ملکوت خانه، ازدواج و خانواده
لزوم تقسیم وظیفه در خانواده
لطافت در زندگی علامه طباطبایی ره
مراقب مار و پلهها در زندگی باشیم
رعایت خطوط قرمز خدا در خانواده
درخواستی از اهالی رسانه
حقالناس نسبت به نسل آینده
راهکاری برای گرفتن انرژی زائد جوانان
ارزش زن به چیست؟
معنای ازدواج زود
معنای زوجیت حقیقی و زوجیت اعتباری
ابدیت حضرت آدم و حضرت حوا علیهماالسلام
تفاوت نفس و روح
امتحان خدا به هنگام انتخاب همسر
ازدواجی از جنس ملکوت
تفاوت همسر بهشتی و حورالعین
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین.»
زمانی که این بحث ضبط میشود و اگر احیاناً کسی این بحث را گوش میدهد، متوجه میشود که این بیشترین حق در تعلیم است. اگر هستی، بمان تا اگر نوری در قرب و با توست، با همین برسی.
بحث بعدی کتاب، بحث ازدواج، رحم و ... است که خب باز نسبت به بحثهای نزدیک به مرگ، یک بحث منحصربهفردی است. من یادم میآید در تجربههای نزدیک به مرگ، دیده و برنامههای تلویزیونی ماه مبارک رمضان را که سری به آن زدم، تقریباً آخرش الان دیدم، آنجا هم ندیده بودم. آنجا نهایتاً بحث مادر از این موارد شهدا، حضور مادرش سبب این میشد که شیاطین از آن بحث خیلی مانور بدهند و اشاراتی که گرههای ذهنی را برطرف میکرد. آن شهید شیاطین را دیده بود، وقتی که میخواست از اینجا برود و هنوز مادرش زنده بود. هر وقت تمثّل مادر او حاضر میشد، این شیاطین دوروبر او را میگرفتند. رحمت حق تعالی به جایی میرسید که رحمت مادر، دعای مادر، این شیاطین را دور میکرد. آنجا فقط بود نقش مادر. جاهای دیگر فقط اینطور بود که مثلاً گفت که من احساس کردم اگر بروم، فهمیدم که مادرم پیر است، بچهها مادرم اینها، بالاخره اثراتی هست ولی این پیوند با مادر، پیوند با دیگر اعضا نسبت به ملکوت و آن وجود برزخی و حضور به چه نحوی است؟ معمولاً گفته میشود خب تو روابط ما که خیلی مطالب عالی اینجا داریم و ملکوت ازدواج و خانواده، یکی از بحثهای بسیار جذاب و عالی است. از آن بحثهایی است که حالا ما توی «سه دقیقه در قیامت» سعی کردیم تا جایی که میشود بالاخره کمی پخت و پز موضوعات را انجام دهیم و کمی بیشتر در مورد صدقه و یکمی بیشتر صحبت کنیم و خمس و سیگار و اینها. جلسهی صحبت کردیم مثل بخش «آنسوی مرگ». نمیخواستیم باشد که بحث جویدهجویده و تیزری و بستهبندی ساندویچی و اینها، که خب البته من ذائقهی خودم اصلاً به این اتلاف وقت و سرگرمی است. فقط ۵ دقیقه مطالب رگباری گفته بشود و هیچکدامش نه تحلیل بشود، نه توضیح داده، یک حجم وسیع همین مطلب فقط کنار هم چیده بشود، هیچی به سرانجام نرسد. اصلاً روش خوبی نیست. اگر کسی به نظرش میرسد خوبی نباشد، معمولاً آدمهایی که اینجوری باشند به نتیجهای نمیرسند، نه تو فضاهای علمی. قشنگ لعاب بینداز، پخت و پز سر و تهش، به قول طلبهها «تصدیقش» خوب جا بیفتد، بعد آدم عبور بکند. این شیوهای بوده که از قدیم در بین علما و حوزهها باب بوده و خیلی هم شیوه درستی است. یک بحث قشنگ جا میانداختند و حل میشد. و برخی از اساتید هم همین. همیشه یک موضوع رو قشنگ جا بینداز، بحث رو حل کن، بعد سفره رو وا کن. یک حجم وسیعی مخاطب فقط سرش گرم بشود به این رنگ و لعابهای مختلف، یک ساعت بنشیند، خیلی خوشش بیاید. وقتی هم میآید بیرون، هیچی.
مربوط به حقالناس و اینها رو اون نیمهی دوم بحث «آنسوی مرگ» با نیمهی اولش متفاوت بود. ما اوایل اون بحث «آنسوی مرگ» میخواستیم چهار پنج جلسه کل اون داستان کتاب را بگوییم و برویم و خب استقبالی که از طرف رفقا شد و شرایط و اقتضائات زمانی که داشتیم، باعث شد که این بحث طول بکشد، سه ماهی شاید بیشتر. بله، اسفند شروع کردیم تا خرداد. به نظرم بیش از سه ماه شاید شد، ۳۹ جلسه بود ولی با مثلاً هفتهای سه جلسه. اینم قبلاً عرض کردم. بحثهای «آنسوی مرگ» چون معمولاً عزیزان بعد از اون جلسات گوش داده بودند، گوش کرده بودند «۳ دقیقه در قیامت» حوصلهها سر. «سه دقیقه در قیامت» آرام آرام از مهر پارسال شروع کردیم. الان ۹ ماه است که بحث ادامه داشته و هنوزم ادامه دارد. بحث یکی دو ماه دیگر زمانی بحث داشته باشد. اینم اگر بستهبندی مثلاً همه رو یکجا گوش میدادند، همان حس و حال «آنسوی مرگ» را پیدا میکردند. آرام آرام هی همیشه این اصرار بود که آقا زود بخوان و تند برو. اون کتاب هم تقریباً همین حالت اون زمانش حالا کمی متفاوت بود، فضای جلسه متفاوت بود. یعنی اگر آنجا هم امکان یک ساعت و نیم صحبت میکردیم و بیشتر. بالاخره شرایط متفاوتی تو بحث بود. آنجا نیمهی دومش یکمی مباحث بیشتر توضیح دادیم، نیمهی اولش خیلی سریع رد شدیم. بحثهای مربوط به شیطان و اینها را اصلاً تقریباً اصلاً مانور ندادیم ولی بحث حقالناس و بحثهای یکمی توضیح. اینجا سعی کردیم که بیشتر توضیح شیطان رو دیگر نرسیدیم مجدد بحث کنیم ولی ملائکه را چهار پنج جلسه صحبت کردیم. شیطان را هم شاید باز در موردش صحبت.
یکی از اون بحثهایی که خیلی دوست دارم اگر خدای متعال توفیق دهد که این مفصل طی ۱۰ ۱۵ جلسه روش کار بشود، همین بحث ملکوت خانه است. ملکوت خانه و خانواده، اینکه مثلاً زن و شوهر وقتی به هم نگاه میکنند در ملکوت این دو تا چه اتفافاتی میافتد؟ دست همدیگر رو میگیرند، صیغهی عقد وقتی میخوانند، هم لبخند میزنند. یک خانم یک لیوان آب وقتی میآورد، تو روایت دارد چه گرفتاریهای برزخی از او برطرف میشود. یا دَرِ جهنم به رویش بسته میشود با محبت. خیلی روایت. اگر یک چیزی را تو خانه جابجا بکند و قصدش این است که خانهی شوهرش رو رسیدگی بکند، این خانه رو مرتب کنه، یک لیوان رو برمیدارد از روی میز، یک ظرف میشورد، یک لباس رو میاندازد تو ماشین لباسشویی و ... اینجا دارد که خدای متعال به او نظر رحمت میکند و اگر خدا به کسی نظر رحمت بکند، دیگر او را عذاب نمیکند. و اینم که معمولاً برزخ خانمها گشایش بیشتری دارد، زودتر کارشون راه میافتد، معمولاً به خاطر همین خدماتی تو خانه انجام میدهند، به خاطر این تلاشهایی که عمدتاً خانمها، خصوصاً بین ما تو کشور ما، چون فرهنگ الحمدلله این رفتارها. البته فرهنگ مهاجم و مقابل خیلی سعی دارد که صحبت فرهنگی فمینیستی چه تلاشی دارد و چه صدماتی دارد. ولی اون شاکلهی کلی خانه و خانواده و اینها هنوز بین ما. نمیخواهم بگویم که افتخار برای یک زن. خب خوبه دیگه، زنها رو تو خانهی «کُلفت» کردید! بعد هم هی با این شعار این شکلی و ملکوت دارد و ثواب دارد و اینها "کلاه" اینها آقای وظیفه به کار کردن، کمک و برای اونها هم هست. حالا روایات عجیب و غریب هم آنور داریم، انشاءالله شاید تو این جلسه، جلسه اشاره بکنم و این سوسن کارخانهای اینجوری نیستش که برای زن نوشتند و مثلاً زن موظف. تقسیم کار ممکنه توی شرایطی اینجور بشود که زن کار بیرون خانه را به عهده بگیرد و مرد کار داخل. پیغمبر اکرم اولی که امیرالمومنین ازدواج کردند به اینها گفتند: «ببینید، یک سری کارها بیرون خانه است، داخلی و انتخاب. نکته اینجاست: انتخاب بکنید. ببینید کدومتان میخواهد کدام را برعهده بگیرد.» اصل این تقسیم وظیفه هست و اینی هم که پیغمبر اکرم فرمودند، یعنی از جهت عقلی و به قول طلبهها «ثبوتی» حالا اثباتیاش نه، از جهت ثبوتی یعنی در عالم ذهن، در عالم فرض ممکن بود که حضرت زهرا کارهای بیرون خونه رو به عهده بگیرد و امیرالمومنین کارهای داخل خونه رو. این ممکن بود ولی واگذار کردند به پیغمبر اکرم و پیغمبر فرمودند: «به نظر من کارهای داخل با حضرت زهرا و کارهای بیرون خانه با حضرت زهرا.» سجدهی شکر کردند و خوشحال شدند. فرمودند که: «خدا را شکر میکنم که پدرم این آب کشیدن برای شترها را از گردن من برداشت که من شتر بیرون ببرم و این را بهش آب بدهم و ظرفهای سنگین.» کارهای بیرون معمولاً با آقایون است و کارهای داخل خونه. اون موقع کارهای داخل خونه هم به نسبت الان خیلی بیشتر بود. و البته کار خونه اسمش کار، کارِ خانه، قطعاً از کار بیرونه.
شما یک کیلومتر شمار ببندید به دست آقا، به پای آقا، تو جیبش بگذارید، هرچی! گوشیش نصب، یک کیلومتر شمار بگذارید تو جیب اون خانم، گوشی خانم و همراهش. صبح تا شب که دارد کار میکند. و از این چیزایی هم که کالریسوز و نمیدانم فلان و اینها رو حساب میکند، از اونا داشته باشید، ببینید. یک مرد که مثلاً میرود اداره یا میرود بانک، پشت باجه مینشیند و کار ارباب رجوع رو انجام میدهد، این بیشتر کار میکند؟ فعالیت بدنی دارد و حرکت دارد در شبانهروز؟ یا خانم؟ یک خانم که مثلاً یک بچه دارد، البته یک بچه فعالیت خیلی بیشتر نسبت به دو بچه. معمولاً تصور به این است که هرچی بچهها بیشتر میشود، کار خانم سختتر میشود. کاملاً. هرچی بچهها بیشتر میشود، این رو من از نوجوانی میدانستم، یعنی از محققین شنیده بودم. الان با سه تا بچه خودم تجربه کردم. تک فرزند بودم، عیناً دیدم که تربیت یک بچه و وقتی پدر و مادر انرژیای که بسوزند، هزینههایی که حتی باید بکنند برای شخص او مربوط به او به مراتب بیشتر است. دو تا بچه، بچهی سوم دیگر عملاً شما ... ما که اینجوری بودیم. حالا اینم مظلومیت بچهی سومه. لباسهای اون دو تا رو که میدهی بهش، وسایل اسباببازی، لباس اسباببازی، رختخواب منحصربهفردی ندارد. نه کمد منحصربهفرد دارد. اون اولیه کمد میخری، حالا دومی نهایتاً مثلاً یک کمدچهای، یک چیز کوچولو مثلاً تنگش میاندازد. به سومی که میرسد، میگوید: «همین دو تا دارن، استفاده کن.» پنجمی اگر برسد، اون اولی هم مثلاً ازدواج کند برود، که دیگر این چهارم، بندگان خدا از طفیلی هرچی که از اون مانده، از اون اولی. سرمایهاَم این است که این خانم فعالیتش به مراتب بیشتر است تو خانه نسبت به اون آقایی که از خانه بیرونه. ولی به اسم اینکه خانمها باید نقش داشته باشند، اجتماع را بکنند و از فعالیت اجتماعی محروم. متأسفانه وارد فضاهای دیگری شدند. الان خیلی تو اون فضا نمیخواهم وارد بشوم. در مورد اینها صحبت کردم، بیش از اینها هم جا دارد صحبت میشود. چون هنوز فرهنگ جامعهی ما با این مطالب بیگانه است، خصوصاً ما صبح تا شب در تهاجم دائمی هستیم و یک جنگ تمام عیار نسبت به خانه و فرهنگ و خصوصاً نسبت به اینکه خانم نقش و هویت اصلی خودش را خارج. سرمایهاَم این است که اینها هر کدام یک "مل و مام" (کنایه از وظیفه و مسئولیت) ما کار نداریم به اینکه مثلاً الان شما میخواهید اینها رو تو خونه نگه دارید و اینها که با این توضیح که عرض کردم معلوم میشود که کار خانم تو خونه بیشتر است و آقایون هم باید محبت بکنند. آقایون هم فکر نکنند که این خانم «کُلفت» است و تقسیم کار باید باشد. اگرم این خانم تو خونه کاری میکند، اولاً از محبت خودش و دلسوزی و احساس مسئولیت وظیفه به عهده گرفته. ثانیاً بر این اساس که آقا قرار است بیرون خونه کار کند. اگر من تو خونه ماندم، کسی مثل بنده که معمولاً الان تو این وضعیت بیشتر تو خانه است و حالا اینها تذکر به خودم دارم بلند بلند میگویم. هرچند این حرفها معمولاً آقایون خوششان نمیآید که... ولی یک کسی مثل بنده تو خانه است و الان خیلی فعالیت بیرون از خانه و اینها ندارد. این ذهنیت باشد که من بیرون خانه است و خانم. الان که تو خانهام دیگر این الان دیگر تقسیم کارش داخل خانه است، کار دو نفری با هم کارهای تو خونه رو انجام میدهند. اون تقسیم کاری که خانم تو خونه، آقا بیرون، مال وقتی است که آقا بیرون میرود. یک وقت این آقا کارش یکجوری است که مثلاً کارهای گرافیکی میکند، این شکلی است. محقق، نویسنده، این تو خانه است بیشتر.
