زوجیت در عالم برزخ و در مجردات
تاثیرپذیری و تسلیمناپذیری در زن و مرد
فاعلیت و قابلیت در زن و مرد
معنای همسری
زوجیت در سوره مسد
ویژگی همسر خوب در قرآن
رفتار خدا به هنگام ابتلاء ما
برکت فرزند در زندگی
تک فرزندی یا چند فرزندی؟ تربیت کدامیک مشکلتر است؟
نکتهای در مورد سقط جنین
گرفتاریهای رحمانی خدا
نورانیت در زندگی مشترک
روایاتی پیرامون انس در زندگی مشترک
تجربه بهشت با فرزند
ملکوت ارتباط با فرزند در خانواده
عطای فرزند، جلوه رحمت خدا
این روایت، تقدیم به همه دختر دارها
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم، الحمدالله رب العالمین، وصلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
جلسه مثل جلسه سابق، شب شهادت آقا و مولامون امام صادق (علیه السلام) برگزار میشود و همان نیّتی که برای جلسه قبل داشتیم را در این جلسه هم داریم و انشاءالله عنایات وجود نازنین امام صادق (علیه السلام) شامل حال همه ما خواهد شد. جلسه قبل در مورد زوجیت مطالبی عرض شد. نکته مهمی که هست این است که خب، حالا با این تعریف، زوجیت در عالم برزخ چه معنایی پیدا میکند؟ چه خاصیتی دارد؟
مرحوم علامه طباطبایی در جلد ۱۷ تفسیر المیزان، در مورد بحث زوجیت، صفحه ۸۲۹ نکاتی را مطرح میکنند که عزیزان را برای مطالعه به این بخش ارجاع میدهم. خدای متعال عالم را بر مبنای زوجیت آفریده و در غیر خدای متعال ما زوجیت را میبینیم، حتی نسبت به مجردات و زوجهایی که زوجیت عالم را بر مبنای زوجیت خود آفریده است.
مجردات فرد هستند، هر کدام یک واحدند، یک. ولی در عین حال، فعل و انفعال و همه موجودات این عالم در حال فعل و انفعال هستند؛ یا فاعلاند یا قابلاند، یا دارند میدهند یا دارند میگیرند، یا در مقام دهش هستند، یا در مقام کشش و کشیده شدن. معطی و قابل، فاعل و قابل، هر تعبیری که میخواهیم به کار ببریم. از خود پیغمبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) گرفته که عقل کامل و عقل کل است، دائماً در مقام فیّاض است و فیض میرساند. همه ما نفوسی که هستیم، به میزان استعداد و تواناییمان داریم نور را از پیغمبر اکرم (صلی الله و علیه و آله)، نور را از اهل بیت (علیهم السلام)، عقلانیت را از پیغمبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) دریافت میکنیم.
خورشید و ماه یک نماد یک زوج هستند. آسمان و زمین یک زوجاند. روز و شب یک زوجاند و حتی میشود نور و ظلمت؛ چون در قرآن در مورد ظلمت، نور و ظلمت را این شکلی نگاه کرده است. یعنی در عالم دنیا ما این زوج را داریم. در عالم دنیا ما زوج نور و ظلمت را داریم. لذا در ادعیه، مثلاً در دعای جوشن کبیر، این تعبیر که خدای متعال جاعل ظلمات و نور است را میبینیم. در قرآن به آن اشاره شده، در روایات و ادعیه ما، در واقع اینجا ظلمت را بهعنوان یک امر مخلوق میبینیم، خدای متعال به آن نگاه میکند و یک امر وجودی در واقع داریم در مورد ظلمات در تعابیری که میبینیم.
در سوره انعام، آیه اول: "الحمدلله الذی خلق السماوات و الارض و جعل الظلمات و النور ثم الذین کفروا بربهم یعدلون." "جعل الظلمات و النور" کمی که عرض کردم، جاعل ظلمات و نور؛ یعنی خود نور و ظلمت هم یک زوج هستند. حیات و ممات هم یک زوج هستند. اینها با هم ازدواج کردهاند. حیات و ممات با هم ازدواج کردهاند. نور و ظلمت با هم ازدواج کردهاند و نور دائم بر ظلمات میتابد. ظلمات در پی نور یُطلَبُ حَثیثاً. که از آیات بینظیر قرآن و خیلی این آیه، آیه زیبایی است.
سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۴: "ربکم الله الذی خلق السماوات و الارض." آسمانها و زمین را خلق کرد که خود آسمان و زمین با هم ازدواج کردهاند. "فأُمَّ یَغْشَی اللَّیْلَ النَّهَار." أغشا میکند شب روز را. شب غشیان میکند. حالا این غشیان یا معنای غش کردن یعنی انداختن خودش است، یا به معنای سایه انداختن و غشا شدن و پرده شدن. شب میآید روز را میپوشاند، روز را میگیرد. خب، ما اگر بخواهیم خوب نگاه بکنیم، روز وقتی هست دیگر شب پوششی ندارد. چون خورشید در حرکت است و همینجور دارد میرود. اگر اینجوری بخواهیم نگاه بکنیم، یک روز است که دائماً دارد مسافتی را در کره زمین میرود و همینجور از مناطق جغرافیایی دارد عبور میکند، از شرق به غرب. دائماً هرجایی که شرق به حساب میآید، شلغم که زیاد است دیگر. هرجایی که خورشید هست در واقع شرق است. هرجایی که شرق است، خورشید است و شرق و غرب روی نقشه را کار ندارم. شرق و غرب بر اساس خورشید را کار دارم.
الان که شب است اینجا، خورشید در آمریکاست. این خورشیدِ جلسه. امشب، شبِ آنها که میشود روزِ ما و الان اشراق دارد، خورشید در آمریکا دارد اشراق میکند. خب، بر اساس خورشید اگر بخواهیم حساب بکنیم، اینجا غروب کرده، آنجا اشراق دارد. اینجا میشود مغرب، آنجا میشود مشرق. البته از جهت جغرافیایی ما مشرقیم، آنها مغرب.
خب، این خورشید دائماً در حرکت است. هی یک جایی روز است دیگر. هی دارد روز دامنش را گسترده میکند، از یک جاهایی جمع میکند، یک جاهایی پهن میکند. اینکه شب بخواهد غشیان بکند دیگر معنا ندارد. این زوجیت شب و روز خیلی لطیف است در این آیه سوره مبارکه اعراف. این نیست که یک روز است و هرجایی هم که نور نیست میشود شب. البته همین درست است در قیاس با خورشید. اگر بخواهیم درست بکنیم و نگاه بکنیم، یک جاست خورشید است و نور برای خورشید است. همین که حرکت میکند، از هرجا که عبور کرد میشود شب. خورشید داریم و دیگر شبی نیست، در حالی که ما هم خورشید داریم و روز و هم شب داریم و شب در واقع یک پوشش است نسبت به خورشید. روز اصلاً خیلی تعبیر، تعبیر جالبی است. شب است که دارد سایه میکند برای خورشید. انگار شب دارد یک کاری میکند روی خورشید. نه خورشید دارد یک کاری میکند روی شب. نه تنها شب هست بلکه شب دارد کار میکند روی خورشید.
درست است که شب یعنی آن وقتی که خورشید نیست. آن ساعاتی که خورشید نیست و نور نیست. ولی این نیست که صفر و یک است و وجود و عدم است. عدم نسبی البته هست. عدم خورشید است، عدم نور است. ولی عدم محض نیست. این هم وجود است. همانجور که ظلمت، ظلمات همینجوری است. ظلمات به معنای عدم محض نیست. ظلمات عدم نسبی، نبودن این خورشید در اینجا. الان بنده چراغ بالای سرم را روشن که هست، خاموشش بکنم، اینجا میشود تاریک و من خودم اینجا را ظلمات میکنم. فعالانه است. من اینجا را تاریک میکنم برای خواب. من ظلمات را میآورم. من ظلمات را قرار میدهم. من در نظر میگیرم یک ساعتی این چراغ روشن باشد و یک ساعت چراغ خاموش بشود و این بودن و نبودن یک زوج است و با هم در رفت و آمدند. این نور و این خورشید، این تاریکی و هر کدام روی یکی اثر میگذارد. اگر من دستور بدهم الان به تاریکی که بیاید، تاریکی به این نور چراغ میگوید تو دیگر نباش، نور چراغ را بیرون میکند. اگر دستور بدهم به نور چراغ که باشد، او به تاریکی دستور میدهد تو دیگر نباش و اینها روی هم اثر دارند.
یک وقتهایی نور خورشید، نور لامپ اثر دارد و دستور میدهد به تاریکی. یک وقتی تاریکی دستور میدهد بهش. شب الان دستور داده به خورشید که تو دیگر اینجا نباش. پرده کرد و "یَطْلُبُهُ حَثِیثًا." پرده میاندازد، تاریک میکند. این اثرگذاری شب روی روز است. بعد دنبالش راه میافتد که ازت جدا نمیشوم. درست است اینجا نمیگذارم تو نور بتابانی. من شبم. شب بودن وابسته به این است که روز نباشم و نگذارم روز کار بکند. ولی به این معنا نیست که مرد با تو دشمنم. ما زوجیم. "یَطْلُبُهُ حَثِیثًا." من دنبال توام. هرجا که روز میرود، شب هم دنبالش میرود و هرجا که روز میرود شب هم دنبالش میرود. هم مانع کار روز میشود. تو دیگر اینجا نباش. شب به روز میگوید تو دیگر اینجا جای من است. تو نباش.
در عین حال که میگوید تو نباش، مرز مشخص میکند، تفکیک میکند خودش را از روز. میگوید اینجا جای من است. ولی آن جایی هم که جای تو است، من دست به دامان و دنبال توام. هرجا تو بروی دنبالت میآیم. من به تو محتاجم. وجود من به تو محتاج است. وجود من به تو بنده. ما زوجیم. "و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بأمره ألا له الخلق و الأمر." زوجها را در این آیه ببینید که چه کرده خدا. شمس و قمر. بعد خود ستارگان و عالم خلق و عالم امر که اینها هم زوجاند، ازدواج کردهاند، عالم خلق و عالم امر.
خوب، از جنس زن و مرد و نر و ماده در عالم ماده که همان مذکر و مؤنث است، مذکر فاعلیت و اثرگذاری، مؤنث قابلیّت و اثرپذیری است. البته این به این معنا نیستش که آن به همین میزان که این دارد اثر میپذیرد، دارد اثر هم میگذارد. مثل ماجرای شب و روز. شب درست است که متأثر از روز است، وجودش وابسته به آن است. در مرحله بعد روز؛ یعنی تا روز نباشد شب معنا پیدا نمیکند. تا آدم نبود، حوا معنا پیدا نمیکرد. آدم هم مذکر بود. اولین کسی که خدای متعال آفرید مذکر بود. ولی به معنای برتری مذکر بر مؤنث نیست. بلکه مؤنث بر مذکر اثر میگذارد. بعد تازه دیگر حیات و ادامه وجودِ آن مذکر که اول بود. این اولیه هم هیچ برتری ندارد. چون زوج بالاخره هر زوجی یکی اول و آن یکی یعنی اول و دوم پیدا میکند.
نساء را از همین باب میگویند نسا، چون متأخرند از نَسْی میآید؛ یعنی اول مرد بعد زن. عرض میکنم دوباره اینها را. این بنده خواهشم این است، دست همه را میبوسم دقیق گوش بدهند که باز بعداً شائبه نشود برای ما. احتمال بدهند که ما یک چیزی فهمیدیم، یک چیزی حالیمان است. همه اینهایی که به ذهن شما میرسد که مثلاً زن وجود درجه دو است، داری تحقیر میکنی، احتمالاً به ذهن بنده هم همه اینها میرسد.
قبول ندارم که مرد وجود برتر باشد، زن وجود دوم باشد. بلکه اگر بخواهد کسی هم برتر باشد، وجود زن است که برتر است، به خاطر اینکه حیات و ادامه حیات را خدا به این سپرده و هر مردی خودش متولد شده از زن است. اگر بخواهیم به این حساب بکنید، اینها را قاطی نکنید. بحث را دقیق گوش بدهید که عرض بنده روشن بشود، مطلب هدر نرود. انشاءالله شب شهادت امام صادق (علیه السلام)، انشاءالله حضرت عنایت بکنند یک کمی مطالب را عمیقتر بیان کنیم.
