واقعه پنجم….
چه شد که شیطان به من غذا داد؟
شیطانی که پشت گردن انسان می چسبد.
احتناک، نحوه ی عمل شیطان در قرآن
تسویف یکی از راهکارهای شیطان
هرکس فعال تر در جبهه خدا باشد، از شیطان بیشتر می خورد.
فرمانی که دست شیطان بود.
نحوه شراکت شیطان در اموال واولاد
مشارکت شیطان در اموال به اولاد می رسد.
جنس شیعه
سلول سلولی که از محبت اهل بیت پر است.
عنایت خدا به آدم در برابر حمله شیطان
فلسفه بلایایی که به انسان می رسد؟
تفسیر حمله ی شیطان از چهار طرف
کدام فراموشی کار شیطان است؟
مسخره معارف، کار شیطان
شک وشبهه در روابط زن وشوهر
سناریوی شیطانی، که در آن گم می شدی
اززندگی سیر شدم
تاثیر تعقیبات نماز صبح در دفع شیاطین
چه عواملی شیطان را دور می کند.
گوشه ای از اخلاق شیطان
راه تو به شیطان باز نکن
تنها راه خلاص از شیطان
امکان نداره در مسیر مقابله با شیطان باشی و حمله شیطان بیشتر نشود.
کدام قشر با شیطان بیشتر مقابله می کند
شیطان چه کسانی را یاری می دهد؟
از فرصت باقی مانده برای کمک به دیگران استفاده می کردم.
شیطانی که به دیوار چسبیده چه ماموریتی داشت؟
اتاقی که مملو از شیاطین جاسوس بود.
نسخه نگارش متن – فصل اول قسمت ۷
آقا صادق: من کار برق میکردم حاج آقا. شیراز کار برق میکردم. گفتم چون حقوقم نمیرسید، ۱۲ تومن حقوق داشتم. یکی از دوستان بود، لوازم برق میفروخت. به من گفت فلانی بیا لوازم برقت رو از من بگیر بهت تخفیف میدهم، گفتم باشه. اومد به من گفت که خب چقدر میخوای؟ من یه ساختمون ۱۰ طبقه یا ۸ طبقه کار میکردم، گفتم خب انقدر کابل زوج میخوام مثلا یک و نیم، دو و نیم میخوام، انقدر کابل میخوام، انقدر فلان میخوام، چی میخوام…. نزدیک ۸ تومن شد پول اون تجهیزات برقی سال ۸۴، ۸۵. بعد من ۱۲ هزار تومن حقوق داشتم خب اون میزان پول رو ببینید، حقوق منم ببینید. بعد بهش گفتم که خب فاکتورش رو بده. دیدم فاکتور داد هشت و پونصد. اومدم پول بدم بهش گفت که تو به من ۵ تومان بده، من قیمت همکار با تو حساب میکنم، همکارم نه دلم میخواد به تو انقدر بدم. اگه صاحب کارت بخواد این جنس رو بخره از من، هشت و پونصد ازش پول میگیرم. اما چون تو همه جنسهاتو داری از من میگیری من دلم میخواد ۵ تومان ازت پول بگیرم. ۳ میلیون رو پول گیر من میاومد. هرچی من پیش خودم دو دو تا کردم، آقا گفتیم اون که راضیه اونم که نمیفهمه، از اون طرفم که خب اونم اگه بخواد بیاد بخره باید همون هشت و خوردهای بخره، خب سه تومان گیرم مییاد دیگه، تقسیم کنم بین خودم یا بچهها. رفتم به صاحب کار گفتم، فاکتور رو دادم هشت و پونصد مثلا. شبش خواب دیدم.
خواب دیدم تو یه صفی ایستادم، همه تو صفن، خیلیا تو صفن. یه قابلمه دستم بود مثل اینکه یه چیزی پخش میکردن، یک نفر با یه قیافه خیلی وحشتناکی ایستاده بود پشت یه دیگ، دیگه رو هم میزد و از تو اون دیگ به بقیه غذا میداد. و اون نفر وحشتناک شیطان بود. خواب دیدم و من میترسیدم ازش. تو صف رسیدم نوبت من شد، دیدم سقف دهن گراز و گوشت صورتشو گذاشت برای من. انداخت تو ظرف من، گفتم این چیه؟ گفت: گوشت گرازه. گفتم: وای این نجسه. خوکه این. گفت: گفت نه خودت خواستی. گفتم: نه، من نمیخوام. گفت خب مگه تو صف واینَستادی؟ مگه خودت نگفتی میخوای؟ گفتم: نه!!!! گفتم نه و ظرف رو پرت کردم، اومدم بیرون از تو صف. از خواب پریدم زدم زیر گریه، فردا صبحش نرفتم سر کار، رفتم پیش صاحب کار گفتم آقا این فاکتور اینه. به من گفته این اینه و …. ولی این پولها خیلی راحت از حلقوم خیلیا میره پایین. عادیه (با صدای خیلی غمگین). کارگر همینه. صاحبکار همینه. حالا شغلها رو نگاه کنید، طرف جنس رو خریده ۵ هزار تومن، الان خریده باید بذاره پنج و پونصد. قیمتِ فردا میشه ۸ تومن. برا جنس خرید قبلش، قیمت پس فردا رو میزنه. بعد میگه چرا شیطون؟ چرا تاثیر؟ کی؟ چجور؟ مقابل فلان نمازم؟ چرا اینجوریه؟ خودم باز کردم. همش دنبال اینم یکی دیگه رو مقصر کنم. به عین دارم میبینم اینها رو. چیزایی که دیدم رو دارم میگم.
