شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه یک

00:27:51
2K

کتاب آن سوی مرگ کوششی کم‌سابقه برای به تصویر کشیدن عالم پس از مرگ است. ✔ نویسنده ی این کتاب کوشیده است تا با بهره‌گیری از گفته‌های افرادی که پیش از این تجربه‌ای نزدیک به مرگ را داشته‌اند، تصویری واقعی از عالم پس از مرگ به تصویر بکشد. ✔ مطالب این کتاب بر اساس آیات قرآن کریم، روایات اهل بیت (ع) و نکات عقلی و فلسفی ، طی ۳۹ جلسه در دانشگاه فردوسی مشهد، شرح و تبیین شده است. ✔ این مطالب در ادامه بخش سوم از مباحث تأثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت / نظام تقدیم، بیان گردیده است. ✔ پس از اتمام شرح کتاب طی دو جلسه در تهران به پرسش و پاسخ پیرامون مباحث مطرح شده پرداخته شده است.

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

جلسات را کامل گوش کنید
شرح چهار داستان تجربه پس از مرگ
داستان اول تجربه پس از مرگ از کتاب خاطره های آموزنده آیت‌الله ری شهری
سکته قاری قرآن و توسل او به حضرت زهرا سلام الله علیها
ایست قلبی قاری قرآن
رویت باطن عالم
صعود روح او به آخرین طبقه آسمان
ملاقات با سیدی نورانی
معجزه ی حیات مجدد
فضیلت ملکوتی قرائت قرآن
فیض حضور در محضر رهبر
تجربه نزدیک به مرگ رهبر انقلاب در واقعه ترور مسجد ابوذر
سیر در مراتب عالم برزخ در خواب
چشم ملکوتی کودکان
درجات ورود به عالم برزخ
مدیریت تابش در موت اختیاری و طی الارض
داستان موت اختیاری آیت الله بهجت
ورود به عالم سفلی
دو اصل ورود به عالم برزخ
شروع ورود به عالم برزخ با دیدن همه اعمال زندگی در یک لحظه

متن جلسه

هوش مصنوعی: سلسله مباحث مصطفی امینی‌خواه با موضوع شرح و بررسی کتاب آنسوی مرگ جلسه اول سلام علیکم بسم الله الرحمن در ابتدا تبریک دارم میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها رو خدمت همه عزیزان خصوصاً خواهران محترممون و مادران عزیزی که در جلسه احیانا حضور دارند و همونجور که دیروز عرض کردم بحث این جلساتی که این چند جلسه تا آخر ساله ۹۷ داریم واقعا عرض می کنم هیچ تعارف و تبلیغات و مشتری جمع کردن نیست واقعا عرض می‌کنم شنیدنش به هر کسی توصیه نمیشه و هر کسی ممکنه کششش رو نداشته باشه اذیت بشه مسیر زندگیش مختل بشه مباحثی است که طرحش لازمه ضروریه ولی واقعاً شاید برای بعضیا آزاردهنده باشه و اختلال ایجاد به درخواستی هم که دارم اینه اگر عزیزانی می‌خوان بحث رو پیگیری کنند با این بین ما باشه که همه بحث پیگیری اگر حضوری تشریف دارند که حضوری وگرنه مجازی که حالا آدرسشو انشالله برای جلسات بعد میریم روی تخته‌ای چیزی انشالله اینجا بنویسند بزنن عزیزان بحث رو پیگیری کنند البته پیش نیاز بحث‌هایی که از امروز داریم جلسات قبلمونه تو این ۴۰ ۵۰ جلسه‌ای که بیشتر گذروندیم بحث نظام تقدیم و قواعد و ضوابطی که از عالم ملکوت گفتیم خیلی مهمه معمولا این نکات این شکلی که مطرح میشه در مورد تجربیاتی که بعضی از مرگ داشتند و از عالم برزخ یه نقطه خلائی داره و اونم اینه که ضابطه‌هاش کشف نمیشه باگیه که در این مباحث یعنی معمولا کتابهایی که نوشته شده فقط نقل واقعه کرده یا مستندی که نشون میدن نقل واقعه کرده ضوابط حاکم بر ماجرا کشف نمیشه ما انشالله بنا داریم یه نقطه جمعی باشه بحثمون هم تجربیاتی که یه عده داشتن که چهار تا داستان داریم انشالله از امروز چهار تا ماجرا یه ما کوتاه ماجرای اولی که امروز داریم هم امیدوار کننده است هم یه مقداری ترساننده است ماجرای دومی که داریم به شدت امیدوار کننده است ماجرای سوم میانه است ماجرای چهارم به شدت ناامید کننده است انشالله به تک تک اینا می‌پردازیم حالات خود این افراد متفاوته چیزی که می‌بینند متفاوته جایی که میرن متفاوته شخصیت افراد متفاوت بحث درخور تامل و پرفروش‌ترین آثار چه در دنیا چه در همین مبا بحث مربوط به ملکوت و مباحث مربوط به عالم غیب از مباحث بسیار جذابه آیات قرآن که دیگه لبریز از این معارف روایات ما لبریزه معمولا بحث معاد خشک مطرح میشه بحث ملکوته جذابیت نداره تو وادی بهشت تو وادی جهنم ۲۰ جلسه بهش میگیم سی جلسه جهنم میگیم امیدمون میزنه برو از اینور دوز ناامیدی میزنه بالا بعدشم یکم یه جوریه خیلی اون قواعد فهم نمیشه یکمی احساس می‌کنیم دارن سر کارمون می‌ذا خیلی دیگه بعضی چیزاش هندیه بهشتش نمی‌دونم مثلاً ۸۰۰ تا سر داره نمی‌دونم فلان حوری و نمی‌دونم چه جور و اینا یکمی دیگه احساس هندی بودن که دست میده آدم فاصله می‌گیره ضوابطی که حاکمه رو می‌خوایم قدم به قدم بریم ندیدم تا حالا یه همچین بحثی شده باشه و توقع داشتم که این بحث اتفاق بیفته دنبال فرصتی بودم که این بحث اتفاق بیفته باید این مقدمات بحثمون طی می‌کردیم تو این ۵۰ ۶۰ جلسه خروجی بگیریم و درو بکنیم محصول جلسه بلکه بیشتر در مورد عالم ملکوت عالم غیب عوالم بالاتر از عالم دنیا با هم گفتگو کردیم وقتشه وارد جزئیات بشیم و یه سری مباحث رو به شکل دقیق با هم مرور بکنیم پس یکی اینکه مقید باشیم همه باهم که بحث رو کامل گوش بدیم نشه که یکی یه تیکه رو بگیره و با همون هزار تا شبهه براش پیش بیاد اگر سوالی پیش میاد عزیزان مطرح بکنند دقتمونم انشالله بالا باشه بحث‌ها بحث‌های تخصصی من واقعاً اینا رو تو مسجد و منبر عمومی نمی‌تونم بگم چون ضوابط عالم ملکوت ضوابط دقیقی است باید با دقت داستان اول داستانیه که از باب تاییدی که شده من عرض می‌کنم یکی از علما جناب آیت الله ری شهری این کتاب این در کتاب خاطره‌های آموزنده‌شون این ماجرا را نقل کردن نام بزرگواری که این تجربه براش حاصل شده این خاطره رو میره خدمت رهبر انقلاب طرح می‌کنه و ایشون تایید می‌کند صدا و سیما بگید که از این فیلم بسازند مستند بسازند فیلم سینمایی بسازند ما با رفقا پیگیر شدیم به بعضی رفقای تهیه کننده و کارگردان سپردیم اونام پیگیر شدند خود صاحب داستان رو پیدا کردند و دیگه نمی‌دونم چی شد که به نتیجه نرسید قرار بود که با همدیگه مستند لااقل یه مصاحبه‌ای بسازیم و تلویزیون پخش میشه هنوز این ماجرا مال ۱۳ سال پیش ولی هنوز چیزی براش ساخته نشد این ماجرا از باب تاییدشه خیلی جزئیات تو این ماجرا نداریم تو ماجراهای بعدی جزئیاتم خیلی بیشتره مطالب مطالب جذابیست البته من نمی‌خوام جذبتون بکنم چون در عین حال جذابه خطرات و ابتلائات داره ممکنه کمی آدمو حال و هواشو عوض بکنه و خطر اینجور مباحث اینه که یکمی توهمم میاره برای آدم آدم یکی از تو شکمش داره رد میشه یکی از دیوار داره میاد اینم با هم قرار بزاریم که تو وادی توهم شما که نمیرید منم قول میدم به شما انشالله نرم حواسمون باشه که بحث به لوز کشیده نشه اون زبده مطلب گرفته بلا دارم انشالله امروز تو یه جلسه کل ماجرای اول رو بگم اگر خدا توفیق بده و بتونیم سریع پیش بریم شنبه شروع کنیم یه سیر طولانی داریم داستان‌ها طولانی و خیلی حرف در موردش هست ماجرای اول کتاب خاطره‌های آموزنده صفحه ۷۴ تا ۸۰ از آیت الله ری شهری خب ایشونم انسان بسیار دقیقیست در مباحثی که خیلی سختگیرانه وسواس به خرج میده مطلبی که ولی چون قطعی و یقینی نشه نقل فرمودند که یه خاطره‌ای رو یکی از دوستان من برا من تعریف کرد از آقای محمدرضا خرمیان که ایشون در حال سکته براش اینا پیش اومده بوده لحظاتی رو در عالم برزخ گذرانده لحظاتی در عالم برزخ گذرانده بود مایل بودم شخصاً ایشونو ببینم داستان از خودش بشنوم به درخواست بنده یعنی آقای ری شهری اومد دفتر آستان حضرت عبدالعظیم ماجرا را با چند تا خاطره جالب دیگه تعریف کرد از ایشون خواهش کردم خاطراتشو بنویسه و نوشت خاطره نخست مربوط به جریان سکته‌ای است که برای ایشان رخ داد در ۲۲/۹/۸۴ من از رو می‌خونم ولی سعی می‌کنم ساده بخونم چون مطلب می‌خوام چیزی از دستمون در نره شما سعی کنید دقتتونو از دست ندی حواسا کامل جمع روز شنبه بسیار سردی بود فرداش مصادف با شهادت امام صادق علیه السلام بود مشغول کار در دفتر امور مجلس وزارت امور خارجه بودم ساعت ۱۱ صبح برای انجام کاری برای رفتن به طبقه پنجم داخل آسانسور شدم من تو آسانسور تنها بودم در حرکت به طرف بالا احساس کردم بوی شخصی یه مشت محکم به شکمم به اتاق خودم برگشتم از دل درد به خودم می‌پیچیدم فکر کردم شاید مسموم شدم دو سه مرتبه آب خوردم اما اثر نکرد بعد از نیم ساعت متوجه شدم دست چپم از مچ تا آرنج درد شدیدی گرفته انگار کسی داره با اره اونو می‌ سپس چانم مثل سنگ شد در تقریباً همه بدنمو گرفت دوستان همکار منو به بیمارستان سینا بردند بعد از سوال و جواب‌های پزشکی دکتر گفت باید از شما نوار قلب بگیریم ظاهرا مشکل مهمی پیش اومده بود بعد از اینکه نوار قلب را بررسی کردن اعلام کردن که سکته وسیعی کردند و حدود یک ساعت هم دیر به بیمارستان به اتاق دیگه‌ای بردن تا وسایل پزشکی رو بیارند و آماده کنند شاید به اندازه یک دقیقه اتاق خلوت شد و می‌تونستم در همین فرصت کوتاه به حضرت فاطمه زهرا علیه السلام توسل پیدا کنم که امروز روز میلا با چشمان اشک آلود به آن حضرت سلام دادن و عرض کردم یا فاطمه زهرا من عمریست که از کودکی تا به امروز قاری و تالی کتاب و قرآنی هستم که بر پدر بزرگوارت پیامبر ناز به بسیاری از شهرهای ایران کشورهای جهان سفر کردم با افتخار برای مردم دنیای آیات الهی را تلاوت کردم ضمن اینکه در انجمن خیریه‌ای به نام خودتان موسسه خیریه حضرت زهرا که توسط عده‌ای از بانوان متدینه به ثبت رسیده افتخار خادمی دارم خودتون دست منو بگیرید و عنایت ویژه‌ای بعد از این توسل کوتاه به همکارم که کنارم ایستاده بود گفتم با موبایلش به خانواده‌ام خبر بده ایشون به منزل ما تلفن زد داستان مریضی منو به همسرم اطلاع داد و گفت هرچه سریع‌تر خودتونو به بیمارستان برسونید بلافاصله همسرم به قصاب موسسه خیریه تلفن می‌زنه ازش می‌خواد که فورا ۱۴ گوسفند به نیت ۱۴ معصوم ذبح کنند و گوشت آنها را برای افراد بی‌بضاعتی که تحت پوشش بالاخره عملیات پزشکی شروع شد طبق معمول رشته سیم‌هایی که بدنم متصل شده بود را به صفحه مانیتور وصل پزشک معالج که بالا سرم بود آقایی بود به نام دکتر مولایی که فرد متدینی به نظر می‌رسید و به سرعت مشغول تزریق و عملیات پزشکی بود در یک لحظه با ایست قلبی مواجه شدم و قلبم از کار افتاد در این لحظه دیدم صحنه بیمارستان عوض بحث مرگ و اینا نیست بحث عوالم همین الان اینا همینجا حاضر از همه وقایع چه خبره دیوانه میش چه خبر همین نمازی که خوندیم چه خبر چه خبره چی شد در باطن عالم چه اتفاقاتی افتاد اول با خاطره‌هایی که اینا دیدن بعد با آیات روایاتش انشالله میریم چنانکه گویا در یک دنیای دیگری وارد شدم دیدم که در مقابل من هزاران نفر نشسته‌اند و هر کسی حرفی می‌زنه در عین حالی که همگی به من نگاه می‌کردند و من با تعجب به خودم می‌گفتم من تا چند دقیقه قبل کجا بودم الان کجا این آدما کین چی میگن با کی حرف می‌زنه اصلاً چرا من اینجا آوردم در همین اثنا متوجه شدم شخصی در کنارم ایستاده که انگار فکر منو می‌خونه اون شخص به من گفت می‌خوام شما رو به طرف آسمان ببرند توی داستان‌های دوم و سوم انشالله میگیم اینی که بغل کیه اینی که همراهش بود کی یه دفعه دیدم همین تختی که روش خوابیده بودم مثل آسانسور به طرف بالا حرکت از طبقات مختلفی گذشت از هر طبقه‌ای که می‌گذشتم آدمای زیادی با لباسهای سفید نشسته بودند و بعضی مثل کسایی که مشغول ذکر گفتن هستند و بدن خودشون جلو عقب می‌برن خودشونو تکان می‌دادند در یک طبقه که چند لحظه در اونجا تو آدم‌های بسیار بلند قد با لباسهای سفید و دیدم که روی نوک انگشت‌های پاشون مثل کسی که رژه میره راه میرفتند در همون حال منو نگاه دقت تو داری دیگه من هی تکرار دیگه نمی‌کنم با دقتی که خودتون دارید من بحثو پیش می‌برم بعضیاشون مهم من خیلی از دیدن منظره ترسیدم فکر کردم که اینها از اجنه جیغ زدن اون شخصی که همراه بود به من گفت نترس اینا انسانن اما دلیلی داره که بر روی نوک پاهاشون راه بر همرام که به من آرامش داد آخرین طبقه آسمان است و تو در آنجا مشکلت حل خواهد شد خواستم ازش سوال کنم که اینجا کجاست برای چی منو به اینجا آوردن که با چشم و ابرو به من اشاره کرد که حرف خود این حرف زدن‌هاشونم ماجرا داره انشالله بعد وقتی به طبقه آخر رسیدیم دیدم که صحرای بسیار بسیار عظیم و بزرگی که شاید میلیون‌ها انسان به صورت کفن پوش درش نشستن و تا اونجا که چشم کار میکنه مملو از جمعیت برخی از آنها چهره بسیار شاد و خندان داشتند برخی دیگه بسیار بسیار غبار آلود و غمناک و چهره درهم کشیده و ناراحت گویی می‌خوان گریه و زاری کنند بسیاری از آنها زانوان غم در بغل گرفته بودند به صورت انسان‌های متدین متحیر و بهت زده نشسته بودند همه اونها در حال نگاه کردن به من بودند و انگار که منتظر بودند که من براشون قرآن بخونم شماره قرآن یه دفعه متوجه شدم که صدای تلاوت قرآن میاد خوب که دقت کردم متوجه شدم صدای خودمه که با صدای بلند این آیه را تلاوت می‌کردم و نُنزل من القرآن ما هو شفا و رحمت للمومنین ولا یزید الظالمین الا خصرا که در سوره مبارکه اس در همین اثنا که این آیات الهی پخش می‌شد متوجه شدم که سید بزرگواری با لباس روحانی برادر رهبر انقلاب به ایشون میگن این سید متوجه شدم که سید بزرگواری با لباس روحانی و یک شال سبز دور کمر بسیار بسیار زیبا و با جبروت قدم زنان به طرف من میاد جلوتر که اومد دیدم در عمرم انسانی به این زیبایی و نورانیت و با این هیبت و جبروت ندید پیشانی بلند چشمانی درشت با ابروانی پیوسته و مشکی و محاسنی سیاه و تقریبا بلند با قد و قواره بسیار مناسب و کمی ثمین چاق سید آمد به گوش تخت گوشه تختی که من روش خوابیده بودم ایستاد و همچنان به من نگاه میکرد خیز برداشتم که به جمال پرفروغ و نورانی سلام کنم اما متوجه شدم که زبونم قفل شده مجدداً خواستم عرض ارادت کنم تا سه مرتبه اما دیدم که دهانم قفل شده نمیتونم صحبت کنم شاید که تصرف کرده بودن نمیدونم اما هم چشمم مید در همین اثنا که جمعیت همچنان من نگاه می‌کردم و آیات قرآن همچنان پخش می‌شد و من اون آقای بزرگوار همزمان به همدیگه نگاه می‌کردیم ایشون به اون آقایی که از اول کنار بنده بود همراه با پشت دستشون اشاره فرمودند و به یک حالت تشر و فوق العاده فرمودند این آقا را به دنیا برگردانید بعد از شنیدن این سخنان صحنه عوض شد و من خودم رو بر روی تخت بیمارستان دیدم و یک دفعه بلند شدم روی تخت نشستم دیدم کسایی که دور من جمع شده بودن با صدای بلند صلوات بفرستید مرده زنده شد مرده زنده شد شما نفرست برخی بلند بلند صلوات می‌فرستادند و بعضی از نزدیکان از جمله همسرم که در این فاصله اومده بود مشغول گریه کردن بودند و مرتب خدا رو شکر در این فاصله که قلب من ایستاده بود دکتری که بالا سرم بود از اون دو نفر همراهم که منو از اداره بیمارستان برده بودن پرسیده بود که این آقا کیه همکار ما در وزارت امور خارجه ضمن قاری قرآن هم هست وقتی که بعد چند ثانیه من تازه متوجه شدم که قضیه چی بود و فهمیدم که از این دنیا رفته بودم و به لطف و عنایت خدای متعال و محبت اهل بیت عصمت و طهارت دوباره به دنیا برگشتند شروع کردن به گریه کردن و با صدای بلند چند مرتبه یا فاطمه زهرا یا فاطمه سپس با آقای دکتری که ظاهری آراسته داشت و به نظر متدین می‌رسید به من گفت برو خدا را شکر کن چون خدا به احترام همین قرآنی که چطور شده قلبی پیدا می‌کنه حداکثر در ۱۵ تا ۲۰ ثانیه میتونه قلب به وسیله شوک به کار انداخت میشه به کار انداخت در حالی که قلب شما نزدیک به دو دقیقه از کار افتاد و هرچی تلاش کردیم نتونستیم کاری بکنیم که احیا بشه اون دو خانم پرستاری هم که مشغول کار اولیه برای برگرداندن قلبتون بودند مأیوس شدن گفتن کار ایشون تموم شده روی برگه بیمارستان نوشتن که خودشونم رفتن اما وقتی من شنیدم که شما قاری قرآنی روی شخصی در گوشم گفت که نرو این آقا برمیگرد من به احترام قرآن اینجا در کنار شما ایستادم تو ماجرای چهارم سوم انشالله میگیم اینی که تو گوشش گفت اینا چی بود یعنی چی تانک مجدداً به این دنیا برگشته قبل و منزلت خودتو بدون چون زنده شدن شما به طور قطع و یقین معجزه خداوند بوده که شامل شامل حالت شده هر لحظه خدا را شکر کن در نمازات منم دعا بعد از این قضایا به بخش بیمارستان قلب شهید رجایی منتقل شدم حدود ۱۵ روز اونجا بودم در این مدت برخی از بزرگان علما و روسای هیئت‌های مذهبی از جمله وزیر خارجه معاونین مدیر کل و دیگر همکاران وزارتخانه و اکثر طبقات قاریان قرآن به دیدن آمدند وقتی جواب شهریار پرهیزکار تشریف آوردند و ماجرا رو براش تعریف کردم فرمود از شنیدن اتفاقی که براشون افتاده ما به خودمون امیدوار شدیم که همین آیات قرآنی که هر دو تلاوت خواهد گرفت تاکنون هم گرفته و ما رو خیلی از خیلی خطرات بعد از مرخص شدن بیمارستان حدود دو ماه منزل استراحت کردم یه روز به اتفاق سفرا برگشت داشته باشیم خسته به اتفاق سفرا و کاردانان نظام کارداران نظام مقدس اسلامی که برای سمینار به تهران اومده بودند خدمت رهبر انقلاب رسیدیم بعد از اتمام برنامه در موقع صرف شام جناب آقای دکتر خر داستان بیماری بندر به حضرت آقا فرمودند و مقام معظم رهبری با توجه به بنده فرمودند خودت از زبان خودت داستان بیماری را من هم داستان از لحظه‌ای که از این دنیا رفتم تا لحظه‌ای که برگشتم به طور کامل برای حضرت آقا نقل اگه ممکنه یه بار دیگه از اول تا آخر برام مجدداً داستان از اول تا آخر شرح دادم در پایان مقام معظم رهبری فرمودند این داستان غذای عجیبی که برای شما اتفاق افتاده اولا شبیه به یک معجزه است که در این عصر و زمانه خیلی کم برای کسی اتفاق میفته تمام این حوادث مطابق با روایات و اعتقادات ماست که از لحظه ورود به عالم برزخ نوعاً برای کسایی که در مسیر صراط مستقیم الهی و در مسیر اهل بیت هستند اتفاق می اون سید بزرگواری که قدرت تصرف داشته و توانسته شما را از آن نشئه به این نشئه دنیا برگردونه مسلماً یکی از ذوات محترم اهل بیت بوده است و چون این قضیه در شب شهادت امام صادق اتفاق افتاده و با نشانه‌هایی که بیان داشتید احتمالاً یا حضرت امیر علیه السلام امام جعفر صادق علیه السلام و از این پس صدای هر ازانی را که می‌شنوی همان لحظه خدا را شکر کن و بگو که خدایا سپاس میگم تو رو که به من عمر طولانی مرحمت فرمودی تا یه بار دیگه صدای اذان دین تو رو بشنوم بفهمونم که به صدا و سیما بگید که از فیلم بسازم خود رهبری فرمودند این اتفاق برای منم پیش اومده توی جلسه خصوصی فرمودند وقتی که من توی بمب گذاری سال مسجد ابوذر تهران