این زوجیت مثل شب و روز است. بعد آیات قرآن، که مخصوصاً سوره مبارکه نور که فوقالعاده است. اول زناکار زن را میگوید، بعد زناکار مرد را. انگار توی این رابطه، این تناسل، این ارتباط که یک ارتباط غریزی است، اینجا اتفاقاً فاعل زن است. ولو به حسب ظاهر متفاوت و برعکس است، ولی کشش را زن ایجاد میکند. جذابیت با زن است. زن در واقع طالبه است و مرد مطلوب. در حالی که در بروز این نیاز برعکس میشود. مرد طلب میکند زن را و زن میشود مطلوب و ظاهراً مرد فاعلیت دارد، زن قابلیت دارد. ولی باطناً برعکس است. مثل شب و روز.
ظاهراً خورشید دارد به شب میگوید که تو باید شب باشی و من تو را شب کردم، شب بودن تو از من است. ولی باطناً قرآن "لیل یغشی النهار" میگوید. شب است که دارد به روز میگوید دامن تو را از اینجا جمع کن، بردار ببر! شب دارد تعیین تکلیف میکند برای روز. نه روز برای شب. البته "یطلبه حفیظاً" این دنبال او است، طالب او است و جذابیت دارد برایش. جذابیتهای مردانه و زنانه برای هم این شکلی است و کششهایی که هر کدام برای همدیگر دارند و هیچ کدام بدون آن یکی معنا ندارد و هر دو عاشق همدیگرند. هیچ کدام از مزیتی نسبت به هم ندارند. نه مرد بودن مزیت است و فضیلت و نه زن بودن.
البته هر کدام ساختاری دارند. به حسب ساختارشان خدای متعال تکلیفی تعیین کرده است. "الرجال قوامون علی النساء" که یک آیه در قرآن و دعای مفصلی است و نیاز به بحثهای مفصلی دارد. اینجا در واقع از باب آن کنش و فعل، آن فعالیت را خدای متعال به مرد داده است. این هیچ فضیلتی هم نیست. مرحوم علامه طباطبایی قشنگ در همین جلد ۱۷ که عرض کردم اصطلاح تأثیرناپذیری و تسلیمناپذیری. مرد تسلیمناپذیر و زن تأثیرپذیر. اصلاً واژه مؤنث هم به معنای أَنَسَ به معنای تأثیرپذیری و قابلیت است. "إن تدعون إلاّ إناثاً" که در قرآن دارد که اینها جز اَنَسَ را نمیخوانند. در سوره مبارکه نساء باید باشد. حالا اگر پیدا بکنم، آیه سوره مبارکه نساء ۱۱۷: "إن یدعون من دونه إلاّ إناثاً". غیر از خدا هیچی را نمیخوانند مگر إناس. بعضی مفسرین فکر کردهاند منظور زنهاست. إناس به معنای مؤنث. مؤنث به معنای قابل. یعنی موجوداتی را میخوانند که همه قابلاند، هیچ کدام فاعل نیستند. غیر از خدای متعال همه این عالم قابلاند. پیغمبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) البته فاعلاند. اهل بیت (علیهم السلام) فاعلاند ولی فاعلی که اول قابلاند، دریافت میکنند بعد میدهند. خود خورشید هم اول دریافت میکند بعد میدهد. اینجوری نیست که از خودش بدهد. فقط خدای متعال است که از خودش میدهد. همه موجودات عالم فعالیتی که دارند بعد از قابلیت است، بعد از دریافت. که عرض کردم مرد هم اگر فعالیت دارد، اول از مادر گرفته حیاتش را، بعد حالا آمده شده مرد و فعالیت دارد. بنده زن است. اینها نکته بسیار مهمی است.
حضرت آدم البته متولد از زنی نبود. حوا هم ولی متولد از زنی نبود. ولی نسل آدم که ادامه پیدا کرد از حوا ادامه پیدا کرد. اینها به هر حال دائماً این شکلی است. دائماً فاعلیت و قابلیت، اثرگذاری و اثرپذیری. خب، تسلیمناپذیری و تأثیرپذیری. زن نماد تأثیرپذیری، مرد نماد تسلیمناپذیری. خب، بعضی از این عبارت خوششان نمیآید. یعنی چه "زن نماد تأثیرپذیری"؟ خب، اگر قرار باشد خوشمان نیاید، بعد از آن بخش دومش هم خوشمان نیاید. یعنی چه که "مرد نماد تسلیمناپذیری"؟ تسلیمناپذیری هم قشنگ نیست به فارسی کف خیابانی اگر بخواهیم نگاه بکنیم. همانقدر که تأثیرپذیری علامت مثلاً توسریخور بودن و دست دوم بودن و اینهاست، تسلیمناپذیری هم به معنای بودن و زورگو بودن و دیکتاتور بودن و اینهاست. هر دوش بد است. ظالم و مظلوم، هر دو در آتشاند. همان کسی که زور میگوید و همان کسی که زور میشنود. پس منظور این نیست.
منظور اثرگذاری و اثرپذیری است. در عین حال خانمها حوزه اثرگذاریشان اثرگذاری دیگری است. مردها را شکار میکنند، تربیت میکنند. تربیت یعنی فعالیت، یعنی فاعل بودن. مادر فرزند را تربیت میکند. آنقدر که مادر در تربیت نقش دارد، هیچکس دیگری نقش ندارد. اینجا فاعلیت آن مادر است، دیگر قابلیت نیست و این مرد بزرگی که دارد تربیت میشود، یک مادر تربیتش کرده است. رهبر انقلاب در کتاب "خون دلی که لعل شد" خودشان را محصول تربیت مادرشان میدانند. حتی تربیت پدرشان را هم نه. با پدرشان اختلافنظر. خیلی خودشان را محصول تربیت مادرشان میدانند و محصول دلاوریها و فداکاریهای همسر. که بنده وقتی این کتاب را میخواندم، حالا شاید در حاشیه نوشتم که رهبر انقلاب را دو تا زن انگار تربیت کردهاند که هیچ کدام از این دو نفر را تا حالا صورت اینها را هیچکس ندیده است. یکی مادرشان که انشاءالله همنشین امام صادق (علیه السلام) باشند، جدشان امام صادق (علیه السلام). و یکی همسرشان. طول عمر خدا به ایشان بدهد.
اینها فاعلیت زن است. مکرر این را میفرمایند که هیچکس مثل مادر اثرگذار نیست و در نقش مادر مطالب عجیبی را میفرماید. اینها فعالیت زن است. اینجا اتفاقاً مرد قابلیت دارد. لذا "الخبیثات للخبیثین و الطیبات للطیبین." مؤنث را مقدم کردیم. در امر ازدواج در واقع آن کشش از طرف زن است. زنی که تور میاندازد در این قلب و قلب مرد را میکشد سمت خودش و تسخیرش میکند. لذا در آیه زنا هم زن را مقدم کرده است. البته در آیه سرقت مرد را مقدم کرد. در مورد سرقت چون فعالیت اقتصادی است و کار بیرونی است و مربوط به مال، حوزه اقتصاد حوزهای است که مردها آنجا بیشتر فعالیت دارند. برعکس حوزههای درونی، تربیتی، جاذبههای باطنی که آنجا زنها بیشتر فعالیت دارند. حوزه اقتصاد و مرد مقدم میکند، "سارق و سارقه." حوزه نفوذ قلبی و کششهای باطنی را زن مقدم میکند، "زانی" و "زانیه." آیات بعدش هم "خبیثات" را اول مقدم میکند به نسبت "خبیثون"، "طیبات" را مقدم میکند به نسبت "طیبین". به هر حال، این رابطه زوجیت است.
این زوجیت ما در عالم برزخ داریم. این زوجیت غیر از این زوجیت اعتباری است در عالم دنیا. که در آن روایات هم پرسید آقا اگر زنی دو تا همسر داشته باشد، یک شوهری داشته، یک مدت زندگی کرده، از دنیا رفته، بعد چند سال با یکی دیگر ازدواج کرده، این در عالم برزخ کدامشان میشود همسرش؟ حضرت فرمودند که هر کدام که خوشاخلاقتر بوده. یعنی زوجیت حقیقی شکل گرفته باشد، نه زوجیت اعتباری. آنجا دیگر نمیگویند مثلاً تو ده سال زن من بودی، پنج سال زن آن یکی بودی، من بیشتر بودم. آنجا بیشتر و کمتر نداشت. اگر همسر دو نفر بوده، یکیشان پنجاه و پنج سال، یکیشان پنجاه و پنج روز. در عالم برزخ همسر کدامشان میشود؟ مثلاً این که پنجاه و پنج روز باهاش زندگی کرده است اخلاقش بهتر است. همسر این میشود. چون زوجیت واقعی را با این داشته است. فاعلیت و قابلیت واقعی را با این داشته است. قلب این دو تا برای هم بوده. حسن خلق به این معناست دیگر. با هم سر کردن، همسری همین است. همسری یعنی با همسر کردن، سرها با هم یکی شدن، افکار با هم یکی شدن، قلبها با هم یکی شدن، یک چیز را فهمیدن، یک نگاه به عالم داشتن. که این همسری واقعی در رأسش میشود امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها). در مراتب، پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) و حضرت خدیجه و حالا در بین اهل بیت هم افرادی میشود در نظر گرفت. بین علما، بزرگان و انبیا.
بعضیها هم به حسب ظاهر به هم نمیخوردند. مثلاً همسر فرعون با همسر نوح. یکی همسر فرعون، یکی همسر نوح. اینجا دیگر در عالم برزخ، همسر فرعون همسر فرعون نیست. همسر نوح هم همسر نوح نیست. شاید مثلاً همسر فرعون آنجا بشود همسر نوح. شاید همسر نوح آنجا بشود همسر فرعون. زوجیت است. "امرَأَتَهُ حَمّالَةَ الحَطَب." این زوجیت اینها تا عالم برزخ هست. حتی تا جهنم هست. ابولهب این سوره، یک سوره سطحی سوره "تبت یدا" از سورههای عمیق قرآن است. به همین بحث زوجیت اشاره دارد. در جهنم زوجیت ما حتی در جهنم داریم. فقط مخصوص بهشتیها نیست. "أبی لهب و تب ما أغنی عنه ماله و ما کسب و امرأَتَهُ حَمّالَةَ الحَطَب" که آیات بعدیش "فَسَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ." این آتش را دارد روشن میکند. آتش انداختن از او است. هیزم را کی میآورد؟ همسرش. لذا در جهنم هم با همه پیچیدگیها، "حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ." که آن هم باز یک بحث دیگری است که این زن، وضعیت برزخی قیامتی چه شکلی است؟ گردنش یک رشتهای لیف خرما انداختهاند که حالا آن برای چیست که بحث مفصلی دارد، دیگر وارد بحث تفسیرش نمیشوم. یک وقتی در مورد این مطالبی عرض شد توی یک جلسه که کیفیت ندارد و قابل انتشار هم نیست. تفسیر سوره مبارکه مثل عرض کردیم بخش مهم همین جاست: "امرأَتَهُ حَمّالَةَ الحَطَب." حَمّالَة حَطَب، یعنی حامل این هیزمهاست. هی هیزم، هیزم چیست؟ آتش اثر میگذارد روی هیزم. هیزم هم اثر میگذارد روی آتش. آتش هیزم را میسوزاند. ولی هیزم هم آتش را میسوزاند. هیزم که آتش را آتش میکند. آتش هم هیزم را آتش میکند.
ببینید دقیقاً زوجیت را در آتش و هیزم میبینیم. نفوس ناری مثل ابولهب و همسرش، اینها ملکوتشان این شکلی میشود. "قوا أنفسکم و أهلیکُم ناراً و قودها الناس و الحجارة" هم همین است. چرا میگوید آتشگیره آتش مردمانند؟ چه ربطی دارد؟ میگوید مواظب خانوادهات باش که آتشگیره جهنم مردمانند. یعنی همین آدم را اگر مراقبش نباشی میشود هیزم جهنم. و "أنفسکم و أهلیکُم ناراً" فقط خطاب به مردان نیست که بگوید مراقب زنت باش که زن هیزمت نشود. خطاب به زنها هم هست. به زن هم میگوید مواظب باش مردت هیزمت نشود. آسیه مراقب بود که فرعون هیزمش نشود و نشد. حضرت نوح هم مراقب بود که همسرش هیزمش نشود و نشد. "إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ." برخی از ازواج که در حد حیوانیت ما فقط با ما زوج میشوند، در حد تناسل ما فقط با ما زوج میشوند. به نسبت ملکوت ما، اینها میشوند عدو. باید مراقبت کرد. اینها دیگر زوج ملکوتی نمیشوند.
