اهمیت دعای پدر
نزد امام زمان عج چقدر محبوب هستیم؟
رفتار فرزند با والدین قاعده مهم ملکوتی
ماجرای زیبای شیخ مشکور
رفتار صحیح با والدین سالمند
با والدین غیر شیعه و غیر مسلمان چه برخوردی کنیم؟
خدا از این سه مورد کوتاه نمیاد!
جبران حقالله و حقالناس والدین توسط فرزند
سیر تکامل در عالم برزخ با هدیه به اموات
اموات در عالم برزخ چگونه از هدایا استفاده میکنند؟
قوه در نگاه ملاصدرا
امکان استعدادی در عالم ماده و عالم برزخ
تفاوت عالم برزخ و قیامت در سوره مزمل
آیا در هنگام خواب، مردهایم؟
امتحان در عالم برزخ
تکرار در عالم مثال نداریم!
ارتقا وجودی در عالم برزخ
آیا هدیه به اموات، عدل خدا را نقض نمیکند؟
عذابها با هم متفاوت است!
همه شهدا مثل هم نیستند
استغفار حضرت زهرا س در کنار مزار حضرت حمزه ع
بخشش به واسطه صلوات
نکاتی در مورد ذکر صلوات
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
بدون فوت وقت و مقدمه دیگری، ادامه جلسه قبل را عرض میکنیم؛ چون طولانی شد اشکالی ندارد. بحث پدر و مادر، بحث مهمی است؛ بحث برّ والدین و روایات این باب که در کتاب کافی شریف، جلد ۲، صفحه ۱۶۱، روایت دوازدهم آمده است.
عمار بن حیان میگوید: «أخبرت أبا عبدالله علیه السلام گفتم به إن اِسمایل ابنِی لَهُ بَرٌّ بی.» عمار میگوید به امام صادق علیه السلام گفتم: «آقا، این پسر من، اسماعیل، خیلی اهل برّ به ماست. بچه خوبی است، رسیدگی به ما میکند، کارهایش را که میخواهیم انجام میدهد، سر به راه است.» حضرت فرمود: «لَقدْ کُنتُ اُحِبُّهُ.» امام فرمودند: «من از قبل دوستش داشتم. فَقُلْتُ: فَزَادَنِی فِیکَ حُبّاً.» اینی که گفتی محبت مرا به او بیشتر کرد.
پدر باید شهادت بدهد که این بچه اگر بچهای از دنیا رفت، بابا حتماً بیاید. البته این رسم کفن و اینها رسم خوبی است. دوست داشتیم این کفن را بدهیم چند نفر امضا کنند، حالا بنا داریم فعلاً فقط یک نفر. یک نفری که امضا کرده، معادل چهل هزار نفرند. «الحمدلله»، پس نگرفته. جا برای یک جایی دارد، یک تیکه پاش کوچولو دارد! حالا پدر و مادر اینها هنوز نگرفتیم، امضا را به همسر اول. همسر باید امضا کند و خصوصاً پدر. پدر امضا کند و مثلاً زیرش همین را بنویسد؛ بگوید: «این پسر من، به فارسی و عربی، خدایا از این بچه راضیام. بچه خوبی بود، بچه سر به راه و حرفگوشکن. ازش گذشتم.» اگر کم و قصوری از پدر و مادر است، همین شرکتی که استاد میگوید: از اساتید پدرشان از دنیا رفته بود، غسلش دادند، در گوشش گفتند: «از من راضی باش.» بعداً یکی دیگر خواب دیده بود که «پدر گفت: راضی راضی.» نه، حرفها اثر دارد. تلقین میت و خصوصاً دعای پدر. دعای پدر در روایت داریم که دعایی مثل دعای پیغمبر برای امت است.
شهادت امام زمان برمیگردد. میگوید امام صادق فرمود که «من محبت داشتم به این بچه. اینی که گفتی علاقهام بهش بیشتر شد.»
«اِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَتَتْهُ أُخْتٌ لَهُ مِنَ اَلرَّضَاعَةِ» بعضی داستان منم. پیغمبر (ص) یک خواهر رضاعی، رضاعی نیست، رضاعیه، یعنی شیری، همشیر که میگویند. همشیره هم غلط است، آن همشیره ه آخرش، مثل جفت شمشیره است. بعد فقط همشیره میگویند انگار برادر همشیر دیگر نیست، فقط خانم همشیره! همشیر یعنی از پدر و مادر یکسان باشم یا فقط مادر شیری باشم، هم میشود همشیر. مذکر و مونثش همشیر است. خواهر همشیر داشتند پیغمبر (ص). این آمد پیش پیغمبر (ص). پیغمبر (ص) وقتی دیدندش، خوشحال شدند بابت دیدن این. «فَبَسَطَ مُلَاحِفَهُ لَهَا» حضرت جای خودشان را برایمان پهن کردند، یعنی نشیمنگاهشان را. «فَأَجْلَسَهَا عَلَيْهَا» نشاندنش روی همین عبا.
رفت پیش آقای بهجت، آقای بهجت عبایشان را انداختند، گفتند: «بشینید روی آن.» «ثُمَّ أَقْبَلَ يُحَدِّثُهَا» شروع کردند با این خواهر صحبت کردن. «وَ يَضْحَكُ فِي وَجْهِهَا» میگفتند خدا کند ما پیغمبر (ص) را ببینیم، صورت ماه را نگاه کنم. بخ... آرزو بر جوانان عیب نیست. «ثُمَّ قَامَتْ وَ ذَهَبَتْ» خواهر پا شد رفت. «وَ جَاءَ أَخُوهَا» برادر این خانم همشیر پیغمبر (ص) بود. «فَلَمْ يَصْنَعْ بِهِ مَا صَنَعَ بِأُخْتِهِ» دیگر آن کارهایی که پیغمبر (ص) با آن خواهر کردند این است که نه جا پهن کردند، نه گفتند، نه خندیدند. گفتند: «يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَنَعْتَ بِأُخْتِهِ مَا لَمْ تَصْفَعْ بِهِ وَ هُوَ رَجُلٌ.» رویکردهای جنسیتزدهشان هم هست دیگر. گفتند: «با آن که خانم بود این کارها را کردید که مرد بود باهاش کاری نبود.» تحویلش نمیگیری. «فَقَالَ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ لِأَنَّهَا كَانَتْ أَبَرَّ بِأَبَوَيْهَا مِنِّي.» پیغمبر (ص) مثل ابر بهار گریه کردند. «لِأَنَّهَا كَانَتْ أَبَرَّ بِأَبَوَيْهَا مِنِّي.» من او را بیشتر احترامش کردم چون او نسبت به پدر و مادرش بیشتر احترام گذاشت؛ یعنی ملاک من پیغمبر (ص) این است. در عالم برزخ هم اینجوری حساب میکنند.
در این بچههایی که از میت ماندهاند، کدامشان برای امام زمان محبوبترند؟ آن که بیشتر هدیه میفرستد برای پدر و مادر و ختم قرآن میگیرد و نماز میخواند و روزه میگیرد، زیارت میرود؟ بیشتر میگوید: «شمال ما را میبره؟ کباب میده ما را؟» نمیدانم. معروفتره و نمیدانم! خوشگل پول نداشت! نماز میخواند همش تو سرش. «ننه بابا کی میزیارت کربلا؟ یکم بیا به من برس.» وضعیت پرتوقعیاش! «زیارت میره کربلا...»
فلان اینها. حضرت فرمود: «این خواهر به والدینش بیشتر بود نسبت به این پسره.» برای همین من پیغمبر (ص) بیشتر احترامش کردم، جا برایش پهن کردم، تو صورتش نگاه کردم، گفتم خندیدیم! حرم کدام از ما را بیشتر تحویل میگیرد امام رضا؟ شما با برادرت میآیی، کدامشان محبوبترند؟ آن که بیشتر به پدر و مادر میرسد، بیشتر «برّالوالدین» دارد. یکی از شاخصهها این است. شاخص بسیار مهم.
حضرت فرمود که «دوستش داشتم. اینی که گفتی علاقهام بهش بیشتر شد.» خب حضرت که اطلاع دارند! چرا علاقه بیشتر شد؟ چون به شهادت پدر باخبر شدم؟ دوستش داشتم از قبل. تو فقط عمل خودش بود. دو تا عمل. یکی عمل خودش است، یکی شهادت و رضایت پدر. دو تا علاقه. آقا، میدانی امام صادق به کسی علاقه داشته باشد چی؟ پیغمبر به کسی علاقه داشته باشند. علاقه، آن علاقه ما به آنها که باید علاقه داشته باشیم (معلّق نداشته باشیم) بدبختی. آنها علاقه داشته باشند مهم است. «إن کنتم تحبون الله فاتبعونی» که چی بشود؟ «یحببکم الله.» تو خدا را دوست داری، دنبال پیغمبر خدا دوست داشته باشد. دوست داشتن تو که چیزی برای خدا ندارد. باید دوست داشته باشی. موجود فقیر باید موجود غنی را دوست داشته باشد. میگوید: فکر افتخاری مثلاً دوست داشت. میگوید: دوست نداشته باشی! مرض. خدا تو را دوست داشته باشد مهم است. دوست داشتن تو توهم است. مهم نیست که تو خدا را دوست داری. ممکن است خیلی توهم بزند. خدا دوست دارد یا نه؟ امام زمان دوست دارد یا نه؟ محبوبِ امام زمان! لبخند میزند، احتمالاً زیاد. او فلانی ناله میکنند و گله میکنند، شکایت میکنند. «مبتلا شدیم، مبتلا شدیم.» «ایشان نه بابا این شاگرد ما نبود.» خدا نکند اینجوری باشد البته، ولی پیش امام زمان اگر اسم آوردند چی است؟ آها! «فلانی و احمد آقا؟ بله!» قهقهه! «ای فلانی! ببینم حاجی بهت بگم، کربلایی بهت بگم، آشیخ بهت احترام بگذارم؟»
ما به والدین با پدر و مادر چه شکلی صحبت میکنی؟ تو میگویی «شما»، میگویی «بنشین»، میگویی «بفرما»، میگویی «داد میزنی صداش بالا میبری؟» کار را وقتی میخواهد، دستور میدهند! «اف» میگویی؟ سر و صدا میکنی؟ «نوشنوش» میکنی؟ «لخلخ» میکنی؟ «لکلک» میکنی؟ سریع میروی. میگوید: «میشتابی! میشتابی! میشتابند! میشتابی، میشود میشتابی برای رفع حاجت پدر و مادر؟ میشتابی برای رفع حاجت و برآورده شدن خواسته ملائکه؟ میشت تا میگویند؟ گوش میدهی؟ تا میگویی امام رضا، میگویی، حالا میگویند حالا، حالا پشت گوش میاندازی؟ میگویی حالا، حالا پشت گوش میاندازند؟»
قاعده بسیار مهمی است، ارتباط با پدر و مادر. تو نسبت با ملکوتی ما، خدای متعال و اهل بیت و ملائکه. و این جایگاه ملکوتی ما. این روایت خیلی روایت مهمی است.
روایت بعدی از ابراهیم بن شعیب میگوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «اِنَّ اَبِی قَدْ کَبُرَ جِدّاً» آقا پدر ما خیلی پیر شده. «وَ ضَعُفَ» و خیلی هم ضعیف است. «وَ نَحْنُ نَحْمِلُهُ عَلَى کُلِّ حَالٍ إِذَا أَرَادَ اَلْحَاجَةَ» ما حملش میکنیم روی کول خودمان، اگر میخواهد جایی برود، کاری میخواهد بکند. مسجد ببریمش، چه میدانم جای دیگری میخواهد برود. الان بعضی موارد دیده شده طرف تا سر کوچه نمیخواهد برود، بعد میگوید: «دبی! پاتایا!» داریم مواردی. میگوید: «این نه، تا سر کوچه نمیتواند. مسجدی میخواهد برود، حرم میخواهد. الان شش ماه است که میگوید: «تو یکی ویلچر بیاور. سوار کن، ببر، بیاور جلو در.» دو ساعت بالا و پایین کنی؟ که چی است تهش؟ میگوید: «امروز یک لبخند بزن!»
ماجرای معروف شیخ مشکور در عراق که میگفت این جوان هر شب جمعه کربلا میآمد. یک شب جمعه پدرش بهش گفت: «کجا میروی؟» گفت: «کربلا.» گفت: «منم.» گفت: «سخت است.» حالا ماجرایش را اگر تو ذهنم بود، متنش را میآوردم بخوانم برایت. حالا تو اینترنت پیدا کنم، باز میگوید: «یادتان رفت.» ماجرا را مرحوم شهید دستغیب در کتاب «داستانهای شگفت» نقل میکنند، صفحه ۱۳۷. میفهمند که بعضی از موثقین اهل علم در نجف اشرف نقل کردند از مرحوم عالم زاهد شیخ حسین شیخ مشکور که فرمود: «در عالم رویا دیدم در حرم مطهر امام حسین علیه السلام مشرف شدم. یک نفر جوان عربِ معیدی وارد حرم. با لبخند حضرت سلام کرد. حضرت هم با لبخند جوابش دادند. امام حسین جواب دادند با لبخند. مگر استغفرالله کسی نصفه عمر است.»
«فردای آن شب که شب جمعه بود به حرم مطهر مشرف شدم.» «در گوشهای از حرم توقف کردم که ناگاه همون عرب معیدی رو که در خواب دیده بودم وارد حرم دیدم.» «چون مقابل ضریح مقدس رسید با لبخند به آن حضرت سلام کرد ولی حضرت سیدالشهدا را ندید.» «مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد.» «عقبش رفتم و سبب لبخندش رو با امام پرسیدم و تفصیل خواب رو براش نقل گفتم: «چه کردهای که امام با لبخند به تو جواب داد و هم جواب داد، با بیمحلی نگاه نکرد؟»»
گفت: «من پدر و مادر پیری در چند فرسخی کربلا ساکن. شبهای جمعه که برای زیارت میآمدم، یک هفته پدرم رو سوار بر الاغ کرده و میآوردم، هفته دیگه مادرم رو.» «تا اینکه شب جمعه که نوبت پدرم بود، چون سوارش کردم مادرم گریه کرد، گفت: «منم باید ببری!»» «گفتم: «بارون مییاد، هوا سرده، مشکله.»» «قبول نکرد. ناچار پدرم رو سوار کردم، مادرم رو به دوش کشیدم.» «با زحمت بسیار اینها رو به حرم آوردم.»
هر هفته؟ آره، هر هفته. یعنی پدر را سوار الاغ میکرد، خودش پیاده میآمد. این سری دیگر سوار الاغ کرد، مادر را هم با زحمت زیاد به حرم رسیدیم. و چون در آن حالت با پدر و مادر وارد حرم شدم، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و سلام ایشان را دیدم. حجاب، زمان تا ملکوتش، حجاب. هر آنکه خدمت جام جهان کند. آن بزرگوار به رویم لبخند زد و جوابم رو داد. از آن وقت تا حالا هر شب جمعه که مشرف میشوم حضرت را میبینم و با تبسم جوابم میدهد. هر شب جمعه که میآیم! دیگر از آن...
از این داستان دانسته میشود که چیزی شخص مورد عنایت بزرگواران دین قرار میدهند و رضایت آنها را جلب میکند، صدق و اخلاص و محبتورزی و خدمتگزاری به اهل ایمان، خصوصاً والدین، و بالاخص زوار قبر حضرت ابیعبدالله. به این دو تا آقا اگر آدم نوکری کند، نانش روغنی است. حالا اینجا دیگر جفت اینها یکی شدند دیگر؛ هم ظاهر آورده، هم مادرش. میگوید: «قلب بدون استغفرالله! خدا کند قلب بدانیم از این نعمت پدر و مادر که خدا به ما داده بهرهمند باشیم.»
فیوضات وجودی اینها. میگوید: «آقا این را حملش میکنم پدرم را.» «إِذَا أَرَادَ اَلْحَاجَةَ فَقَالَ: إِنِ اِسْتَطَعْتَ أَنْ تَلِيَ ذَلِكَ مِنْهُ فَاذِنْ وَ لَقِّمْهُ بِيَدِكَ.» حضرت فرمودند: «اگر میتوانی اصلاً عهدهدار این کار خودت بشوی، همین کار را بکن. فقط مال تو باشد.» «تو گفت: «فَنَحْنُ نَحْمِلُهُ عَلَى کُلِّ حَالٍ.»» ماها بچهها حملش میکنند. میگوید: «نه! نگذار بقیه گیرشان بیاید. فقط خودت. یکجوری بشود فقط گیر تو بیاید. فقط بگو من مال بابا...»
حالا الان حمل خیلی مثل قدیم نیست؛ سوار ماشین کردن است دیگر. دکتر بردن و اینجا بردن و آنجا بردن. حالا مشکلات تکفرزندی و نام آشنایی که الان هست و محبتی که با پنج تا بچه میکردم، بهیک بچه کردم. توقعی که از پنج تا داشته باشند، از یک بچه دارند و آن لوسی بچهام که لوسی پنج تا بچه شده در بعضیهایشان، این مشکلات هم الان داریم و تکفرزندان از این جهتشان رستگاری نزدیکترند. توقع زیادتری ازشان میشود. اگر میتوانی خودت عهدهدار این کار باشی، خودت بکن. «وَلَقِّمْهُ بِيَدِكَ.» با دست خودت لقمه بهش بده. «خَيْرٌ لَكَ قَدّامَكَ.» این فردا برایت سپر است. این تک و تنها میآیی میچسبی به پدر و کارها را به عهده میگیری، پسفردا یک حمایت اینجوری بهت میچسبد، یک سپر. نمیگذاریش آسیب ببیند. الانم این سپر هست، بعداً میفهمی، بعداً میبینی که این کارهای پدر است چه سپری برایت میشود. چه برکت! کمتر گفته شده را داریم با هم مرور میکنیم که خدا برکت این روایت تحولی در دل ما ایجاد بکند، اهل آن بشویم.
روایت بعدی از جابر میگوید که از یک آقایی شنیدم، میگفت که به امام صادق علیه السلام میگفتم: «اِنَّ لِی اَبَوَیْنِ مُخَالِفَیْنِ.» آقا من ننه بابام شیعه نیستند. حضرت فرمود: «بِرَّهُمَا کَمَا تَبَرُّ الْمُسْلِمِینَ مَنْ مَنْ یَتَوَلَّانَا.» همانجور که بقیه مسلمانهایی که شیعهاند برّشان میدهی، نسبت به این پدر و مادر غیرشیعهام برّ بده. و غیرشیعه یعنی آقا نمیگوید که انقلابی نیستم با جمهوری اسلامی، مثلاً فلان نیست. نمازخون نیستند. بله روایت دارد که محبت کردن به بینماز مثل اینکه کعبه رو تخریب کردی و اینها. همان بحث اینکه یکجوری کار بکنی که آن خطوط گم بشود که قبلاً عرض کردم.
ادامه میدهد: «پدر و مادر فرق می کند.» بله، تأیید نکن بینماز گذاشتن ولی بهش محبت کن. تازه بینماز، روزهخور، عرقخور. آقا این گفت اصلاً شیعه نیستند. این که از عرقخوری اینها دیگر بدتر است دیگر. ولایت اهل بیت ندارد، امام زمان را قبول ندارد، محبت بقیه شیعیان نسبت به عمل.
روایت بعدی، مصعب از امام باقر علیه السلام نقل میکند: «ثَلَاثَةٌ لَمْ یَجْعَلِ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَحَدٍ فِیهِنَّ رُخْصَةً» سه تا چیز است که خدا رخصت در آن نداده، ترخیص نداده. خدا اینجاها اجازه نداده. راه در رو ندارد. کسی مرخص نکرده. «أَدَاءُ اَلْأَمَانَةِ» یکی برگرداندن امانت. «إِلَى اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ» چه خوبند چه بدند. امانت داده بهت. باید بهش برگردانی. «وَ اَلْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ» تعهدی داری، باید وفا کنی. «لِلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ» چه خوبند چه آدم ناجوری. «آقا ما باهاش تعهد داریم.» هر کسی است، پشت به بد و بره اشتباه است. «وَ اَلْوَالِدَیْنِ بِالْبِرِّ بَرَّیْنِ کَاناَ اَوْ فَاَجِرَینِ» میخواهم خوب بشوم، میخواهم بد. پدر و مادر فاجر باشند.
آقا از این بدتر نداریم که مواردی بود پیام داده بودند که گفت من مادرم روسپیگری میکند. ما آدمهای حزباللهی، مؤمن، خودم و برادرم و اینها. میدونی با هم مثلاً نمیدونم مادر اهل زنا و فحشاست. با این چکار کنیم؟ احکامش که حالا باید چکار کرد و اینها، اگر شاهد بودند حاضر بودند، آنها. من نمیدانم از مرجع تقلید پرسید: «مادرت!» یعنی حتی اگر آن خانوم هم هست، باید احترامش را نگه دارید. خیلی سخت است ها! «هندی!» اینجا واقعاً پا گذاشتن آن وظیفهای که در قبالش داری باید انجام بدهی. یکی از اطلاعات سنگین است. «مادر اینجوری رسماً خونه رو کرده فاحشهخونه.» حالا یا وساطت میکند یا خودش هرزگی دارد. همه تو محل مثلاً میشناسند و تو پسر این مادربزرگ! بعد تو احترام این را نگه داری، محبت کنی. تو خیابان میروی، سوار ماشینت میشود. خیلی! ترخیص نداده خدا. هرچی هست باید احترام پدر و مادر.
روایت بعدی از سکونی است، از امام صادق علیه السلام. این سندهای سکونی را معمولاً بعضی مقبول میدانند که البته من در مورد «ان قلت» سکونی نوفلی. سکونی که میآید درست. زیاد میگوید. «علی بن ابراهیم فلان، همون بحث اکسار روایات و اینهاست.» و علی بن ابراهیم و پدرش «صغن نوفلی». بله.
«قَالَ: مَنَ اَلْسُّنَّةِ وَ اَلْبِرِّ أَنْ یَكُونَ اَلرَّجُلُ بِاسْمِ أَبِیهِ.» یکی از کارهایی که هم سنّت است هم برّ این است که مرد را باید تکریم کرد. بله، کنیه باید بیاورد به اسم پدر. یعنی چی؟ بله، همینی که الان تو عربها معروف است دیگر: ابن فلان، ابن فلان و ابو فلان، ابو فلان. دیگر نمیشود درستش کرد دیگر. ابن فلان، ابن فلان یعنی به اسم پدر میشناسند. «یابن الحیدر»، «یابن الرضا» مثلاً. که ائمه بعد از امام رضا، «ابن الحسن»، «ابن علی»، «ابن فلان». احترام آن بابا است. و اهل بیت اگر آدم ناتو بود، به اسم مادر این کار را میکردند: «یابنه مرجانه»، «یابنه سمیه»، «یابنه فلان». آره، حالا یا بابایی او مشخص نیست، خانم هرزه است. او را تذکر بهش بدهند. فقط شیعیان تو قیامت به اسم پدر صدا میزنند، بقیه را به اسم مادر. از ما بگویند که حرمتهایشان حفظ بشود چون نسبهایشان خیلی قروقاطی است. مادرم معلومه، پدرم معمولاً مشکل دارد که کی به کی است. آنجا خیلی آبا تا قیامت این حرفها هست. اینکه گفتیم که اعتباری، یک بخشش اعتباری است، آنورش نه. ابن فلان میشناسند تا ابد. شما همین کامبیز پسر فلان. میگویند که مثلاً به اسم مادر و اینها. این بله هست. تو این کارهای جفر و اینها معمولاً این کارها را میکنند، مادرش را در مورد شیعه اینجوری نیست. آنور به اسم پدر میدانند و میشناسندش و این افتخار است و اصلاً همین است.
بین ما باید همین باشد. پسر حاج حسین، پسر فلانی مثلاً اینجوری یا «یا اخت هارون ما کان ابوک امرات سوء وما کان امک بقیه». از آنجا حضرت مریم را خطاب میکنند. «یا اخت هارون: چه کاری بود تو کردی؟ بابات که خوب بود، مادرت هم که بد...» خلاصه این کنیه اسم را خوب است که اینجوری باشد. پسر مش حسین، پسر فلان. حالا مشهدیها ننه فلانی میگویند: ننه مهدی، ننه حسن، ننه جعفر. مشهدیهای قدیمی رایج و معروف، هنوز هم است. خیلی زیاد است دیگر. نسل فعلی که البته نیست دیگر. مثلاً یکی دو نسل قبلیها: ننه تقی، ننه جعفر، ننه فلان، پسر ننه قاسم مثلاً.
ولی اینکه بچه را به اسم باباش بخواهم صدا بزنم: پسر حاج حسین، پسر حاج فلان. اینجوری که اسم پدر انگار زنده بماند. اینم یک وجه احترام به آن پدر است با وصل و برّ. معرفی کند: پسر فلانیم. برّ والدین. اسم بابا را زنده نگه میدارد. ذکر خیرش میشود. هم اینم خوب است.
روایت بعدی، معلم بن خنیس از امام صادق علیه السلام میگوید که: «جاءَ رَجُلٌ اِلَی النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَسَأَلَهُ عَن بَرِّ الوالِدَینِ» یک مردی آمد از پیغمبر صلی الله علیه و آله سوال کرد «عن بَرِّ الوالدین». حضرت فرمود: «اَبَ اُمَّکَ، اَبرَ اُمَّکَ، اَبرَ اُمَّکَ». اینجا دیگر سه تا، سه تا. جفتشان پدر و مادر ولی اول مادر را گفت، بعد پدر. سه بار مادر را گفت، یک بار پدر را. اینجا داری که سه بار جفتشان را گفته، فقط اول مادر رو گفته بعد پدر.
