پیرمرد کنار آبخوری حرم آمد.
دست دراز کرد، آب جاری شد.
جای آنکه لیوانش را پر کند، زار زار گریست.
گفتند:چه شد؟
گفت:آقا امام رضا علیه السلام با من از زبان این آب سخن گفت.
«تا وقتی دستت را به نیاز دراز کرده ای، فیض جاری است…»
پیرمرد کنار آبخوری حرم آمد.
دست دراز کرد، آب جاری شد.
جای آنکه لیوانش را پر کند، زار زار گریست.
گفتند:چه شد؟
گفت:آقا امام رضا علیه السلام با من از زبان این آب سخن گفت.
«تا وقتی دستت را به نیاز دراز کرده ای، فیض جاری است…»
بدون دیدگاه