شیطانی رو دیدم به پشت گردن انسان میچسبه، یه وجبه. دستان بلندی داره و حلقه میزنه دور پیشونی طرف و پاهاشم مثل دسته و حلقه میکنه دور گلو از پشت گردن.
حاج آقا امینی خواه: این تصویر شماره ۳ ما میشه. تصویرشو داریم.
آقا صادق: کار ایشون فقط… ببینید، شاید ۹۰٪ مسئولیت شیطان، گردن این نوع جن هست. شیطانه!!
حاج آقا امینی خواه: چشمای درشتی داره.
آقا صادق: عین جنین نارس انسانه. بدنش بی مو و دستان بلند، پاهاش دور گردن. من همه انسانهایی که دیدم تو این دو ماه، به این گرفتار بودن و حتی خودم. کارش چی بود؟ کارش این بود پشت گوشِت حرف میزد. از پشت گوش تو گوشِت حرف میزد.
حاج آقا امینی خواه: میشینه رو گردن.
آقا صادق: میشینه رو گردن.
حاج آقا امینی خواه: تعبیر قرآنم جالبه. میگه «لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ » (آیه ۶۲ سوره اسراء) حنک، تحت الحنک که میگن، عمامهای که از این بغل میاد زیر گردن رد میشه، این حالتی که از پشت، زیر گردن رو میگیره به این حالت میگن احتناک. این تعبیر قرآن در مورد ابلیس و شیاطین اینه. میگه: «لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ »
آقا صادق: از پشت سر انسان رو میگیره و دائم پشت گوش حرف میزنه، توجیه میاره، کارش اینه که نذاره وصل بشی به خدا. حالا ریز به ریز میگم چه کارایی میکرد این موجود. رو افراد مختلف تاثیرهای مختلفی داشت. یکی از تاثیراش اختلاف افکندن بین زن و شوهر بود. یکی از کارهاش تاخیر انداختن بود مثلا حالا وقت هست، حالا باشه. پیرمردی که بهتون گفتم داشت میمُرد توی بیمارستان، پس گردنش نشسته بود. این سرطان داشت، داشت میمرد. همون که گفتم خانومش… بعد رفتم بالاسرش. داشت میمرد. این شیطان بالاسرش بود. هی میگفت حالا وقت هست. بابا خُب چیکار میخوای بکنی؟ نمازت، روزهت! توبه کن. حالا برگرد. فلان ارث و فلان پولی که از فلانی داشتی رو بهش بده. میگفت حالا دیر نمیشه برگشتیم بهش میدم. اصلا فکر نمیکرد بخواد بمیره و این پشت گوشش هی میگفت باشه بعد، حالا فردا بخواب فردا. حالا وقتی که برگشتی، نمازها هی میومد میگذشت بَرِش. میگفت حالا وقتی خوب شدم قضاشو میخونم. این گذشت،گذشت. من تو بخش بودم. اینو میدیدم و مُرد. همینجوری مُرد. هرچی خواستم کمکش کنم نتونستم. یکی از کارهاش(شیطان) این بود. من اینو پشت سر یک روحانی دیدم.
حاج آقا امینی خواه: این حالا بخش قبلیش همینه که ما نماز شب، نماز صبح، حالا یه ربع دیگه، نیم ساعت دیگه قضا نمیشه، همش همیناست، یه بخشش…
آقا صادق: روحانیت دیدم یکی از اینا پشت گردنش بود. داشت نماز میخوند. یعنی من اصلا تو نمازم فقط حواسم به این بود. داشتم نماز میخوندم پشت سرش. حواسم به این بود ببینم چی داره پشت گوشش میگه. میگفت که به جای قل هوالله، مثلا قدر بخون. بعد که بگن، مثلاً یه کم طولانیتر بشه، با لحن بهتری خونده باشه. بگن لحنش قشنگتره و قدر رو خیلی قشنگ میخوند. بعد الله اکبر که میگفت، میخواست توجه کامل کنه. خیلی اتفاقاً دنبال خضوع و توجه بود. یه آدم متوجهی هم هست، هنوزم هست و میشناسمش. خیلی آدم باتوجهی هست. خیلی دوست داره توجه داشته باشه. خیلی اصرار به توجه به خدا داره. همه توجهش رو جمع کرد به نماز. الله اکبر گفت. به محض الله اکبر (شیطان) در گوشش گفت که الان توجهت جلب شد. خیلی خوبه. الان خدا داره کیف میکنه. میگه عجب بندهای داره! رفت دیگه، رفـــت تو هپروت خودش. رفت رکوع یا رفت سجده، تازه فهمید اصلاً توجه اون نیست. به جای اینکه حواسش به بندگیش باشه، رفته فکر میکنه که الان خدا داره با بندهش حال میکنه. بعد رکعت دوم به جای قل هوالله، رفت قدر رو خوند. بعد همش تو ذهنش این بود که الان من چه نمازی خوندم؟
چی شد؟ الان پشت سریها بهم چی گفتن؟ الان میگن چیه؟ وقتی سلام رو داد، تازه دید هیچی، تموم شد. کارش (شیطان) همین بود. از این گوشش وسوسهش میکرد، از اون ور دوباره از اون گوشش پرتش میکرد. دوباره از این گوشش پرتش میکرد. میگم هر کس فعالتر باشه تو جبهه خدا، بیشتر میزننش، بیشتر پرتش میکنن. یا اصلاً برا بعضیا رو نمیزنن. میآد، میآد، چیکارش میکنه؟ پیش گوشش میگه بابا تو که از این حرفها ردی، همه این کارها رو تو داری میکنی. گُندش میکنه، انقدر گندش میکنه که اصلاً از کار بکشه کنار. طرف یه کار موثری داره میکنه، میگه دیگه این کار، کار تو نیست که. تو باید بری مثلاً تدریس کنی، مثلاً فلان جا فلان کارو بکنی. طرف کلا از کار میکشه کنار، در حالی که اون کار موثره. همه هم کار اینه، کار جن یک وجبی، شیطان یک وجبی. دائم حرف میزنه. پشت سر اون فرشیدی که تو کتاب شنود نوشتم، بحثی که در مورد اون دختره صحبت میکرد. خب، کتاب شنود جوری چاپ شده، یه جوری نوشته شده که بشه چاپش کرد.من جریان فرشید رو توی اون دو ماه دیدم، از بیمارستان مرخص شده بودم. من خانومم رو داشتم میبردم شیمی درمانی. نزدیک بیمارستان چمران پشت سر یه چهار راه بودیم، یه دفعه دیدم پراید جلومن سرعتشو کم کرد، من مجبور شدم پشت سرش وایستم. بعد دقت کردم دیدم سرعتش رو کم کرد تا یه دختری از جلوش رد بشه و این ببینش.
