دو نفر دیگر هم بدهم خودشان بروند.
علامت تقوا: هرجا دیگر آدم بتواند بازی دربیاورد سرِ تقوا، اینجا نمیتواند بازی دربیاورد. حد آدم فهمیده میشود؛ کلاس آدم فهمیده میشود. آبروی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تو این زیارت اربعین، حد تقوای ما را بالا ببرد و کلاس تقوای امام، کلاسی باشد که از خود امام حسین استفاده بکنیم. ما را به سلمان هم حتی واگذار نکند!
خدایا، در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما.
جلسات مرتبط

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دوازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سیزده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پانزده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شانزده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هجده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نوزده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت