سه حکایت زیبا از کتاب سلوک با همسر
توصیه مرحوم بهجت در مورد رسیدگی به خانواده
سیره بزرگان در برخورد با اهالی خانه
ملکوت خانواده و ارتباط در خانه
آثار گفتگو با اهل خانواده
نکاتی پیرامون آزار و اذیت در خانه
مسیر رشد به سبک حضرت ایوب ع
قابل توجه کسانی که در خانه یا آزار میدهند، یا آزار میبینند
صورت برزخی افرادی که اهل آزار و اذیت هستند
صدقه زن به مرد
سه دسته زنانی که با حضرت فاطمه س محشور میشوند
اهلبیت علیهمالسلام در برابر مهریه همسران خود چه برخوردی داشتند؟
ملکوت محبت زن و شوهر به یکدیگر
اخلاق اهلبیت علیهمالسلام در خانه
چه کنیم تا گناهان ما پاک شود؟
ملکوت پرداخت نکردن مهریه همسر
یکی از بزرگترین حقالناسها در ارتباط زناشویی
ملکوت پاک با نیت الهی در ارتباط زناشویی
کمک کردن در خانه
دستورالعمل قرآنی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام برای دفع بیماری لاعلاج
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین. لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
بحث مربوط به ملکوت خانه و ملکوت خانواده را، به مناسبت نکاتی که در کتاب «صدیقه» علامت وارد شدیم، مطالبی عرض شد. نکاتی ماند که انشاءالله در این جلسه برخی از آنها را عرض میکنیم. مطلب هنوز خیلی هست و امیدواریم که در این جلسه بتوانیم پرونده این بخش را ببندیم.
نکاتی مانده از جلسات قبل:
کتاب «سلوک با همسر» از کتابهای بسیار خوب است. درخواست میشود عزیزان اگر میتوانند کتاب را تهیه و مطالعه کنند. نکاتی را امروز از این کتاب بنا داریم انشاءالله عرض بکنیم. از یکی از اساتید بزرگوار ساکن در تهران که جلسات اخلاقی-معنوی دارند و از شاگردان مرحوم آیتالله پهلوانی تهرانی (مرحمتالله جعفری تهرانی) بودند و مطالب خیلی خوبی را در این کتاب مطرح کردهاند، خصوصاً برخی خاطراتی که مطرح کردهاند، خیلی اثرگذار و بصیرتبخش است و چشم آدم را به زندگی باز میکند.
در صفحه ۱۷ تا صفحه ۲۱ کتاب، ۳ حکایت را ایشان نقل کردهاند که این سه حکایت حسابی تلنگر و تکانی به ما میدهد. بحث امروز را با همین ۳ حکایت شروع میکنیم و دیگر هر چقدر که فرصت شد از این وقتی که امروز داریم، انشاءالله روایاتی را در این زمینه میخوانیم. خوف این را دارم که نتوانیم آنچه لازمه نکات را بگوییم، حالا هر چقدر غنیمت است.
**حکایت اول:**
میگویند که "قبل از اینکه تشکیل زندگی دهم و همسر اختیار بکنم، برنامه روزانهام این بود که نوعاً صبح زود به حرم حضرت فاطمه معصومه (سلامالله علیها) مشرف میشدم. بعد از انجام برنامههای عبادی و درسی، منتظر میماندم تا در راه بازگشت، فقیه عارف، حضرت بهجت (قدس سره) از حرم به منزل میرفتند. سوالات خودم را از ایشان میپرسیدم و از بحر اخلاقی خودم بهره میبردم که آثار و برکات زیادی را به همراه داشت. این برنامه بعد از ازدواجم ادامه پیدا کرد تا اینکه روزی، آن بزرگمرد عارف روشنضمیر، بیمقدمه فرمودند: «برنامه هر روز شما همین است؟» عرض کردم: «بله.» فرمودند: «بد نیست که بعضی روزها به درس نیایید، به خانواده رسیدگی کنید.» مرحوم مظفر بعضی از روزها به درس نمیآمد، شبها نزد دوستان میآمد و از نوشتههای آنها استفاده میکرد. از این پرسش و توصیه آن عارف واصل فهمیدم که رمزی در کار است. به کارم افتاد که آن مرد تیزبین الهی، خواستند گرهگشایی و غفلتزدایی کنند و به این حقیر اسیر شده در اوهام و خیالات بفهمانند که این روشی که قبل از ازدواج داشتی، بعد از ازدواج باید به گونهای باشد که حقی از حقوق کثیر شریک زندگیات فوت نشود و تضییع نگردد.
بعد از آن، نزد خانواده آمدم و از او سوال کردم و نظرش را جویا شدم. متوجه شدم که او از اینکه بیشتر ساعات شبانهروز تنها و دور از همه اقوام و خویشان است، در دل کدورتی پیدا کرده اما اظهار نمیکند. همین ایجاد کدورتها و تضییع حقوقها، خار راه طریق بوده و مانع بهرهبرداریهای معنوی و کشف حجابها میشود و از برکات تلاشهای علمی و عملی آدم کم میکند." این حکایت اول که این خانم در دلش در واقع این مسئله آمده بود و آقا تلنگر خورد.
**حکایت دوم:**
سوم خیلی سنگینتر است و خلاصه خیلی کمرشکن. داستان دوم این است.
میفرماید: "شیخ عارف کامل ما، حضرت حجتالحق، مرحوم آیتالله پهلوانی (قدس سره) در جلساتی که با جمعی از اصحاب سلوکی خود داشتند، هر چند گاه تذکراتی راهگشا و هدایتهای دلسوزانهای نسبت به رعایت حقوق خانواده و پیامدهای سختگیریهای غیر لازم، داشتن آثار زیانبار کوتاهی در انجام وظایف همسری، و از دست دادن سرمایهها و اندوختههای معنوی و اخروی را یادآور میشدند و تأثیرات آن را در سلوک الی الله متذکر میگشتند. در یکی از جلساتی که بعد از زلزله معروف شهرستان بَم تشکیل شد، فرمودند: «زلزله که امتحان سختی نیست. این امتحان را نوعاً آدمها خوب از عهدهاش برمیآیند. خدا اگر بخواهد شما را امتحان کند، با همسرتان امتحان میکند که شبانهروز با او سر و کار دارید. گاهی به خانه میآیید، همسرتان بدون مقدمه، حرفی که باب میل شما نیست، میزند. اگر مراقب نباشید، با یک گفتار و رفتار نامناسب در مقابل او، اندوختههای معنوی به باد میرود.»
از این تذکر به فکر فرو رفتم و با نفس خودم اینجوری حدیث کردم که در تعامل و معاشرت با همسر، مراقبتها و مواظبتهای دائمی و شدیدی لازم است؛ چون همیشه با او سر و کار داری و با اندک غفلتی ممکن است حقی از حقوق کثیر ضایع شود، به وادی هلاکت سقوط کنی و گرفتار حسرت و هرمان (محروم شدن از نعمتهای معنوی و اخروی) شوی و از الطاف خاص حضرت حق محروم گردی." از نظر بنده، خوب بریم سراغ داستان سوم.
**داستان سوم:**
میفرماید: "در ایامی که عارف واصل، موحد عظیمالشأن، سیدنا الاستاد – وقتی که این کتاب را مینوشتند مرحوم آیتالله جعفری تهرانی در قید حیات بودند، لذا از ایشان اسم نمیآورند، ولی در آثار بعدیشان یاد میکنند - مرحوم آیتالله جعفری تهرانی (رضوانالله علیه) که از بزرگان گمنام بودند، به سختی بیمار و زمینگیر شده بودند. ضعف شدید، توان انجام ابتداییترین کارهای روزمره زندگی را از ایشان گرفته بود. نزدیک اذان ظهر، در حالی که آهنگر در منزل ما مشغول به کار بود، زنگ تلفن به صدا درآمد. دیدم که حضرت ایشان فرمودند: «فلانی، میتوانی اینجا بیایی؟» عرض کردم: «بله.» فورا خودم را به منزلشان رساندم، به خیال اینکه بیماریشان تشدید شده و مشکل خاصی پیش آمده. وقتی که محضر شریفشان رسیدم، دیدم که کاملاً برآشفتهاند و نگرانی از تمام چهرهشان هویداست. نفهمیدم که چه اتفاقی رخ داده. عرض کردم: «مطلبی پیش آمده؟» عرض کردم: «چه شده؟» فرمودند: «حکایتی را آیتالله شهید، آقای مطهری، در رابطه با مرحوم آیتالله آقامیرزا محمدتقی شیرازی نقل کردهاند که مرا نگران کرده.» عرض کردم: «چه حکایتی؟» فرمودند: «آقای مطهری نقل کردهاند که بزرگانی از علما بودند که مقید بودند هیچ وقت کوچکترین تجاوزی به حق کسی نکنند.» (حالا شهید مطهری کجا نقل کردهاند؟ در مجموعه آثارشان، جلد ۲۳، صفحه ۲۸۵). «بزرگان سراغ داشتند مقید بودند هیچ وقت کوچکترین تجاوزی به حق کسی نکنند. اینها در داخل خانه حاضر نبودند حتی یک بار به صورت یک امر از همسر یا فرزندشان چیزی بخواهند. درباره مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی که از مراجع تقلید بسیار بزرگ و استاد مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری بودند، نقل کردهاند که هیچ وقت به اهل خانه فرمان نمیداد. حتی یک وقت که ایشان مریض بودند و خانواده ایشان برایشان شوربا (آش برنج) تهیه کرده بودند، بچهها آمده بودند و غذا را دم در گذاشته و رفته بودند. ایشان هم مریض بودند، در گوشه اتاق بستری افتاده بودند و نمیتوانستند از جا بلند شوند. چند ساعت گذشت. وقتی آمدند، دیدند غذا را نخورده؛ چرا؟ برای اینکه مستلزم این بود که یکی از بچهها را صدا کند و بگوید این کار را برای ایشان انجام دهد. شبهه میکرد که آیا شرعاً برای من جایز است زنم را از آشپزخانه صدا کنم و بگویم این کار را انجام دهد؟ حال اگر در آنجا کاری را به میل و رضایت خودش میکند و من هم بهش دستور ندادم و خودش میگوید که مایلم در آشپزخانه، مطلب دیگری است. اما کاری را که مستلزم این باشد که من بهش فرمان بدهم...»
مرحوم آیتالله جعفری تهرانی بعد از نقل این حکایت فرمودند: "حالا بگو من چه کار کنم؟ من هیچ وقت به خانوادهام دستور نمیدادم، حتی در ظرف شستن به خانواده کمک میکردم، اما الان مجبورم بگویم این لیوان یا آن قاشق را به من بدهید. شما بگویید چه کنم؟ میترسم این دستور دادن، وَزر و وبال قیامتم بشود."
عرض کردم: "آقا جان، شما نگران نباشید. اگر خانواده رضایت قلبی داشته باشند و با کمال میل به شما خدمت کنند، از اینکه شما احتیاج به چیزی داشته باشید و نگویید ناراحت میشوم، دیگر مشکلی نیست. اگر این حقی را میگویید، باید عرض کنم که غلامی شما افتخاری است برای بنده، دیگر چه وزر و وبالی؟"
اینجا بود که دیدم چهره در هم کشیده و نگران ایشان از هم شکفته شد و آثار آرامش خاطر بر صورت مبارکشان ظاهر شد.
بعد اینجا، صاحب این کتاب نقلقولی میکنند و میفرمایند که بی جهت نیست از عارف بزرگوار مرحوم آقا سید هاشم حداد که از شاگردان سلوکی بودند، نقل شده که فرمود: "انسان اگر بخواهد واصل بشود، شروع آن از خانه و زن و بچه است."
خب، این سه تا حکایت در مورد خانه و خانواده و آثار معنوی این روابط. حالا چند تا روایت تقدیم بکنیم و لابهلای آن البته نکات و داستانهای دیگری هم هست که انشالله به آن میپردازیم.