سرعتشو کم کرد تا ببینتش، نه به عنوان احترام. اصلا این جنه پشت سر فرشید چسبیده بود و بهش گفت که آقا سرعت رو کم کن دختره رو ببینش، اصلا تنش چی پوشیده، زیرش چی چی تنشه؟ ببخشید، عین کلمات رو دارم میگم. اون موقع تازه مانتو جلو باز اومده بود. بعد سرعتشو کم کرد، به دستور این(شیطان) وایستاد. دختره که رد میشد دونه دونه پشت گوش اینوریش هی میگفت بیین…. اینم همین که این میگفت توجهش جلب میشد. سرشو نگاه کن، چشمشو نگاه کن، هی میگفت فلانو نگاه کن. همهی گوشش، همهی ذهنش این بود. مدیریتش دست این بود. کجارو نگاه کند. رد شد. (شیطان) بعد پشت گوشش گفت: ببین همه زن دارن، تو هم زن داری! بشکه گرفتی! دقیقا مثل اینکه فرمون فرشید دست این بود و همینجوری خیلی از ماها مثل این فرمون دست یکی دیگهست. تصمیمهامون دست یکی دیگهست.
حاج آقا امینی خواه: انما سلطانه علی الذین یتولونه. سلطان اونه، فرمون دستشه، هرجا بخواد میرونه.
آقا صادق: حاج آقا این جن وحشتناکه کارش، این شیطان. گفتم شاید ۹۰% و تنها راهش، تنها راه مقابله با این، اینه که وصل باشی.
حاج آقا امینی خواه: استعاذه. فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم.
آقا صادق: استعاذه، توسل، توکل همه اینا بستگی به اون طهارته داره. طهارت نباشه وصل نمیشی. برو از صبح تا شب سینه بزن.
حاج آقا امینی خواه: یه جا دیگه هم میگه رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه.
آقا صادق: اصلا اونو برات جلوه میده که فکر کنی پاک شدی. به نمازت نگهت میداره، میگه بخون خوبه اتفاقا.
حاج آقا امینی خواه: میگه تو که اهل نمازی، اینا که مال تو نیست. تازه همینایی که آدم میشنوه میگه نه، من که اهل این کارا نیستم.
آقا صادق: ببین من هرکس رو دیدم به این گرفتار بود. اینو ولش کنی میچسبه دوباره، مگر اینکه تَحت ظِلِک باشی. دائم زیر اون نور باشی. چهجوری دائم زیر اون نوره باشی حاجی؟ دائم زیر اون نور باشی، دائم وصل به اهل بیت باشی، دائم طهارتت رو رعایت کنی.
حاج آقا امینی خواه: روایت هم داریم که دائم الوضو بودن شیطان رو از آدم دور میکنه، طهارت یک بخششه.
آقا صادق: ذکر. ذکر نه به لق لقه باشه، اصلا بعضی وقتها ذکر خودش کار اینه. نه! ذکری که همراه با طهارت باشه، همراه با توجه باشه.
حاج آقا امینی خواه: توجه و تعقل، انکسار…
آقا صادق: حاجی طهارت، من هم تو بخش قبلی گفتم رمزش طهارته. اولین چیزی که گفتم آقا چرا نمازم، نماز نیست؟ گفت: طهارت، لباست، پوشاکت، خوراکت. قرآن میگه: دوتا راه شیطان برای فریب انسان گذاشته. خود قرآن میگه شیطان از دو راه میکشونتت: المال، مشارکت تو مال، مشارکت تو بنون، نسل
حاج آقا امینی خواه: شارکهم فی الاموال و اولاد.