خب حالا یک وقت مثل علامهی طباطبایی وقتی همسرشان از دنیا رفته بود، علامه گریه میکردند و یک سکتهی خفیفی هم کردند. مرحوم آیتالله امینی به ایشان گفته بودند: «آقا، شما تفسیر سورهی قیامت به ما گفتی، این تعلقات رو باید گذاشت کنار. تعجب میکنیم شما خودتان همسرتون از دست رفته، پریشان هستید.» ایشون فرموده بود که: «من اگر المیزان نوشتم، به برکت این زن بود. شما نمیدانید زن من کی بود. ساعت یک بار یک چایی کمرنگ میآمد کنار من، یکجوری رفت و آمد میکرد که من یکهو نگاه میافتاد به چایی که این چایی رو میزه و نمیفهمیدم کی آمد؟ کی رفت؟» که رشتهی افکارش به هم نخورد. کلامی، بالاخره وقت یک نفر آدم ۲۰ جلد کتاب رو نوشتن. اون المیزانی هم که نوشتن، بعد از این بود که دکترا ایشان را منع کردند از مطالعه. ایشان دیدند دیگر نمیتوانند مطالعه کنند، نشستند المیزان را نوشتند. نقطههاش رو نمیگذاشتند که چند باری توضیح دادم. گفته بودند که: «هر ورق ۲۰ ثانیه وقت میگیرد نقطهها را گذاشتن. دم چاپ بازبینی کنم.» آنجا آنقدر با وسواس روی وقت کار میکرد.
ایشان میفرمود: «خانم من میآمد این یقهی منو چک میکرد. میگفت: «شما اصلاً کار به من مطالعاتت، کن. چرک شده، یکمی یقه کثیف شده.» پیراهن منو بدون اینکه من حواسم پرت باشد، میگفت: «شما فقط دست را بیاور.» لباس رو عوض میکرد. لباس دیگر تن من میکرد، میبرد میشست.» و ایشان فرمودند: «حالا ۸ تا فرزندشون هم فقط اون اوایل به دنیا میآمدند و از دنیا میرفتند.» همسر علامه که سید محمد قاضی، همسر ایشون - چون همسر علامه هم نسبت فامیلی داشت با علامه، خود علامه هم که پسرعموی قاضی بودند - یعنی همسر علامه نسبت پیدا میکرد، «دختر عمو» میشد با مرحوم سید محمد قاضی. قبل از اینکه محمد علامه مطرح بکنند که: «خانم ما باردار شده.» قاضی یک وقت منزل اینها که بودند، خانم ایشون هم میگوید: «من خیلی خجالت کشیدم.» همسر علامه میگویند که: «آقا رو کرده، فرمودند که عموزاده، غصهی این بچه برای شما میماند.» باردار بودم. سید محمدحسین هم خبر نداشت، یعنی خود علامه خبر نداشت. علامه خجالت کشیدم که قاضی به من فرمودند. فرمودند: «فقط اسمش رو عبدالباقی بگذارید.» اثر اسم روی فرزند. معلوم میشود که خود ملکوت اون اسم نگه میدارد بچه رو. بچهی نهمی بود که باردار شده بود، همسر علامه. عبدالباقی گذاشتند و این آقازادهمان شد مهندس عبدالرضا طباطبایی که تا همین اواخر، سال پیش زنده، به رحمت خدا رفتند و بعد از اون هم که دیگر فرزندان دیگری از مرحوم علامه.
اون محبتها و لطافتها. چند وقت پیش میخواندم خیلی برایم جالب بود اینها. چقدر واقعاً زندگی با اینها شیرین بود. حالا این بخش معمولاً نقل شده که علامه چقدر به همسرشان تعلق. آنور هم شاید نشنیده باشیم، اینور هم قشنگه. حالا خود بنده تا حالا نگفتهام. اولین بار چون تازگی مواجه شدم.
یکی از دختران مرحوم علامه، نجمهسادات، ایشان شبی که میخواست عروس بشود، خیلی ناراحت بود که دارد از این خانه میرود. بالاخره اون خانه با اون پدر و با این مادر که همسر علامه از اولیای الهی بود، طیالارض داشت، مقاماتی داشت. به مادرش میگوید که: «من نمیروم.» شما با من؟ همسر علامه با درشکه سوار میشود، با دخترشون میرود در منزل. دیگر جلوی در خانه که میرسند، این دخترش رو راهی میکنند و با اصرار میفرستنش که برود. اونم دیگر میرود تو خونه و دیگر با همسرش. همسر علامه برمیگردند، میآیند تو منزل. میبینند که مرحوم علامه، «رضوانالله تعالی علیه»، کنار یک کمد کوچکی که کمد دخترشون بود، کمد نجمه، نشسته، دارد گریه میکند. دیدم که حالا اون چشمای درشت و نازنین علامه. انشاءالله در هزینهی قدس به یاد ما یک نظر رحمتی هم به ما. میگوید که: «گفتم که آقا، شما گریه میکنی؟» برنامه اشاره کرد به کمد. گفتم: «کمد نجمه.» این کمد نجمه است. «دلشون تنگ شده برای دختر راهی کردن.» این عواطف و این علاقهها، این زندگی حاکم بوده. خب، اون انسانی که به غیر خدا توجه ندارد و از جوانی مجرد بوده، در مراتب عالی، اینجور تو خانه این محبت با دخترش است که حالا دختران علامه چیزهای عجیب و غریبی نقل از روحیات علامه در منزل، محبتها و صبر. هر کتابی، هر جزوه، هر مقاله، هر پستی، هرچی گیرم بیاید از مرحوم علامه میبلعم. احساس میکنم خدای متعال یکی از افاضاتش که به این نسل اجازه داده، یکم ملکوت رو در سیرهی علامهی طباطبایی بفهمیم. چه جور باید زندگی کنیم؟ بفهمیم انسان یعنی چی؟ آدمیزاد، آدمی که قرآن و عترت تربیت میکند، چه شکلی است؟ اگر بخواهیم با رسم شکل توضیح بدهیم، آدمی که قرآن تربیت میکند از علامه طباطبایی و حضرت امام. این دو نفر که واقعاً سر و ته دو تا انسان تربیت شدهی امام زمان، امام زمان، محصول ساختن. خیلی بزرگان دیگر هم باز از جهات دیگر، ولی این دو بزرگوار خیلی چون با جزئیات هم در آثارشان قابل رؤیتاند مطالب و هم در سیرشان خیلی بیش از خیلی از آقایون مطالب. سرمایهی این است که این محبت همسر بوده، مرحوم علامه، این نسبت و این ارتباطی بوده که تو خونه بود.
حالا عرضم این است که، یک وقتی یک کسی مثل علّامهی طباطبایی در منزل و همسر ایشان با عشق و علاقه دارد کار میکند، آن حسابش جداست. مثل بنده است، میخورَند و میخوابَند و پا میشوند و حالا مثلاً تلویزیون، نصف وقتمان هم توی گوشی و تبلت و فلان و این حرفها. و آن خانم باید هم بشورَد و هم بسابَد و هم به روبه (کنایه از بچهداری) و هم بچهداری. تذکر و تلنگر به خودم عرض میکنم: «این انصافش نیست.» و آنهایی که در مورد فضیلت همسرداری و اینها گفته میشود، اگر قرار است از تویش آقایون اینجور سوءاستفاده بکنَند، این حرفها را اصلاً شنیدنش برای آقایون جایز نیست. پس ما به خانمها داریم میگوییم، هم به آقایون. هم به خانمها.
اینها ملکوتی است که ما تو زندگی در معاشرت داریم، نصیبمان میشود و تک تک این محبتها و این کارهای ریز و کوچکی که تو خانه، در خانواده شکل میگیرد، ملکوت دارد و برزخ دارد. و دوباره برمیگردم به همان عرض و خانمها چون معمولاً تو فرهنگ ما، الحمدلله این سالم مانده است، این فرهنگ محبت در خانه، فعالیت در خانه، آشپزی میکنند با افتخار، رسیدگی میکنند به کارهای فرزند. تو غرب بعضی جاها اینجور نیست. البته الان یک موج جدیدی است، چند سالی است در شکل، خصوصاً در بلژیک و هلند، این دو تا کشور پیشرو توی این موج دارند برمیگردند به خانواده و دوباره دارد فرهنگ میشود، مثلاً ۵ تا بچه، ۶ تا بچه. عقبماندههای داخلی رو اینا نگاه نکنید که میگویند مثلاً سگ بیاوریم به جای بچه. اینها ۲۰۰ سال از تاریخ عقباند، ۱۰۰ سال ۲۰۰ سال. اینها عقبماندههای ذهنی و سیاسی و تاریخیاند. و الان تو خود غرب هم دیگر این حرفها رو کسی اعتنا نمیکند. الان خود غرب دارد برمیگردد به خانواده، دارد برمیگردد به ازدواج. بعضی از این سلبریتیها را تازگی دیدم که بعضیهاشون گفته بودند و جالب بود که یکیشون گفته بود: «اگر برگردم به ۲۰ سالگی، ازدواج میکنم.» یکی از این خانم بازیگرها و چهار تا بچه میآورد. برگردم ۲۰ سالگی! دارم میفهمم، اونی که با فطرت.
حالا ملکوت که هیچی! همین زندگیمون، همین همین حسرت دارد میشود برای بعضیها. برای بعضی البته آرزو که مثل اینها زندگی بکنند. ولی خودمون که اینجوری زندگی کردیم، میفهمیم که اون زندگی، لذت دنیاییاش رو همونی دارد که زود ازدواج کرده، ۲۰ سالگی ازدواج کرده، ۳۰ سالگی مثلاً چهار تا بچه دارد و اون محبت و صمیمیت و عشق و علاقه و رنگ و نوری که تو اون خونه، تو اون خانهای که برای گربهاش مرثیه سرایی میکند و سگش وقتی میمیرد، دو ژلهی سرم (کنایه از پولدار بودن) و اینها. اون خونه محبت و رنگ و لعاب نیست. سرمایهاَم این است که تو این فرهنگی که ما داریم، خانمها به ملکوت نزدیکترند و گرفتاریهای برزخیشان از این جهات، از این جهات. حالا یک وقتی اینجا هرچی کاسبی میشود، مثلاً ممکنه با غیبت و اینها بعضی خانمها از دست بدهند. حالا بالاخره آنور هم یک فضایی است که تو فضای گفتگو و حرف زدن اینم تو روایت ما که معمولاً آسیب خانمها در حرف زدن و حکم کلی صادر کردن، سریع حکم کلی. خانم برگردد به آقا بگوید که: «من تو خونهی تو هیچ خیری ندیدم.» هرچی کار کرده، همه اعمالش، یک لیوان جابجا میکرد، اون ملکوت عجیب و غریب و اینها، همهی اینها هبهی عملش از بین رفت. هرچی که داشت، هرچی لباس شست و هرچی تا حالا کار کرد و این، یک کلمه نابودش کرد.