خوب، زوج ملکوتی همین دو نفری که اینجا هستند. اگر اوج پیوند و در هم آمیختگی را با همدیگر داشته باشند، در عوالم بعدی هم با هم میشوند. زوجیت حقیقی. اصلاً این ازدواج به ما گفتهاند ازدواج و ازدواج کنید و اینها برای همین بود. برای اینکه به آنجا برسیم و گفتم بگرد کفوت را پیدا کن. مسئله کفایت است که خیلی مهم است و گفتهاند مؤمنه که کفو مؤمن است. این دو تا در هم اثرگذاری دارند. مرد زن را ارتقا میدهد، زن مرد را ارتقا میدهد. اینها همدیگر را در هم اثر دارند. فاعلیت و قابلیت دارند. در روایات هم اشارات خیلی جالبی داریم. مثلاً برای نماز شب، همدیگر را بیدار میکنند. کمک میکنند همدیگر را. "نعم العون علی طاعت الله" تعبیری که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مورد امیرالمؤمنین (علیه السلام) به کار بردند. کمک خوبی است برای طاعت خدا.
زوج بشویم برای طاعت خدا. "تعاونوا علی البر و التقوی." ازدواج برای همین است. آدم دنبال یار میگردد. دنبال کمکی میگردد. دو تایی با هم حرکت کنند. اصلاً بدون زوج نمیشود. بدون زوج این سلوک معنا ندارد. مگر در موارد منحصر به فردی مثل حضرت عیسی (علیه السلام) که خدای متعال هم در مورد نحوه و ورود به دنیا در نظر گرفته بود که بدون زوج باشد و با یک مادر باشد. در مورد حضور او در دنیا هم در نظر گرفته که بدون زوج باشد. این دیگر منحصر به فرد است. حضرت عیسی (علیه السلام). حضرت یحیی هم که خب در جوانی شهید شد. حضرت معصومه (سلام الله علیها) در جوانی از دنیا رفتند و به شهادت رسیدند. آیا وفات کردهاند؟ حضرت عیسی (علیه السلام) هستند دیگر. قاعدتاً در دنیا هستند. جوری که فهمیده میشود و مجرد هم هستند که فهمیده میشود. بحث انحصار به فرد و سلوک ایشان در واقع، به قول مرحوم علامه در کتاب "مهر تابان" توضیحی دارند در مورد اینکه چرا حضرت عیسی به این عهد دارند زندگی میکنند که یک سلوک منحصر به فردی است برای حضرت عیسی. همانجور که عرض کردم تولد ایشان منحصر به فرد است. اصل برای ما زوجیت است.
پیغمبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) همسر داشتند و البته بعضی از همسران پیغمبر زوجیت باطنی با پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) نداشتند که قرآن به آن اشاره میکند در سوره مبارکه تحریم، سر پیغمبر (صلی الله و علیه و آله) و آنجا اتفاقاً تعابیر فوقالعادهای به کار میبرد در مورد اینکه همسر خوب کیست. که یکی از آیاتی که اصلاً بنده در این بحثهای همسریابی و اینها، کتابهایی که مینویسند در مورد این چیزی بگویند، خیلی مطلب دارد. این آیه در سوره مبارکه تحریم: "فَلَمَّا نَبَّأ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ." که حالا مطالبی را مطرح میکند. بعد میفرماید که: "عَسَىٰ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا." اگر پیغمبر شما را طلاق بدهد، بعضی از این همسران نااهل پیغمبر (صلی الله و علیه و آله) را، امید که خدا بهتر از شما را، زوجی بهتر از شما را. پس اینجا در واقع زوج درست و زوج خوب را دارد معرفی میکند. که "مسلمات" اولین ویژگیاش این است که مسلمان باشد. ویژگیهای همسر خوب خیلی مطالب جالبی است در این آیه. از آیات بسیار غریب است: "مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ." اول مسلماناند بعد مؤمناند. "قَانِتَاتٍ." که اینها مفصل توضیح میخواهد. قنوت یعنی چی؟ اهل قنوت. که در مورد حضرت مریم هم "فَأَكْثِرُوا قِيَامَ اللَّيْلِ" به کار میبرد و جزء قانتات میداند قرآن حضرت مریم را.
قنوت زن چه ویژگیای دارد و چرا؟ چون خود قنوت مقام تسلیم و پذیرش است. دعا میگیریم، قنوت نماد قابلیت و پذیرش تأثیرپذیری، تأثیرپذیری مثبت است در این زن که میشود "قانتات." تا قبلش اسلام آورده، فعالیت او است. ایمان هم آورده، فعالیت او است. اینجا "قانتات و تائبات" که توبه معنای خودش را دارد. قبلاً در مورد توبه نکاتی عرض کردیم و "عابدات." عابدند. این عبادت هم فرق میکند با آن توبه و قنوت و ایمان و اینها. "سائحاتٍ." اهل سیاحتاند که این سیاحت توضیح مفصل میخواهد یعنی چی. الان در مقام بیان این بحث و این آیه نیستیم وگرنه خیلی جای بحث دارد. میخواهیم سریع رد بشویم. "ثيّباتٍ وَأَبْكَارًا." که اینها بعضیهاشان هم قبلاً متأهل بودند و برخیهاشان هم مجرد بودند. یعنی این دیگر بخش آخر است. در مورد این فضیلتی در واقع به کار نبرده. فضیلت ندانسته. میتواند باکر بوده باشد، میتواند غیر باکر بوده باشند. اینجا خیلی مزیتی روی این نیاورده. "ثيّباتٍ وَأَبْكَارًا." هر دو را اشاره است. البته ممکن است معانی عمیقتری نسبت به این دو تا داشته باشد. معنای فکر ظاهری نباشد، به معنای عمیقتر داشته باشد و ممکن است آن هم باشد. ولی خب اینجا با "واو" آورده که هم این و هم آن.
"وأنفسکم و أهلیکُم ناراً" اشاره به همان بحثی بود که توضیح عرض کردم و در مورد بعضی از اینها هم که زوج نبودند که آیا تا آخر همین سوره از همسر نوح، همسر لوط، همسر فرعون مثالهایی است که قرآن میزند و در مورد مریم هم "کَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ" که آخر این سوره است که از قانتین بوده است، مریم. بحث قنوت حضرت مریم را به آن اشاره دارد که خب این هم نکته بسیار مهمی است و باز الان فرصت پرداختن نیست. به هر حال، "اولاً تَبْغِ مَرْضَاتِ أَزْوَاجِكَ." خاطر رضایت همسرانت کاری نکن که حلال خدا را حرام بکنی. این هم آیه اول سوره مبارکه تحریم است. سوره تحریم کدام فضای خانوادگی و فضای این شکلی دارد که خیلی جای بحث و گفتگو دارد و خیلی مطلب توش هست.
به هر حال، اینها بخش مربوط به بحث ازدواج. بیاییم ادامه کتاب را بخوانیم که حرف زیاد است. درسیم مطالب بماند. میفرمایند که وقتی هم که فرزندی متولد شود، خیرات و برکات بر اهل خانه نازل میشود. خب، اینجاها را قبلاً هم عرض کردیم. حالا دوستان عزیز ما در نشر شهید ابراهیم هادی هم خیلی انتقادپذیرند. خدا حفظشان بکند و این انتقاد ما را پذیرفتند نسبت به اینکه آیات و روایات خیلی محلی ندارد در این بحث این شکلی که دارد گزارش میشود. یک تجربه و یک کمی اطمینان مخاطب را هم تضعیف میکند که نکند آنهایی هم که داری میگویی به واسطه آیات و روایاتی که داریم. لذا در کتاب "بازگشت" کتاب بعدی که نوشتند، دیگر آیه و روایات نیاوردند.
عزیزان سر همین مطلب که بابت این انتقادی که عرض شد، محبت کردند و دیگر آیات و روایات نیاوردند و تحلیل را گذاشتند به عهده کسانی که میخواهند کتاب را از بیرون تحلیل بکنند. داخل کتاب دیگر تحلیل.
اینجا آیات و روایاتی گفتند. خب، ما خودمان تا حالا در جلسات زیاد گفتهایم. این جلسه هم زیاد میگوییم. انشالله یک کمی دست و بال ما را میبندد که اینجا مطرح کنند چون از محل بحثی که ما داریم مطرح میکنیم، یعنی سکونت خانواده و خانه، فضا را یک کمی دور میکند. و حالا ما مجبوریم که بالاخره بخوانیم. آیه ۳۱ سوره مبارکه اسرا را میآورند: "خداوند در آیه ۳۱ سوره اسرا در مورد خانواده میفرماید: «ما آنها و شما را روزی میدهیم.»" در این آیه روزی همسر و فرزندان قبل از انسان بیان شده. خب بحث روزی را مطرح میکنند که به ما اگر بود، خب وارد بحث روزی اینجا نمیشدیم چون الان بحث دیگری میتوانیم مربوط به مباحث خانواده.
بحث روزی را ما بحث رزق حسینی را در ۱۵ جلسه در مورد روزی نکاتی عرض کردیم که عزیزان میتوانند مراجعه بکنند. بله، یکی از اسباب روزی، همسر و فرزند است. شما در مقام فاعلیت که قرار میگیرید، هر چقدر نقش فاعلیت خودت را بیشتر بروز بدهی، قابلیت تقویت میشود و بیشتر دریافت میکنیم. یک قاعدهای است در عالم. هر چقدر شما اثرگذاریات بیشتر میشود، اثرپذیریات هم بیشتر میشود. بیشتر باید به اِفاضه بشود که بیشتر اِفاضه کنی. هر چقدر بیشتر اِفاضه میکنی، بهت بیشتر اِفاضه میشود. یک قاعده است. هر چقدر فعالیتت بیشتر میشود. حالا وقتی شما رازق شدی، هر چقدر دایره رازقیت توسعه پیدا کرد، دایره مرزوقیتت هم توسعه پیدا میکند. هر چقدر رازقتر، رزق خودت هم بیشتر میشود.
یکی از اسباب توسعه رزق همین است. افرادی که تحت پوشش رزق تو هستند، توسعه بده. اگر نان یک نفر را میدهی، بکن نان دو نفر. دقیقاً برعکس آن چیزی که ما فکر میکنیم. اصلاً کلاً ازدواج این شکلی است. یک نکته را آخر جلسه قبل گفتم، الان یادم آمد اشاره بکنم. ازدواج یک بحث این شکلی است. خیلی جاهایش برعکس آن چیزی است که ما فکر میکنیم. اصلاً امتحانهای خدا این شکلی است. و مراتب تقرب این شکلی. ببینید، خدای متعال اصلاً دست خدا را اگر کسی بخواهد، این را میفهمد. اینکه خدا اصلاً این جوری که ما در امتحانها فکر میکنیم رفتار نمیکند. بحثهای واقعیت و جذابیت که قبلاً مطرح کردیم، که اصلاً در امتحانها خدا یک چیز دیگر نشان میدهد و یک کار دیگر میکند و اصلاً رشد ما هم دقیقاً همان جاهایی است که فکر میکنیم دارد یک چیزی را از ما میگیرد، دارد به ما ظلم میکند، دارد کارمان را خراب میکند.
ماجرای آن شخصی که بین زمین و آسمان معلق بود، که در متنهای تلگرامی زیاد نقل میشود، شاید هم واقعیت داشته باشد. از کوه پرتاب شده بود و طناب او تا جایی که میتوانست پایین آمده بود و هی کمک میخواست و کسی آنجا صدایش زد، گفتش که طنابت را بِبُر. و این طنابش را نبرید. و حالا میگویند آخرش میگویند که فردا روزنامهها زدند که یک کوهنوردی بعد از اینکه سقوط کرد در ۵۰ سانتیمتری زمین از دنیا رفت! یعنی شب بود و تاریک بود و سرد بود. این طنابش را اگر میبرید، میافتاد روی زمین و وقتی روی زمین میافتاد، فرار میکرد، میرفت به یک جایی پناه میبرد. اعتماد میکرد. و احساس میکرد دارم بهش میگویند طنابت را ببر، یعنی به همین یکی هم که بنده میخواهم ببرندش، احساسش این بود.
و ماجرای خدای متعال و امتحانهای خدا همین است. دارد طناب ما را میبُرد. به ما میگوید طنابت را بِبُر. برای اینکه به زمین برسیم. امتحان حضرت ابراهیم این شکلی بود. گفت بچهات را سر بِبُر. خب، بچهاش را سر برید. نه تنها بچهاش را ازش نگرفت، بلکه ذریه امامت را در این بچه قرار داد. "ذبح عظیمی" هم داد. در ازای این کشته بشود. "فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ." عمل ذبح را هم یکی از مناسک کرد که تا ابد به هر مکلف مسلمانی واجب است. آنی که استطاعت دارد مکه برود، باید بیاید این کار حضرت ابراهیم را انجام بدهد. کار قربانی را. در واقع اصلاً نمیخواست خدا از او چیزی بگیرد. خدا میخواست یک چیزی به او بدهد. و این ماجرا که بیا چاقو را بگذار روی گلو، یک نماد، یک داستان است، از کاری که خدا میکند. اصلاً خدا از ما چیزی نمیگیرد.