آقا صادق: شریک شدن شیطان تو مال میشه چی؟ یه قطره! همش حلاله ها فقط یه قطره، دوساعت اضافه کاری! حالا بابا از یه نفر زدم جلو، اولاد چی میشه حاجی؟ چی میگن به اینا؟ اصلا گفتنی نیست، (اصلا تنم میلرزه) طرف همه فکر و ذکرش ببخشید ببخشید تو خیابون میره این دختر و اون دختره، اصلا خانوم خودش بنده خدا هیچی، خانوما هم همینجور ها! زنها هم همینجورن، فلان پسر، فلان پسر، الان من اون پرستارا رو دیدم، بهتون گفتم که تو کتاب شنود هم اومده، پسره به ۱۰، ۲۰ نفر قول ازدواج داده بود، دختره با ۷، ۸ نفر پسر همزمان ارتباط داشت، بعد میگیم شیطان! مثلا طرف عشقشه خانومها باهاش تماس بگیرن، حرف بزنه باهاشون، این دانشجو، اون دانشجو، مسئله بپرسه، تحریک میشه،
هزار تا فیلم میبینه، تو ذهنش کسی دیگهست، چیز دیگهست. اون میشه نطفه. اصلا شارکهم فی الموال میشه نطفه. غذایی که میخوره میشه نطفه، میشه شارکهم فی الاولاد. یعنی مشارکت شیطان تو اموال تهش میشه نطفه دیگه. همونم همونه. دیگه اونو درست نمیتونه. مثال زدم، با آقای رائفی پور صحبت کردم گفتم تفاوت شیعه با بقیه در اینه: شما یک استکان رو در نظر بگیرید، شیعه به این شفافیه، اینو ببر تو اوج نجاست بیار بالا، ببر زیر آب، انگار طاهر طاهر طاهر. جنسش شفافه، ده مترم قطر داشته باشه اونورش معلومه. اما بقیه اینجورین (مثل کاغذ) حاج آقا نمیتونی ببینی، جنسشون فرق داره. شیعه ذاتش، نطفهش، سلول سلولش… یک روایت داریم امام حسین میفرماید: شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا: از اضافه گل ما خلق شده. سلول سلولشون از حب اهل بیت، حب امام حسین ایناست، اصلا جنسش فرق میکنه، اصلا جنسش فرق داره. هرکاریش کنی محرم اشک میریزه، مشروب خوره ها، ولی اصلا هرکاریش کنی اصلا میریزه به هم، باید اربعین بره.
حاج آقا امینی خواه: اون شیطونه خیلی خیلی حسابیه. در مورد علما و اینا، این شیطانه، اسمشو چی میخواین بذارین؟
حاج آقا عمادی: این شیطان کارش وسوسه میکنه، خدا از اون طرف چه حرکتی انجام میده یا…
حاج آقا امینیخواه: قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس
آقا صادق: میگه حضرت آدم وقتی گفتند برو رو زمین شاکی شد، گفت: خدایا شیطون رو گذاشتی اینه اینه … (حالا من حدیثش درست یادم نیست) خدا گفت من برات ذکر رو میذارم.
حاج آقا امینیخواه: گفت از ۴ طرف حمله میکنه از چپ و راست پایین و بالا.
آقا صادق: نه این میگه گفت که ۲ راهشو باز گذاشته ….
حاج آقا امینیخواه: پس از آدم نمیشه گله کرد شیطان از ۴ طرف حمله میکنه
آقا صادق: نه این نه میگه که ….
حاج آقا امینیخواه: ۲ راهشو برات باز گذاشته، روایت داریم میگه که از آدم گله کرد، از ۴ طرف حمله میکنه.
آقا صادق: یه جایی هست خدا میگه من برات چی چی گذاشتم؟
حاج آقا امینیخواه: منم برات ملک گذاشتم، به ازای هر شیطان دو تا ملک گذاشتم.
آقا صادق: گفت نمینویسم برات، گفت اگر گناهیه، اگر تو اگه نیت کنی من نمینویسم ….
حاج آقا امینیخواه: اگه کار بد انجام بده تا ۷ ساعت ….
آقا صادق: تا ۷ ساعت برات نمینویسم، گفت اگه انجام بدی آخرین کار تا ۷ ساعت نمینویسم.
حاج آقا امینیخواه: صغیره باشه نمینویسم، کبیرهها رو مینویسم، کبیره باشه تا شرک نمینویسم. حالایه طرف اینه، یه طرف دیگهم اینه که از ۴ طرف حمله میکنه، بعد حالا دو طرفشو خالی گذاشتم، یکی پایین یکی بالا: یکی سجده، یکی دعا. این دو تا راه در روئه.
آقا صادق: این ۴ طرف رو بگم من، اون بنده خدا داشت جون میداد، شخصی داشت جون میداد.
حاج آقا امینیخواه: یکی دیگه ست یا همون پیرمرده؟!
آقا صادق: نه همون پیرمرده.
حاج آقا امینیخواه: پیرمرده که زنه اومد ….
آقا صادق: پیرمرده سرطان داشت، به مرور من مردنش رو دیدم سال ۹۳. آدم خیلی خوبی البته خیلی خوب هم نه آدم بدی نبود، آدم خوبی بود، خدا بهش سرطان داده بود که پاکش کنه و ببرتش ولی شیطان چسبیده بود پس گردنش، مثل همین پیرمردا که بعضی وقتها تو مساجد میبینیم، مثلا نمازشو میخونه، پشت سر این و اون تیکه میندازه یه همچین آدمی بود، ولی آدم بدی نبود. این جنه که فرمودید، چهار تا راهی که گفتید: از جلو، از عقب، از چپ، از راست. منظور از عقب این بود که اعمالی رو که انجام داده بود همچین براش بزرگ میکرد …..