**روایت اول:**
حالا تو همان حال و هوا هستیم، فعلاً از آن خارج نشویم و این داستان هم از آن داستانهای تأثیرگذار است که در واقع دو تا داستان است. این دو تا داستان را البته قبلاً به مناسبتهایی به آن اشاره کردم ولی هیچ وقت روایتش را نخواندم، یعنی نه روایت و نه داستان را هیچ وقت از رو نگفتیم. در این بحث حالا انشالله این نکتهاش را عرض بکنم.
روایت را مرحوم شیخ طوسی در کتاب شریف «امالی»شان صفحه ۴۲۷ و ۴۲۸ نقل میکنند. روایت، سندش را هم نقل میکنند تا امام صادق (علیهالسلام). میفرمایند که: "کسی آمد دنبال پیغمبر و گفت: «سعد بن معاذ قدمات.» - آقا، سعد بن معاذ از دنیا رفت. - پیغمبر از جا بلند شدند و اصحاب پیغمبر هم پا شدند و حضرت دستور دادند که سعد را غسل دهند و «هو قائم علی عبادته» - و حضرت ایستاده بودند و ناظر بودند - و هنوطش کردند و کفنش کردند و «حُمِلَ علی سریره.» - روی تابوتش گذاشتند - و «تبعَهور رسولالله بلا هدا و لا ردا.» حضرت در تشییع جنازه سعد، بدون کفش و بدون عبا، با پای برهنه و بدون (حالا شما تصور کنید یک مرجع تقلید در تشییع جنازه آدم عادی این کارها را بکند، ما میبینیم مثلاً آقای بهجت در تشییع جنازه کسی شرکت میکند، کفایت میکند در مراسم ختم. حالا شما ببینید که مثلاً پابرهنه آقای بهجت دنبال تابوت دارند میآیند، عبا هم از روی دوش برداشتند از باب احترام. - «ثُمَّ کَانَ یَأْخُذُ سریرَ مَرَّةً یُمْنَةً وَ مَرَّةً یُسرَةً.» هی میآمدند زیر سمت راست تابوت را میگرفتند، زیر سمت چپ، هی اینور تابوت، آنور. - تا اینکه آمدند و کنار قبر رسیدند. - «فَنَزَلَ رَسُولُالله» - خود پیغمبر رفتند توی قبر - «حَتَّی لَحَّدَهُ وَ سَوَّی عَلَیْهِ اللَّبِنَ.» - او را توی قبر گذاشتند، لحد را بر روی قبر گذاشتند و آن لابهلای این لحد که باید پر بشود، پیغمبر شروع کردند - «نَاولُونی حَجَرًا» - برای من سنگ بیارید - «نَاوِلُونی تُرابًا» - برای من خاک بیارید، گِل بیارید. - «فَسَدَدَ مَا بَیْنَ اللَّبِنِ.» - این بین این آجرها را حضرت با گِل و اینها پر کردند و قبر او را با دست مبارک خودشان مرتب کردند. -
خب، خیلی افتخار است. یک نفر پیغمبر تا اینجا برای او سنگ تمام بگذارد. ما مثلاً حاج قاسم سلیمانی را دیدیم که در جسد مطهر ایشان رهبر انقلاب گریه کردند. دیگر هیچ شخصیتی در طول انقلاب به ایشان نزدیکتر نبودیم. حالا فرض کنید خود آقا میرفتند توی قبر با انگشت مثلاً این را مرتب میکردند. این قابل درک نیست برای انسان.
اینجا دارد که: «فَلَمَّا انسَوَّت تِرْبَتُهُ عَلَیهِ کَالَتْ أُمُّ سَعْدٍ مِنْ جَانِبٍ» - وقتی که پیغمبر خودشان با دست مبارک این قبر را درستش کردند، مرتب کردند، مادر سعد، سعد بن معاذ، صدا زد و گفتش که: «یَا سَعْدُ هَنِیًّا لَکَ الْجَنَّةُ.» - نوش جانت این بهشت! نوش جان! دیگر چه؟ پیغمبر در تشییع جنازه بدون عبا، بدون کفش، زیر تابوت را بگیرند، توی قبر بگذارند، با دست مبارک قبرت را درست کنند. تمام شد دیگر. - «گفتیم بهشت نوش جانت باشه.» - پیغمبر فرمودند: «یَا أُمَّ سَعْدٍ مَهْ! لَا تَجْزِمِی عَلَی رَبِّکِ.» - ام سعد، آرام باش. الکی برای خدا برای خدا حکم صادر نکن که این بهشتی شد و رفت جنتآشیان و نمیدانم خلدآشیان و جنتمکان و شادروان نام. حکم صادر کردن برای چیزی که نمیدانی. - «فَاِنَّ سَعْدًا أَصَابَتْهُ ضَمَّةٌ.» - اینجا این یک فشار قبر.
«فَرجَعَ ರَسُولُاللّٰهِ وَ رَجَعَ النَّاسُ.» همه برگشتند و از آن قبر، اینها گفتند: «یَا رَسُولَاللّٰهِ، لَقَدْ رأَیْنَا مِنْكَ عَلَی سَعْدٍ مَا لَمْ نَرَه عَلَی أَحَدٍ.» (این کارهایی که از شما دیدیم، از هیچ کس دیگر ندیده بودیم.) شما دنبال جنازه راه افتادید بدون عبا، بدون کفش. حضرت فرمودند که در تشییع جنازه او ملائکه بودند بدون عبا، بدون کفش. ملائکه پابرهنه آمده بودند. «فَتَسَبَّحُوا بِهَا.» من هم مثل ملائکه در این تشییع جنازه حاضر شدم. «قُلْ هُوَ اللَّهُ» زیاد میخواند. سوره توحید زیاد میخواند. ملائکه حاضر شدند بدون عبا، بدون... با پای برهنه با این وضعیت و پیغمبر هم با این وضعیت در عین حال فشار قبر.
سر هیچی گم نمیشود توی این. اینجا گفتند که شما سمت چپ و راست تابوت را میگرفتی. حضرت فرمودند: «کَانَتْ یَدِی فِی یَدِ جَبْرَائِیلَ، أَخَذَ حَیْثُ یَأْخُذُ.» دستم توی دست جبرائیل بود. جبرائیل به من میگفت اینور، اونور را بگیر. گفتند: «شما امر کردی غسلش بدهند. نماز خواندی به جنازهاش. توی قبرش گذاشتی. این کارها را کردی بعد گفتی که سعد را فشار قبر گرفت؟» «کَانَ فِی خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوءٌ.» - این کمی با خانواده بد اخلاق بود. - چون در فشار بودند خانواده. یکهو فشاری، یکهو یک چیزی میگوید، دلی میشکند، یک حالی عوض میشود. این فشار بر قلب فشار قبر میآورد. چطور یکهو تشری، یک تکانی... فلانی با همسرش، با بچهاش... حالا خدایی نکرده اگر با پدر و مادر که آن که دیگر قابل قیاس با این مسائل نیست. ولی همین که کمی خانواده دست و پایش میلرزد که این غذا الان که ما دیر شد و این تلفنمان طولانی شد و این اینجا را جارو نکردیم و این را جمع نکردیم و این را نشستیم که این الان میآید چه میگوید. آن هم میآید یک تکانی، تشری که این چه وضعی است؟ این چه ظرفهایی اینجاست؟ چرا فلان آنجاست؟ این را چرا شکوندی؟ آن چرا جمع نشده؟ این را چرا...؟ اینجور مسائل. صدای جاروبرقی زیاد است، صدای آن یکی کم است، صدای ماشین لباسشویی چه وقت روشن کردنش است؟ اینجور حشرها و خلاصه نیشگونهایی که میگیرند، این تبدیل میشود به... حالا آن سوره توحیدش هم سر جای خودش. ملائکه هم سر جای خودش. جبرائیل در تشییع جنازه آمده. پیغمبر اینجور مایه میگذارد. بعد آخر فشار قبر داشته. بحث حق الناس است. حق الناس با این مسائل قابل برطرف شدن نیست. فشاری است که باید تحمل بکند تا ازش راضی عجیب است.
یک نکته و یک مسئله. یکی از اساتید میفرمودند: "بروید قبرستان روی این روایت فکر کنید. بروید قشنگ بالای قبر خالی یا آنی که دارند توی قبر میگذارند، آنجا شرکت بکنید. آن فرد را بزنند تو. بعد این روایت سعد را آنجا بخوانید پیش خودتان که بفهمید." یعنی مومن آمدهاند و همه هم شهادت میدهند. تکانی، تلقینی، نه پیغمبری است و نه بدون عبا و نه کفش. این کجا، آن کجا؟ بعد آخر هم یک فشاری. فشاری بود که اگر هر کس دیگری غیر از سعد بود، هلاک شده بود. این چون سعد بود، سر پایی فشار... به هر حال اینها فشار اعمال است. اعمال آدمیزاد از جنسی است که عالم ملکوت این را پس میزند. این فشار از جنس ملکوت نیست. جاذبه ندارد، برای دافعه دارد. میشود فشار. فشار کاری فرستاده که ملکوتیها خوششان نمیآید این... این خب، این یک داستان.
**داستان دیگری** از جناب آیتالله حسنزاده آملی. خدا طول عمر بدهد به ایشان. این را اوایل بحث «سه دقیقه در قیامت» یک اشارهای به آن کردم ولی از رو بخوانیم که مطلب از رو یک چیز است. میفرمایند که در کنگره مرحوم آیتالله میرزا حسین قلی همدانی، آیتالله حسنزاده آملی نقل کردند. سال ۷۳ نقل کردهاند. دیگر میشود نقلش. میفرمایند که: "بنده به حسب عادت، به هنگام تعطیلی حوزه به آمل میرفتم. آنجا جلسات درس برقرار بود. یک سال هنگام تعطیلی حوزه، آقای محمد حسن الهی، اخوی فاضل علامه طباطبایی، در بیمارستان بستری شدند. بنده پیش ایشان در بیمارستان بودم. بعد از اینکه حالشان خوب شد، جناب الهی به تبریز رفتند، بنده به آمل آمدم. در آمل مسجدی بود به نام مسجد سبزه میدان. بنده آنجا نماز میخواندم و خدمت عزیزان بودم. روز دوم بعد از نماز به منزل رفتم. قصد استراحت داشتم اما بچهها در منزل شلوغ و سر و صدا میکردند. بنده پا شدم و بر اینها عصبانی شدم. اینها را دعوا کردم، اما نباید تا آن حد عصبانی میشدم. بعد از مدتی فاصله، در حالت قبض، نوک لطیفان زود (بعضیها کُت و کُل مثل روح زمخت، آلوده و این تا خود برزخش نمی) چه کار؟ آنی که لطیف است، اتصال به ملکوت دارد، زود حالیش میشود که یک چیزی دارد که یک جنس قاچاقی اینجا دارد، یک چیزی دارد از جنس از جنس عالم ربوبیت نیست. سریع دوزاریاش (لطیف بصری هم متوجه میشود) سریع متأثر میشود، سریع هم جبران میکند. اینها هم در معامله به میزانی که اینها را داریم، باید تشخیص دهیم که اهل ایماناند."