یک خانمی رفقای ما پیام داده بود، حالا ما که اصلاً اینها به واسطههاست دیگر. به ما که... بعد فرستاده بودند رفقا. اون خانم گفته بود که مثلاً یک پیام داده بود که: «به فلانی بگید مثلاً سوال ما را جواب بده.» این رفقای ما حالا سرشون شلوغ بود و اینها، یکمی تأخیر شده بود و طول کشیده بود تا جواب بدهند. اون خانم دیده بود که مثلاً این پیام «دیده شده» و جواب داده نشده. یکی دو روز گذشته بود. بعد برگشته بود و توهین کرده بود. بعد گفته بود که: «تو هم مثل بقیه فقط شعار. فقط حرف. زن رو برای کُلفتّی میخواهیم. برای نمیدانم چیچی میخواهیم.» من نفهمیدم این پاسخ ندادن پیام، چه شکلی اینها کشف میشود؟ الان در ژاپن تیمهای تحقیقاتی روی این کار میکنند. چه شکلی وقتی یک پیامی "خوانده شده" و "جواب داده نشده"، از این کشف میشود که زن کُلفتّی میخواهد؟ اونی که پیام را خوانده و جواب نداده، واسطه خوانده، واسطه خوانده و میرسانده، نرسانده. اونی که و بهش میرسیده، اون زنه برای کُلفتّی و حمّالی و اینها میخواهد، همش هم شعار و... و بنده که حلال کردم اون بنده خدا رو. دیگر از وقتمان، بحث عفو مطرح کردیم، دیگر نمیتوانیم نبخشیم. از خدا میخواهیم که... ولی دلم سوخت، هم به حال همان خانم عزیز و بزرگوار، هم به حال همسر و فرزند. اگر اینجور حرف کلی و اینها، خیلی اون زندگی، زندگی مردم لابد محبت میکند، و قضاوتی نداریم ولی معمولاً این شکلی است که اگر خانم اینجوری حکم کلی میکند، محبتهای آقا هم سریع نادیده. ذرهای اگر کوتاهی یک جا باشد، این بزرگ میشود، صد تا محبتش کوچک میشود. اینها بالاخره آفتهایی است که معمولاً خانمها بهش مبتلا میشوند. مبتلا بشند، در خانمها بیشتر. همانجور که ملکوت صاف و ساده با خود اون شیر دادن که فرمود: «هر جرعه شیری که این خانم به بچه میدهد، انگار به همان جرعه شیر ثواب آزاد کردن بردهای از نسل حضرت اسماعیل به هر جرعه شیری که اون بچه میخورد، همچین ثوابی.» یعنی یک خانم یک بچه بگذارد دو سال شیر بدهد، بار ملکوتیاش را بسته است. تو این دوران که روایاتش را خواندیم: «از اوّل بارداری تا وقتی بچه را از شیر میگیرد، هر وقتش از دنیا برود، این خانم شهید است. مقام شهید به او میدهند. نظر میکند وجه الله، اینها همه شامل حال او میشود.»
خب، این ملکوت صاف و ساده و رایگان که خدای متعال بهشت مفت. که: «بهشت زیر پای مادران است.» از آنور هم یک راههایی که مثل مار و پله است دیگر. مار و پله، یک شیش میآوری و یک نردبان میآوری از پله مثلاً ۱۲ میرود پله ۸۰. از آنور هم یک مار گنده بغلِ دو تا پله جلوترش است. از پله ۸۲ میآورد پله ۵. خانمها این مار و پله، این شکلی زیاد. یعنی چه میدانم؟ مثلاً زایمان، یک شیر دادن به بچه، این یک نردبان میبرد اون بالابالا. یک دانم حرف نسنجیده و احساسی و هیجانی به شوهر که: «تو اَلَی و تو بَلَی و مادرت اینجوری است و اصلاً خانوادتاً این شکلی هستید و اینها.» این کلمه خانواده! اکثر جهنمیان، بنده جهنمیهای «خانوادتأ!» همین یک کلمه که میآید، چند هزار سالِ آدم، برزخ گرفت. «شما خانوادتاً اینجوری...» چون میگویند: «تک تک اثبات کن. خواهر کوچیکه رو هم اثبات کن. عمّه بزرگشون، اون عمّهشون که از دنیا رفته، همه اینها رو باید اثبات کنی.» گفتی: «خانوادتأ!» یک کلمه «خانوادتأ!» میآید، هرچی زایمان و چه میدانم شیر دادن و پخت و پز و لباس شستن و هرچی بود، شست، برد بالا. بالاخره این مار و پلهی برزخ خانمهاست. آقایون هم البته دست کمی ندارند. حالا اونها بله، مثلاً اون عرقی که میریزند در کسب پول، اون مجاهدت. اون عرق رو تو روایت دارد از شهید کمتر. فرمود: «عرقی که مرد میریزد برای اینکه درآمدی پیدا کند و نانی برای همسرش بیاورد، این از اون مجاهدت و خونی که شهید در معرکه ریخته، بیشتر است.» مساوی است. تو بعضی روایات دارد که: «بیشتر است.» یعنی ترجیح دارد. خدای متعال این رو ترجیح میدهد به اون برای امنیت و حفظ کیان خانواده. این هم رفته برای امنیت خانوادهاش، امنیت اخلاقی خانواده، برای حفظ کیان خانواده. اثر کدامش بیشتر است در حفظ کیان خانواده؟ اثر این تلاشی که این مرد دارد میکند برای رزق حلال، بیشتر از اون تلاشی است که رزمنده. البته خب، نیت شرط است، اون اخلاصش. و بعدشم عرض کردم بیایند، این خدای نکرده دستی بلند بکند روی زن که خیلی بد است. تو فرهنگ ما خیلی باید مذمت بشود این کار. یک کلمه حرف که متأسفانه خیلی رایج است. حتی در خانوادههای مسلمانی که اهل نماز و یک سری تقیّد، توهین به دل شکستن از همسر.
یک خانمی پیام داده بودند که من تعجب میکنم از این پیامها داریم. حالا بنده خیلی اشاره نمیکنم که به صورت مستقیم نباشه. زیاد هم هست. کسی به همدیگر گمان پیدا نکنه. ولی از این پیامها زیاد داریم که مثلاً خانمها مینالند، میگویند که: «ما ماندیم. شوهرمون از ۲۴ ساعت، ۱۸ ساعت است صحبتهای فلانی رو گوش میده. بیرون تو راه دارد گوش میدهد، تو خونه میآید گوش میدهد، صبح دارد گوش میدهد، شب گوش میدهد. میخوابه.» و بداخلاق هم به قول خواهری نوشته بود: «من تعجب میکنم. چطور میشود فلانی حرفهای فلانی رو مثلاً گوش میدهد و دل میسوزاند و دلشکن میشود؟» خیلی بنده ترسیدم از جانب خودم. از خدا میخواهم که هم بنده را نجات بدهد از... میخواهیم دل کسی رو نسوزانیم. هم عزیزانی که حالا به نحوی محبت دارند و این بحثها رو پیگیری میکنند. اینها خط قرمز خداست. «شکستن دل» است. آیت الله وصیت مرحوم قاضی بود. یکی ...: «مبادا دلی را بشکنی. تا توانی دلی به دست آور.» دل شکستن، هنر مبادا. وصیتهای اون جز ۱۰ ۱۲ موردی است که آقا قاضی به نحو خاص بهش اشاره کردند. اون عارف بینظیر به این مسئله که: «آقا، حواسمون باشد دل کسی رو...» بله، این همه محبت، این همه سرویس طلا میخرد این آقا، عرق میریزد صبح تا شب. بعضی مشاغل خب سختتر است. الان خیلی از آقایون درگیر رانندگیاند حالا یا اسنپ یا تاکسی، آژانس، هر جایی، تو این گرما و تو این سختیها، با این کرونا، با این سروکله زدنها و با این ترافیکها، این همه زحمت، خدای نکرده آخرش بخواهد یک کلمه تند نسبت به همسر و دل شکستن و توهین باشد. زبانم لال دست بلند کردن. خدا نکرده. در این مملکت و بین این مردم اصلاً اینجور چیزی که مرد به ذهنش بیاید که بخواهد دست بلند کند رو... به ذهنش پناه. مردی بخواهد به ذهنش بیاید که اینم میسوزد. خب این بحث خانواده رو از اون. انشاءالله خدا توفیق بدهد و بتوانیم بیشتر در موردش صحبت کنیم و عرضم اینکه این جلسات بااینکه بیشتر صحبت کردیم ولی بحث ازدواج اونی که میخواهیم و میماند، قطعاً مباحثی ازش، بحث زیادی ازش. شاید یک فرصتی، خدا اگر بکند، در مورد ازدواج، ابعاد مختلفش هم بحثهای مربوط به ملکوتش، مربوط به آدابش، قواعدش. بحثهایی که مثل بحثهای مهمانی که داشتیم تو بحث جزئیاتش وارد شدیم و خیلی مثالهای جزئی رو گفتیم. شاید یک وقت در مورد ازدواج، نحوهی حرف زدن با همسر، نحوهی حرف زدن با مادر همسر، پدر همسر، خانوادهی همسر، نحوهی تعامل با همسر جلو خانوادهاش، نحوهی تعامل با خانواده خودم جلوی همسر. اینها همش نیاز به آموزش دارد و باید جزئیاتش مطرح شود و خیلی از این جهت ما عقبایم و ضعف فرهنگی جدی داریم.
صداوسیما هم بنده از آرزوهایم این است که یک سریال بسازند و چهار تا از اینها رو تو سریال یاد بدهند. حسرت ما به گور خواهیم برد که یک سریال ... این فقط هدف و رسالت این سریال. حالا رفقای صداوسیمایی هم الحمدلله این پیامی داریم از تهیهکنندهها و کارگردانها و رفقای دیگری که در جاهای مختلف صدا و سیما مشغولاند. این به عنوان درخواست محضر عزیزانی که، داریم بحث یک سریال اقتصادی شما ما ۹ سال است جنگ اقتصادی داریم، یک سریال نساختید که مردم یاد بگیرند چه شکلی سرمایهگذاری کنند، تو بورس چه شکلی وارد بشوند، تولید چه شکلی بکنند، بنگاههای زودبازده، فعالیت اقتصادی، مشارکت خانوادگی. یک دو کلمه از اینها. شما ۹ سال ما تو جنگیم، جنگم هستش که رزمندهی این جنگ مردمه. یک کلمه شما یاد ندادید به مردم.
یک سریال ما این همه سریال مزخرف بیمحتوا دارد ساخته میشود که امسال دیگر ملت دست میانداختند. سریالی که برای ماه رمضان ساخته شده بود. سریالی که ۱۷ سال پیش ساخته بودند و فلان شبکه داشت نشان میداد، از سریالی که امسال ساختند و در پیک ساعت تلویزیون و تماشای تلویزیون داشت از شبکهی یک پخش میشد، اونی که ۱۷ سال پیش ساخته بیشتر تماشاگر داشت تا اینی که امسال. به قهقرا! یعنی سریال ۱۷ سال پیش که همه دیدند، الان باز جذاب است. این درد است. اینها واقعاً به حقالناس است. اینها واقعاً یک وقتی بنده در مورد یکی از سریالهایی که نوروز ساخته شد، مفصل موضع گرفتم. دادم: «نه، حقالناس است واقعاً.» دو کلمه حرف حساب، بله. انواع و اقسام اینکه: «باباتو چه شکلی بزنی و چه میدانم...» اینها رو یاد میدهند تو سریال که: «بابات اگه با زن دوم اومده بود...» البته خواب دیده ولی بالاخره کتکه رو بابا خورد توی اون سریال و تا جزئیات دیگر که احیاناً اگر بویی از این آمد که آقاِ خانه احیاناً شاید مثلاً پای همسر دیگری در میان باشد، ۱۰۰ روش برای قلع و قمع او و طلاق تو سریال ما، الحمدلله، دارد تدریس میشود صبح تا شب که اگر بویی از این میآید که دارد میرود سمت یک خانم دیگر، از چه کانالهای قانونی و غیرقانونی باید وارد بشوی و آچشش (کنایه از بستهبندی) بکنی، بیندازی بیرون. قشنگ آموزش!
ولی دو کلمه یاد بدهیم که: «بابا، این دوران عقد، دوران پرخطری است. ۵ سال اوّل زندگی معمولاً ۸۰-۹۰ درصد طلاقها در ۵ سال اوّل است.» دوران بسیار پرمخاطره و خطرناکی است. خصوصاً اگر این ۵ سال بخش عمده دوران عقد بگذرد. عقدهای طولانی. عقدی که از یک سال دو سال بیشتر میشود، یعنی مثلاً اگه عقد به سال سوم وارد شد، معمولاً دیگر طلاقها تو بخش. این آموزش میخواهد. این دختر جوان، این پسر جوان. نه مدرسه بهش یاد دادند، نه دانشگاه بهش یاد داده، نه سریال واسش ساختند، نه کتاب براش. کی مسئول این؟ اینها حقالناس نیست؟ دیدم یک عزیزی یک وقت پیام داده بودند به ما، خیلی هم پیام خوبی بود. خیلی خوشم آمد. که: «فلانی، تو در مورد حقالناس گفتی و الحمدلله تو جامعه به خدا، به امام زمان یکمی حرفها مطرح شد و مردم با دلهای پاکی که داشتند، یکمی حرفها رو هضم کردند و بحث حقالناس در این دو سال اخیر جدی گرفته شد. بگو که حقالناس فقط اونها نیست. حقالناس همین است که الان ما آمارمان دارد تو بحث سن و سال میرود بالا و گفتند: ۲۰-۳۰ سال بعد ایران پیرترین کشور منطقه است.» اینم حقالناس است. حقالناس نسبت به نسلهای بعدیه. اینی که ما میتوانیم بچه بیاوریم و نمیآوریم. حالا بحث سقط جنین یک طرف، که در سقط آمار عجیب و غریب و وحشتناکی داریم. یک وقتی هم عرض کردم، ما آمار سقط جنینمان در روز معادل سقوط ۸ هواپیماست. اگه ما ماهی یک دونه هواپیمامون سقوط بکند چه کار میکنیم؟ ۵۰ تا وزیر. اصلاً یک دولت، یک کابینه رو میشود نابود کرد. یک دور مجلسیها رو میزنیم، میکوبیم، از نو میسازیم که ماهی یک دونه هواپیما سقوط کند! ما روزی ۸ هواپیما سقوطمان معادل سقط جنین است. اینها کار کیست؟ چقدر بیمحتواست بحث سقط جنین. مرگ گفتیم. دهها بلکه میشود گفت صدها پیام در مورد خانمهایی که میگفتند: «ما نمیدانستیم.» و آنقدر حق به... و این «کشتن» ابتداییات رو نگفتیم. خب، این بنده خدا کجا شنیده؟ توی مدرسه شنیده؟ تو دانشگاه شنیده؟ تو تلویزیون شنیده؟ کی اینها رو، کی متولی این؟ چی گفتیم؟ اینها هم حقالناس است.
اینکه ما آمار جمعیتیمان این شکلی است، حقالناس نسل بعدی است. مصرفمان آنقدر بالاست، حقالناس نسل بعدی ماست. ما میخواهیم به یک نسلی این محیط زیست رو تحویل بدهیم، منابع زیرزمینی رو تحویل بدهیم. این سوخت و این گاز و این زغالسنگ و اینها رو بخواهیم تحویل یک نسلی بدهیم که همه رو نسل قبلی بلعیده و خورده و نابود کرده. یک مشت دود دارد تحویل میدهد. یک زمین آلوده دارد تحویل میدهد. هر جا رو گیرش آمده، محیط زیست و فضای سبز، هرچی بوده برداشته، تجاریسازی کرده. زمینهای زراعی را برداشته، نابود کرده، ویلا کرده. اینها حقالناس نسبت به نسلهای بعدی است. این بچه توی شهری به دنیا میآید که کمربند حفاظتی از جهت فضای سبز ندارد. یک پارک ندارد. یک شهر آلوده. هر دم، زمینی که گیر آوردند ۵۰ طبقه ساختند، نور ندارد این بچه. این اکسیژن ندارد. اینها حقالناس است. اینها بخش مهم حقالناس است که کسی ... ای کاش روی اینها کار بشود. سریال یاد بدهند.
خلاصه، این بخش مربوط به خانواده و تشکیل خانه و خانواده، بحث بسیار مهمی است. خدا را شاکریم که این برادر عزیزمان این رو تجربه بهش نشان دادند و منحصربهفرد کردیم کتاب «در قیامت» در واقع در این بخش منحصربهفرد شده. فرهنگ اهلبیت لبریز از معارف است. هیچ جا تو هیچ مکتبی و حتی در هیچ دینی، نه در مسیحیت معارف، نه در یهود، نه در در بین زرتشتیها و این کتابهای مقدس اینها و اینها. یک آقای که خودش رو دکتر میداند، تو کار ترک اعتیاد و اینها بود. خیلی اصرار داشت که با ما صحبت کند. خیر شد برای ما، چون آخرین موردی بود که ما دیگر اجازه دادیم کسی بیاید اینجوری. دیگر مسدود شد کلاً این مسیر. خیلی اصرار کرد. ما فکر کردیم که کار واجبی دارد و اینها. آمد پیام داد و اینها. بعد گفت که: «من مسلمان بودم، فلان و اینها.» عکس پروفایلش رو گذاشته بود: «کردار، گفتار.» گفتش که: «من دارم از اسلام در میآیم. من خوشم نمیآید.» حالا بنده دیر به دیر پیام فکر میکنم مثلاً دو روز بعدش رفته بودم: «چرا جواب نمیدهی؟ فلان.» بعد دیدم خب، ایشان میخواهد یک گفتگوی مفصلی بشود. وقتش هم که ما نداریم. مطالبی هم که ایشان گفتگو گفته بشود، ما همه رو مفصل تو درس کلام و اینها که گفتیم با دانشجوها. همه اینها رو گفتیم در مورد خدا و اسلام و قرآن و انبیا و همه مفصل با استدلال، بحث بیست سی. بهشون عرض کردم که: «شما این بحثها رو لطف کنید گوش بدهید، اگه سوالی بود در خدمتتان هستم.» نه، «من فقط میخواستم ببینم حرفایی که میزنی، عمل میکنی یا نه.» بعد ما و همهی لباسها و همه رو با گرفت صاف کرد. یک توهین مفصلی، تهمتی به همهی ما زد و... که عرض کردم، دیگر صاحب خیر شد که ما کلاً این فضا را مسدود گفتگو نشویم. و برای من خیلی جالب بود، چه اون پروفایل که: «گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک.» یعنی هر سه تا رو ما در این بزرگوار دیدیم که اون دینی که تو داری، من هزار بار ازش بیزارم. یک حرف مهمل بیربط بی سر و ته. گفتار نیک! چقدر گفتار نیک! با همه سه تاست. اصول دین ما اینهاست: پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک. خوب، آخه آدم خوب! تو دو کلمه با من که دارم با محبت باهات صحبت میکنم، با احترام صحبت میکنم، به حریم شخصی خودم راه دادم. چون این حریم شخصی بنده، تو خونت راه نمیدهی. حریم شخصی، حریم شخصی خونهی من، یک وقت میشود فضای مجازی و اصطلاح امروزیها «پیوی» بنده که یکی میآید اونجا گفتگو میکند. یک وقتی میشود در خونهی بنده. خب، طبعاً بنده شاید نخواهم در خونمو باز بکنم که هر کسی بیاید. خودم کسی در اختیار داشته باشم. الان عرض میکنم شمارهی بنده، پیوی بنده اگه کسی دارد، بنده راضی نیستم اینجور (به صورت عمومی) منتشر شود. دست به دست میشود. جاهای... و خیلیهایش هم بالاخره اسباب زحمت است واقعاً. نظم و به اسباب زحمتش از باب اینکه مثل اینکه نمیخواهم کسی آدرس خونهی بنده رو بلد باشه. این حق طبیعی بنده است که اذیتی نباشد و هی زنگ نزنند و توپ نیندازند و در نکوبند و سر شماره کسی بخواهد منتشر شود، طبعاً خوشایند نیست برایش. خب، این گفتار نیک، این کردار نیک، این پندار نیک کجا رفت؟ وقتی تو دو کلمه که به حریم شخصیم راه دادم، نکردم! با محبت جواب تو دادم، واقعاً بهت راه نشان دادم. جواب دادم. بابا، مسدود نکردم! این کردار نیک کجاست؟ اینجاست که آدم به عظمت مکتب اهلبیت پی میبرد. سه تا حرف مهمل شد کل دین اینها. که هیچکدامش برایش تعریف ندارند. یعنی هیچکدامش به صورت جزئی تعریف نشده برای اینها. و تو ابتداییاتش میلنگند. نه گفتار نیک دارند، نه کردار نیک دارند، نه پندار. تو یک ذره حسن ظن به من نداری. تو کلامت یک ذره مواظبت. همهی اهل این لباس رو برداشت، اینجور شستی، فرستادی هوا. به خاطر رفتاری که رفتار بدی نبوده که بخواهی. تو مکتب اهلبیت میبینی برای جزئیات آثار گفتند، یاد دادند، آموزش دادند. این واقعاً نقطهی ممتاز معارف ماست که رویش کار نکردند و باز عرض میکنم ای کاش ما سریالهایی داشته باشیم، اینها رو یاد بدهند. این جزئیات رفتار رو یاد بدهند. خیلی غنی است معارفمان. انشاءالله بشود فرصتی بشود و اینها رو بیشتر صحبت بکنم.البته بحث صله رحم رو که حالا اینجا داریم کمتر. بیشتر در مورد صله رحم صحبت کردیم. معاشرت و اینها، تو همان بحث میهمانی مفصل نکات گفتیم. بحث صله رحم رو هم مفصل نکات در موردش عرض کردیم که عزیزان مراجعه بکنند. حالا مربوط به خانواده است که عرض میکنم چند تا روایت، جلسه چند تا داستان خاص هم از بزرگان دارم که اونها هم تا حالا خرج نکردم. این جلسه انشاءالله میگویم.
خیلی خوب. تشکیل خانواده و صله رحم. در مورد اهمیت تشکیل خانواده شاید لازم به هیچگونه تذکری نباشد. درست است که کوله بار خانواده، کار سخت سنگینی است. اما در روایات ما ازدواج، سنت پیامبر اسلام و تکامل نیمی از دین انسان منوط به ازدواج و تشکیل خانواده است. اینجا مطلب زیاد است. بنده دوست دارم هر خطی که اینجا میخوانم، یک توضیحی بدهم و یک کتاب خوبی که معرفی میکنم تا یادم نرفته. انشاءالله رفقا زیر این فایل صوتی ما متن این کتاب رو منتشر بکنند. PDFاش توی اینترنت هست. کتاب «مطلع عشق». که اینها مطالبی است که رهبر انقلاب در مورد ازدواج و خانواده و همسرداری و ... گفتهاند. اول این خطبههای عقدی که برای جوانها خواندند. این رو انشاءالله فایل کتاب رو رفقا ... که رهبر انقلاب تحلیل خیلی قشنگ میفرمایند، اینکه تو روایت آمده: «اگه کسی ازدواج بکند، نصف دینش رو حفظ میکند.» البته اینم عرض بکنم تو برخی روایات دیگر دارد: «دو سوم». هرچقدر ازدواج زودتر، یعنی به موقعتر باشد، سر وقتش باشد. اگر ۲۲ سال، مثلاً ۲۲ سالگی ازدواج کند، نه ۳۰ سالگی. بله، ۳۰ سالگی اگر ازدواج بکند، نصف دینش رو کامل ولی اگه این وقتش ۲۲ سالگی بوده، ۲۲ سالگی ازدواج میکند، اینجا دو سوم دینش است. رهبر انقلاب اونجا میفرمایند که این نشان میدهد که نصف آسیبهایی که به دین آدمیزاد میخورد، از کانال غرایز است. از اینجا نصف دین آدم به باد میرود که یک وقتی مقامی که کدام کار است که واقعاً اگر ما انجام بدهیم، نصف دین یک جوان، دو سوم دین او رو حفظ. اگر بنده بیایم کتاب اعتقادی براش بنویسم، گفتگو، چه میدانم فعالیتهای مختلف. نیاز او به تفریح رو مثلاً برای سالن ورزشی مثلاً بزنم. هیچجا نداریم که اگه شما سالن ورزشی بزن، مثلاً نیاز یک جوان به ورزش رو تأمین بکنی، این دو سوم دینش است. نصف دینش رو حفظ کردی. کار خوبی است، قطعاً اثر دارد، برکت دارد، لازم. ولی دو سوم دین و نصف دین. ولی ازدواج او رو اگر تأمین بکنی، نصف دین بلکه دو سوم دین او رو تأمین کرده. خب، البته بعضی چیزها مقدمهی ازدواج است. اشتغال او رو بتوانی تأمین بکنی، مسکن او رو بتوانی تأمین بکنی. اگر نمیتواند ازدواج بکند، همین بحثهایی مثل ورزش که خصوصاً ورزش خیلی اثرگذار است و معمولاً عرض میکنیم به اون رفقایی که مینالند، میگویند: «آقا، شرایط ازدواج نداریم.» ورزش عالی است برای کنترل این غرایز و در واقع بهبود پیدا کردن حال ما.
خوب، ببینید، الان ما ده تا عامل رو کنار هم چیدیم و این ده تا ترکیبش با هم مشکل دارد و غذاهای گرم که میخورد. از یک طرف عوامل سودازا هم که دارد، قوه تخیلش رو هی قویتر میکند. بعضی غذاها الان دیگر مزاجشان هم که به شدت به هم ریخته. بعضی غذاها مثل این سوسیس کالباس هم حرارت جوان رو بالا میبرد، هم سودازا است. این دیگر قوز بالا قوز است. به شدت سودازا. قوه خیالش که تقویت، گوشیاش که دستش است، فیلتر شکن هم که تو همهی گوشیها هست. هر آن اراده بکند، هر سایتی میرود. چیزی هم که زیاد است، این سایتهای اصطلاحاً «پُورن» که ریخته همینجور. روابط دختر پسری هم که بسیار آسان است. ۱۰ دقیقه طول میکشد تو اینستا بخواهد با یک خانمی آشنا بشود. جای دیگر، ارتباط فضای حقیقی و یک پارک و یک دبیرستان دخترانه و هرچی. از اینور این کشش هی تقویت میشود. حالا تو سنهای پایینتر که خب روابط به اون جای خاص معمولاً کشیده نمیشود ولی اون تمنا هی در او تقویت میشود، تشدید میشود. خب، اکثر وقتها اینها هم که در تنهایی دارد سر میشود. پدر و مادر هم که به اینها توجه عجیب. این است که پدر و مادر به بچه ۲ ساله توجه دارند و به ۲۰ ساله توجه. بچهی ۲ ساله که درکی از محبت و توجه ندارد. خیلی هم این توجه برایش خاصیت ندارد. به این توجه دارند. بچه ۲۰ ساله، بچه هرچی بزرگتر میشود، نیازش به توجه بیشتر میشود.
ما فکر میکنیم گنده شده دیگر، این. بین بچهی ۲۰ ساله و بچهی ۲ ساله، اونی که بیشتر لایق عاطفه و محبت و توجه و اینهاست، بچهی ۲۰ ساله است. علامهی طباطبایی چه توجهی به دخترشان که متأهل شده بود، داشتند؟ مردی این شکلی که به دخترش اینجوری توجه داشته باشد که بنشیند کنار کمدش گریه بکند. خب، این توجه پدر و مادر که ندارد. تنهایی هم که دارد. همهاش هم که سرش تو گوشی، فعالیت هم که ندارد. همهاش هم که اینترنت و فضای مجازی، گفتگوهای هرز و ۵۰ تا کانال فان عضو. که همهاش شوخیهای آنچنانی دارد میشود و اگه توی کانالهای عضو نباشه که اون هم دیگر صبح تا شب چیزهای دیگر دارد میدهد و به این میگوییم: «تقوا داشته!» تهش این است که میگوییم: «روزه بگیر!» این الان صد تا عامل، بنده خدا از صد جا دارد میلنگد. این چه روزی بگیرد؟ بنده خدا راست است دیگر. برای اینکه شما تنها باشی، تو خونه باشی، روزه هم که بگیری. اصلاً روزه بخشیش همین است که خود روزه انرژی تولید میکند، یعنی کنترل انرژی میکند، انرژی بیشتری تولید میکند. یعنی الان دوای درد این جوان روزه با این قالب، با این فرم نیست. اون روزه مال کسی است که فعالیت روابط اجتماعیش به هم ریخته نیست و این روزه میتواند مهارش بکند، کنترلش. نه برای این جوان بینوا و بنده خدا بیپناه. بهترین کار مشغولیت است. بگذارید اصل نکتهای که معمولاً تو مشاورهها میگوییم این است که ابداً نباید تنها بشویم. ولو یک دقیقه. تنها شدن سم مهلک است. اگر کسی شرایط ازدواج ندارد. خب حالا نمیتوانم شرایطم اینجوری است که نمیتوانم تنها. پدر و مادر پیری دارند و باید به اینها رسیدگی بکنم. خب اینها پیرند، اکثر ساعتها خوابند یا مثلاً پای تلویزیوناند. من ارتباطی نمیتوانم با اینها برقرار بکنم یا به دلایل دیگری که معمولاً پیش میآید. اینجا ورزش هم برای آقایون هم برای خانمها. هر دو تا ورزشهایی که تناسب دارد با جنسیت و فیزیک آقا و این خانم.
حالا این بحث دوچرخه و اینها مطرح شده. الان تو مشهد و این ترقه و اینها ممنوع کردند دوچرخهسواری خانمها توی فضای عمومی. رفقا از روزنامهی قدس و خبرگزاری مهر و اینها تماس میگرفتند، میگفتند: «شما طرح این ماجرا خوب است یا بحث شرعیاش؟» من کار ندارم، اون با مراجع است و مراجع. اگر چیزی رو گفتند، محترم است. خدا حسابرسی میکند در مورد فتوای مرجع و اگر مرجعی فتوا داده که حضور خانمها به این نحو مشکلی دارد، اونها اون سر جای خودش و محترم. گفتم: «بنده از این زاویهی فقهی به مسئله نگاه نمیکنم. من میگویم شما بیایید شهرداری، شورای شهر، جاهای دیگر رو بسیج کنید. همین بحث دوچرخهسواری بانوان. من میدانم خود خانمها هم تمایلی به این ندارند که بخواهند وسط خیابان دوچرخهسواری بکنند. یعنی از همان خانم بدحجاب وشم...» حالا بدحجاب تعبیر قشنگی نیست. «اون خانمی که مقید به این مسائل نیست. چون بعضیها هم ممکنه ظاهر تقید باطنی و قلبی رو دارم.» یعنی باحیا و عفیف است. به اون خانمی که عفیف نیست، به اونای که باحیا نیست، به همان هم بگویی: «تو دوست داری وسط خیابان دوچرخهسواری کنی؟» میگوید: «نه.» «مسئله خانم دوچرخهسواری وسط خیابان نیست.» میگوید: «میخواهم دوچرخهسواری کنم. ورزش است.» راست میگوید، این مطالبهی حقی است. ما باید ده تا پارک داشته باشیم، صد تا پارک داشته باشیم مخصوص خانمها. جای مشخص داشته باشد مثل پارک چیتگر تهران، هم برای خانمها جدا، هم برای دوچرخهسواری جدا. و این تو این فضا بیاید دوچرخهسواری بکند. راه انداختیم. خب، سلامتی دختران ما است. ورزشی که تناسب با بدن هم دارد، اتفاقاً دوچرخهسواری ورزش خیلی خوبی است و حالا در مورد شنا، ورزشهای دیگر، کوهنوردی، حالا در مورد اینها باید بررسی شود. کدام ساختار خانمها تناسب دارد؟ ممکنه پزشکان و کسانی که تو این مسائل تخصص دارند بگویند نه، مثلاً ورزش شنا شاید خیلی تناسب نداشته باشد یا کوهنوردی تناسب نداشته باشد یا فوتبال، کار میکند. در مورد خانم فوتبال ورزش نرمالی نیست.
حالا من در مورد این حرف زیاد، چون تفاوت آدمیزاد با حیوان تو دستش است. دِریدا هم مفصل روی این بحث میکند. بحث خیلی قشنگی هم هست. میگوید که تفاوت آدمیزاد با حیوان در این است که میتواند از دستش استفاده بکند و گرنه استفاده از پا رو همه حیوانات دارند و فوتبال ورزشی است که از پا کمک میگیرد. ورزش قشنگی است. حالا فوتبال خیلی ورزش قشنگی است، بنده هم خودم خیلی به فوتبال علاقهمندم. چیز بدی بگویم. ولی میخواهم بگویم که با ساختار بدن یک انسان، ورزشهایی که با دست او بیشتر درگیر است، بیشتر تناسب دارد. لذا ورزشهایی که پیغمبر (ص) تیراندازی، شنا و اسب سواری را فرمودند، هر سه تا با دست درگیر است، نه با پا. یعنی هیچکدام از این سه تا توش پا فعال نیست. ورزشی که با دست درگیر است. همینجور اگر بخواهیم به قول طلبهها «تنقیح مناط» بکنیم، کشتی میشود یکی از این ورزشها که ورزش ما هم هست. به شدت با... بنشینیم حساب بکنیم ورزشهای دیگر. والیبال. رهبر انقلاب جوان که بودند، خیلی به والیبال علاقه داشتند و والیبالیست حرفهای بودند. والیبال، بسکتبال، تنیس، پینگ پنگ. ورزشهایی که با دست درگیر است و به نظرم همه اینها هم برای خانمها خوب است. حالا بازیهای قدیمیتر، وسطی و وسط تنها اینجور ورزشها خیلی خوب است. این رو فرهنگش بکنیم. ورزش بسیاری از این انرژیهای زائد رو میسوزاند. در مورد یک جوانی که الان شرایط ازدواج ندارد، فضا رو برایش خیلی فراهم میکند. بسیار ملکوت زیبایی ایجاد میکند. خود ورزش خیلی نورانیت، صفای قلبی ایجاد میکند. قساوت قلب برای فعالیت خیلی اثر دارد. بیماریها رو چقدر دور میکند که اون بحث حقالنّفسی که جلسهی قبل مطرح کردیم، واقعاً حق بدن ما نسبت به ما این است که باید ورزش بکنیم. این حق دارد و از ما میخواهد. البته مسائل دیگر هم هست. سختگیریها نسبت به ازدواج باید از بین برود. شرایط سختی که میگذاریم: «حتماً باید لیسانسش رو بگیرد، حتماً باید سربازیاش رو برود، حتماً باید حقوق ثابت داشته باشد.» شرایط ازدواج سخت شده است. توقعات رو بیاوریم پایین، ساده بگیریم، فرهنگ رو اصلاح بکنیم. اشتغال از نوجوانی، یاد بدهیم به بچهها. یک بچهی دانشآموز باید یاد بگیرد اشتغال و درآمدزایی رو از وقتی. وقتی که تو مدرسه است، پول توجیبیاش رو خودش بتواند تأمین بکند. از سنین ۱۲ ۱۳ سالگی. میدانید اگر یک بچهای ۱۳ سالش باشد، مثلاً یک پسری ۱۵ سال یا دختری مثلاً ۱۳ سال، یک پسر ۱۶ ساله که تازه بالغ شده، اگر یک پدر از کار افتاده دارد، این الان نفقه کی به کی واجب است؟ نفقه این بابا به این بچه واجب است. یعنی بچهی ۱۶ ساله چون مکلف شده نفقه باباش رو باید تأمین کند، چون هم مکلف است، هم توان دارد. این نگاه شریعت. خب حالا چند تا بچهی ۱۶ ساله میتواند مثلاً اگر بابای ۶۰ ساله ۷۰ ساله دارد، تأمینش بکند؟ اینها مشکلات فرهنگی ماست. یعنی اونی که دین به ما یاد داده این است که یک بچهی ۱۶ ساله میتواند خانواده رو تأمین. یک کاری نکردهایم که جوان عرضه ندارد. ما بیعرضه. فرهنگ و تربیتی که ما، که بچه ۱۶ سالهمون نمیتواند خونه رو ... مدرسهمان مشکل دارد، تربیتمان مشکل دارد، رسانه مشکل دارد و همینجور همه اینها مشکل دارد که بچه ۱۶ سالهمون سن بلوغ هی میآید پایین. سن بلوغ جنسی، سن بلوغ اجتماعی و بلوغ عاطفی هی. یعنی اگر ۲۰ سالگی مثلاً سر در میآورد از زن و زندگی، دارد میرود ۲۵ سالگی. ولی اگه مسائل خاص زناشویی رو ۱۸ سالگی میفهمید، الان ۱۲ سالگی میفهمد. این هی دارد میآید پایین، اون هی دارد میرود بالا. اینها بالاخره مشکلاتی که تو بحث معرفی کردم و ازدواج سنت پیغمبر است. فرمود: «اگر کسی از این سنت رو برگرداند، از من نیست.» کسی که شرایطش رو دارد. اگر یک جامعهای هم از ازدواج رو برگرداند، یعنی روی خوش نشان نمیداد نسبت به ازدواج. یک دوربین مخفی و مصاحبهای درست کرده بودند از یک پدری با نوجوانش مثلاً و همینجور پدرهایی تو این سن و سال میپرسند که جوان مثلاً چند سالگی نیاز پیدا میکند؟ اگه نیاز مثلاً به خوراک داشته باشد باید چه کار کنیم؟ بعد میپرسند که نیاز جنسی داشته باشد باید چه کار؟ بعد میگوید که مثلاً: «خب این بچه ۱۸ ساله تو کی نیاز رو دارد؟» تو میگویی مثل غذا خوردن است، مثل آب است، مثل اکسیژن است، مثل مسکن است، مثل لباس است. همه نیازهای طبیعی و ابتدایی یک انسان. و با هرم مازلو اگر بخواهیم نگاه بکنیم که جز همان نیازهای ابتدایی میشود نیاز به همسر. نوجوان الان چه کار بکند؟ شما اجازه میدهی بچه ۱۸ سالگی ازدواج کند؟ میگوید: «نه.» میگوید: «چند سالگی ازدواج؟» میگوید: «مثلاً ۲۸ سالگی، ۳۰ سالگی.» میگوید: «این بچه، این ننه باباها تو دوربین نگاه میکنند، مات و مبهوت. هیچکس راهکاری.» همه، همه بار بیندازیم رو تقوای این بچه، این جوان بینوا! خود انبیا و اولیا زود ازدواج میکردند. کسی به اونها نمیگفت: «تقوا داشته باش.» نیاز داشت، ازدواج میکرد. هی گرسنه باشد، هی بهش بگویم که: «تقوا داشته باش، به غذای کسی نگاه نکن.» این بزاقی که دارد ترشح میشود، بکوبانیم تو سرش، سرخوردگی عاطفی ایجاد میکند، سرخوردگی اجتماعی ایجاد میکند. بله، البته یک وقت یکی از اساتید به فرمود: «من ۲۸ سالگی ازدواج کردم.» چون ما از ۱۶ سالگی دنبال همسر بودیم. به ایشان میگفتم، خواستگاری هم رفته بودیم و اینها. و ایشان طرف ما بودند. بعد بهشون گفتم که: «آقا، ما زود نیست؟» آمدهایم الان. اون موقع مثلاً ۱۸ ۱۹ سال. گفتم: «آقا، زود نیست الان ما آمدهایم برای ازدواج اقدام کردهایم و اینها.» «تو الان فهمیدی که هم از جهت نیاز هم از جهت تأمین؟ یعنی احساس کردی که میتوانی یک زندگی رو اداره بکنی؟» ایشون گفتش که: «ازدواج سن ندارد.» نکته خیلی قشنگی است. ایشون گفت: «ازدواج سن ندارد.» ازدواج مال وقتی است که غریزه فعال میشود. از اون طرف این مدیریت رو هم آدم دارد، احساس میکند میتواند هم غریزه رو تأمین بکند، هم یک خانوادهای رو اداره بکند و تشکیل بدهد.