روایت بعدی از ابیخدیجه از امام صادق علیه السلام. «جاءَ رَجُلٌ اِلَی النَّبِیِّ» یکی آمد پیش پیامبر: «اِنَّهُ كانَتْ لِيَ ابْنَةٌ فَرَبَّيْتُهَا حَتَّى إِذَا بَلَغَتْ فَلَبَّسْتُهَا اَلْحُلِيَّ وَ اَلْحُلَلَ» دختردار شدم، بزرگش کردم. «حَتَّى إِذَا بَلَغَتْ فَلَبَّسْتُهَا اَلْحُلِيَّ وَ اَلْحُلَلَ» تا دیگر عذاب و گل در آمد و لباس پوشاند، طلا و جواهرات بهش. «بِهَا اِلَى قَلِيبٍ فَدَفَعْتُهَا فِي جَوْفِهِ» یک روزی آمدم و خلاصه این را بردمش توی چاهی. آقا فرستادمش تو دل چاه. «قَلِيب»! چاه. چاه «بدر» بوده ظاهراً. دیگر «قَليب» میگفتند. بله. «اَلْقَلِیبُ الْعَادِیَّةُ الْقَدِیمَةُ» بچههای قدیمی بهش میگویند «قلیب». بردمش انداختم تو چاه! زندهبهگور کردن. فقط تو خاک نبوده، تو چاه میانداختند. «اَنْدَاْختُ فِی شِكَمٍ چَاهٍ» و «كَانَ آخِرَ مَا سَمِعْتُ مِنْهَا» آخرین چیزی که شنیدم از این بچه که میگفت «وَ هِیَ تَقُولُ يَا أَبَتِ» آخی! این بچه تا لحظه آخر صدا میکرد: «بابا!» آخرین چیزی که شنیدم این بود. «فَمَا كَفّارَةُ ذَلِكَ؟» آلبوم قساوت قلب. زندهبهگور کرده بچه را. دخترش را کشته. موقعیت جنگ که میشد، میگفت: «میخواستم دست دشمن نیفتد.» در زمینه جنگ بوده، میترسد دشمن بیاید پایش برسد. اینکه دست اونا نیفتد. خودش هم داشت میانداختش تو چاه. خودشون اهل خودشون را میکشتند. یک دست دشمن. توجیه هم ندارد. اضطراری نداریم که کسی را بکشیم. قتل خودش باعث اضطراب است. هر کاری میتواند انجام دهد که کسی کشته نشود. برعکس که نمیشود. «فَما کَفّارَةُ ذالِک؟» کفاره این چی است حالا؟ من بچه اینجوری کشتم، کفارهاش اینم راه جبران دارد. اینم نکته است. حقالناس اینجاهاش هم برای جبران دارد.
قال: «لَکَ اُمٌّ حَيَّةٌ؟» آیا مادرت زنده است؟ گفت: «لَاکَ.» گفت: «خالکٌ حيهٌ؟» خالت زنده است؟ «فبرّها» برو به خالت برس. «فَإِنَّهَا بِمَنْزِلَةِ الأُمِّ.» خاله هم جایگاه مادر است. همانجور که عمو جایگاه پدر است. ابه! خاله هم مادر به حساب میآید، عمو به حساب میآید. خاله هم مادر به حساب میآید. پدرت مرده، به عمو یت برسید. انگار به پدر تازه داری، مثلا به رفیقهای پدرت هم برسی شاملش میشود. رفیقهای پدرت، رفیقهای مادرت. «يَكَفِّرُ عَن كَمَا سَمَنَ.» این کاری که کردی، میشود کفاره اش.
ابیخدیجه میگوید به امام صادق عرض کردم که: «مَتَى کَانَ هَذَا؟» کی بوده آقا این ماجرا؟ به پیغمبر اینجوری گفته؟ گفت: «جَاهِلِيَّةُ الأبنَاء.» آن که عرض کردیم ادامه دخترهایشان را میکشتند. «مخافَةُ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِی نِسْوَانِهِمْ.» که یک وقت دست دشمن نیفتند. زن حالا بحث چیز نبوده، فقط بحث دامن نبوده که مثلاً دامن اینها، قبیله مقابل، آلوده بشود؛ بحث زایمان بوده، یعنی که یک وقت تو قوم اونا نزد بچه بیاید. خودش میکشد که اینجا دست آن قوم نیفتد. نوبت بعدی.
حنان بن سدیر میگوید که از پدرش نقل میکند: «عَرَضْتُ إِلَى الْإِمَامِ الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلَامُ هَلْ یَجْزِي الْوَلَدُ وَ الِدَهُ؟» عرض کردم که آیا بچه به پدرش جزا میدهد؟ «لَيْسَ لَهُ جَزَاءٌ إِلَّا فِي خَصْلَتَیْنِ.» نه، جزایی ندارد، الا در دو خصلت. «یَکُونُ الْوَالِدُ مَمْلُوکاً.» یک وقت هستش که بابای شما برده است. شما آزادی، اینجا بچه میآید بابا را میخرد. خب آزاد میشود دیگر. بحثی هست. بحث ملکیت «عمودین» تو فقه که بهمحض اینکه پدرش را میخرد، پدر آزاد میشود. آن مالکش میشود، همان لحظه آزاد میشود. «أَوْ یَکُونُ عَلَيْهِ دَيْنٌ.» میگوید: «اگه بخواهد جزایی باشد این جاست وگرنه بچه نمیتواند جزای باباش رو بدهد.» مگر اینکه بابا را بخرد که اینجا حق حیات انگار این به گردن بابایی پیدا کرده، یک کاری باید بکنیم که حق حیات پیدا کنی به گردن بابا که معادل با بابا بودن او بشود. یا اینکه بگیری آزادش کنی. آزاد کردن خودش معادل حیات است.
یا اینکه دین داشته، دینش را بدهی. گرفتاری برزخی انگار حیات برزخی بهشتی. حقالناس بابا را ادا کنی. میدونی چقدر ارزش دارد؟ و اینجور حق پیدا میکنی. بدهیهایش را وقتی میدهی، دینش را وقتی میدهی، هیچکس نمیتواند این به شکل یک بچهای از دین بابایش در بیاید. مگر اینکه یا بابای برده باشد آزادش کند، یا بابای دین داشته. این انگار دیگر از دین بابابودن در آمده. کم و کسریهایی که نسبت به حق و حقوق پدر هستند انگار جبران میشود. فهم. انگار تا حد زیادی از اینها در میآید.
روایت بعدی، جابر میگوید که یک مردی آمد خدمت پیغمبر: «کَمالُ الْجَهَادِ» دیگر. که «خونی به بچه». «اُمٌّ لِي أَكْرَهُ أَنْ تَرْجِعَ» یک مادری دارم که خوشش نمیآید از اینکه برگرد.حضرت فرمود: «إِلَى أَبَوَي هّ وَ اِنْ جَلَسْتَ لَيلَةً فى سَهْل» برو پیش مادرت. قسم به آنی که من و پیغمبرم. «إِنْ جَلَسْتَ لَيلَةً فى سَهْل» یک شب، یک شب اگر با مادرت انس بگیری، در خدمتش باشی. «خیرٌ مِن جِهادِكَ فى سَبیلِ اللهِ ثُمَّ اَوْجَبُ» خیر من جهادک فی سبیلالله است. میگوید: یک سال تو جهاد باشی بالاتر است. تدمر، چه میدانم بوکمال و فلان اینها. رزمندههایی که چند ماه، یک سال، دو سال، چند سال آنجا بودند، نوبل الزهرا. و شما یک شب به مادرت رسیدگی کنی در خدمتش باشی، انگار یک سال با آنها جهاد کردی. شما هم انگار با آنها هستی.
روایت بعدی که آخرین روایت این باب است، از امام باقر علیه السلام. فصل بعدی مطلب بشویم که بحث هدیه دادن به ام وات. «اِنَّ الْعَبْدَ لَيَكُونَ بَارّاً بِوَالِدَيْهِ» یک وقت هستش که یک آدمی «فی حياتهما» ننه بابایی که زنده بودند، این بچه «بر الوالدین» بوده. «ثُمَّ يَمُوتَانِ» بعد ننه بابای مردند. «فَلا يَقْضِي عَنْهُمَا دَيْنَهُمَا» ننه بابای مردند، این دین اینها رو نمیدهد. حقالناس اینها رو از گردنشان برنمیدارد. «وَ لَا يَسْتَغْفِرُ لَهُمَا اِسْتِغْفارَ» استفاده میکند. «فَيَكْتُبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عاقّاً» آقا خیلی رسیدگی میکرد. وقتی ننه بابا زنده بودنا هی مرغ بخرید، هی گوشت بخرید، هی قبض آب اینها رو بده، قبض برقشان رو بده، مسافرت ببره، دکتر ببره. خوب میرسید. الان مردند، به این نمیدهد، حقالناسشان رو نمیدهد. استغفار برایشان نمیکند. حالا یک وقت بوده پسره بچه، دختر، پسر. زمان حیات ننه بابایش رسیدگی نمیکرده، سر نمیزده، «غیر بَرٌّ بِهِمَا» اهل برّ نبود. «مَاتَا عَلَيْهِمَا سِعَایَتَهُ» ننه بابایی مردند. «فَقَضَى دَيْنَهُمَا» دین این دو تا رو داد. بدهی داشتند اینها به اینور و آنور. «فَاسْتَغْفَرَ لَهُمَا» برایشان استغفار کرد. حالا این دینار دادن یک وقت میدونی بهکی بوده. بیا پنج میلیون درست. «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا» استغفار بر این دو تا. «فَكَتَبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَارّاً.» اینجا خدا این را الان برّ به والدین و بار به والدین به حساب میآورد.
میگوید: «بلکه نفرینش میکردند.» «چرخ تریلی!» مادرم گفت: «روتو نبینم، اسمت نیاید، بدم میآید.» اینجوری هم بوده! اینها مردند، حالا داره خیرات بهشان میدهد. عوض شدند. خوب بودن؟ سوگلیا بودن؟ سال به سال هیچی، یک نماز برای ما نمیخواند، یک صدقه نمیفرستند، یک استغفار نمیکند. حالا این وقتش چقدر است؟ چه مدت استفاده میکند؟ چه مدت؟ حالا دین که مشخص است. چه مدت؟ ظاهرش اینه که هفته به هفته. توقع هفته، یک هفته گذشت، برای من استغفار نکردی، خیرات نفرستادی، صدقه نمیدهی. دعای زمینه مشکلات و خب این تا اینجا. این روایت و این روایت آخرالزمان این باب را تمام کردیم. بریم سمت آن روایت دیگری که مانده در مورد هدیه به اموات. یکم آنجا بخوانیم که این بخش هدیه و اموات، یک بخشش هم پدر و مادر است. آنجا نکته زیاد دارد و روایت آنور هم بخوانیم و چند تا داستان هم دارد. و تو دیگه کمکم بتوانیم از این بحث انشاءالله تمام شویم.
چه خبر است؟ در مورد روایاتی که میخواهیم بخوانیم دو بخش است. یک بخشش از کتاب بحارالانوار، جلد ۷۹، صفحه ۶۲. یک بخش دیگرش هم یک کتاب خوبی است که تازگی دست ما رسید و طی دیروز و امروز کتاب را تمام کردیم. کتاب ۲۰۰ صفحهای، کتاب «نقش اهدای خیرات در تکامل برزخی اموات». کتاب خوبی بود در مجموع خدا خیر بدهد به نویسندهاش. از این کتابهای غریب و گمنام که اصلاً تو بازار هم نبود. گشتی اینور و اون ور. چند تا از رفقا مشغول فعالیت شدند کتاب را پیدا کنند. آخر هم هیچ جا پیدا نشد و یک دونه نسخهاش را پیدا کردم برای ما فرستادند، غذای غلامرضا رضایی که نشر مشعر این را چاپ کرده و نیست دیگر. و کار انصافاً جامعی هم بحثهای فلسفیش قوت دارد، هم بحثهای تقابلش با وهابیت قوت دارد، هم بحثهای فقهیش قوت دارد، هم اشرافش به بحثهای تفسیری و نظرات علامه و المیزان و اینها قوت دارد. انصافاً کار تحقیقی از کارهای شاخص تو بحث برزخ.
اینجور آثاری دلگرمکننده است. کم آثار این شکلی در مورد برزخ بهبیان ساده، شیرین، شفاف، متقن، جمع و جور کار شده است. البته یک کتاب دیگر هم اینجا داریم که این هم باز خریدیم از تهران. فرستاد. این را نصفش را خواندیم، هنوز کامل نشده. «تکامل اخروی در چشمانداز صدرایی» از آقای سیدمهدی امامیجمعه که از اساتید اصفهان هستند و اینجا بحث خوبی دارد ولی خب این بحث عمومی نیست. حالا شاید بعداً تو بحثهای «با پایان در برزخ» از این یکی کتاب استفاده بشود. این کتاب نقش اهدای خیرات خوب است. خیلی مباحث را مطرح کردند. از مباحثش نیاز به توضیح جای خود، یعنی نیاز به بحث مفصل دارد که باید در موردش مفصل صحبت بشود. یکی از کارهای خوبی که شده که خیلی چشمگیر بود، آخرش آمدند فصل چهارم کتاب «گفتار چهارم»، چهل تعبیر رسا و بین در تاثیر خیرات بر تکامل برزخی اموات. مجموعه روایت را جمع کردند. ما میخواستیم این بحار را بخوانیم روایاتش را چون خیلی از روایات تو وسایل و اینها بود. یک چند تا روایت بود که اینجا هست و جای دیگر نیست و دیدم که اینجا خوب کاملترش رو شفاف و جمع و جور آوردند و از منابع اهل سنت هم استفاده کردند. ربات خوبی! البته تو خود متن کتاب هم جاهای مختلفی اشارات خوبی برخی روایات خوب پرورش داده.