مثالش همان چیزی که عرض کردم که این مثلاً در خواستگاری دختری که کمالات دارد، همین ویژگیهایی که عرض کردم همه را دارد، ولی زیبایی ظاهری ندارد. قد بلند، پوست آنچنانی. دقیقاً خدای متعال همینجوری دارد امتحان میکند. زیبایی میدهد. تو زیبایی را خدا میدهد. اولاً زیبایی امر نسبی است. یک بحث فلسفی مفصلی دارد در نزد فارابی و بوعلی. زیبایی چیست؟ زیبایی چیزی است که در نفس ماست. لذا زیبایی یک امر ثابتی نیست. نسبی است. ببینید در بین مثلاً بعضی از مردم، در مناطق مثلاً حالا من میخواهم بگویم سیاهپوستان، ممکن است برای مایی که مثلاً سفیدپوستیم، چهره یک خانم سیاهپوست جذابیت نداشته باشد. ولی پسر سیاهپوست، برای اینکه به یک دختر سیاهپوست برسد، گاهی تا مرز خودکشی میرود. دختر این را جذب کرده است و کشش دارد برایش. گاهی زیباست، واقعاً هم زیباست. اصلاً زیبایی به سفیدی و سیاهی نیست. واقعاً سیاهپوستان خیلیهاشان زیبا و خیلیهاشان از ما زیباترند. اصلاً زیبایی به سیاه و سفید، این حرفها. میخواهم عرض بکنم که با پارامتر ما آسیای شرقی مثلاً چهرههایی دارند. در آفریقا چهرههایی دارند. این همه ازدواج میشود. این همه پسر عاشق نام دختر میشود و خیلی ممکن است برای ما زیبا به نظر نرسد. برای آن پسر زیباست.
زیبایی امر درونی است. یک هارمونی که کسی دارد میبیند. یک تناسب. زیبایی این تناسب، قطعاتی که یک جا کنار هم قرار گرفتهاند. وقتی با هم تناسب دارند و هماهنگاند و هیچ کدام کار آن یکی قطعه را مختل نکرده است. در حوزه آن یکی قطعه وارد نشده است. ابرو در حوزه چشم وارد نشده است. چشم در حوزه ابرو وارد نشده است. دماغ در حوزه لب وارد نشده است. لب در حوزه دندان وارد شده است. دندان در حوزه لب وارد نشده است. لب بالا در کار لب پایین دخالت نکرده است. هر کدام سر جای خودش به میزان خودش سنجیده، به اندازه وقتی قرار گرفته است، میشود زیبایی. الان میخواهند زیباترین دختر سال را وقتی در نظر بگیرند معرفی کنند، همه اینها را لحاظ میکنند با فضای ذهنی. خب، این تناسب فقط به همان چهره و دماغ و دهان نه. وقتی جایی رسید که این خانم با بیپولی مواجه شد و رفتار متناسب. مثلاً اینجا سکوت بود، به رو نیاوردن بود، نان خشک خوردن بود، به هیچی نگفتن بود. مثلاً گرفتار. این رفتار زیباست. این رفتار از کی صادر میشود؟ از مؤمن. از آن همسر مؤمن. در مورد مردش هم همین. وقتی میبیند که مثلاً یک چیزی در خانه آسیب دیده، یک غذای شور شده، یک غذای سوخته، ظرفی شکست. اینجا رفتار با تناسب این است که اصلاً میرود به جای آن ظرف یک دست دیگر میخرد و به عنوان هدیه شب فردا میآید تقدیم میکند به آن خانم. اصلاً به رو نمیآورد که ظرفی شکسته است. اصلاً من خبر نداشتم شکسته است. اصلاً این غذا این مدلی شد. خوشمزه شد. اصلاً شور نشده است. اصلاً بینمک نشده است. رفتار متناسب این زیبایی میآورد.
زیبایی که از دیدن رفتار متناسب در قلب آدم حاصل میشود بسیار بیشتر از زیبایی است که در اثر دیدن چهره متناسب حاصل میشود. چون چهره متناسب عادی است. اولاً عادی میشود. ثانیاً همه پیر میشوند، چروکیده میشوند. تناسب چهره و اندام به مرور زمان خواهی نخواهی به هم میریزد. صد بار هم عمل جراحی بکنی، با استخوانی که دارد فرسوده میشود و منحنی میشود، نمیتوانی کاری بکنی. با سن و سالی که دارد بالا میرود و انرژی و توانی که دارد مضمحل میشود، نمیتوانی کاری بکنی. لذاست که ایمان است که زندگی را اداره میکند. حالا آن بخشهای ایماندرمانی هم باز اینجا، ایماندرمانیها را ریختیم توی سه دقیقه در قیامتها. اینکه میگفتیم اصلش ایمان است. در مورد ازدواج ایمان است. در مورد تربیت فرزند ایمان است. همینهاست.
ایمان است که تناسب دارد و تناسب ایجاد میکند. خدا اصلاً امتحانش همین است. میخواهد این خانم مؤمن ولی به حسب ظاهر کمبهره را، زیبایی را نصیب شما بکند. در واقع میخواهد زیبایی نصیبت بکند. زیباییهایی که الان پنهان است. زیباییهایی که در ایمان او است. زیباییهایی که او با ایمانش در زندگی برای شما بروز میدهد که هیچ جا گیرت نمیآید و همان زیباییها کمکم چهره او را هم برایت زیبا میکند و اصلاً به مرور زمان شاید چهره با هم زیبا بشود واقعاً. چون استادی داشتیم، ایشان میگفتش که متخصص اصل زیبای خانم بعد از زایمان دوم است. یعنی بعد از فرزند دوم که به دنیا آمد، تازه در فضای فیزیولوژیک خودش میآید روی آن اصلی که داشته است. از آن کتگوری اصلی خودش میآید آنجا. بعد از زایمان دوم میافتد در آن در واقع قالب خودش و آنجا معلوم میشود چهرهها تازه از آنجا زیبا میشود و چهرههای خیلیها از آنجا زشت میشود. قیافهها تازه عوض میشود.
لذا اصلا به این زیباییها نمیشود اعتنا کرد. قد و مثلاً میگوید خب قد که دیگر عوض نمیشود. بله، قد عوض نمیشود. ولی این جوری میشود که شما قد نمیبینی. کوتاهی نمیبینی. بلندی نمیبینی. وزن نمیبینی. اختلاف آن ماجرای همسر شهید چمران را عرض کردم دیگر. در بحث ایماندرمانی. قدسیه جابر، همسر لبنانی شهید چمران که به نظرم ۲۰ سال اختلاف سنی هم داشت با شهید چمران، شاید هم بیشتر. از خانمی بود که در یک خانواده مرفهی هم بزرگ شده بود. رفیق قدسیه جابر بهش میگوید که "تو! آدم قحطی بود؟ رفتی زن یک پیرمردی شدی که سرش مو ندارد؟" و او ناراحت میشود. قدسیه میگوید که "مصطفی اصلاً هم سرش بیمو نیست." یا به قول حالا کچل نیست. "چی میگویی؟ تو! حالت خوب است؟ مصطفی کچل نیست. تو ندیدی سر مصطفی را؟ نه مصطفی کچل نیست." شهید چمران. باز کرد. قدسیه جابر زد زیر خنده. "مصطفی تو کچل بودی؟" حرفی را میزنی، باورت میشود من تا به حال سر تو را ندیده بودم؟ اصلاً نفهمیده بودم که این دختره به من گیر داد. دوستم گیر داد. تازه حساس شدم. الان نگاه میکنم سر ... نه سن و سال میفهمیده نه موی سر میفهمیده نه اینها. عشق است. اینها ایمان است. اینها تناسب است.
اینها "ما رأیت إلا جمیلاً." و خدا میخواهد اینها را به ما بدهد و ما همان در ارتفاع یک متری زمین با نبریدن طناب خودمان را تلف میکنیم و بدبخت میکنیم و در سرما یخ میزنیم. میگوید: "طناب را رها کن!" قید این زیبایی ظاهری را بزن. میخواهم زیبایی بهت بدهم. قید این طناب را بزن. میخواهم زمین بهت بدهم. یک زمین سفت و سخت و پهناور که توش هزار تا از این طنابهایی که تو الان بهش بندی هست، را اعتماد نمیکنم. حضرت ابراهیم اعتماد کرد. آن اگر میخواست به این طناب بند باشد، من میگفتم بچهام را میخواهم که ادامه پیدا کند، ادامه پیدا کند. من پیرمردم. این جوان است. من دیگر بچه ندارم. اگر این را بکشم، اگر این را بکشم، دیگر نوه ندارم. ادامه پیدا کرد. هم با اسماعیل ادامه پیدا کرد، هم یعقوب را دید با آن سن و سال زیاد و یعقوب "نافلةً یعقوب" را هم دادیم و دید یعقوب را هم که نوه حضرت ابراهیم است. بنیاسرائیل شد و انبیا از نسل یعقوب استمرار پیدا کردند. پیامبر اکرم از نسل اسماعیل به دنیا آمد و اهل بیت عصمت از نسل اسماعیل آمدند و هنوز که هنوزند و هستند تا قیامت. امامت استمرار پیدا کرد. ذبح او استمرار پیدا کرد. همه چیز استمرار. یعنی آن استمرارکی که الکی و توهمی بود و به چشم میآمد و قید زد و برید، استمرار واقعی را خدا بهش داد.
در ازدواج خیلی زمینههای ماجراها هست. در ماجرای رزق هم همین است. مثلاً همسری که رزق میآورد، ما فکر میکنیم که تقسیم میکنیم، کم میشود. توهم اشتباه است و بزرگترین معضل در مورد زندگی. بنده منکر کار کردن و وظیفهشناسی و قناعت و تولید. بالاخره آدم باید تدبیر داشته باشد، عقل داشته باشد، دخل و خرجش را بسنجد. اصلاً منکر اینها نیستم. نمیشود آدم مسلمان که ذرهای عقل دارد منکر این چیزها بشود. بنده منکر اینها نیستم. منکر قواعد خدا هم نیستم. به همان میزان که آدم باید مراقب بچهاش باشد که هر مسلمانی، هر عاقلی این را میفهمد، نباید بگذاری خار در پای بچهات برود. قواعد خدا را باید در نظر گرفت. وقتی میگوید سر بچهات را بِبُر، باید بِبُرَد. تا یک ساعت قبل که خدا بهت بگوید نباید میگذاشتی خار در پای اسماعیل. ولی الان گفته باید بروی چاقو بگذاری روی گلویش. دو تا را با هم بفهم. عقلانیتت را به کار بنداز. تدبیر داشته باش. قاعده خدا را هم بشناس.
قاعده خدا این است که تقسیم، کم نمیکند، تقسیم، اضافه میکند. اگر یک نان داشتی، در روایت این را داریم، فرمود که "طعام الواحد یکفی الاثنین." غذای یک نفر اگر دو نفر پایش بنشینند، دو نفر سیر میشوند. غذای دو نفر چهار نفر سیر میشوند. اگر دو نفر اضافه شدند، نگو دو نفر اضافه شدند، سهمم کم شد! خدا میخواهد اضافه کند به این غذا. امتحان کنید. خدا را امتحان نکنید. قاعده خدا را امتحان کنید. خدا را امتحان کنید. جواب نمیدهد. قاعده خدا را امتحان کنید. بگو برای من هم فعال میشود یا نه. من میدانم که فعال میشود. میخواهم روی خودم تست کنم ببینم روی من چطور فعال میشود. این جوری قاعده خدا را امتحان کنید. اگر این جوری نشد "طعام الواحد یکفی الاثنین." پیغمبر. غذا یک نفر برای دو نفر بس است. نگو من خودم ۴۵ تومان یارانه دارم. ۴۵ تومان یارانهات وقتی برای دو نفر استفاده بشود، میشود نفری ۴۵ تومان. برای سه نفر استفاده بشود، باز میشود نفری ۴۵ تومان.
بعضیها میفهمند. تجربه کردهاند در زندگی این حرفها که عرض میشود. "النساء رزق." با زن میآید. آیه قرآن فرمود به خاطر رزق مبارکه نور. به خاطر روزی نباشد که از ازدواج فرار میکنی. یک کفی از روزی را باید انسان داشته باشد در حد نفقه و اینها که توصیه میکنم بخشهای تفسیر المیزان ذیل این آیات را بخوانید، نکات خوبی مرحوم علامه آنجا. یک اقلیتی را آدم دارد. الان ما بعد از سالها زندگی هنوز در همان اقلیت داریم زندگی میکنیم. ولی به لطف خدای متعال لنگ نماندهایم. حالا بنده در مورد وضعیت اقتصادی نکاتی را در بعضی از جلسات، در آن بحثهای شهرشناسی عرض کردم. تجربه کردهایم و ابداً هم باکی از اینکه مثلاً سه تا بچه بشود پنج تا بچه، هفت تا بچه، بنده خودم به شخصه ندارم. سر سوزنی. یعنی اگر شما بگویی که سر سوزنی بنده تردید پیدا بکنم یا نگران بشوم. خدا را شاهد میگیرم به این شهادت امام صادق (علیه السلام) و این شب مقدس، یک سر سوزن نگران اینکه پوشک این چی میشود، هزینه این چی میشود، مدرسه این چی میشود، نیستم. برای اینکه اصلاً اینها کانال روزیاند. یعنی از رهگذر تأمین هزینههای این بچه است که روزیهای خودت بهت میرسد. روزیهای آن کانال.
