برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
دربارۀ شکل‌گیریِ ملکات، تعبیری را از حضرت امام (رحمة الله علیه) خواندیم. یک مقدارش ماند. من توضیحاتی که دارد را ذیل متن عرض بکنم؛ خیلی هم عزیزان را معطل نکنم.
امام می‌فرمایند که: "یک کسی طاغوت است در خانوادۀ خودش؟ چه کسی طاغوت است در خودش و همسایه‌هایش؟ چه کسی طاغوت است در محله؟ یک کسی در شهر؟ یک کسی هم در یک استان؟ یک کسی هم در سطح کشور؟ در طاغوتی بودن فرقی نیست، در شعاع عمل فرق است. همین طاغوتی که در خانوادۀ خودش طاغوت است، اگر دستش برسد در محله هم طاغوت است؛ اگر دستش برسد در همۀ سطح کشور طاغوت است. برای اینکه خودش وقتی طاغوت هست، دیگر شعاع عمل کم و زیادش پیش او فرقی ندارد."
مثل رانندگی می‌ماند. ملکه مثل رانندگی است. آدمی که پشت یک پیکان توانست بنشیند، پشت پراید توانست بنشیند، پشت پرادو هم خواهد نشست، پشت بی‌ام‌و (BMW) هم خواهد نشست. مهم این است که این ملکه حاصل بشود. جنسش متفاوت می‌شود، شعاع عمل متفاوت می‌شود، ولی اصل آن ملکه است که حاصل می‌شود.
بگذارید (در مورد) قیامت می‌فرماید: خیلی‌ها با خیلی‌های دیگر محشور می‌شوند که فکر نمی‌کردند. در قیامت با این‌ها (محشور می‌شوند). اگر کسی (حالا خوب و بدش هر دو را داریم) اذیت شوهرش را تحمل کرد، این روز قیامت با آسیه محشور می‌شود. یعنی این ملکاتش از جنس ملکات آسیه است. حشر هم شکلی است دیگر؛ دسته‌بندی بر اساس ملکات می‌کنند که آدم‌ها را محشور می‌کند. خب وقتی که این خانم ملکات شبیه آسیه است، معلوم می‌شود که آقایش ملکات شبیه که بوده؟ فرعون بوده. وقتی این با آسیه محشور می‌شود، یعنی شوهرش با که محشور می‌شود؟ با فرعون.
حالا عالم قیامت، یک عالم عجیب و غریبی است؛ باید یک وقتی بنشینیم صحبت بکنیم. ممکن است بابت یک ملکه‌ای که دارد، به یکی نزدیک بشود؛ بابت یک ملکۀ دیگر، به یکی دیگر نزدیک بشود. برای همین آخرش ترازو می‌گذارند، حساب‌وکتاب می‌کنند ببینند کدام ملکه به کدام ملکه می‌چربد. بحث سنگینی است. میزان قیامت این است. دو تا ملکه هم داشته که از ملکات امیرالمؤمنین بوده؛ مثلاً دو تا ملکه هم داشته، سخاوت مثلاً داشته، شجاعت مثلاً داشته. از آن‌ور بد اخلاق بوده. این‌قدر این‌ها را بالا پایین می‌کنند تا آخر جایگاه طرف مشخص بشود؛ یا در عذاب قرار بگیرد، این ملکات سوزانده بشود. برخیش را در عالم دنیا می‌سوزانند، برخی ملکات را گاهی در خواب (آدم) یک خواب بدی می‌بیند، این برای تطهیرش است. بعضی را موقع جان دادن، بعضی را بعد از جان دادن در عالم برزخ، بعضی در عرصۀ قیامت. برخی دیگر، ملکات خیلی عمیق شده؛ باید برود جهنم. برخی دیگر، ملکات (در) اصطلاح فلاسفه، ملکه نیست؛ "فصل مقوّمه" است. این دیگر در جهنم هرچقدر بماند پاک نمی‌شود. این "خلط" پیدا می‌کند. اصطلاح فلسفی و اصطلاح قرآنی‌اش هم همین است: "خلود" پیدا می‌کند، خالد در آتش می‌شود.