دستم دچار سانحه شد از دنیا وارد شدم بعضی از چیزایی که دیده بودنو نقل حذف فایل تصویریش تو اینترنت که فرمودند اون لحظه احساس کردم که هیچ چیزی بعد از این همه سال درس بحث و سخنرانی و کتاب و فعالیت و اینا دیدم با دست خالی محض دارم تجربه شخصیشون ایشون در آستانه ورود به عالم برزخ بوده یکی دو تا نکته بگم بقیه‌اش بشه برای شنبه اینایی که میرن این چیزا رو می‌بینن معمولاً وارد عالم برزخ به اون معنا نمی‌ خودش مراتب خود همین خوابی که ماها می‌بینیم همه میریم تو عالم برزخ هر شب به همه یه چیزایی می‌بینیم انسانی نداریم که خواب نبینه فقط بحث اینه که وقتی برمیگردیم یادمون میره کسی نیست که هیچی نبین قطعاً به حالت کما هم همینطور همه تو حالت کم سیر و چیزهایی می‌بینند باید به حشر بچه‌ها حالا تو داستان دوم یه ماجرا در مورد بچه‌ها داریم که خیلی جالبه بعداً میگم انشالله بچه‌ها هر آنچه که از وقایع ملکوتی جلوشون اتفاق می‌افته می‌بین چهره‌های ملکوتی رو می‌بینن ارواح رو می‌بینن تو این حرم‌ها که میان اجنه که البته اجنه تعبیر غلطیه اجانین درسته اجنه جمع جنینه اجانین اجانین رو می‌بینن بچه‌ها ملکوت را میبینند بعد تو روایت فرمود به محض اینکه زبون بچه باز میشه هرچی دیده یادش میره از دو سالگی پس ما میریم به عالم بر عالم برزخ با ورود با مرگ و اینها درجاتی داره یه بخشیشون اول اینکه نسبت روح جسم قطع میشه تمام اینها وضعیت فلسفی اثبات شده است همش ادله فلسفی داره حکمت صدرایی و فلسفه جناب ملاصدرا همه اینا رو جواب داده و بحث موارد پیاده بکنیم کلاس تشریح مورد نشون داد همون بحث‌های فلسفی رو می‌شه رو اینا نشون داد نسبت جسم روح وقتی قطع میشه این اولین مرتبه مرگ فقط قطع می‌کنند و میرن دوباره برمیگردن قدرت دارند برگرد برنمی‌گردن بعضیا میرن و برشون می‌گردونن ایشون رفت و برش گردوندن بعضیا میرن و برمی‌گردن به این میگن موت اختیاری اختی نه هر وقت اراده بکنن میگن حکیم هیدجی یکی از بزرگان بود در تهران فیلسوف قبول تو درس‌های فلسفی من نمیتونم اختیاری قبول کنم پیرمرد کلاهی میاد توی حجره ایشون زمان رضا شاه بوده مدرسه‌ای هم که داشتن سمت میدان اعدام تهران یه ماه رمضون اونجا مستقر حکیم ه یه فضای عجیب غریبی پیرمرد کلاهیه میاد میگه که میگه اگه من بهت نشون دادم مگه می‌خوابه پاشو رو به قبله دراز میکنه کلاهشو می‌ذاره بغل حالا یا علی یا الله یه چیزی میگه و میره هرچی میاد دست میزنه به این بدن سرد زمان رضا شاه بوده هیچی دیگه تو حجره یه آخوند جنازه پیدا کنن از قسمتی تیکه تیکش می‌کرد خیلی پریشون میشه جنازه مونده تو اتاق من اینو خفه نگیرم من اینو نکشتم چیزی بهش نگفتم سکته کنه حکومتم که به خون ما تشنه است میاد به خاد مدرسه جمع میشن و اینا بعد ساعتی مثلا یا ساعاتی میشینه دیدی میشه مرگ اختیاری داشت مبانی فلسفیش عوض فضای ذهنی و زندگیشم عوض موت اختیاری اختیاری بگم شاید جالب باشه برز قطع تعلق می‌کنند از بدن ولی می‌تونم دوباره برگرد اینا سخته ها باید دقت روح مسلط مفصل جلسات قبل توضیح دادم مدیریت