کانالی صحبت کردیم. کانال گرد و غبار گرفته و تفاله گرفته نمیآید پایین. یک سیخی باید بزنی که رزق جاری بشود. آن سیخ هم همین است. همین هزینههای بچه است و همین هزینههای زندگی. البته از عقلانیت نباید انسان هیچ کاری را به دور از عقلانیت انجام بدهد و اینها روشن است. یعنی اصل این کار چون اصلاً آدمی که عقلانی رفتار نمیکند، تقوا ندارد و همه برکات فرع تقواست. در اثر تقوا حاصل میشود. "تقبل الله من المتقین." آدمی که عاقلانه رفتار نمیکند، تقوا ندارد و این را هیچ خدا در مورد هیچی لحاظ نمیکند. ولی عاقلانه رفتار میکند، خدا را هم به حساب میآورد. من فعالیت دارم میکنم، دنبال کار میگردم. هر کاری هم که دستم بیاید انجام میدهم. دارم کار انجام میدهم. توانم را گذاشتهام. حالا مثلاً حقوق من پانصد هزار تومان است. تمام شد. اینی که باید پانصد هزار تومان خرج زندگی من و همسرم را بدهد، آن دیگر ربطی به من ندارد. آنی که به من ربط داشت این بود که من صبح میرفتم سر کار پول درمیآوردم. پول درآوردن با من بود. میزان پول درآوردن با من نبود. البته این که یک کاری بکنم که درآمد بیشتر داشته باشد، خیر بیشتری به دیگران برساند، طبعاً عاقلانه است. آن هم با من میشود. وقتم را تلف نکنم. انرژیام را تلف نکنم. کار عاقلانه بکنم. سر جای خودش. "طعام الواحد یکفی الاثنین." پانصد هزار تومان هم هزینه من را میدهد. اگر آدم تقوا نداشته باشد، پنج میلیون تومان هزینه یک نفر و زندگی تک نفره بدون هزینههای این شکلی را هم نمیدهد. این را هم به کرات دیدهایم.
ولی وقتی تقوا بود و عقلانیت بود و حساب خدا بود، همان ۵۰۰ هزار تومان هزینه ۵ نفر را هم تأمین میکند. واقعاً داریم میبینیم. طلبهها که با همین ۵۰۰ هزار تومان. یک تومان دارند. تازه قرض هم میدهند. یعنی با ما یک تومان، صد تومان، ۱۵۰ تومان هم مثلاً بابت فلان کار، فلان کار اینها میدهند. دلخوشیاش هم به همان ۱۵۰ است. که آن یک کاری میکند. ۸۰، ۹۰. همان که پیغمبر فرمود که همهاش در واقع ۵۷ قسمت پُر، قسمت مثلاً ۴۰ قسمت گوسفند ماند. اینهایی که الان در خانه است و در یخچال و اینها، اینها رفت. اینهایی که خرج زندگی میشود و اینها، این بخشهایی که برای خودمان خرج میشود، اینها رفتنی است. آنهایی که هزینه در راه خدا برای اینها میشود، اینها ماندنی است و اینها اثرگذاری که یک وقتی صحبت کردیم، اینها قواعد خداست. تقسیم نمیشود. در مورد رزق فرمود که نترسید. "یَغْنِهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ." این را تعمیق میکنم. البته اگر واقعاً شرایط نک. آنجا دیگر باید عفت پیشه بکنند که در مورد عفت جلسه قبل نکاتی... نگاه دیگری است به حساب آوردن ملکوت. اینها در ملکوت ما به شدت اثرگذارند.
ازدواج در ملکوت، آدم مجرد با آدم متأهل در عالم ملکوت، تفاوت دارد. نماز این ۷۰ برابر نماز آن است. خواب این از عبادت آن بالاتر است. همین که متأهل شد، متعلق به یک زندگی و زمانه و شرایط و یک ساختار دیگری است. در ماجرای شهید یوسف الهی که مرحوم شهید عزیزمان، شهید دوستداشتنیمان که دلمان برایش تنگ است، سردار عزیزمان حاج قاسم سلیمانی، ایشان نقل میکرد. تنها مصاحبهای که از ایشان موجود است، میفرمود که این شهید به من گفتش که فلانی و فلانی که رفتند، اینها شهید شدند و جسدشان برمیگردد. و پرسیدم از کجا میگویی؟ گفت: "فلانی را دیدم در خواب که به من گفت: امشب من میآیم، فردا شب فلانی میآید." بعد آن شهید یوسف الهی به حاج قاسم گفته بود که "میدانی چرا من خواب این را دیدم، خواب آن یکی را ندیده بودم؟ چون این دو تا فضیلت داشت نسبت به آن دو تا." فضیلت این این بود که اول اینکه نماز شب ترک نشود. حتی آن شبی که در دریا بود، با همان حال شبش را خواند. فضیلت دومش هم این بود که متأهل بود. آن یکی متأهل نبود. یعنی در عالم برزخ هم کسی را بفرستند که برود خبر بدهد که یک گروهان، یک گردان باخبر بشود که این عملیات خراب نشده، ادامه بدهند. این دو نفر شهید شدند. دستگیری بکند. دو تایش هم شهیدند. کدام را میفرستند جلو که تو برو خبر بده؟ آنی که متأهل است. خیلی عجیب است. فضیلت دارد این شهید. شهیدی که متأهل است، فضیلت دارد. نکته بسیار مهم. البته ممکن است شهیدی هم باشد که شرایطش نبود و موقعیتش نبود. آن با او طور دیگری برخورد میشود. همانجور که در جلسات قبل در مورد این عرض کردیم، مثل حضرت معصومه (سلام الله علیها).
به هر حال، اصل ازدواج و ملکوت ازدواج اینجوری است. در عالم برزخ ما هم اثر فوقالعادهای دارد ازدواج. فرمود که بدترین امت من، عذاب امت منند. در روایت دیگر گفتش که زمین ناله میکند از اینکه فضولات یک مجرد را بخواهد به خودش بپذیرد و بدش میآید. که البته عرض کردم، باز هم عرض میکنم، قبلاً خواندهام، عرض کردهام، الان هم میگویم: مربوط به شرایطش است. نه هر مجردی، نه هر کسی. کسی که شرایطش را دارد، موقعیتش را دارد و بیاعتنایی میکند به ازدواج. همان که فرمود: "رغب عن سنتی." محل نمیگذارد به سفارش. ارزش ندارد. میبینید دیگر چقدر در جامعه هستند. اصلاً مسخره میکنند. چقدر جوک میسازند و تحقیر میکنند افرادی که ازدواج میکنند. این شبهای عروسی چقدر داماد را دست میاندازند و توهین میکنند. رسماً رفقای همسن و سالمان.
خب، تا وقتی عیاشی میشود و تا وقتی با کثافتکاری نیازها تأمین میشود، برای چی آدم باید خل باشد، به قول اینها، زیر بار مسئولیت برود. بخواهد تعهد پیدا کند. بعد باید هزینهها را تأمین کنی. بعد باید مهریه بدهی و بعد نفقه بدهی و فلان. آن چیزی که ریخته و زیاد هم هست در خیابان و این ور و آن ور. و کثافتکاری و آلودگی و نیازت هم تأمین میشود و هیچ تعهدی هم به هیچ کسی نداری. این زندگی حیوانی است. حتی حیوانات اینطور زندگی نمیکنند. یعنی تعهدی بین دو تا گربه نر و ماده که با هم زندگی میکنند و از اینها بچه به دنیا آمده، آدم میبیند تعهد میبیند بین آنها. این آدمیزاد به کجا میرسد که... چقدر داریم ما میبینیم در این فضای جامعه. حالا اینجا که ایران است. حالا دیگر جاهای دیگر چه.
خب، این زوجیتی است که خدای متعال در باطن عالم آفریده است. نیاز ماست. نیاز روحی ماست. ما نیاز به یک مکمل داریم. که شهید مطهری قشنگ بحث میکنند در آن کتاب نظام حقوق زن. و خدای متعال هر کدام از ما را مکملی برایمان آفریده است. مکملی که یک جاهایی باید قابلیت داشته باشد در برابر من. یک جایی باید فعالیت داشته باشی در برابر و دریافت بکند و پرداخت بکند. چیزهایی را به من بدهد. چیزهایی را از من بگیرد. دائماً داد و ستد داشته باشیم. این را در عالم برزخ هم داریم. این ازدواج نورانیت میآورد. این ازدواج محبوب خداست. این آن مدل مطلوبی است که باید داشته باشیم. به این سفارش کردهاند. این سنت پیغمبر است. برکاتی دارد. روشن میکند عاقبت انسان و آخرت انسان را. بحث اینکه بحث روزی نباید مانع برای ماجرا بشود. به تعبیر بسیاری از برکات و روزیها، به خاطر وجود اولاد به سوی انسان نازل میشود. که مطلب کاملاً درست است. یعنی بنده لااقل در فضای درسی خودم این را تجربه کردهام. چون میگویند مثلاً بچه وقتی بیشتر میشود، دیگر به درس نمیرسی. با ازدواج کردیم در درس، به لطف خدا کارمان نسبت به آنی که میخواستیم، خیلی رو به راه شد. نسبت به آنی که بودیم. فرزند اول آمد. حالا بخواهم موردی اشاره بکنم. مثلاً ما اگر یک دانه درس میدادیم قبل از اینکه فرزند اول به دنیا بیاید... با به دنیا آمدن فرزند اول، این تبدیل شد به روزی دو تا درس. با فرزند دوم تبدیل شد به روزی چهار تا. با فرزند سوم تبدیل شد به روزی شش تا درس و همینجور تقویت شد. البته خب، فداکاریهای خانواده و همسرمان سر جای خودش است که آن اصلاً در بیان نمیآید. نه توصیف میشود و نه کسی مثل ما میتواند شکرش را به جا بیاورد و این فقط از عهده خدای متعال ساخته است که جبران بکند.
به هر حال، چیزی که هست این است که روزی فقط مربوط به مادیات، خورد و خوراک و اینها نیست. گشایش، دقیقا همان قاعدهای که برعکس میشود. یعنی نه تنها مشغولت نمیکند، بلکه کمک میشود. همانجور که در تربیت فرزند عرض کردم، فکر میکنیم بچه هرچه اضافه میشود، تربیتش سختتر میشود. دقیقاً برعکس. بچه هرچه کمتر باشد، تربیتش سخت است. و بچه همبازی میخواهد. بچه شما را بخواهد مشغول بکند و شما سرش را بخواهی گرم بکنی، آخر نیاز تأمین نمیشود. هم وقتت را میگیرد، هم انرژیات را مصرف میکند، هم باید پول هزینه کنی. بچه از جنس خودش، بچه دو تا سه تا مثل خودش میخواهد که باش بازی کنند، سرش را گرم کنند، راهش بیندازند، به دادش برسند. و لذا بچه دوم، سوم، هرچه که میرود جلوتر، مشغله پدر و مادر نسبت به رسیدگی به آن بچه بعدی کمتر میشود. عملاً درگیریاش کمتر میشود. فضای خانه برای تربیت مساعدتر است. شما وقتی چهار تا بچه داشته باشی، بچهات دیگر نه نیاز به تبلت دارد، نه نیاز به بازی کامپیوتری دارد، نه نیاز به خیابان دارد. همه چیز در داخل همین خانه تأمین میشود. به جای اینکه نگران این باشی که بچه همسایه چه مدلی و فلان بازی چیست و در تبلتش ممکن است چی باشد و در کامپیوتر یا خدا چیزی نبیند. آنقدر این بچههای دیگر که در خانه هستند مشغولش میکنند که شما ذرهای دغدغه پیدا نمیکنید که یک وقت یک خوراکی از جای دیگر بهش... و با همین بچههای خودت مشغول است و هر اتفاقی بیفتد در بچههای خودت مشهود است. نمیشود کتمانش کرد و تربیت او خیلی راحتتر است به نسبت بچهای که یکی دو تاست.