همۀ بازی‌ها و ابتلائات و ماجراهای زندگی ما سرِ ملکات است: ملکه بشود یا یک چیزی از ملکه بودن دربیاید. و همۀ کاری هم که باید بکنیم این است که یک کاری را برای خودمان، یک کار خوبی را ملکه کنیم. چندین بار. اگر یک ملکۀ خوب در آدم شکل بگیرد، بقیۀ ملکات را ایجاد می‌کند. یک روزنۀ نور اگر در آدم شکل بگیرد، بقیه را می‌آورد. یک روزنۀ تاریکی؛ یعنی اگر یک نوری هم بسته بشود، یک چرکی هم اگر آمد، این هم آلودگی‌های دیگر را می‌کشد.
صفات، "انجذاب" دارند؛ جذب می‌کنند هم‌جنس خودشان را. چطور آدم‌ها هم‌جنس خودشان را جذب می‌کنند؟ در مورد این یک جلسه صحبت می‌کنیم: چرا ما به همدیگر علاقه پیدا می‌کنیم؟ دلیل اینکه بعضی‌ها به هم علاقه پیدا می‌کنند، بعضی از هم نفرت پیدا می‌کنند، چیست؟ طلبتان؛ بعد مفصل بحث بکنیم.
حضرت فرمود: "اَلأرواحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَة." امیرالمؤمنین فرمود: "آدم وقتی وارد مسجدی می‌شود، دنبال جا می‌گردد، می‌گردد، یک جا را پیدا می‌کند، می‌نشیند. این الکی ننشسته، حساب دارد. آدمی که کنارش نشسته، تناسب روحی با او دارد که این‌جا نشسته." "ارواح جنود مجنده"؛ سپاه روح او اول شما را کشیده که خودش نشسته بغلش! خیلی عجیب است ها! ربطِ عجیب‌وغریبی اینجا داری.
"الناسُ اِلاَّ أمْثالَهُم أمْیالُهُم." آدم به کسی علاقه دارد که از جنس خودش باشد. چرا به کسی علاقه پیدا می‌کنی؟ او حتماً شاکلۀ و شخصیتش با شما تناسب دارد. چرا از کسی نفرت پیدا می‌کنی؟ شاکله و شخصیتت به او تناسب ندارد.
ابن ابی الحدید می‌گوید که از استادم – در شرح نهج البلاغه – می‌گوید: "از استادم پرسیدم که چرا مردم از علی رو برگرداندند؟ علی که هیچ عیبی نداشت! همه هم می‌دانستند علی خوب است. چرا از او رو برگرداندند؟" (ابن ابی الحدید از این نکات جالب در این ۲۰ جلد شرح نهج البلاغه فوق العاده (آورده است)). یک کلمه بهت بگویم: "جنس مردم از جنس علی نبود، از جنس دیگران بود. برای همین به دیگران رو آوردند."
آدم متکبر نمی‌تواند به آدم متواضع علاقه‌مند بشود. آدم "قد" نمی‌تواند به "عبد" علاقه‌مند (بشود). "دیکتاتورپسندها" دیکتاتور می‌خواهند. هیچ‌وقت این‌جوری نیست که بگوییم مسئولین از جنس مردم نیستند. همیشه مسئول از جنس مردم (است). مردم از جنس مسئولین (هستند). همیشه از جنس مردم (هستند). تو شک نکن. مسئولین! سریع تبرئه نکنیم خودمان را یا مسئولین را که این‌ها خوب‌اند، آن‌ها بدند. همه از جنس هم‌اند.