رحلت حضرت معصومه سلامالله علیهاست. بیبی همه ما شیعیان. شیعه باشیم. به حق به گردن همه ما دارند، خصوصاً امثال مایی که بالاخره سالیان سال زیر سایه این بزرگوار بودیم در شهر قم و مهمان ایشان بودیم که به تعبیر همسایه ایشان بودیم. انشاءالله فیوضات ایشان در دنیا و آخرت دست همه ما را بگیرد و این مطالب هم که حالا روایات اهل بیت است، اگر ثوابی داشته باشد از جهت روایت بودنش تقدیم محضر نورانی حضرت معصومه سلامالله علیها. حالا اینجا روایات بحار را بهنظرم رسید که ما اول این چهل تا روایتی که ایشان اینجا آورده و خوانده بود، نکاتش گفته شده، مرور سریع داشته باشیم. تو این حالت نزدیک یک ساعت که وقت این جلسهمان مانده است و اگر چیزی جا ماند، میآییم برمیگردیم روی مطالب بحار، بحث را تکمیلش کنیم. خیلی جامعهای داریم در مورد اینکه اصلاً در برزخ تکامل به چه نحوی است. حالا یک سری بحثهای فلسفی عمیقتر دارد که تو این کتاب مطرح نشده که اصلاً ماده برزخی چیست؟ چون رشد وابسته به ماده است. قوه و تبدیل به فعل بشود. و قوه یعنی ماده. و حرکت و تکامل یعنی فعلیت پیدا کردن. وقتی جایی ماده نیست و قوه نیست، شما چهشکلی میخواهی تکامل ایجاد بکنی؟ این پیشرفت اینها به چه نحوی است؟ اینجا آرای مختلفی هست. حالا بحث هم چون خیلی شاخههای گوناگونی دارد تو ذهن ما هم هست و حجم وسیع مطلب تو ذهن من، گفتم: «خدایا فقط هرچی که لازم است، تو به زبان ما جاری کن، بگوییم.» هر گوشش که بریم، میترسم یک هو وارد بحث بشویم، هفت هشت جلسه بخواهد بحث طول بکشد و بحث از دستمان در برود. جنبههای مختلفی دارد. حالا یک گوشش را فقط عرض میکنیم.
این سیر تکاملی در عالم برزخ چه شکلی است که شما خیرات که میفرستی میرسد به این، استفاده میکنند ازش؟ خب ملاصدرا بحث حرکت جوهری را مطرح میکند و قوه تبدیل به فعل میشود. جاهای مختلفی از آثارش این بحث را مطرح کرده. بحث تفسیری ایشان که خب بحثهای فوقالعادهای است و جا دارد که مباحثه بشود، واقعاً کار بشود. از مجموعه عبارات ایشان فهمیده میشود که ایشان قوه را دو تا معنا برایش قائل است. این را فقط چکیده عرض میکنم. بحثش بحث فلسفی و اگر فرصتی بشود انشاءالله تو بابهای «درّبر» بهش برسیم و دقیقتر روش ببینید. قوه «امکان استعدادی» است؛ یعنی یک چیزی استعدادی دارد برای یک رشد. الان این ب ذر قوه درخت شدن را دارد. یعنی چی؟ یعنی ممکن است این درخت شود. از چه جهت ممکن است؟ چون استعدادش را (امکانش را) دارد. این قوه است. این قوه مال ماده است. «امکان استعدادی» در قوه مادی همین عالم دنیای ما. الان همه ما میتوانیم آقای بهجت شویم، میتوانیم سلمان شویم، میتوانیم قاسم سلیمانی شویم، میتوانیم عارف بالله شویم، عابد شویم، زاهد شویم. میتوانیم. امکان استعدادی داریم. «قوس» در همه ما هست. «قد افلح من زکاها و قد خاب من دساها» این را الهام کرده خداوند به انسان. «فالهمها فجورها و تقواها». این را الهام کرده خداوند. اگر فعالش کنیم، بالفعلش کنیم، هر طرف را که فعال کنیم، هم تقوا را الهام کرده امکانش را داده، امکان استعدادش را داده، هم فجور. هر کدامش را بالفعل کنی همان میشوی. یا متقی میشوی یا فاجر، یا از ملک بهتر میشوی یا از حیوان بدتر. درست شد؟ این را میگویند آقا «امکان استعدادی».
تو عالم برزخ ما دیگر «امکان استعدادی» نداریم. این را تو این کتاب بحث نکرده. جا دارد بحثش مفصل تو این کتاب آقای غلامرضا رضایی نیست. نقشه اش جای دیگر. ملاصدرا تو برخی آثار دیگرش اشاره کرده. تو آثار فلسفی و تفسیر اش که قوه تو عالم برزخ داریم ولی نه دیگر «امکان استعدادی». اونجا «امکان استعداد»، قوه در برابر فعل. قوهای که خودش فعل است. چطور میشود این قوه؟ آقا جان، همان معنای «توان» است. اصلاً قوه کلاً یعنی توان. تو عالم دنیا این توان یک شکل است. الان این هسته خرما توان این را دارد که نخل بشود. قوه هم که میگوییم بالقوه نخل است. همین. حالا قوه این شکلی است. یک چیزی است که بالفعل شده ولی همین بالفعل قوه این را دارد. یعنی قدرت این توان این را دارد که این کار را بکند. الان شما پنج میلیون پول دستت آمده، درست است؟ این پنج میلیون بالقوه چیست؟ بالفعل است. پنج میلیون پول است. آن کاری که داشتی میکردی بالقوه پول بود. تعابیر خوب است، رویش دقت بشود. همه دقت کنند. الان شما این دیوار را رنگ داری میکنی. کارگری، اجیر. کاری که داری میکنی، این کارگری شما بالقوه چیست؟ حقوق. بالقوه پنج میلیونی که آخر کار بهت میدهند. درست است؟ آن پول را که گرفتی، آن دیگر چیست؟ بالقوه چیزی نیست. بالفعل است. کار تو بالقوه پول بود. پول که بالقوه چیزی نیست. پول، پول است. ولی با این پول توان یک سری فعالیتها را داری. یعنی معادلگذاری میشود دیگر. بهفعلیت نمیرسد. امکان ندارد. «امکان استعدادی» نیست. پولی که کاریش نمیکنی شما. بله، هسته خرما را میکاری، درخت خرما در میآید ولی بکاری، چی در میآید؟ از ماژیک دیگر چیزی در نمیآید. ماژیک «امکان استعدادی» برای چیزی ندارد. شکوفا از این چیزی نمیشود. شما کار میکنی، پول میگیری. این کار شما قوه این را داری که حقوق بهت بدهند. درآمد کار و درآمد. درست؟ کار بالقوه همان درآمد است ولی درآمد بالقوه چیست؟ درآمد، درآمد. پول که دیگر بالقوه نیست. پول بالفعل ولی یک بالقوه دیگر است. یعنی با این پول حالا توان داری بری چی بخری؟ بری ساندویچ بخری، بری خونه بخری، بری ماشین بخری؟ میوه بخری؟ درست است؟ توان همه اینها را داری دیگر. خودت صورت میدهی به اینها. میخواهی پنج میلیون تو بشود ماشین. میخواهد پنج میلیون تو بشود .... مثلاً خدمت شما عرض کنم که میخواهی پنج میلیون تو چی بشود؟ تبدیل به چی بشود؟ «بدلناهم جلودا». تعبیر تبدیل به کار میبریم. از این تعبیر تبدیل استفاده میکند. میگوید هر ملکهای که دارد، انسان صورتی آنجا دارد. این صورتها تبدیل میشوند. بالفعل. دیگر چیزی نمیشود. اینجا صورتها بالفعل است. یعنی این خرما صورت نخل پیدا میکند. تبدیل به نخل میشود ولی تبدیل شدن در یک سیر تکاملی که قدم به قدم یک سری کمالات ازش بالفعل میشود.
میگوید: درخت نخل را یک طرفش را مثلاً با چاقو یک چیزی طراحی کنی، بکشی. یک طرفش را بزنی، یک طرفش را بالا ببری، یک طرف صاف کنی، یک کاری؟ تبدیل است دیگر. چی است این تبدیل؟ صورت به صورت است نه تبدیل قوه به صورت. قوه به صورت. صورت را تبدیل به صورت دیگر. «امکان ذاتی» این میشود قوه برزخی. این قوه «مُطالِبَة» برزخ است. داریم مقدار عملی که خودمان کردیم، آن طرف برایمان تبدیل میشود به صورتهایی که جلوههای این عمل است. عملهای خوبمان، عملهای بدمان. آنقدری که عمل برایمان میفرستند، آن هم تبدیل میشود. حالا تبدیل به چی میشود؟ تبدیل به نور میشود. آنجا عالم نورانیت. لذا تعبیر قرآنی که: «أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ هَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ» «نورهم یسعی بین ایدیهم». «یسعی» معنی «شتابان»، نورشان شتابان است. که این مدخلش نور، مخرجش نور. روز قیامت وارد نور میشود. حرکتش به سمت نور. «جعلنا له نورا یمشی به فی الناس.» همش بحث نور است دیگر.
یا نوری یا نارت. تو آن سوی مرگ، در مورد این حقیقتی که با خودت بردی. یا نور بردی، یا نار بردی، یا ترکیبی بردی. یک مقدار از این طرف نور بردی، یک مقدار از آنور نار بردی. نماز بردی ولی فحش هم دادی. هم نور است هم نار. این فعال میشود آن هم فعال میشود. این جلوه خودش، آن جلوه خودش. این آثار خودش، آن آثار خودش. «اتمم لنا نورنا». خدایا نور ما را تمام کن. یعنی برسان به آن کانون نور که خودت باشی. «الله نور». سیم که بشود ملاقات، برداشته شدن حجابها. پس بعضی در نور هستند ولی نسبت به نور کامل در حجابند. یعنی هنوز نورشان تمام نشده. سعی دارد. «یسعی نوره». شتابان در حرکت دارد میرود ولی هنوز به آن تمام نور نرسیده. درست شد؟
این نور. پس ما نور داریم. دیگر اگر بریم بهشت، انشاءالله، اگر مومن باشیم، نور ایمان، نور عمل صالح. این آقا توان درش هست برای بروز یک سری جلوههایی، تجلیاتی. درست. همانجور که یک عالم وقتی درس را بلد است، مکانیک وقتی بلد است تولید ماشین را، این را جلوه میدهد به ماشینهای گوناگون. شاسیبلند میزند، شاسیکوتاه میزند، چه میدانم چهار سیلندر میزند، هشت سیلندر میزند. این را جلوه میدهد. همش جلوه چیست؟ علم او. اینها همش صورت علم اوست. بالفعل میشود، بیرون میآید ولی دیگر بالقوه آنجوری ندارد. قوهای نیست. فقط علم. فقط علم جلوه میکند نه اینکه این بالقوه چی بود؟ بالقوه علم بود. این ماشین بالقوه علم نبود که. درست است؟ این جلوه علم. بله، آن کتابه بالقوه این ماشینه بود. به کتابی که داشت به اینها مکانیکی یاد میداد. استاتیکشان، دینامیکشان اینها. که درس یکی بود که اینها میخواندند. اینها همش چی بود؟ اینها همش ماشین بود بالقوه ولی آن علمه چی بود؟ اینها همش در واقع بالقوه علم بود. ماشین نبود، بالقوه علم بود. شد علم. علم جلوش چی شد؟ شد ماشین. خیلی مهم است. حالا این علم قدرت بالا و پایین شدن دارد. پایین شدن که ندارد، بالا میرود. ارتقا پیدا میکند و جلوه پیدا میکند. حالا ما تو عالم برزخ علم تمام نور، یعنی حرکت به سمت اینکه بریم خود نور را بیحجاب ببینیم، ملاقات حق تعالی کنیم. این سیر تکاملی در عالم برزخ به سمت چیست؟ به سمت «اتمم لنا نورنا». یک مقدارش تو برزخ. یک مقدارش تو خود بهشت عدن. بهشت قیامتی است که هنوز حرکت ادامه دارد. این رشد «نورنا» باشد. هنوز یک مقدار نور دارد، یک مقدار نور اضافه میشود که تو عالم قدرت هست دیگر. تو قیامت اضافه بهشان نمیشود مگر با شفاعت. دالان ورودی بهشت است. تو خود بهشت دیگر نوری اضافه نمیشود ولی ارتقا هنوز معنا دارد.