واقعاً نمیدانم من تعجب میکنم چطور این مسائل فهمیده نمیشود. خیلی برایم جای تعجب است. به نظرم خیلی واضح است. یعنی ذرهای اگر آدم تأمل بکند در این مسائل، مربی ... نمیبینیم خدا را. نمیبینیم نقش خدا را. نمیبینیم که ما هیچکارهایم و خدا همه کاره است. قواعد خدا را نمیپذیریم. تسلیمش نیستیم. نمیبینیم قواعد خدا را. این میشود سختیهای زندگیمان. هم دنیا برایمان تلخ است هم آخرت. عزیزی تازگی پیام داده بودند، سؤال کرده بودند خانمهایی که خدا کمکشان بکند انشاءالله. در مورد همین بحث سقط جنین و اینها گفتند که: "من به من گفتند که بچهات را سقط کن، ممکن است این جور بشود و اینها. من استخاره کردم، یک همچین چیزی و بد آمد." و بعد بچه را سقط نکردم و گفتم کربلا میروم. چطور میشود؟ از این حرفها خاطرم نیست. بعد بچه را نگه داشتم. به دنیا آمد. این بچه سندروم داون دارد. من کار زندگیام. من اشتباه کردم که بچه را سقط نکردم و الان دنیای من این شده.
جواب مفصّلی عرض کردم به این خواهرم که چرا آخه اینجوری میبینید شما؟ نذر و نیاز کردهای، دعا کردهای، صدقه دادهای. اولاً که بچه را نکُشتی. این بچه اگر میرفت عالم برزخ، قاتلش بودی. شما گریبان شما را میگرفت، چرا من را از نعمت حیات محروم کردی؟ قتل هیچ فرقی نمیکند بین بچه چهار ماهه و انسان چهل ساله. قتل این دو تا هیچ تفاوتی در نگاه خدای متعال ندارد. دیش هم مشترک هر دو آدمکشی. "لا تقتلوا أولادکم خشیة إملاق." ابداً محقق کشتید. بعد خدا یک نعمت به شما داده است. این طفل معصوم یکی از ملائکه الله را فرستاده توی خانه. یک معصومی را فرستاده در خانه شما که کارش جلب رحمت است. چه عذابهایی که به واسطه این بچه از خانه شما دفع میشود، از خانواده شما دفع میشود، از یک امت دفع میشود، از یک کشور دفع میشود. چه عذابهایی میخواهد بیاید به خاطر این بچههایی که سندروم داون دارند یا بیماریهای دیگر دارند، معلولیتهایی دارند، مشکلاتی دارند. این عذابها را خدا از یک امت رفع میکند.
این طفل معصوم را به شما داده است. یک شفیع داده است. یکی از اسماء الله را داده است. این توی خانه شماست. از اینجا که برود، میرود بهشت. منتظر شماست تا شما را ببرد بهشت. شما تحمل کردید فرشته صفت و فرشته خوب بیاید در این عالم دنیا و از اینجا منتقل بشود بهشت. چون واسطه رفتن به بهشتش بودید، او هم واسطه رفتن شما به بهشت میشود، به شرط اینکه اعتراض نکنید. کفر نگویید. با خدا دست به گریبان نشوید. دو روز زندگی دنیاست. این اطلاعات ثبت اطلاعات شما. عضو بشوید، فلج بشوی، چی بشوی. بعد نقص عضو بشوید و کسی به شما رسیدگی نکند. نقص عضو بشوید. همسرتان طلاق بدهد. از اینها مگر کم... نمیخواهیم به آنها خدای نکرده خرده بگیریم که مثلاً چون اینها را بخواهیم دلداری بدهیم، آنها را فلان کنیم. نه، آنها هم باز یک نوع دیگری از ابتلا. هر ابتلایی هم فرمود که هر عذابی غیر از جهنم محقّره است. پیغمبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) همه مصیبتها حقیر است. اصلاً غیر از جهنم ما گرفتاری نداریم. این گرفتاریها که همهاش بهشت است. همهاش رهایی است. هم یا الله گفتن و یا رب گفتن و اینها، همهاش نعمت است. اینکه از رحمت خداست.
یکی از دوستان خوب ما که خدا انشاءالله سلامتش بدارد، پدر بنده است، بزرگتر است ولی از دوستان بسیار خوب ماست. خیلی صمیمی هستیم. ایشان جزء حزب جمهوری بودند و جزء مؤسسین حزب جمهوری در قم بودند و از رفقای شهید بهشتی. عزیزانی که مشغولیّت داشتند در بیت امام. بچه خدا به من داده بود، اوایل انقلاب، یک بچه معلول بود و بردم خدمت حضرت امام (رضوان الله علیه). امام دست کشیدند روی سرش، فرمودند که: "این بچه رحمت خداست به شما." حالا یا رحمت خدا یا لطف خدا. یکی از این دو تا کلمه سرم را گرم بکند و مثلاً یک جوری دلداری بدهد. وقتی این بچه چند سالی عمر کرد، چهار پنج سالی، تا وقتی زنده بود، در قید حیات بود، ترجمه مجلس روضه بود. با گریه رفتم. هر جا ختم صلوات بود، با التماس رفتم. هر جا گنبد و حرمی بود، با تضرع و زاری توسلی نبود که نداشته باشد. نذری نبود که نکرده، اشکی بود که از من جاری، تضرعی بود که بچه رفت و این حالم. و ما فهمیدیم امام چی فرمودند که این لطف خدا و رحمت لطف خدای اشک جاری، چشم گریان، چشمه فیض خداست. این دلشکستگیها و ایام نوروز، همه رفتند مسافرت. من به خاطر این بچه مریض نمیتوانم بروم. این همان ریسمانی است که خدای متعال میگوید بِبُر. این همان ریسمان. نگاه نکن به رفتن به این که نرفتن. نگاه نگو من اینجا این ماندن نیست، این رفتن است. آنها ماندند. اگر آنها در سفرهاشان معصیت که ماندن هم نیست، عقبگرد است. اگر معصیت نباشد سفر چیست باشد که دیگر تقرب به حق تعالی باشد. تازه آنی هم که بخواهد تقرب باشد، آنقدری که شما اینجا تقرب داری، شاید آن تو در حال حرکت باشی. نبین این بودن تو اینجا، گرفتاریها را، در مقام گفتنش ساده است. خدای متعال باید ایمان بدهد، باور قلب پاک بدهد. خدا نصیب این حقیر بکند تا این حرفها را بفهمیم، باورمان بشود. وگرنه گفتنش خیلی... اینها هیچ کس حاضر نمیشود یک ساعت بخواهد شرایطی که این عزیزان به آن مبتلا هستند و تحمل کنند.
گفتم: ابداً شما غصه نخورید و یک لطف بزرگی از جانب حق تعالی است. اگر نگاهمان... بحث در خانه و نکته اصلی همین است. نسبت به خانه، همسر، خانواده، ازدواج، نگاههایمان را باید... عمده مشکلاتِ فکر کردنِ همسر زیباست. فکر کردنِ همسر پولدار است. فکر کردنِ تک فرزند است. فکر میکند باید حقوق به فلان برسد. همه اینها اشتباه است. دارم عرض میکنم اشتباه است. نمیگویم ممکن است درست بشود. کاملاً اشتباه است. قواعد نیست اینها. قواره کار نیست اینها. آنی که خدا میخواهد، عشق حرف اول را میزند. عشق هم نه این داغ شدنهای در دانشگاه و دیدن قیافه و عشقی که ندیده عاشقش میشود. آن عشقی که اصلاً نمیداند این کچل است یا مو دارد. نه وقتی که موهایش را دید عاشقش میشود. عاشق مویش میشود و عاشق اندام و هیکل و قد و قواره و اینها، عشق نیست. آتش آنی است. هست. اینجا جوشیده، پس فردا خاموش میشود. ده جای دیگر میجوشد. عشق اصلاً ناحیه قلب است. آن اصلاً شهوت قلب نیست. آن غریزه است.
قلب. قلب حرم خداست. برای خداست. آن وقتی که غلیان میکند، میجوشد. عاشق کمالات او شده است. عاشق معنویت او و آن اتصال او. برق. تا حالا شده است؟ اینها میشود عشق. این زندگی است. این لذت است. همهاش این خانه. همهاش نورانیت است. هر دقیقهای در این خانه بوده است. هر ثانیهای که اینها با هم مینشینند. روایت است که انگشتهاشان را وقتی در انگشت هم میکنند، زن و مرد دستهاشان را به هم، انگشتها را به هم میرسانند، این رحمت از لای انگشتهاشان به هم منتقل میشود. عجیب است. دستهای هم را که میگیرند، انگشتهای دست همدیگر را مابین هم قرار میدهند. از هر انگشتی دارد یک رحمتی وارد انگشتی میشود. اینها خیلی احادیث عرفانی و سنگین است. عرفای بزرگ باید اینها را تفسیر بکنند. انگشت نماد چیست؟ رحمت از هر انگشتش یک هنری میبارین. از هر انگشتش یک رحمتی دارد میریزد.
در این خانه فرمود: اگر زن و مرد با مهربان باشند و خوش اخلاق باشند، رزقشان زیاد میشود. چون هر دو نوکر امام زمان. ارباب است. ارباب وقتی میبیند دو تا نوکر با هم رابطهشان خوب است. شما فرض کنید شب عید یک زن و شوهری بیایند توی خانه شما برای اینکه مثلاً شیشهها را بشورند، خانه را تمیز کنند، اعصابت خورد میشود. شاید اصلاً از آن مبلغی هم که باید بدهی کمتر بدهی. مغز ما را دچار فرسایش کرد. ولی وقتی میبینی اینها قربان صدقه هم میروند، کار از هم میدزدند، انجام میدهند. اولاً ده بار دیگر هم دعوتشان میکنی. که خود این ازدیاد رزق است. این خوش اخلاقاند و آرامش را آوردند توی زندگی ما. یک ساعت که اینجا... چقدر شادی آورده. از عمق جانت به اینها پول بدهی. این میشود افزایش. ارباب. ارباب وقتی میبیند نوکرانش با هم خوبند، رزق اینها را بیشتر میدهد. نور رحمتی که جاری میشود. این قاعده رزق است.
قاعده رزق به این است که مثلاً آن مدرسه رو نَشُور، این لباس را نخر. آن ماشین آن جوری نشود و این خانه اینجا باشد و فلانی بدهی را بدهد و این اصلاً اینها قواعد. اینها قواعد رزق نیست. پشت داری میگیری. رزق از این جلو روبرو. رحمت خدا جاری میشود در این اخلاق خوش و این محبت. این صمیمیت. آن نگاهی که به هم میکنید. اثر عشق، آثار معنوی عجیب و غریبی دارد. سلوک در خانه مفت و مجانی بشین، لنگات را بنداز رو هم. سلوک با یک اخلاق خوب، با یک عشق که البته اعداد درآوردنش ساده است. ماه عسلش هم همه شیرین است دیگر. ماه عسل است. به قول عبدالله جعفری، ماه عسل چیست؟ زندگی عسل. یک عمر عمر عسل. ماه عسل یعنی چی؟ چرا یک ماه؟ همهاش همین ریاضت میخواهد که من هر روز این عشق را بخواهم حفظ بکنم و عادی نشود و تکراری نشود و کس دیگری جای این را پر نکند و در شرایط مختلف در بیپولی هم علاقه داشته باشم، در بیحوصلگی هم علاقه داشته باشم. شرایط مختلفی. نگاه میکند به همسرش. کفاره همه گناهانش. پرونده صفر. میخواست برود کربلا برود که گناهانش بریزد. همین جا به خانمش نگاه کرد با محبت.