امتی که تنبل (است)، مسئول تنبل انتخاب می‌کند. اگر یک امتی مفت‌خور شد، مسئول مفت‌خور انتخاب می‌کند. امتی که رشید (است)، مسئول رشید انتخاب می‌کند. گاهی دو تا خوب (هم) دارد؛ بابت آن دو تا خوبیش یک مسئول خوب انتخاب می‌کند. دو تا بدی دارد... ترازهای مختلفی دارند، جنس مختلفی دارند. به خاطر خوبی‌هایش این خوبی‌هاشان تجلی کرده در این طیف از مدیران؛ بدی‌هاشان تجلی کرده در این طیف از مدیران. این‌جوری است، همه‌اش حساب‌وکتاب است. از کجا شروع می‌شود؟
حالا من از جنس خودم می‌گردم پیدا می‌کنم. من در خانۀ خودم دارم ظلم می‌کنم و زور می‌گویم؛ کسی را انتخاب می‌کنم که در حوزۀ وسیع‌تری زور می‌گوید. تو صدام کوچولویی. عراق دستش می‌رسد به چند میلیون آدم، به ۲۰ میلیون آدم دستش می‌رسد. تو به دو نفر دستت می‌رسد. همان صدام، در اضلاع و ابعاد کوچک. "صدام کوچک" بخوانم برایتان؟ این آدمی که در منزل خودش ظلم می‌کند، در منزل خودش تعدی بر اولادش، بر فرزندش، بر خادمش می‌کند، این اگر زیادتر بشود – اولادش زیادتر بشود – (و) تابش همان‌قدر که آن‌ها زیادتر می‌شوند، این وسعت ظلمش زیاد می‌شود. ۵ تا شاگرد، ۵۰ تا. ۵ تا بودند، ظلم می‌کرد؛ ۵۰ تا شدند، دیگر خوب می‌شود؟ نه. حالا به ۵۰ تا، ۲ میلیون؛ به ۲ میلیون، چون ملکۀ زورگویی را دارد، ملکۀ ظلم را دارد.
بعد می‌فرماید که: "برای اینکه آدم ظالم، از (نظر) ظالم اگر ۱۰ نفر تحت سیطره‌اش باشند، ظلمش به اندازۀ ۱۰ نفر است. اگر ۳۵ میلیون جمعیت هم باشد، ظلمش به اندازۀ ۳۵ میلیون نفر است." خیلی زیباست این‌ها!
امام فلسفۀ صدرایی، حکمت صدرایی، عرفان ناب را خلاصه کرده در این چند جملۀ ساده، ساده کرده آورده. روان‌شناسی فلسفی و حکمی امام خلاصه شده در این چند جمله. اگر بخواهیم بحث فلسفه بکنیم، خیلی‌خیلی مباحث دارد.
"آدم همان آدم است برای اینکه آدم نشده است. یک موجود طاغوتی شیطانی است. این موجود طاغوتی شیطانی اگر تحت سیطرۀ انبیا نرود، تحت تعلیم و تربیت انبیا (قرار) نگیرد، هیچ فرقی مابین این فرد با آن فردی که یک عالم را دارد می‌چاپد، در روحیات نیست. در عمل هست، از باب اینکه این دستش نمی‌رسد، او دستش می‌رسد."
این‌هایی که مثلاً فرض کنید در ایران سیطره داشتند، مثل محمدرضا، اگر در عراق هم سیطره‌اش می‌رفت، همین ظلم‌هایی که این‌جا (می‌کرد، انجام می‌داد). اگر در همۀ ممالک اسلامی هم سلطه پیدا می‌کرد، همین کارهایی که این‌جا می‌کرد در همه‌جا می‌کرد. اگر در همۀ عالم هم سلطه داشت (همین کارها را می‌کرد).
(این) مطالب بود. می‌بینید که این ابرقدرت‌ها که دستشان را همه‌جا دراز می‌کنند برای چاپیدن، آن آدمی که چاپیدنش یک حدود خاص داشت، وقتی که شد رئیس، یک قدری وسعت پیدا می‌کند و همان کارها را انجام می‌کند. گمان نکنید، گمان نکنید که من و شما اگر دستمان برسد، به آن‌ها (این کارها را) نکنیم! تا آدم (همان) حرف‌ها هست. فرق ما با صدام چیست؟ آقا، صدام معلوم است. شمر معلوم است. نه. او امکانات داشته، (تو) امکانات نداشتی. این امکانات (دارد)، (تو) امکانات نداری. فرق این‌ها...