ایشون فرمود که من این نیاز در من ۲۸ سالگی. بحث جنسی نیست اینی که میگویم، هم نیاز عاطفی است، هم اجتماعی. یک کسی ممکنه ۲۵ سالگی نیاز عاطفیش به همسر. ما توی دانشگاه زیاد داشتیم. یعنی الان من تو دانشگاه خودمان رفقا رو داریم ۲۸ سال ۳۰ سال، هنوز اون نیاز عاطفی نسبت به به همسر و خانواده شکل نگرفته. از من مشاورهای میخواهند. میگویم: «خوب، شما الان درگیر کارتی، درگیر درسی، میبینی نیاز هم شکل نگرفته.» اصراری نیست که الان شما تو این سن ازدواج ... ازدواج زود لزوماً برای این است که هرکه ۱۶ سالش شد، ۱۸ سالش شد، نیست. حضرت امام، رضوان الله علیه، ۲۷ سالگی ازدواج. همسرشان هم ۱۶ سال. حضرت امام، خانواده خانمش رو گفته بودند: «این کوچیک است.» گفتم: «نه، خوبه دیگه.» یعنی در نظر امام ۱۶ سالگی خوب بود. قانون تصویب بکنند در مورد کودک همسری. نصف مسئولین جمهوری اسلامی خودشان همسرانشان کودک همسری به حساب... از این رؤسای قوا و اینها. راست هم میگوید. اکثر اینها خانومهایشان سن و سال کمی. آیتالله ریشهری همسرشان به نظرم ۱۱ سال وقتی ازدواج کردند که دختر آیتالله مشکینی، مسئولینی که با علما و اینها مثلاً وصلت کردند، معمولاً دخترها همین سن ۱۳ سال، ۱۵ سال، ۱۷ سال. دیگر ۱۷ سال خیلی سن بالا به حساب. از اینها زیاد. ولی تو خود علما، شهید مطهری نزدیک ۳۰ سال، آقای بهجت تقریباً ۳۰ سال. خود رهبر معظم انقلاب سنشان به نظرم ۲۵-۲۶ سالگی بوده، شاید دیرتر که ازدواج کردهاند. یعنی اینور هم بوده که یک عالم میرفته درس خوانده. آقای بهجت که کامل درسهایشان رو، اجتهادشان رو، مراتب سلوکیشان رو همه رو طی کرده بودند در نجف، برگشته بودند ایران نزدیک ۳۰ سالگی. تازه برای ایشان، مرحوم آیتالله حائری شیرازی همین سن شاید دو-سه سالگی ایشان ازدواج کردند. وقتی از دنیا رفتند، فرزندانشان خیلی جواناند. الان هستند که فعال هم هستند توی فضای مجازی و اینها. یکی از دلایل فعال بودن اینها هم همین است که اینها هم فرزند ایشان بودند، یعنی یک عالم را از نزدیک درک کردهاند، هم جواناند تو فضای مجازی خیلی خاطرات میگویند و فلان و اینها. معمولاً بچه آقایون، آنهایی که زودتر ازدواج کردهاند، سنهایشان زیاد است. مثلاً ۸۰ سالگی از دنیا رفته، آقازاده ۶۰ سالش است. حال ندارد بیاید خاطره بنویسد، تو فضای مجازی فعالیت کند. سن و سال سی و خوردهای سال و اینها خیلی هم فعال است. بعد از اینکه ازدواج سن ندارد. ازدواج سنی نیست که ما بیاییم بخشنامه بکنیم ۲۵ سالهها و نمیدانم. حالا الان که میگویند ازدواج اجباری و اینها شوخی بود. هرکه از این سن رد شد ازدواج نه. ممکنه کسی ۴۰ سالگی به این نتیجه برسد که باید ازدواج کند.
عیسی گسست، مریم معصومه سلاماللهعلیها. یک کسی خیلی زود ازدواج بکند. برخی اهلبیت خیلی زود ازدواج کردند مثل امام جواد علیهالسلام. برخی اهلبیت دیرتر ازدواج کردند مثل امام کاظم علیهالسلام. روایت دارد حضرت از سن معمول ازدواج رد شده. روایت جالبی بود که بنده وقتی دیدم مردم مدینه میآمدند به امام صادق میگفتند: «آقا، این پسرتون سنش گذشته برای ازدواجها، نمیخواهی زن بگیری براش؟» به امام صادق میگفتند: «نمیخواهی برای امام کاظم (علیهالسلام) زن بگیری؟» حضرت فرمودند که: «این همسرش رو خدا براش لحاظ کرده و سر وقتش براش میرسد.» که همسر ایشان، همسر امام کاظم علیهالسلام اروپایی بودند. این همسر اینم حالا کمتر گفتیم و شنیدیم. رزقی بود یک وقت تو حرم امام رضا علیهالسلام به این مناسبتی. من با این کتاب، این کتاب کلاً همین یک دانه است در کل کرهی زمین. همین یک نسخه چاپ شده و فقط هم آستان قدس، کتابخانه یک نسخهی اصلیش رو فقط اونجا دارد. چون مال پژوهشی بوده که اونجا انجام شده و بیرون هم چاپ نشده. حالا اگه کسی خواست این رو چاپ بکند، کتاب جالبی است. البته کتاب تحقیقی است ولی شاید به درد مردم ...
که همسر امام کاظم علیهالسلام، مادر امام رضا و مادر حضرت معصومه سلام الله علیهم ایشان اهل اسپانیا. نجمه خاتونی که اسمشون نجمه نیست. اسمشون خیزران و سبیقه. حالا اسامی دیگری دارند. از امام رضا علیهالسلام ظاهراً همین اسم نجمه را از مادر. به هر حال، ایشان مال منطقهی نزدیک والنسیا است. والنسیاهای اسپانیا. با رفقا شوخی میکردیم، میگفتیم: «از وقتی که این رو خواندم، دیگر طرفدار والنسیا شدهام.» اسپانیا، تیم. مادر امام رضا، امام رضا و حضرت معصومه، طرف مادر اروپایی است. شاید هیچ ... ایشان اونجا مفصل اثبات. خیلیها اصرار دارند که ایشان رو اهل آفریقا معرفی بکنند و اهل سودان. ایشان با خیلی کار علمی، آقازادهی مرحوم آیتالله مصباح، مشهد که به رحمت خدا رفتند. آقازادهی ایشان، همان نسخه رو بنده گرفتم و خواندم. حول و حوش ۲۰۰ صفحه. خیلی خوشم آمد. خیلی چیز قشنگی بود. خیلی بهم چسبید که دو تا امام ما مادر اروپایی دارند. یکی امام زمان که مادرشان همین مال ایتالیا و اینها میشوند. یکی هم چون نزدیک اینها جنوب اروپاست. جنوب اروپا هم نسبت به شمال اروپا و اینها خیلی وضعیت استعداد و اینها متفاوت است. چون مسلمین هم جنوب اروپا رو فتح کرده بودند در آن وقت. به هر حال ایشان مادرشان اروپاییاند. امام صادق فرمودند که: «من منتظر اون دخترم که برسد.» که ایشان تو فتوحات همان من به عنوان برده بوده. اصلاً اینم نکتهی جالبی است. مادر ۴ تا امام ما کنیز بودهاند. یعنی به عنوان برده فروخته شدند. چهار تا امام ما مادرشان کنیز. این شأن اجتماعی اگه قرار است به دکتر بودن و فلان و اینها باشد. امام معصوم کنیز رو ازش امام معصوم به دنیا آورده، یعنی موسی بن جعفر از یک کنیزی که خرید. البته اصطلاحاً کنیز بودند، نه اینکه شخصاً هم. شخصیتهای بردهای بودند که کاملاً محترمانه. بنده حول و حوش ۲۰ جلسه در مورد بردهداری صحبت کردم و اصلاً فضای اسلام با اونی که الان در غرب نسبت به نژادپرستی و برخورد با سیاه و اینهاست، کاملاً متفاوت است. اصلاً اوج اکرام و احترام بوده. احترامی که به بچهشان میکردند به این کنیز، بردهها و اینها. و بعضی از اینها به شدت مستعد بودند. ما در بین این شخصیتها از همین کنیزها و اینها شخصیتهای نخبهی علمی در عالیترین درجات. بعضی از اینها به بالاترین مراتب شاگردی اهلبیت رسیدند. برخی از اینها شدند همسران اهلبیت و مادران اهلبیت. مثل نرگس خاتون و مثل نجمه خاتون مادر امام. امام صادق فرمودند: «وقتش نشده، آن همسر خاص!» ممکنه کسی دنبال اون همسر خاصه میگردد. همین که میخواهم تأکید بکنم ازدواج سن ندارد. اینجوری نیست که حالا اهلبیت دیگر هرکه ۱۵ ساله میشد. آخه بعضی روایت هم گاهی میخوانیم که مثلاً برای مرد عالی است که دختر او مثلاً در خانه خودش شرایط زنانگی براش پیش نیاید. خب، بعضی از این حضرات متحجر، دوگم، عقبمانده ذهنی. نوجوان که بودیم با اینها مواجه بودیم و یککمی هم گول میخوردیم از این حرفها. «دختر نه به ۱۵ سال برسد، خیر! دختر در این است که دخترش به مرد.» بچه رو شوهر بدهد، برود. شرایط دارد. امام خمینی دخترشان رو قبل ۱۵ سالگی شوهر دادند. رهبر انقلاب شوهر. آقا بهجت، علامهی طباطبایی شوهر... کدام یک از این بزرگان به این روایت عمل کردهاند؟ روایت این رو دارد میگوید یا بحث این رو. اگر دختر سنش بگذرد و شرایط ازدواج رو داشته باشد، همه این قیود رو باید لحاظ کرد. فتوا میدهد. صد بار این روایت رو بالا و پایین میکنند، کنار هم میزنند، سندش، دلالتش، تعارضش. کار درست حسابی میخوانند. بله، روایت دارد که دختر اگه سن ازدواجش رد بشود، این مثل میوهای است که کلاغ میزند. این میوهای که زیاد میماند رو درخت این شکلی است، دچار فساد میشود. خب بله، اصل مطلب، مطلب عقلی مشخص. ولی اون سن ازدواج کیست؟ دختر یک کالای مصرفی است که ما بخواهیم تشبیهاش بکنیم به میوه. قطعاً منظور حضرت نبوده که این مثل میوهای است که اگه زود نخوردی، کلاغ میخورد. کی میخواهد کالای مصرفی باشد؟ در مورد اثر و اون سن و اون مراعات این زمانبندی و اون تبعات رد شدن از اون سن و سال که کاملاً طبیعی است. بچهداری وقتی سن بالا رفت. عرض کردم خانم بازیگر وقتی برگشت این رو گفته، یعنی او هم به این نتیجه رسیده که آقا سن از یک سنی که میرود بالا، سنی که میرود بالا، دیگر حوصلهی بچه ندارد، بچهاش رو درک نمیکند. تفاوت بین خانمی که ۲۰ سال با بچهاش تفاوت سنی دارد و اونی که ۴۰ سال فاصله سنی دارد. ۴۰ سال فاصله سنی وقتی با بچه داشته باشد، چه جوری میخواهد بچه رو بفهمد؟ ۲۰ سالش هم تازه گاهی نمیفهمم، چه برسد به ۴۰ سال فاصله.