این فضای خانه، این تعاون است. این معاونت است. این همان "بر طاعت خدا" است. من همسری دارم، هر وقت آه میکشم، بهم میگوید آهت برای چیست؟ اگر به خاطر دنیاست که دنیا ارزش ندارد. اگر به خاطر خداست، خدا غم و غصهات را بیشتر ... "تلک من عمال الله." این خانم تو جزو کارگران خداست. جزو عمال خداست. عامل خداست. کارپرداز خداست. که بنده وقتی عرض میکردم پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) دست کارگر را میبوسیدند. کنار هم بگذاریم باید بگوییم بعدی ندارد اگر بگوییم که اینجا این آقا باید دست این خانم را ببوسد. تکلیفی نیست یعنی اگر ببوسد رواست. این آقا دست این خانم را ببوسد. چنین کارگر خداست. آن کارگری بود که کشاورزی میکرد. پیغمبر (صلی الله و علیه و آله) دستش را بوسیدند. این کارگری است که بذر محبت میکند. کشاورز خداست در دل این مرد. فاعلیتش این جوری است. بذر محبت میکارد. بذر عفت میکند. بذر حیا میکند. بذر نجابت. بذر توکل و توحید میکارد. کدام کارگر بالاتر از این است که توحید میکارد؟ توحید میکارد و ایمان درو میکند. توحید میکارد و توکل میکند. کدام کارگر بالاتر از این؟ آن گندم میکارد، گندم درو میکند. پیغمبر (صلی الله و علیه و آله) دستش را بوسیدند. جا دارد دست این خانم را بگذار. بنده وقتی گفتم پدر شهید احمدی روشن که گله کردم از صدا و سیما. بعد از گله ما، به حمدالله همین رسانهای که کردیم و گله کردیم، شبش تلویزیون منتشر کرد. همین در مشهد جلسهای بود. پدر شهید احمدی روشن آمد جلو چشم همه گفتش که: "من دوست دارم جلوی چشم شما دست و پای این خانم را ببوسم. مادر مصطفی احمدی." که او تربیت کرده مصطفی را. که بنده عرض کردم این عاشقانههایی است که توقع میرفت که تلویزیون این را نشان بدهد و نشان نداد. دیگر وقتی گفتیم، فردا شبش تلویزیون این تیکه را منتشر کرد. معلوم است که باید محصول بشود. مصطفی احمدی روشن.
همچین پدری. همچین مادری. همچین عشقی. بچه بدون تربیت اینها خودش هم مسیر خوب پیدا میکند. این میزند تو سر آن که بچه محصول من است. دخالت نداشتم. بیادبان آموخته. یعنی چون اصلاً شبیه ننه بابایش نبوده و در مقابل اینها رفتار کرده، این شکلی شده است. آنجا وقتی عشق و علاقه است، این میگوید از مادر، مادرم. گر نه لقمه حلال شماست. میگوید نه تربیت و شخصیت شما. این جور میشود. البته این را هم باید اشاره کرد که تمام امور دنیا به خصوص همین تشکیل خانواده، با سختی و گرفتاری همراه است. چرا که خداوند در آیه سوره بلد میفرماید: "به درستی که ما انسان را همواره در سختی و رنج آفریدیم." یعنی حال دنیا اینگونه است که با سختیها و مشکلات آمیخته است. خب، دیگر این هم باز یک بحث دیگری است.
روی آن اشاره میکنم که دنیا همراه سختی است. اما در آن سوی هستی مشاهده کردم که هر بار انسان در کنار خانواده و همسر خود قرار میگیرد، خیرات و برکات الهی بر او نازل میگردد. برای همین است که پیامبر اسلام (صلی الله و علیه و آله) فرمودند: "در پیشگاه خداوند تعالی نشستن مرد در کنار همسر خود از اعتکاف در مسجد من در مدینه محبوبتر است." خب، آدم میرود اعتکاف میکند در مسجد پیغمبر (صلی الله و علیه و آله) چرا؟ به خاطر نورانیتش. برای اینکه اتصال به حق تعالی پیدا کند. به یاد حق بیفتد. اعتکاف خلوت با رحمت خدا. بریدن از خلق. پیوند خوردن با خداست. در مسجد پیغمبر (صلی الله و علیه و آله) آثارش بیشتر است. برکاتش بیشتر است. مقربیتش بیشتر است. و بیشتر تقرب ایجاد میکند.
خوب، حالا شما رابطهات را با همسرت این شکلی کن. بذر توحید بکاریم در دل هم. اینجا پنج دقیقه که با هم خلوت بکنیم، چون این پنج دقیقه دیگر برای غیبت نیست. برای گلهگذاری نیست. برای تسویه حساب نیست. این خلوت برای توجه است. برای زدودن غم. میرفت اعتکاف که یادش برود از مغازه و کاسبی و این ارتباط با مردم که داشت. آثار بدی که روی قلبش داشت. اعتکاف یک دو سه روزی این را پاکش میکرد. آمد کنار همسرش نشست. "ولش کن!" اصلاً این خانم، که میبیند مثل امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرمود: "غمهای عالم از دلم زدوده میشد وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را میدیدم." اثری که آن اعتکاف میخواست در یک سال داشته باشد، اینجا پنج دقیقه نشستن کنار همسرش دارد برایش انجام میدهد. یک سال، دو سال هم شاید داشته باشیم. شاید دیده باشم در پذیرایی که وقتی بحث مطرح کردیم، کارهای بهتر از اعتکاف خواندیم، چیزهایی که بهتر از اعتکاف است که یکی از آنها همین بود. آنجا توضیح دادم. این بحث ارتباط با همسر در واقع این اثرش از اعتکاف بیشتر است. چرا؟ اش خلاصه اینکه این آن نورانیت است. آن توجه است. آن تقرب است. دل کندن از دنیا. دل کندن از مردم. رها شدن از آن گرفتاریهای بین مردم و آن تعلقات و مشغولیات و اینها. این ارتباط با همسر آنقدر این خانه، فضا باصفا و نورانی و توحیدی... این ایمان معمولی متوجهش بکند با وظایفش. خلاصش بکند از این گرفتاریهای بیرون. این عشق و محبتی که بین اینها است. آن جلب توجهی که هست. گاهی ممکن است به صورت مادی هم باشد. یعنی خانم آرایش میکند. زمینه را برای مثلاً یک مواجههای فراهم میکند. این هم همان ثواب و همان فضیلت را... رها میکند از آن مشغولیات دنیایی و درگیریها و آلودگیهایی که از صبح تا حالا درگیر بوده است و دارد به یک حلالی دعوت میکند. یک حلال که مطلوب خداست و محبوب خداست. دارد از آن مشغولیات غیرحلال یا خدای نکرده حرام، دعوتش میکند به یک مشغولیّت حلال. همین هم فضیلت اعتکاف دارد. همین هم فضیلت است. نورانیتها را در عالم برزخ دیدهام که اینها کنار هم نشستنها چه برکاتی دارد که حالا برخی بنده آوردهام بخوانم. رابطه بسیار جالبی هم دارد و در مورد این انس و اینها. حالا این بخش عرایضی داشته باشم تمام بشود.
بحث صله رحم. سر بحث صله رحمش که برسیم این روایت را عرض میکنم انشاءالله. از طرفی بسیاری از خیرات انسان توسط فرزند برای او ارسال میشود. شاید هیچ باقیات و صالحاتی بهتر از فرزند صالح برای انسان. باز یک بحث دیگری است. بحث فرزند و ارتباطات با فرزند که چقدر میتواند در ملکوت ما اثرگذار باشد. این باز یک بحث دیگری است. "باقیات صالحات شدن بچهها." "فرزند صالح گلی از گلهای بهشتی." یعنی چی؟ گلهای بهشت مگر چه ویژگیهایی دارد؟ گلهای بهشت بدون خارند. گلهای بهشت محصولند. یک محصول روییدهاند. یک چیزی است که برایش زحمت کشیده شده. یک باغبان زحمت میکشد. یک گل را به ثمر میرساند. یک نتیجه است. یک شکوفایی. این بچه را به ثمر میرسانی، به شکوفایی میرسانی، به نتیجه میرسانی. این جلوه ملکوتیاش میشود گلی از گلهای بهشت. به میزان این به ثمر رسیدن، هر چقدر کمالات در او بیشتر است، این گلهایی که در عالم بهشت، در برزخ و قیامت دارد برای شما محقق میشود، بیشتر میشود. معطرتر میشود. لطیفتر میشود. عالیتر میشود. به میزانی که این تربیت قویتر و بهتر و حسابشدهتر و بیشتر برایش زحمت کشیدی و وقت گذاشتی.
"گلی از گلهای بهشت." فراوانی دارد. حالا در مورد بوسیدن فرزند. فقط من چون حیفم میآید این روایت را اینجا الان باز کردهام که بخوانم در مورد بچه چقدر مفت و مجانی آدم میتواند ملکوت جمع بکند. در کتاب "روضه الواعظین" و "بصیرت المتعظین"، جلد صفحه ۳۷۰، مرحوم فتال نیشابوری، اینجا روایتی را فصل "حق ولد بر والد" که خیلی یعنی حقی که بچه بر پدر دارد، روایات خیلی جالبی را اینجا آوردهاند.
من چند تایش را سریع بخوانم. در مورد آثار ملکوتی بحث ازدواجمان را ادامه بدهیم. در مورد فرزند در ارتباط با بچه چه ملکوتی میشود انسان تشکیل داد. " الولد من ریح الجنة." بوی بچه از بوی بهشت است. این بچه که به دنیا میآید چطور پاک است؟ این بچه قلب و غش ندارد. آلودگی ندارد. تن بچهها، بوی بچه را احساس کردهاید، بوی پاکی و معصومیت است. بوی بهشت. مدلی بوی پاکی و معصومیت است. صفای یکرنگی. بچه همه وجودش یکرنگی است. همه وجودش صفاست. کدورت و شائبه ندارد. حقه ندارد. دورویی ندارد. اذیت وضعیت وجودی خودش درونی ندارد. بیرونی ممکن است داشته باشد، نخوابد، گرسنه باشد، نجس باشد. خودش از درون خودش آزاری ندارد. حرفی نمیزند که آزارت بدهد. کاری نمیکند که آزارت بدهد. هیچ بنایی برای اذیت کردن ندارد. سلام سلام محض. بهشت این شکلی است. سلام. سلام. هرچه در بهشت سلامت است. همه حرفها سلامت. همه نعمتها سلامت. مثل بچه. خدا بچه را به آدم میدهد. اصلاً آدم بچهدار میشود که بهشت را یک کمی تجربه کند. آدم بچه را در بغل میگیرد که یک کمی دلش برای بهشت تنگ بشود. یک کمی بوی بهشت را استشمام بکند. چقدر این روایت زیباست. و چقدر عالم دیگری میخواهند اهل بیت (علیهم السلام) برای ما رقم بزنند. ما بچه را میبینیم به یاد پوشک و گرانیها و چقدر ناشکریم. چقدر ما دوریم. چقدر ما در حجابیم. چقدر به این خدا داریم ظلم میکنیم. "ظلوماً جهولاً." آدمیزاد چیست؟ مسافری از بهشت. "دادم در بغلت که همین الان از بهشت آمده است. دو هفته از بهشت آمده است. دو ماه از بهشت آمده است. هنوز بوی بهشت میدهد. دادم بو کن. یک کمی بوی بهشت بکشی، هوایی بشوی." تو این را بو میکنی به یاد پوشک میافتی. به یاد گرانی میافتی. بعد بچه را باید بدهی که من نمیتوانم هزینههایش را تأمین کنم و سقطش بکنی که یک وقتی نخورد اضافه. وای از ما! وای از این افکار ما! وای از این شرکهایی که در وجود ماست! وای از این ندیدنهای خدا! وای از این کفران نعمتها! چی میدهد؟ چی میگیریم؟ چی دارد به ما میگوید؟ ما چی میفهمیم؟ زبان خدا را نمیفهمیم. حرف زدن خدا با خودمان را نمیفهمیم. بشنویم دارد به ما چی میگوید. پدیدهها و نعمتها و این رویدادها هر کدام یک کلامیاند. هر کدام "کلمة الله." هر کدام دارد با ما حرف میزند. یک کلامی را دارد به ما منتقل میکند.
بچه کوچک دارد میگوید که بهشت این بو را دارد. بهشت همهاش سلامتی است. آزردگی توش نیست. دو رنگی توش نیست. لطافت، صفا. چرا ما بچه کوچک را میبینیم عاشق رفتن به بهشت نمیشویم؟ دلمان پر نمیکشد؟ مست نمیشویم؟ بو کنیم بچه کوچک را. اصلاً برویم از خدا بخواهیم بچه بدهد. اصلاً به این نیتها. بنده قلباً باور دارم که اگر ما یک کمی نیتهایمان را در برخی مسائل عوض بکنیم، خیلی زودتر نتیجه برایمان حاصل میشود. مثلاً بچه میخواهیم برای اینکه بالاخره چند سال ازدواج کردهایم، بچه نداریم. چقدر آخه سطح فکر آدم پایین است. "یکی باشد بالاخره ما چهار روز دیگر پیر میشویم، عصای کوریم." بابا بگو: "بچه میخواهم خدایا. میخواهم یک کمی بهشت تو را بو کنم." نیتت با خودت از یک درهای دیگر بزنیم. روزی را شاید از این در نزدیکتر باشد. دوری میزنیم در عصای پیری و فلان. "میخواهم یک گل برای بهشت رویش بدهم. میشود روزیام کنی؟" حرفی که از زکریا. بگو: "خدایا بچه میخواهم. بالاخره ما پیر شدیم داریم میرویم و وارث نداریم." ارث انبیا علم و معرفت است. "این حقایق را من داشتم و به کسی منتقل نکردم." آل یعقوب یکی باشد از این کانال خیلی سریع. خدای متعال به یحیی را در پیری او داد. در حالی که همسر وقتی جوان بود نازا بود. چرا؟ در بحث تفسیر مریم نکاتی را در مورد این آیات عرض کردیم.