حاج آقا امینیخواه: شما جایی شنیدی یا محصول اونی که دیدی رو میگی؟
آقا صادق: اونو دیدمش.
حاج آقا امینیخواه: چون این تعبیر علامه ست، علامه همینو میگه، ۴ طرف رو علامه به این شکل توضیح میده توی تفسیر سوره اعراف.
آقا صادق: بهش میگفت که مثلا تو مکه رفتی، مثل همون بلایی که سر خودم اومده بود، بابا تو که فلانی، فرمانده بسیجی و… همه چیز رو داری میری بهشت، یه چیزی شد دیگه ولش کن. گذشتهمو خیلی گنده نشون داد برام، خیلی دلمو قرص کرده بود، آینده شو (پیرمرده) دور نشون میداد. مرگ رو مثلا میگفت حالا وقت هست برگرد، حالا بعد مرخصی مثل دفعات قبل میری شیمی درمانی میکنی خوب میشی توبه میکنی، بعد نماز میخونی، آینده رو خیلی دور بهش جلوه میداد. اصلا این جور نبود.
حاج آقا امینیخواه: این پیرمرده ست؟
آقا صادق: این پیرمرده ست، این جنه چسبیده بود پس گردنش، اینا رو بهش میگفت.
حاج آقا امینیخواه: شما از کجا فهمیدید اینا رو داره از عقب داره میگه یا از جلو میگه؟
آقا صادق: من دارم میگم که عقب و جلو. شما گفتید تعبیر علامهست، من یادمه توی تفسیر این آیه که از جلو و عقب و … حمله میکنه، من شیطان رو میدیدم که از جلو و عقب حمله میکنه، بعد میدیدم مثلا هی از گذشتهش میگفت من میفهمیدم این داره از عقب حمله میکنه، عقب حمله کرده یعنی این. میفهمیدم تو اون تایم، یعنی فهمش رو پیدا کرده بودم.
حاج آقا امینیخواه: جهت اعتباری نیست که اگه اینوری شد ….
آقا صادق: نه! عقب و جلو یعنی آینده و گذشته.
حاج آقا امینیخواه: گذشته واقعیه یعنی مرکزشم خودشه.
آقا صادق: از اون تایمی که توشه یعنی عقب و جلو این یا اون بحث زمانیش بود که میگفت آینده و گذشته، چپ و راست، این بود که یکی از کارای این شیطان فراموشی بود، یعنی یه کاری میکرد حواس شما پرت بشه، الان حواست به مرگه؟! به آرزوهای خیلی بلند… مثلا بهش میگفت که بابا حالا واس فلان خونه بخرم بچههام فلان، بعدش میگفت حالا ۵ روز بیشتر دیگه نیستم، اصلا مرگ رو از یادش میبرد.کارش این بود که فقط فراموش کنه. یه کار دیگهش (شیطان پس گردن) تمسخر بود حاجی. مسخره کردن، هر چیزی رو مسخره میکرد، خدا، دین، پیغمبر، مرگ. مثلا در مورد مرگ با خیلیها صحبت میکردم میدیدم دست خودشون نیست، جوک میسازن باهاش. اصلا با همه چی شوخی، با همه چی به تمسخر. بعد من رسیدم به این آیه قرآن (چندین آیه تو این حوزه هست)، میگه: آیه ۳۰سوره یس (یَا حَسْرَهً عَلَى الْعِبَادِ) یکی از رسول میگه، رسول یعنی یه هر کس که پیغام میاره نه نبی. میگه هر پیغامی که میفرستادیم برای عباد، نبود جز این که مسخره میکردن، تمسخر میکردن، کار این اینه، چپ و راست یکیش فراموشیه، یکیش تمسخره.
آقا صادق: فکر کنم راستش تمسخره، چپش تمسخره نمیدونم. یکیش تمسخره، یکیش فراموشیه.
حاج آقا امینیخواه: تمسخر چون با مقدسات کار داره، راست مقدساتن، امور خوبین، راست مقدساتن، امور خوب راستن، امور بد چپن. اگر منظور اینه که مشغول میکنه به مقدسات با تمسخر، این میشه راست و مشغول میکنه به چپ که بشه فراموشی. یه وجهش این میتونه باشه.
آقا صادق: یکی از این پیرمردا که داشت میمرد اومده بود شبکه چهار، شروع کرد حرف زدن، حرف میزد، من تو ماجرای خودم بودم، ریز به ریز یادم میاومد که اصلا چه بلایی سر این پیرمرد اومد و چهجوری فراموشی بهش دست میداد. همه چی رو… مثلا الان میخواست نماز بخونه یه چیزی براش پیش میاومد که اصلا فراموش کنه این دغدغه رو، میخواست پول بده به هیأت مثلا بهش میگفت….
حاج آقا امینیخواه: میگفت حالا راستی چکت رو پاس کردی؟ چک چی شد؟ پول فلانی رو دادی؟
آقا صادق: شاید نباشه، شاید رفت دزدی کرد.