اون شرایط بدنش، فیزیولوژیکیش... بله، البته ارزش یک زن زایمان و بچهدار شدن و اینها نیست. اگه به اینها بود که معصومههای ما رو باید بیارزش بدانیم. ازدواج کردند، بچهدار شدند. ولی فرمود امام صادق (ع): «شهید امشب ما!» فرمود: «که همه شیعیان من به شفاعت همون یک دختر من که بعداً متولد میشود، میتونند بهش.» به اجم، «همشون با هم میتونند.» یک نفس آنقدر قدرت دارد. یک دختر که به ازدواج حتی نرسیده. یک دختر ۱۸ ساله. این نفس آنقدر قدرت و عظمت دارد. همه شیعیان! همه شیعیان یعنی علامه طباطبایی، امام خمینی، آقا بهجت. همه اینها با شفاعت او میروند. این نفس یک انسان است. ارزش او به زایمان و بچه و اینها نیست ولی به هر حال آثار ملکوتی که اینها دارد تو زندگی، آدم برکات که دارد، نورانیتی که دارد. بله، حضرت زهرا سلام الله علیها زود ازدواج کردند. زود هم بچهدار شدند. آخرش هم وقتی از دنیا رفتند، با همان وضعیتی زایمان کرده بودند و بست. زایمان تو اون شرایط. و همینطور زنهای مقدس دیگری که ما در تاریخ میبینیم. به هر حال، سرمایهاَم این است که بحث سن و سال ازدواج رو خیلی ما نباید مانور. شرایط ازدواج. البته ازدواج زود، ازدواج دختر ۱۴ ساله کودک همسری رو حرف خندهدار و مزخرفی میدانیم و اساساً طرح مسئله کودک همسری توهین به آدم. چون وقتی شما میگویی که این بچه رو عین تعبیری که به کار میبرند توی جلسهی دانشجویی گفتم، توقع داشتم گارد بگیرند در برابر حرفم ولی دیدم همه پذیرفتند. خیلی برایم جالب بود. همین استدلال رو آوردم. گفتم: «کودک همسری توهین از طرف اونی است که دارد علیهش حرف میزند، نه اونی که موافقش است.» یعنی اگر یک جایی یک دختر ۱۶ سال ازدواج کرد، که اینها بهش میگویند کودک همسری. ما این ازدواج رو اگر شرایطش بوده، این دختر صلاحیت عقلی، علمی، بدنی، فکری، عاطفی، خانوادگی، اجتماعی اینها رو داشته، بلوغ اینها رو داشته، ازدواج به موقعی بوده، خیلی هم کار خوبی انجام داده. اونی که میگوید این کودک همسری است، چرا دارد توهین میکند؟ او میگوید: «بگذار ۱۸ سالش بشود.» عین عبارتی که اینها به کار میبرند، که بنده هم عذرخواهی میکنم، چون به کرّات این رو دیدهام. حتی دیدهام تیتر روزنامهها که میگویند که دارد تجاوز جنسی میشود به یک کودک. بگذار ۱۸ سالش بشود، به سن قانونی برسد. اینها دارند توهین به ازدواج میکنند. چون ازدواج رو دارند در حد، چون حیوانی است. بیش از حیوانیت چیزی نمیفهمند و در ازدواج چیز کلاس حیوانیت نمیبینند. اینها دارند توهین میکنند به ازدواج. «۱۸ سالش بشود که لااقل با بچه جفتگیری نکرده باشی.» عین عبارتهایی که به من، عبارتهای رکیکتر. اینها رو که چون از این بدتر گفتند، نمیگویم. اونها خیلی اصطلاحات بدی به حرفشان این است. ازدواج. جلسه صحبت کردم. ازدواج انسانی، ازدواج حیوانی. نسبت شیطان و ازدواج تو بخشهای دو سه جلسه در مورد ازدواج گفتیم. اونجا همین رو مطرح. ازدواج یک ارتباط ابدی است.
حالا در مورد ازدواج یک نکتهای بگویم، متن کتابم خیلی نخواندم. دیگر باید بماند برای جلسه. یک نکتهی خیلی شیرین در مورد ازدواج. مرحوم علامهی طباطبایی، رضوان الله علیه، در تفسیر المیزان، زوجیت را یک مسئله فطری میدانند. بعد تو برخی آثار فلسفیشان زوجیت را یک امر اعتباری. این نکته رو خوب دقت بکنید، نکتهی مهم. تو آثار فلسفی ازدواج، زوجیت اعتباری است. تو بحث تفسیرشان میگویند امر فطری، امر... بعضی از افرادی که کار پژوهشی کردهاند، اینجا ماندند. این دو تا حرف علامهی طباطبایی تناقض است. یا باید بگوییم که حالا دیدم مقالاتی که مثلاً باید بگوییم علامهی طباطبایی تو فضای تفسیر یک چیزی گفته، حالا اصطلاحاً گفتهاند: «اون علامه مفسر، این علامه فیلسوف است.» یا مثلاً حرفش تناقض دارد، واقعاً اشتباه کرده. عزیزان به کنهی مطلب علامه پی. ازدواج و زوجیت هم امر فطری و حقیقی است، هم امر اعتباری. دو تا زوجیت. یک زوج، زوجیت حقیقی از جهت نفس و باطن ما. خدای متعال عالم رو زوج. همه چی. این نکتهای که عرض میکنم، خیلی بسیار زیبای دیگر. احتمالاً نکتهی آخری است که برای جلسه. زوجیت حقیقی داریم. خدای متعال نفوس رو زوج: «من انفسکم از من.» نه از بدن. «از نفستون براتون زوج خلق کرد.» و «اذ النفوس زوجت.» روز قیامت هم، همه تزویج میشوند و «کنتم ازواجن.» همه هم زوج زوجاند. ازواجن، دو تا دو تا. البته فرد فرد، فرادا محشور میشود. یعنی هر کسی شخصیت واحدی است ولی همه دو تا دو تا با هم جفت. همان بحثهای شفاعت و ولایت، تشابه و اینهایی که توضیح دادم. هر نفسی جفت شده با یک کسی. و هم خودش رو فرد میبیند، هم زوج میبیند اونجا در قیامت. یعنی هر کسی در عین حالی که خودش رو فرد میبیند، دارد محشور میشود، خودش رو زوج میبیند. یعنی یک کسی با یک کسی دارد محشور میشود. هر کسی مسئول اعمال خودش است ولی هر کسی با یک کسی جفت شده. یک کسی او رو برده بهشت، یک کسی برده او رو جهنم. هر کسی با امامش محشور میشود. هر کسی با یک امتی محشور میشود. همه زوج. این بخش زوجی است که مربوط به نفس. امر فطری و حقیقی است. یک زوجیت داریم قراردادی. اون چیست؟ مثلاً یک اکبر آقایی با یک صغرا خانومی. اینها قرار میگذارند که اینها همسر باشند. تا ۵ سال پیش اینها نامحرم بودند. اگر یک بوسه این آقا رو لپ اون خانم میانداخت، هزار تا ماجرا بود. دیگر ملکوتش رو نمیدانم، جرم بود و گناه بود و... ولی الان میگویند که مثلاً چقدر ثواب دارد. اگر این کار رو ۶ ماه پیش اگر این کار رو انجام میداد، عقوبت الهی و معصیت و فلان و اصلاً پشت این آدم دیگر نمیشد نماز خواند. الان اگر این کار رو انجام ندهد، نمیشود پشتش نماز. پس این زوجیت. حالا این اکبر آقا با این صغرا خانوم دوباره ۶ ماه بعد طلاق گرفتند. دوباره باز هم این کار اگر انجام دهد، باز دیگر نمیشود پشتش نماز خواند. آقا، ما نفهمیدیم! این کار انجام بدهد، میشود پشتش نماز خواند یا نمیشود؟ ۶ ماه پیش انجام میداد، میگفتی نمیشود نماز خواند. الان انجام میدهد، میگوید باید. اگر این کار را انجام ندهد، نمیشود نماز خواند. ۶ ماه بعد دوباره انجام دهد. اعتباری است. یعنی اکبر آقا و صغرا خانوم اعتباراً با هم زوج شدند. شش ماه پیش نبودند. شش ماه بدم نیستند. طلاق میگیرند. بعد صغرا خانم میشود همسر مجید آقا. اکبر آقا میرود کبرا خانم رو میگیرد. باز همین ماجراست. باز دوباره طلاق بگیرد. صد بار صد تا همسر عوض بشود. این زوجیت اعتباری، موضوعیت اعتباری رو تو برزخ نداریم. داریم؟
حالا نکته طلایی. حضرت آدم و حوا تو بهشت با هم بودند یا نبودند؟ زوج بودند یا نبودند؟ حالا همسری اینها چه مدلی؟ گره بزرگی رو انشاءالله با این بحث باز میشود از ذهنمان. انشاءالله نکتهی بسیار. زوجیت چیست تو عالم برزخ؟ خیلی گوش بدهید. حالا وقتمان هم دارد تمام میشود ولی من دیگر باید بگویم. نمیشود نگفت. چون اصلاً اولش بگویم دیگر افتاد آخر. خوب دقت. همه دقت. حضرت آدم، حضرت حوا با هم زوج بودند ولی این زوجیت چه مدلی بود؟ از شما سوال میکنم کی اینها پی بردند به اینکه دستگاه تناسلی و جنسی وقتی میخواستند بیایند دنیا؟ وقتی اولی که خلق کردند، نبود. «اسکن انت و زوجک الجنة». خدا به حضرت آدم فرمود: «تو با همسرت در بهشت ساکن شو.» اینجا اندام تناسلی داشتند یا نداشتند؟ نداشتند. همسر بودند یا نبودند؟ همسر بودند ولی اندام تناسلی نداشتند. خیلی نکته مهم. اگر این را کسی بفهمد، بخش عمده از مسائل برزخ انشاءالله از جهت ذهنی حل میشود. همسر بودند. تو «آنسوی مرگ» میگفتش که اینها همسرند، اندام تناسلی ندارند. ارتباطی هم که با هم دارند از جنس اشعه و این حرفهاست. که دیگر با زبان دنیایی از جنس مباشرت دنیایی و اینها نیست. اصلاً جفتگیری حیوانی و اینجور رابطهها و اینها نیست. مقاربت، قرب همسری، همسری واقعی، زوجیت واقعی. زوجیت هم به معنای «دو» نیست. خدا از جنس ما برای ما زوج آفریده. حالا پیغمبر اکرم ۹ تا یا ۱۱ تا همسر داشتند. خدا از جنس پیغمبر برای پیغمبر زوج آفریده بود یا نیافریده بود؟ زوجی که آفریده بود، یکی بود یا چند تا بودند؟ زوج بودند ولی لزوماً «دو تا» نبودند. با پیغمبر «دو» تا عدد ۲ نیست. زوج عدد نیست. خوب اینها باید دقت بشود. حالا بخواهم توضیح بدهم خیلی باید توضیح بدهم. هم باید از متن علامه در المیزان بخوانم که در سوره مبارکه یاسین میگویند. هم از حضرت امام بگویم که در تفسیرات فلسفهشان میگویند. بحثهای مفصل فلسفی، تفسیری اینها باید مطرح بکنم. دو سه جلسه وقت نوش جان. پس پیغمبر با همسران خوبشان. حالا بعضیهاشان که جور دیگری بودند کار نداریم. خوبهای پیغمبر: حضرت خدیجه سلام الله علیها، حضرت ام سلمه سلام الله علیها، حضرت ماریه قبطیه سلام الله علیها. همسران عالی پیغمبر اکرم بودند. سه تا. با بقیهشان اصلاً کار نداریم. با اینها زوج بودند یا نبودند؟ امیرالمومنین با فاطمه زهرا زوج بودند یا نبودند؟ با امالبنین چطور؟ حالا این زوجیت است. یعنی لزوماً از «برای تو یکی آفریدیم که با هم بشویم دو تا.» اصلاً عددی نیست. عدد مال دنیاست. امیرالمومنین زوج دارد. نفس او زوجیت دارد. البته در اعلاء زوجیت فاطمه زهرا که اگر امیرالمومنین نبود، فاطمه زهرا با کسی دیگر ازدواج نمیکردند ولی حضرت امالبنین هم همسر او. عدد پس نیست. این یک نکته. تو بهشت حضرت آدم، حضرت حوا زوجیت داشتند ولی اندام تناسلی. وقتی بود که از اون میوه خوردند. که اون هم یک ماجرای خیلی عالی و قشنگ. بقاییشان به بقا برسند. از این میوه خوردند. خدا بقای اینها رو این شکلی قرار داد. بقای اینها یعنی بقای آدمیت بود. حضرت آدم از اون درخت خورد تا انسان به بقا برسد. بحث فرد او نبود. دنبال این بود که انسان به بقا برسد. انسان همیشگی بشود. همیشگی شدن انسان به چی شد؟ به تناسب. ازدواج کنید. دقیقاً روایت ما در مورد ازدواج هم همین است که حالا عرض میکنم انشاءالله. ازدواج کنیم تا ادامه پیدا کنیم و تناسل و ... . ازدواج برای نسل است، ازدواج برای رفاقت و کامگیری و اینها نیست. این حیوانیت است. این است که همه گربهها و سگها و گورخرها اینها جفتگیری دارند. ازدواج ... نتانیاهو هم، ترامپ اون هم وقتی ازدواج کرد مثلاً با ملانیا. وقتی ازدواج کرد ترامپ یعنی دو سوم دینش رو کامل کرد. نماز ۷۰ برابر میشود و چه میدانم فلان میشود و این هم برای اون هم بود؟ نه. اون که اصلاً اون ازدواج نیست. اون جفتگیری است. ازدواج زوجیتی میخواهد به ابدیت برسد. انسان نیاز دارد. نیازمند خداوند متعال از درون هر انسانی رو نیازمند به یک بیرونی خلق کرده. حالا اینها بحث دقیق انسان شناسی است. خصوصاً تو بحث جنسیت ما تو بهشت جنسیت رو داریم. بله ولی نه از جنس ماده. جنسیت ماده یعنی اندام تناسلی. جنسیت تو عالم برزخ این شکلی نیست. حضرت آدم مرد بود، حضرت حوا. ولی وقتی میخواستند بیایند تو دنیا، نگاه کردند و بعد اصلاً «لهما سوآتهما» دیدند که اندام تناسلی پیدا کردند. بدنشان رو دیدند و خجالت کشیدند. «فتفقا یخصفان من ورق الجنة» شروع کردند با برگهای بهشتی خودشان رو پوشاندند که کسی هم نبود از همدیگر حیا. پس حضرت آدم مرد بود ولی قبل از این ماجرا مرد بود. وقتی میخواست بیاید تو دنیا دید این رو در خودش. حضرت تناسل رو نداریم، اندام تناسلی رو نداریم ولی مردانگی و زنانگی رو داریم. چون ساختار یک مرد بسیار دقیق. بله، روح مجرد است. روح مرد و زن ندارد ولی نفس چی؟ چون روح با نفس نقش مرتبه نازلتری از روح است. نفس بدن برزخی دارد. نفس و روحها روح تو مرتبه عالیترش، یعنی همش یک حقیقت است. مثل اینکه الان مطلبی که من دارم میگویم، همینی که در صوت من است، همونی است که تو ذهن من است، همونی است که در روح من است. از روح من تنزل پیدا کرد به ذهن من. از ذهن من تنزل پیدا کرد به دهان و کلام و صوت. همش هم یکی. همین حرفی که از من میشنوید، حرفی که من بهش باور دارم یعنی با روح من یکی است. ولی مرتبه مرتبه نازل شد. یک روح نازل میشود، میشود نفس. نازل میشود، میشود بدن. این بدن یک وقت بدن دنیایی است که این تناسل بردار، جنسیت دنیایی برمیدارد. بدن برزخی، بدن برزخی جنسیت دارد؟ تناسل ندارد؟ دیگر اندام تناسلی ندارد. مرد و زن دارد. مرد و زنی که اول آدم و حوا بودند و این به زوج نیاز دارد. برزخی یک نفره. این خیلی برای ما اثبات شده نیست. بله هر نفسی یک زوجی میخواهد ولی اون یک زوجی میخواهد عدد نیست لزوماً. نظام من یک زوجی میخواهم ولی ممکنه اون یک زوج من ۱۰ هزار همسر باشه. تو عالم حالا حورالعین، تنزل یافته همسر حقیقی. هیچ حورالعینی معادل همسر از جنس آدم. هر آدمیزاد یک همسر از جنس آدمیزاد دارد. هر مردی یک زنی همسر دارد. هر زنی یک مردی همسر. حالا جلوهای از جلوههای همسر او میشود حورالعین. از هر کمالی از این همسر او یک حورالعین خلق میشود. زنش اهل عفت بوده، عفت اون میشود دهها هزار حورالعین. اهل نجابت، اهل سخاوت بوده، سخاوتش هم میشود دهها هزار حورالعین. در واقع اونها همه ذیل همسر بهشتی او تعریف میشوند. رقیب نیستند. دیگر اونجا اصلاً رقابتی نیست، محدودیتی نیست. همه ذیلِ یک شعاع، یک تجلّی و یک پرتویی از همسر حقیقی او هستند. حالا اینها دیگر بحثهای بسیار دقیقی است که وقتمان هم دیگر گذشته و نکته بعدی هم اینکه این همسر رو که حالا گفتیم حورالعین. مردم هست. حالا این زوجِ او. این مرد جلوه میکند در ۱۰ هزار فرشته مثلاً. حکم عقل با مسائل عقلی و اون چیزایی که از روایت دستمان میآید، در واقع شکار میشود، مطلب گفته میشود. حالا باید برویم عالم. گفتنی یافتنی نیست. اونقدر که فهمیده میشود، این است: زوجیت از این جنس مرد و زن عالم برزخ. پس حضرت آدم مرد بود ولی وقتی میخواست بیاید تو دنیا دید که یک جنسیت مردانه مادی مردانه دارد. این تمام. اونور اندام، ساختار فیزیولوژی. خب، حالا مثلاً توصیف حورالعین، مثلاً میگویند که برجستگیهای بدنش آنچنانی و فلان. و اون برجستگیهای بدن از جنس این اندامهای تناسلی دنیایی نیست. حالا وقت گذشته. یک نکتهی عالی دارم. نمیدانم بگویم یا نه.
برجستگیهای بدن حورالعین، تعبیر «کواعب» دارد. «کواعب اتراب». حالا بعضی از این احمقهای آتئیست و اینها آمدهاند گفتند که این منظور این است که مثلاً اینها، یعنی درشت. اندامهای مختلفشان مثلاً اندامهای جنسیشان درشت است. بعد دست گرفتند و شوخی کردند و کلی «کواعب» جمع «کعبه» است. برجستگی. یکی از کلمات در همین ماده «کعبه» است. «کعبه». کعبه به معنای برجستگی. برجستگی کعبه به چیست؟ یک جای برجسته برای توجه. برجستگیها یعنی چی؟ اندامهای برجسته یک خانم. برجستگی خاصیتش به چیست؟ برجستگی به این است که جلب توجه میکند از مرد. چی؟ از زن. توجه مرد رو جلب میکند برجستگیهایش. این برجستگیها یک وقت تو فضای مادی حیوانی برای جفتگیری، این میشود همین اندامهای همینایی که میگویند و همینایی که هست و اینها. چه در مرد چه در زن. بیشتر برجستگیها در زن مهم است و مرد جذب اینها میشود. یعنی معمولاً زنها جذب برجستگیهای مردان نمیشوند. بحث دقیق روانشناسی و انسان. کعبه را خدا گذاشته یک برج. تعبیر خواب میکنند میگویند که اگر مثلاً کسی خواب گنبد ببیند، این دختردار. باشد. یکی از رفقای ما خواب دیده بود. دو تا گنبد دیده بود و به کسی گفته بود. اونم دو تا دختر خدا بهت میدهد. دو سال نشد، خدا دو تا دختر. کعبه، برجستگی. اصلاً خود این زن، برجستگی. برجستگی برای توجه. گنبد، برجسته برای توجه. برای اینکه توجه جلب. توجه جلب. بهشتیها حورالعین، برجستگی دارند. برجستگیهایشان از جنس کعبه است. نه از جنس اندامهای جنسی زن تو دنیا. میخواستیم اونم دیگر از دهانمان افتاد دیگر. اگر جنس کعبه باشد، یعنی توحیدی. توجه یک عظمتی است که دارد جلوه میکند. نه یک مقدار چربی. چون برجستگیهای در بدن زن، چه مقدار چربی است دیگر. چربی ارزش دنیا. ارزش ندارد. برجستهتر، جذابیتش بیشتر بشود. تو داری در مورد چربی صحبت میکنی. عالم برزخ عالم نور، عالم حقیقت است. اونجا برجستگیها به میزان نورانیت است.
همانجور که اینجا الان یک خانمی که مثلاً، یعنی یک کسی که برایش ارزشهای دیگری هم مهم است، جذب یک خانم که میشود، جذب جذابیتهای جنسی او نمیشود. الان مثلاً در مورد یک شخصیت علمی فوقالعاده در تاریخ مثلاً در مورد <نام اشخاص و اصطلاحات نامفهوم در اینجا حذف شده>. خب، وقتی صحبت ... صحبت میکنند، ما مرد و زن علاقمند میشویم. بنده قلباً بسیار علاقه دارم به این بانوی بزرگوار. بستهی تفسیرش رو میخواندم. آثار مختلف. یک زن برجستهی خانم <نام اشخاص و اصطلاحات نامفهوم در اینجا حذف شده> برجسته است. اصلاً کسی کار دارد با فیزیولوژی ایشان و چند کیلو بوده است و لوازم آرایشی و موهایش چه رنگی بوده است و بعد مثلاً <نام مفهوم نامشخص>ش چه مدلی بوده است و چه میدانم مثلاً چشمهایش چه مدلی؟ اصلاً اینها مهم نیست برای ما. زندگینامه بنویسند که مثلاً این خانم معظمه، مؤنثه و معظمه لها، معظمه لها ۱۲۰ مدل رژ لب در طول حیات مبارکش مصرف کرد و سالیانه ۱۰۰ کیلو مثلاً چه میدانم حجم اینهایی بود که مصرف میکرد. بازیگرها و سلبریتیها اینها برای همینها. کسی اینها رو نمیگوید. مفت نمیارزد. ارزشی ندارد. چند بار عمل زیبایی جراحی کرده بود. کتاب نوشته، وقف کرده، یتیمی داشته. اینها ارزش. اینها میگویند برجستگی اخلاقی. حورالعین این برجستگیها رو به میزان عمل طرف. این برجستگیها بیشتر است. این برجستگی هر چقدر بیشتر شد، جذابیتش بیشتر است. تو دنیا این جذابیت بهم. برجستگی چربی طرف تو دنیا بود. اونجا برجستگی به نورانیت طرف و مقام. هر چقدر خودش بالاتر باشد، خانمهایی که برایش جذاباند، مرتبهی معنویشان بالاتر است. زوجهای او بالاتر. مطهر. این شکلی میشود. حالا هر چقدر آدم تو دنیا ازدواجش این مدلیتر باشد، ازدواج انسانیتر است و نورانیتر است. اهلبیت آمدند ازدواج ملکوتی. این اصل حرف. این مدلی. بعد ازدواج کرد با این برجستگیها. تمام.
حالا دیگر آنقدر دیگر گرفتار نمیشویم که این همه دختر خوب با کمالات عالی به خاطر اینکه مثلاً رنگ پوست و یکمی مثلاً فلان قد او یکمی فلان است و چشم او یکمی فلان است و موی او یکمی فلان است و سر اینها خواستگار ندارد یا خواستگار میآید، نگاه میکند، میرود. اینها بیمعرفتی است. اگر در او نورانیت میبینی. تو روایت هم دارد که حالا یک بحث مفصلی در مورد این دارم شاید اگه یادم باشد جلسه بعد در موردش صحبت بکنم. یکی از جاهایی که خدا خیلی امتحان شدید میگیرد، تو همین بحث ازدواج و انتخاب همسر. یکی از جاهایی که به شدت خدا میریزد به هم ایمان ما رو. واسه همین اگه ازدواج درست باشد، دو سوم دین کامل. اگه اینجا زیبایی ظاهری نداشت، این برجستگی، برجستگیها رو نداشت این حرفها. به خاطر خدا ازدواج کن. اگه مال هم نداشت من میدهم ولی اگه به خاطر مال و زیباییش باهاش ازدواج کنی، هم مالش رو میگیرم واگذار میکنم به همین. یعنی هر جا گرفتار میشوی، خودت باید حل کنی. من نیستم این وسط. من ازدواج برای خودم به رسمیت نمیشناسم. من متولیاش نیستم. ولایت این خانه و این زوج من به عهده ندارم. ولایتشان با خودشان. اصل مسئله اینجاست. این میشود ازدواج بهشتی. اگه همین رو بفهمیم، بسیاری از این مشکلات ما تو این و یکمی رنگ و لعاب میبیند. این آقا که به هم آمدند که از خانم خوشگله تو تو خیابان که همه از همه آدمایی که تو خیابان هستند از اونایی که تو خانه هستند خوشگلترند، بیعفت و بیحیا و اینها باشه تو خیابان از همه خانمهای دیگر خوشگلتر است. خانههایشان رو ببیند، میفهمد که خانم خودش چقدر خوشگل است، تو خانه میبیند. خب، این همه رنگ و لعاب دل میبرد. این میشود ماجرا. معضلاتی که الان بحث خانواده داریم و درگیریهایی که داریم. حالا انشاءالله در مورد این بیشتر صحبت میکنیم. این جلسه خیلی طولانی شد. انشاءالله جلسه بعد ازدواج و ملکوت ازدواج بیشتر صحبت بکنیم.
«و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین.»
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه پنجاه و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...