میفرمایند که: "بعد از مدتی فاصله، در حالت قبض افتادم. چون رسول خدا فرمودند که: «دل کسی را نشکنید که به سادگی به دست نمیآید. تا تو توانی رفع غم از چهره غمناک کن/ در جهان گریاندن آسان است، اشکباران آسان است.» بنده بیرون از منزل رفتم و مقداری مأکولات برای بچهها خریدم. به منزل آمدم، حالا بستنی بوده، شیرینی. اما دیدم نمیشود، آسمان آمل بر بنده تنگ شد. تصمیم گرفتم بروم تبریز. از آمل خدمت آیتالله قبلی بگویم که ایشان و اخوی گرانقدرشان مرحوم علامه و چند تن از شاگردان آیتالله قاضی، بعد از فوتشان هم باز به حضورشان مشرف میشدند. آنها دارای روح متعالی به این روش اتصال داشتند. اینها بعد از رحلت آقای قاضی هم راحت ارتباط و تماسشان را داشتند. یکیشان علامه طباطبایی بود، یکی اخوی علامه، شاگردان ویژه با احوال ناراحت از دعوای منزل به سمت تبریز خدمت آقای محمد حسن الهی رفتم. قبلاً به ایشان گفته بودم آقا شما که به حضور جناب قاضی مشرف میشوید از ما هم یادی به میان آورید. بعد از احوالپرسی ایشان به بنده گفت: «من نمیدانستم که شما در آملید یا قم.» - خواستم نامهای برای شما بنویسم که: «اگر در قم هستید به قم و اگر در آمل هستید به آنجا بروید.» - از جناب الهی سوال کردم: «مگه چی پیش آمده؟» ایشان گفتند: «من خدمت آقای قاضی رسیدم، سفارش شما را به ایشان کردم. به ایشان عرض کردم که آقا حاج آقای آملی را در نظر داشته باشید.» اما آقا از شما راضی نبود. بنده تا لاله گوشم سرخ شد. گفتم: «آقا جان، چطور؟» جناب الهی گفتند: «آقا فرمودند که چطور آقای آملی هوس این راه را دارد، حال آنکه با عائله و بچهها آن رفتار را مرتکب شد؟» اینجا بود که اشک من جاری شد."
ببینید، اگر انسان این صنع الهی را آلوده نکند، چه خواهد شد. نکند که در یوم الحسره، آه ما جهنم سوز باشد. این ملکوت خانه و این گفتگوی ما با این اهل خانه و اینهاست که اینقدر ساده تلقی میشود، آنقدر تویش ماجراست، این همه تبعات، این همه که یک تلنگر این شکلی که آدم بچه را سیاه و کبود میکند، داد میزند. حالا یک کمی این تند رفته بالا، سریع میبیند که راه بسته شد. آقای قاضی به الهی میفرمایند که ایشان چطور هوس این راه (در این مسیر راه، راه رحمت است، سیر در درجات رحمت). و کسی را راه میدهند که باید سیر کند در درجات خلوص، در درجات رحمت. اینجا بروز پیدا میکند. هر چقدر تو این مسیر آدم پیش میرود رحمتش بیشتر. همسر و خانواده، این مدارا، تحمل، محبت، حسن خلق، راه آدم شدن و انسان شدن. اینها آن وقت میشود یک برزخ شیرین و زیبای قیامت نورانی.
همین چیزهای ساده. پهلوانیان فرمودند: "این از زلزله بَم بدتر است." همین زلزله بَم را حالا دیگر آدم میبیند همه در مصیبتاند، دیگر آدم چیزی نمیگوید. من اگر دو تا از اعضای خانوادهام را از دست دادم، آن یکی ۱۲ تا را. از محیط خانه است و وقت ظهر و وقت استراحت و وقت ناهار و آدم گشنهاش است، آدم خوابش میآید. اینها از زلزله بَم. اینها هر کدام یک زلزلهاند، تکان حسابی در زندگی. از این ماجرا.
حالا نکات دیگری هست. روایت دیگری عرض بکنم.
**روایت دیگری** در وسائل الشیعه، جلد ۱۶، صفحه ۱۶۳. مرحوم شیخ حر عاملی یک بابی را ذکر میکنند. عنوان این باب هست: «اَنَّهُ یَحْرُمُ عَلَی کُلِّ مَنْ الزَّوجَیْنِ اَنْ یُعْذِی الَاخَرْ بِغَیْرِ حَقٍّ.» عنوان این باب: «حرام است که هر یک از زوجین (زن و شوهر) آن دیگری را بدون حق اذیت کند.» حرام است. این عنوان باب است. ایشان گذاشتهاند. روایتی را توی این باب نقل میکند. کلاً این بخش همش تو همین فضاست. روایاتی که مرحوم شیخ حر عاملی نقل میکند. حالا شاید بعضی از این روایتها را بخوانم. فعلاً حالا این مقدارش را. روایتش را ببینید. روایت عجیبی است.
میفرمایند که: "این روایت مال وقتی بوده که حالا در برخی جاهای دیگر داریم که این آخرین خطبه بوده که پیغمبر خواندهاند: «فِی عِیادَةِ الْمَرِیضِ عَنْ عَلِیٍّ قَالَ» - روایت از پیغمبر. فرمودند که: «مَنْ کَانَ لَهُ امْرَأَةٌ تُوذِیهِ» - اگر کسی یک زنی دارد که این زن آزار (حالا ماجرای آقای حسن زاده را گفتیم و آن ماجرای سعد، اینها آقایانی بودند که کمی شاید آنجوری که باید برخورد نکرده بودند. حالا آنور، خانم. خانم بد اخلاق هم الحمدلله کم نداریم.) - میگویند که اگر یک خانمی باشد که شوهرش را آزار میدهد (حالا این آزار هم خیلی انواع و اقسام دارد. تا نمیکند، راه نمیآید. با حرف زدنش، با کارهاش. در برنامهریزیهاش. مرد را به حساب نمیآورد. برای خانه و زندگی و شوهر و اصلاً ارزشی قائل نیست. همهچیزش مطابق با همانی است که خودش میخواهد. اینها همش میشود آزار دیگر. خیلی جنبههای فراوان.) خب، اگر کسی این شکلی باشد: «لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ صَلَاتَهَا.» خدا نماز این را قبول نمیکند. ۵۰ سال نماز بخواند، اثری ندارد. (نماز یکشنبه ذیالقعده میخواند، اثر نماز استغاثه میخواند، اثر نمیبیند). هر کس هر چه بهش میگوید، انجام میدهد، اثر نمیبیند. نه از دعا، نه از نماز، نه از نذر، نه از توسل. سفره حضرت رقیه و سفره ابوالفضل و سفره... هیچ کدام از اینها اثر ندارد. چون رابطه این با عالم غیب و ملکوت منقطع شده، مختل شده. شوهرش ازش راضی نیست. آزار دارد میدهد. آزار بدهد، آزار میبینی. آزار دادن یعنی چه؟ یعنی مطابق با آنی که او میخواهد نیستم. موافقت و مراافقت ندارم. با هم جور نیستیم. اثر ملکوتش این است که ملکوتم با تو جور نمیشود. هر چه عمل میفرستی، میبینی موافقت پیدا نمیکند، جفت نمیشود. چیزی از آن عمل در نمیآید. همانجور که هر چه شوهر به تو محبت میکند، چیزی از رفتار تو در نمیآید. ملکوت میفرستی. دو طرف است. و «لَا حَسَنَةَ مِنْ عَمَلِهَا» - از اعمال این هم هیچی قبول نمیشود - «حَتَّی تَعْمَلُهُ وَ تُرْضِیهِ.» - تا اینکه بیاید این شوهر را کمکش کند و راضیش کند. - «وَ إِنْ صَامَتْ» - (ده تا کی) قبول نمیشود. اگر کل روزگار را روزه بگیرد - «وَ قَامَتْ» - و اعتقاد همه روزگار مشغول عبادت باشد، همه روزگار دارد برده آزاد میکند - «وَ أَنْفَقَتِ الْأَمْوَالُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» - همه عمر را، هر چه داشته در راه خدا انفاق کرده است - «وَ کَانَتْ أَوَّلُ مَنْ تَرْدُ النَّارَ.» - اولین کسی هم هست که وارد آتش میشود. یعنی در اولویت. حالا اولین کسی است، خب، این افراد ما الان مثلاً ۵ میلیون زن این شکلی داریم. منظور اولین رتبه است. اولین رتبهای که ورود در آتش هم بحث حق الناس است دیگر. و خصوصاً در حقی که زن و شوهر به گردن همدیگر دارد، این میشود رتبه اول، مقدم بر همه معصیتها و جهنم رفتن. انگار از همه جلوتر. بعد پیامبر فرمودند که: «وَعَلَی الرَّجُلِ مِثْلُ ذَلِکَ الْوِزْرُ.» - مردم، اگر این کار را بکنند، همین مردی هم که زنش را آزار بدهد، همه ماجراها برای او هم «وَالْعِذَابُ إِذَا کَانَ لَهَا مُعْضَیًا ظَالِمًا.» - همین عذاب را دارد اگر دارد آزار میدهد و ظلم میکند.
حالا اگر کسی تحمل بکند، این بحث اذیت کردن است. حالا بحث تحملش. فرمود: «وَ مَنْ صَبَرَ عَلَی سُوءِ خُلُقِ امَرَأَتِهِ» - حالا اگر کسی یک زن بداخلاق داشته باشد، بداخلاقی این را تحمل میکند. این غرغر میکند، نق نق میکند. بعضی از تعابیری که به کار میبرند، چه میگویند؟ سلیطهگری میکند. رفتارهای این شکلی. چادر به کمر میزند. و در این خانه و در آن خانه (حالا الان دیگر در خانه در آن خانه ندارد. این پیوی، آن پیوی، به این پیام میدهد، به آن پیام میدهد. و در فضای مجازی و در پیج اینستاگرامش و چه میدانم در گروه خانوادگی. آی جماعت ببینید به من چی گفته. آن چه کار کرده.) یک وقتی هم مظلوم است واقعاً، یک وقتی نه، ظالم است. - «اِذَا صَبَرَ عَلَی سُوءِ خُلُقِ اِمْرَأَتِهِ وَ احْتَسَبَهُ» - اگر کسی به بداخلاقی زنش صبر بکند و آن را به خاطر خدا صبر کند، به حساب خدا بگذارد - «أَعْطَاهُ اللَّهُ بِکُلِّ مَرَّةٍ» - هر بار که این اتفاق میافتد، خدا بهش چی میدهد؟ هر باری که (یسبرو علیها) چیزی میشنود، رفتاری میبیند که اذیت میشود و صبر میکند، خدا به این صبر او، از ثواب و اجری که میدهد چیست؟ - «مِثْلَ مَا أَعْطَی أَیُّوبَ عَلَى الْبَلَاءِ.» - مثل آنی که به ایوب در بلاهایی که تحمل کرد، خدا چه بهش عطا کرد. این هم رتبه با ایوب میشود. یعنی در واقع انگار فتنه ایوبی هم هست دیگر. این ابتلاء ایوبی. این آدم مسیر رشدش، مسیر رشد حضرت ایوب است. خدا این را این شکلی قرار داده در ارتباط با همسر و خانواده. ابتلا، این مسیر رشدش و ساخته شدنش. هر باری که تحمل میکند، خدا اجری مثل اجر ایوب. یعنی اگر ایوب نماز میخواند، خدا به ایوب چه اثری به آن نماز میداد؟ اگر او دعا میکرد، خدا چه اثری میداد به دعای او؟ چه شکلی اجابت میکرد؟ دعای این هم هر باری که تحمل میکند بداخلاقی را. - و «کَانَ عَلَیْهَا مِنَ الْوِزْرِ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ» - حالا آن خانمی که بداخلاقی کرده چی گیرش است؟ از بار سنگین روی دوشش هر روز و هر شب - «مِثْلُ رَمَلِ آجَمَ.» -به اندازه این ریگهای بیابان گرفتاری برایش است هر روز و هر شب. این دیگ داغ و دیگر سرخی که کف بیابان را پر کرده، انگار در هر نوبتی که این بداخلاقی نشان میدهد، اثرش این است. بابت هر بداخلاقی یک بیابان پر از ریگ داغ و سوزان نصیبش میشود. - «فَإِنْ مَاتَتْ قَبْلَ أَنْ یَتُوبَ» - اگر قبل از اینکه حلالیت بطلبد، عذرخواهی بکند، خوش رفتار کند، از دنیا برود - «وَ قَبْلَ أَنْ یَرْضَی عَنْهَا» - و قبل از اینکه این شوهر ازش راضی بشود - «حُشِرَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْکُوسَةً مَعَ الْمُنَافِقِینَ.» - روز قیامت مَنکوس محشور میشود. یعنی در حالتی که وضعیت نرمال یک انسان را ندارد. وضعیت نرمال یک انسان آن شرافت عقل، برتری عقل. اول عقل است، بعد پایینتر، قلب است، سینه است، دست و پا. این وضعیت یک انسان نرمال است. این آدم چون در اولویت برایش عقلانیت نبوده، احساسات و عواطف انسانی نبوده، این برایش کار خودش بوده. این هر کاری داشته با دست و زبان و پا پیش میبرده، نه با عقل و منطق و محبت. واسه همین در مقام انسانیت، عقل و قلب و اینها آن بالا نیست. چون آنجا حقیقت انسان بروز پیدا میکند. آنجا آنی که اول زبان است، دست و پاست. یک عقلی هم آن پایین است که کف پایش است. یک عقل له شده زیر پا رفته، کوبیده شده است. به یک زبان آتشینی که آن بالا است. این وضعیت حشر این آدم میشود در قیامت. با منافقین هم محشور میشود. «فَیُدرِكُ الأَسْفَلَ مِنَ النَّارِ.» - در پایینترین جایگاه جهنم.