حاج آقا امینیخواه: مطمئنی گداست؟ اگه معتاد باشه چی؟ نباید فلان کنه، از کجا معلوم؟! …
آقا صادق: شک و شبهه و فراموشی کار این (شیطان) بود. شک و شبهه و تمسخر و فراموشی. اصلا زنه موبایلش زنگ خورد یه لحظه اومد (شیطان) در گوش مرد گفت که: این کی بود زنگ زد به زنت؟ نکنه پسر خاله فلانشه؟
حاج آقا امینیخواه: طرف زن خودش زنگ زده، شیطون بد دلی میانداخت تو شوهره نسبت به زن خودش.
آقا صادق: و برعکس. دل زنه به شوهرش. زن شروع کرد تو تلگرام چت کردن، موبایلش زنگ خورد بعد دوباره شروع کرد تو تلگرام چت کردن، من میدیدم چی تو ذهنش میگذره، جن پشت کلش بود و متاسفانه میگم بدترین اتفاقات ممکن… و اینا کاملا باهم شبکهان، اینا با هم هماهنگن، این شیاطین، اصلا سناریو برات میچینه، سناریو توش گم میشی. تو مثلا داری نماز میخونی رفتی برای یه کار خیلی خیر…
حاج آقا امینیخواه: خُطوات شیطانه دیگه، قدم به قدم…
آقا صادق: اصلا شبکه هستن اینا، از یه جا دستور میگیرن. همه چی با هم وصله.
حاج آقا امینیخواه: یُوحی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً
آقا صادق: این به نوعی ذهنشو خراب میکرد، همزمان اون هم ذهن اونو خراب میکرد، همزمان اونم خراب میشد. اصلا یک فشار، (یک دفعه ده نفر با همدیگه) یه فشار میافتاد رو سر یکی که میخواست یه کار مثبت کنه، خانومش زنگ میزد بهش، مسئولش قاطی میکرد براش، بچهش مریض میشد، اون یکی اتفاق براش میافتاد، ۱۰۰ تا با همدیگه تا ایشون اون کارو انجام نده، فقط کافی بود شما بخوای یه کار مثبتی انجام بدی. اینو به عین دیدم. همه چی با هم میریخت رو سرش و اینا همه با هم هماهنگ بودن، همهی اینا با هم هماهنگ بودن، شیاطین. متلاشی کرد من رو تو دو ماه. حاج آقا به معنای واقعی از زندگی سیر شدم و انقدر ترس دارم از اینکه همهی اینها سناریوی بازی شیطان باشه. الان ما ۱۲۰ تا داریم میریم عقب، ضَلَّ سَعْیُهُمْ ، ولی وقتی ضربهها رو میبینم تو زندگیم خوشحال میشم.
حاج آقا امینیخواه: یکی از چیزایی که خیلی میتونه کمک بکنه، صبحها ۷ تا ذکر “لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم” بعد نماز صبح، اصلا تعقیبات بعد نماز صبح خیلی اثر داره توی این دفع شیاطین که ۷ تا “لا حول و لاقوه الا بالله…” روزی ۱۰۰ تا : لا حول و لا قوه الا بالله…” و یکی دعای “اصبحت اللهم معتصما بذمامک المنیع…” و دعای “اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید…” ۳بار صبح، ۳ بار شب. اینو آقای بهجت خیلی سفارش داشتن. حرزهای مختلف، اذان بلند تو خونه گفتنه، تربت امام حسین داشتن همراه داشتنه، اذان بلند تو خونه گفتنه، شیاطین رو دفع میکنه. داشتن مرغ و خروس خصوصا خروس، کبوتر تو خونه، خیلی چیزها هست تاثیر داره تو دفع شیاطین. انگشتر حدید، حدید چینی، تو دست داشتنه…
حاج آقا عمادی: همون که برای جنگ هائه؟
حاج آقا امینیخواه: بله
آقا صادق: خب دوست دارم یه گوشه از یه اخلاق شیطان رو بگم. شیطان حاج آقا، چیزی که من حس کردم تو این مدت، این که هیچ قدرتی هیچ تأثیر مستقیمی نمیتونه تو انسان بذاره، مگر اینکه خود انسان بخواد، راهشو باز کنه. یعنی اینکه اگه شما راهشو باز نکنی به زندگی تو خودت، تو وجود خودت، تو ذهن خودت، نمیتونه به زور، به صورت عدوانی بیاد عمل کنه. مگر اینکه تاثیر بذاره رو پیرامون شما رو اطرافیان شما، رو مسئولای بالاسر شما یا تو هم تراز شما یا تو خونواده زیر دست شما که بعد متاثر از اونها شما تاثیر بگیرید، خب این رو هم تقریبا تو زندگی خودم دیدم هم تو زندگی دوستانم دیدم بچههایی که پای کارند و توی زندگی تک تک افرادی که کار مقابله با تأثیرات شیطان تو جامعه رو بخوان انجام بدن، تو زندگی اونا بخوان نخوان هست. یعنی چی؟ یعنی اینکه اصلا امکان نداره شما تو مسیر مقابله با شیطان، یعنی جنگ با شیطان، جنگ با ایادی شیطان بخوای قدم برداری نه برای خودت، مقابله با شیطان برای خودت یه جریانی داره، برای مقابله برا مردم بخوای قدم برداری تاثیر و شدت حملهش چندین برابر میشه. یه موقع شما عارفی برا خودت عارفی، شیطان اصلا شاید ولت کنه، میگه برو برا خودت هرکاری میخوای بکن، تهش یک دفعه باید از دستش در بری، اما کافیه بخوای با شیطان تو جامعه مقابله کنی، خودتم میزنه اگه زورش برسه.