تفاوت عالم برزخ با عالم قیامت چیست؟ عالم برزخ عالم طفولیت در جلوه نور. عالم قیامت عالم کهنسالی در جلوه نور. بهتعبیر فوقالعاده که قرآن دارد و معمولاً تعبیر فهمیده نمیشود. دقت کنید. «مزمل» چه میفرماید؟ «یَوْمَا یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیبَا». روزی که بچهها را تبدیل به چی میکند؟ قیامت پیرمرد! فکر میکنند چی است. بعداً گفتند که آقا مثلاً نمیدانم بچه را گذاشتند توی فضاپیما، بعد این رفته، بعد دیدم سر و صورتش سفید شده مثلاً. این مثل همان. نه! این قرآن است، که به این معنی که مادی نیست که. وضعیت ادراکی دارد. میگوید: و چقدر تعبیر لطیف است. چون عالم برزخ عالم از یک جنس است دیگر. از عالم ماده متفاوت است. عالم بالفعل شدن است، فعلی. ولی حالا شما یک بچه را به دنیا آوردی، این بچه چشم دارد، گوش دارد، درک دارد. این درک هی رشد میکند. تو یک مرحله، مرحله طفولیتش است. سطح ظاهری است. عمقی ندارد. آن ریشهها را نمیتواند پیدا کند. بچه میگوید من بستنی میخواهم. دیگر نمیفهمد از اینکه این بابا الان یک هفته کار نکرده، قیمتها رفته بالا، کارخانه تعطیل است، الان دو هفته تعطیلات کرونا. اینها هیچ درکی نسبت بهش ندارد. از چهار تا چیزی که از عرصه محسوس او دوره، دیگر درکی ندارد. همینهایی که فقط حس میکند، میفهمد. این باید چی بشود؟ باید رشد بکند، ارتقا پیدا کند. ادراکش بشود «شیب». پیرمرد. یک آدم عاقل، کامل، درست حسابی. آن وقت نه تنها این چیزهایی که الان ما میگوییم، ده تا چیز عمیقتر میداند. میدونی چرا تعطیلات کرونایی شد؟ اصلاً میدونی چرا این کرونا شکل گرفت؟ میفهمد! چقدر عمق پیدا میکند. کرونایی هست. چه شکلی است؟ دقیقاً چکار میکند؟ از کجا آمده؟ برای چی دارد شیوع پیدا میکند؟ چه شکلی از بین میرود؟ هیچی نمیدانیم. آثار مخصوصش را داریم میبینیم. در حد مقابلهمان هم داریم باهاش چکار میکنیم. یک مقابله مخصوص. تقوای ما در برابر کرونا این سطح کودکانه است. همین که ماسک میزنیم. آن پزشک، طبیب، آن یک تقوای سطح بالاتری با یک ادراک قویتری دارد. آن هم که خودشون ویروس رو درست کرده، خالق این ویروس. او شهود کامل دارد نسبت به اینکه این دقیقاً چکار میکند، چه شکلی از بین میرود، تقویت میشود، با چی تضعیف میشود. این مراتب ادراک پس فرق میکند. یکی ادراکش کامل است، اشراف محض است. یکی ادراکش فقط در حد محسوس است. ما تو این دنیا که در پردههایی از حجاب فقط میتوانیم دروغ بدهیم. قیمت زشت است. نگاه به نامحرم فلان است. نماز خوب است. همین قدر. بعد از مرگ ادراک نماز خیلی دروغم خیلی بد است. ولی هنوز کودکانه است. هنوز کودکانه است. «یَوْمَ یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیبَا». ادراک که میگوید. این توان ادراکی انسان بسته است. تفسیرش هم پیرمرد.
حالا این سیر تکاملی است. بعضی سرعتش را بیشتر دارند و سرعت کمتر دارند ولی تو برزخ پیرمرد میشوند. بعضی بعد از برزخ تو قیامت پیرمرد میشوند. این سرعت بعضی کندتر است، بعضی تندتر. این اهدای اعمال آقا اثرش این است. درست شد؟ این نور است. این نور هم ادراک است. این نور روشنایی است. این نور هم آخرش کجاست؟ «عِزَّکَ الْأَبْهَجَ». که در مناجات شعبانیه است. «مَازِجَ اِلَى نُورِ عِزِّکَ الاَبهَجِ». میگوید: مرا ملحق کن به آن نور عزت ابهج خودت که آن دیگر آخرین مرحله ملاقات عرفاست. میگوید: ملحق میشود. حالا چقدر طول میکشد؟ با چه قدرتی؟ ضعیفتر، عمیقتر، وسیعتر. متفاوت. بخش عمدش را انسان از همین دنیا جمع میکند و خودش میبرد. ملکات و شاکله و اینها. یک بخشش هم در اثر این اهدای اعمالی که به ما میشود. درست؟
حالا بر او چه اتفاقی میافتد؟ آن طرف رشد او چه شکلی است؟ این اینجا چند تا نظریه است. ملاصدرا خودش یک بحثی دارد. حضرت امام یک بحثی دارند. علامه یک بحثی دارند. آیتالله جوادی یک بحثی دارند. تلفیق نظر امام و آیتالله جوادی این است که عرض میکنم. تلفیق نظر امام میفرمایند که این از جنس «برداشته شدن حجاب» است. آن طرف اعمال دیگر مثل اعمال دنیا نیست که فیزیک و ماده درگیرش باشد. همین ادراکی بهنحو برداشته شدن حجاب. همان بحث نور. بفهمند که بابا کرونا از فلان جا شکل میگیرد. عجب! کرونا فلان چیز خوب میکند! میگویند همین مثلاً خرمایی که مثلاً شما میخوردین، اگر این شکلی بخوری خوب نیست. خیار تلخ دیدی؟ میخورند. بعضی از بندگان خدا آدمهای ساده میآیند اول تهش رو میزنند بعد بقیهاش را میخورند! میگوید: ته خیار تلخ. مواد معدنی و خاصیت و ویتامین عرض کنم خدمتتان که این آثار این شکلی هرچی که دارد مال همان سر خیار یا ته خیار. هر جاش که میگویند مال همانجاست. درست شد؟ خواص عجیبی. خیلی سال پیش دیده بودم، شنیده بودم که در موردش میگفتند اصل خواص خیار آن بخشش است. خب بندگان خدا آدمهای ساده میآیند و میگویند یک راهکار ساده دارد. شما خیار را از همان بخش شروع کن به خوردن، تلخ نیست. از تهش شروع میکنند خوردن. تهش را از آنور که میخورد، آن سر که گنده گیش است که از آنجا تغذیه شده. خیار آنجا میشود تلخ. «کنار درست کنن.» حجاب بود دیگر. این قوه تبدیل به فعلیت شدن.
شما کاری کردی، عمل کردی برای این مطلب. میگویند قیامت همین شکلی است. برزخ این شکلی است. عجب! حالا یک بخشش به این است که اگر شما اینها را میدانستی تو دنیا، خب قطعاً اعمال شما بیشتر بارور میشده، بار سنگینتری جمع از اعمال. نمیدانی ولی همین خودش. حالا اینجا رویکرد چی بود؟ رویکرد این بود که مثلاً این خاصیت طبی و پزشکی، خاصیت درمانیش چیست؟ آنور همه رویکردها توحیدی است. خدا این را اینجوری کرد. خدا به این این جلوه را داد. خب این اسم خدا بود. این فعل خدا. کدام فعل خدا؟ از کدام اسم خدا؟ برای چی؟ خدا این ... چرا کرونا آمد؟ سر قدر. چرا کرونا آمد؟ چرا انقدر طول کشید؟ چرا از اینجا شروع شد؟ چرا این را کشت؟ چرا آن یکی را نکشت؟ چون یکی زودتر رفت. یکی کرونا گرفت خوب شد. آن یکی کرونا گرفت بد شد. این دو هفته طول کشید مرد. این سه روز طول کشید مرد. همه اینها بعد از مرگ میفهمند. بستگی به تفاوت درجات ادراکی و نورانی افراد. بعضی از اینها قویترند و از این مسائل هم رد میشوند، میروند بالاتر. بعضی در همین حد. بعضی پایینتر. حتی تا جایی که بعضی خبر نداشتند که کیا مردهاند. یادتان هست؟ که نمیدانستند دنیا هنوز کیا هستند. آنها توان ادراکیشان هنوز همینقدر بود. فقط همین قدر میدانست. وقتی بهش گفت: «فلانی مرده.» فقط سریع چی گفت؟ گفت: «عجب! پیش ما نیاوردنش.» ادراکش در چقدر بود؟ به این قرینه که تو میگویی «بردنش برهوت باد سلام».
یکی قویتر است. میداند که این اصلاً وارد شده یا نه؟ یکی قویتر. میداند کی وارد میشود؟ یکی تو همین دنیا تا ابد طرف را میداند چی به چی، بهکی به کی! مراتب ادراکی اینها مانند حجابه. پس امام میفرماید که سیر تکاملی تو عالم برزخ از چه جنسی است؟ برطرف شدن حجابهاست. حالا این حجاب چه مدلی برطرف میشود؟ این عمل نمیخواهد ولی باید توضیحات حالا بالا و پایینتر که حالا الان هرچی دم دست بود نمیخوانی. حالا الان دیگر وقت نیست. عبارت ایشان عبارت جالبی است. عالم برزخ قریب به این عبارت میخواهم بگویم. مگر نمیگوییم که از جنس خواب «النوم اخو»؟ درست است؟ قرآنم که فرمود وقتی شما میخوابید من «توفی» میکنم همه را، همه را میگیرم. بعضیها را برمیگردانم، بعضی را برنمیگردانم. پس ما وارد عالم مثال میشویم. حالا شما تو عالم خواب کاری انجام میدهی؟ قوهای را بالفعل میکنی؟ نه! کار دیگری انجام کار فیزیکی ماده دیگر نداری. بدنت اینجا افتاده روی تخت ولی کار انجام میدهی. کار چی؟ کار ادراکی، کار نوری، کار شاکلهای، کار ملکاتی که میشود کار ملکوتی. بعد حتی تو آن دایره ممکن است از شما امتحان هم بگیرند. چون یک بحث خیلی مهم نیست که ما تو عالم برزخ بعضی امتحان میگیرند از مستضعفین، بچهها، مجنونها، اینها.
یک نامحرمی جلو چشم ظاهر میشود. تو یک هو نان حرام، یک پیشنهاد وسوسهانگیزی تو خواب بهت میدهند. یک صحنه حرام مواجه میشوی، میبینی. بعد یک وقت میبینی که رد میشوی. یک وقت میروی دامن تو آلوده میشود. تو خواب آدم شکایت از چی دارد؟ از ملکاتت دارد. کار انجام میدهی. میفهمی لقمه فلانی خوردی؟ میدانی چی شد؟ میدانی فلان جا چرا دستت شکست؟ به این دلیل. دستت برید به این دلیل. حجاب برداشته نشد؟ مگر کار مگر نمیکنی؟ داری کار میکنی با چی؟ یاد داری کار میکنی با ملکاتی که جمع کردی. بعد دارد حجاب برطرف میشود. داری یاد میگیری. بعد دارد عذاب میشوی. جنس عذابشم همین است. تو مخمصه افتادی. بعد بهت فشار میآورند برای چی فلان حرف را زدی؟ هی سرت داد میزند برای چی این را گفتی؟ بلند کردی؟ پول فلانی را برگردان. حالا خواب تمام میشود. برمیگردی. بیدار میشوی. آنجا تمام نمیشود. هدیه برای اموات که میفرستی، مثل این است که خواب خوبی برایشان رخ بدهد. این شکلی است کار. دیگر نمیتوانند انجام بدهند تو عالم «خیال»اند دیگر. «خیال متصل»، «خیال منفصل». کمالات مثال میشود. شما کاری میکنی که اینها در همان عالم مثال جلوهها برایشان هست. هم نور. آن نور توان تبدیل دارد به حقایقی، جلوههای این را دائماً. تمامنشدنی است. خسته نمیشود. حوصله هم سر نمیرود. بابا «لَا تَكْرَارَ فِي التَّجَلِّي». عرفا میگویند در تجلی تکرار نیست. حضرت امام، علامه طباطبایی، آیتالله بهجت، آیتالله قاضی، اینها همشان عارف کامل بودند. نبودند. دو تا از اینها شبیه هم پیدا میکنی! امام خیلی خوب بود، علامه طباطبایی چی؟ خیلی خوب. آیتالله پهلوانی تهرانی چی؟ خیلی خوب. این خیلی برای علامه طباطبایی توحید او جلوه کرد در تفسیر المیزان. آقای بهجت توحید را جلوه میکرد در این اثرگذاری توی این عالم. میزانش اثر گذار بود. این با نمازش اثر گذار بود. آن با انقلابش اثر گذار بود. هرکس یکجوری جلوه کرد دیگر. رتبه عالی معنا و مل است.