«وَ مَن کَانَتْ لَهُ امْرَأَةٌ وَ لَمْ تُوَافِقْهُ» - هرکی زنی دارد که باهاش موافق نیست، باهاش جور نیست. - «وَ لَمْ تَصْبِرْ عَلَی مَا رَزَقَهُ اللَّهُ.» - صبر نمیکند آن زن بر این رزق این مرد - «وَ شَقَّتْ عَلَیْهِ وَ حَمَّلَتْهُ هَمًّا لَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ.» - زن بد رفتاری میکند با این مرد و حملش میکند این مرد را به آن کاری که طاقت ندارد. زور میکند به آن چیزهایی که این در توانش نیست. باید نمیدانم ماشین این شکلی بخری. باید خانهمان را ببریم فلان محل. باید برای من فلان لباس بخری. مرد در توانش نیست. این زن این شکلی باشد. - «لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ لَهَا حَسَنَةً تُتْقَیَ بِهِ النَّارُ.» - خدا هیچ حسنهای برای این قرار نمیدهد که این بتواند با آتش روبرو بشود و مقابله کند و محافظت کند خودش را نگه دارد از آتش. چون هر چه به دهانش آمده گفته. هر آتشی در این عالم و در ملکوت باشد میآید. مراقبت نداشت. چیزی هم ندارد که آنور سپر نداشت. هر حرفی که آمد، هر تیری که در این دهان آمد، پرت کرد. هر تیری هم که در برزخ میآید به این میخورد. اینجا مراقبت و کنترل و مواظبت نداشت. سپر نداشت. آنور هم سپر ندارد. محافظت بکنی. آتش نی و غضب اللَّهُ عَلَیْهَا مَا دَامَتْ کَذَلِکَ.» - تا وقتی هم که این شکلی است، خدا بهش غضب میکند. اگر انسان غضب خدا را بفهمد، وجودش ذوب میشود. حضرت امام (رحمت الله علیه) در «۴۰ حدیث» مباحثی دارند در مورد غضب خدا. اگر بفهمیم خدا آن عظمت مطلق، که انسان فقر مطلق در برابر اوست، آن غضب کند. نه بیمحلی کند. بیمحلی کند بس است بر ما. توجهش را بردارد بس است. حالا توجه کند. توجه غضبآلود با سخت. تا وقتی این زن این شکلی است، خدا بهش غضب میکند. غضب. ما روزی ۱۰ بار داد میزنیم. «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ». ما فقط در وادی غضب نیفتیم. دعای دائمی و همیشگی که روزی ۱۰ بار لااقل داری میگویی، این خواسته اصلی ماست. حالا این آدم گرفتار غضب میشود. یکی از مغضوبعلیهم این است که ما صبح تا شب داریم میگوییم همین زنی است که به مرد فشار میآورد، مراعات حال او را نمیکند، با او بداخلاقی میکند، وضع او را درک نمیکند، شرایط او را درک نمیکند. اینها همش میشود وضعیت یک روایت.
**یک روایت دیگر:**
حالا این روایتها خیلی متعدد است و هر کدام هم تویش لطایفی است. حیفم است. حالا ما در حد یک جلسه میخواهیم اکتفا بکنیم. خیلی از این روایتها می.
یک بحث مفصلی است. جا دارد چندین جلسه در مورد آن صحبت شود.
یک باب دیگر، مرحوم شیخ حر عاملی در «وسائل»، جلد ۲۱، صفحه ۲۸۴ دارند. عنوان باب این است - حالا عنوان... حالا ما از خانمهای آن شکلی گفتیم، از خانمهای این شکلی هم بگوییم که تعادل حفظ شود - باب استحباب تصدق زوجه علی زوجها بِمهرها (زن صدقه بدهد به مردش، به شوهرش، مهریهاش و غیر آن را) قبل از دخول و بعد آن؛ و الاول افضل. (به شوهرش یا به دیگران این را صدقه بدهد. مهریهاش را، چه قبل از اینکه وارد زندگی زناشویی بشوند، چه بعدش. اینکه قبل از اینکه وارد زندگی زناشویی بشوند، اگر به شوهرش این را صدقه بدهد، بهتر است.)
منوچهر عام، روایت اول از سکونی، از امام صادق (علیهالسلام)، سند روایت هم سند خوبی است که پیغمبر فرمودند: «اَیُّمَا اِمْرَأَتٍ تَصَدَّقَتْ عَلَی زَوْجِهَا بِمَهْرِهَا» - هر خانمی که مهریهاش را به شوهرش صدقه بدهد (این هم یکی از اقسام صدقه است.) - «قَبْلَ اَنْ یَدْخُلَ بِهَا» - قبل از اینکه روابطشان برقرار بشود - «اِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهَا بِکُلِّ دِینَارٍ تَصَدَّقَتْ بِهِ...» - به هر یک دیناری که این خانم از مهریه بخشیده - «...اَجْرُ عِتْقِ رَقَبَةٍ.» - خدا ثواب آزاد کردن یک برده به او میدهد. گفته شد که: «یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَکَیْفَ بِالْحُبِّ بَعْدَ الدُّخُولِ؟» - حالا اگر بعد از رابطه این را ببخشد چی؟d حضرت فرمودند: «اِنَّمَا ذَلِكَ مِنَ الْمَوَدَّةِ وَ الْعِرْفَةِ.» - این هم از محبت و الفتی است که خدا قرار داده. یعنی آن دیگر بابت محبت و الفت است. اجرش کمتر است. (آن بالاخره یک علاقهای بین اینها برقرار شده. آن خالص به خاطر خدا نیست. بالاخره این وابستگی شکل گرفته. بعد دارد میبخشد. ولی قبل از اینکه رابطه برقرار بشود، وقتی ببخشد، وابستگی نیست. خالص به خاطر خداست.) آن اجرش بیشتر است. خوانده نمیشود. البته آنور هم انشالله روایتی هست. میخوانم اگر مردی بتواند مهریه زنش را بدهد و ندهد، در حکم چیست و چه برزخی دارد. عرض میکنم انشالله.
**یک روایت دیگر:**
گفتند که امام صادق فرمودند که: «اَیُّهَا اِمْرَأَةٌ وَ هَبَتْ مَهْرَهَا.» - هر خانمی که مهریهاش را برای شوهرش ببخشد - «فَلَهَا بِکُلِّ مِثْقَالِ ذَهَبٍ کَانَ أُجِرَتْ عِتْقِ رَقَبَةٍ.» - به هر یک مثقال طلایی که این دارد میبخشد، انگار یک بردهای را آزاد کرده. در مورد برده هم قبلاً یک اشارهای شد که به هر عضوی از برده که آزاد میشود، آن عضو شما از جهنم آزاد است. یعنی دست شما بابت دست او، سر شما بابت سر او، پای شما... حالا این بابت یک برده است. اگر کسی یک برده در طول عمرش آزاد کرده باشد، به هر عضوی از آن برده، این عضو او آزاد است. حالا این بابت هر مثقال، هر دینارش یک برده دارد آزاد میشود وقتی مهریهاش را میبخشد.
**روایت دیگری** دارد که فرمود که: «ثَلَاثٌ مِنَ النِّسَاءِ» - این را باید خیلی (روایت جالبی است) - سه دسته از خانمها هستند که خدا عذاب قبر را از اینها برداشته. «یَرْفَعُ اللَّهُ عَنْهُنَّ عَذَابَ الْقَبْرِ.» - بالاتر از این - «وَ یَکُونُ مَحْشَرُهُنَّ مَعَ فَاطِمَةَ بِنْتِ...» - حشر اینها روز قیامت با فاطمه (سلامالله علیهاست.) این سه تا خانم کیاند؟
نفر اول: «اِمْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلَی غَیْرَةِ زَوْجِهَا.» - آن خانمی که به غیرت شوهرش تحمل میکند. در مشاورهها این را آدم میبیند. مرد نمیگذارد این گوشی داشته باشد، این حرف بزند. میآید پیامهای این را در فضای مجازی چک میکند. این کیست؟ این چی بوده؟ این چی گفته؟ برای چی به این پیام دادی؟ صحبت میکردی؟ بعضی مردها بیمارند دیگر، بد دلاند. معمولاً (حالا نمیخواهیم سوءظن ایجاد کنیم) معمولاً آدم اگر خودش پاک باشد، همسرش را هم پاک میبیند. اگر خود آدم آلودگیهایی دارد، آدمی که آلوده است، خودش یک سر و سری، یک حرفی با یک زنی و اینها دارد. احساس میکند زن خودش هم این شکلی است. خلاصه میشود غیرت بیجا. زنی که به این غیرت صبر میکند، این عذاب قبر ندارد. چون هر چه عذاب قبر بود، در دنیا تحمل کرد. فشار قبرش همان فشار بود که این آقا... حشر این هم با حضرت زهرا (سلامالله علیهاست). خود بحث حشر، یک بحث مفصلی است که چرا این محشور شدن؟ چیست؟ در واقع جفت شده با آن صفات و آن خصال حضرت زهرا (سلامالله علیها) در وجود این تابیده. لذا با حضرت زهرا محشور میشود. حضرت زهرا حقش غصب شد، به ایشان ظلم شد، تحمل کردند در راه خدا. نادیده گرفته شد حق و حقوق او، ارث او. این خانم هم این شکلی است. حق و حقوق نادیده گرفته میشود. عواطف او دارد نادیده گرفته میشود. حق ابتدایی که یک زن دارد (گفتگو کند، تلفن کند، حرف بزند، رابطه داشته باشد) آنقدر که با دوست و آشنا. از همه اینها، آن صفت زیبایی که در حضرت زهرا (سلامالله علیها) بوده، در این هم جلوه کرده. لذا با حضرت زهرا محشور میشود.
دومیش: «اِمْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلَی سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا.» - حالا آن غیرت اضافی بود. این بداخلاقی است. حالا غیرت نیست، بداخلاقی است. این چرا ترش است؟ آن چرا شور است؟ این چرا اینجاست؟ آن چرا...؟ به بداخلاقی شوهر صبر. این هم دسته دوم.