حاج آقا امینیخواه: یعنی عالِم هزار برابر برا عابد در قیاس با عابد برای شیطان شدیدتره.
آقا صادق: حالا من اینو دقیقا به وضوح دیدم تو اون جا، خیلی از افراد تو جامعه حاج آقا اصلا به حال خودشون رها شدند، اصلا شیطان کاری بهشون نداره، اصلا اینا خودشون سیکل شیطون رو دارن انجام میدن، اصلا نیازی به فشار و اینکه بخواد اینا رو به فشار و تهدید و ترعیب و نمیدونم بخواد ضربه بزنه، اصلا تو اینطور فضا نیست، اتفاقا بهشون کمک میکنه یه سری جاها که سرعت دور شدنشون بیشتر بشه، آزادشون میزاره. بعضیا رو مثلا میدونه اگه اینها مسیر درست برن خطرناکن، عمدا ولشون میکنه تو یه مسیری که مثلا سرشون تو کار خودشونه بذاره تو همون دایره خودشون باشن. یکی از قشرهایی که خیلی مقابله میکنه با شیطان و کارهای شیطان، حوزه نظامی ایرانه. حالا خارج از اون بحث فقه و افراد علما و افرادی که از لحاظ علمی و از لحاظ فقهی و عرفان دارن با شیطان مقابله میکنن یه طرف، (حالا بیداری و روشنگری و فلان)، به صورت فیزیکی و به صورت عملیاتی و جنگی و هرچیزی که اسمشو بذاریم، سیستم نظامی کشور به شدت درگیر مقابله با شیطانه. یعنی شیطان این توان رو داره که خب سیستم دشمن رو به صورت عملیاتی هدایت کنه، آماده جنگ، آماده فلان و اینو من با خیلی وفور دیدم تو کارم. تو همه کاراشون کمکشون میکنه، تو کار جمع آوریشون، تو کار جاسوسیشون، تو کار نمیدونم هدایتشون، تو کار پیدا کردن سوژههایی که بتونن کمکشون کنن، تو کار فریبشون، تو کار سناریو چینیشون، تو همه اینا شیطان به وضوح کمکشون میکنه به دشمنان اسلام. از طرفی این کار آفندی شیطانه. من تو اون فضاهایی که بودم فضا شب و روز نداشت برا من، اینجوری نبود که من بگم شب بود یا روز بود که بتونم بگم چون اونجا من اصلا شب و روز نمیفهمیدم کیه؟ آزاد میشدم میتونستم برم کمک کنم، یعنی فقط تو ذهنم این بود که من عزرائیل بهم گفته برمیگردم، تو اون تایمی که زنده بودم میخواستم برم کمک کنم. یه چیزی تو کارنامهم بنویسم یه حرکتی بزنم برا خودم، که اگه برگشتم بگم لااقل این حرکت رو من زدم. خب خیلی میگشتم به کسی که کمک بخواد بتونم کمکش کنم، دنبالش میگشتم، یکی از جاهایی که خیلی میگشتم تو سطح شهر میگشتم که ببینم کی کمک میخواد، یه جایی که رفتم و دنبال این بودم که ببینم کی کمک میخواد. خب من شیاطین رو میدیدم، ولی خب تاثیری روشون نمیتونستم بذارم، مگر اینکه شخصی که شیطان دورش بود ازم کمک میخواست. یعنی من به خودی خود نمیتونستم
اونا رو دفع کنم، اون باید میخواست، بعد من میتونستم کمک کنم، حالا اینو چون حضرت آقا مطرح کردن میگم، چون احتمال میدم بابش باز شده باشه و اشکالی نداشته باشه بگم، به این دلیل میگم. از بالا مثلا یه فاصله حالا من میگم ۵۰، ۶۰ متر از سطح زمین فاصله داشتم، ساختمونا رو نگاه میکردم و دیدم مثل اینکه بعضی از اتاقها مثل اینکه یک جنازهای افتاده و این جنازه یک هفته مونده و این بدن جنازه کِرم زده باشه از تو هر سوراخ سمبهای جنازه کرمهای سفید میزنه بیرون، بدنش کرم زده اینجوری. از تو در و پنجره این ساختمونها شیاطین میزدند بیرون، چه نوع شیاطینی؟ اونجا من دو نوع شیطان دیدم. یک شیطانهایی که کارشون جاسوسی بود رو گوشههای دیوار، مثلِ من میگم این بزمجهها، مارمولکهای بزرگ ولی بدون دُم، اینجوری چسبیده بودن به سمت دیوار و سرشون برگشته بود و نگاه میکردند چه اتفاقی داره توی اون اتاق میافته.