عذابهای جهنم شکلی است؟ تکراری نداریم. رضاشاه بد بود. صدام بد بود. نتانیاهو بد است. بن سلمان بد است. عبدالله سعودی. این همه آدم ظالم. درست. صدام و رضاشاه شبیه هم بودند. عذابهای جهنم همینجوری تکراری توش نیست. بعد هر عملی. حالا اینجا دو نفر را گفتیم. هر عملی جلوه خودش است. نماز صبح خواندین. نماز صبح امروز با نماز صبح دیروز فرق میکند. این جلوه خودش را دارد. نرمافزار امروز. آن نماز صبح دیروز، نماز صبح با نماز عصر فرق دارد. ما تکرار در تجلی نداریم. این اعمال وقتی برای طرف فرستاده میشود، این تجلی میشود برایش واسه رشد ادراکی او. بسته به آن میزان ظرفیتی که خودش در خودش ایجاد کرده. گاهی هدایا که زیاد است ظرفیت هم توسعه پیدا میکند. علم من بالا میرود. خواب میبینم. یک سری فعالیتها دارد تو خواب انجام میدهی که ماده ندارد. با ملکاتت داریم فعالیتها را انجام میدهی. با همان ملکاتت هم داری یک سری آثار برایت ظاهر میشود. آثار علمی و عینی. ملکه صداقت را داشتی. تو خواب بهت میگویند دروغ بگو، دروغ نمیگویی. دروغ نمیگویی. یک هو میبینی از فلان جا مثلاً اتفاق برایت پیش آمد. یک لذتی میبری. یک دریچهای باز میشود. یک چیزی میفهمی. درست است؟ میشود ارتقای فهم و علم. آنجا دیگر ارتقای عمل ندارد. نماز ندارد. روزه ندارد. روش همش به نماز و روزه به حساب میآید. همیشه عمل اوست ولی چطور؟ آقا این شکلی که نور عمل بهش منتقل میشود. حجابها از او برداشته میشود. در عرصه عالم مثال او مثل عالم خواب هم فعل در حد عالم مثال دارد. اختیار مادی نداری. اختیار ملکاتی داری. اختیار داری ولی اختیارت دست کی است؟ مثل ملکاتت. درست شد؟
این اختیار برزخی است. ما تو برزخ هم اختیار داریم ولی اختیار آنجا به این نحو نیست که شما را جهنم ببرد. اختیارش واسه دنیا نیست. ماده ندارد. ماده قوه «امکان استعدادی» ندارد. «امکان ذاتی» دارد. اختیارش هم در همین حد است. دوست داری این را نگاه کنی؟ پیش آن یکی باشی؟ پیش یکی باشی؟ پیش این خانمت باشی؟ پیش آن! این را به همسری بگیری؟ آن را به همسری؟ اختیار با خودت است. اختیار همش را داری که بابت همین هم یک سری امتحانهایی از وضعشان هست. به همین هم آثار مترتب میشود. هرچی نور بیشتر میفرستی، این قدرت در طرف بیشتر شکل میگیرد. پیشرفت میکند. مراتبش ممکن است عالی هم بشود. ممکن است یک نفر اهل روزه نبوده مثلاً. انقدر روزه برایش فرستادند، از آنهایی که اهل روزه بودند جلوتر بیفتد. خب این چطور میشود؟ آقا ظلم نیست؟ این نکته اصلی است. این را بگویم. اشاره میکند. خیلی نکته فوقالعاده است.
الان میفهمند که مگر نمیگوید که انسان «إلّا مَا سَعَى»؟ خب این کارهایی که بقیه انجام میدهند چی میشود؟ مگر همه چی به سعی ما نیست؟ نکته فوقالعاده است. خیلی قشنگ. نکته اش این است. الان ایشان میفرماید که این هم سعی کرده. این هم همچین این نیست که بگویی بیعمل است، بیعمله. سعیاش در چی بود؟ کار خوب انجام میداد. حاج رضایی نماز نخوانده بوده یا اصلاً نخوانده بودی یا اکثر عمرش را نخوانده بوده. حضرت امام تو اسناد ثابت منتشر، در درس خارج به طلاب درس خارجشان که امثال آیتالله جوادی اینها بودند، اعلام کرد که هرکی یک سال نماز قضا بفرستد مثلاً. احتمالاً از بسیاری از نمازخوانهای ما بالاتر است. چطور شد؟ پارتیبازی شد؟ که نه! نکته کلیدیاش اینجاست. نماز نداشت. یک عمل دیگر داشت. خدا از آن عمل دیگرش برایش نماز تولید کرد. چی؟ محبت به صالحین داشت. و خودش را در زمره صالحین وارد کرد. ملحق به صالحین کرد. عشق به صالحین را داشت. فداکاری برای صالحین را داشت. با اینها میپلکید. حب فلاح داشت. بغض فلاح داشت. این از همه اعمال بالاتر است. بهواسطه این الان کیا دوستش دارند؟ مومنین. نماز بخوانیم. بنده اگر فرصت داشته باشم با عشق انجام دهم. با عشق انجام دهم. آن حب فلاح را داشت. برایش اینجور اعمال تولید کرد. اینها اعمال منفصل است ولی توش دخالت داری. فلان آدم ربا معروف بوده. قرآن را مسخره میکنند، صلوات را مسخره میکنند، کف میزنند، فحش میدهند. اینها همش اعمال خودمان. بابا است. تو دور خودت جمع کردی. تو چی داشتی که چه ملکاتی داشتی که اینها را خودت جمع کردی؟ برای چی اینها باید بیایند دور قاسم سلیمانی؟ نمیشود! آنجا چقدر آدم متحول میشود؟ چقدر عاشق شهادت میشوند؟ چقدر توبه میکنند؟ چقدر نماز خوانده میشود؟ روزه گرفته میشود؟ اشک برای امام حسین ریخته میشود؟ توسل میشود؟ اینها همش اعمالی که دارد هدیه میشود به حاج قاسم. حاج قاسم کاملاً بیتأثیر نیست. این میشود پارتیبازی؟ یک عمل مخفی دیگر دارد. با کیا برخورد؟ با کیا پرید؟ کیا دوستش دارند؟ کیا ازش بدشان میآید؟ درست شد؟
این نکته بسیار لطیف است که علامه اشاره میکند. قاطی اینها کرد. نماز روزه خیلی نداشتهها. نماز میخواند. روزه میگیرند. این حتی از روزهگیرها میرود بالاتر. نمازخونها میرود بالاتر. هر سال من برایش حج میفرستم. شهدای کربلا چقدر اهل نماز و روزه و ختم قرآن اینها بودند. از اکثر نمازخونها، قاریهای قرآن، نماز شبخوانها، از همه اینها بالاترند. کی؟ زهیر، کی؟ وهب. تازه مسلمان شده بود. تازه شیعه شده بود. درست است؟ چسباند به آن اولیای خدا. محبت «فیل» است. بغض فلاح. خودش را قاطی مومنین کرد. خودش را از کفار جدا کرد. برای شه ادتش صلوات میفرستم. به این میرسد. نماز بخوانند به این میرسد. قرآن میخوانند به این میرسد. شهدای کربلا زیارت کربلا میرود. باز ارتباط مگر میشود یک نفر نماز شب تو عمرش نخوانده باشد بعد یکی صد سال نماز شب خوانده. اینی که هیچی نخونده بر اساس این قواعدش را داشته باشید. خیلی قواعد مهم.
روایت اولی که ایشان میآورد، ایشان عناوین کارها را دارد که تو این تعابیر تو روایت چه تعابیری بهکار رفته. مثلاً قضاء، مثلاً قضاء به حساب میآید. نمیدانم مثلاً تربیتش میکند. آن مثلاً ترفیعش. به اینها خیلی کار دارد. چهل عنوان از اینها گشته، پیدا کرده و کار خیلی قشنگ و جذابی است. منحصر به فرد این و میشود بیشتر از این هم روش کار کرد، پیدا کرد. بحث دامنهداری است. خیلی میشود روی این بحث کار کرد. بحث معاد و برزخ و اینا خیلی جای کار دارد. تا حالا نزدیک هشتاد و چند جلسه، پنج شش جلسه بیشتر کمتر بحث شده همه موضوع بحث. آن هم برزخ بوده دیگر. و هنوز میبینیم که به نیمه راه هم نسبت به مباحث نرسیدیم ولی میخواهم عرض عرض کنم که خیلی جای کار دارد بحث برزخ. حسابی میشود روش مانور داد، کار کرد. ما باید کتاب های کتابها داشته باشیم تو حوزه. آموزش بدهیم تو دانشگاه. آموزش بدهیم معاد را به صورت کلی، از صفر تا صدش را توی درسی. اگر درس داده بشود. آن هم انقدر زمخت و نچسب و بعد سراتو، میگوییم کتب، میگوییم برزخ، توی دو صفحه میگوییم میرویم. بابا این کار دارد! خیلی اینجوری تمام نمیشود! این خیلی.
حالا بحث کودک را انشاءالله یکی دو جلسه دیگر بهش برسیم، ببینید غوغایی است تو بحث بچهها و دیوانهها و مستضعفین و اینهاست که اینها برزخشان چه شکلی است؟ آنور چی میشوند؟ چکار میکنند؟ کجایند؟ دقیقاً چه اوضاعی؟ رشدشان؟ حالا این بحث رشدشان، خب با این تعابیر یکمی فهم ما نزدیک میشود. البته ما هیچ نفهمیدیم این مطالب را. ابداً ما نفهمیدیم. از خدا میخواهیم به ما بفهماند و این مطالبی که بزرگان فرمودند، جمع میکنیم. البقالی، «کل نقال» همینجوری یا برعکس. اینها را نقل میکنیم. ....
علامه طباطبایی دو تا مطلب از امام، دو تا مطلب. یکی آمد از پیغمبر پرسید. یک خانمی که مادرم نذر حج کرده بود قبل از اینکه بهجا بیاورد از دنیا رفت. میتوانم به جایش به تو منابع اهل سنت رجوع کنم؟ حضرت فرمودند که: «بلى، أ رأیت لو كان على أمك دین أكُنتَ قاضیته» اگر مادرت دین داشت ادا میکردی؟ بدهی داشت؟ گفت: «بله.» حج! و حقالناس نیست. نذر کرده بود. حالا حقالناس جنبه سختیش که کار با مردم است و تعداد بیشترند و راضی نمیشوند اینش سخت است. حقالله سختی بیشترش به این است که تو میبینی کسی که هفتاد سال صبح تا شب بهت نعمت داده، عنایت کرده. این را میبینی با همه وجود. سر سفره کسی نشستی بعد زدی روی دست کسی. بچه ازش فیلم بگیرند. تمام این دو سالش. بعد مثلاً این دو سالی که داشته پدر و مادر نانش میدادند، آبش میدادند، پوشکش رو عوض میکردند، بزرگ اش میکردند. چقدر شرمنده بشود؟ بیست! بابائه دارد اینجا نانش میدهد، گاز میگیرد. مادره دارد میشویدت، لگد میزند، نجاست پرت میکند. بله! یک نفر پدر و مادرم، خیلی هم مهربانند. پدر و مادر که خودت خجالت میکشی. خدا «احق بوفا»است. هیچکس مثل خدا شایسته وفا نیست. و این مادر شایسته وفا است که میکنی. این قضا ی حج بهجا آورده میشود. «عقد الله قضاءه». انگار خودش انجام داده دیگر. شما که انجام دادی، خودش انجام داده. آن اثر برایش بار میشود، عمل میآید، نورش میآید، اثرش میآید. و دعا میکند برایت. چقدر خوشحال میشود. یک پیمانی با خدا داشتم. خدایا شرمنده. انجام ندادم. این الان از آن روایت اولی و نشان میدهد که کمبود عبادی اموات جبران میشود به وسیله دیگران. و بعضی وقتها اعمالی که دیگران انجام میدهند امیدبخشتر است.
الان بنده وصیت میکنم. این را مد نظر داشته باشید. اگر صدای ما را میشنوید، بعد از مرگ ما. حالا یا زود، «عاجلا و عاجلا»، هر وقت بود. هر عزیزی که حالا اگر یک جلسه، دو جلسه، ده جلسه گوش داده، اگر لطف کند برای ما یک هفته نماز بخواند. درخواستی که ما از عزیزان دل داریم: یک هفته نماز قضا. ما خدا میداند که امیدمان به این است. حالا یأس از رحمت خدا میشود وگرنه با قطع و یقین میگفتم که قبول نیست. فقط از باب اینکه یک وقتی بیاحترامی به حق تعالی نشود. این را سفت نمیگویم و اینها. مطمئنم که قبول نیست و نمازم که از همه چی مهمتر است و تازه اگر نمازی خوانده باشیم و داشته باشیم و اینها، انقدر اوجب و ریا و اینها میآید که همه را نابود میکند. آنی که امیدبخشتر است نمازی که دیگران برای ما بفرستند که هم نورانیتش بیشتر است، اجور و ریا و اینها ندارد و عمل دیگران در واقع پاکی آنهاست. توش امیدمان به اینهاست. درخواستمان این است از عزیزان. حالا بزرگان از باب اینکه به نمازشان از بس که لذت میبردند. شیخ انصاری گفته بود که من همه نمازهای عمرم را قضا میکنم. چقدر از بس لذت بردم! باطل نبودهباشد. شاید بهخاطر لذتش میخوانده. حالا آنها آنجور عمرشان قضا بشود. مرحوم خوانساری سه دور نمازهای عمرش را خودش قضا کرده بود. بازم گفتند که قضا بشود. ما از باب آن نیست، بدبختی خودمان است. چون نماز نداریم، نماز نداریم و درخواست از عزیزان که اگر صدای ما را میشنوند هر کسی هر کجا به هر نحوی یک هفته، حالا کمتر بیشتر دیگر با خود عزیزان. اگر هرکی یک هفته بخواند انشاءالله در حد عمر ما کفاف بدهد. مع اینکه یک چیزی دستگاه عملی نیست و شاید اگر بشود به چیزی امیدوار بود، همین دیگران برای آدم فرستند. خلاصه این کمبودهای عبادی آدم جبران میشود و کم و کسریهایی که بوده تو نماز آدم، روزه آدم. دیگران میتوانند این را پرش کنند. تکامل روحی میآورد برای آدم و آثار روحی دارد.