سومیش: «وَ امْرَأَةٌ وَ هَبَتْ صِدَاقَهَا لِزَوْجِهَا.» - نفر سوم خانمی است که مهریهاش را برای شوهرش میبخشد. - «یُعْطِی اللَّهُ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ» - به هر کدام از این سه تا زن خدا چی میدهد؟ - «ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ.» - مقام شهادت و اینها که خدا ثواب هزار شهید به هر یکی از اینها - «وَ یَکْتُبُ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ عِبَادَةَ سِنَةٍ.» - برای هر کدام از اینها عبادت یک سال مینویسد. یعنی آن یک نماز یومیهاش را یک نماز یومیه ازش قبول نمیکنند. یک سال نماز یومیه قبول. آن یک روزی که با این وضعیت گذرانده، صبر کرده، تحمل کرده، کیان این خانواده را حفظ کرده. تِقی آژان کشی و سر و صدا و طلاق و طلاق براتی و فلان و این حرفها. صاف (اولین حرفی که میشنود)، این بازیهای بچهبازیها را در نمیآورد. انسان است، کمالات دارد، اهل تحمل زندگی اجتماعی و زندگی خانوادگی است که آدم ساخته میشود. الطاف خدا به طنابی است که فاصله یک متری زمین و (بکنی و نمیکنیم، اعتماد نمیکنیم به خدا). همین شرایطی که پیش آورده خدا با این بداخلاقیها، مثل مرحوم آقای حداد که آمد بداخلاقی مادر (تربیت بکنه آدم را به کمالات برسونه). و بعد مدتی هم اتفاقاً حلم میشود. یعنی دو بار، سه بار آن آقا میبیند. آن اگر یک وجدانی در وجودش باشد و مقداری عقل و انصاف باشد، دو بار، سه بار، ده بار که این کار را با این خانم کرد، بعد کمکم متوجه میشود که بابا این خیلی بزرگوار است، دارد مردانگی میکند با ما، دارد تحمل میکند ما را. بداخلاقی او هم اصلاح میشود. بعد یک... مگر اینکه دیگر واقعاً در حد گرگ باشد. آدمیزاد آنقدر سطح فهمش و خصالش پایین باشد که واقعاً متوجه نشود و سوءاستفاده.
این روایت، روایت درخور توجه است. باز هم در این زمینه روایت داریم.
حالا این روایت خیلی روایت جالبی است. میگوید که: **امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند که:** "یک مرد آمد پیش امیرالمومنین (علیهالسلام)، گفتش که آقا، من دلدرد دارم." (بعضی بیماریهای لاعلاج. حالا نمیدانم برای کرونا هم شاید این اثرگذار باشد.) "زن داری!" چقدر دستور عجیبی. حضرت فرمودند: "برو ازش درخواست کن یک مقدار از مهریهاش را با طیب خاطر بهت ببخشد. بعد با آن ۱۰۰ هزار تومان، آن ۵۰ هزار تومان، برو عسل بخر. بعد یک مقدار آب باران توی این عسل بریز." دستور عجیب غریب. "پول مهریه برو عسل بخر، آب باران بریز، آن آب عسل را بخور." بعد فرمودند: "اینی که دارم میگویم دستور قرآنی است: «وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَکاً.» که غافل از آسمان آب. جای دیگری در سوره نحل فرموده که در عسل «فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ.» شفای مردم تویش است. توی سوره مبارکه نساء هم فرموده که اگر خانمها از مهریهشان به شما بخشیدند «فَکُلُوهُ هَنِیئًا مَرِیئًا.» بخورید، نوش جانتان. این اکل گوارا باشد برای شما." پس معلوم میشود که اگر خانم از مهریه خودش ببخشد، این اکل گواراست. این مایه شفاست. آنقدر این گواراست و خدا به این ارزش داده و ملکوت بخشیده از این مهریه که یک زن به شوهرش میبخشد. آن هم که عسل است و شِفاست. این هم که آب باران است. ترکیب این سه تا رفع بیماریها میکند. دستور عجیب غریب امیرالمومنین (علیهالسلام).
این هم حالا از این روایت.
روایت دیگری هم هستش اینجا موضوع... حالا تا از این بحث مهریه دور نشدیم، یک روایت هم بخوانیم یک فرصتی باشد. باز نکته در مورد مهریه داریم که اگر مرد پرداخت نکند برای آنها (این روایت، یعنی چند تا روایت با این مضمون داریم.) روایتهای جالبی در مورد اینکه اهل بیت مهریه... اینها در خرید منزل و دکوراسیون خانه آن ها آزاد بودند. موضوع جالبی است. بعضی مردها در فضای خانه دیکتاتوری دارند. چینش خانه. اولاً حالا مثلاً به این نتیجه میرسند که مبل لازم است. اول وضع معیشت ما، وضع سطح درآمد ما. اگر من مسئولیتی دارم در جامعه، الگو هستم، بهش توجه بشود.
اهل امیرالمومنین (علیه السلام) در دوران زمامداریشان، خب بالاخره وضع منزل فرق میکرد و سختگیریهایی داشتند در فضای... ولی بقیه اهل بیت که مسئولیت اجتماعی نداشتند، مثل امام باقر (علیه السلام)، مثل امام حسین (علیه السلام) که اینها رییس نبودند، مسئول نبودند، وزیر نبودند، حاکمیت دستشان نبود، اینها در وضعیت رسیدگی به منزل خب وضعشان بهتر بود. حالا اشرافی نبودند، لاکچری نبودند، ولی وضعیت، وضعیت خوبی بود در سطح متوسط مردم. بودند. دریغ نمیکردند از خانواده. اگر لباسی قرار است خریده بشود، مثلاً ماشین ظرفشویی، ماشین لباسشویی، جاروبرقی، چه میدانم، مبلمان، فرش، کمد، یه چه میدانم، بوفه است. اینها را در سطح متوسط مردم داشتند. مهریه خانم را میدادند متناسب با آنی که خودش دوست دارد تهیه بکند. بعضی مردها خانم رو میآورند که ببیند، یعنی خیلی دیگر لطف بکنند که ببیند آقا چه مبلی دارد واسش میخرد که در جریان باشی که پسفردا این مبل تو که خیلی مهم نیست بگی یا نگی من آخر هم این را میخرم فقط از الان در جریان باش که چی را دارم میخرم. اینکه به درد نمیخورد، میکشم. اهل بیت (علیهم السلام) میکردند که این پول در خدمت شما (البته مهریهاش را میدادند، این هم توجه باید داشته باشیم). مهری هست دیگر. مبلی که داریم میخرید با پول ملی.
این چند تا روایت دارد که در «مرآة العقول» مرحوم مجلسی، جلد ۲۲، صفحه ۳۶۶، این روایتها را نقل میکند. حتی حالا بعضیشان طبق نظر ایشان سند قوی ندارد که اغلب شاید همینطور باشد و فقط یک حدیثش را ایشان یکی دو تا سندش را کمی قبول دارند. اکثر اینها را سندش را بر مجلسی خیلی اعتنای بهش... حالا وارد بحثهای سندیاش میشویم.
میفرماید که: "امام باقر (علیهالسلام)، جابر از حضرت نقل میکند که فرمود: «دَخَلَ قَوْمٌ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ.» یک جماعتی وارد شدند خانه امام حسین (علیهالسلام)، گفتند که: «آقا، ما در خانه شما چیزهای عجیب غریب میبینیم. اشیاء نُکرِهُهَا.» - تلویزیون خوب دارید، بخاری آنچنانی دارید. آنچنانی یعنی آن زندگی زاهدانه و درویشی که اینها توقع داشتند نبوده - «وَ إِذَا فِی مَنْزِلِهِ بِسُوطٍ وَ نَمارِقَ.» - در خانه حضرت پشتی بود، فرش بود، خلاصه چیزهای خوبی بود. شاید بالاخره آن فضای درویشی که آن دوران بوده، این برنمیتابید - «اِنَّا نَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ، فَنُؤْتِیهِنَّ مَهْرَهُنَّ، فَیَشْتَرِینَ مَا شِئْنَ.» - ما زن میگیریم، مهریههایشان را بهشان میدهیم، هر چه میخواهند میخرند - «لَیْسَ لَنَا مِنْهُ شَیْءٌ.» - هیچ دخالتی هم نمیکنیم." باز دارد که میگوید: "خانه امام باقر (علیهالسلام) رفتیم، دیدیم در خانه حضرت پشتی و فرش و مثلاً حالا به قول امروزی مبلمانی. گفتیم که: «مَا هَذَا؟» - اینها چیست؟ - فرمود: «مَتَاعُ الْمَرْأَةِ.» - این اسباب و اثاثیه زندگی زن است. زن یخچال خوب میخواهد، زن چه میدانم مثلاً گاز خوب میخواهد. (نه، ابزار کارش است، ابزار زندگیاش است.) وسیله خوبی باید باشد. (حالا خوب نه، یعنی مثلاً اگر با یک چیز ۱۰ میلیونی کار راه میافتد، من ببرم ۱۵۰ میلیونی بخرم، ۶۰ میلیونی بخرم، قرض و غلو و وام و فلان. به سطح درآمدی ما میخورد. فشار آنچنانی هم نی.)"
باز توی روایت دیگری دارد که: "خدمت امام باقر (علیهالسلام) توی خانهای رفتیم و دیدیم که خانه مرتب و تر و تمیز است. فردا خدمت حضرت رفتم توی خانه دیگری، دیدم اینجا فقط حصیر است و حضرت هم یک لباس درشت پشمی غلیظی پوشیده. فرمود: «الْبَیْتُ الَّذِی رَأَیْتَهُ لَیْسَ بَیْتِی.» - آن خانه دیروزی که آمدی، آن خانه من نیست - «اِنَّمَا هُوَ بَیْتُ الْمَرْأَةِ.» - آن خانه خانم من است. خانمهاشان هم خانه جدا داشتند. الان نبوده. وضعیت خانهسازی و اینها راحت بود و بعدش هم چیزی اصلاً نبود، کاهگلی بوده، میکشیدند اتاق ۵ متری ۱۰ متری درست میکردند. امشب یک دیروز، روز این خانم بود. آن وضعیت چیدمان خانه کامل پرده به میل او بوده، فرش به میل او بوده. چه میدانم، پشتی به میل او بوده. همه اینهایی که توی این خانه بوده به میل خانمم بوده. آنی که آن روز دیدی مال او بود. اینجا خانه خودم است که کفش حصیر است، لباس غلیظ تنم است، خودم باشم و خودم، این شکلی زندگی میکنم.
ولی در فضای خانوادگی خیلی نکته مهمی است. بسیاری از دلخوریها و کینهها و کدورتها، فاصله گرفتن از همین چیزهاست که مراعات این مسائل گاهی نمیشود. به آه دل طرف بودن. احترام و شأنیت و جایگاه قائل بودن. بنده امامم، بنده کل عالم را دستور میدهم، بنده همه عالم به امر بنده. بیایم بگویم تو چی میگویی؟ این که امام اینجوری نیست. حالا ما که ۲۰۰۰... طرف یک دو تا کتاب خوانده، یک چهار نفر هم تحویلش گرفتهاند، سه نفر هم با احترام صدایش زدند، خودش را گم کرده که عمدتاً هم توی آدمها این شکلی میبینیم دیگر. طلاق چقدر وسیع است و اکثر اینها مبتلا به طلاقاند. همراهی با هم بودن، کنار آمدن. این یک «من» گنده دارد، آن هم یک «من» گنده دارد. فضای زندگی، بستر خانه و خانواده، فضای از بین بردن «من» است. این «من» باید بشود نیم من، بعد هم کلاً باید هم بخورد و هیچی ازش نمونه. توی فضای خانه آنی که جو خانه و خانواده اقتضا دارد، بچهها میگویند همسر میگوید. این اصل باشد، ابجه باشد، اولویت پیدا بکند. این میشود ملکوت برای انسان. یک برزخ قشنگ رحمت خدا را جاری میکند.
یک روایت دیگر بود، باز هم روایتی هست. بخوانم.