حاج آقا امینیخواه: سرش ۳۶۰ درجه میچرخید؟
آقا صادق: اصلا سرشون مثل انسان بود ولی کامل برمیگشت، انگار عادیشون این بود، اونوری رو نگاه میکردند، به پشت چسبیده بودند و پشت و جلو نداشتند یه جوری، و نگاه میکردند اینا، کاری هم نداشتند، فقط نگاه میکردند شما چیکار داری میکنی، یکی خبر میبردن دومین کاری که اینا میکردند کار خراب کاری بود. هرکاری که شما تصمیم میگرفتی مثلا انجام بدی نمیدونم من میگم گره. یه گرهی یه کاری یه خراب کاری تو مسیر شما پیاده کنن، که شما به اون کارا نرسی. مثلا دیدم حالا در ادامه میگم چه کارایی میکردن که به این جا رسیدم. کارشون خراب کاری و جاسوسی بود. من اینارو دیدم مثلا بعضی از اتاق ها مملوء از اینا بود، خب خیلی برام جالب بود میگفتم این چیه که من سریع برم …. مثل جبههای که مغلوبه میشد برم اونجا رو کمک کنم برگردوندم. و بقیه جاها آروم بود، بعضی اتاقها شلوغ بود. اینجوری مملوء از شیاطین بود. رفتم حمله کردم سمت اون اتاق، هرکی کمک بخواد، کمکش کنم، چی هست اصلا برام جالب بود. یک سندهایی رو آورده بود جلوش، تو اون سندها دنبال یک موضوعی میگشت و اون موضوع جلوش بود ولی متوجهش نبود. چند بار هی میآوردش، هی نمیدید اونو و علت اینکه نمیدید، مثل اینه که یه حجابی جلوش بود یا مثلا حواسش پرت یه چیز دیگه بود، توجه و دقت نظر نداشت رو اون، ولی قشنگ میدیدش. برش میگردوند میرفت یه جای دیگه. من یک شیطانکی دیدم، من میگم شیطانک، یک شیطان بسیار کوچک اندازه یک وجب انسان دیدم، که کار این شیطان این بود پس گردن ایشون نشسته بود، همون شیطانی که نسل دو بود، سه بود، گفتم خدمت شما. که کارش این بود از پشت سر پیشونی ایشون رو گرفته بود و پاهاشو حلقه کرده بود دور گردن ایشون و دائم پشت گوش چپش میگفت که فلان سایتم باز کن ببین، اونجا رو ببین، فلان پوشه رو باز کن ببین.
حاج آقا امینیخواه: سایت های حلال و درست…
آقا صادق: آره. درمورد مثلا نمیدونم چی بود، مثلا حقوقش مثلا افزایشی چیزی بود، اونو باز کن ببین. اصلا کلا اینترنت جلوش بود، کیس اینترنت جلوش بود، کیس کاری هم جلوش بود، دو تا کیس جلوشون بود، و ایشون هی تحریک میکرد بره سراغ اینترنت، بره مشغول اون بشه و فلان خبر و فلان جا و فلان سایت رو ببینه و ایشون باز کرد، حرفشو گوش داد، باز کرد یکم نگاه کرد، بعد دوباره پیش خودش گفت ای بابا کارم اینجا داشتم به نتیجه میرسیدم دوباره بستش، دوباره برگشت سراغ کار خودش. یه دفعه دیدم، اومد پشت این گوشش صحبت کرد(شیطان). فکر کنم فلانی گفت مثلا حقوق ها رو هم ریختن، فلان جوریم شده، یادمه آخر ماه بود، بعد ذهنش رفت تو حقوق و اینا، دوباره توجهش رو برگردوند سمت کارش، دوباره هی دائم، هی این پشت سرش حرف میزد که این حواسش از اون کاره، از اون نکتهای که داشت میدید و نمیفهمید، از اون پرت بشه. انقد پشت گوشش حرف زد که این هی تو ذهنش مثلا میخواست، میرفت سراغ جاهای مختلف، پراکنده، پرت و پلا. جلوشم بود ولی نمیدید. علتشم این بود، متاسفانه حالا میگم برای اینکه نشر پیدا کنه، ان شاالله کسی به من ایراد نگیره، هدف ما اصلاحه. هدفش این بود، یعنی علت حضور شیاطین تو اتاق ایشون بود که ایشون توی ذهنش، این شیطانکی که پشت سرش بود، بهش هی میگفت اینم تو ذهنش قلقلک میشد، تو دلش پرورش میداد. مثلا اون بابشو باز میکرد، هی این با دلش بازی میکرد بعد موضوع تو ذهنش پرورش پیدا میکرد، میگفت که اگه من اینو بزنم، مثلا میگن فلانی این کیس رو زده، مثل توپ صدا میکنه، که فلانی این کیس رو زده، میبرم پیش فلان جا پرزنتش میکنم، عجب کیسی میشه و میگن فلانی این کیس رو زده و همینجور تو ذهنش اینو میگفت، چه شود!!
حاج آقا امینیخواه: اون شیطان تو ذهن این القا میکرد؟
آقا صادق: بله، بعد این تو ذهنش آمادگی اینو داشت بعد اصلا نگهش میداشت، پذیرای طرف بود، دفعش نمیکرد. اگه دفعش میکرد اینا میرفتن، این مقابله میشد باهاشون. اما چون تو ذهنش پرورش میداد اینو، بعد خیلی تو دلش شور و اشتیاق اینکه این کار سریع به نتیجه برسه، تا این اتفاق بیفته، این بود و به همین علت بود که نیتش شده بود این، که اینو به یه نتیجه برسه که بره جایی مطرح بشه که خودش این کارو کرده، این شیاطین بودند و خودش اینا رو راه داده بود و هر چی من هی میخواستم جمع کنم اینکارو، بگم آقا خدا…. اگه یک ذره نیتش رو برمیگردوند برای رضای خدا به نتیجه میرسید، به شرطی که اون شیاطین میذاشتن. اونا نمیذاشتن، جاسوسهایی که اونور بودن، خراب کاری میکردن، حالا میگم چیکار میکردن…
پایان قسمت ۷ فصل اول ….