تصور کن یک نفر تو کما باشد. فرض کن تو کما گیج است. یعنی روح او گیج است. و فرض کن یک نفر قدرت تصرف دارد به بدنش کار ندارد. روح را به بدن برنمیگرداند. همان حال و هوایی که طرف دارد و گیج است. کارش هوشیار بشود. روح هوشیار بشود و او را برش دارد ببرش کربلا. ببرش پیغمبر (ص) بهش نشان بدهد. کسی قدرت تصرف این شکلی داشته باشد، لذت میبرد از اینها. عملی که نمیکند. فعل دارد. عمل مادی نیست. آثارش هم برایش هست. معرفت اش چه افزوده میشود؟ ارتقای فکری پیدا میکند. ارتقای روحی پیدا میکند. درجاتش بالا میرود. حالا این فردی که میخواست تصرف کند، فرض کنید تصرف کند، کیست؟ من و شماییم با عمل مان. اگر تو فشار باشد از فشار در میآید. البته بعضیها سیر تکاملی برزخیشان سیر نزولی استها. بدتر میشوند. آنبهآنی. هر انتخابات سیاسی که میشود این شرور سیاسی که این آدم بهجا گذاشته، درجه پایینتر میرود. مفاسد. میگوید: یک وصیتی کرده تا هفت نسل به آن عمل و دارد عمل میشود. هفتاد خانواده بدبخت شدند. هفتاد انتخابات عوض میشود. جور میشود. بعضی گرای میدهند تا بیست تا انتخابات با آن گرای دارند. همینجور رأی میآورند. پرونده همان نفر اول و این دارد هی سیرش قهقرایی پایین میرود. تو حجابهای شدیدتر و درد شدیدتر و گرفتاریهای شدیدتر و فشار شدیدتر و تو اینها قرار میگیرد. عرض کردم. یک نمونهش هم همین بود. شما خودت کاری کردی اتصالت را بهجای اینکه با دوستان خدا کنی با دشمنان خدا. بعد مرگت اینها زیر تابوت تو را میگیرند. فحش میدهند، خرابکاری میکنند، اختلال میکنند، فتنه میکنند، توهین میکنند. اینها همش اعمال منفصل تو است دیگر. خودت زمینهاش را ایجاد کردی. تو چکار کنی؟ اینها سیر حال آدم را معکوس میکند، پایین میبرد. بیشتر تو لعن میکند در دنیا و آخرت. بدتر میشود. بیشتر در لعن خدا دارند فرو میروند. این هم هستها. به این توجه داشته باشید.
البته هدیه برای اینها هم اثری بالاخره دارد. میتواند این سیر را متوقف کند. سیر نزولی را متوقف کند. فشار. مگر اینکه آن بحث مشرکین و اینها باشد که روایت آیهاش را خواندیم و جلسه قبل که آن را دیگر اگر کسی میداند که از اصحاب جهین است و شریک از دنیا رفته، دیگر حق استغفار برایش ندارد. البته برخی روایات دارد که حتی اگر ناصبی هم باشد استغفار کنی اثر دارد برایش. البته خب ناصبی و مشرک فرق میکند. این یک نکته است. ضمن اینکه آن هم روایت است. حالا بحث جدی هست یا مثلاً دارد فلان کار را اگر بکنی پدر و مادرت بخشیده میشوند حتی اگر مشرک باشند. این تو روایت داریم. حالا اگر فرصت کافی هم اینها چی میشود؟ حتی اگر مشرک باشند. خب یعنی تو همان شرکش تخفیف عذاب داده میشود. تخفیف عذاب که داریم. پیغمبر فرمود حاتمی در جهنم است. عذابش تخفیف داده میشود. تخفیف عذاب را داریم یا سیر نزولیش که دارد همینجوری متوقف میشود یا حتی صعودی میشود. کم کم میآید بالا، از حقالناسش در میآید از آن حجابها، این مسائل باطنی از آن در میآید دیگر. حالا اینها بحثهای مفصلی است. به هر حال این برای این هست.
روایت دیگر دارد که از حضرت پرسیدند که آقا یک بابایی حج نمیتواند برود. یکی میتواند به جایش حج و بهجا بیاورد؟ زنده بوده پدره. «وَ یُجْزِی ذَلِکَ عَنْ» اگر بابات بدهی داشت تو میرفتی میدادی. درست بود یا نبود؟ اجرا داشت یا اجرا داشت؟ دبیر اصولیه دیگر. کفایت بکند. علی! بابایی نمیتواند بدهایش را برود. بدهی بچه را میدهد. این حل است یا نه؟ بله. فرمود که: «فَحَجَّ أَبِیکَ» پس برای بابات حج بهجا بیاور. کفایت میکند از حج پدر. البته اینجا حالا بحثهایی هست در مورد اینکه از آدم زنده نیابت میشود گرفت، نمیشود گرفت؟ نیابت هدیه است. نائب زنده برای مرده میشود؟ شد. مفصلی دارد که حالا بخشش هم تو همین بحثهای مکاسب محرمه است دیگر. یکی از کسرهای حرام بابت فعل واجب آدم پول بگیرد. مثلاً بنده طبابت بکنم. کسی که دارد میمیرد. قضاوت بکنم جایی که هیچ قاضی غیر از من نیست. پول بگیرم. نماز بخوانم. حالا شما اگر نائب شدی، نماز استیجاری بهجای مرده حکمش چیست؟ از بیت المال آن را بدهند به قاضی؟ بحثهای این شکلی که حالا بحثهای فقهی مفصل. و نیابت هدیه از کدامش است؟ از زنده، از مرده؟ اینها که حالا بحث خلاصه فقها بهشان مراجعه کردهاند برای این بحث. جای دیگر دارد که رفع عذاب حضرت عیسی. آن پدره عذاب ازش برداشته شد. تعبیر «رفع عذاب» آمد.
یکی از مراحل تکامل روحی همین رفع عذاب است. عذاب برداشته میشود. یا مطلقاً یا تو یک سطحی یا برخی از آبها خاص. چون عذاب تکبعدی نیست که یا تو عذابی یا تو عذاب نیستی. عذابهایی داریم. رضا تعبیر برازخ میشود. برزخها داریم. یک برزخ نیست. هرکی برزخها دارد. برزخ هر کدام از اعمالش. ملکوت هر کدام از اعمالش. عذاب این عمل، عذاب این فحش با عذاب آن فحش فرق میکند. عذاب این غیبت با آن غیبت فرق میکند. عذاب غیبت با تهمت فرق میکند. عذاب اینها با عذاب بینمازی فرق میکند. عذاب اینها با شرک فرق میکند. یکیش عذاب جهنم افعال است. یکیش عذاب جهنم صفات است. یکیش عذاب جهنم ذات است. جهنم. اف! اذیت بشویم. الان بنده خلقم تنگ است. لباس گرم پوشیدم. حلقم آورده. الان بابت این اذیتم. بعد این باد گرم دارد میزند به صورتم. پام سرده. برای توصیف حالم دارم عرض میکنم. وباهام یخ کرده. اینجا یقه اسکی زیر گلو چسبیده. از زیر گلو خلق تنگ. از پایین پای یخ. همه بالا در عذابم. یک مدل هم از پایین. یک مدل. مثال برای محسوسش دارم عرض میکنم. کسی فکری به حال ما نمیخواهد بکند. الان میخواهم حالتم را عرض بکنم که بدانی چطور میشود. چند تا چیز با همدیگر. الان بنده چهار تا عذاب همزمان دارم که به شما گفتم. بغلم قرصهایش را ضبط نکردیم. پنجاه تا مقاله دانلود کردم برای مثلاً فلان موضوع و مطالعه کنم. اعصابم باهاتون خورد میشود. الان منتظر یک تماسم که به گوشیم زنگ بزند. میترسم وسط همین ضبطمان زنگ بزند. بابت این هم نگرانی دارم. مثلاً نگرانم که شارژ این باتری مثلاً رکوردر تمام بشود. شارژ نمیدانم مثلاً باتری فلان تمام بشود. لپتاپ قطع بشود. این نگرانیهای بنده است. حالا فرض کنید لپتاپ قطع بشود. این هم خاموش بشود. همزمان زنگ هم بزنند. چند تا عذاب با هم میشود. عذاب شد. خلاصه از کرامت راضی نیستم. جایی نقل نکنید. هرجا رسیدی خلاصه اینجا میگوید رفع عذاب شده. الان تماس را زدم. قد پروندم. یعنی رفع عذاب شد. خب! الان میگوییم که مثلاً به شما میگویم که آقای فلانی شما یک تماس با ایشان بگیر. بهش بگو دارد ضبط میکند. یعنی چی شد؟ رفع عذاب شد. کدام عذاب شد؟ عذاب شد. عذاب که نشد که. مطلق عذاب که در نیامدم. من هنوز کمربند را میخواهی چکار کنی؟ مثلاً دنده گرماییام از تو تیک عصبی و اینها هست که حالا مثلاً بعضی دارند. از تو آدم یک هو گر میگیرد. گردن آدم مثلاً. بینی آدم خارش دارد. چه میدانم مثلاً گردن آدم مورمور میشود. کف پات مثلاً گوشت سوت میکشد. اینها عذابهای درونی است. این دیگر شما نمیتوانی از من مرتفع کنی. مرتفع کردن شما برای من خیلی زحمتش بیشتر است. تماس! وزوز گوشم رو خوب کنی، خیلی باید کار کنیم. آنجا شما کمکت به من چیست؟ من را دکتر میبری؟ داروهایم را به وقت میدهی؟ برایم دارو میگیری؟ هی چه کم میکنی؟ و خیلی طول میکشد تا از این عذاب در بیایم. مثالها کمک میکند برای فهم مسئله. بله. رفع عذاب داریم ولی رفع عذاب این کجا، رفع عذاب آن کجا؟ شما میتوانی کاری کنی ولی اینجا کجا، آنجا کجا؟ شما مثلاً عمامه بنده را میخواهم ببندم. بیا کمک میکنی میبندی برایم. یک کمک کردی به هم تو بستن عمامه. الان مشکل این عمامه روی سر با این گرگ گرفتن و این موهای بلند و چه میدانم خارش و این سوزش فلان. این خارش را چه شکلی میخواهی خوب کنی؟ این سوزش را چه شکلی میتوانی کمک کنی؟ ولی خیلی زمان میبرد و خیلی زمینهها میخواهد. بعضی اعمال یک هو یک عذاب را برمیدارد. بعضیهایش آقا صدها سال طول میکشد تا طرف از این عذاب در بیارد. هدایا میآید کجا؟ کدام را بخورد؟ چه اثری برایش داشته باشد؟ این دیگر حالا سرپاییه.
میرفتند کنار قبر حمزه سیدالشهدا. آقا سیدالشهدا از حمزه است. «تَتَرَحَّمُ وَ تَسْتَغْفِرُ لَهُ». هر هفته شنبه حضرت زهرا میرفتند کنار قبر حضرت حمزه سیدالشهدا. از مزار حمزه خاک برداشته بودند، تسبیح درست کردند. تسبیح تربت. اولش تربت حمزه سیدالشهدا بوده تا زمان اباعبدالله. انقدری شخصیت بالاست. تسبیح تو جانماز حضرت زهرا از خاک کیست؟ از خاک مزار اوست. به حضرت زهرا رفته، میرفتند. میرفتم برایش چکار؟ استغفار میکردند. شهید. طرف شهید که آمرزیده است. بله. استغفار برای چی؟ شروع کردند طلب رحمت میکردند. خب این که معلوم است. استغفار میکردند. «تَحْتَ قُبَّةِ الشُّهَدَاءِ کُلَّ غَدِاْتٍ سَبتٍ». توجه داشته باشید. شنبهها برید مزار شهدا. توش اسراری است. بله. شنبهها به این مزار شهدا. خصوصاً اول صبح. «فِی کُلِّ غَداةِ سَبْتٍ». هر صبح شنبه حضرت زهرا در من «لَايَحْضُرْهُ الْفَقِيهِ» جلد ۱، صفحه ۱۸۰ است. «تَحْتَ قُبَّةِ الشُّهَدَاءِ کُلَّ غَدِاْتٍ سَبتٍ». هر شنبه حضرت زهرا میرفتند مزار شهدا. اسراری توش است. خصوصاً قبل طلوع آفتابش خیلی آثار فوقالعادهای دارد. «فَتُحَیِّی قَبْرَ حَمْزَةَ». میرفتند کنار قبر حمزه. «فَتَرَحَّمَ عَلَیْهِ وَ تَسْتَغْفِرُ لَهُ». طلب رحمت میکردند برایش. استغفار میکردند برایش. بابا حمزه سیدالشهداست. تمام شهدای پای رکاب پیغمبر (ص) یک طرف. بله. شهیدم شما باشی به هر حال همه شهدا توی مقام نیستند. شهید داریم تو شهید. خیلی فرق میکند اینها با هم. از شهدا خیلی عالی بودند و شهدا معمولی بودند و شاید آن پایین بودن. شهید داریم تو شهید. یکی شهید بوده خیلی اهل شوخی بوده. بچهها از پیغمبر (ص) هم خواندیم. حضرت به مادر شهید گفتند که حالا آنقدر هم بچهات تو مقام عالی شهید هم داریم که اهل دو تا دم بوده. اهل فلان بوده. ماجراها داشته. حالا توبه کرده. آمده به هر حال جناب حر با جناب حبیب. اینها توی یک درجه که نیستند. مظاهر آنها که البته مظاهر درست است. حر شهید است. حر عاقبتبخیر. حر مقامش عالی است. بهقول آن استاد میفرمود که حبیب رو کنار اباعبدالله ضریح بهش دادند. ورود و خروج زائرات به حبیب سلام میدهند. کربلا بردندش بیرون. زائران امام حسین چند درصدشان زیارت قبر حر میروند؟ دهها مرتبهای که کربلا مشرف شدیم بهلطف خدا یک مرتبه قبر حر را زیارت کردیم ولی قبر حبیب چی؟ بارها شده سمت ضریح اباعبدالله نتوانستیم. امشب رفتیم مزار جناب حبیب. فرار میکند! اینها درجات با همدیگر یکی نیست. آن هم شهید، شهید. بستنی داریم تا بستنی. نوشابه، کتلت داریم تا کتلت. عنوان عامش روی همه صادق است. استغفار برای این تو خودمان مقام شهادتش درجات میآورد. یا فاطمه! حضرت معصومه عرض میکنم تو بهشت ما تمام کن. حر یک درکی از اباعبدالله دارد. حبیب یک درکی دارد. قمر بنیهاشم که اصلاً او. او جمیع الشهدا. همه شهدا به او غبطه میخورند. این استغفار دیگر رفع عذاب نیست. رفع حجاب است. یک رفع عذاب داریم، یک رفع حجاب. بله. جناب حمزه هم یک حجابهایی دارد. حضرت زهرا میآمدند شفاعت میکردند کنار قبرش. حجابها از او برداشته میشد.