(بگذارید) یک خاطره از امام برایتان بگویم. این خاطره خوراک این ایام (است؛ برایش) مستند، نمی‌دانم موشن گرافیک، انیمیشن، فیلم سینمایی؛ یک چیزی باید از این بسازند. این حیف است. خیلی هم کم شنیدیم، شاید اصلاً نشنیده باشیم.
خانم دباغ (مرضیه دباغ، مرضیه حدیدچی، معروف به دباغ) یک کتاب خاطرات خواندنی دارد. ایشان یاران امام و همراهان امام (بود). در فرانسه با امام بوده، در عراق با امام بوده، آشپز امام هم بوده؛ در فرانسه آشپزی می‌کرده. یک شخصیت انقلابی بود. (بعد هم که می‌آید) فرمانده سپاه همدان می‌شود؛ ایران که می‌آید یک آدم عجیب‌وغریب (بود). حالا در ساواک چه مسائلی برای ایشان (پیش آمده). شکنجه‌های ایشان شکنجه‌های عجیب‌وغریبی است؛ یعنی آدم نمی‌تواند بخواند شکنجه‌هایی که ایشان را انجام دادند. یک چیزی واقعاً زجرآور. شخصیت هم یک آدم فوق‌العاده (بود). خدا رحمتشان کند.
ایشان می‌گوید که نوفل‌لوشاتو که بودیم – امام این‌ها را داشته که خدا این‌ها را به ایشان داده – می‌گوید نوفل‌لوشاتو که بودیم، امام مریض شدند. خب در یک بازۀ خیلی مختصر امام فرانسه بودند دیگر؛ مثلاً دو سه ماه که می‌خورد به زمستان فرانسه، سرما. سرماخوردگی امام هم این بوده که می‌گوید امام در روزنامه دیدند که گاز یکی از مناطق ایران قطع شده، یک هفته است مردم گاز ندارند. امام فرمودند که: "گاز (خانه را) قطع کنید." (گفتند:) "ایران این‌جا فرانسه است." (امام گفتند:) "مردم، مردم‌اند. آن‌ها مردم ما هستند، ما هم جزء آن‌ها هستیم." (ما) مردم خوبی‌هایی داشتند که امام شده رهبرشان دیگر؛ قطعاً مردم جنسشان از جنس او بوده که او را خواستند. مردم از مردم حجاز بالاترند، از مردم کوفه بالاترند. امام می‌فرمایند: "در طول تاریخ این‌ها بی‌نظیرند."
امام سرما خورد. دکتر آمد معاینه کرد. لیموشیرین خرید. "خانه با من بود. آمدم بیرون. یک روزی رفته بودم خرید کنم. در محل (دیدم) – خیلی در محل – یک گاری گذاشته‌اند لیموشیرین می‌فروشد، ارزان. ما مثلاً برای دو هفته (و) امام یک کیلو لیموشیرین لازم داشتیم، روزی یکی دو تا باید به ما لیمو می‌داد. من دیدم ارزان است، گفتم دو کیلو بخرم." (روحیه ایرانی‌اش را داشته!) "دو کیلو بخرم. ایرانی‌ها سبدی می‌خرند دیگر. خارجی‌ها می‌آیند دو تا دانه، یک قاچ هندوانه می‌خرند. ما می‌رویم یک گالن هندوانه (می‌خریم)."
می‌گوید که: "من این دو کیلو (را) خریدم، آوردم منزل، گذاشته بودم روی طاقچه. امام آمدند. خیلی عجیب است! امام چقدر باکلاس (بود)! امام آمدند، یک نگاه کردند، گفتند: 'خانم دباغ، این‌ها چیست؟' گفتم: 'آقا، تجویز پزشک است.' گفتم: 'پزشک مگر چی گفت؟' گفتم که: '(گفت) لیمو.' (گفتند:) 'من روزی یکی دو تا بخورم؟ چه خبر است؟ چقدر زیاد گرفتی؟' گفتم: 'آقا آورده بود (فروشنده) در محل. گاری آمده بود. ارزان بود. گفتم دو کیلو بگیرم آب بگیرم بخورید.' (گفتند:) 'بیشتر نمی‌توانم بخورم. اضافه است.' گفتم: 'آقا ارزان بود، گرفتم.' (گفتند:) 'شما دو تا گناه انجام دادی: یکی اینکه اسراف کردی، یک کیلو اضافه خرید (کردی).'" (امام را ببین!) "یکی دیگر اینکه 'شاید در این محل مسیحی (ها باشند)، این‌ها مسیحی‌اند، مسلمین نیستند، شیعه نیستند. یکی بوده نمی‌توانسته لیمو بخرد، چشمش به این بوده (که) این گاری‌فروشه بیاید، لیمو ارزان (بشود). (تو) اضافه خریدی. برو الآن دانه دانه به همسایه‌ها تقسیم کن. شاید خدا از گناه تو بگذرد. شاید نمی‌دانم، شاید بگذرد.'"