**پیغمبر اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) در روایتی میفرمایند که:** «اذَا نَظَرَ الْعَبْدُ إِلَی وَجْهِ زَوْجَتِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ.» - خیلی روایت، خیلی راحت نگاه کردن (زن و شوهر به همدیگر.) ملکوت نگاه زن و شوهر به همدیگر. وقتی که بندهای به چهره همسرش نگاه کند، همسرش به چهره او نگاه کند، - «نَظَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِ.» - خدا به این دو تا نگاه میکند. یعنی آن توجه، توجه میآورد. توجه با محبت. توجه با محبت میآورد. توجه با محبت میفرستی به ملکوت، از ملکوت توجه با محبت. به هم توجه. توجه مهرآم. خب آن وقت این توجه چطور علاقهها و الفتها را بیشتر میکند؟ آن توجه خدا هم این محبت خدا به انسان و انسان به خدا افزایش. - «خَدَعَهُمَا اللَّهُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ.» - خدا به این دو تا نگاه میکند من فوق عرشه از بالای (که بحث عرش و اینها را یک وقتی اشاره کردهام.) - «نَظْرَةَ رَحْمَةٍ.» - با یک نظر رحمت، نگاه رحمت جاری میشود. وقتی زن و شوهر با نگاه محبت آمیز به هم نگاه میکنند. - «فَإِذَا أَخَذَ بِکَفِّهَا وَ أَخَذَتْ بِکَفِّهَا.» - دست همدیگر را که میگیرند. آقا دست خانم را بگیرد، خانم دست آقا را بگیرد. - «تَسَاقَطَتْ ذُنُوبُهُمَا مِنْ خِلَالِ أَصَابِعِهَا.» - از لای انگشتانشان گناهانشان میریزد. از چی هست میریزد بیرون؟ چون محبت است دیگر. محبت آتش را خاموش میکند. محبت رحمت است. هرجا که رحمت باشد، عقوبت برداشته میشود. سرمای محبت این خنکای محبت، یا بفرمایید گرمای محبت، وقتی که میآید این آتش را، این کینهها را، این انتقامها را، بددلیها را، بدبینیها را، همه اینها را بر ریشه میسوزاند. گناهان را، فاصلههایی که بین این زن و شوهر، حتی گناهان دیگرشان. چون اینها عقده میکنند، چیز دیگری میشود گاهی. و حسادتها به خاطر ضعف شخصیتی. تکبرها به خاطر ضعف شخصیتی. این اگر همسرش بهش محبت بکند، ضعف شخصیتیاش برطرف میشود. وقتی ضعف شخصیتیاش برطرف بشود، حسادت و تکبرش هم گناه انگشتانشان میریزد. خب اولاً که این محل بروز محبت انگشتان بوده که انگشت همدیگر را (بعد هم بسیاری از گناهان انسان از طریق انگشت است دیگر.) نوشتنها با انگشت. اشاره میکند، چه میدانم با دست. بسیاری از کارها انسان با دست انجام میدهد. این از این کانال انگار رحمت دارد جاری میشود و از همین جا هم دارد عذاب دفع میشود. از همین لای انگشتهای اینها همه گناهان دارد (از این قبیل روایات البته زیاد داریم. کراوت بسیار جالبی هم هست و روایت ناب و کمتر شنیدهایم.)
این محبتها خلاصه در سیره اولیای خدا بسیار دیده میشود. حضرت امام (رحمت الله علیه) نامهای دارند به همسرشان. در سن ۳۱ سالگی داشتند حج میرفتند. از کنار سواحل بیروت که این همان اول صحیفه امام این را آوردهاند. خطاب به همسرشان تبر (خیلی جالب).
"تصدقت شوم، الهی قربانت بروم. در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدهام، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشی در پناه خودش حفظ کند. حال من با هر شدتی باشد میگذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بود و الان در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد. ایام عمر و عزت مستدام."
تصدقت، قربانت، روح الله. حضرت امام برای همسرشان به کار بردند و این یک محبت الهی است. این انسان ملکوتی، این انسان عرشی. اینجور به همسر نگاه میکند. این یک شاخص است برای اینکه ببینیم ما رتبهمان چند است. این حالا این محبت در خانه خودش را نشان میدهد، در رفتار با همسر.
این روایت را داشته باشید، این روایت خیلی روایت جالبی است. حتماً کم شنیدهاید این روایت را در ملکوت خانه و کمک به همسر. ببینید این روایت چه غوغایی است. این روایت در کتاب «جامع الاخبار» مرحوم شهیدی، صفحه... و حالا بگذارید من تا از این رد نشدهام، این روایت قبلی را هم بخوانم. حیفم میآید.
**پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) فرمودند که:** «مَنْ عَمِلَ فِی تَزْوِیجِ حَلَالٍ» - اشاره قبلاً بهش کردم و نخواندم، حیفم میآید ازش رد شویم - «یُفْهِمُونِ» - که هرکی که در مورد تزویج حلال (ازدواج حلالی) کاری بکند - «حَتَّی یَجْمَعَ اللَّهُ بَیْنَهُمَا» - تا اینکه بین دختر و پسری ایجاد (خلاصه همسری بکند) به هم - «زَوَّجَهُ اللَّهُ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ» - خدا حورالعین بهش میدهد - «وَ کَانَ لَهُ بِکُلِّ خَطْوَةٍ خَطَاهَا وَ کَلِمَةٍ تَکَلَّمَ بِهَا عِبَادَةُ سَنَةٍ.» - به هر یک قدمی که برداشته و هر یک کلمهای که گفته، خدا عبادت یک سال بهش میدهد. (هر یک قدمی که برای چه دختر و پسری به هم برساند، عبادت یک سال. هر یک کلمهای هم که گفته، عبادت یک سال.) البته در مورد طلاق هم برعکس این را داریم؛ که هر عذابِ آنچنانی به هر یک کلمهای که بگوید و یک قدمی که بردارد برای اینکه دو نفر از هم جدا کنند، که آن هم باز بعد این روایت باب 59 این کتاب «فی خدمت العیال» (در خانه آدم به خانواده کمک بکند. ظرفی بشوید، خانه جارو بکند، رفت و روبی بکند، شستشویی بکند، لباسی بشوید.) هر مدل کاری که مرد، خصوصاً برای همسرش (زیاد است که خانم وقتی یک کاری بکند در خانه که حالا یک اشاره به آن کردیم، اگر فرصت بشود، اصلاً خوانده نمیشود و شنیده نمیشود.)
**امیرالمومنین (علیهالسلام) میفرمایند که:** «دَخَلَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ وَ فَاطِمَةُ جَالِسَةٌ عِنْدَ الْقَدْرِ.» - فاطمه (سلامالله علیها) کنار دیگ نشسته بود. پیغمبر وارد منزل شد. «عَدَسٍ» - من هم نشسته بودم، عدس پاک میکردم. (آن عدسی که دست امیرالمومنین بهش بخورد خوردنی و جان فدای آن آقایی که توی خانه نشسته عدس پاک میکند.) - «قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ» - مرا صدا زدند گفتم: «لَبَّیکَ یَا...» - فرمود: «اِسْمَعْ مِنِّی.» - گوش بده چی میگویم - «وَ مَا قَوْلِی إِلَّا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ.» - هر چه میگویم همانی است که خدا به ما... هیچ مردی نیست در خانه به همسرش کمک کند - «إِلَّا کَانَ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلَی بَدَنِهِ عِبَادَةُ سَنَةٍ، أَیَّامُ نَهَارِهَا وَ قِیَامُ لَیْلِهَا.» - مگر اینکه به تعداد موهایی که در بدنش است، به هر یک مویی که در بدنش است، خدا عبادت یک سال برایش مینویسد که روزش را روزه بوده و شبش را عبادت. (اثر تهجد و روزه. انقطاعی که تویش است. نورانیتی که تویش است. صفا و لطافتی که تویش است. چقدر؟ حالا به تعداد موهای بدن او که علامت کثرت است.) بابت کمکی که در خانه کرد. پا گذاشتن روی نفس شما. شب از خواب میپرید عبادت میکنی، روز روزه میگیری. همش پا گذاشتن روی نفس است. آن پا گذاشتن روی نفسی که تو کمک به همسر در خانه، مقیاسش با پا گذاشتن روی نفس در روزه و عبادت شب، از انق (به تعداد موهایی که در بدنت است.) - «وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ الصَّابِرِینَ.» - ثوابی بهش میدهد که به صابرین ثوابی میدهد که به داوود نبی میدهد، به یعقوب میدهد، به عیسی میدهد. - «یَا عَلِیُّ، مَنْ کَانَ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ فِی الْبَیْتِ وَ لَمْ یَعْفُ عَلَیْهِ جَانٌّ» - کسی در خانه کمک خانواده باشد، غر نزند، بهش فشار نیاید - «کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى اسْمَهُ فِی دِیوَانِ الشُّهَدَاءِ.» - خدا اسم او را در دیوان شهدا مینویسد - «وَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ.» - هر شبانهروزی خدا ثواب هزار شهید برایش بنویسد. (انگار روزی هزار بار شهید شده.) در خدمت عیال باشد. این میخواهد دکتر برود، میخواهد خرید دارد، بچه را نگه دارد، بیا دم آرایشگاه دنبالم، مرا آرایشگاه ببر، چه میدانم کارهای مختلف، باشگاه ببر، ورزش. مثلاً این رفت و آمدش را که حالا کارهای خیلی ساده است. کارهای سنگینتری که هر چه فشار و اذیت تویش بیشتر باشد، ولی نفس اثرش هم بیشتر میشود. - بعد فرمود که: به هر یک قدمی که برمیدارد، خدا ثواب یک حج و عمره بهش میدهد. (مثل زیارت کربلا.) در خانه، مرد برای کمک به همسر، هر قدمی که برمیدارد، یک حج یا عمره. روایتهای عجیبی داریم.
«وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِکُلِّ عِرْقٍ فِی جَسَدِهِ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ.» - به هر رگی که در بدنش است، یک شهر در بهشت. - «یَا عَلِیُّ سَاعَةٌ فِی خِدْمَةِ الْعِیَالِ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ.» - یک لحظه (ساعت به معنای ساعت ۶۰ دقیقه نیست، یک لحظه، یک مقداری از زمان) اگر مرد بگذارد برای اینکه خدمت همسر در خدمت خانواده باشد، این بهتر از هزار سال عبادت و هزار حج و هزار عمره و بهتر از هزار تا آزاد کردن برده و هزار جنگ. (الف غزوه.) هزار جنگی که کنار پیغمبر است. و هزار عیادت مریض. (این را دیگر نداریم در روایات معمولاً.) بهتر است از هزار تا عیادت مریض، بهتر است از هزار تا نماز جمعه، بهتر است از هزار تا تشییع جنازه، بهتر است از هزار تا گرسنه سیر کردن (سیر کردن گرسنه.) و هزار عاری (یک سوم هزار تا عریان را پوشاندن) و هزار فرس که در راه خدا بفرستد. هزار تا اسب را بفرستد در راه. و برایش بهتر است از هزار دیناری که صدقه بدهد بر مساکین. و بهتر است برایش از اینکه تورات و انجیل و زبور و فرقان را بخواند. و بهتر از هزار تا اسیری که آزاد کند. و بهتر از هزار تا شتری که برای مسکین (مساکین) بدهد. - «وَ لا یَمُوتُ حَتَّی یَرَی مَکَانَهُ فِی الْجَنَّةِ.» - و از دنیا نمیرود حتی (مکان قبل از رفتن از دنیا)، موقع مرگ بهشتش را میبیند و میرود. - «یَا عَلِیُّ، مَنْ لَمْ یَعْرِفْ مِنْ خِدْمَةِ الْعِیَالِ» - کسی اگر بهش فشار نیاید بابت اینکه دارد به همسرش خدمت میکند، غر نزند، سنگین نباشد - «دَخَلَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ.» - بدون حساب میرود. - «یَا عَلِیُّ، خِدْمَةُ الْعِیَالِ کَفَّارَةٌ لِلْکَبَائِرِ.» - خدمت خانواده بودن کفاره گناه کبیره است. در خدمت خانواده. (حالا پدر و مادر به نحوی، همسر به نحوی، فرزندان.) غضب خدا را خاموش میکند و مهریه حورالعینهاست خدمت (به) و «یَزِیدُ فِی الْحَسَنَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ.» حسنات را افزایش میدهد، درجات را افزایش میدهد. - «یَا عَلِیُّ، لا یَخْدُمُ الْعِیَالَ إِلَّا صِدِّیقٌ شَهِیدٌ أَو رَجُلٌ یُرِیدُ اللَّهُ بِهِ خَیْرًا.» - به خانواده خدمت نمیکند مگر کسی که یا صدیق باشد یا شهید باشد، او مردی است که خدا به او خیر میخواهد.