بعد از اینکه یک کمی درهای ... یک روایت. روایت: "پدر وقتی بچهاش را نگاه میکند و خوشحال میشود، نگاه مشرکانه نه، نگاه توحیدی. خدا چه بچهای! چه این بچه باصفاست! چه یک محبت، یک علقه الهی و خدایی و ایمانی. نگاه میکند بچهاش خوشحال میشود. پدر وقتی به بچه نگاه میکند خوشحال میشود، کان للوالد اتقو نسم. انگار که برده آزاد کرد این بابا." چی میشود؟ یک انسانی را آزاد میکنی که آزادانه زندگی کند و از حیات لذت ببرد. آزاد کردن برده. از نعمت حیاتش. از نعمت وجودش. از نعمت بودنش در دنیا آزادانه بهره ببرد. آنجوری که خودش دوست دارد تصرف بکند در اموالش. این است. آزاد کردن یک برده. به بچهات وقتی با محبت نگاه میکنی و خوشحال میشوی اثرش این است. تو گشایش دیگری از بودن در این حیات داری لذت میبری. به خدا دوست دارد از اینکه ما وقتی در این دنیا هستیم، از بودمان، از نعمت حیات لذت ببریم. خدا خوشحال میشود. خدا دوست دارد بندههایش را شاکر ببیند. اینجا یک آدمی را حبس کرد. "این هم آخه شد بچه! این هم برج زهر مار! آخه این هم فلان!" بچه دارد. خدایا شکرت. تو این نعمت را به من دادی. امروز این پسرمان را ترک دوچرخه گذاشته بودم. رفتیم بیرون. یک سری کار داشتیم. یک جایی در مسیر بچه تکیه داده بود و سرش را گذاشته بود روی کمر ما. گرمای تنش به ما میخورد.
حالا اینها گفتن ندارد. دعا کردم برای کسانی که بعد از چند سالی هنوز به آنها بچه ندادهاند. باید حال خاصی از خدا خواستم. خدا این نعمت را نصیب بکند به همه آن عزیزانی که تا حالا روزیشان نشده است. که البته خب، بودن بچه هم ابتلاست دیگر. یعنی نعمت خالی که نیست. مسئولیت دارد نسبت بهش و خیلی از عمق جانم این حس را داشتم. "خدایا چقدر تو مهربانی که این این محبت را در حق ما ضعیف و نالایقت میکنی." ما اینجایی که هستیم دو روزی باید سر بکنیم. تو این زندگی دنیا خواسته بودی همیشه بهمان خوش بگذرد. این دنیایی که ذرهای در چشم تو ارزش نداشته است. وقتی اینقدر دوست داشتی به ما خوش بگذرد در برزخ و قیامت و آخرت برای بندهها چطور میخواهی نعمت را تمام بکنی؟ فقط خودت میدانی چه محبتی است که تو نسبت به بندههایت داری. بندههایی که خاصیتی برایتان ندارند. نفعی برای تو ندارم. چه لطفی است که تو یک گرمایی قرار دادی توی تن یک بچه که این بچه وقتی تنش تماس پیدا میکند با تن پدر و مادرش، از این گرمای تن این بچه لذت میبرد. چه محبتی است که تو داری. اصلاً چقدر از ما بیتوقع. همین که من وقتی این را به تو دادم تو هر بار که نگاه میکنی لذت ببر. من این را برای تو عبادت. به تو بهشت میدهم. تو وقتی گرمای بچهات به تنت میرسد خوشحال شو! من در ازای همین بهت بهشت میدهم. این چه خدایی است. چه محبت و رحمتی. ما از چه خدایی گله میکنیم. گاهی از او میبریم. دل میکنیم. چرا نمیبینیم این محبتها را؟ چند تاست؟ صبح تا شب میلیارد، میلیارد. هر بار گرمای بدن بچهات را احساس میکنی. "خدایا! تو دوست داشتی من از این لذت ببرم. تو این بدن را گرم کردی برای اینکه آغوش گرم باشد برای من. تو اینقدر به فکر بودن من بودی در این دنیا که من از این بودنم، این چهار روزی که اینجا مسافرم و باید سر کنم و بروم، از این بودنم لذت ببرم. تو اینقدر به فکر منی. تو اینقدر به فکر همه نیازهای من بودی. تو اینقدر به فکر من بودی که به من خوش بگذرد. و من اینها را میبینم و خوش نمیگذرد."
همسرت را برمیداری میبری شمال. همه کار میکنی. هی نگاهش میکنی. هی سؤال میکنی: "بهت خوش میگذرد؟" ببینی بیمحلی و بیتفاوتی میکند. یک بار اگر این جور شمال ببری، دفعه دوم که شمال نمیبری. خدا صبح تا شب به ما نعمت میدهد. هی به ما نگاه میکند و هی سؤال میکند: "بنده من! بهت خوش میگذرد؟" هی بیمحلی میکنیم. بیاعتنایی میکنیم. جواب نمیدهیم و آخرم گله میکنیم: "این هم شد سفر! این هم شد نعمت!" ما چی هستیم؟
فرمود: "وقتی پدر به بچه اش نگاه میکند و خوشحال میشود، انگار برده آزاد کرده." گفتند: "یا رسول الله! و إن نَظَرَ ثلاثمائة و ستین." گفتند آقا، اگر ۳۶۰ بار هم نگاه کند همین است؟ فرمود: "الله تعالی اکبر!" خدا بزرگتر است. رحمت خدا. ۳۶۰ بار نگاه این جوری کند و خوشحال بشود، عین ۳۶۰ بارش را خدا برایش برده آزاد میکند. او رحمتش. فرمود: "أكثر من قبلة أولادكم" بچههایتان را زیاد ببوسید. نگاه نسبت به بوسه عوض بشود. ملکوت بوسه. با هر بوسه آدم چه کارها که نمیتواند بکند. "فإن لكم بكل قبلة درجات في الجنة." به هر بوسهای که برای بچهتان دارید، یک درجه در بهشت به شما. "مسیرة خمسمائة" یک مسافت پانصد سال به شما میدهد. هر بوسهای مسافت پانصد سال. و درجه طی میکنی. البته عرض کردم بوسههای توحیدی، "یُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ." این قاعده را کاملاً همیشه داشته باشید. خدا از اهل تقوا قبول میکند. همین آثار در مورد اهل تقوا. وگرنه شمر هم بچهاش را میبوسید. یزید هم بچهاش را میبوسید. این بوسههای این شکلی. این محبت همان چیزی است که عرض کردم. اینها دیگر خیلی ساده است. از اینی که خدا داده و داده، لذت ببریم. "خدایا ممنونم که دادی. لذت ببر."
خدا دارد خوش میگذرد. "خدایا! خیلی میچسبد." نعمت، نعمت یعنی "من نعمة" از نعمت میآید. سازگاری. خیلی با ما جور است. اینی که دادی خیلی جور است. حالا مثلاً مریضی دارد، ناتوانی دارد. در آن گرمای تن او، حضور او. یک نفر را داری که صبح به عشق او بیدار شوی. برایش غذا درست کنی. بشکن. خانه را عوض میکنی. تغییر دکوراسیون میدهی. به سر و وضعت میرسی. برایش میروی بیرون لباس میخرید. حالا مثلاً معلول است. حالا مثلاً فلان بیماری را دارد. صد تا خوشی. آنقدر مشغولت بکند، اصلاً نبینی این بخشها را. "ممنونم تو فکر این بودی که من صبح که بیدار میشوم، به عشق یک نفر غذا درست بکنم. درست است؟" آن بچه وقتی برایش غذا درست میکنم و به کامش بریزم، بعد لباسش را کثیف میکند. نگاهمان را عوض کنیم. از خدا بخواهیم کممان بکند. لذت ببریم. لذت در برزخ و در بهشت از لذت در دنیا شروع میشود. اگر اینجا نتوانیم از نعمتها لذت ببریم، بعداً گرفتاریم و آنجا هم اذیت میشویم. از نعمتها در بهشت هم لذت نخواهیم برد. چقدر این نعمتها زیاد است و چقدر میشود از اینها لذت برد.
در روایت آخرم بخوانم و انشاءالله بقیهاش باشد برای جلسه بعد. "نعم الولد البنات المخدرات." خیلی بچه خوب، دختر. در مورد دختر روایات زیادی داریم که حالا یکیاش را دارم عرض میکنم. تقدیم به آنهایی که دختر دارند: "من كانت عنده واحدة." اگر کسی یک دانه دختر دارد، "جعله الله له ستراً من النار." پردهای از آتش قرار داده برایش. کلمات جنس مؤنث نکاتی را عرض کردم که مثل شب میماند. یک سایه است. یک حفاظ نسبت به آتش است و شما را از آتش... عرض کردیم تعلق به دنیا بود و دختر کارکردش این است که اصلاً تعلقزداست. دختر این شکلی است. حالا توضیحات مفصل دارد چرا دختر تعلقزداست. خیلی صحبت کرد. کار دختر گشایش دلگشاست. اصلاً نسبت به پدر و مادر این شکلی است. پسر کارگشا، دختر دلگشا. پسر کارگشا، کار ازش میآید. دست در جیبش میکند، میآید برایت کار میکند. دختر شاید خیلی از کارها را نتواند انجام بدهد. دختر دلگشایی. غمهایت را برمیدارد. لذا دختر رحمت است. پسر نعمت است. دلگشا. و این غمها، این رسوبات، این تعلقات، اینها را ازت میکند. رحمت.
"و من کانت عنده اسنان." اگر کسی دو تا دختر داشته باشد، "ادخله الله بهما الجنة." خدا به ازای این دو تا دختر او را وارد بهشت میکند. به خاطر این دو تا. برو وارد بهشتش کن. آنجا از آتش نجات میداد. اینجا وارد بهشتش. چون ممکن است که سوی آتش نرود ولی بهشت هم نرود، بینابین. ولی دو تا دختر بهشت. باز با همان قاعدهای که تقوا و آن شرایطی که عرض شد. "ثلاث أو مثلهن." دیگر سه تا دختر و مثل اینها. یعنی دیگر سه تا اگر داشته باشد. "من الأخوات أو مثلهن من الأخوات." یا سه تا دختر داشته باشد یا سه تا خواهر داشته باشد. "وضع الجهاد و الصدقة." دیگر جهاد و صدقه از او برداشته شده است. چون رسیدگی به همینها در واقع در حکم جهاد و در حکم صدقه است و تلاشی که باید بکند. حالا کسی شوخی میکرد میگفت همین جهیزیهای که باید برای این سه تا تأمین بکند و تهیه بکند، جهاد و صدقه را از او. در مورد سه تا دختر یا سه تا خواهر.
این هم روایتی بود در مورد دختران که تقدیم عزیزان شد. انشاءالله به حق امام صادق (علیه السلام) شهید امشب، خدای متعال دست ما را بگیرد و عنایت بکند و اهل توحید بشویم و اهل ملکوت بشویم و از این ظرفیتی که داریم، ظرفیتهای مختلفی که خدا به ما میدهد در زندگیمان از خانه و همسر و فرزند و همه امکان نور، تولید کنیم. ابدیت تولید کنیم. ملکوت تولید کنیم. یک بهشت شیرین و ابدی تولید بکنیم. انشاءالله بحث ازدواج میماند. انشاءالله چند تا روایت و چند تا داستان جالب داریم. یک الی دو جلسه دیگر احتمالاً در مورد ازدواج مطالبی خواهیم داشت. بحث صله رحم هم که بحث بعدیمان است، دیگر آنجا توضیح بیشتری نمیدهیم و بحث صله رحم از همین الان اشاره میکنیم. عزیزان اگر میخواهند به آن مباحث صله مراجعه بکنند که آثار صله رحم در ملکوت و مفصل گفتیم. رزق را زیاد میکند. عمر را طولانی میکند. بلاها را دفع میکند و مانند اینها که روایات آنجا توضیح دادیم.
یک چند تا نکته میماند که انشاءالله یکی دو جلسهای در موردش صحبت میکنیم. دیگر کتاب هم در سرازیری است دیگر. یعنی بحث ازدواج تمام بشود. یک بحث ولی فقیه و اینها هست که یک کمی توضیحات دارد و بحث خجالتی که از حضرت زهرا (سلام الله علیها) کشیدند و بعد دیگر عملاً بحثمان تقریباً تمام است. بحث این کتاب دیگر اواخرش. خدا انشاءالله کمک کند همه ما را و دستمان را بگیرد. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه شصتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتادم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...