بعد عکس انداخته (شده است؛ (مثل اینکه) می‌گوید:) "یک تریلی پوشک خریدم شده ۵ میلیون! بد مصرف. چه مملکتی! یک تریلی پوشک خریده (ام). ۵ میلیون پوشک دادم خریدم، تمام نمی‌شود. خودت هم ایزی لایف (استفاده می‌کنی). هرچه استفاده می‌کنی برای کجا؟ برای کی؟"
زورگویی؛ این دیکتاتوری پوشک، دستش می‌رسد. پس‌فردا تفکیک چرا می‌کنیم خودمان را با خیلی‌های دیگر؟ محدودۀ دانشکده و مهر و تسبیح و چه‌ می‌دانم، من محدودم این‌هاست؟ ۳۰۰۰ میلیارد، جنس فلز، همان فلز است. جنس، همان جنس است.
خدا رحم بکند. این آدم موقعیت، فقط شناگر آب پیدا نکند (وگرنه). ما همان شمر و یزیدیم؛ موقعیت پیدا نکردیم. اباعبدالله... ببر... موقعیت پیدا نکرد. غارت می‌کنند. جا نمانی! (این) روضه است، نمی‌شود گفت ولی توش نکته است.
سید بن طاووس این را نقل می‌کند در لهوف. می‌گوید که حضرت سکینه در خیمه که بود، یکی از این کوفی‌ها آمد خلخال را از پای او داشت درمی‌آورد. (حضرت سکینه) گریه می‌کند. رسول الله! "ولا أب دارم. دختر پیغمبر را غارت می‌کنم، گریه نکنم؟"
(موقعیت پیدا نکردیم.) "من نخرم، یکی دیگر می‌خرد." این (جملۀ) "روغنه" رو آدم است. وقتی (چیزی) کم می‌شود، تو نخر.
امام صادق... (نگم؟) امام صادق آمدند در بازار، دیدند که نان کم شده (است). گندم کم بود. ذخیره (گندم) داشتند. غلامشان فرمود: "چقدر ذخیرۀ گندم (داریم)؟" گفت: "آقا، خیلی. به اندازۀ یک سالمان داریم." حضرت: "در بازار پخش کنم!" چه روحیه‌ای است! امام صادق چیست؟ (دارد و می‌دهد.) امام مسئول (و) حاکم (هم) نبودند، مسئولیتی هم نداشتند. یک نخبۀ جامعه است، یک عالمِ یک جامعه است. این چه وضعیه‌ای است ما در مملکتمان الآن داریم؟
جنس گران می‌شود؛ یعنی دلار گران می‌شود، گران بخرم؟ (می‌گوید:) "خریده بودم." بین ماضی و مستقل (گیر کرده). همیشه گران خواهم خرید، گران خریده بودم. اگر به حال داری می‌فروشی، به حال بخر، به حال بفروش. حال ما را هم این‌قدر خراب نکن!
حساب‌وکتاب ندارد، دیگر این‌جوری می‌شود. همین‌قدر من زورم می‌رسد، زور می‌گویم. خدا عاقبت ما را به‌خیر بکند و این ملکات ما را به آبروی اهل‌بیت اصلاح بکند؛ از جنس ملکات و شخصیت اهل‌بیت بشود.
خدایا در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00