این روایت در مورد خدمت به خانواده، در خدمت خانواده بودن. دیدید روایت عجیبی است.
حالا باز نکات دیگری در مورد کمک به خانواده هست. مثلاً در روایت دارد که: "هر کس برود بازار یک چیزی برای خانواده بخرد بیاورد، مثل این است که برای یک قوم محتاجی صدقه داده است." انگار برای یک تعداد افراد محتاجی دارد صدقه. این از کمک به بهزیستی و به کهریزک و کمیته امداد و اینها کمتر نیست.
خانواده میگوید که: "پاشو یک ماسک، پاشو برو خیار، گوجه بگیر، سالاد." شما اینی که پا میشوی میروی سر کوچه خیار میگیری، گوجه میگیری، ماست میگیری، برمیگردی، مثل اینکه رفتی خانه یک خانواده یتیم و محرومی، به اینها صدقه دادی، برگشتی، همان نورانیتو صفا. این نیتها البته خیلی مهم است. اگر انسان نیت را داشته، این توجه ملکوتی در عمل داشته باشد، بهرهاش میرود بالا. (انجام میدهیم، بهره خیلی نمیبریم چون نیت و توجه تویش نیست.) اصلش این نیاز به توجه است.
روایت دیگر دارد که: "وقتی از سفر برمیگردید برای خانواده سوغات بیاورید." - «فَلَیَهْدَهُمْ وَلَیَتْرُفَهُمْ وَ لَوْ أَجَرِّسَهُ.» - ولو یک سنگ بیاورید که بگویید من به یادت بودم. آنجایی که رفته بودم. (شوخی میکنند، میگویند که خانمها برایشان مهم نیست که آقا کجا میرود، فقط برایشان مهم این است که در سفری که بدون خانم میرود، فقط بهش خوش نگذرد. یعنی اینجا که رفته به یاد من بوده باشد.) همینقدر ارزش دارد. این وقتی برمیگردد، ولو شده یک سنگ که میآورد، این پیام را به این خانم میدهد که من آنجا به یادت بودم.
حالا از این قبیل باز روایات داریم. میفرماید که خدا نگاه نمیکند به زنی که «لاَ تَشْکُرُ لِزَوْجِهَا.» این شکرگزار شوهرش نیست. بینیاز از شوهرش نیست ولی تشکر هم ندارد. خودش را تحت نعمت نمیبیند. نمیبیند که این به واسطه مرد است که دارد به آن روزی میرسد. البته خدا روزی رسان است. خدا همه کاره است. ولی این کانال رزق، این واسطه فیض را باید احترام بگذارد. اینی که نبیند، خدا بهش نگاه نمیکند. نظرش را خدا از زن برمیدارد.
حالا باز روایت دیگری که عرض بکنم خدمت شما، میفرماید که این حالا این روایتی است که وعدهاش را داده بودیم بخوانم در مورد پرداخت نکردن مهریه.
مرحوم صدوق در «ثوابالاعمال و عقابالاعمال» صفحه ۲۸۲ نقل میکند. چند بار عرض کردیم خدمت عزیزان که کتاب «ثوابالاعمال و عقابالاعمال» کتاب بسیار خواندنی است و در این بحثهای ملکوت اعمال، بخش عمدهای از اینکه ما میخواهیم در همین روایات است. با دقت اگر خوانده بشود.
**یک بخش از روایت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این است:** «مَنْ ظَلَمَ امْرَأَةً مَهْرَهَا» - کسی به یک زنی ظلم بکند مهریهاش را ندهد. آیا در فشار قرار بدهد که او مهریهاش را نگیرد، خودش ول کند برود یا میتواند پرداخت بکند، پرداخت نمیکند. به هر حال هر نحوی ظلم بکند به زنش در مورد پرداخت مهر. - «فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ زَانٍ.» - این پیش خدا جایگاهش، جایگاه زناکار است. چون زناکار حریم خانواده را آسیب میزند. برای خانواده ارزش قائل نیست. برای زن ارزش قائل نیست. هر وقت با هر کی خواست باشد و هر مقداری که خودش میخواهد، هرجوری که دوست دارد اینها را داشته باشد. این آدمی که مهریه زنش را نمیدهد و ظلم میکند، مثل اونه. - «وَ یَقُولُ اللَّهُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» - خدا روز قیامت به این چی میگوید؟ - «یَا عَبْدِیَ زَوَّجْتُکَ أَمَتِی عَلَی عَهْدِی فَلَمْ تُوفِ بِالْعَهْدِ.» - میگوید: «بندهام، کنیزم را به تو دادم بر عهد خودم. پس به عهد وفا نکردی.» - «فَیَتَوَلَّی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَلَبَ حَقِّهَا.» - خدا متولی میشود که حق این زن را بگیرد از او. (این در بحث حقالناس خیلی مورد نادری است که اصلاً دیگر خودمان زن برود کنار، خدا متولی طلب. من میگیرم حق این زن مظلومی که تو بهش ظلم کردی و مهریه را ندادی.) - «فَیَجْتَنِبُ حَسَنَاتِهِ.» - همه حسناتش را بابت این مهریه که نداده و زور گفته و ظلم کرده از او میگیرد. - «فَلاَ یُوفِی بِحَقِّهَا.» - هیچی از حق این زن، خدا کم نمیگذارد. - «فَیُؤْمَرُ بِهِ إِلَی النَّارِ.» - مردی که در مورد مهریه به همسرش ظلم کرده. خدا ما را نجات بدهد و حواسمان را جمع بکنیم. بیدارمان بکند بابت این ظلمهایی که میشود. خیلی هم هست متاسفانه در جامعه. کم و کسریهایی که در حق و حقوق گذاشته میشود.
حالا یک نکتهای عرض بکنم تا از این بحث رد نشدیم. یکی از مسائلی که خیلی در جامعه ما رایج است (حالا حیا و اینها اجازه نمیدهد گفته بشود، توی تریبونها گفته نمیشود، توی تلویزیون گفته نمیشود، نماز جمعه و چه میدانم اینها گفته نمیشود و نکته بسیار مهمی هم هست.) بحث حقوق خاص همسری. حالا بنده سعی میکنم در پرده و دکتر (پوشش مجازی) عرض بکنم، ولی اصل مطلب آداب دلیل عمده بحث طلاق همین مسائلی است که رعایت نمیشود. ما هم در مشاورهها و پیامها الی ماشاالله اینها را داریم و مَستأصَل میشویم. بندگان خدا به کی مراجعه کنند؟ چی بگویند؟ و خصوصاً طرف حق خانمها که این معمولاً استیفا نمیشود. معمولاً در این مسائل آقایون برد خودشان را دارند. خانمها معمولاً بینصیب میمانند. این غریزه تامین نمیشود. الی ماشاالله هم بیماری داریم. بنده در یکی از مقالات میخواندم، ۳۰ تا بیماری زنانه به همین برمیگردد که خانمها در این مسائل غریزهشان تامین نشود. مشکلات مفصلی، سرطان سینه، سرطان رحم، مشکلات عرض کنم که فراوانی که در بدن، در پا، دست، گردن، بیماریهای مختلفی که پیدا میکنند، علت عمدهاش همین است که در این مسائل تامین نمیشوند. یکی از بزرگترین بحث حقالناسی که ازش گفته نمیشود و خیلی هم رایج است متاسفانه در زندگیها، همین است که این آقا نیاز خودش تامین میشود، بهرهاش را میبرد و هیچ کاری هم ندارد به اینکه نیاز این خانم تامین بشود. چون بالاخره جنس تامین نیاز مردانه و زنانه در این مسئله متفاوت است. قدیم و سابق که خیلی رایج بوده متاسفانه و علم پیشرفتی نداشت و این مسائل هم گفته نمیشد. الان با اینکه این مسائل هست، باز هم میبینند آدم که خیلی دارد ظلم میشود. این بالاخره این موضوع را میخواستم یک جایی مطرح بکنم، دیدم که اینجا مسئله خوبی است و خصوصاً حالا این روایتش را هم ببینید که همین مسائل هم اگر با نیت الهی باشد چه ملکوت نورانی در بر دارد و چه برزخ پاکی را برای انسان رقم میزند.
این روایت را ملاحظه بفرمایید:
مرحوم کلینی در «کافی»، جلد ۵، صفحه ۴۹۶، روایت خیلی جالبی است. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در توحید ذات و شهود ذات، بقاء ذاتی که حالا عرفا و بزرگان میگویند تقرّق و مستقر بوده و بالاترین درجه معنوی در بین انبیا مال پیغمبر اکرم است و هیچکس به مقام پیامبر نمیرسد در دنیا. این پیغمبر در این مسائل چه راهکارهایی میداده و چقدر مهم بوده و راحت مراجعه میکردند. الان به یک روحانی، امام جماعت میشود در این مسائل راحت مراجعه کرد. به یک امام جمعه میشود مراجعه کرد. اینها را میتواند مطرح بکند. اینها مشکلات جامعه است، بخش عمدهای از مسائل.
**روایت از امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند که:** «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) دَخَلَ بَیْتَ أُمِّ سَلَمَةَ.» - پیغمبر وارد خانه ام سلمه شدند. دیدند که بوی خوبی میآید. بعد فرمودند: - «أتَتْکُمْ اَلْحَوْلَاءُ.» - حَولاء یک خانم عطر فروشی بوده در مدینه، عطرهای خوبی میآورد، عطرهایش برند. حضرت فرمودند: - «حَوْلَاءُ آمده، عطر آورده.» - گفت: - «هُوَ الزَّوْجَاتُ هِیَ تَشْكُرُ الزَّوْجَ.» - آره اینجا بود و از شوهر شکایت میکرد - «فَخَرَجَتْ عَلَیْهِ اَلْحَوْلَاءُ.» - این حَولاء آمد خدمت پیغمبر و گفت: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، إِنَّ زَوْجِی عَنْ وَادِی مُعْرِضٌ.» - آقا فداتون بشوم، شوهرم به من کاری (اعتنا) ندارد. - حضرت فرمودند: «زِیدِیهِ.» - یا هو؟ گفت: - «مَا أَتْرُکُ شَیْئًا طَیِّبًا.» - حالا به قول امروزیها آرایشگاه میروم، چه میدانم، همش توی این پیجهای خودآرایی و چه میدانم فلان و بهترین برند و هیچی کم نمیگذارم. «مَا أَتْرُکُ الطَّیِّبَةَ لَهُ بِهَا، أَتَعَطَّرُ، وَ أَتَزَیَّنُ.» - عطر میزنم، به خودم میرسم. - «وَ هُوَ عَنْ وَادِی مُعْرِضٌ.» - باز هم اعتنا نمیکند. - حضرت فرمودند: «أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ یَدْرِی مَا لَهُ بِإِقْبَالِهِ عَلَیْکِ.» - اگر میدانست اگر به تو توجه کند و رو بیاورد، چه گیرش میآید، این ول نمیکرد. (چه ملکوتی در این رابطه نهفته است.) ملکوت و بهشت و برزخ و اینها هم دارد. مگر رو میکند به همسر با این نگاه. - «اکتَنَفَةُ مَلَكَانِ.» - دو تا ملک این را از (در آغوش میگیرند) از بغل در واقع این را میگیرند. - «فَکَانَ کَالشَّاهِرِ سَیْفِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.» - مثل کسی که شمشیر کشیده در راه جهاد برای خدا. چطور آنجا به مقابله رفتن با کفر و شرک و معصیت است. وقتی کسی شمشیر میکشد، اعلام آمادگی میکند، دارد میزند به صف شیاطین. این هم وقتی اینجا به حلال رو میآورد، دارد میزند به صف حرام و شیاطین و گناه و معصیت و کفر و آلودگی و جهنم و شمشیر کشیده روی اینها. جامعه وقتی این رابطه برقرار بشود. - «تَهَادَتْ عَنْهُ الذُّنُوبُ.» - همه گناهان مردم میریزد. - «کَمَا یَتَهَادَتْ وُرُقُ الشَّجَرِ.» - مثل وقتی که برگهای درخت میریزد. - «وَ هُوَ یَغْتَسِلُ، اِنْسَلَخَ مِنَ الذُّنُوبِ.» - وقتی تمام شد، غسل کرد، این متولد شده جدید، بدون هیچ گناهی، پاک پاک. این رابطه حیوانی اگر با این نیت، با این توجه باشد، تبدیل میشود به یک برزخ ملکوتی و پاک و یک ابدیت پاک. تا ابد انسان سر سفره این عمل نشسته و از این بهرهمند است. ببین این نگاهی است که خدا و اهل بیت دارند نسبت به این ماجرا.