تابش رو یادتونه یه بحثی کردیم که جسم ما تابشی از روحمونه اتفاق که هرجا میخواد این بدن اونجا باشه این اراده می‌کنه بدن اونجا قرار میده هر وقت بره حالا بعضی داستانهای سنگین‌تر داره دیگه نمیگم براتون چون میدونم که شبهه میفته که موت اختیاری فقط این نیست که در دوران حیاتش بره برگرده بعد از مرگ حتمیشم هر برگرده به شبهه ازش تعریف کردم که خیلی باحاله با آدم خور و اینا دم‌خور بود دفتر دستک آقای بهجت نامه‌ها و اینا رو مطالعه کردن آیه الهی کتاب الهیه به نظر اونجا کتاب میخونده به یه نامه‌ای از مرحوم قاضی میرسه نوه آقای بهجت تو اون نامه آقای قاضی به یکی از شاگرداشون از چند نفر تعریف کرده ابراهیم سیستانی که خیلی شخصیت فوق العاده‌ای بود و گمن از ایشون تعریف کرده بود از برادران طباطبایی که علامه و اخویشون بودن تعریف کرده بود از مرحوم بهجت که اون موقع نوجوان بود فاضل گیلانی ترقیات فوق العاده‌ای دارد فاضل گیلانی این کتاب خدمت آقای به فاضل گیلانی کی بوده نامه رو دید پدر من حالا چه سری بوده چی بوده ماجرا نامه رو که پدر من دید دیدم چشا رو بست خوابش برده بدن سرده و هیچ علائم حیاتی در بدن نیست بیمارستان گفتم سکته کردم حالا چی شده سکته وزنشونم سنگین شده نمیشه کولش گرفت اورژانس نشسته بود دوباره برگشت بدنش گرم شد و حرف زدن اختیاری بوده رفته حالا کجا رفته یکی از اساتید گفتم ابراهیم سیستانی سر بزنه رفیقمون چه خبره یه مدت خبر نداشت اختیاری این یه مرحله خیلیا اصلاً وارد عالم برزخ نمیشن فکر می‌کنم وارد عالم برزخ جلسه بعد واردش میشیم اینا وارد عالم ملکوت سفلا میشن یه ملکوت سفلا داریم یه ملکوت اولیا داریم بیشتر اینایی که تو خواب اینجوری میبینم تو کما یه چیزی می‌بین برزخ اصلاً نشدن چرا داشته باشید مهمه اصل ورود به عالم برزخ اون ورود نهایی که دیگه آدم می‌خواد وارد بشه این شکلیه که کم کم احساس می‌کنه هم ارتباطش با بدن قطع شده هم پرونده عمل بسته شده این دومی خیلی مهمه داستان که می‌خوایم بگیم که اولیشو گفتیم اون دو تای بعدی دوم یا سومی این حالت براشون اتفاق نمی‌افته چهارمین اتفاق براش این پرونده بسته ورود در عالم یه حساب کتاب ابتدایی داره حساب کتاب نهایی نداره حساب کتاب نهایی مال قیام که مو را از ماست می‌کش یه حساب کتاب نهایی داره که طرف کدوم وریه کلاً حساب کتابم دفتر و پرونده و لیست و زوم کردن اینا نداره یه دور زندگیشو بهش نشون در مورد انشالله جلسه بعد با هم صحبت هر جلسه به یه نکته خیلی مهمی می‌رسیم و تمام میشه بحث شروع میشه سرفصلی میاد اتمام بحثمونه که دیدن اعمال چیه در کمتر از ۳۰ ثانیه دنیایی که ۳۰ ثانیه‌ام خیلی انصافاً آدم ۹۰ سال زندگیش با تمام جزئیات جلو چشمش حاضر می‌بینه چه شکلیه انشالله جلسه بعد خدایا در فرج امام عصر تعجیل بفرم قلب نازنین حضرتش از ما راضی بفرما بالاترین سلامها تهییت‌ها درودها هدایا از این جلسه از این جمع به محضر حضرت صدیقه طاهره اهدا بفرما و صلی الله علی سیدنا محمد و آله

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00