پس این بچه کاری کرد. بابا ازش رفع عذاب شد. خب تمام شد دیگر. بچه «بسمالله» گفت. بابا اوکی شد. نه عزیز من! رفع کدام عذاب شد؟ عذاب از کجایش؟ عذاب افعالش بود؟ عذاب صفاتش بود؟ بله. برای صفاتش. این حالا باید برود. بچه بیست سال درس بخواند. عالم ربانی بشود. تفسیر المیزان بنویسد. بعد هدیه کند. آنجا اگر عذاب در صفات داشته باشد، بهوسیله این شاید مثلاً برداشته بشود. فاتحه میخواند. میفرستد. بله. مجموع این فاتحهها. بیست ساله دارد برایت فاتحه میفرستد. این ملکه فاتحه فرستادن شکل گرفته برای این بچه. آن مَلکه اش نسبت به تو، آن یک نورانیت دیگر دارد. آن فاتحهها دانه دانهش یک اثری دارد. ملکه اینکه شما انفاق که میکنی. یک دانه انفاق میکنی. یک اثر دارد. دو تا انفاق میکنی. ملکه انفاق دارد شکل میگیرد. اینجا ملکه انفاق داری. بهشت صفات داری. جدایی از آن که تک تک آن هم یک اثری دارد. حالا یک وقت خودت برای خودت انفاق میکنی. پس این رفع عذاب شد ازش. آن کدورت گناه، حجاب گناه. حالا رفع عذاب بوده تو چه گناهی، چه درجهای تخفیف داده شده، کلاً برداشته شده. ولی حتماً اثر دارد.
تو ماجرام که دارد. همسر استاد اشرف آهنگر. اینها خب شبهه میشود برای خیلیها. همسر استاد اشرف آهنگر که شیخ عباس در مفاتیح نقل کرده و بهنظرم ماجرایش را گفتیم تو یکی از اینها. حالا بهنظرم بازی شفاعت بحثش را گفتیم که گفتند این شب اولش، شب اول قبرش سه بار اباعبدالله آمدند دیدارش. این خانم جزئیات عاشورا را هر روز میخوانده و آن شخصی که تو قبرستان دفن شده بود در جوی هرهره یزد. گفت که دفعه اول که اباعبدالله آمدند آثاری داشت. دفعه دوم آثاری داشت. دفعه سوم عذاب از کل اهل قبرستان برداشتند. خب اینها را میخوانیم. اولاً پارتیبازی تناسبی داشتند با هم. بعد عزا و زمین را برداشتند. همه تو یک سطح قرار گرفتند. الان میگویند که آقا مثلاً آزاد میکنند زندانیها را بهمناسبتها. تخفیف جرائم. آزادی زندانیان. پنجاه میلیارد بدهی داشته. بعد با وثیقه آزادش میکنند. یک ماهه مثلاً تو یک سطحی تو یک لایه. یک جنبش، یک گوشش. آدم خیلی حساب کتاب دقیقی دارد. دنیا. نمیتوانی حرف بزنی.
معلم آمد به همه بلند بگوید: «یکی کوتاه، یکی با یک چیز، یکی سیر میشود، یکی با دو تا سیر میشود، یکی اصلاً برایش ضرر دارد.» این معلم شیرینی میخواهد بدهد. میگوید: «این شیرینی برای من خوب نیست.» آن یکی میگوید: «آن یکی خوب نیست.» یکی میگوید: «این را میخواهم.» آن یکی میگوید: «آن یکی رو میخواهم.» این نزدیکتر است، آن دورتر. این رفیق. آن آشغالهای شیرینی را میدهد به این. میگوید: «برو شیرینی بخر.» تو دنیا انقدر حساب کتاب تفاوت دارد، تنوع دارد. برزخ که دیگر خیلی. آن رفع عذاب از اهل قبرستان این مدلی نبوده که همه را یکجور صاف کند. هرکی به یک نحوی عنایتی بههر حال بهش شد بهخاطر حضور اباعبدالله در آن قبرستان. تجلی جنبه اتصال این فرد با اباعبدالله که آن روی قبرش آثاری دارد برایش در افراد به میزان اتصالشان به این خانم و فعل این خانم ظرفیت اسباب شفاعت بود برای اهل این قبرستان. بهمیزانی که ظرفیت و زمینهاش را دارند بهرهمند میشوند. اینجوری است. اینکه همه بروند تو آن درجات عالی. این هم پس رفع عذاب شد. فرمود که: «یُعَذَّبُ» دیدیم که عذاب برداشته شده. این هم رعایت خود آثار گناه مختلف. گناه داریم تا گناه. آثار دارد تا آثار. از آثار سطحی، از آثار عمقی. کدام اثرش برداشته میشود؟ بعضی سریعتر برداشته میشوند. برخی طولانیتر برداشته میشوند.
یکی دیگر آقا غفران است. میفرماید که: «مَنْ صَلَّى عَلَیْهِمْ مِئَةَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ غُفِرَ لَهُ». میگوید: هر کی صد تا مسلمان برای او صلوات بفرستند بخشیده میشود. خب الان چند هزار تا مخاطب این بحث هست. همه اموات از آدم تا خاتم، ارحام، عقربا، ذویالحقوق، مومنین، مومنات، شهدا، علما، هر آدمی که ذره محبت به خدا داشته، ذره محبت به اهل بیت داشته، ذره ارادت داشته، ذره ایمان داشته. خدای متعال همه اینها را مشمول مغفرت خودش قرار بدهد. همهمان صلوات بفرستیم. بیش از صد تا میشود دیگر. چند هزار تا صلوات میشود: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم». هدیه باشد انشاءالله به روح همه اینها و دعا کنیم گرفتاریهای ما هم انشاءالله برطرف بشود. خب این هم از آثار صلوات که حالا فوقالعاده است. خود صلوات که آقا چیز عجیب غریبی است. صلوات هم بهشت افعال است، هم بهشت صفات است، هم بهشت ذات است. مراتبش بستگی دارد که انسان تو کدام مرتبه از این قرار بگیرد. چون خدای متعال دائماً مشغول صلوات فرستادن. از شما با واسطه رحمت که نمیشود برای پیغمبر (ص).
حالا یک اشارهای فقط میشود به این بحث در مورد صلوات. ببینید مثل اینکه شما رازق کسی که نمیشوی. آدم گرسنه. رازقش میشوی؟ رزق داد. امروز این ساعت این نان دستش برسد. شما را مامور کرد. شما الان اجری که داری چیست؟ اجرت این است که خودت را تو کانال رزق رسانی خدا قرار دادی. یک شرافت پیدا کردی. بابت همین خدا اسم رازقیت را از تو جلوهگر کرد. تو شدی آینه رازق خدا. به کدام آینه خودش را هیچ وقت نمیشکوند؟ خدا آینه خودش را هیچ وقت نمیشکوند. عذاب نمیکند. یک بار جلوه بدهی، با همین یک بار عنایتش تا ابد نصیبت میشود. حالا شما این را هی تکرارش کن. بشود برایت ملکه و بشود مظهر رازقیت خدا مثلاً. خب حالا خدای متعال نفر اول خلقت و کسی که در غرق رحمت خدای متعال کیست؟ نبی اکرم. و خدا برایش چکار میکند؟ «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ». دائماً علی الدوام دارد. صلواتش هم اینجور اعتباری نیست که بگوید «اللهم». الفاظ نیست. ایجاد نور، ایجاد اتصال، جلوه رحمت و محبت و قرب آنبهآنی. خدا دارد به پیغمبرش نشان میدهد: «دوست دارم.» نشان میدهد. بعد پیغمبر (ص) اسم شریفشان چیست؟ محمد. «اللهم صل علی محمد». در زمین محمد. در آسمان احمد. درست. این یعنی چی؟ این دیگر اوج کار. چون حمد مال کی است؟ الحمد. همه حمد مال خداست. آنی که شایستگی ستایش و ستوده شدن را دارد فقط خداست. کمالات مال اوست. و هیچ کسی جز خدا ستوده شده نیست. او حمید است. او غنی حمید است. یک نفر را خدا در این عالم خودش نشسته به ستایش. آن کیست؟ نبی اکرم که شده محمد. «حمد» شدهای که خدا حمدش کرده. همه عالم خدا را حمد میکنند. او همه کمالات را از خودش میداند و دائم دارد خودش به خودش حمد میکند بابت کمالاتش. این نبی اکرم انقدر در مقام قرب است که او خدای بهش نگاه میکند. میگوید: «عجب! عجب کسی. چه کمالها. من در او چه کردم. من در او چه جلوهای کردم. این چه آینهای است!» این شده احمد. حالا تو بالاتر که حمد بیشتر. احمد «افعل تفضیل» است. پایین حمد شده، بالا دیگر احمد است. صلوات برش میفرستد. ذکر صلوات میگوید: «خدایا! وایسا من بیام تو آن کانالی که تو داری به پیغمبرت عنایت میکنی.»
ذکر صلوات یک وقت در حد لفظ و گفتن یک بهرههایی دارد که فرمود: «مَنْ صَلَّى عَلَيَّ مَرَّةً ذَهَبَ عَنْهُ ذَنْبُهُ.» یک بار اگر به من صلوات بفرستی، یک ذره. یک «مَرَّةً صَلَوات» بفرستی. یک ذره گناه برایت نمیماند. این اثر یک دانه صلوات است که تو کفه ترازوی هیچکس هیچ عملی بالاتر از صلوات نیست. و صلوات، ذکر صلوات بالاتر پیدا نکرد یعنی برای اینکه خدا هیچ رحمتی بالاتر از رحمت که پیغمبر اکرم فرستاده جلوه نمیدهد تو این عالم. هیچ عنایتی بالاتر از آن که پیغمبر و اهل بیتش میکند ندارد. ذکر صلوات بهمیزانی که رشد پیدا میکنی و ادراک میکنی حقیقت را، سیر در مراتب صلوات میکنیم، به حقیقت صلوات میرسید. تا جایی برسد که تو فانی بشوی در اینکه مقام عنایت از جانب «احدیت» به «احمدیت». رحمت! تا احمد. یک میم فرق. آنجایی که احد دارد به احمد عنایت میکند، تو آنجا قرار بگیری. کی، کی آنجا قرار گرفته؟ امیرالمومنین. پس این مراتب صلوات انقدر از اینجا تا آنجاست. درست. حالا ذکر صلوات برای اموات آثار فوقالعادهای دارد. برکات فوقالعاده دارد برای زندهاش، برای مردهاش. گرفتاریها و مشکلات. هدیه به اینها. توسل به واسطه صلوات. و صد تا مسلمان اگر صلوات فرستادند باز خود عدد صد درش عنایاتی هست تو نماز جماعت ده نفر، تو اینجا صد نفر. این اعداد حساب کتاب دارد. جایگاه هفتاد است. گاهی سی. حساب کتابی هست تو این.
خدمت شما عرض کنم که این باعث مغفرت میشود. غفران خدای متعال شامل حال یک نفر. چند نفر شهادت بدهند. طرف توضیحاتی دارد. داشته باشید. یک توضیحات بیشتری دارد. بریم انشاءالله جلسه بعد در مورد این بیشتر صحبت کنیم. بقیه روایات را هم همدیگر بخوانیم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هشتاد و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...