اگر مردی درخواست داشت، همسر تعلل کرد، آنقدر که دیگر مرد خوابش برد، این ملائکه تا وقتی که این خواب است و تا صبح لعن میکنند. «لَا تَزَالُ الْمَلَائِکَةُ تَلْعَنُهَا» - تا بیدار بشود. این ملائکه دارند لعنش. دائماً دارد از رحمت دور میشود این زنی که به استقبال این...
باز در روایت دیگر دارد که این روایت را هم بخوانم دیگر. حالا وقت هم نداریم. دیگر احتمالاً آخرین روایت است، این موضوعمان در همین موضوع و زمینه است.
ملاحظه بفرمایید:
**روایت در کتاب «دعائم الاسلام»، جلد ۲، صفحه ۱۹۰ این روایت آمده.}
خیلی روایت جالبی است. عثمان بن مظعون ول کرده بود زن و بچه را، رفته بود مشغول عبادت و سیر و سلوک و این حرفها. مراقب خبر به پیغمبر رسید و حضرت منعش کردند و فرمودند که: "من از این مسائل دنیایی چیزی را رها نکردم. من غذا میخورم، گوشت میخورم و با همسر رابطه دارم و اگر میخواهی به جایی برسی اینها را باید داشته باشی." بعد حضرت در مورد ملکوت اینها به عثمان بن مظعون که انسان بسیار وارستهای بود، نکاتی را فرمودند.
خیلی فرمودند که: «لَا تَفْعَلْ یَا عُثْمَانُ.» - این کارها را نکن. زن و بچه را ول نکن. برو سمت - «فَإِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَخَذَ بِیَدِ زَوْجَتِهِ.» - وقتی مرد مومن دست همسرش را میگیرد - «کَتَبَ اللَّهُ لَهُ عَز وَ جَلَّ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ عَشْرَ سَیِّئَاتٍ.» - خدا ۱۰ تا حسنه و ۱۰ تا سیئه ازش (مینویسد) - «فَإِنْ قَبْلَهَا.» - اگر او را ببوسد - «کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِائَةَ حَسَنَةٍ.» - (دست را میگیرد ۱۰ تا حسنه است.) بوسه ۱۰۰ تا. (ورزش ۱۰۰ تا. سیّئه.) میزان رحمتش بیشتر است. - «فَإِنْ عَلِمَ بِهَا.» - اگر اینها همآغوش بشوند - «کَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَسَنَةٍ.» - این میشود هزار تا حسنه برایش مینویسد - «وَ حَطَّ عَنْهُ أَلْفَ سَیِّئَةٍ.» - و ازش هزار تا سیئه محو میشود - «وَ حَضَرَتْهُمَا الْمَلَائِکَةُ.» - ملائکه اینجا حاضر میشوند. یعنی رحمت و این فیض، این بستر نورانی آنقدر اینجا ملکوتی است که ملائکه اینجا را به عنوان یک معبد، یک مسجد میبینند. حاضر میشوند برای تسبیح خدا. (به شرط اینکه این آن نورانیت و آن توجه و اینها باشد. وگرنه این همه کثافتکاری در عالم دارد.) شیاطین حاضر. - «تَسَلُّفًا.» - وقتی غسل میکنند - «لَمْ یَمُرَّ الْمَاءُ عَلَی شَعْرَةٍ مِنْ کُلٍّ وَاحِدَةٍ.» - آب از بدن، از مویی از اینها رد نمیشود، مگر اینکه خدا برای اینها حسنه به هر مویی که آب میرسد خدا یک حسنه مینویسد. - «لِبَارِدٍ.» - برای برده. - «إِذَا کَانَ اللَّهُ یَنْظُرُ إِلَی عَبْدَیْهِ یَتَغَشَّیَانِ لَیْلَةً بَارِدَةً.» - اگر شب سردی باشد، اینها دارند غسل میکنند، خدا به ملائکه میفرماید: - «انْظُرُوا إِلَی عَبْدَیَّ، إِنَّهُمَا یَعْلَمَانِ أَنِّی رَبُّهُمَا.» - به این دو تا بنده من نگاه کنید. شب سرد با این آب سرد غسل میکنند. اینها میدانند که من ربشانم. - «أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُمَا.» - من شما را شاهد میگیرم که من این دو تا را بخشیدم. - «فَإِنْ کَانَ لَهُمَا فِی وَقْعَتِهِمَا تِلْکَ وَلَدٌ.» - اگر امشب از این رابطه بچهای منعقد شده باشد - «کَانَ لَهُ وَصِیفًا فِی الْجَنَّةِ.» - من این را خدمتکار این دو تا در بهشت قرار میدهم. آن بچه.
بعد پیغمبر با دستشان زدند به سینه عثمان، فرمودند که: «یَا عُثْمَانُ لَا تَرْغَبْ عَنْ سُنَّتِی.» - از سنت من را برنگرداند. هر کی از سنت من را برگرداند، - «لَهُ الْمَلَائِکَةُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَصَرَفَ وَجْهَهُ عَنْ حَوْضِی.» - روز قیامت ملائکه میآیند، صورت این را از حوض کوثر، از حوض من برمیگردانند. (حقیقت حوض کوثر سنت پیغمبر است.) اگر از سنت رو برگردانی، از حوض رو برگرداندی. آنجا معدن حقایق است. آن حقایق هر چه از حقایق و معارف بوده ریخته توی این حوض. هر چه از حقایق و معارف ریخته توی سنت پیغمبر. سنت پیغمبر را رها کنی حقایق و معارف ملکوت را رها کردی. سنت پیغمبر رسیدگی به همسر بوده، معاشرت بوده، مباشرت. اینها را داشته باش. اینها عین ملکوت، عین نورانیت، عین صفاست. عین بندگی خداست.
یکی دو تا روایت دیگر هم خیلی سریع دیگر وقت گه. حیفم میآید اینها را نخوانم.
میفرماید: "اگر یک خانمی به همسرش کمک در حج، جهاد یا طلب علم، خانه، (اگر کمک بکند اینور.) اگر کمک بکند، خدا ثوابی به او میدهد که مایع امرت ایوب (ثوابی که به همسر ایوب داد، به این خانم.) این از این. دارد که اگر یک خانمی به شوهرش یک هفته خدمت کند، «سَبْعَةِ أَبْوَابٍ قُلِقَ اللَّهُ عَنْهَا سَبْعَةَ أَبْوَابِ النَّارِ» - خدا هفت تا در جهنم بر این میبندد." بعد یک هفته خدمت. (خدمت آقا، نوکری و کلفتی. سازگاری با آنی که نیاز خانه است و تامین آن نیازها و راه آمدن و تا کردن با همسر و رسیدگی به مسائل خانه.) این هم از این روایت که حیفم آمد نخوانم.
و روایت آخر. نمیدانم دیگر حالا وقت بشود یا نشود عرض بکنم.
مرحوم آقای قاضی (رضوانالله علیه)، ایشان شب که چون خانهشان کوچک بود برای عبادت که میخواستند پا شوند، میدیدم مزاحم خانواده و بچههاشان میشوند. یک حجره گرفته بودند طبقه بالای مدرسه علمیه قوام در... برای تهجدشان میرفت آنجا برای وضو که یک وقت خانواده از خواب بیدار نشود. یعنی آخر شب میرفت آنجا میخوابید که سحر که میخواهد پا شود سر و صدا وضو و نماز و اینها خانواده و همسرشان و بچههاشان کسی بیدار نشود. و آنجا هم وقتی میرفتند نعلین را در میآوردند که سر و صدا نشود، طلبهها هم بیدار... مزاحمت برای هیچکس نداشته. این همینه. این دیگر حالا عبادت. نه آقا سحر است، در سرش بخورد و پشت نماز شب بخواند. اصلاً من میروم یک لگدم میزنم، پاشو وقت نماز. طلبهای تو آدمی، گرفته خوابیدی.
در مورد خانم امین هم که خب این شخصیت (شخصیت فوقالعادهای است و باید خصوصاً خانمها در مورد ایشان زیاد مطالعه بکنند.) مجتهده بودند و عارفه. ایشان در کنار زندگی و خانهداری و پذیرایی از مهمانها، آنها تحصیل هم میکردند در حد اجتهاد. مرتب میگفتند: "زناشویی یک امر حقوقی است. شوهر به گردن زن حق دارد. نباید ذرهای در این امر کوتاهی شود." خودشان هم به این توصیه عمل میکردند تا جایی که اگر در حال نماز مستحبی بودند، همسرشان از قسمت بیرونی میآمد قسمت اندرونی، نماز را میگذاشتند کنار، به شوهرشان رسیدگی میکردند. وقتی شوهرشان میرفت قسمت بیرونی، ایشان دوباره نمازشان را ادامه میدادند. با اینکه در امر تحصیل خیلی جدی بودند و تلاش میکردند تا جایی که حاضر نشدند حتی در مرگ فرزندشان جلسه درسشان تعطیل بشود و از استادشان ادامه تدریس را میخواستند. ولی وقتی شوهرشان مسافرت میرفت (که تاجر بود)، همه کارها را تعطیل میکردند، درس هم تعطیل میکردند با همسرشان. معتقد بودند حقی از شوهر نباید... درس دارم و امتحان دارم. این الان کنکور است و این فلان است. با اینها معمولاً کسی به جایی نمیرسد که الحمدلله از اینها هم زیاد میبینیم. این خانمه که ماشاءالله ۶ ماه سال همش یا درس است و یا پایاننامه و اینها. آقا هم که دیگر احتمالاً باید جای دیگری تامین بشود. چه کار کنم؟ این اولویتها را در نظر نگرفتن اینها آسیب میزند به زندگی و آن ملکوتی که شما دنبالش هستید. اگر دنبال ملکوتی هستید، اگر دنبال اسم و رسم و مدرک و این حرفها نیستید. اگر دنبال ملکوتی هستید، ملکوت آنقدر که اینجاست، این رحمت آنقدر که اینجا جاری است و خدای متعال نظر رحمت میکند و این استعدادها در شما شکوفا میشود که شاید در ۱۰۰ تا امتحان و مدرک و نمره کنکور و اینها هم نباشد. البته کسی منکر آنها هم نیست. آن هم سر جای خودش درست است، خوب است. ولی اولویتها را باید در نظر گرفت.
این بحث ما، این جلسه تمام شد. بحث خانواده را تمام کردیم. بحث صله رحم و متن کتاب را نخواندیم که انشالله جلسه بعد میخوانیم و وارد بحثهای بعدی کتاب انشالله خواهیم شد.
و عزیزانی که بحث را گوش میدهند، در آستانه محرم، انشالله که همه ما از برکات وجودی حضرت سیدالشهدا ارواحنا فداه بهرهمند باشیم و عنایات امام حسین انشالله در این محرم شامل حال ما بشود. خانه ما محل تربیت نوکر برای اباعبدالله باشد و خود ما هم همه رفتارهایمان تجلی نوکری اهل بیت باشد.
وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه شصت و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتادم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...